• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمدولی قرنی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



محمدولی قرنی در سال ۱۳۰۹ وارد دانشکده افسری شد. او در سال ۱۳۳۶ موفق به اخذ درجه سرلشکری شده و پس از کودتای ۲۸ مرداد به ریاست رکن دوم ارتش شاهنشاهی رسید ولی کمتر از یک سال بعد دستگیر و پس از محاکمه و سه سال زندان از ارتش اخراج گردید. قرنی پس از انقلاب اسلامی ایران فرمانده ستاد ارتش شد اما پس از مدتی از کار کناره‌گیری کرد. او چند ماه پس از استعفا به ضرب گلوله فردی از گروه فرقان ترور شد.



محمدولی قرنی در سال ۱۹۱۱م یا ۱۹۱۲م در تهران متولد شد، پدرش از صاحب منصبان اداره پست ایران بود. قرنی پس از طی دوره متوسطه به ارتش ایران پیوست و دوره دانشکده افسری را با رتبه بالا به پایان رساند و در واحد توپخانه شروع به خدمت کرد. در سال ۱۹۴۳ یا ۱۹۴۴ پس از طی دوره ستاد و فرماندهی به ریاست ستاد لشکر دوم ارتش در تهران منصوب شد و در سال ۱۳۲۹هـ ش به درجه سرهنگی نائل آمد و فرماندهی پادگان رشت، در مرکز گیلان را عهده‌دار گردید.
[۱] عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۳، ۱۳۸۰، ص۵۶۱.




قرنی در مرداد ۱۳۳۲ش ضمن همکاری با نیروهای سلطنت طلب در سازماندهی و عملیات ضد دولت مصدق در رشت شرکت داشت، پس از کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ قرنی نیز مانند شماری از افسران که علیه مصدق فعالیت کرده بودند، ترفیع یافت و به درجه سرتیپی نائل شد و به ریاست رکن دوم ستاد ارتش منصوب شد. او در این مقام نه تنها مسئول امور اطلاعات نظامی بود، بلکه به دستور شاه اخبار و اطلاعات مربوط به امور سیاسی کشور را در اختیار شاه می‌گذاشت. گزارشات او جزء منابع مهم اطلاعاتی کشور به شمار می‌رفت و در سرنوشت مقامات مملکتی خیلی تاثیر داشت. بدین ترتیب قرنی با عهده‌دار شدن این‌گونه مسئولیت‌ها در زمره مهم‌ترین مقام نظامی و امنیتی که با شاه ارتباط نزدیک داشت، در آمد و مورد توجه و اعتماد او قرار گرفت.
[۲] نجاتی، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، تهران، رسا، ۱۳۷۳، ص۴۷.




هر چند او از کودتای سلطنت‌طلبان پشتیبانی کرده بود، ولی فساد و سرکوب پس از کودتا و ناتوانی دولت در انجام اصلاحات، او را نگران ساخته بود و نگران این بود که وضع موجود در نهایت به یک رژیم سلطنتی دیکتاتوری تبدیل شود و سرانجام به این نتیجه رسید که تنها راه حل برای رفع این مشکل ایجاد یک دولت توانا برای پایان دادن به حاکمیت طبقه سنتی و وادار ساختن شاه به قبول نظام پادشاهی مشروطه و انجام اصلاحات گسترده است. برای ایجاد چنین حکومتی، قرنی با ارسنجانی و اسفندیار بزرگمهر که شخصی فرصت‌طلب و بی‌پروا بود، ولی با آمریکاییها ارتباط گسترده ارزشمندی داشت، با دقت و هوشمندانه به فعالیت پرداخت.
[۳] دانشجویان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی، تهران، انتشاران لانه جاسوسی، کتاب ۵۶، ص۱۲۴.

رئیس دولت مورد نظر «دکتر علی امینی» بود. وی در اواسط دهه ۱۹۵۰م شهرت زیادی کسب کرده بود، نظریات سیاسی او با نقطه نظرهای قرنی و ارسنجانی بسیار نزدیک بود، در دولت جدید قرنی اداره وزارت کشور یا وزارت جنگ را عهده می‌گرفت و ارسنجانی معاون نخست وزیر و بزرگمهر وزیر تبلیغات بود.
[۴] ارسنجانی، حسن، یادداشتهای سیاسی، تهران، هیرمند، ۱۳۳۵، ص۴۷.



