مفهوم باطل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باطل به معنای
پوچ و بیمحتوا
و فاقد ثبات
و در برابر
حق میباشد.
ریشه «ب ط ل» به معنای ضایع، نیست و هدر شدن است.
موجود متصف به وصف باطل، غیر منطبق با طبیعت و خلقت اصلی خود است. چشم، دست یا هر عضوی از بدن که در حادثهای از طبیعت اصلی خود خارج شود بهنحوی که کاری از آن نیاید باطل خواندهمیشود.
سخن باطل نیز سخن بیمحتوا و غیر مطابق باواقع
است. ابطال سحر نیز، ازبینبردن نمودن ظاهری آن است.
از نظر
جرجانی ، هر آنچه از اساس نادرست است، و هر امر بی فایده و فاقد نتیجه که تنها ظاهری درست و نیکو دارد باطل است.
ریشه بطل دارای معادلهای نزدیکی در زبانهای عبری، سریانی و حبشی است.
واژه Faus
/ Fausseدر زبان فرانسه،
Faslch در زبان آلمانی و
False در انگلیسی نیز به معنای دروغین، نادرست، تقلبی، مجعول، تصنعی
، فاسد و تباه و مانند آن است.
واژه باطل در برخی اشعار پیش از
اسلام نیز به کار رفته که دارای مفهوم سلبی و منفی است:«ألا کلّ شیء ما خلا الله باطل»
؛ همچنین نابغه ذبیانی در شعر خود ریشه «بطل» را در مفهوم خلاف واقع به کار برده است:«لقد نطقت بطلا علی الأقارع».
در شعری منقول از
ابوطالب نیز واژه باطل به معنای امر و سخن ناروا و نابجا آمده است:«أعوذ بربّ البیت من کل قاصد علینا بسوء أو ملح بباطل».
افزون بر دین اسلام در ادیان و مکاتب دیگر نیز درباره
باطل بحث شده است؛ متون دینی چون اوستا
، اوپانیشاد
،
عهد عتیق و
عهد جدید ، پیروان خود را از پیروی باطل نهی کردهاند.
سوفسطاییگری در یونان قدیم نیز با انکار هرگونه حق و باطل ثابتی، حق را به چیزی که فرد آن را حق بپندارد و باطل را آنچه باطل بشمرد، دانستهاند. پیدایش فلسفه به وسیلهسقراط و شاگردانش
افلاطون و
ارسطو ، نوعی واکنش در برابر این جریان و تلاش برای شناخت حق و باطل به شمار میرود.
در فلسفه اسلامی حق به معنای واقعیت و وجود و باطل در مقابل آن است.
چون هر چیزی غیر از واجب الوجود، هستی خود را از علتش دارد نه از ذات خویش، پس حق بودن خود را هم از علت خود دارد و در ذات خود باطل و هیچ است. آن علت نیز اگر ممکن الوجود باشد، مشمول همین بطلان است تا به علتی منتهی شود که هستیش از خودش باشد
، ازاینرو همه اشیا در ذات خود و در عین وجود، باطل و عدم هستند و تنها ذات الهی وجود مطلق و حق است
:«کُلُّ شَیء هالِکٌ اِلاّ وجهَهُ».
از نظر عرفا نیز حق
یا وجه الله جنبه هستی اشیا بوده و به آنها حقیقت و بقا داده است و هر چیزی جز او باطل
، عدم
و هالک است.
باطل و همخانوادههای آن ۳۶ بار در
قرآن به کار رفته است.
بیشتر استعمالهای این واژه در قرآن به همراه واژه «حق» و در برابر آن مفهوم است. قرآن کریم خداوند را عین حق:«فَتَعلَی اللّهُ المَلِکُ الحَقُّ»
و منشأ حق:«اَلحَقُّ مِن رَبِّکَ»
دانسته، هر معبودی را جز او باطل خوانده است:«ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ و اَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ».
