• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مفهوم آزادی، انواع آزادی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



لغویان برای آزادی معانی متعدّدی گفته‌اند؛ از جمله، آن را به قدرت انتخاب، رهایی، ضدّ بندگی،
[۱] لغت‌نامه دهخدا، ج۱، ص۷۷.
و استقلال در عمل و از آمیختگی رها شدن
[۲] مفردات، ج۱، ص۲۲۴.
معنا کرده‌اند.



در اصطلاح نیز معانی بسیاری برای آزادی بیان شده؛
[۳] چهار مقاله آزادی، ج۱، ص۲۳۶.
مانند: فقدان موانع در راه تحقّق آرزوهای انسان،
[۴] چهار مقاله آزادی، ج۱، ص۲۳۶.
سلب مانع ترقّی و تکامل،
[۵] یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱، ص۱۳۱.
داشتن حق انجام هر عملی تا حدّی که حقّ دیگران مورد تجاوز قرار نگیرد. مصون ماندن از اراده مستبدانه دیگران
[۶] فرهنگ علوم سیاسی، ج۱، ص۱۶۴.
و... می باشد.


تفسیر درست آزادی، به انسان‌شناسی بستگی دارد و آن نیز به جهان‌شناسی وابسته است و با تفاوت این دو، تفسیر آزادی نیز متعدّد و متفاوت می‌شود.
[۷] ولایت فقیه، ج۱، ص۲۹.
مفهوم آزادی‌ به‌طور مطلق، بدیهی و آشکاراست؛ امّا دست‌یابی به معانی دقیق انواع آن، باتوجّه به قید، متعلّق و مبنای معرفت‌شناسی انسانی، امکان‌پذیر خواهد بود و در غیر این صورت، ارائه معنایی دقیق و فراگیر امری ناشدنی‌است.


آزادی، از امانت‌ها و موهبت‌های الهی است که خدای متعالی در انسان به ودیعه نهاده
[۸] المیزان، ج۱۰، ص۳۷۲.
[۹] ولایت فقیه، ج۱، ص۲۹.
تا به‌واسطه آن، به حیات اصیل در حوزه انسان گام‌نهد؛
[۱۰] فلسفه حقوق بشر، ج۱، ص۱۹۷.
خود را از قیدهای درونی و بیرونی خلاص کند و از بردگی نفس ، به بندگی حق نایل شود؛
[۱۱] ولایت فقیه، ج۱، ص۳۰.
پس خداوند، آفریدگار انسان و همه شؤون او از جمله آزادی است و انسان در برابرش، نه تکوینی و نه تشریعی آزاد نیست.
[۱۲] المیزان، ج۱۶، ص۶۸.



ولی انسان در عین حال به اراده خداوند، از دو نوع آزادی برخوردار است:

۴.۱ - تکوینی

بدین معنا که در نظام آفرینش، برای انتخابِ راه و عقیده مجبور نیست و در صدور یا ترک فعل و رجحان یکی برای رسیدن به غرض خاص آزاد است؛ بدون این‌که عوامل یا موانع طبیعی یا ماورای طبیعی او را مجبور سازند
[۱۳] المیزان، ج۱۴، ص۱۳۹.
و این، همان اختیار فلسفی است که انسان از آن برخوردار است؛ ولی در مباحث حقوقی، این نوع آزادی مورد نظر نیست، وفقط به صورت مبنا و منشأ آزادی مورد توجّه است.
[۱۴] المیزان، ج۱۶، ص۱۱۰.
[۱۵] المیزان، ج۱۶، ص۱۱۱.


۴.۲ - تشریعی

بدین معنا که او می‌تواند از حقوق فطری خویش بدون دخالت قدرت قاهره‌ای از خارج، بهره‌مند شود وخودراانتخاب‌گر اصلی بداند. این آزادی که درباره جامعه وازنوع آزادی حقوقی واجتماعی‌که افراداجتماع ازآن جهت‌که عضویک‌جامعه هستند و می‌خواهند با یک‌دیگر زندگی کنند باید اختیاراتی را در اعمال یک‌دیگر قائل باشند و بدان احترام گذارند، شمرده می‌شود و همان امکان بهرهوری معقول از مواهبِ اختیار تکوینی و فلسفی است، یکی از اساسی‌ترین و زیباترین حقوق برای‌آدمیان‌دانسته شده‌که‌خداوندحراست آن را به واسطه شرع و دین و اعتقاد به خدا و معاد بر عهده انسان گذاشته است تا از این طریق خود را به حیات معقول و هدفمند برساند
[۱۶] چهار مقاله آزادی.



معادل عربی آزادی، «حرّیّت» است که در قرآن نیامده و واژه‌های « حرّ »، «تحریر» آزاد ساختن، «محرّراً» آزاد شده از امور دنیا و خالص شده برای عبادت که با حرّیّت از یک ریشه‌اند آمده است، واز یک دیدگاه به بحث آزادی حقوقی
[۲۲] چهار مقاله آزادی.
مربوط می‌شوند. در بحث آزادی، از مشتقّات «نجاة» به معنای رها شدن و خلاص شدن، (اخراج) خارج کردن، آیاتی که ربوبیت غیر خدا، اکراه ، اجبار و سیطره و... را نفی می‌کنند، استفاده شده است.


آزادی پیش از آن‌که پدیده‌ای اجتماعی، سیاسی و قراردادی باشد، قانون فطری، طبیعی و انسانی
[۳۱] المیزان، ج۱۶، ص۶۸.
[۳۲] المیزان، ج۶، ص۳۵۲.
برای همه انسان‌ها است
[۳۳] المیزان، ج۲، ص۲۷۴.
که بر مبانی ذیل استوار می‌باشد:

۶.۱ - آفرینش دو بعدی انسان

قرآن کریم انسان را موجودی مرکّب از روح الهی و بدن مادّی می‌داند که زمینه بی‌نهایت صعود و یا سقوط را دارا است و در آیات بسیاری او را ستوده (بقره:۳۰؛ تین:۴؛ اسراء:۷۰ و...) و در نزدیک به شصت آیه از جمله او را به نوعی نکوهیده است.
[۳۷] فلسفه حقوق بشر، ج۱، ص۱۰۴.
و همین دو بعد وجودی و قابلیّت وی، مبنای اعطای آزادی و به ودیعه گذاشته شدن اراده در نهاد او است
[۳۸] المیزان، ج۴، ص۱۱۶.
«إِنَّا هَدَینـهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً و إِمَّا کَفُوراً.»

۶.۲ - اختیار طبیعی

قرآن با نفی عقیده باطل و بی‌دلیل جبر گرایی
[۴۰] المیزان، ج۷، ص۳۶۷.
و اثبات قدرت اراده انسان بر انجام یا ترک آگاهانه اعمالش، او را موجودی مُختار می‌داند؛ اگرچه اختیار مطلق ندارد و اسباب و علل دیگری و در رأس آن‌ها، اراده خدا، اختیار او را محدود می‌کنند، لازمه اصل اختیار تکوینی این است که از آزادی‌های حقوقی نیز برخوردار باشد و فقط خدا که مالک او است یا خودش می‌توانند آزادی او را محدود کنند.
[۴۳] المیزان، ج۱۶، ص۶۸.
[۴۴] المیزان، ج۱۰، ص۳۶۷.
[۴۵] المیزان، ج۱۰، ص۳۷۰.


