• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مفهوم باطل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



باطل به معنای پوچ و بی‌محتوا
[۱] لسان‌العرب، ج۱، ص۴۳۲.
[۲] التحقیق، ج۱، ص‌۲۹۰، «بطل»
و فاقد ثبات
[۳] مفردات، ص‌۱۳۰، «بطل»
و در برابر حق می‌باشد.



ریشه «ب ط ل» به معنای ضایع، نیست و هدر شدن است.
[۴] لسان العرب، ج‌۱، ص‌۴۳۲، «بطل»
موجود متصف به وصف باطل، غیر منطبق با طبیعت و خلقت اصلی خود است. چشم، دست یا هر عضوی از بدن که در حادثه‌ای از طبیعت اصلی خود خارج شود به‌نحوی که کاری از آن نیاید باطل خوانده‌می‌شود.
[۵] نثر طوبی، ج‌۱، ص‌۸۳‌
سخن باطل نیز سخن بی‌محتوا و غیر مطابق با‌واقع
[۶] نثر طوبی، ج‌۱، ص‌۸۳‌
است. ابطال سحر نیز، از‌بین‌بردن نمودن ظاهری آن است. از نظر جرجانی ، هر آنچه از اساس نادرست است، و هر امر بی فایده و فاقد نتیجه که تنها ظاهری درست و نیکو دارد باطل است.
[۸] التعریفات، ص‌۱۹



ریشه بطل دارای معادل‌های نزدیکی در زبان‌های عبری، سریانی و حبشی است.
[۹] واژه‌های دخیل، ص‌۱۴۳
واژه Faus
[۱۰] فرهنگ فرانسه فارسی، ج‌۱، ص‌۵۷۰‌۵۷۱‌
/ Fausseدر زبان فرانسه،
[۱۱] Der Sprach Brock Haus، P ۲۴۷
Faslch در زبان آلمانی و
[۱۲] Longman Contemporary English، P ۴۹۷.
[۱۳] Dictionary of English Etymology، P ۱۴۴
False در انگلیسی نیز به معنای دروغین، نادرست، تقلبی، مجعول، تصنعی
[۱۴] قاموس القرآن، ص‌۷۱
، فاسد و تباه و مانند آن است.


واژه باطل در برخی اشعار پیش از اسلام نیز به کار رفته که دارای مفهوم سلبی و منفی است:«ألا کلّ شیء ما خلا الله باطل»
[۱۵] السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۳۷۰.
[۱۷] دائرة معارف القرن العشرین، ج‌۸‌، ص‌۲۸۱
؛ همچنین نابغه ذبیانی در شعر خود ریشه «بطل» را در مفهوم خلاف واقع به کار برده است:«لقد نطقت بطلا علی الأقارع».
[۱۸] ترتیب العین، ص‌۸۶‌، «بطل»
در شعری منقول از ابوطالب نیز واژه باطل به معنای امر و سخن ناروا و نابجا آمده است:«أعوذ بربّ البیت من کل قاصد علینا بسوء أو ملح بباطل».
[۱۹] السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۲۷۳.

افزون بر دین اسلام در ادیان و مکاتب دیگر نیز درباره باطل بحث شده است؛ متون دینی چون اوستا
[۲۲] اوستا، ج‌۱، ص‌۹۲ و ۱۴۷ و ۲۵۴.
[۲۳] اوستا، ج‌۲، ص‌۲۶۲ و ۵۶۶‌ و ۵۷۵‌
، اوپانیشاد
[۲۴] اوپانیشاد، ج‌۱، ص‌۲۰۱
، عهد عتیق
[۲۵] کتاب مقدس، خروج ۵:۹
و عهد جدید
[۲۶] کتاب مقدس، متی، ۱۵:۷.
[۲۷] امثال، ۳۰:۳۱
، پیروان خود را از پیروی باطل نهی کرده‌اند.
سوفسطایی‌گری در یونان قدیم نیز با انکار هرگونه حق و باطل ثابتی، حق را به چیزی که فرد آن را حق بپندارد و باطل را آنچه باطل بشمرد، دانسته‌اند. پیدایش فلسفه به وسیله‌سقراط و شاگردانش افلاطون و ارسطو ، نوعی واکنش در برابر این جریان و تلاش برای شناخت حق و باطل به شمار می‌رود.
[۲۸] مجموعه آثار، ج‌۶‌، ص‌۷۶‌۷۷، «اصول فلسفه و روش رئالیسم»



در فلسفه اسلامی حق به معنای واقعیت و وجود و باطل در مقابل آن است.
[۲۹] الشفاء، ص‌۴۸
چون هر چیزی غیر از واجب الوجود، هستی خود را از علتش دارد نه از ذات خویش، پس حق بودن خود را هم از علت خود دارد و در ذات خود باطل و هیچ است. آن علت نیز اگر ممکن الوجود باشد، مشمول همین بطلان است تا به علتی منتهی شود که هستیش از خودش باشد
[۳۰] الشفاء، ص‌۴۷
، ازاین‌رو همه اشیا در ذات خود و در عین وجود، باطل و عدم هستند و تنها ذات الهی وجود مطلق و حق است
[۳۱] الشفاء، ص‌۴۸
:«کُلُّ شَیء هالِکٌ اِلاّ وجهَهُ».
[۳۴] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۲۹، «حق و باطل»



از نظر عرفا نیز حق
[۳۵] کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌۱، ص‌۳۴۰.
[۳۶] کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌۲، ص‌۱۲۷۱
یا وجه الله جنبه هستی اشیا بوده و به آن‌ها حقیقت و بقا داده است و هر چیزی جز او باطل
[۳۷] الشفاء، ص‌۴۸
، عدم
[۳۸] اصطلاحات الصوفیه، ص‌۱۳
و هالک است.
[۳۹] شرح اصطلاحات تصوف، ص‌۲۳۶