قرآن واژه باطل را در مناسبتهای گوناگونی به کار برده است؛ در مواردی به تقابل حق _ و باطل بهطور مطلق اشاره کرده و باطل را نابود شونده:«جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البطِلُ اِنَّ البطِلَ کانَ زَهوقا»
دانسته، در مواردی نیز مصادیقی از این دو مفهوم را بیان کرده است. برخی از کاربردهای واژه باطل در قرآن بدین قرار است:حق بودن کلام الهی و راه نداشتن باطل در آن، در مقابل ادعای کافران مبنی بر بطلان قرآن:«لایَأتیهِ البطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ و لا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِن حَکیم حَمید»،
پیروی کافران از باطل در برابر پیروی اهل ایمان از حق:«ذلِکَ بِاَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا البطِلَ واَنَّ الَّذینَ ءامَنُوا اتَّبَعُوا الحَق»،
شهادت دروغ و
اختلاط حق و باطل :«ولا تَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ وتَکتُموا الحَقَّ»،
باطل و بیهوده نبودن آفرینش جهان:«رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا بطِلاً»،
بیفایده و بینتیجه بودن اعمال و رفتار کافران برای از بین بردن حق با مجادله به باطل:«ویُجدِلُ الَّذینَ کَفَروا بِالبطِل لِیُدحِضوا بِهِ الحَقَّ»،
«فَوَقَعَ الحَقُّ وبَطَلَ ما کانوا یَعمَلون»
و منع مردم از استفاده ناروا از اموال دیگران:«لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِل».
اشاره به مفهوم عدم و نیستی در همه کاربردهای واژه «باطل» مشترک است. از مجموع آیات چنین برمیآید که باطل، مفهومی اعتباری بوده و وجود مستقلی ندارد و با نقیض خود شناخته میشود. در نگاه قرآن حق اصیل و باطل بیریشه است و همواره بین این دو نزاع و اختلاف وجود دارد.
از آنجا که خداوند، حق:«ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ»
و منشأ حق:«اَلحَقُّ مِن رَبِّکَ»
است در آفرینش او (عالمتکوین) و آنچه وی تشریع کرده هیچگونه باطلی راه ندارد.
بطلان در
آفرینش الهی راه ندارد و این امر به دو معناست:
هیچگونه کاستی یا نقصی در عالم خلقت نیست:«صُنعَ اللّهِ الَّذی اَتقَنَ کُلَّ شَیء».
فیلسوفان و متکلمان اسلامی، شر و باطل را فاقد اصالت شمرده،
در ظاهر و باطن وجود راهی برای تحقق آن نمیبینند.
نظام هستی از آن جهت که هستی است باطل و نیستی در آن راه ندارد و سراسر نور است. بخشی از وجود نیز که سایه به نظر میرسد، چیزی جز نبودن نور در محدودهای خاص
یا اندک بودن نور در آن نیست. هر نمود یا مصداقی از شر و باطل نیز موقت و به طفیل حقی است که با آن آمیخته شده
و این نمود در واقع مقدمه ظهور حق است.
این عالم به بهترین وجه ممکن ایجاد شده و دارای نظاماحسن است.
خلقت عالم عبث و بیهوده نیست:«و ما خَلَقنَا السَّماءَ والاَرضَ و ما بَینَهُما لعِبین».
قرآن کریم به مناسبتهای گوناگون بر هدفدار بودن خلقت تأکید کرده و اندیشه کافران مبنی بر بیهوده بودن خلقت را گمانی باطل و کفرآمیز دانسته و از آن بیم داده است؛ همچنین بیان کرده که میتوان از راه بررسی و
تفکر در آفرینش آسمانها و
زمین به باطل و عبث نبودن خلقت پی برد:«و ما خَلَقنَا السَّماءَ والاَرضَ ومابَینَهُما بطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَروا فَوَیلٌ لِلَّذینَ کَفَروا مِنَ النّار».
در مقابل، ادراک هدفمندی عالم را از ویژگیهای خردمندان برشمرده است:«اِنَّ فی خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ... لاَیت لاُِولِی الاَلبب... یَتَفَکَّرونَ فی خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا بطِلاً».
استعمال واژه «هذا» در این آیه، پیوستگی اجزای وجود و قرار داشتن آنها را در مسیر واحد حق مینمایاند
که سرانجامِ حرکت امور هستی به سوی خداوند خواهد بود
که منشأ و عین حق
و کمال مطلق و نهایی است.
قرآن کریم بارها
شریعت پیامبران خود را متصف به حق و پیراسته از هرگونه باطل وصف کرده است:«لَقَدجاءَت رُسُلُ رَبِّنا بِالحَقِّ».
درباره قرآن مجید نیز به نحو خاص فرموده است:«لایَأتیهِ البطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ ولا مِن خَلفِه».