۶.۳ - مسؤولیّت انسان

براساس بینش توحیدی، انسان از خدا است و به سوی او حرکت می‌کند: «إِنَّا لِلّهِ و إِنَّا إِلیهِ رجِعون» و پاسخ‌گوی کردار خویش در سرای باقی است:
[۴۷] المیزان، ج۲۰، ص۹۶.
«کُلُّ نَفس بِما کَسَبت رَهینَة» (مدثر:‌۳۸) و با توجّه به این‌که برای رسیدن به غیب و خیر مشترک، فقط یک صراط مستقیم وجود دارد،
[۴۸] المیزان، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۳.
انسان‌مسؤولوسازنده سرنوشت خویش و دارای رسالت ویژه در دنیا است و اعطای مسؤولیّت و الزام به پاسخ‌گویی بدون اعطای آزادی به صورت وسیله‌ای برای انجام مسؤولیّت، امری غیر معقول و بر خلاف عدل‌الهی به شمارمی‌رود.

۶.۴ - اصل تربیت

قرآن، برخلاف کسانی که انسان را موجودی طغیان‌گر و مفسد معرّفی کرده و اعطای آزادی را به مصلحت ندیده‌اند، او را موجودی‌ به‌طور فطری پاک و طرف‌دار حقّ و عدل و نیز دارای فطرت توحیدی و دارای گرایش‌های عالی و مقدّس می‌داند و کتاب‌های آسمانی را دستورالعمل تربیتی، و رسالت انبیای الهی راتربیت انسان‌ها و تقویت فطرت توحیدی او و کمک به آنان در جهت ایفای مسؤولیّت الهی و رساندن آنان به کمال و تأمین سعادت دنیاو آخرت معرّفی می‌کند
[۵۱] طلب و اراده، ج۱، ص۱۵۳ ـ ۱۵۷.
وعنصر تربیت‌پذیری را زیر بنای اعطا یا سلب آزادی‌هامی‌شمرد.
قرآن براساس، مبانی چهارگانه‌پیش‌گفته و نیز اصل تساوی انسان‌ها در انسانیّت و اصل عدم سلطه
[۵۳] کشف‌الغطاء عن‌مبهمات‌الشریعه، ج۱، ص۳۷.
[۵۴] علوم‌سیاسی، ش۱، ص
۷۷و مالکیّت فردی بر فرد دیگر و اصل عدم برتری هیچ‌کدام از زن و مرد بر دیگری با تجویز آزادی‌های انسانی و نهی و نفی آزادی‌های حیوانی و بی‌قید و شرط، او را در جهت رسیدن به کمال هدایت می‌کند و به سرزنش کسانی می‌پردازد که براساس جهان‌بینی الحادی و انسان‌شناسی مادّی و اُمانیزم (انسان‌مداری به‌جای خدامداری) با نفی خیر مشترک موجود یا قابل شناسایی و با مهمل دانستن انسان: «أَیَحسَبُ الإِنسـنُ أَن یُترَکَ سُدیً» (قیامت:۳۶) و خلاصه کردن انسان در «مَن غریزی» و اندیشه جبرگرایی و حاکمیّت قدرت در روابط و منحصر دانستن زندگی به حیات دنیایی: «إِنْ هِی إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ و نَحیَا» و سلب مسؤولیّت آخرتی او: «بل‌یرید الإنسن لیفجر أمامه» (قیامت:۵) و تأکید بر عدم ضرورت تربیت معنوی، آزادی را به صورت یک هدف (نه یک ارزش) رهایی مطلق و بی‌قید و شرط و مباح بودن همه چیز از جمله عدم پذیرش دین، یا پذیرش بردگی دیگران و... می‌دانند و با اعتقاد به اصالت فرد و لزوم حاکمیّت امیال بر عقل، در جهت کسب لذّت‌های حیوانی بیش‌تر و سود مادّی افزون‌تر می‌کوشند و در صورت ضرورت، حدّ آزادی را فقط عدم تجاوز به آزادی دیگران می‌دانند.


خداوند گرایش به آزادی را همانند سایر خصایص طبیعی در انسان به ودیعه گذاشته است
[۶۰] المیزان، ج۱۶، ص۶۷.
[۶۱] المیزان، ج۱۶، ص۶۸.
[۶۲] المیزان، ج۶، ص۳۵۲.
که زمینه‌ساز بهره‌مندی از آزادی‌های فردی، اجتماعی و سیاسی است؛ البتّه برخورداری از این آزادی در جامعه اسلامی‌در صورتی است که شخص یکی از شرایط ذیل را دارا باشد:

۷.۱ - پذیرش اسلام

پذیرش اسلام:
[۶۳] روح‌المعانی، ج۴، ص۴۷.
[۶۴] من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴.
[۶۵] راهنما، ج۳، ص۱۵.
«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ أَینَ ما ثُقِفوا إِلاَّ بِحَبل مِنَ اللّهِ» اسلام افراد، در صورت اظهار قبول اسلام، پذیرفته می‌شود
[۶۷] مجمع‌البیان، ج۳، ص۱۴۵.
و هیچ‌کس حق ردّ اظهارات و کنجکاوی در صحّت و سقم آن را ندارد: «لاَتَقولوا لِمَن أَلقَی إِلَیکُمُ السَّلـمَ لَستَ مُؤمِناً.» .

۷.۲ - تابعیت وپذیرش

تابعیت وپذیرش قوانین‌حاکم‌برجامعه اسلامی و پیمان با مسلمانان:
[۶۹] المیزان، ج۹، ص۲۴۰.
[۷۰] من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴.
[۷۱] راهنما، ج۳، ص۱۵.
«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ أَینَ مَا ثُقِفواإِلاَّ بِحَبل... مِنَ النَّاسِ...» (آل‌عمران۱۱۲) زیرا سلطه عملی که با پذیرش رسمی‌دین یااظهار تسلیم و دادن جزیه محقّق می‌شود، حق نظام دینی در برابر تحمّل مسؤولیّت‌ها است و تن ندادن به یکی از آن دو، تمرّد، واز بین بردن تمرّد، مجاز است؛
[۷۲] من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴.
لذا مشارکت در توطئه
[۷۳] مجمع‌البیان، ج۹، ص۳۸۶.
و ورود به دشمنی با خدا و رسول از سوی یهودیان بنی‌نضیر، باعث فرمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بر اخراج آنان از وطنشان و سلب آزادی‌های آنان شد: «ذلِکَ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللَّهَ و رَسولَهُ... ‌.»


آزادی، امری طبیعی و انسان آن را دارا است و دیگران موظّفند آن را رعایت کنند و به زمان و مکان خاصّی بستگی ندارد و با توجّه به تلازم حقّ و تکلیف،
[۷۵] نمونه، ج ۲، ص ۱۱۰
هم برخورداری از آزادی، حقّ و عطیّه‌ای الهی است و هم تکلیف وتضییع آن، موجب از بین رفتن انسانیّت،
[۷۶] چهار مقاله آزادی.
[۷۷] المیزان، ج۴، ص۱۱۶.
تغییر خلقت، تبدیل سنّت و تخلّف از مشیّت الهی است و همه انسان‌ها برای حفظ آزادی و دست‌یابی به آن مسؤولند افزون بر این، در مقابل آزادسازی دیگران نیز مسؤولیّت مهمّی برعهده دارند
[۷۹] جامع‌البیان، ج۵، ص۲۳۰.
[۸۰] جامع‌البیان، ج۵، ص۲۳۱.
و موظّفند برای رهایی مظلومان و کسانی که تحت سلطه ستم‌گران قرار گرفته‌اند، در صورت لزوم بجنگند: «و‌مَا لَکُم لاتُقتِلونَ فِی سَبیلِ اللّهِ و المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجَالِ والنِّسَاءِ و الوِلدنِ الَّذینَ یَـقولُونَ رَبَّنا أَخرِجنَا مِن هـذِهِ القَریَةِ الظَّالِمِ أَهلُ‌ها و اجعَل لَنَا مِن لَدُنکَ وَلیّاً و اجعَل لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً.»
از سوی دیگر، قرآن کریم آزادی را نعمتی الهی
[۸۲] نمونه، ج۱۰، ص۲۷۷
[۸۳] من وحی القرآن، ج۱۰، ص۲۲۹.
می‌داند که مسؤولیّت حمد و ستایش خدا را در پی دارد و آزادی نیز مانند هر نعمتی، وسیله‌ای برای آزمایش انسان‌ها قرار گرفته: «و‌إِذ نَجَّینـکُم مِن ءَالِ‌فرعونَ یَسومونَکُم سوءَ العَذابِ یُذَبِّحونَ أَبنَاءَکُم ویَستَحیونَ نِساءَکُم و فِی ذلِکُم بَلاَءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم.» آیات ۱۴۱ اعراف و ۶ ابراهیم نیز به این حقیقت اشاره دارد؛ بنابراین، مسؤولیّت عدم شکرگزاری در برابر این نعمت بزرگ و عدم استفاده درست و بجا از آزادی و عواقب ناخوشایند آن نیز متوجّه خود انسان است.
[۹۱] جامع‌البیان، ج۸، ص۲۱۰.
[۹۲] المنیر، ج۲۴، ص۲۱.
[۹۳] من وحی القرآن، ج۵، ص۲۷۹.
[۹۴] من وحی القرآن، ج۱۴، ج۱۱، ص۳۷۸، ص۳۲۲، من وحی القرآن.