باطل و همخانواده‌های آن ۳۶ بار در قرآن به کار رفته است.
[۴۰] المعجم الاحصائی، ج‌۱، ص‌۳۸۱
بیشتر استعمال‌های این واژه در قرآن به همراه واژه «حق» و در برابر آن مفهوم است. قرآن کریم خداوند را عین حق:«فَتَعلَی اللّهُ المَلِکُ الحَقُّ» و منشأ حق:«اَلحَقُّ مِن رَبِّکَ» دانسته، هر معبودی را جز او باطل خوانده است:«ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ و اَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ».
قرآن واژه باطل را در مناسبت‌های گوناگونی به کار برده است؛ در مواردی به تقابل حق _ و باطل‌ به‌طور مطلق اشاره کرده و باطل را نابود شونده:«جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البطِلُ اِنَّ البطِلَ کانَ زَهوقا» دانسته، در مواردی نیز مصادیقی از این دو مفهوم را بیان کرده است. برخی از کاربردهای واژه باطل در قرآن بدین قرار است:حق بودن کلام الهی و راه نداشتن باطل در آن، در مقابل ادعای کافران مبنی بر بطلان قرآن:«لا‌یَأتیهِ البطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ و لا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِن حَکیم حَمید»، پیروی کافران از باطل در برابر پیروی اهل ایمان از حق:«ذلِکَ بِاَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا البطِلَ واَنَّ الَّذینَ ءامَنُوا اتَّبَعُوا الحَق»، شهادت دروغ و اختلاط حق و باطل :«ولا تَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ وتَکتُموا الحَقَّ»، باطل و بیهوده نبودن آفرینش جهان:«رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا بطِلاً»، بی‌فایده و بی‌نتیجه بودن اعمال و رفتار کافران برای از بین بردن حق با مجادله به باطل:«و‌یُجدِلُ الَّذینَ کَفَروا بِالبطِل لِیُدحِضوا بِهِ الحَقَّ»، «فَوَقَعَ الحَقُّ وبَطَلَ ما کانوا یَعمَلون» و منع مردم از استفاده ناروا از اموال دیگران:«لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِل».
اشاره به مفهوم عدم و نیستی در همه کاربردهای واژه «باطل» مشترک است. از مجموع آیات چنین برمی‌آید که باطل، مفهومی اعتباری بوده و وجود مستقلی ندارد و با نقیض خود شناخته می‌شود. در نگاه قرآن حق اصیل و باطل بی‌ریشه است و همواره بین این دو نزاع و اختلاف وجود‌ دارد.
[۵۲] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۲۷، «حق و باطل»



از آن‌جا که خداوند، حق:«ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ» و منشأ حق:«اَلحَقُّ مِن رَبِّکَ» است در آفرینش او (عالم‌تکوین) و آنچه وی تشریع کرده هیچ‌گونه باطلی راه ندارد.

۷.۱ - پیراستگی عالم تکوین از باطل

بطلان در آفرینش الهی راه ندارد و این امر به دو معناست:

۷.۱.۱ - عدم نقص در عالم خلقت

هیچ‌گونه کاستی یا نقصی در عالم خلقت نیست:«صُنعَ اللّهِ الَّذی اَتقَنَ کُلَّ شَیء». فیلسوفان و متکلمان اسلامی، شر و باطل را فاقد اصالت شمرده،
[۵۷] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۱۱
در ظاهر و باطن وجود راهی برای تحقق آن نمی‌بینند.
[۵۸] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۱۱
نظام هستی از آن جهت که هستی است باطل و نیستی در آن راه ندارد و سراسر نور است. بخشی از وجود نیز که سایه به نظر می‌رسد، چیزی جز نبودن نور در محدوده‌ای خاص
[۵۹] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۱۱.
[۶۰] گوهر مراد، ص‌۳۲۳
یا اندک بودن نور در آن نیست. هر نمود یا مصداقی از شر و باطل نیز موقت و به طفیل حقی است که با آن آمیخته شده و این نمود در واقع مقدمه ظهور حق است. این عالم به بهترین وجه ممکن ایجاد شده و دارای نظام‌احسن است.

۷.۱.۲ - عدم عبث در خلقت عالم

خلقت عالم عبث و بیهوده نیست:«و ما خَلَقنَا السَّماءَ والاَرضَ و ما بَینَهُما لعِبین». قرآن کریم به مناسبت‌های گوناگون بر هدفدار بودن خلقت تأکید کرده و اندیشه کافران مبنی بر بیهوده بودن خلقت را گمانی باطل و کفرآمیز دانسته و از آن بیم داده است؛ همچنین بیان کرده که می‌توان از راه بررسی و تفکر در آفرینش آسمان‌ها و زمین به باطل و عبث نبودن خلقت پی برد:«و ما خَلَقنَا السَّماءَ والاَرضَ وما‌بَینَهُما بطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَروا فَوَیلٌ لِلَّذینَ کَفَروا مِنَ النّار». در مقابل، ادراک هدفمندی عالم را از ویژگی‌های خردمندان برشمرده است:«اِنَّ فی خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ... لاَیت لاُِولِی الاَلبب... یَتَفَکَّرونَ فی خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا بطِلاً». استعمال واژه «هذا» در این آیه، پیوستگی اجزای وجود و قرار داشتن آن‌ها را در مسیر واحد حق می‌نمایاند
[۶۶] پرتوی از قرآن، ج‌۳، ص‌۴۵۲
که سرانجامِ حرکت امور هستی به سوی خداوند خواهد بود که منشأ و عین حق و کمال مطلق و نهایی است.
[۷۰] پرتوی از قرآن، ج‌۲، ص‌۲۷۸


۷.۲ - پیراستگی شریعت از باطل

قرآن کریم بارها شریعت پیامبران خود را متصف به حق و پیراسته از هرگونه باطل وصف کرده است:«لَقَد‌جاءَت رُسُلُ رَبِّنا بِالحَقِّ». درباره قرآن مجید نیز به نحو خاص فرموده است:«لا‌یَأتیهِ البطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ ولا مِن خَلفِه». به موجب این آیه، هیچ کتاب و سخنی توان برتری بر قرآن و ابطال حجیت آن را نخواهد داشت و نیز هیچ گونه تحریفی دامنگیر آن نتواند گردید.
[۷۳] الفرقان، ج‌۲۴، ص‌۹۰
تعالیم و احکام بیان شده در آن نیز حق و درست است و در آیاتی همچون «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی اَنزَلَ عَلی عَبدِهِ الکِتبَ ولَم‌یَجعَل لَهُ عِوَجا _ قَیِّمًا» و «ذلِکَ الدّینُ القَیِّم»، «اِنَّ هذا القُرءانَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ ویُبَشِّرُ المُؤمِنینَ الَّذینَ یَعمَلونَ الصّلِحت» بدان تصریح شده است.


قرآن کریم به بیان ویژگی‌های هر یک از حق و باطل پرداخته است.