به موجب این آیه، هیچ کتاب و سخنی توان برتری بر قرآن و ابطال
حجیت آن را نخواهد داشت و نیز هیچ گونه تحریفی دامنگیر آن نتواند گردید.
تعالیم و احکام بیان شده در آن نیز حق و درست است و در آیاتی همچون «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی اَنزَلَ عَلی عَبدِهِ الکِتبَ ولَمیَجعَل لَهُ عِوَجا _ قَیِّمًا»
و «ذلِکَ الدّینُ القَیِّم»،
«اِنَّ هذا القُرءانَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ ویُبَشِّرُ المُؤمِنینَ الَّذینَ یَعمَلونَ الصّلِحت»
بدان تصریح شده است.
قرآن کریم به بیان ویژگیهای هر یک از حق و باطل پرداخته است.
حق همواره اصیل است و باطل از هیچگونه ثبات و استقراری برخوردار نیست
:«اِنَّ البطِلَ کانَ زَهوقا».
این
آیه به زوال شرک و ظهور آیین توحید تفسیر شده است.
در آیهای دیگر از بیریشگی و نافرجامی باطل یاد شده:«و ما یُبدِئُ البطِلُ و ما یُعید»
که بر بطلان و بیاثر بودن آن در روند کلی هستی دلالت دارد.
بنابر روایتی، پیامبر این دو آیه را پس از فتح مکه و به هنگام نابودی بتهای
کعبه تلاوتکردهاند
و
روایات شیعه نیز این دو آیه را برظهور
حضرت مهدی (عج) و پایان روشن تاریخ تطبیق کردهاند.
باطل، آبروی خود را از حق و
دروغ نیروی خود را از راستی میگیرد.
اهل باطل برای جلوه دادن باطل خود آن را با حق درآمیخته، لباس حق بر آن میپوشانند و در مقابل، حق را باطل جلوه میدهند، چنان که قرآن کریم بارها سخن کافران و مشرکان را نقل میکند که سخن و
رسالت پیامبران الهی را باطل میشمردند:«ولَئِنجِئتَهُم بِایَة لَیَقولَنَّ الَّذینَ کَفَروا اِن اَنتُم اِلاّ مُبطِلون»
و با استناد به این اتهام، خود را موظف به مواجهه با آن میدانستند. قوم
کافر نوح ، وی را مفتری بر خدا و پیروی از وی را موجب خسران میشمردند.
فرعون چارهای جز ادعای خیرخواهی و ارشاد نداشت:«اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِی الاَرضِ الفَساد» «ما اُریکُم اِلاّ ما اَری ومااَهدیکُم اِلاّ سَبیلَ الرَّشاد».
گروهی از یهودیان و مسیحیان در مقابله با دعوت فراگیر
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، به ناچار حضرت ابراهیم (علیهالسلام) را پیرو آیین خود میشمردند تا هم در سلک اطاعت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درنیایند و هم برای خود اصالت و حقانیتی تدارک کنند.
آنان در واکنش به دعوت اسلام، بهترین چاره را آمیختن حق به باطل و کتمان حق دانستند.
خداوند نیز آنان را از این عمل منع و نکوهش کرد:«ولاتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ و تَکتُموا الحَقَّ و اَنتُم تَعلَمون».
راه نفوذ باطل همواره پوشیدن لباس حق است
چنان که امیرمؤمنان، امام علی (علیهالسلام) شعار «لاحکم إلا الله» را جمله حقی دانستند که خوارج از آن اراده باطل میکردند
و در سخن دیگری علت گرایش انسانها به باطل را آمیختگی آن با حق شمردهاند.
در آیات ۲۷ ۲۹
ص آفرینش از نظر کافران باطل شمرده شده و در مقابل از مؤمنان یاد شده که در آیات قرآن تدبر کرده، از خردورزان هستند.
از سیاق این آیات چنین برمیآید که اعتقادات باطل و فاسد بر اثر رویگردانی ازعقل حاصل میشود.
قرآن بارها اهل باطل را افرادی
سفیه ،
فاقد تعقل،
فاقد ادراک
و دارای چشم و گوش بدون استفاده و در نهایت، بسته و مُهر شده
برشمرده است.
در
قرآن کریم از پذیرش باطل در کنار کفران نعمتهای خداوند یاد شده است:«اَفَبِالبطِلِ یُؤمِنونَ و بِنِعمَةِ اللّهِ یَکفُرون».
