قیام زید بن علی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از بزرگترین قیامهایی که علیه نظام جائر اموی صورت گرفته است، قیام
زید بن علی (علیهالسّلام) بن
الحسین (علیهالسّلام) است؛ این
قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور
امر به معروف و نهی از منکر و نیز
انتقام از قاتلین
شهدای کربلا در
کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربهای مهلک بر مبانی
مشروعیت خلفای اموی وارد آورد.
ظلم و ستم بیحدوحصر حکام اموی و
فسق و فجور آشکارشان و نیز تاختوتاز بیباکانه آنان براساس و مبانی اعتقادات اسلامی
روح بلند و آزاده زید را به شدت آزرده و متأثر ساخته بود. سفرهای زید به
شام و برخورد زشت و زننده
هشام بن عبدالملک با او در جمع درباریان و نیز
اعمال و سخنانی که از خلیفه اموی، در خلال این سفرها، سر زده بود نیز، عزم زید را برای قیام راسختر نموده،
آتش قیام را بیش از پیش در دل او شعلهورتر ساخت.
در بازگشت از سفر شام، مردم کوفه با اطلاع از ورود زید به
عراق، به دنبال او رفتند و وی را در
قادسیه ملاقات کردند، آنها او را به قیام فرا خوانده، اعلام وفاداری کردند و سوگند یاد کردند که تا آخرین قطره خون در راه او
جهاد کنند و حمایتشان را از او دریغ ندارند.
در پی اصرار زیاد کوفیان، سرانجام زید پذیرفت؛ اما سیاستمداران کهنهکار
حجاز و عراق، زید را از این کار باز داشته، پیمانشکنی
کوفیان را یادآور شدند.
زید نیز به هر یک از آنان جوابی در خور داده، آماده قیام گردید.
یوسف بن عمر (استاندار عراق) ورود زید را به کوفه برنمیتابید؛ ازاینرو خواستار خروج او از شهر شده، به عامل خویش در
کوفه، دستور داد (در این ایام یوسف بن عمر ثقفی در
حیره به سر میبرد و مردی به نام
حکم بن صلت جانشین وی در کوفه بود.) که همواره مزاحم زید باشد؛
اما زید برای ماندن در کوفه اصرار میورزید و به بهانههای مختلف چون اشتغال به
تجارت و نیز بهانه
بیماری و دعوی با
طلحة بن عبیدالله بر سر مالی مشترک در
مدینه، هر بار از دستور والی سر باز میزد.
او ده ماه در کوفه و
بصره مخفیانه مردم را به نهضت و
قیام و
بیعت با خود
دعوت میکرد،
در این مدت زید در منازل
شیعیان کوفه و بصره به سر میبرد و گاهگاهی نیز به جهت امنیتی محل سکونتش را تغییر میداد.
مردم فوجفوج به محل سکونت زید رفته، با او بیعت میکردند. نقل شده است که بیعتی که زید از مردم میگرفت، بر این اساس بود که: «ما شما را به
کتاب خدا میخوانیم و
سنت پیامبر او (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نبرد با ستمگران و
دفاع از ضعیفان و عطای محرومان و تقسیم
غنیمت میان صاحبانش به
مساوات و رد مظالم و باز آوردن سپاهیان دیر مانده و یاری
اهل بیت (علیهمالسّلام) در مقابل مخالفان که
حق ما را نشناختهاند». ... و چون میپذیرفتند، میگفت: «خدایا! شاهد باش».
بیعت با احتیاط و مخفیانه انجام میشد، گفته شده در این مدت پنجاه هزار نفر از کوفیان با او بیعت کردند؛
این تعداد غیر از مردمی بودند که در
مدائن و
بصره و
واسط و
موصل و ری و گرگان با او بیعت کرده بودند؛
چراکه زید علاوه بر کوفه به دیگر شهرهای مهم
عراق و حتی مراکز دوردست فرستادگانی را گسیل داشته بود تا برای او از مردم بیعت بگیرند.
جمعیت بسیاری به نهضت زید پیوستند که از جمله آنان میتوان به برخی علمای طراز اول
اهل سنت (همچون ابوحنیفه) اشاره داشت، گفته شده زید نامهای برای
ابوحنفیه فرستاد و او را به کمک خود و
جهاد ضد
حکومت بنیامیه دعوت کرد، ابوحنیفه نیز برای زید کمک مالی فرستاده، با امکانات خود او را یاری داد.