۸.۱ - بد فرجامی باطل

حق همواره اصیل است و باطل از هیچ‌گونه ثبات و استقراری برخوردار نیست :«اِنَّ البطِلَ کانَ زَهوقا». این آیه به زوال شرک و ظهور آیین توحید تفسیر شده است.
[۷۹] الصافی، ج‌۴، ص‌۴۴۲
در آیه‌ای دیگر از بی‌ریشگی و نافرجامی باطل یاد شده:«و ما یُبدِئُ البطِلُ و ما یُعید»
[۸۲] مجمع‌البیان، ج۸‌، ص۶۸۰‌
که بر بطلان و بی‌اثر بودن آن در روند کلی هستی دلالت دارد. بنابر روایتی، پیامبر این دو آیه را پس از فتح مکه و به هنگام نابودی بت‌های کعبه تلاوت‌کرده‌اند
[۸۴] مجمع البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۲۰‌
و روایات شیعه نیز این دو آیه را بر‌ظهور حضرت مهدی (عج) و پایان روشن تاریخ تطبیق کرده‌اند.
[۸۵] الصافی، ج‌۴، ص‌۴۴۲


۸.۲ - درآمیختگی و فرو رفتن در پوشش حق

باطل، آبروی خود را از حق و دروغ نیروی خود را از راستی می‌گیرد.
[۸۶] مجموعه آثار، ج ۳، ص ۴۴۱، «حق و باطل»
اهل باطل برای جلوه دادن باطل خود آن را با حق درآمیخته، لباس حق بر آن می‌پوشانند و در مقابل، حق را باطل جلوه می‌دهند، چنان که قرآن کریم بارها سخن کافران و مشرکان را نقل می‌کند که سخن و رسالت پیامبران الهی را باطل می‌شمردند:«ولَئِن‌جِئتَهُم بِایَة لَیَقولَنَّ الَّذینَ کَفَروا اِن اَنتُم اِلاّ مُبطِلون» و با استناد به این اتهام، خود را موظف به مواجهه با آن می‌دانستند. قوم کافر نوح ، وی را مفتری بر خدا و پیروی از وی را موجب خسران می‌شمردند. فرعون چاره‌ای جز ادعای خیرخواهی و ارشاد نداشت:«اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِی الاَرضِ الفَساد» «ما اُریکُم اِلاّ ما اَری و‌ما‌اَهدیکُم اِلاّ سَبیلَ الرَّشاد». گروهی از یهودیان و مسیحیان در مقابله با دعوت فراگیر رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، به ناچار حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) را پیرو آیین خود می‌شمردند تا هم در سلک اطاعت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) درنیایند و هم برای خود اصالت و حقانیتی تدارک کنند. آنان در واکنش به دعوت اسلام، بهترین چاره را آمیختن حق به باطل و کتمان حق دانستند. خداوند نیز آنان را از این عمل منع و نکوهش کرد:«و‌لا‌تَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ و تَکتُموا الحَقَّ و اَنتُم تَعلَمون». راه نفوذ باطل همواره پوشیدن لباس حق است چنان که امیرمؤمنان، امام علی (علیه‌السلام) شعار «لا‌حکم إلا الله» را جمله حقی دانستند که خوارج از آن اراده باطل می‌کردند
[۹۷] نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
و در سخن دیگری علت گرایش انسان‌ها به باطل را آمیختگی آن با حق شمرده‌اند.
[۹۹] نهج البلاغه، خطبه ۵۰‌



۸.۳ - پیروی نابخردان از باطل

در آیات ۲۷ ۲۹ ص آفرینش از نظر کافران باطل شمرده شده و در مقابل از مؤمنان یاد شده که در آیات قرآن تدبر کرده، از خردورزان هستند. از سیاق این آیات چنین برمی‌آید که اعتقادات باطل و فاسد بر اثر رویگردانی از‌عقل حاصل می‌شود. قرآن بارها اهل باطل را افرادی سفیه ، فاقد تعقل، فاقد ادراک و دارای چشم و گوش بدون استفاده و در نهایت، بسته و مُهر شده برشمرده است.


در قرآن کریم از پذیرش باطل در کنار کفران نعمت‌های خداوند یاد شده است:«اَفَبِالبطِلِ یُؤمِنونَ و بِنِعمَةِ اللّهِ یَکفُرون». آیه ۱۷ رعد با تشبیه باطل به کف روی آب که زوال‌پذیر است آن را در برابر چیزی که به مردم نفع حقیقی می‌رساند تعریف کرده، برای همه پدیده‌ها به میزان سودمندی خود، بقا و حیات قائل شده است.
[۱۱۱] المیزان، ج‌۱۱، ص‌۲۳۷.
بر پایه این آیات، اموری چون کفر ، شرک ، قول زور، ظلم ، فحشا ، منکر، اعتدا و ارتکاب هرگونه فعل منکر و حرام در محدوده مفهوم باطل قرار می‌گیرد که به دو گروه «اندیشه» و «عمل» و بخش دوم خود به دو دسته عبادات و معاملات ، تقسیم می‌شود.

۹.۱ - اندیشه

قرآن، انسان غیر موحد را فاقد پشتوانه و تأیید الهی شناسانده که تنها از گمان پیروی می‌کند، در حالی که گمانْ انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌سازد:«اِن هِیَ اِلاّ اَسماءٌ سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطن اِن یَتَّبِعونَ اِلاّ الظَّنَّ و ما تَهوَی الاَنفُسُ و لَقَد جاءَهُم مِن رَبِّهِمُ الهُدی، «اِن یَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ واِنَّ الظَّنَّ لا‌یُغنی مِنَ الحَقِّ شیا». پوچی و بطلان، مترادف واقعیت نداشتن، و حق بودن به معنای برخوردار بودن از واقعیت و وجود است.
[۱۱۵] الشفاء، ص‌۴۷
حق رونوشت امر واقع است
[۱۱۶] مجموعه آثار، ج‌۶‌، ص‌۱۵۸، «اصول فلسفه و روش رئالیسم»
یا هر اندیشه غیر منطبق با واقع
[۱۱۷] مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۵۰۶‌.
باطل است.

