فرقه خطابیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از عوامل
فرقه سازی، انحراف از عقاید حقه است. به هر دلیلی
اعتقاد باطل و یا
بدعت در دین میتواند عاملی موثر برای
انحراف و تبدیل آن به یک جریان عمومی در برابر مکتب
حق شود یکی از این فرق که منشا آن را میتوان انحراف از حق دانست فرقه خطابیه است. این
فرقه در میان فرق درون شیعی عملکرد اعتقادی شدیدتری داشته است. از این جهت مانند
فرقه مغیریه و نیز
منصوریه میباشد. در این فرقه با انحراف این گروه از
امام صادق (علیهالسّلام) روبرو هستیم اینک با
اشاره به این جریان عوامل
انحطاط این فرقه را بررسی میکنیم.
محمد بن مقلاص (مقلاس) بن خطاب اجدع کوفی از غلامان و موالیان
بنی اسد فرزند
ابی زینب الزراد (البزاز) موسوم به مقلاص کنیه او ابواسماعیل و
ابو ظبیان است و کنیه معروفش ابوالخطاب بوده و فرقه او به این
کنیه منسوب است. نام او غالبا در کتب با توجه به کنیه معروفش یعنی ابوالخطاب ذکر میشود. اما تعابیری از
اسم و کنیه او نیز میشود، مجموعا به چنین عناوینی معروف هستند: محمد بن مقلاص، ابن ابی زینب، محمد بن ابی زینب، ابوالخطاب بن ابی زینب، اباالخطاب الاسدی.
علامه حلی در رجالش از بعضی نقل کرده که اسم ابی الخطاب را زید معرفی کردهاند.
او خودش را به امام صادق (علیهالسّلام) نزدیک میکرد تا با استفاده از موقعیت آن حضرت در میان
شیعه به اهداف پلیدش دست یابد.
و به همین دلیل روایاتی از امام صادق (علیهالسّلام) دارد و مانند
راویان و شاگردان دیگران حضرت به آخذ
علم از امام رو آورده بود تا جایی که او را از بزرگان و اجلای اصحاب امام (علیهالسّلام) معرفی میکنند.
اما امام (علیهالسّلام) به
کذب او پی برد و به هدف شیطانی او واقف شدند و او را به شدت از خود طرد نمود در بیزاری از او تا سر حد امکان عمل نمود و به اصحابش فرمود که ایشان هم از ابوالخطاب دوری گزینند.
ابوالخطاب وقتی دید که این گونه از خانه
اهل بیت (علیهمالسّلام) طرد شده، مستقلا برای خود دعوی
امامت نمود و عقاید غلو گونه خویش در مورد اهل بیت (علیهمالسّلام) را
اشاعه داد. در ابتدای امرش از دوستان اهل بیت (علیهمالسّلام) محسوب میشد ولی بعد آهنگ ناسازگاری سر داده و به
دشمن امام (علیهالسّلام) تبدیل شد.
۱. ابتدا
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) را نبی میپنداشت سپس به
الوهیت ایشان اعتقاد پیدا کرد.
۲. قائل به الوهیت امام صادق (علیهالسّلام) و آبای طاهرینش بود.
۳. امام صادق (علیهالسّلام) و آبای طاهرینش را فرزندان
خداوند و دوستان خدا میدانست.
۴. خدا بودن نوری است در
نبوت و نبوت نوری است در امامت و عالم از این انوار خالی نیست.
۵. امام صادق (علیهالسّلام) را خدای زمان خویش میدانست و چون خدا به این عالم نازل شد به صورت امام صادق (علیهالسّلام) شد.
۶.
نماز مغرب را تا زمانی که
شفق غائب و ستارگان دقیق پیدا شود به تاخیر میانداخت.
۷. روزه
ماه شعبان را مانند
ماه مبارک رمضان واجب نموده و بر
افطار آن
کفاره قائل بود.
۸.
نماز و
روزه و زنا و خمر و
فواحش را اسم اشخاص میدانست نه اسم
تکلیف .
۹. محرمات را
مباح نمود و فرائض را ساقط کرد.
۱۰.
شهادت زور و
دروغ را به نفع موافقین و علیه مخالفین مباح دانست.
۱۱.
معرفت امام را موجب تحلیل هر حرامی میدانست.