بعد از چند ماه و با فراهم شدن مقدمات قیام، زید آشکارا آماده قیام شد
و به یارانش دستور آمادگی و تهیه لوازم نبرد داد.
در این هنگام مردی به نام «
سلیمان بن سراقه»، یوسف بن عمر را از موضوع آگاه ساخته،
رفتوآمدهای زید به خانههای دو تن از یارانش به نامهای «عامر» و «طعمه» را به او گزارش کرد.
خبر قیام به هشام نیز مخابره شد؛ نامههای مکرر هشام به یوسف بن عمر در پیگیری این مسئله سبب شد که وی با جدیت تمام اوضاع کوفه را تعقیب کند؛ ازاینرو به
حکم بن صلت نامه نوشته و به او تأکید میکند که مراقب اوضاع باشد و دستور داد تا مأموران حکومتی زید را در خانه آن دو نفر بجویند؛ اگرچه عمال حکومتی در این جستوجو به
زید بن علی (علیهالسّلام) دست نیافتند؛
اما لو رفتن مقر زید و دستگیری و
شهادت این دو یار نزدیک زید و احتمال حمله غافلگیرانه دشمن سبب شد که زید و یارانش زودتر دست به کار شوند و قبل از هجوم دشمن مواضع خود را مستحکم کنند و رسماً آماده نبرد گردند.
آنان شامگاه سهشنبه (مصادف با شب اول
صفر) از شهر خارج شدند و خود را برای
جنگ مهیا ساختند.
یک روز قبل از خروج زید (یعنی روز سهشنبه) از طرف حکم بن صلت عامل یوسف بن عمر در کوفه حکومت نظامی اعلام شده، رهبران طوایف، نگهبانان، بزرگان و جنگآوران قوم
و به نقلی همه مردم کوفه
را در
مسجد اعظم کوفه جمع نمودند. او دستور داد که منادی در شهر ندا دهد که «هر که به این دستور سرپیچی کند، حرمت از او برداشته میشود
[
و خونش هدر است
]
».
درهای
مسجد و بازار بسته شدند و مردم در آنجا زندانی شدند.
زید در این شب در بیرون کوفه به سر میبرد، آن شب زید با همراهان خود در بیابان
آتش افروختند و دستههای نی آتش میزدند و با صدای یا «منصورُ اَمِت» شب را صبح کردند.
اما از آن پنجاه هزار نفری که با او
بیعت کردهاند، تنها دویست و هشتاد نفر
و به نقلی سیصد نفر اطراف او را گرفته بودند.
صبحگاه او نگاهی به یاران اندکش کرد و گفت: «سبحان الله؛ فاین الناس؟» گفتند: «ای پسر پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)! مردم را در مسجد زندانی کردهاند». او با حالت تأسف و ناراحتی گفت: «به خدا سوگند! این برای آنان که با ما بیعت کردهاند، عذر نمیشود؛
مگر چند نفر در مسجد محصورند، پس بقیه چرا به سوی ما خارج نمیشوند؟ بهدرستی که آنان اهل اهمال و نیرنگاند».
خبر این شب و شعارهای زید و همراهان به یوسف بن عمر که در حیره بود، رسید. پس تصمیم گرفت که شخصاً به
کوفه بیاید و برای سرکوبی نهضت بکوشد. او عدهای را برای آگاهی از اوضاع و نفرات زید به کوفه فرستاد. آنها بعد از اطلاع از وضعیت او به نزد یوسف برگشتند.
صبح چهارشنبه زید به دو نفر از
شیعیان دستور داد تا به کوفه بروند و فریادشان را به
شعار انقلاب بلند کنند؛ اما این دو در نزدیکی کوفه به گروهی از دشمنان برخوردند و به
شهادت رسیدند.
پس زید،
سعید بن خیثم را که در داشتن صدایی رسا معروف بود، برای این کار فرستاد و او این کار را انجام داد.
در روز چهارشنبه اول صفر سال صد و بیست یک (یا دو) هجری، جنگ آغاز شد.
زید لشکر خود را به سوی شهر حرکت داد و آنان را به جنگ
تحریض کرد. امویان نیز خود را برای
دفاع آماده کردند، نخستین برخورد در اطراف کوفه در منطقه صیادین (صائدین) انجام شد که به پیروزی یاران زید انجامید.