هلاکو رامبد یکی از دوستان قرنی می‌نویسد:
«اینکه می‌گویند، سرلشکر قرنی قصد کودتا و تغییر رژیم را در زمان سلطنت اعلیحضرت داشت به نظر من صحت ندارد. هنگامی که رئیس دو ارتش بود با گروه‌های مختلف تماس می‌گرفت و گزارشاتی برای اعلیحضرت می‌فرستاد، از جمله یادآور شده بود که وضع عمومی خوب نیست و مردم ناراضی هستند و با تغییر دولت و انجام انتخابات جدید و تشکیل پارلمان از نمایندگان مورد توجه ملت می‌توان جلوی عدم رضایت مردم را گرفت، مشروط بر این که نخست‌وزیر مقتدر و وزیر کشور توانایی به کار دعوت شوند که انتخابات را در کمال بی‌نظری انجام دهند.»
[۵] الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، لندن، بیتا، ج۵، ص۲۸۲.

کوشش‌های قرنی و همکارانش در اشاعه افکار و نظریات سیاسی آنها و نیز ساختار فضای مناسب برای جذب طرفداران و بسط آن از طریق تماس با گروه‌های سیاسی از طریق "جمعیت برادران" شروع شد. ارسنجانی و بزرگمهر نیز از همان کانال در جذب افراد در سازمان‌های مختلف سیاسی به استثنای حزب ‌توده و نخبگان گروهای دیگر از قبیل سیاستگران افسران ارتش، کارمندان ادارات، روشنفکران، روزنامه‌نگاران، بازرگانان و روحانیون به فعالیت پرداختند. قرنی از طریق شخصیت‌های متنقذ جامعه چون امام‌جمعه تهران، عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات، با رهبران نهضت مقاومت ملی و دیگر سازمان‌های مخالف دولت دیدار و مذاکره می‌کرد.



قرنی به عنوان رئیس رکن دوم ستاد ارتش، چند بار با مقامات دولت آمریکا به طور مستقیم یا به واسطه بزرگمهر تماس گرفت. این تماس‌ها ظاهرا در پاییز ۱۳۳۵ در ملاقات‌هایی که او با "جان بولینگ" مقام سیاسی سفارت آمریکا در تهران داشت‌، شروع ‌شد. قرنی خواستار پشتیبانی "دولت ایالات متحده" از وی شد و در همین راستا با یکی از کارکنان سیا چند بار تماس گرفت و پیرامون طرح عملیات مخفی خود به منظور انجام اصلاحات مذاکره کرد. وی با صراحت خاطر نشان ساخت که ایالات متحده شاه را به قدرت رسانده و ناگزیر باید راهگشای حکومت شاه باشد.
[۶] نجاتی، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، تهران، رسا، ۱۳۷۳، ص۵۰.

او به رغم اینگونه تماسها ترجیح داد از کانال بزرگمهر که یکی از عوامل مهم و فعال سیا در ایران به شمار می‌رفت و با شبکه‌های دیگر اطلاعاتی نیز در ارتباط بود‌، مسئله را دنبال کند. در پاییز ۱۳۳۶ بزرگمهر اطلاعات زیادی پیرامون خود و قرنی را در اختیار مقام سیا قرار داد و در مورد جلب پشتیبانی و نظریات مشورتی او گفتگو کرد، هر چند مقامات مزبور با هوشیاری از بیان مطلبی که حاکی از تشویق گروه قرنی در اجرای کودتا باشد، خودداری کردند، ولی در زمینه جدی بودن طرح دسیسه، شاه را نیز آگاه نساختند. شاید به همین دلیل باشد که شاه گمان کرد که آمریکا و بریتانیا در پشت سر این اقدام کودتایی بودند، این بدگمانی مایه افزایش تمایل وی برای داشتن استقلال عمل بیشتر در برابر غرب شد.
قرنی شبکه‌ای از افسران نیروهای مسلح (افسران میهن‌پرست) را در اختیار داشت. او بولینگ (مقام سفارت آمریکا) را از این موضوع آگاه ساخته بود. شبکه نظامی که اعضای آن در حدود هفتاد تن از افسران بودند، در حوزه‌های مختلف شبیه سازمان نظامی حزب توده که شبکه آن در سال ۱۳۳۶ کشف گردید، سازمان داده شد.
[۷] بهنود، مسعود، نخست وزیران ایران از سید ضیا تا بختیار، تهران، جاویدان، ۱۳۷۴، ص۴۳۶.