۹.۱ - آزادی اندیشه

آزادی اندیشه به معنای آزادی تعقّل است، وآزاد اندیشی و تعقّل، زیربنای گزینش درست هدف، مسیر و شیوه زندگی
[۹۵] من وحی القرآن، ج۱۱، ص۳۷۹.
و شرط برخورداری از هدایت الهی است.
قرآن، در بیش از سیصد آیه، همگان را به تعقّل، تفکّر، تدبّر و باز کردن چشم عقل و بصیرت
[۹۶] یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱، ص۱۲۱.
و آزادی اندیشه دعوت کرده:
[۹۷] المیزان، ج۵، ص۲۵۵.
[۹۸] المیزان، ج۴، ص۱۳۰.
[۹۹] المنیر، ج۲۲، ص۱۸۱.
[۱۰۰] راهنما، ج۲، ص۴۷۸.
«... کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الأَیـتِ لَعلَّکُم تَتفَکَّرونَ» و با دعوت به ارتباط میان انسان‌ها و دادوستد فرهنگ‌ها بهترین تشویق از آزادی اندیشه را به عمل آورده است
[۱۰۳] ولایت فقیه، ج۱، ص۳۹.
و اساس دعوت حق‌پرستان را بر بصیرت و برهان می‌داند
[۱۰۴] المنار، ج۱، ص۴۲۴.
[۱۰۵] المنار، ج۱، ۴۲۵،
[۱۰۶] المنار، ج۱، ج۱۲، ص۲۳۲..
و از کسانی‌که بدون اندیشه عمل می‌کنند، سخت انتقاد می‌کند: «أَفلاَیَتدبَّرونَ القُرءانَ أَم عَلی قُلوب أَقفالُ‌ها = آیا به آیات قرآن نمی‌اندیشند؟ یا (مگر) بر دل‌هایشان قفل‌هایی نهاده شده است؟» قرآن، موضوع‌ها و منابعی را نیز برای اندیشیدن معرّفی فرموده که عبارتند از: ۱. آفاق ازآن جمله قرآن و تاریخ گذشتگان ۲. انفس ودراین زمینه، آدمی را از گرفتار آمدن در دام موانع درونی و برونیِ آزادی اندیشه، نظیر تقلید بی‌جا
[۱۱۲] مجمع‌البیان، ج۱، ص۳۵۶.
[۱۱۳] مجمع‌البیان، ج۳، ص۳۹۶.
[۱۱۴] المنار، ج۱، ص۴۲۵.
[۱۱۵] المنیر، ج۲، ص۷۳.
[۱۱۶] المنیر، ج۹، ص۱۸۷.
از گذشتگان، تعصّبهای غلط و جمود فکری به نام ارث مقدّس پدران،
[۱۱۸] من وحی القرآن، ج۲، ص۱۷۲.
[۱۱۹] ج۲، ۱۷۳، من وحی القرآن.
پیروی بی‌دلیل از شخصیّت‌های اجتماعی و... برحذر می‌دارد؛ بنابراین، قرآن، بر اهمّیّت و لزوم آزاداندیشی تأکید
[۱۲۲] المیزان، ج۴، ص۱۳۰.
و بر ردّ کامل سخنان بی‌دلیل، به صورت قاعده مسلّم قرآنی اصرار میورزد
[۱۲۳] المنار، ج۱، ص۴۲۴.
[۱۲۴] الکاشف، ج۳، ص۱۶۱.
و ضمن تبیین و مشخّص کردن نیکوترین گفتار که دعوت به سوی خدا است: «ومَن أَحسنُ قَولا مِمَّن دَعا إِلَی اللَّهِ و عَمِلَ صـلِحاً و قالَ إِنَّنِی مِنَ المُسلِمِین» می‌فرماید: هدایت یافتن و خردمندی، ویژه بندگانی است که به سوی خدا می‌روند و از پرستش طاغوت گریزانند و با اندیشیدن در گفتارهای گوناگون به گزینش نیکوترین می‌پردازند: «والَّذینَ اجتَنَبُوا الطّـغوتَ أَن یَعبُدو‌ها و أَنابوا إِلَی اللّهِ لَهمُ البُشرَی فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیتَّبِعونَ أَحسَنهُ أُولـَئِکَ الَّذینَ هَدَلـهُمُ اللّهُ و أُولـئِکَ هُم أُولُواالأَلبـَب». بر این‌اساس، دست‌یابی به زندگی پاک و آرمانی بشرکه در پرتو هدایت الهی حاصل می‌شود، به‌صورت انحصاری، از آزاداندیشی فرد وانتخاب نیکوترین سخنان برمی‌خیزد؛ لذا قرآن با طرح شبهات ملحدان و مخالفان و بحث و مناظره پیامبران با آنان همگان را به آزادی اندیشه تشویق می‌کند؛
[۱۳۴] ولایت فقیه، ج۱، ص۳۸.
بدین‌سان، اهمّیّت و لزوم آزادی اندیشه برای برخورداری از هدایت الهی آشکارتر و منطق آزاداندیشی، به صورت منطق مکتب نیرومند اسلام مشخّص می‌شود.
[۱۳۵] نمونه، ج۱۹، ص۴۱۶
قابل توجّه است که این نوع آزادی در صورت قدرت تشخیص و انتخاب، محدودیتی ندارد و آن‌چه به صورت نهی از تفکّر و اندیشه در ذات خدا نقل شده، ارشادی است؛ یعنی با اندیشه در ذات خدا به‌جایی نمی‌رسید
[۱۳۶] المیزان، ج۱۹، ص۵۳.