با پیشروی یاران زید
جنگ به کوفه کشیده شد، زید و یارانش به سوی
کُناسه حرکت کردند.
در این هنگام زید با دیدن یاران اندکش رو به
نصر بن خزیمه کرده، گفت: «آیا نگران نیستی که کوفیان مرا نیز بِمانند جدم
حسین (علیهالسّلام) تنها بگذارند؟» نصر گفت: «خدا مرا فدایت کند، آنقدر در رکابت
شمشیر میزنم تا جان دهم».
سپس پیشنهاد میکند که جهت
آزادی مردم در مسجد، به سوی مسجد بروند، زید همراه دو افسر رشید خود نصر بن خزیمه و
معاویة بن اسحاق همراه تنی چند از یاران خود تصمیم گرفتند، خود را به مسجد برسانند تا شاید بتوانند حلقه محاصره را شکسته، مردم گرفتار شده در مسجد را از محاصره
امویان نجات دهند.
زید و یارانش در راه به منزل
انس بن عمرو رسیدند، زید ندا در داد: «ای انس خارج شو؛ جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»؛ اما او به سخنان زید توجهی نکرده، بیرون نیامد. زید گفت: «بر آنچه بر آن
خلق شدهاید، بمانید که خدا شما را کفایت میکند».
زید و یارانش توانستند، خود را تا در مسجد برسانند. آنان به دستور زید پرچمها و علمهای خود را به اهتزاز درآورده، داخل مسجد کردند تا مردم داخل مسجد پرچمها را ببینند.
در این زمان نصر بن خزیمه فریاد زد: «ای اهل مسجد! از
خواری و
ذلت به
عزت درآیید، خارج شوید به سوی
دین و
دنیا؛ چراکه اکنون نه دنیایی دارید و نه دینی».
اما کوفیان به این ندای او پاسخی ندادند و حرکتی از خود نشان ندادند، مأموران اموی نیز از بالای مسجد با پرتاب سنگ مانع پیشروی بیشتر زید و یارانش میشدند.
در این زمان لشکر تازهنفس یوسف بن عمر از راه رسیدند و به سوی
مسجد آمدند و با زید و یارانش به نبرد پرداختند. جنگ شدیدی در اطراف مسجد و بازار درگرفت.
زید و یارانش خود را به محله دیگر شهر (دارالرزق) رساندند،
زید در آنجا نیروهای خود را سروسامان داده، فرمان نبرد میداد. نبرد در این منطقه نیز با پیروزی زید و یارانش همراه بود.
بدین ترتیب اولین
روز جنگ با موفقیت نسبی یاران زید به پایان رسید. شبهنگام یوسف بن عمر جلسه نظامی تشکیل داد و در آن شب تصمیم گرفتند، فردا با لشکری مجهز هر طور که شده به غائله خاتمه دهند.
در دومین روز جنگ،
نصر بن خزیمه به دست
نایل بن فروه به شهادت رسید.
شهادت او در روحیه زید بسیار اثر گذاشت و او را به شدت متأثر کرد.
نبرد سخت زید و یارانش در صبح این روز نیز با پیروزی زید و یارانش تمام شد.
یوسف بن عمر لشکری دیگر تهیه دید تا به یاران زید حملهور شود؛ اما زید و یارانش با درهم شکستن سپاهش آنان را تا منطقه «شورهزار» تعقیب کردند.
سپس از آنجا به محله «
بنیسلیم»
و از آنجا تا «راهبند» در پی
امویان رفته
در منطقه «
بارق و
رؤاس» بر آنها حمله برده بر آنان غلبه یافتند.
عمال اموی چون دیدند که سواران و پیادگان آنها را یارای نبرد با سواران و پیادگان زید و یارانش نیست، از
یوسف بن عمر تقاضای تیرانداز کردند.
با اعزام گروههای تیرانداز به صحنه
جنگ و آغاز تیراندازی، کار بر زید و یارانش دشوار شد، در این روز
معاویة بن اسحاق فرمانده دیگر زید نیز به شهادت رسید
و او را غرق در اندوه کرد. غروب این روز زید نیز بر اثر تیری که به پیشانی او اصابت کرد، به شدت مجروح شد.