قرنی پیش‌بینی کرده بود که محتمل است، شاه از فعالیت‌های او آگاه شود با این حساب برای پنهان نگاه‌داشتن فعالیت‌های خود از شاه در خواست کرد به او اجازه دهد عملیات ظاهرا تحریک‌آمیزی را طرح‌ریزی کند. در این عملیات مخفی، قرنی در نقش یک عامل تحریک کننده که در صدد سازمان دادن کودتا علیه شاه می‌باشد، به منظور شناسایی توطئه‌گران و دشمنان بالفعل شاه عمل می‌کرد. شاه نیز به گزارش‌های ساواک در مورد فعالیت‌های مخفی قرنی ترتیب اثر نمی‌داد، به طوری که گفته شد، هدف از اجرای عملیات تحریک‌آمیز، شناسایی اعضای سازمان‌های سیاسی بود که نسبت به شاه وفادار نبودند و مشخص‌ترین این عناصر کسانی بودند که قرنی خواستار اتحاد با آنها شده بود.
[۸] گازیوروسکی، مارک، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، رسا، چ۲، ص۳۵۳.




بزرگمهر در یکی از دفعاتی که از آتن مراجعت می‌کرد، در فرودگاه دستگیر شد و به نحوی عمل شد که دستگیری او مخفی بماند. با استناد به مدارکی که انگلیسی‌ها در اختیار گذاشته بودند، بزرگمهر اعتراف کرد و اسامی اعضا شبکه را در اختیار گذاشت، قرنی و سایر افراد دستگیر شدند. محمدرضا پهلوی به خاطر وساطت آمریکاییها، برخورد شدید نکرد. قرنی به سه سال زندان محکوم شد
[۹] مرکز بررسی اسناد تاریخی، اسناد ساواک، تهران، ج۱۸، ۱۳۸۵، ص۸۳.
و پس از مدتی بخشیده شد،
[۱۰] فردوست، خاطرات فردوست، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۳، ج۱ص۳۳۱.
اما شدیدا تحت مراقبت ماموران امنیتی قرار گرفت.



سرلشکر قرنی در زندان با گروه روحانیون مخالف رژیم، دوستی و رابطه نزدیکی پیدا کرد، به این جهت به دنبال وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و زندانی شدن و تبعید امام خمینی (قدس سره) و عده زیادی از پیروان ایشان، سرلشکر قرنی در بهمن ماه ۱۳۴۲ به اتهام داشتن رابطه با آیت الله طالقانی و جمعی دیگر از روحانیون برای بار دوم زندانی شد و پس از چند ماه که در زندان قزل حصار به سر می‌برد، در سال ۱۳۴۳ش به زندان قصر منتقل شد تا سال دوم محکومیت خود را در این زندان بگذراند و در اواخر ۱۳۴۵ آزاد شد.
[۱۱] بهزادی، خاطرات بهزادی، تهران، زرین، ۱۳۷۵، ص۵۰۲.




اواخر سال ۱۳۵۶و اوائل ۱۳۵۷ که آغاز جنبش انقلابی مردم بود او هنوز رابطه خود را با آیت‌الله طالقانی و گروه نهضت آزادی و روحانیون مخالف حفظ کرده بود. روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز رسمی دولت ایران، سرلشکر قرنی به ریاست ستاد ارتش منصوب شد.
[۱۲] استمپل، درون انقلاب ایران، مترجم: شجاعی، تهران، رسا، ۱۳۷۲، ص۵۰۵.

پس از انتصاب به ریاست ستاد ارتش، روز ۲۴ بهمن ۵۷ به دفتر ستاد ارتش آمد و پس از پایین کشیدن عکس محمدرضا شاه و بالا بردن عکس «امام خمینی» گفت:
ارتش شاهنشاهی که می‌گفتند مجهزترین ارتش دنیاست و شاید هم از لحاظ وسایل و تجهیزات وسایل چنین بود، ظرف چند ساعت متلاشی شد، زیرا ایمان و آرمان نبود.
[۱۳] الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، لندن، بیتا، ج۵، ص۲۷۹.

قرنی کلیه امرای ارتش را بازنشسته کرد و غیر از چند تن گفت: «دیگر در ارتش از ارتشبد و سپهبد خبری نیست» و در مقابل طبق دستور او تعدادی روحانی به سازمان‌های ارتشی راه یافتند و گفت: «ارتشیان باید از روحانیون تبعیت کنند» و وقتی همه امرا را بازنشسته کرد، مخالفین او در مطبوعات او را مورد اتهاماتی قرار دادند.
بهزادی آورده است:
او در اواخر سال ۵۷ حمله عراق را پیش‌بینی می‌کرد و نگران شایعاتی بود که در آن روزها درباره تضعیف و حتی انحلال ارتش به گوش می‌رسید که ارتش ایران از هر سو هدف قرار گرفته بود، قرنی یک برنامه همبستگی مردم با ارتش ترتیب داد، سربازان در خیابان‌های پایتخت رژه می‌رفتند و شعار می‌دادند: «ارتش فدای مردم» و گروهی از مردم در پاسخ آنها می‌گفتند: «مردم فدای ارتش». هدف سرلشکر قرنی از این کار، بردن ارتش به میان مردم و بالا بردن روحیه سربازان بود.
[۱۴] بهزادی، خاطرات بهزادی، تهران، زرین، ۱۳۷۵، ص۵۰۳.