۱۲. مدعی بود که امام صادق (علیهالسّلام) او را بعد از خودش
وصی و قیم قرار داده و
اسم اعظم را به او آموخته سپس مدعی نبوت، و بعد مدعی
رسالت شد.
۱. قائل به الوهیت امام صادق (علیهالسّلام) و فرستاده او را نیز ابی الخطاب میدانستند.
۲. قائل بودند که ابی الخطاب امر به
اطاعت از امام صادق (علیهالسّلام)(به عنوان الوهیت) و
احلال محرمات و ترک واجبات و
اباحه شهوات نموده.
۳. به دلیل این آیه شریفه «یرید الله ان یخفف عنکم؛
خداوند میخواهد کار را بر شما سبک کند...»، میگفتند به خاطر ابی الخطاب، در
احکام بر ما تخفیف داده شد.
۴. به امام صادق (علیهالسّلام) در مورد این آیه «وهو الذی فی السماء اله وفی الاررض اله؛
او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود ...» خبر رسید که اصحاب ابی الخطاب اله در
زمین را به معنی امام میدانند و امام صادق (علیهالسّلام) این قائلین را شرتر از
یهود و
نصاری و
مجوس و کسانی که
شرک ورزیدهاند معرفی کرد.
۵. به
شهادت زور عمل میکردند و به همین دلیل
شافعی شهادت خطابیه را جایز نمیشمرد.
۶. هر کس خود را منسوب نسبی به
آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بداند نسبش
باطل است بر خدا
دروغ بسته؛ بلکه ایشان ظروف تجلی خدا هستند.
۷. خطابیه به نام حضرت صادق (علیهالسّلام)
لبیک میگفتند همان طور که مسلمانان در
حج برای خدا میگویند.
۸. یکی از موثرترین اعمالی که اصحاب ابوالخطاب برای از بین بردن مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) بکار گرفت،
تحریف در روایات بود به همان شیوه که
مغیره بن سعید از یارانش میخواست به این صورت که کتب روایی اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) را از آنها
امانت میگرفتند و در آنها تصرف مینمودند و در بین آن احادیث به همان
اسانید به
جعل و دروغ میپرداختند سپس آن کتب را به صاحبانشان بازگردانده و با این عمل به تحریف جدی در
احادیث پرداختند و این مطلب تا زمان
امام رضا (علیهالسّلام) نیز ادامه داشته و این واقعیت را امام رضا (علیهالسّلام) به
یونس بن عبدالرحمن تذکر میداد.
اما
ائمه (علیهمالسّلام) علاوه بر روشن گری در مورد احادیث و تحریف در روایات به راه کرد عملی برای عمل به
روایات و در
امان ماندن از تحریف و غلو تحریف کنندگان دستور دادند تا هر روایتی که مخالف
قرآن و سنت است عمل نشود زیرا اهل بیت (علیهمالسّلام) هر چه
حدیث دارند موافق کتاب و سنت است و جز از خداوند و از
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حدیثی نمیگویند.
آنچه از روایات بدست میآید این مطلب را
افاده میکند که ابوالخطاب فردی کم ذهن و بی هوش بوده بطوریکه احادیث امام صادق (علیهالسّلام) را حفظ نمیشده و عنصری بی تقوا بوده و از خودش به روایات
اضافه میکرده و آن گونه که از امام (علیهالسّلام) روایت میشنید به همان گونه نقل نمیکرد بلکه تغیری به معنا میداده است.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرمایند: «ابوالخطاب احمق بود و من به او سخن میگفتم و او حفظ نمیشد و از خودش اضافه میکرد».
«من به ابی الخطاب امر نمودم که نماز
مغرب را در هنگام زوال
حمره مشرقیه بخواند. ولی او حمره را مغربیه قرار داد و بخاطر همین نماز مغرب بعد از زوال
حمره مغربیه میخواند».
به امام صادق (علیهالسّلام) عرض نمودند که ابوالخطاب از شما این گونه
روایت میکند که شما فرمودید: هرگاه حق را شناختی هر کاری که خواستی انجام بده. فرمود: «خدا اباالخطاب را
لعنت کند. من این گونه به او نگفتم بلکه این جمله را گفتم: اگر حق را شناختی هر عملی از خیر که خواستی انجام بده که از تو قبول میشود».