آیه ۱۷
رعد با تشبیه باطل به کف روی آب که زوالپذیر است آن را در برابر چیزی که به مردم نفع حقیقی میرساند تعریف کرده، برای همه پدیدهها به میزان سودمندی خود، بقا و حیات قائل شده است.
بر پایه این آیات، اموری چون
کفر ،
شرک ، قول زور،
ظلم ،
فحشا ، منکر، اعتدا و ارتکاب هرگونه فعل منکر و
حرام در محدوده مفهوم باطل قرار میگیرد که به دو گروه «اندیشه» و «عمل» و بخش دوم خود به دو دسته
عبادات و
معاملات ، تقسیم میشود.
قرآن،
انسان غیر موحد را فاقد پشتوانه و تأیید الهی شناسانده که تنها از گمان پیروی میکند، در حالی که گمانْ انسان را از حق بینیاز نمیسازد:«اِن هِیَ اِلاّ اَسماءٌ سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطن اِن یَتَّبِعونَ اِلاّ الظَّنَّ و ما تَهوَی الاَنفُسُ و لَقَد جاءَهُم مِن رَبِّهِمُ الهُدی،
«اِن یَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ واِنَّ الظَّنَّ لایُغنی مِنَ الحَقِّ شیا».
پوچی و بطلان، مترادف واقعیت نداشتن، و حق بودن به معنای برخوردار بودن از واقعیت و وجود است.
حق رونوشت امر واقع است
یا هر اندیشه غیر منطبق با واقع
باطل است.
عمل فاقد غرض صحیح و عقلایی، باطل است.
قرآن از گروهی از زیانکاران یاد میکند که عمری را با کوشش گذراندند؛ ولی در دنیا به خواسته خود نرسیدند و در آخرت نیز ایشان را جز خستگی و فرسودگی نخواهد بود:«هَل اَتکَ حَدیثُ الغشِیَه _ وُجوهٌ یَومَئِذ خشِعَه _ عامِلَةٌ ناصِبَه»
، زیرا عمل آنان نابود است و باای ندارد «اُولئِکَ الَّذینَ لَیسَ لَهُم فِی الأخِرَةِ اِلاَّ النّارُ وحَبِطَ ما صَنَعوا فیها وبطِلٌ ما کانوا یَعمَلون».
اعمال باطل در دو حوزه عبادات و معاملات قابل بررسی است.
عبادتی که فاقد شرایط صحت نظیر
طهارت لباس در
نماز یا نیت خالص باشد، باطل بوده، هیچ ثوابی ندارد.
بطلان عبادت اعم از این است که عبادتی از ابتدا بر اثر نداشتن شرایط باطل باشد یا اینکه به شکل صحیح واقع شود ولی بر اثر عوامل دیگری، باطل شده، اثر معنوی خود را از دست بدهد، چنانکه صدقه اگر از روی ریا و خودنمایی باشد، از محتوای خود تهی و باطل شده و حتی میتواند صدقه دهنده را تا مراتبی از کفر تنزل دهد:«یاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا لاتُبطِلوا صَدَقتِکُم بِالمَنِّ والاَذی... واللّهُ لایَهدِی القَومَ الکفِرین»
همچنین در قرآن کریم بارها از احباط اعمال انسانها سخن به میان آمده که به معنای ابطال اعمال و هدر رفتن کوشش عاملان آن است.
قرآن کریم از تصرف در اموال دیگران بدون مجوز شرعی نهی کرده است:«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِل».
در این آیه، مراد از اکل، مطلق تصرف و مراد از مال، مطلق ملک انسان
و تصرف باطل، تصرف فاقد اساس شرعی است.
مصادیق گوناگونی برای این آیه بیان شده است؛ مانند:رشوهای
که برای ابطال حق یا احقاق باطلی گرفته شود
،
سرقت ،
غصب ،
قمار ، آنچه از راه ارزیابی غیر عادلانه متاع دیگران یا ظلم به کسی به دست آید، تصرف در بهای متاعی که فاسد و معیوب بوده و مشتری بدون علم آن را خریده است، تصرف در بهای چیز غیر سودمند
،
خوردن مال یتیم ،
و هرگونه خوردن مالی که تحصیل آن منوط به نقض
احکام الهی مانند کمفروشی،
کوتاهی در ادای حقوق مردم و ادای ناقص آن، عدم پرداخت
خمس و
زکات ، ذخیره کردن اموال
و ادا نکردن حقوق به مستحقان
باشد.