۹.۲ - آزادی انتخاب دین

قرآن، در جهت تکریم انسان و احترام به اراده، اندیشه و شعور او،
[۱۳۷] فی ظلال، ج۱، ص۲۹۱.
[۱۳۸] من وحی القرآن، ج۹، ص۳۶۲.
و با عنایت به این‌که تحصیل کمال، فقط در سایه پذیرش آزادانه حق می‌سّر است
[۱۳۹] ولایت فقیه، ج۱، ص۳۳.
[۱۴۰] ولایت فقیه، ج۱، ص۳۴.
و با توجّه به این‌که اگر اصول و مبادی دین برای کسی حاصل نشود، دین نیز به قلمرو جانش پای نمی‌نهد،
[۱۴۱] فلسفه حقوق بشر، ج۱، ص۱۹۵.
ضمن دعوت به پذیرش دین حق وکامل، بر نهی و نفی هرگونه تحمیل عقیده و اجبار در انتخاب دین ،
[۱۴۲] فی ظلال، ج۱، ص۲۹۱.
تأکید فرموده: «لاَ إِکرَاهَ فِی‌الّدِینِ قَد تَبَیّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ = در دین هیچ اجباری نیست و راه از بی‌راهه (به خوبی) آشکار شده است». به گفته علاّمه طباطبایی ، دلیلی که در آیه پیشین، پس از نفی اکراه ذکر شده، مؤیّد است که اکراه و اجبار در دین جایز نیست.
[۱۴۴] المیزان، ج۲، ص۳۴۳.
این آیه، زمانی فرود آمد که برخی از انصار می‌خواستند فرزندان خود را که در کودکی یهودی و نصرانی شده بودند، به پذیرش اسلام وادارند و خداوند، فرمان داد که فرزندانشان را آزاد بگذارند.
[۱۴۵] جامع‌البیان، ج۳، ص۲۱.
اگر «لا‌اکراه» قضیه خبری باشد، از تکوین و نتیجه خبر می‌دهد که دین، اکراه برنمی‌دارد؛ زیرا اعتقاد و ایمان، امری قلبی است و امر قلبی، اکراه برنمی‌دارد و اگر انشایی تشریعی باشد ـ چنان‌که جمله بعدی آیه هم شاهد آن است ـ نتیجه می‌دهد که کسی حق ندارد در صدد اکراه و اجبار دیگران برآید و این نهی، بر یک حقیقت تکوینی متّکی است.
[۱۴۶] المیزان، ج۲، ص۳۴۲.
[۱۴۷] ج۲، ۳۴۳، المیزان.

نگارنده المیزان، توحید را اصل، روح ، غرض یگانه
[۱۴۸] المیزان، ج۱۰، ص۱۳۵.
[۱۴۹] ج۱۰، ۱۳۶، المیزان.
و اساس همه نوامیس اسلامی و زیربنای معارف، اخلاق و قوانین و مبنای تشریع
[۱۵۰] المیزان، ج۱، ص۶۳.
[۱۵۱] المیزان، ج۴، ص۱۱۶.
دین می‌داند؛ براین اساس، آزادی دینی و نهی از اکراه بر پذیرش دین را فقط در دایره پیروان ادیان توحیدی، یعنی اسلام ، یهود ، نصارا و مجوس می‌پذیرد.
[۱۵۲] المیزان، ج۹، ص۲۴۰.
بر خود فرد‌ به‌طور تشریعی لازم است که دین حق و کامل را بپذیرد؛ امّا دیگران حق اکراه او را ندارند و علاّمه طباطبایی، آزادی دینی به معنای آزادی دعوت و تبلیغ دینی غیر از ادیانِ دارای کتاب آسمانی را متناقض و مخالف قانون اسلام و موجب نابودی اصل دین می‌شمرد.
[۱۵۳] المیزان، ج۴، ص۱۱۷.
آرای بعضی مفسّران و تعدادی از روایات، این نظریّه را تأیید می‌کند؛ زیرا اسلام، الحاد و شرک را نقیض خود، ضدّ مصالح بشر و غیرقابل احترام می‌داند و آزادی معتقدان به آن‌ها را نفی می‌کند، مگر این‌که عناوین برتر و مصالح مهم‌تری آن را ایجاب کند.
[۱۵۴] من وحی القرآن، ج۵، ص۴۸ ـ ۵۰.

خداوند در جهت نفی تحمیل دین پس از اقامه دلیل بر حقّانیّت رسولان و کتاب‌های آسمانی، از انسان درخواست تدبّر، اندیشه و اقامه برهان کرده است؛
[۱۵۵] مجمع‌البیان، ج۴، ص۴۲۷.
[۱۵۶] الکاشف، ج۳، ص۱۶۱.
بر این مبنا، خداوند حقّ تحمیل عقیده را از همگان سلب فرموده است.
[۱۵۷] الکاشف، ج۳، ص۱۶۱.
[۱۵۸] الفرقان، ج۲و۳، ص۲۲۵.
بیان نوح، بنیان‌گذار قدیم‌ترین شریعت به قومش مبنی بر عدم جواز اکراه حتّی در صورت داشتن حجّت روشن الهی: «قَالَ یـقَومِ أَرَءَیتُم إِن کُنتُ عَلی بَیِّنَة مِن رَبِّی و ءَاتَلـنِی رَحمَةً مِن عِندِهِ فَعُمِّیَت عَلَیکُم أَنُلزِمُکُمو‌ها و أَنتُم لَ‌ها کـرِهون» و خطاب الهی به آخرین پیامبرش در زمان قدرت بر اکراه:
[۱۶۰] المنار، ج۱۲، ص۲۳۲.
«ولَو شَاءَ رَبُّکَ لاََمَنَ مَن فِی الأَرضِ کُلُّهُم جَمیعاً أَفأَنتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکونوا مُؤمِنین» بر عدم جواز اکراه انسان‌ها به پذیرش دین دلالت می‌کند و امروز هم به قوّت خود باقی است؛
[۱۶۲] المیزان، ج۱۰، ص۲۰۷.
بدین جهت براساس آیه «قُل أَطِیعُوا اللّهَ و أَطِیعُوا الرَّسولَ فَإِن تَولَّوا فَإِنَّما عَلیهِ ما حُمِّلَ و عَلیکُم ما حُمِّلتُم وَ إِن تُطِیعوهُ تَهتَدوا و ما عَلیَ الرَّسولِ إِلاَّ البَلـغُ المُبِین» هم‌چنین بر اساس آیاتی دیگر ۹۲ وظیفه پیامبران الهی، ابلاغ، وبراساس آیات «... إِنَّما أَنتَ نَذِیر...» انذار انسان‌هابوده است.
از سوی دیگر، پیامبران الهی طبق آیه «... و‌مَا أَنتَ عَلَیهِم بِجَـبَّار...» و آیه ۹۹ یونس حقّ اجبار و اکراه، وبراساس «... و مَن تَولَّی فَما أَرسَلنـکَ عَلیهِم حَفِیظاً» حقّ مراقبت قهرآمیز،
[۱۷۱] المنار، ج۵، ص۲۸۰.
[۱۷۲] الفرقان، ج۳۰، ص۳۰۲.
و طبق «فَذکِّر إِنَّما أَنتَ مُذکِّرٌ لَستَ عَلیهِم بِمُصَیطِر» (غاشیه/:‌۲۲) حقّ سیطره بر مردم را ندارند، ومطابق آیه «قُل یـَأَیُّ‌ها النَّاسُ قَد جَاءَکُم الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَنِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسهِ و مَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَی‌ها و ما أَنَا عَلیکُم بِوَکِیل» و نیز آیات ۶۶ و ۱۰۷ انعام ۴۳ فرقان ۴۱ زمر و ۶ شوری حقّ اجبار مردم را ندارند.
[۱۷۹] چهار مقاله آزادی.
[۱۸۰] المنیر، ج۱۱، ص۲۷۲.

