قضا و قدر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قضا و قدر از عقاید قطعى اسلامى است که در
کتاب و
سنت وارد شده و
دلایل عقلی نیز آن را
تأیید مىکند.
آیات درباره قضا و قدر بسیار است که ذیلاً به برخى از آنها اشاره مىکنیم.
قرآن درباره قدر مىفرماید: (إِنّا کلَّ شَیء خَلَقْناهُ بِقَدَر)؛
ما هر چیزى را به اندازه آفریدهایم. همچنین مىفرماید: (وَ إِنْ مِنْ شَیء إِلاّ عِنْدنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَر
مَعلْوم)؛
چیزى نیست مگر اینکه گنجینههاى آن نزد ما است، و ما جز به مقدار
معلوم آن را فرو نمىفرستیم.
درباره قضا نیز مىفرماید:(وَ إِذا
قَضى أَمْراً فَإِنَّما یقُولُ لَهُ کنْ فَیکونُ)؛
هرگاه
اراده قطعى
خداوند به چیزى تعلق بگیرد، به او مىگوید باش، پس آن چیز
موجود مىشود.
نیز مىفرماید: (هُوَ الّذی خَلَقَکمْ مِنْ طین ثُمَّ
قَضى أَجَلاً)؛
اوست که شما را از
خاک آفرید، آنگاه اجلى را مقرر داشت.
با توجه به این آیات و نیز
روایات متعددى که در این زمینه وجود دارد، هیچ مسلمانى نمىتواند قضا و قدر را انکار کند. هر چند
معرفت تفصیلى به جزئیات مسئله لازم نیست، و اصولاً براى کسانى که آمادگى ذهنى براى فهم این گونه مسائل دقیق ندارند، ورود در آن شایسته نمىباشد، چون چه بسا ممکن است در
عقیده خود دچار
اشتباه یا
تردید شوند و به
گمراهی افتند. از این جهت
امیر مؤمنان على (علیهالسلام)خطاب به این گروه مىفرماید: «طریقٌ مُظلِمٌ فلا تَسْلُکوه، و بَحرٌ عَمِیقٌ فَلا تَلِجُوه، وسِرُّ اللّهِ فلا تَتَکلَّفُوه»؛
راهى است تاریک آن را نپیمایید، دریایى است ژرف در آن وارد نشوید، و راز الهى است خود را در کشف آن به تکلّف نیاندازید.
البته هشدار
امام مربوط به کسانى است که توان فهم این گونه معارف دقیق را ندارند، وچه بسا بحث درباره آن مایه گمراهى آنان مىشود. شاهد بر این مطلب آن است که آن حضرت خود در موارد دیگر به تبیین قضا و قدر پرداخته است.
لذا ما نیز در حدود معرفت خود با استفاده از
قرآن و
روایات و با کمک
عقل به شرح آن مىپردازیم.
واژه "قدر" به معنای حد و اندازه و مقدار شی است. برای واژه "قضا" نیز معانی گوناگونی گفته شده است، که در این میان میتوان به
حکم،
قطعیت و فیصله دادن اشاره کرد.
در اصطلاح قدر و
تقدیر الهی این است که خداوند برای هر پدیدهای اندازه و حدود کمّی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق مییابد و قبل از مرحله نهایی، دارای مراتب تدریجی است و شامل مقدمات بعید و متوسط و قریب میشود و با تغییر بعضی از اسباب و شرایط و سقوط آن در یکی از مراحل تغییر مییابد و این تغییر، تغییری در تقدیر بشمار میرود.
قضاء الهی اینست که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحله نهایی و حتمی میرساند. این مرحله، دفعی و مربوط به فراهم شدن همه اسباب و شرایط و نیز حتمی و نهایی و غیر قابل تغییر است.
مسلّماً قطعیت یافتن وجودهر شىء بر اساس نظام علت و معلول، در گرو تحقق
علت تامه آن شىء است، و از آنجا که نظام علت و معلول به خدا منتهى مى گردد در حقیقت قطعیت هر چیزى مستند به
قدرت و
مشیت او است. این،
قضاى خداوند در مقام فعل و آفرینش است، و
علم ازلی خداوند در مورد این حتمیت،
قضاى ذاتى خداوند مى باشد.آنچه گفته شد مربوط به قضا و قدر تکوینى خداوند ـ اعم از ذاتى و فعلى ـ بود. گاه نیز قضا و قدر مربوط به
عالم تشریع است. به این معنى که، اصل
تشریع و
تکلیف الهى
قضاى خداوند بوده، است، و کیفیت و ویژگى آن مانند
وجوب و
حرمت وغیره نیز تقدیر تشریعى خداوند است. امیرمؤمنان در پاسخ فردى که از
حقیقت قضا و قدر سؤال کرد، این مرحله از قضا و قدر را یادآور شد و فرمود: مقصود از قضا و قدر،
امر به
طاعت و
نهی از
معصیت، وقدرت بخشیدن به انسان نسبت به انجام کارهاى خوب و ترک کارهاى ناپسند، و
توفیق دادن در تقرب به خداوند، و رها کردن گنهکار به حال خود و
وعد و وعید است، اینها قضا و قدر خدا در افعال ما است.