۹.۲ - عمل

عمل فاقد غرض صحیح و عقلایی، باطل است. قرآن از گروهی از زیانکاران یاد می‌کند که عمری را با کوشش گذراندند؛ ولی در دنیا به خواسته خود نرسیدند و در آخرت نیز ایشان را جز خستگی و فرسودگی نخواهد بود:«هَل اَتکَ حَدیثُ الغشِیَه _ وُجوهٌ یَومَئِذ خشِعَه _ عامِلَةٌ ناصِبَه»
[۱۲۲] پرتوی از قرآن، ق ۲، ج‌۳۰، ص‌۲۹
، زیرا عمل آنان نابود است و باای ندارد «اُولئِکَ الَّذینَ لَیسَ لَهُم فِی الأخِرَةِ اِلاَّ النّارُ وحَبِطَ ما صَنَعوا فیها وبطِلٌ ما کانوا یَعمَلون». اعمال باطل در دو حوزه عبادات و معاملات قابل بررسی است.
عبادتی که فاقد شرایط صحت نظیر طهارت لباس در نماز یا نیت خالص باشد، باطل بوده، هیچ ثوابی ندارد.
[۱۲۵] مجمع البیان، ج‌۵‌، ص‌۲۲۴
بطلان عبادت اعم از این است که عبادتی از ابتدا بر اثر نداشتن شرایط باطل باشد یا این‌که به شکل صحیح واقع شود ولی بر اثر عوامل دیگری، باطل شده، اثر معنوی خود را از دست بدهد، چنان‌که صدقه اگر از روی ریا و خودنمایی باشد، از محتوای خود تهی و باطل شده و حتی می‌تواند صدقه دهنده را تا مراتبی از کفر تنزل دهد:«یاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا لاتُبطِلوا صَدَقتِکُم بِالمَنِّ والاَذی... واللّهُ لایَهدِی القَومَ الکفِرین» همچنین در قرآن کریم بارها از احباط اعمال انسان‌ها سخن به میان آمده که به معنای ابطال اعمال و هدر رفتن کوشش عاملان آن است.
قرآن کریم از تصرف در اموال دیگران بدون مجوز شرعی نهی کرده است:«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِل». در این آیه، مراد از اکل، مطلق تصرف و مراد از مال، مطلق ملک انسان
[۱۲۸] المیزان، ج‌۱، ص‌۵۰.
و تصرف باطل، تصرف فاقد اساس شرعی است.
[۱۳۱] التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۶۹‌-۷۰.
[۱۳۲] من وحی القرآن، ج‌۷، ص‌۱۳۶
مصادیق گوناگونی برای این آیه بیان شده است؛ مانند:رشوه‌ای
[۱۳۴] المیزان، ج‌۱، ص‌۵۰‌
که برای ابطال حق یا احقاق باطلی گرفته شود
[۱۳۵] معجم الفاظ الفقه، ص‌۲۰۹.
، سرقت ، غصب ، قمار
[۱۳۷] کشف الاسرار، ج‌۱، ص‌۵۱۳‌.
[۱۳۸] من وحی القرآن، ج‌۷، ص‌۱۳۶
، آنچه از راه ارزیابی غیر عادلانه متاع دیگران یا ظلم به کسی به دست آید، تصرف در بهای متاعی که فاسد و معیوب بوده و مشتری بدون علم آن را خریده است، تصرف در بهای چیز غیر سودمند ، خوردن مال یتیم ، و هرگونه خوردن مالی که تحصیل آن منوط به نقض احکام الهی مانند کم‌فروشی، کوتاهی در ادای حقوق مردم و ادای ناقص آن، عدم پرداخت خمس و زکات ، ذخیره کردن اموال و ادا نکردن حقوق به مستحقان باشد.
[۱۴۴] زبدة البیان، ص‌۵۴۳‌
رباخواری از دیگر نمونه‌های روشن تصرف ناروا در اموال دیگران است که در قرآن به‌شدت از آن نکوهش شده است.
[۱۴۶] زبدة البیان، ص‌۵۴۴‌-۵۵۳‌.
[۱۴۷] پرتوی از قرآن، ج‌۲، ص‌۲۵۳‌۲۵۱
قرآن بارها از برخی یهودیان و به‌ویژه سران آن‌ها به عنوان کسانی که از راه باطل و به ویژه رباخواری در اموال دیگران تصرف می‌کنند، یاد کرده، به ریشه‌شناسی این عمل زشت پرداخته است و آن را قرین اثم و عدوان و بازداشتن از راه خدا دانسته، به سابقه تحریم آن در کتاب آسمانی یهود اشاره کرده است. داستان اصحاب مدین و اصحاب ایکه نیز مشتمل بر احتجاج شعیب با این قوم درباره راستی و درستی در مسائل اقتصادی است.
ترکیب «بَینَکُم» در آیه «لا تَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِل» به مسئولیت هر فرد مقابل افراد دیگر جامعه اشاره دارد و اضافه اموال به ضمیر جمع مخاطب (کُمْ)، نشانه تعلق جمیع اموال به جمیع مردم است
[۱۵۷] المیزان، ج‌۱، ص‌۵۲‌.
[۱۵۸] من وحی القرآن، ج‌۷، ص‌۱۳۶
، بنابراین می‌توان گفت که اسلام ، با احترام به مالکیت فردی و حفظ حقوق افراد، به جهت مصالح عامه حقوقی معینی را بر توانگران واجب کرده است. قرآن کریم ضمن تأکید بر این دستورات، بی‌اعتنایی به آن‌ها را موجب‌عقوبت‌هایی سخت در دنیا و آخرت شمرده است‌، چنان‌که در آیه ۲۹ نساء :«و‌لا‌تَقتُلوا اَنفُسَکُم اِنَّ‌اللّهَ کانَ بِکُم رَحیما» فرجام تجمل‌گرایی و چشمداشت به اموال دیگران را که موجب غصب و تصرف آن از راه باطل می‌شود، گوشزد کرده است.
[۱۶۸] جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵‌، ص‌۵۰‌-۵۱‌



قرآن کریم که دستور پرهیز از باطل را داده، آن را نیز به چند گونه معرفی کرده است:

۱۰.۱ - معرفی باطل با نقیض

مهم‌ترین ویژگی و علامت باطل، تقابل آن با حق است، ازاین‌رو قرآن کریم با بهره‌گیری از شیوه تعریف به نقیض، هر معبودی جز خداوند را که حق مطلق است باطل دانسته و آن‌را شایسته معبودیت نمی‌داند و هر امری که از مسیر حقْ دور یا مقابل آن باشد، باطل خواهد بود، به همین جهت قرآن کریم، کوششهای غافلان و دنیاطلبان را به سبب بازماندگی از هدف اصلی خلقت و دوری از حق، باطل شمرده است:«مَن کانَ یُریدُ الحَیوةَ الدُّنیا وزینَتَها نُوَفِّ اِلَیهِم اَعملَهُم فیها وهُم فیها لا یُبخَسون اُولئِکَ الَّذینَ لَیسَ لَهُم فِی الأخِرَةِ اِلاَّ النّارُ وحَبِطَ ما‌صَنَعوا فیها و بطِلٌ ما کانوا یَعمَلون».