مؤلّف المنار با ردّ توهّم ترویج اسلام با جنگ ، وتصریح به این‌که اکراه بر دین به نصّ قرآن نفی شده، می‌گوید: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با هیچ‌یک از اعراب و غیر آنان برای واداشتن ایشان به پذیرش اسلام نجنگیده و تمام جنگ‌های پیامبر، جنبه دفاعی داشته و در جهت کسب آزادی دین و جلوگیری از آزار و شکنجه مؤمنان بوده است؛
[۱۸۱] المنار، ج۱۱، ص۱۴۱.
[۱۸۲] المنار، ج۱۱، ص۲۵۵.
[۱۸۳] المنار، ج۴، ص۶۲.
[۱۸۴] فی ظلال، ج۱، ص۲۹۴.
[۱۸۵] المنیر، ج۲، ص۲۶۵.
به همین جهت، معنای آیه «و‌قـتِلوهُم حَتَّی لاَتَکونَ فِتنَةٌ» را نیز آزادی انتخاب دین و عدم جواز اجبار بر پذیرش یا ترک آن می‌داند.
[۱۸۷] المنار، ج۹، ص۶۶۵.
او پس از استناد به آیات قرآن تصریح می‌کند که قوام دعوت دین به برهان و استدلال است، نه اکراه و اجبار؛
[۱۸۸] المنار، ج۱۲، ص۲۳۲.
زیرا نتیجه پذیرش حق با آزادی و عدم پذیرش آن با سوءِ اختیار، متوجّه خود فرد است؛
[۱۸۹] المنیر، ج۲۴، ص۲۱.
البتّه ترویج عقیده باطل و اموری که مخالف قوانین حاکم باشد، در جامعه اسلامی ممنوع است
[۱۹۰] المنار، ج۱۱، ص۱۳۹.
[۱۹۱] المیزان، ج۴، ص۱۳۰.
[۱۹۲] المیزان، ج۴، ص۱۳۱.
و نیز برای حفظ نظام اسلامی و خنثی کردن توطئه دشمنان به کسانی که پس از روشن شدن حق، از روی عناد و لجاجت با حق پرستان، مرتد شوند و کفر ورزند
[۱۹۴] المیزان، ج۳، ص۳۴۰.
و بر ضدّ نظام حاکم اسلامی قیام کنند، لعنت خدا و عذاب بزرگ الهی وعده داده شده است.
[۱۹۷] المیزان، ج۳، ص۳۴۰.
بر این اساس، کافران مسلمان‌نما با اظهار کفر و دعوت‌به آن، حق آشوب در جامعه اسلامی را ندارند؛
[۱۹۸] المنار، ج۱۱، ص۱۳۹.
زیرا آزادیِ عقاید دینی آنان، محدود به عدم تجاوز به حریم عقاید دیگران (مسلمانان) است؛ به ویژه اعتقادات حکومتی که در زیر سایه آن زندگی می‌کنند
[۱۹۹] المنار، ج۱۱، ص۱۴۰.
و این غیر از تحمیل اعتقادات، مهر زدن بر قلب‌ها، نابودی فکر و اندیشه در انسان‌ها با توسّل به شلاق و شمشیر، مجازات، تبعید، منزوی کردن آدمیان و قطع رابطه انسان با دیگران است که ساحت اسلام از تشریع یا رضایت به آن مبرّااست.
[۲۰۰] المیزان، ج۴، ص۱۳۱.

آزادی اقلّیّت‌های دینی: جامعه اسلامی، نمونه کاملی ازهم‌زیستی مسالمت‌آمیز پیروان ادیان الهی است؛ زیرا اقلّیّتهای دینی (گروه‌هایی از اهل کتاب که در داخل کشور اسلامی زندگی می‌کنند و شرایط «ذمّه» را مراعات می‌کنند) از آزادی عقیده، بیان، مناظره‌های کلامی و غیر آن برخوردارند.
[۲۰۱] المنار، ج۵، ص۳۵۴.
[۲۰۲] فی ظلال، ج۱، ص۲۹۵.
قرآن کریم در این‌باره، برای انسجام جامعه، اهل کتاب را به وحدت بر مبنای اصول مشترک فراخوانده و با دعوت آنان به توحید و نفی شرک و پرهیز از سلطه گروهی بر گروهی دیگر می‌فرماید: «قُل یأَهلَ الکِتبِ تَعالَوا إَلی کَلِمة سَواء بَینَنَا و بَینَکُم أَلاَّ نَعبُدَ إِلاَّ اللّهَ و لاَنُشرِکَ بِهِ شَیئَاً و لاَیَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَربَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَولّوا فَقُولوا اشهَدوا بِأَنَّا مُسلِمون». اهل‌کتاب، با آزادی کامل در محضر پیامبر در مدینه حاضر می‌شدند و به بیان عقاید و افکارشان می‌پرداختند و حتّی عبادت خودشان را در مرکز اسلام، در مسجد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) انجام می‌دادند
[۲۰۴] من وحی القرآن، ج۶، ص۶۵.
و مأموریت پیامبر فقط رساندن پیام الهی بود. از سوی دیگر، وقتی آنان مناظره کردند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از آنان برهان طلبید و چون قانع نشدند و تقاضای مباهله کردند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با اطمینان و به دور از هرگونه استبداد،
[۲۰۵] من وحی القرآن، ج۶، ص۶۴.
با آنان به مباهله برخاست.
باید توجّه داشت که لزوم پرداخت جزیه از سوی اهل‌کتاب با آزادی اقلّیّت‌های دینی در تعارض نیست؛ زیرا جزیه در مقابل حمایت‌های‌مدنیوخدمات‌امنیّتی‌حکومت‌اسلامی برای‌آنان‌است.
[۲۰۸] المیزان، ج۹، ص۲۴۰.
[۲۰۹] المیزان، ج۹، ص۲۴۲.
[۲۱۰] من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴.
[۲۱۱] من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۵.

واز سوی دیگر، از مسؤولیّت‌های گوناگون، چون شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب مالی اسلامی معاف هستند.
[۲۱۲] من وحی القرآن، ج۵، ص۴۸.


۹.۳ - آزادی بیان

آزادی بیان و ابراز عقیده مخالف که موجب رشد جامعه، وسلب آن موجب رکود و مختل شدن حرکت تکاملی آن می‌شود، به صورت قانون الهی و سفارش اولیای او،
[۲۱۳] الکاشف، ج۱، ص۸۱.
[۲۱۴] الکاشف، ج۱، ص۸۲.
در قرآن به شکل‌های گوناگونی نشان داده شده است: ۱. قرآن، برخورداری از هدایت را گوش دادن به بیان‌های مختلف و برگزیدن نیکوترین دانسته است و بدون وجود آزادیِ بیان، امکان رسیدن به چنین هدایتی می‌سّر نمی‌شود؛ به این جهت، دوری از حاکمان ستم‌گر که بر سر راه آزادیِ بیان، مانع پدید می‌آورند، امری لازم است: «و‌الَّذِینَ اجتَنَبُوا الطَّـغوتَ أَن یَعبُدو‌ها و أَنَابوا إِلَی اللّهِ لَهمُ البُشری فَبشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیتَّبِعونَ أَحسَنهُ أُولـئِکَ الَّذینَ هَدَلـهُمُ اللّهُ و أُولـئِکَ هُم أُولُوا الأَلبـب».
۲. قرآن، با به رسمیّت شناختن آزادی‌بیان و اظهارنظر در جامعه اسلامی،
[۲۱۷] راهنما، ج۳، ص۱۷۰.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را به مشورت بامردم فراخوانده و امور مردم را شورایی و زمینه‌ای برای اظهار بیان‌های گوناگون قرار داده است: «وأَمرُهُم شُورَی بَینهُم...».
۳. قرآن، امر به معروف و نهی از منکر را بر همه واجب کرده و راه را برای اظهار نظر و بیان حقایق در همه سطوح جامعه گشوده است: «و‌المُؤمِنونَ و المُؤمِنـتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض یَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَون عَنِ‌المُنکَرِ...».
۴. خدا، از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌خواهد که در برخورد با مخالفان، ضمن دعوت آنان با حکمت و موعظه حسنه، زمینه را برای آزادی بیان و انتخاب آزادانه آنان فراهم آورد: «اُدعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ و المَوعِظَةِ الحَسَنةِ و جـدِلهُم بِالَّتِی هِیَ أَحسَن.»
۵. به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌گوید: در صورت پافشاری مخالفان بر اعتقاداتشان و محاجّه آنان، حقّ اجبار آنان را ندارد. فقط وظیفه ابلاغ حقایق برعهده او است: «فَإِن حَاجُّوکَ فَقُل أَسلمتُ وَجهِیَ لِلّهِ و مَنِ اتَّبعَنِ و قُل لِلَّذینَ أُوتُوا الکِتبَ و الاُمّیِّینَ ءَأَسلَمتُم فَإِن أَسلَموا فَقدِ اهتَدَوا و إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلیکَ البَلـغُ و اللّهُ بَصِیرٌ بِالعِباد».
۶. در صورت اصرار بر عدم پذیرش حق پس از آگاهی بر آن، پیامبر موظف است بدون هیچ‌گونه تهدید و ارعابی با آنان به مباهله برخیزد و آنان با آزادی به بیان افکار و عقاید خود می‌پردازند و این عمل، بزرگ‌ترین سند بر وجود آزادی بیان در جامعه اسلامی است.