اگر مى بینیم در اینجا امیر مؤمنان على (علیه السلام) در پاسخ سائل، فقط به تشریح قضا و قدر تشریعى اکتفا ورزیده، شاید به پاس رعایت حال سائل یا حضار مجلس بوده است. زیرا در آن روز از قضا و قدر تکوینى و در نتیجه قرار گرفتن افعال انسان در قلمرو قضا و قدر،
جبر و سلب
اختیار برداشت مى شد، به گواه اینکه حضرت در ذیل
حدیث مى فرماید:«وأمّا غیر ذلک فلا تظنّه فانّ الظنّ له مُحبِط للأعمال»: جز این گمان دیگرى مبر، زیرا چنان گمانى مایه
حبط عمل مى گردد. مقصود این است که ارزش افعال انسان بر پایه مختار بودن اوست وبا فرض جبر در اعمال، این ارزش از بین مى رود.
حاصل آنکه: مورد قضا و قدر، گاه
تکوین است و گاه تشریع،و هر دو قسم نیز دو مرحله دارد:
۱. ذاتى(
علمى)
۲. فعلى(عینی)
گاهی تقدیر و قضاء الهی، همانگونه که اشاره شد به معنای
علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیدهها و نیز
علم به وقوع حتمی آنها به کار میرود که آن را "قضا و قدر
علمی" مینامند. و گاهی به معنای انتساب سیر تدریجی پدیدهها و نیز انتساب
تحقق عینی آنها به خدای متعال، استعمال میشود و "قضا و قدر عینی یا فعلی" نام میگیرد.
جبرگرایان در هر دو قسم قضا و قدر شبهه وارد کردهاند که پس از بیان آن به بررسی و پاسخ آنها میپردازیم:
۱. خداوند، به همه پدیدهها، و از جمله افعال انسان، قبل از وقوع آنها آگاه است، و
علم الهی، خطا بردار نیست. پس ناچار همه حوادث بر طبق
علم ازلی الهی، واقع خواهد شد و تخلف از آن، ممکن نیست. پس اختیار و انتخابی هم برای انسان در کار نخواهد بود.
علم الهی به هر حادثهای آن چنان که واقع میشود تعلّق گرفته است و افعال اختیاری انسان هم به "
وصف اختیاری بودن" (مرتبط با
اراده و اختیار وی) برای خدای متعال
معلوم است پس اگر به وصف جبری بودن (و صرف نظر از
اراده و اختیار او) تحقق یابد برخلاف
علم الهی، واقع میشود.
۲. خداوند وجود پدیدهها را از آغاز پیدایش تا دوران شکوفایی و تا پایان عمر تحت تدبیر حکیمانه دارد و پیدایش هر چیزی از جمله رفتار انسانها مستند به تقدیر و قضاء الهی است، در این صورت اگر کار انسان، واقعاٌ اختیاری و مستند به
اراده اوست دیگر نباید مستند به
اراده و قضاء الهی باشد و اگر مستند به قضا و قدر الهی است دیگر نباید تابع اختیار و انتخاب انسان باشد، پس جبر بر رفتار او حاکم است نه اختیار.
پاسخ صحیح به این شبهه متوقف بر فهمیدن این نکته است که
اراده الهی و
اراده انسان در عرض هم و
مانعه الجمع نیستند بلکه در طول هم میباشند مانند تاثیر
اراده انسان بر روی کلید در باز کردن قفل در یا قلم در نوشتن. بنابراین تاثیر
اراده انسان به عنوان آخرین جزء به وجود آمدن فعل منافاتی با استناد وجود همه اجزاء بوجود آورنده فعل از جمله
اراده انسان به خدای متعال ندارد و وجود جهان و انسان و همه
مراتب وجودی او از جمله افعالش تحت قدرت خداوند بوده و همواره به آنها وجود میبخشد و پیوسته به خداوند نیازمند بوده و از او همه صفات، ویژگیها و حدود مشخصات خود را دریافت میکنند پس فعل انسان هم مستند به خداوند است هم مستند به انسان و
اراده انسان مانند اصل وجودش که وابسته به
اراده الهی است.
بنابراین، تعیین خصوصیات افعال اختیاری (تقدیر عینی) و تعیین بخشیدن و
ایجاب آن (
قضای عینی) به هیچ وجه مستلزم طرد و سلب اختیار نیست بلکه با آن همراه است و از مجرای آن گذر میکند.
منشور عقاید امامیه، اصل ۱۴۸، سایت آیت الله سبحانی.