۱۰.۲ - معرفی با تمثیل

تمثیل حق و باطل در سوره رعد ، به روشنی گویای ماهیت باطل است
[۱۷۲] المیزان، ج‌۱۳، ص‌۳۳۵
:«اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت اَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رابِیًا ومِمّا یوقِدونَ عَلَیهِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَة اَو مَتع زَبَدٌ مِثلُه». مفسّران این مثل را دربردارنده چند مثل جزئی می‌دانند
[۱۷۴] مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۴۴۰.
[۱۷۵] المیزان، ج‌۱۳، ص‌۳۳۵
؛ نزول قرآن به باران، دل انسان‌ها به نهرها و درّه‌ها و میزان بهره‌گیری مخاطبان قرآن در حد ظرفیتشان به گنجایش دره‌ها و نهرها تشبیه شده
[۱۷۶] مجمع البیان، ج‌۶‌، ص‌۴۴۱
و حق به آب که منبع حیات
[۱۷۷] الفرقان، ج ۱۳، ص ۲۹۷ ۲۹۸
است تشبیه گردیده و نکره بودن آن، بر عمومیت دلالت دارد.
[۱۸۰] الفرقان، ج ۱۳، ص‌۲۹۸

از سوی دیگر تقابل بیان شده بین کف روی آب یا کف مواد مذاب، و آنچه که برای انسان‌ها واقعاً سودمند است، بیانگر تقابل همیشگی حق و باطل است
[۱۸۱] الفرقان، ج ۱۳، ص‌۲۹۶
:«کَذلِکَ یَضرِبُ اللّهُ الحَقَّ والبطِلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً واَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الاَرض...». با آمدن سیل، آنچه حرکت می‌کند آب است و بدون آن، کف هیچ‌گونه حرکتی ندارد؛ اما کف بر آن سوار شده، از نیروی آن استفاده می‌کند، چنان‌که در دنیا همواره باطل از نیروی حق استفاده می‌کند
[۱۸۳] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۴۱، «حق و باطل»
و خود فاقد استقلال وجودی و وابسته به حق است.
[۱۸۴] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۴۱، «حق و باطل»


۱۰.۳ - بیان نمونه‌ها

قرآن کریم برای معرفی باطل به نمونه‌هایی از آن اشاره کرده و در عین حال تأکید می‌کند که پوچ بودن باطل و زیانکاری باطل گرایان، در آخرت‌ به‌طور کامل آشکار خواهد شد:«و یَومَ تَقومُ السّاعَةُ یَومَئِذ یَخسَرُ المُبطِلون».
قرآن، داستان رویارویی حق و باطل را در سرگذشت پیامبران از زوایای گوناگون بررسی کرده که هر یک ازاین‌رویا رویی‌ها، بیانگر انحراف یا انحراف‌هایی خاص در بین مخالفان پیامبران و مواجهه آنان با آن انحراف است؛ عاد و ثمود به قدرت و طغیان
[۱۸۶] پرتوی از قرآن، ق‌۲، ج‌۳۰، ص‌۵۷‌، ۶۲‌
، اصحاب مدین و ایکه به فساد اقتصادی، قوم نوح به ظلم و طغیان، دشمنان یوسف به کیدهای پیچیده و بداندیشی و قوم فرعون به آمیزه‌ای از همه این موارد وصف شده‌اند. در این داستان‌ها شکل‌گیری اندیشه باطل و انحرافات، از آغاز تا فرجام تلخ آن به روشنی تعلیل و تحلیل گردیده است. داستان موسی و فرعون، که از نظر حجم و تکرار، بزرگ‌ترین داستان قرآن است، بیانگر مجموعه‌ای کامل از رویارویی حق و باطل با تمامی اجزای آن است. فرعون که تجسم برتری جویی، فساد و در یک کلمه، باطل است در نهایت قدرت و کبریایی یکباره در برابر دیدگان بنی‌اسرائیل محو می‌شود.
[۱۹۰] پرتوی از قرآن، ج‌۱، ص‌۱۵۴

یکی از عناصر باطل در این داستان، سحر است. این باطل، در ظاهر بزرگ بوده، به گونه‌ای که مهارت ساحران و حماسه و شور رقابت ایشان در برابر دیدگان هزاران قبطی و اسرائیلی، موجب هراس موسی (علیه‌السلام) از گمراهی بنی‌اسرائیل گردید؛ ولی قرآن با بیان باطل شدن سحر ساحران و غرق شدن فرعون و لشکریان او در برابر دیدگان بنی‌اسرائیل بر ناکام بودن باطل تأکید کرده است:«فَوَقَعَ الحَقُّ و بَطَلَ ما کانوا یَعمَلون _ فَغُلِبوا هُنالِکَ وانقَلَبوا صغِرین _ و‌اُلقِیَ السَّحَرَةُ سجِدین». استعمال واژه‌ «انقبلوا» در این آیه، افزون بر‌تناسب با واژه «غُلبوا»، به مفهوم‌بازگشت امر‌باطل به همان ریشه و حالت پست نخستین است.
[۱۹۷] التحریر والتنویر، ج‌۸‌، ص‌۵۰‌-۵۱‌

نمونه دیگر در ماجرای جنگ بدر ترسیم شده است. اولین رویارویی رسمی اسلام و کفر در بدر رخ داده و ازاین‌رو، روز جدایی حق از باطل:«یَومَ‌الفُرقان» نامیده شده است.
قرآن کریم، نمونه دیگری از آشکار شدن پوچی باطل در این دنیا را، در احتضار و جان کندن منافقان و کافران بیان کرده است. «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم وهُم کفِرون»، «اِنَّما یُریدُ اللّهُ اَن یُعَذِّبَهُم بِها فِی الدُّنیا و تَزهَقَ اَنفُسُهُم و هُم کفِرون»، بر این اساس نحوه قبض روح منافقان و کافران عذابی برای آنان و افزون بر آن، نشانه و عبرتی برای دیگران است که از آن به «زهق» یعنی رفتن با مقهوریت، هلاکت و ضایع شدن
[۲۰۲] التحقیق، ج‌۴، ص‌۳۱۳، «زهق»
تعبیر شده است.