رباخواری از دیگر نمونههای روشن تصرف ناروا در اموال دیگران است که در قرآن بهشدت از آن نکوهش شده است.
قرآن بارها از برخی یهودیان و بهویژه سران آنها به عنوان کسانی که از راه باطل و به ویژه رباخواری در اموال دیگران تصرف میکنند، یاد کرده، به ریشهشناسی این عمل زشت پرداخته است و آن را قرین اثم و عدوان و بازداشتن از راه خدا دانسته، به سابقه تحریم آن در کتاب آسمانی
یهود اشاره کرده است.
داستان اصحاب مدین و اصحاب ایکه نیز مشتمل بر احتجاج شعیب با این قوم درباره راستی و درستی در مسائل اقتصادی است.
ترکیب «بَینَکُم» در آیه «لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِل»
به مسئولیت هر فرد مقابل افراد دیگر جامعه اشاره دارد
و اضافه اموال به ضمیر جمع مخاطب (کُمْ)، نشانه تعلق جمیع اموال به جمیع مردم است
، بنابراین میتوان گفت که
اسلام ، با احترام به مالکیت فردی و حفظ حقوق افراد، به جهت مصالح عامه حقوقی معینی را بر توانگران واجب کرده است.
قرآن کریم ضمن تأکید بر این دستورات، بیاعتنایی به آنها را موجبعقوبتهایی سخت در دنیا و آخرت شمرده است،
چنانکه در آیه ۲۹
نساء :«ولاتَقتُلوا اَنفُسَکُم اِنَّاللّهَ کانَ بِکُم رَحیما»
فرجام تجملگرایی و چشمداشت به اموال دیگران را که موجب غصب و تصرف آن از راه باطل میشود، گوشزد کرده است.
قرآن کریم که دستور پرهیز از باطل را داده، آن را نیز به چند گونه معرفی کرده است:
مهمترین ویژگی و علامت باطل، تقابل آن با حق است، ازاینرو قرآن کریم با بهرهگیری از شیوه تعریف به نقیض، هر معبودی جز
خداوند را که حق مطلق است باطل دانسته و آنرا شایسته معبودیت نمیداند
و هر امری که از مسیر حقْ دور یا مقابل آن باشد، باطل خواهد بود، به همین جهت قرآن کریم، کوششهای غافلان و دنیاطلبان را به سبب بازماندگی از هدف اصلی خلقت و دوری از حق، باطل شمرده است:«مَن کانَ یُریدُ الحَیوةَ الدُّنیا وزینَتَها نُوَفِّ اِلَیهِم اَعملَهُم فیها وهُم فیها لا یُبخَسون اُولئِکَ الَّذینَ لَیسَ لَهُم فِی الأخِرَةِ اِلاَّ النّارُ وحَبِطَ ماصَنَعوا فیها و بطِلٌ ما کانوا یَعمَلون».
تمثیل حق و باطل در
سوره رعد ، به روشنی گویای ماهیت باطل است
:«اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت اَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رابِیًا ومِمّا یوقِدونَ عَلَیهِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَة اَو مَتع زَبَدٌ مِثلُه».
مفسّران این مثل را دربردارنده چند مثل جزئی میدانند
؛ نزول قرآن به باران، دل انسانها به نهرها و درّهها و میزان بهرهگیری مخاطبان قرآن در حد ظرفیتشان به گنجایش درهها و نهرها تشبیه شده
و حق به آب که منبع حیات
است
تشبیه گردیده و نکره بودن آن، بر عمومیت دلالت دارد.
از سوی دیگر تقابل بیان شده بین کف روی آب یا کف مواد مذاب، و آنچه که برای انسانها واقعاً سودمند است، بیانگر تقابل همیشگی حق و باطل است
:«کَذلِکَ یَضرِبُ اللّهُ الحَقَّ والبطِلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً واَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الاَرض...».
با آمدن سیل، آنچه حرکت میکند آب است و بدون آن، کف هیچگونه حرکتی ندارد؛ اما کف بر آن سوار شده، از نیروی آن استفاده میکند، چنانکه در دنیا همواره باطل از نیروی حق استفاده میکند
و خود فاقد استقلال وجودی و وابسته به حق است.