سرلشکر قرنی در اوایل ۱۳۵۸ در جریان وقایع کردستان و سرکوب شورشیان که قصد حمله به پادگان سنندج را داشتند، با دولت اختلاف پیدا کرد و استعفا داد. او در مصاحبه‌ای نقش خود را در ماجرای کردستان اینگونه توضیح می‌دهد:
مردم کردستان هرگز نمی‌خواهند از ایران جدا شوند، ولی عوامل شناخته شده‌ای که موجودیت خود را در نا امنی کردستان می‌دانند، می‌خواهند شورش و بلوا راه بیندازند، پس از انقلاب، ارتش خود را موظف می‌داند که از تمامیت کشور دفاع کند، ولی در نتیجه تحریکات دیدم که عده‌ای ضد انقلاب به درون سربازخانه‌ها در آن مناطق ریختند و اسلحه و مهمات را غارت کردند و امام هم اعلامیه دادند که «هر کس سربازخانه‌ها را غارت کند، عاری از دین شناخته می‌شود» و به همین جهت ارتش به دفاع از خود اقدام نمود و چون از زمان به ثمر رسیدن انقلاب، دایما از طرف مقامات مسئول و غیر مسئول، ارتش مورد اتهام و تحقیر قرار می‌گرفت و اینجانب ادامه وضع را منصفانه و به حق تشخیص نمی‌دادم و با توجه به مطالبی که در استعفانامه خود به حضور امام و نخست‌وزیر ذکر کردم، ادامه خدمت را به صلاح خود و ارتش تشخیص نداده و استعفا دادم
[۱۵] الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، لندن، بیتا، ج۵، ص۲۸۵.



او چند هفته بعد به دست یک جوان که گفته می‌شود، عضو فرقه فرقان بود، ترور شد. هنگامی که قرنی ترور شد، امام خمینی آمریکا را متهم کرد که پشت سر گروه فرقان قرار دارد و به این وسیله می‌خواهد که انقلاب را درهم کوبد.
[۱۶] استمپل، درون انقلاب ایران، مترجم: شجاعی، تهران، رسا، ۱۳۷۲، ص۲۹۹.



۱. عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۳، ۱۳۸۰، ص۵۶۱.
۲. نجاتی، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، تهران، رسا، ۱۳۷۳، ص۴۷.
۳. دانشجویان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی، تهران، انتشاران لانه جاسوسی، کتاب ۵۶، ص۱۲۴.
۴. ارسنجانی، حسن، یادداشتهای سیاسی، تهران، هیرمند، ۱۳۳۵، ص۴۷.
۵. الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، لندن، بیتا، ج۵، ص۲۸۲.
۶. نجاتی، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، تهران، رسا، ۱۳۷۳، ص۵۰.
۷. بهنود، مسعود، نخست وزیران ایران از سید ضیا تا بختیار، تهران، جاویدان، ۱۳۷۴، ص۴۳۶.
۸. گازیوروسکی، مارک، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، رسا، چ۲، ص۳۵۳.
۹. مرکز بررسی اسناد تاریخی، اسناد ساواک، تهران، ج۱۸، ۱۳۸۵، ص۸۳.
۱۰. فردوست، خاطرات فردوست، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۳، ج۱ص۳۳۱.
۱۱. بهزادی، خاطرات بهزادی، تهران، زرین، ۱۳۷۵، ص۵۰۲.
۱۲. استمپل، درون انقلاب ایران، مترجم: شجاعی، تهران، رسا، ۱۳۷۲، ص۵۰۵.
۱۳. الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، لندن، بیتا، ج۵، ص۲۷۹.
۱۴. بهزادی، خاطرات بهزادی، تهران، زرین، ۱۳۷۵، ص۵۰۳.
۱۵. الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، لندن، بیتا، ج۵، ص۲۸۵.
۱۶. استمپل، درون انقلاب ایران، مترجم: شجاعی، تهران، رسا، ۱۳۷۲، ص۲۹۹.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «محمدولی قرنی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۴/۶.    



جعبه ابزار