۹.۳.۱ - حدود آزادی بیان

این آزادی به امور ذیل محدود است:
۱. عدم مخالفت با حکم خدا و پیامبرانش (علیهم‌السلام) حتّی در امور مربوط به خودشان: «و‌ما کانَ لِمُؤمِن و لاَمُؤمِنَة إِذا قَضَی اللّهُ و رَسولُهُ أَمراً أَن یَکونَ لَهمُ الخِیَرةُ مِن أَمرِهِم و مَن یَعصِ اللّهَ و رسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَللاً مُبِیناً.» و حکم کسانی که خدا به آنان ولایت داده، چنین است.
[۲۲۴] المیزان، ج۱۰، ص۳۷۲.

۲ و ۳. نیامیختن حق با باطل و عدم کتمان حقایق دینی: «و‌لاَتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ و تَکتُموا الحَقَّ و أَنتُم تَعلَمون.»
۴. عدم بدعتگذاری در دین و اظهار نظرهای خلاف واقع: «ولاَ تَقولوا لِمَا تَصِفُ أَلسِنَتکُم الکَذِبَ هـذا حَللٌ و هـذا حَرامٌ لِتَفتَروا عَلَی اللّهِ الکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفتَرونَ عَلَی اللّهِ الکَذِبَ لاَیُفلِحون.»
۵. عدم غلّو در دین و پرهیز از گفتار باطل: «یأَهلَ الکِتبِ لاَتَغلوا فِی دِینِکُم و لاَتَقولوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الحَقّ.»
۶. پرهیز از اهانت به مقدّسات اقوام و ملّت‌ها: «و‌لاَتَسبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دُونِ اللَّه» به جهت مفاسدی که در پی دارد.
[۲۳۰] مجمع‌البیان، ج۴، ص۵۳۷.

۷. دوری گزیدن از سخنان لغو و گمراه‌کننده: «والَّذینَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضون.» (مؤمنون:‌۳)
۸. عدم اشاعه زشتی‌ها: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ أَن تَشِیعَ الفـحِشَةُ فِی‌الَّذِینَ ءَامَنوا لَهُم عَذابٌ أَلِیم.» نیز «لاَیُحِبُّ اللّهُ الجَهرَ بِالسّوءِ مِنَ القَول» (نساء:‌۱۴۸) زیرا به زندگی اجتماعی و فردی و همچنین کرامت انسانی آسیب می‌زند.
[۲۳۲] من وحی القرآن، ج۷، ص۵۲۴.

۹. پرهیزاز گفتار مبتنی‌برگمان و سوءظن به دیگران: «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُو بِالإِفکِ عُصبَةٌ مِنکُم... لِکُلِّ‌امرِی مِنهُم ما اکتَسَبَ مِنَ الإِثمِ و الَّذِی تَوَلّی کِبرَهُ مِنهُم لَه عَذابٌ عَظِیمٌ لَولاَ إِذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ والمُؤمِنتُ بِأَنفُسهِم خَیراً و قَالوا هذاإِفکٌ مُبِین.» ۱۰. پرهیز از تمسخر و عیب‌جویی دیگران: «یأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنوا لاَیَسخَر قَومٌ مِن قَوم... و لاَ نِساءٌ مِن نِساء... و لاَتَلمِزوا أَنُفسَکُم.»
۱۱. پرهیز از اهانت و به کار بردن لقب ناشایست در مورد دیگران: «ولاَتَنابَزوا بِالأَلقـب.»
۱۲. پرهیز از تهمت به دیگران: «والَّذِینَ یَرمونَ المُحصَنتِ‌ثُمَّ لَم یَأتوا بِأَربَعةِ شُهَداءَ فَاجلِدوهُم ثَمـنِینَ جَلدَةً ولاَتَقبَلوا لَهُم شَهـدةً أَبداً» و نیز آیات۱۲ ممتحنه ۹۴ و۱۵۶ نساء ۱۱ و ۱۵ و۲۳ نور.
۱۳. ترک غیبت و بدگویی: «... و لاَ یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً.»
[۲۴۴] من وحی القرآن، ج۷، ص۵۲۴.

۱۴. پرهیز از تجسّس و پرسش‌های بی‌مورد: «و‌لاَ تَجَسَّسوا‌... ‌.»
۱۵. ضرورت رعایت عدل و انصاف در اظهارنظرها: «... ‌و‌إِذا قُلتُم فَاعدِلوا.»
۱۶. گفتار درست و نیکو با انسان‌ها: «... ‌و قُولوا لِلنَّاسِ حُسناً.»
۱۷. پرهیز از هرگونه سخن ناآگاهانه:
[۲۴۸] مجمع‌البیان، ج۶، ص۶۴۱.
«و‌لاَتَقفُ مَا لَیسَ لَکَ بِه عِلم.»


(۱) لغت‌نامه دهخدا.
(۲) مفردات.
(۳) چهار مقاله آزادی.
(۴) یادداشت‌های استاد مطهری.
(۵) فرهنگ علوم سیاسی.
(۶) ولایت فقیه.
(۷) المیزان.
(۸) فلسفه حقوق بشر.
(۹) طلب و اراده.
(۱۰) کشف‌الغطاء عن‌مبهمات‌الشریعه.
(۱۱) علوم‌سیاسی.
(۱۲) روح‌المعانی.
(۱۳) من وحی القرآن.
(۱۴) راهنما.
(۱۵) مجمع‌البیان.
(۱۶) نمونه.
(۱۷) جامع‌البیان.
(۱۸) المنیر.
(۱۹) المنار.
(۲۰) الکاشف.
(۲۱) فی ظلال.
(۲۲) الفرقان.
(۲۵) قرآن کریم.