امام صادق (علیهالسّلام) در مورد ابی الخطاب فرمودند که من او را از این که با
غلات هم نشین باشد نهی کردم، ولی او قبول نکرد کژ فهمی و نادانی ابوالخطاب و عدم حفظ و بی تقوایی او منجر به کذب او در روایت و نسبت به امام صادق (علیهالسّلام) شد و این نشان دهنده سلب
ایمان از اوست و روایات زیادی که در مورد لعن ابوالخطاب وارد شده به کذب و
دسیسه او نشر اشاره شد. و به همین دلیل ائمه (علیهمالسّلام) اصحاب را امر به
احتراز از این گروه مینمودند
کشی در رجالش مینویسد: امام صادق (علیهالسّلام) به
مفضل بن مزید دستور میدهند که با اصحاب ابی الخطاب و غلات نشست و برخاست نکند.
شخصی از ابوالخطاب مطالبی را شنید سپس خود را به محضر امام صادق (علیهالسّلام) رساند و میگوید: ابوالخطاب نیز آنجا بود، وقتی همگی رفتند و من با امام (علیهالسّلام) و ابوالخطاب مانده بودیم به امام عرض نمودم که ابوالخطاب از شما این مطلب را نقل میکند. امام فرمود دروغ است سپس (در حضور ابی الخطاب) به امام تمام آن مطالبی را که از ابوالخطاب شنیده بودم نقل نمودم امام فرمود دروغ است. امام رضا (علیهالسّلام )فرمود: ابوالخطاب بر
امام صادق (علیهالسّلام) دروغ میبست پس خدا به او حرارت
شمشیر را چشاند (هلاک کرد)
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: خداوند ابوالخطاب را لعنت کند و کسانی که با او کشته شدند و کسانی که از ایشان باقی ماندند و کسانی که رحمتی در
دل برای ایشان دارند را لعنت کند. در مقامی دیگر فرمودند: لعنت خداوند و
ملائکه و تمام مردم بر ابوالخطاب، به نام خدا شهادت میدهم که ابوالخطاب کافر، فاسق، مشرک است.
امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) ابوالخطاب از کسانی بود که خداوند ایمان را به عاریت به او سپرد پس وقتی که بر پدرم دروغ بست خدا ایمان را از او سلب کرد.
امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیعی به
نائب خاص خویش
محمد بن عثمان فرمودند: «ابی زینب الاجدع ملعون است و اصحاب او ملعونین میباشند و با طرفداران ایشان همنشینی نکن زیرا من و پدرانم (علیهمالسّلام) از ایشان بیزاریم».
چون به نص امام (علیهالسّلام) ابوالخطاب فردی احمق معرفی شد. پیروان او نیز بی نصیب نبودند و این
حماقت را در جهادشان نشان دادند. ایشان در
کوفه به نشر آرا و عقاید بی ارزش خود پرداختند تا این که خبر ایشان به گوش پسر عموی منصور، عیسی بن موسی بن محمد بن علی والی کوفه رسید و او تصمیم به
قتل این فرقه ساختگی گرفت و در حالی با ایشان برخورد که نزدیک هفتاد نفر در
مسجد کوفه بودند، از ایشان همه قتل عام شدند بجز
ابی سلمه سالم بن مکرم که بعد
توبه کرد و از اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) شد. چون این گروه غافلگیر شدند برای
دفاع از خود از سنگ و چوب و نی و چاقو استفاده میکردند. زیرا ابوالخطاب به این پیروانش گفته بود که نیهای شما مانند نیزه و شمشیر عمل میکند. و شمشیر و نیزه و
سلاح دشمن بر شما کارگر نخواهد بود و هر ده نفر ده نفر به جنگ سپاه عیسی بن موسی میرفتند و کشته میشدند وقتی ۳۰ نفر از خطابیه کشته شد یارانش به او گفتند که چرا سلاح دشمن بر ما اثر میکند و ما را میکشد و نیهای ما عمل شمشیر و
نیزه نمیکند. اینجا ابوالخطاب حیلهای اعتقادی زد و گفت: اینک بر خدا بدا حاصل شده،
اراده نموده بود شما پیروز شوید و اکنون اراده نمود شما
شهید شوید و من تقصیر ندارم و این گونه این گروه به حماقت خویش کشته شدند و ابوالخطاب با گروهی
اسیر شد و در کنار شط
فرات ایشان را به دار کشید و
آتش زد و سرهای آنها را برای منصور فرستاد. و این گونه
نفرین امام (علیهالسّلام) در مورد او تحقق یافت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرقه خطابیه».