در متون دینی اوستا
[۲۰۳] اوستا، ج‌۱، ص‌۹۲، ۱۴۷، ۲۵۳، ۲۶۲، ۵۶۵، ۵۷۵
، اوپانیشاد
[۲۰۴] اوپانیشاد، ج‌۱، ص‌۲۸۳‌-۲۸۵
، عهد عتیق
[۲۰۵] کتاب مقدس، خروج ۵:۹.
[۲۰۶] امثال، ۳۰:۳۱
، عهد جدید
[۲۰۷] کتاب مقدس، متی، ۱۵:۱۷.
[۲۰۸] فهرس الکتاب المقدس، ص‌۶۱‌۶۲‌
و حتی مکاتب مبتنی بر ثنویت
[۲۰۹] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۱۰، «حق و باطل»
نیز باطل سرانجام محکوم به نابودی، و پیروزی از آنِ حق است.
قرآن کریم در آیاتی پرشمار بر نافرجامی باطل تأکید کرده و سرعت زوال و بی‌اثر شدن باطل را از ویژگی‌های ذاتی آن دانسته است، بر این اساس اهل باطل نیز به سرنوشت باطل دچار خواهند شد.
نظام حاکم بر جهان بر مبنای حق بنا شده است:«خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ بِالحَقِّ» و در آن هر موجودی فرمانبردار حق و تسبیح گوی اوست. بر اساس آیه «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً» باطل که برخلاف این جریان حق‌محور عمل می‌کند، به کنار خواهد افتاد و از سیر وجود و هستی بیرون خواهد رفت. در جهانی که نهایت آن برپایی نظام پاداش و جزا:«لِیَجزِیَ الَّذینَ اَسوا بِما عَمِلوا و یَجزِیَ الَّذینَ اَحسَنوا‌بِالحُسنی» و تحت سیطره خدای احکم الحاکمین است باطل، قطعاً امکان کامروایی نخواهد داشت و نمود آن در مقایسه با حق، تنها نمایش و جرقه‌ای خاموش شدنی خواهد بود
[۲۲۳] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۲۷، «حق و باطل»
و از آن‌جا که نظام عالم بر مبنای قانون اسباب و مسببات است و تنها بر اساس اراده افراد و فاعل‌ها استوار نیست، اثر منفی هر باطلی نیز تنها به اهل باطل باز خواهد گشت.
[۲۲۴] المیزان، ج‌۱۱، ص‌۱۷۶
چنین است که مکر سوء جز به اهلش باز نمی‌گردد.
قرآن کریم ، حقانیت خداوند و باطل بودن غیر او و بیان برتری و پیروزی حق:«ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ واَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ واَنَّ اللّهَ هُوَ العَلیُّ الکَبیر» را به عنوان یک اصل بیان کرده و ناکامی اهل باطل را معلول پیروی آنان از باطل و مشمول این اصل دانسته است:«ذلِکَ بِاَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا البطِل» و تأکید دارد که ممکن است باطل‌ به‌طور موقت چهره حق را بپوشاند؛ ولی نیروی ماندن دائمی ندارد و سرانجام کنار‌می‌رود.
[۲۲۸] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۲۸ «حق و باطل»
اصل پیروزی و غلبه حق و محو شدن باطل با تعبیرهایی گوناگون مورد تأکید قرآن است. بخشی از این تعابیر که به صورت فعل مضارع یا ماضی یا جمله اسمیه و نشان وقوع قطعی امر است، از اراده و سنت قطعی الهی از نابودی باطل خبر می‌دهد؛ مانند آیات «و یُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمتِهِ ویَقطَعَ دابِرَ الکفِرین _ لِیُحِقَّ الحَقَّ و یُبطِلَ البطِلَ ولَو کَرِهَ المُجرِمون» که ذیل داستان جنگ بدر آمده است همچنین آیه «و قُل جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البطِلُ اِنَّ البطِلَ کانَ زَهوقا» و آیه «قُل جاءَ الحَقُّ و ما یُبدِئُ البطِلُ و ما یُعید» که بر ثبات و استمرار این سنت الهی تأکید کرده است. آیه «بَل‌نَقذِفُ بِالحَقِّ عَلَی البطِلِ فَیَدمَغُهُ فَاِذا هُوَ‌زاهِقٌ» با تأکید بر این سنت الهی، قدرت حق و ناچیز بودن و ناتوانی باطل را بیان می‌کند که ممکن است غلبه ظاهری و موقت داشته باشد؛ اما حق یکباره از کمین بیرون می‌آید و آن را نابود می‌کند.
[۲۳۴] مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۳۴، «حق و باطل»
عباراتی همانند «و لَو کَرِهَ المُجرِمون» و آیاتی که متضمن بیان ناکامی باطل‌است به ناخوشایندی اهل باطل از این سنت الهی و ضرورت آمادگی مؤمنان برای دفع کید آنان اشاره‌دارد.


احکام القرآن، جصاص؛ اصطلاحات الصوفیه؛ اوپانیشاد؛ اوستا؛ البدایة و‌النهایه؛ پرتوی از قرآن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ترتیب کتاب العین؛ التعریفات؛ تفسیر التحریر و‌التنویر؛ تفسیر الصافی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المنار؛ تفسیر من وحی القرآن؛ تفسیر نمونه؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ دائره معارف القرن العشرین؛ زبدة البیان فی براهین احکام القرآن؛ سبل الهدی والرشاد؛ السیرة‌النبویه، ابن‌هشام؛ شرح اصطلاحات تصوف؛ الشفاء (الهیات)؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ فرهنگ فرانسه فارسی؛ فهرس الکتاب المقدس؛ فی ظلال القرآن؛ القاموس الفقهی لغةً و اصطلاحاً؛ قاموس القرآن الکریم عربی انگلیسی؛ کتاب مقدس؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ گوهر مراد؛ لسان العرب؛ مجمع البحرین؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهری؛ المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم؛ معجم الفاظ الفقه الجعفری؛ مفردات الفاظ القرآن؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و‌العلوم؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ نثر طوبی؛ نهج‌البلاغه؛ واژه‌های دخیل در قرآن مجید.