۱. لغت‌نامه دهخدا، ج۱، ص۷۷.
۲. مفردات، ج۱، ص۲۲۴.
۳. چهار مقاله آزادی، ج۱، ص۲۳۶.
۴. چهار مقاله آزادی، ج۱، ص۲۳۶.
۵. یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱، ص۱۳۱.
۶. فرهنگ علوم سیاسی، ج۱، ص۱۶۴.
۷. ولایت فقیه، ج۱، ص۲۹.
۸. المیزان، ج۱۰، ص۳۷۲.
۹. ولایت فقیه، ج۱، ص۲۹.
۱۰. فلسفه حقوق بشر، ج۱، ص۱۹۷.
۱۱. ولایت فقیه، ج۱، ص۳۰.
۱۲. المیزان، ج۱۶، ص۶۸.
۱۳. المیزان، ج۱۴، ص۱۳۹.
۱۴. المیزان، ج۱۶، ص۱۱۰.
۱۵. المیزان، ج۱۶، ص۱۱۱.
۱۶. چهار مقاله آزادی.
۱۷. بقره/سوره۲، آیه۱۷۸.    
۱۸. نساء/سوره۴، آیه۹۲.    
۱۹. مجادله/سوره۵۸، آیه۳.    
۲۰. مائده/سوره۵، آیه۸۹.    
۲۱. آل‌عمران/سوره۳، آیه۳۵.    
۲۲. چهار مقاله آزادی.
۲۳. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۲۸.    
۲۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۰.    
۲۵. آل‌عمران/سوره۳، آیه۶۴.    
۲۶. بقره/سوره۲، آیه۲۵۶.    
۲۷. یونس/سوره۱۰، آیه۹۹.    
۲۸. ق/سوره۵۰، آیه۴۵.    
۲۹. غاشیه/سوره۸۸، آیه۲۱.    
۳۰. غاشیه/سوره۸۸، آیه۲۲.    
۳۱. المیزان، ج۱۶، ص۶۸.
۳۲. المیزان، ج۶، ص۳۵۲.
۳۳. المیزان، ج۲، ص۲۷۴.
۳۴. نساء/سوره۴، آیه۲۸.    
۳۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۱.    
۳۶. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳۴.    
۳۷. فلسفه حقوق بشر، ج۱، ص۱۰۴.
۳۸. المیزان، ج۴، ص۱۱۶.
۳۹. انسان/سوره۷۶، آیه۳.    
۴۰. المیزان، ج۷، ص۳۶۷.
۴۱. انعام/سوره۶، آیه۱۴۹.    
۴۲. قصص/سوره۲۸، آیه۶۸.    
۴۳. المیزان، ج۱۶، ص۶۸.
۴۴. المیزان، ج۱۰، ص۳۶۷.
۴۵. المیزان، ج۱۰، ص۳۷۰.
۴۶. بقره/سوره۲، آیه۱۵۶.    
۴۷. المیزان، ج۲۰، ص۹۶.
۴۸. المیزان، ج۱، ص۳۱ ـ ۳۳.
۴۹. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۵۰. آل‌عمران/سوره۳، آیه۷۹.    
۵۱. طلب و اراده، ج۱، ص۱۵۳ ـ ۱۵۷.
۵۲. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۳.    
۵۳. کشف‌الغطاء عن‌مبهمات‌الشریعه، ج۱، ص۳۷.
۵۴. علوم‌سیاسی، ش۱، ص
۵۵. آل‌عمران/سوره۳، آیه۶۴.    
۵۶. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۰.    
۵۷. نحل/سوره۱۶، آیه۳۵.    
۵۸. طه/سوره۲۰، آیه۶۴.    
۵۹. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۳۷.    
۶۰. المیزان، ج۱۶، ص۶۷.
۶۱. المیزان، ج۱۶، ص۶۸.
۶۲. المیزان، ج۶، ص۳۵۲.
۶۳. روح‌المعانی، ج۴، ص۴۷.
۶۴. من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴.
۶۵. راهنما، ج۳، ص۱۵.
۶۶. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۱۲.    
۶۷. مجمع‌البیان، ج۳، ص۱۴۵.
۶۸. نساء/سوره۴، آیه۹۴.    
۶۹. المیزان، ج۹، ص۲۴۰.
۷۰. من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴.
۷۱. راهنما، ج۳، ص۱۵.
۷۲. من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴.
۷۳. مجمع‌البیان، ج۹، ص۳۸۶.
۷۴. حشر/سوره۵۹، آیه۲ ۵.    
۷۵. نمونه، ج ۲، ص ۱۱۰
۷۶. چهار مقاله آزادی.
۷۷. المیزان، ج۴، ص۱۱۶.
۷۸. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۷۹. جامع‌البیان، ج۵، ص۲۳۰.
۸۰. جامع‌البیان، ج۵، ص۲۳۱.
۸۱. نساء/سوره۴، آیه۷۵.    
۸۲. نمونه، ج۱۰، ص۲۷۷
۸۳. من وحی القرآن، ج۱۰، ص۲۲۹.
۸۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۲۸.    
۸۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۰.    
۸۶. بقره/سوره۲، آیه۴۹.    
۸۷. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۶.    
۸۸. بقره/سوره۲، آیه۴۹.    
۸۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۱.    
۹۰. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۶.    
۹۱. جامع‌البیان، ج۸، ص۲۱۰.
۹۲. المنیر، ج۲۴، ص۲۱.
۹۳. من وحی القرآن، ج۵، ص۲۷۹.
۹۴. من وحی القرآن، ج۱۴، ج۱۱، ص۳۷۸، ص۳۲۲، من وحی القرآن.
۹۵. من وحی القرآن، ج۱۱، ص۳۷۹.
۹۶. یادداشت‌های استاد مطهری، ج۱، ص۱۲۱.
۹۷. المیزان، ج۵، ص۲۵۵.
۹۸. المیزان، ج۴، ص۱۳۰.
۹۹. المنیر، ج۲۲، ص۱۸۱.
۱۰۰. راهنما، ج۲، ص۴۷۸.
۱۰۱. بقره/سوره۲، آیه۲۱۹.    
۱۰۲. آل عمران/سوره۳، آیه۲۰۰.    
۱۰۳. ولایت فقیه، ج۱، ص۳۹.
۱۰۴. المنار، ج۱، ص۴۲۴.
۱۰۵. المنار، ج۱، ۴۲۵،
۱۰۶. المنار، ج۱، ج۱۲، ص۲۳۲..
۱۰۷. محمّد/سوره۴۷، آیه۲۴.    
۱۰۸. ق/سوره۵۰، آیه۷.    
۱۰۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۴۱.    
۱۱۰. طه/سوره۲۰، آیه۱۲۸.    
۱۱۱. فصلت/سوره۴۱، آیه۵۳.    
۱۱۲. مجمع‌البیان، ج۱، ص۳۵۶.
۱۱۳. مجمع‌البیان، ج۳، ص۳۹۶.
۱۱۴. المنار، ج۱، ص۴۲۵.
۱۱۵. المنیر، ج۲، ص۷۳.
۱۱۶. المنیر، ج۹، ص۱۸۷.
۱۱۷. بقره/سوره۲، آیه۱۱۱.    
۱۱۸. من وحی القرآن، ج۲، ص۱۷۲.
۱۱۹. ج۲، ۱۷۳، من وحی القرآن.
۱۲۰. بقره/سوره۲، آیه۱۷۰.    
۱۲۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۶۷.    