قرآن کریم برای معرفی باطل به نمونههایی از آن اشاره کرده و در عین حال تأکید میکند که پوچ بودن باطل و زیانکاری باطل گرایان، در آخرت بهطور کامل آشکار خواهد شد:«و یَومَ تَقومُ السّاعَةُ یَومَئِذ یَخسَرُ المُبطِلون».
قرآن، داستان رویارویی حق و باطل را در سرگذشت
پیامبران از زوایای گوناگون بررسی کرده که هر یک ازاینرویا روییها، بیانگر انحراف یا انحرافهایی خاص در بین مخالفان پیامبران و مواجهه آنان با آن انحراف است؛ عاد و ثمود به قدرت و طغیان
،
اصحاب مدین و ایکه به فساد اقتصادی، قوم نوح به
ظلم و طغیان، دشمنان
یوسف به کیدهای پیچیده و بداندیشی و قوم فرعون به آمیزهای از همه این موارد وصف شدهاند. در این داستانها شکلگیری اندیشه باطل و انحرافات، از آغاز تا فرجام تلخ آن به روشنی تعلیل و تحلیل گردیده است. داستان موسی و فرعون، که از نظر حجم و تکرار، بزرگترین داستان قرآن است، بیانگر مجموعهای کامل از رویارویی حق و باطل با تمامی اجزای آن است.
فرعون که تجسم برتری جویی،
فساد و در یک کلمه، باطل است
در نهایت قدرت و کبریایی یکباره در برابر دیدگان
بنیاسرائیل محو میشود.
یکی از عناصر باطل در این داستان،
سحر است. این باطل، در ظاهر بزرگ بوده،
به گونهای که مهارت ساحران و حماسه و شور رقابت ایشان
در برابر دیدگان هزاران قبطی و اسرائیلی، موجب هراس
موسی (علیهالسلام)
از گمراهی بنیاسرائیل گردید؛ ولی قرآن با بیان باطل شدن سحر ساحران و غرق شدن فرعون و لشکریان او در برابر دیدگان بنیاسرائیل
بر ناکام بودن باطل تأکید کرده است:«فَوَقَعَ الحَقُّ و بَطَلَ ما کانوا یَعمَلون _ فَغُلِبوا هُنالِکَ وانقَلَبوا صغِرین _ واُلقِیَ السَّحَرَةُ سجِدین».
استعمال واژه «انقبلوا» در این آیه، افزون برتناسب با واژه «غُلبوا»، به مفهومبازگشت امرباطل به همان ریشه و حالت پست نخستین است.
نمونه دیگر در ماجرای جنگ بدر ترسیم شده است. اولین رویارویی رسمی
اسلام و
کفر در
بدر رخ داده و ازاینرو، روز جدایی حق از باطل:«یَومَالفُرقان»
نامیده شده است.
قرآن کریم، نمونه دیگری از آشکار شدن پوچی باطل در این دنیا را، در احتضار و جان کندن منافقان و کافران بیان کرده است. «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم وهُم کفِرون»،
«اِنَّما یُریدُ اللّهُ اَن یُعَذِّبَهُم بِها فِی الدُّنیا و تَزهَقَ اَنفُسُهُم و هُم کفِرون»،
بر این اساس نحوه
قبض روح منافقان و کافران عذابی برای آنان و افزون بر آن، نشانه و عبرتی برای دیگران است که از آن به «زهق» یعنی رفتن با مقهوریت، هلاکت و ضایع شدن
تعبیر شده است.
در متون دینی اوستا
، اوپانیشاد
، عهد عتیق
، عهد جدید
و حتی مکاتب مبتنی بر ثنویت
نیز باطل سرانجام محکوم به نابودی، و پیروزی از آنِ حق است.
قرآن کریم در آیاتی پرشمار بر نافرجامی باطل تأکید کرده و سرعت زوال و بیاثر شدن باطل را از ویژگیهای ذاتی آن دانسته است،
بر این اساس اهل باطل نیز به سرنوشت باطل دچار خواهند شد.
نظام حاکم بر جهان بر مبنای حق بنا شده است:«خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ بِالحَقِّ»
و در آن هر موجودی فرمانبردار حق و تسبیح گوی اوست.