۱. لسان‌العرب، ج۱، ص۴۳۲.
۲. التحقیق، ج۱، ص‌۲۹۰، «بطل»
۳. مفردات، ص‌۱۳۰، «بطل»
۴. لسان العرب، ج‌۱، ص‌۴۳۲، «بطل»
۵. نثر طوبی، ج‌۱، ص‌۸۳‌
۶. نثر طوبی، ج‌۱، ص‌۸۳‌
۷. المیزان، ج‌۱۰، ص‌۱۱۰    
۸. التعریفات، ص‌۱۹
۹. واژه‌های دخیل، ص‌۱۴۳
۱۰. فرهنگ فرانسه فارسی، ج‌۱، ص‌۵۷۰‌۵۷۱‌
۱۱. Der Sprach Brock Haus، P ۲۴۷
۱۲. Longman Contemporary English، P ۴۹۷.
۱۳. Dictionary of English Etymology، P ۱۴۴
۱۴. قاموس القرآن، ص‌۷۱
۱۵. السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۳۷۰.
۱۶. مجمع‌البحرین، ج‌۱، ص‌۲۱۳، «بطل».    
۱۷. دائرة معارف القرن العشرین، ج‌۸‌، ص‌۲۸۱
۱۸. ترتیب العین، ص‌۸۶‌، «بطل»
۱۹. السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۲۷۳.
۲۰. البدایة و النهایه، ج‌۳، ص‌۷۰.    
۲۱. سبل الهدی، ج‌۲، ص‌۳۸۰    
۲۲. اوستا، ج‌۱، ص‌۹۲ و ۱۴۷ و ۲۵۴.
۲۳. اوستا، ج‌۲، ص‌۲۶۲ و ۵۶۶‌ و ۵۷۵‌
۲۴. اوپانیشاد، ج‌۱، ص‌۲۰۱
۲۵. کتاب مقدس، خروج ۵:۹
۲۶. کتاب مقدس، متی، ۱۵:۷.
۲۷. امثال، ۳۰:۳۱
۲۸. مجموعه آثار، ج‌۶‌، ص‌۷۶‌۷۷، «اصول فلسفه و روش رئالیسم»
۲۹. الشفاء، ص‌۴۸
۳۰. الشفاء، ص‌۴۷
۳۱. الشفاء، ص‌۴۸
۳۲. قصص/سوره۲۸، آیه۸۸‌.    
۳۳. رحمن/سوره۵۵، آیه۲۶ ۲۷.    
۳۴. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۲۹، «حق و باطل»
۳۵. کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌۱، ص‌۳۴۰.
۳۶. کشاف اصطلاحات الفنون، ج‌۲، ص‌۱۲۷۱
۳۷. الشفاء، ص‌۴۸
۳۸. اصطلاحات الصوفیه، ص‌۱۳
۳۹. شرح اصطلاحات تصوف، ص‌۲۳۶
۴۰. المعجم الاحصائی، ج‌۱، ص‌۳۸۱
۴۱. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۴.    
۴۲. بقره/سوره۲، آیه۱۴۷.    
۴۳. حجّ/سوره۲۲، آیه۶۲.    
۴۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۱.    
۴۵. فصّلت/سوره۴۱، آیه۴۲.    
۴۶. محمّد/سوره۴۷، آیه۳.    
۴۷. بقره/سوره۲، آیه۴۲.    
۴۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۱.    
۴۹. کهف/سوره۱۸، آیه۵۶.    
۵۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۱۸.    
۵۱. نساء/سوره۴، آیه۲۹.    
۵۲. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۲۷، «حق و باطل»
۵۳. حجّ/سوره۲۲، آیه۶۲.    
۵۴. بقره/سوره۲، آیه۱۴۷.    
۵۵. نمل/سوره۲۷، آیه۸۸‌.    
۵۶. سجده/سوره۳۲، آیه۷.    
۵۷. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۱۱
۵۸. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۱۱
۵۹. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۱۱.
۶۰. گوهر مراد، ص‌۳۲۳
۶۱. نمونه، ج‌۱۰، ص‌۱۷۰    
۶۲. المیزان، ج‌۲، ص‌۱۸۷    
۶۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۶.    
۶۴. ص/سوره۳۸، آیه۲۷.    
۶۵. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۱.    
۶۶. پرتوی از قرآن، ج‌۳، ص‌۴۵۲
۶۷. شوری/سوره۴۲، آیه۵۳.    
۶۸. بقره/سوره۲، آیه۱۴۷.    
۶۹. حجّ/سوره۲۲، آیه۶۲.    
۷۰. پرتوی از قرآن، ج‌۲، ص‌۲۷۸
۷۱. اعراف/سوره۷، آیه۴۳.    
۷۲. فصّلت/سوره۴۱، آیه۴۲.    
۷۳. الفرقان، ج‌۲۴، ص‌۹۰
۷۴. کهف/سوره۱۸، آیه۱ ۲.    
۷۵. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۷۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۹.    
۷۷. التبیان، ج‌۶‌، ص‌۵۱۲‌    
۷۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۱.    
۷۹. الصافی، ج‌۴، ص‌۴۴۲
۸۰. سبأ/سوره۳۴، آیه۴۹.    
۸۱. التبیان، ج۸‌، ص۴۰۷.    
۸۲. مجمع‌البیان، ج۸‌، ص۶۸۰‌
۸۳. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۸۹    
۸۴. مجمع البیان، ج‌۸‌، ص‌۶۲۰‌
۸۵. الصافی، ج‌۴، ص‌۴۴۲
۸۶. مجموعه آثار، ج ۳، ص ۴۴۱، «حق و باطل»
۸۷. روم/سوره۳۰، آیه۵۸.    
۸۸. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۳۸.    
۸۹. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۳۴.    
۹۰. غافر/سوره۴۰، آیه۲۶.    
۹۱. غافر/سوره۴۰، آیه۲۹.    
۹۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۳۴ ۳۵.    
۹۳. آل عمران/سوره۳، آیه۶۵ ۶۸.    
۹۴. المیزان، ج‌۱، ص‌۲۵۱    
۹۵. بقره/سوره۲، آیه۴۲.    
۹۶. التحریر والتنویر، ج‌۱، ص‌۴۷۱    
۹۷. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
۹۸. التحریر والتنویر، ج‌۱، ص‌۴۷۱    
۹۹. نهج البلاغه، خطبه ۵۰‌
۱۰۰. ص/سوره۳۸، آیه۲۷-۲۹.    
۱۰۱. التحریر والتنویر، ج۱، ص‌۲۴۸    