۱۲۲. المیزان، ج۴، ص۱۳۰.
۱۲۳. المنار، ج۱، ص۴۲۴.
۱۲۴. الکاشف، ج۳، ص۱۶۱.
۱۲۵. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۳.    
۱۲۶. زمر/سوره۳۹، آیه۱۷.    
۱۲۷. بقره/سوره۲، آیه۱۳۹.    
۱۲۸. بقره/سوره۲، آیه۱۱۱.    
۱۲۹. بقره/سوره۲، آیه۱۳۵.    
۱۳۰. آل‌عمران/سوره۳، آیه۲۰.    
۱۳۱. آل‌عمران/سوره۳، آیه۶۱.    
۱۳۲. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۵.    
۱۳۳. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴۶.    
۱۳۴. ولایت فقیه، ج۱، ص۳۸.
۱۳۵. نمونه، ج۱۹، ص۴۱۶
۱۳۶. المیزان، ج۱۹، ص۵۳.
۱۳۷. فی ظلال، ج۱، ص۲۹۱.
۱۳۸. من وحی القرآن، ج۹، ص۳۶۲.
۱۳۹. ولایت فقیه، ج۱، ص۳۳.
۱۴۰. ولایت فقیه، ج۱، ص۳۴.
۱۴۱. فلسفه حقوق بشر، ج۱، ص۱۹۵.
۱۴۲. فی ظلال، ج۱، ص۲۹۱.
۱۴۳. بقره/سوره۲، آیه۲۵۶.    
۱۴۴. المیزان، ج۲، ص۳۴۳.
۱۴۵. جامع‌البیان، ج۳، ص۲۱.
۱۴۶. المیزان، ج۲، ص۳۴۲.
۱۴۷. ج۲، ۳۴۳، المیزان.
۱۴۸. المیزان، ج۱۰، ص۱۳۵.
۱۴۹. ج۱۰، ۱۳۶، المیزان.
۱۵۰. المیزان، ج۱، ص۶۳.
۱۵۱. المیزان، ج۴، ص۱۱۶.
۱۵۲. المیزان، ج۹، ص۲۴۰.
۱۵۳. المیزان، ج۴، ص۱۱۷.
۱۵۴. من وحی القرآن، ج۵، ص۴۸ ـ ۵۰.
۱۵۵. مجمع‌البیان، ج۴، ص۴۲۷.
۱۵۶. الکاشف، ج۳، ص۱۶۱.
۱۵۷. الکاشف، ج۳، ص۱۶۱.
۱۵۸. الفرقان، ج۲و۳، ص۲۲۵.
۱۵۹. هود/سوره۱۱، آیه۲۸.    
۱۶۰. المنار، ج۱۲، ص۲۳۲.
۱۶۱. یونس/سوره۱۰، آیه۹۹.    
۱۶۲. المیزان، ج۱۰، ص۲۰۷.
۱۶۳. نور/سوره۲۴، آیه۵۴.    
۱۶۴. آل‌عمران/سوره۳، آیه۲۰.    
۱۶۵. مائده/سوره۵، آیه۹۹.    
۱۶۶. رعد/سوره۱۳، آیه۴۰.    
۱۶۷. هود/سوره۱۱، آیه۱۲.    
۱۶۸. ق/سوره۵۰، آیه۴۵.    
۱۶۹. یونس/سوره۱۰، آیه۹۹.    
۱۷۰. نساء/سوره۴، آیه۸۰.    
۱۷۱. المنار، ج۵، ص۲۸۰.
۱۷۲. الفرقان، ج۳۰، ص۳۰۲.
۱۷۳. یونس/سوره۱۰، آیه۱۰۸.    
۱۷۴. انعام/سوره۶، آیه۶۶.    
۱۷۵. انعام/سوره۶، آیه۱۰۷.    
۱۷۶. فرقان/سوره۲۵، آیه۴۳.    
۱۷۷. زمر/سوره۳۹، آیه۴۱.    
۱۷۸. شوری/سوره۴۲، آیه۶.    
۱۷۹. چهار مقاله آزادی.
۱۸۰. المنیر، ج۱۱، ص۲۷۲.
۱۸۱. المنار، ج۱۱، ص۱۴۱.
۱۸۲. المنار، ج۱۱، ص۲۵۵.
۱۸۳. المنار، ج۴، ص۶۲.
۱۸۴. فی ظلال، ج۱، ص۲۹۴.
۱۸۵. المنیر، ج۲، ص۲۶۵.
۱۸۶. انفال/سوره۸، آیه۳۹.    
۱۸۷. المنار، ج۹، ص۶۶۵.
۱۸۸. المنار، ج۱۲، ص۲۳۲.
۱۸۹. المنیر، ج۲۴، ص۲۱.
۱۹۰. المنار، ج۱۱، ص۱۳۹.
۱۹۱. المیزان، ج۴، ص۱۳۰.
۱۹۲. المیزان، ج۴، ص۱۳۱.
۱۹۳. آل‌عمران/سوره۳، آیه۷۲.    
۱۹۴. المیزان، ج۳، ص۳۴۰.
۱۹۵. آل‌عمران/سوره۳، آیه۸۶.    
۱۹۶. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۶.    
۱۹۷. المیزان، ج۳، ص۳۴۰.
۱۹۸. المنار، ج۱۱، ص۱۳۹.
۱۹۹. المنار، ج۱۱، ص۱۴۰.
۲۰۰. المیزان، ج۴، ص۱۳۱.
۲۰۱. المنار، ج۵، ص۳۵۴.
۲۰۲. فی ظلال، ج۱، ص۲۹۵.
۲۰۳. آل‌عمران/سوره۳، آیه۶۴.    
۲۰۴. من وحی القرآن، ج۶، ص۶۵.
۲۰۵. من وحی القرآن، ج۶، ص۶۴.
۲۰۶. آل‌عمران/سوره۳، آیه۶۱.    
۲۰۷. توبه/سوره۹، آیه۲۹.    
۲۰۸. المیزان، ج۹، ص۲۴۰.
۲۰۹. المیزان، ج۹، ص۲۴۲.
۲۱۰. من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۴.
۲۱۱. من وحی القرآن، ج۱۱، ص۸۵.
۲۱۲. من وحی القرآن، ج۵، ص۴۸.
۲۱۳. الکاشف، ج۱، ص۸۱.
۲۱۴. الکاشف، ج۱، ص۸۲.
۲۱۵. زمر/سوره۳۹، آیه۱۷.    
۲۱۶. زمر/سوره۳۹، آیه۱۸.    
۲۱۷. راهنما، ج۳، ص۱۷۰.
۲۱۸. شوری/سوره۴۲، آیه۳۸.    
۲۱۹. توبه/سوره۹، آیه۷۱.    
۲۲۰. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۵.    
۲۲۱. آل‌عمران/سوره۳، آیه۲۰.    
۲۲۲. آل‌عمران/سوره۳، آیه۶۱.    
۲۲۳. قصص/سوره۲۸، آیه۶۸.    
۲۲۴. المیزان، ج۱۰، ص۳۷۲.
۲۲۵. بقره/سوره۲، آیه۴۲.    
۲۲۶. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۶.    
۲۲۷. نساء/سوره۴، آیه۱۷۱.    
۲۲۸. مائده/سوره۵، آیه۷۷.    
۲۲۹. انعام/سوره۶، آیه۱۰۸.    
۲۳۰. مجمع‌البیان، ج۴، ص۵۳۷.
۲۳۱. نور/سوره۲۴، آیه۱۹.    
۲۳۲. من وحی القرآن، ج۷، ص۵۲۴.
۲۳۳. نور/سوره۲۴، آیه۱۱.    
۲۳۴. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۱.    
۲۳۵. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۱.    
۲۳۶. نور/سوره۲۴، آیه۴.    
۲۳۷. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۱۲.    
۲۳۸. نساء/سوره۴، آیه۹۴.    
۲۳۹. نساء/سوره۴، آیه۱۵۶.    
۲۴۰. نور/سوره۲۴، آیه۱۱.    
۲۴۱. نور/سوره۲۴، آیه۱۵.    
۲۴۲. نور/سوره۲۴، آیه۲۳.    
۲۴۳. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۲.    
۲۴۴. من وحی القرآن، ج۷، ص۵۲۴.
۲۴۵. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۲.    
۲۴۶. انعام/سوره۶، آیه۱۵۲.    
۲۴۷. بقره/سوره۲، آیه۸۳.    
۲۴۸. مجمع‌البیان، ج۶، ص۶۴۱.
۲۴۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۳۶.    



دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «آزادی»    



جعبه ابزار