یارانش او را به منزل یکی از اصحابش به نام
حران بن ابیکریمه برده،
برای معالجهاش
طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانیاش،
در روز
جمعه سوم
صفر سال صد و بیست و یک هجری،
در سن چهل و دو
یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید.
یاران زید پس از
مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند، برای اینکه جسدش به دست مأموران اموی نیفتند، او را تا «
عباسیه» ببرند و در آنجا دفن کنند.
آنها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از
انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند، سپس
آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد؛
اما غلامی سندی که همراه آنان بود، حکم بن صلت را از موضوع با
خبر کرده، آنان را به محل
قبر راهنمایی کرد.
امویان جسد را بیرون کشیده، سرش را بریدند و نزد یوسف بن عمر فرستادند؛ سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله
کناسه دار زدند.
سر زید را هم برای هشام فرستادند، آن سر بر دروازه
شام آویخته
و بعد از آن به
مدینه فرستاده شد
و یک شبانهروز سر زید را نزدیک قبر مقدس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نصب کردند.
بر اثر اعتراض مردم، والی مدینه سر را به
مصر فرستاد تا در
مسجد جامع مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند.
بدن زید چهار سال بر سر دار ماند
تا اینکه هشام درگذشت و
ولید بن عبدالملک به
حکومت رسید، به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده،
آتش زدند و خاکسترش را در
فرات ریختند.
خبر شکست ظاهری
قیام زید و فاجعه جانگداز وی و یاران فداکارش در تمام بلاد اسلامی آن روز موجب تأثر عمیق
مسلمانان آگاه و بیدار شد. در تمام محافل اسلامی آن روز، بحث از نهضت و شهادت زید بود و در اقصی نقاط اسلامی از
کوفه و مدینه گرفته تا ری و خراسان و ... عکسالعمل تندی همراه داشت؛ ملت
اسلام شهادت زید و از دست دادن قهرمان فداکار و با فضیلتی چون او را فاجعهای بزرگ و ثلمهای جبرانناپذیر در
عالم اسلامی میدانستند. خبر شهادت زید و یاران او در مدینه اثری عمیق و ناگوار داشت و پیش از همه،
امام صادق (علیهالسّلام) را از این واقعه متأثر نمود.
پس از شهادت زید،
امویان و طرفدارانشان که از پیآمد آن قیام بیمناک شده بودند، میکوشیدند تا قیامش را وارونه جلوه دهند و از نشر اخبار صحیح درباره این قیام جلوگیری کنند. آنان جعالان و کذابان و قلم به مزدان را به جعل اخبار نادرست واداشتند تا بدین طریق از قداست و اهمیت این قیام بکاهند. البته برخی
قاریان و فقهای ایشان نیز در این جنایت هولانگیز آنها را یاری دادهاند.
فضل بن شاذان در کتاب
الایضاح در این باره مینویسد: «
حسین بن علی (علیهالسّلام) بر
بنیامیه خروج کرد و زید بن علی (علیهالسّلام) پس از او، سپس بر
قتل آن دو اجماع کردند و در این زمان قرا و فقهای ایشان (
بنیامیه) یا قاتل بودند یا ترک نصرتکننده و یا راضی به لعن
علی (علیهالسّلام) و
برائت از او و یا در آن باب مداهن و ظاهر سازند».
قیام زید و بعد از او قیام
یحیی بن زید، مقدمات سقوط
حکومت بنیامیه را بیش از پیش فراهم آوردند.
یعقوبی در این باره مینویسد: «چون زید به
شهادت رسید و کار او به هر صورتی که بود، به انجام رسید.
شیعیان خراسان به جنبش درآمدند و این حرکت روزبهروز آشکارتر و سریعتر شد و دوستان و شیعیانشان بسیار شدند. آنان مرتب جنایات و بدکرداری بنیامیه را برای مردم متذکر میشدند و ظلم و ستمهایی را که نسبت به خاندان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روا میداشتند، باز میگفتند، دیگر جایی نبود که از جنایات بنیامیه بیخبر باشند؛ مگر آنکه این خبر در آن
آشکار گشت...».
شیعیان و انقلابیون پس از شهادت زید و یحیی شدیداً ضد دستگاه اموی دست به کار شدند تا اینکه سرانجام موفق شدند، موجبات تشکیل دولت
عباسیان را فراهم آورند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قیام زید بن علی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۳/۲۸.