بر اساس آیه «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً»
باطل که برخلاف این جریان حقمحور عمل میکند، به کنار خواهد افتاد و از سیر وجود و هستی بیرون خواهد رفت.
در جهانی که نهایت آن برپایی نظام پاداش و جزا:«لِیَجزِیَ الَّذینَ اَسوا بِما عَمِلوا و یَجزِیَ الَّذینَ اَحسَنوابِالحُسنی»
و تحت سیطره خدای احکم الحاکمین است
باطل، قطعاً امکان کامروایی نخواهد داشت و نمود آن در مقایسه با حق، تنها نمایش و جرقهای خاموش شدنی خواهد بود
و از آنجا که نظام عالم بر مبنای قانون اسباب و مسببات است و تنها بر اساس اراده افراد و فاعلها استوار نیست، اثر منفی هر باطلی نیز تنها به اهل باطل باز خواهد گشت.
چنین است که مکر سوء جز به اهلش باز نمیگردد.
قرآن کریم ، حقانیت خداوند و باطل بودن غیر او و بیان برتری و پیروزی حق:«ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ واَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ واَنَّ اللّهَ هُوَ العَلیُّ الکَبیر»
را به عنوان یک اصل بیان کرده و ناکامی اهل باطل را معلول پیروی آنان از باطل و مشمول این اصل دانسته است:«ذلِکَ بِاَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا البطِل»
و تأکید دارد که ممکن است باطل بهطور موقت چهره حق را بپوشاند؛ ولی نیروی ماندن دائمی ندارد و سرانجام کنارمیرود.
اصل پیروزی و غلبه حق و محو شدن باطل با تعبیرهایی گوناگون مورد تأکید قرآن است. بخشی از این تعابیر که به صورت فعل مضارع یا ماضی یا جمله اسمیه و نشان وقوع قطعی امر است، از اراده و سنت قطعی الهی از نابودی باطل خبر میدهد؛ مانند آیات «و یُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمتِهِ ویَقطَعَ دابِرَ الکفِرین _ لِیُحِقَّ الحَقَّ و یُبطِلَ البطِلَ ولَو کَرِهَ المُجرِمون»
که ذیل داستان
جنگ بدر آمده است
همچنین آیه «و قُل جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البطِلُ اِنَّ البطِلَ کانَ زَهوقا»
و آیه «قُل جاءَ الحَقُّ و ما یُبدِئُ البطِلُ و ما یُعید»
که بر ثبات و استمرار این سنت الهی تأکید کرده است. آیه «بَلنَقذِفُ بِالحَقِّ عَلَی البطِلِ فَیَدمَغُهُ فَاِذا هُوَزاهِقٌ»
با تأکید بر این سنت الهی، قدرت حق و ناچیز بودن و ناتوانی باطل را بیان میکند که ممکن است غلبه ظاهری و موقت داشته باشد؛ اما حق یکباره از کمین بیرون میآید و آن را نابود میکند.
عباراتی همانند «و لَو کَرِهَ المُجرِمون»
و آیاتی که متضمن بیان ناکامی باطلاست
به ناخوشایندی اهل باطل از این سنت الهی و ضرورت آمادگی مؤمنان برای دفع کید آنان اشارهدارد.
احکام القرآن، جصاص؛ اصطلاحات الصوفیه؛ اوپانیشاد؛ اوستا؛ البدایة والنهایه؛ پرتوی از قرآن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ترتیب کتاب العین؛ التعریفات؛ تفسیر التحریر والتنویر؛ تفسیر الصافی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المنار؛ تفسیر من وحی القرآن؛ تفسیر نمونه؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ دائره معارف القرن العشرین؛ زبدة البیان فی براهین احکام القرآن؛ سبل الهدی والرشاد؛ السیرةالنبویه، ابنهشام؛ شرح اصطلاحات تصوف؛ الشفاء (الهیات)؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ فرهنگ فرانسه فارسی؛ فهرس الکتاب المقدس؛ فی ظلال القرآن؛ القاموس الفقهی لغةً و اصطلاحاً؛ قاموس القرآن الکریم عربی انگلیسی؛ کتاب مقدس؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ گوهر مراد؛ لسان العرب؛ مجمع البحرین؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهری؛ المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری؛ مفردات الفاظ القرآن؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ نثر طوبی؛ نهجالبلاغه؛ واژههای دخیل در قرآن مجید.