۱۰۲. المیزان، ج‌۲، ص‌۱۸۷‌-۱۸۸    
۱۰۳. بقره/سوره۲، آیه۱۳۰.    
۱۰۴. حشر/سوره۵۹، آیه۱۴.    
۱۰۵. حشر/سوره۵۹، آیه۱۳.    
۱۰۶. منافقون/سوره۶۳، آیه۷.    
۱۰۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۹.    
۱۰۸. جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳.    
۱۰۹. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۶۷.    
۱۱۰. رعد/سوره۱۳، آیه۱۷.    
۱۱۱. المیزان، ج‌۱۱، ص‌۲۳۷.
۱۱۲. نمونه، ج‌۱۰، ص‌۱۷۰    
۱۱۳. نجم/سوره۵۳، آیه۲۳.    
۱۱۴. نجم/سوره۵۳، آیه۲۸.    
۱۱۵. الشفاء، ص‌۴۷
۱۱۶. مجموعه آثار، ج‌۶‌، ص‌۱۵۸، «اصول فلسفه و روش رئالیسم»
۱۱۷. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۵۰۶‌.
۱۱۸. المیزان، ج‌۱۱، ص‌۳۳۹    
۱۱۹. التحریر والتنویر، ج‌۹، ص‌۵۰‌.    
۱۲۰. المیزان، ج‌۴، ص‌۸۷‌    
۱۲۱. غاشیه/سوره۸۸، آیه۱ - ۳.    
۱۲۲. پرتوی از قرآن، ق ۲، ج‌۳۰، ص‌۲۹
۱۲۳. هود/سوره۱۱، آیه۱۶.    
۱۲۴. التحریر والتنویر، ج‌۹، ص‌۵۰‌    
۱۲۵. مجمع البیان، ج‌۵‌، ص‌۲۲۴
۱۲۶. بقره/سوره۲، آیه۲۶۴.    
۱۲۷. نساء/سوره۴، آیه۲۹.    
۱۲۸. المیزان، ج‌۱، ص‌۵۰.
۱۲۹. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۱۷    
۱۳۰. الکشاف، ج‌۱، ص‌۲۳۳.    
۱۳۱. التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۶۹‌-۷۰.
۱۳۲. من وحی القرآن، ج‌۷، ص‌۱۳۶
۱۳۳. الکشاف، ج‌۱، ص‌۲۳۳.    
۱۳۴. المیزان، ج‌۱، ص‌۵۰‌
۱۳۵. معجم الفاظ الفقه، ص‌۲۰۹.
۱۳۶. القاموس الفقهی، ص‌۱۴۹    
۱۳۷. کشف الاسرار، ج‌۱، ص‌۵۱۳‌.
۱۳۸. من وحی القرآن، ج‌۷، ص‌۱۳۶
۱۳۹. احکام القرآن، ج‌۱، ص‌۲۱۶    
۱۴۰. انعام/سوره۶، آیه۱۵۲.    
۱۴۱. مطفّفین/سوره۸۳، آیه۱.    
۱۴۲. توبه/سوره۹، آیه۳۴.    
۱۴۳. توبه/سوره۹، آیه۶۰.    
۱۴۴. زبدة البیان، ص‌۵۴۳‌
۱۴۵. بقره/سوره۲، آیه۲۷۵‌۲۷۹.    
۱۴۶. زبدة البیان، ص‌۵۴۴‌-۵۵۳‌.
۱۴۷. پرتوی از قرآن، ج‌۲، ص‌۲۵۳‌۲۵۱
۱۴۸. توبه/سوره۹، آیه۳۴.    
۱۴۹. مائده/سوره۵، آیه۶۱ ۶۳‌.    
۱۵۰. نساء/سوره۴، آیه۱۶۰‌۱۶۱.    
۱۵۱. هود/سوره۱۱، آیه۸۴ ۹۵.    
۱۵۲. اعراف/سوره۷، آیه۸۵ ۹۳.    
۱۵۳. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۷۶ ۱۹۱.    
۱۵۴. نساء/سوره۴، آیه۲۹.    
۱۵۵. التحریر والتنویر، ج‌۲، ص‌۱۸۹‌-۱۹۰    
۱۵۶. تفسیر المنار، ج‌۵‌، ص‌۳۹.    
۱۵۷. المیزان، ج‌۱، ص‌۵۲‌.
۱۵۸. من وحی القرآن، ج‌۷، ص‌۱۳۶
۱۵۹. تفسیر المنار، ج‌۵‌، ص‌۳۹    
۱۶۰. توبه/سوره۹، آیه۳۵.    
۱۶۱. ذاریات/سوره۵۱، آیه۱۹.    
۱۶۲. معارج/سوره۷۰، آیه۲۴.    
۱۶۳. معارج/سوره۷۰، آیه۲۵.    
۱۶۴. نحل/سوره۱۶، آیه۹۰.    
۱۶۵. بقره/سوره۲، آیه۱۷۷.    
۱۶۶. نساء/سوره۴، آیه۲۹.    
۱۶۷. نساء/سوره۴، آیه۲۹.    
۱۶۸. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵‌، ص‌۵۰‌-۵۱‌
۱۶۹. حجّ/سوره۲۲، آیه۶۲‌.    
۱۷۰. لقمان/سوره۳۱، آیه۳۰.    
۱۷۱. هود/سوره۱۱، آیه۱۵ ۱۶.    
۱۷۲. المیزان، ج‌۱۳، ص‌۳۳۵
۱۷۳. رعد/سوره۱۳، آیه۱۷.    
۱۷۴. مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۴۴۰.
۱۷۵. المیزان، ج‌۱۳، ص‌۳۳۵
۱۷۶. مجمع البیان، ج‌۶‌، ص‌۴۴۱
۱۷۷. الفرقان، ج ۱۳، ص ۲۹۷ ۲۹۸
۱۷۸. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۱.    
۱۷۹. هود/سوره۱۱، آیه۷.    
۱۸۰. الفرقان، ج ۱۳، ص‌۲۹۸
۱۸۱. الفرقان، ج ۱۳، ص‌۲۹۶
۱۸۲. رعد/سوره۱۳، آیه۱۷.    
۱۸۳. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۴۱، «حق و باطل»
۱۸۴. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۴۱، «حق و باطل»
۱۸۵. جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۷.    
۱۸۶. پرتوی از قرآن، ق‌۲، ج‌۳۰، ص‌۵۷‌، ۶۲‌
۱۸۷. قصص/سوره۲۸، آیه۴.    
۱۸۸. قصص/سوره۲۸، آیه۳۹.    
۱۸۹. فجر/سوره۸۹، آیه۱۱ ۱۲.    
۱۹۰. پرتوی از قرآن، ج‌۱، ص‌۱۵۴
۱۹۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۱۶.    
۱۹۲. فی ظلال القرآن، ج‌۳، ص‌۱۳۴۹    
۱۹۳. طه/سوره۲۰، آیه۶۷.    
۱۹۴. بقره/سوره۲، آیه۵۰.    
۱۹۵. اعراف/سوره۷، آیه۱۱۸.    
۱۹۶. اعراف/سوره۷، آیه۱۲۲.    
۱۹۷. التحریر والتنویر، ج‌۸‌، ص‌۵۰‌-۵۱‌
۱۹۸. انفال/سوره۸، آیه۴۱.    
۱۹۹. فی ظلال القرآن، ج‌۳، ص‌۱۵۲۲‌-۱۵۲۳    
۲۰۰. توبه/سوره۹، آیه۵۵.    
۲۰۱. توبه/سوره۹، آیه۸۵.    
۲۰۲. التحقیق، ج‌۴، ص‌۳۱۳، «زهق»
۲۰۳. اوستا، ج‌۱، ص‌۹۲، ۱۴۷، ۲۵۳، ۲۶۲، ۵۶۵، ۵۷۵
۲۰۴. اوپانیشاد، ج‌۱، ص‌۲۸۳‌-۲۸۵
۲۰۵. کتاب مقدس، خروج ۵:۹.
۲۰۶. امثال، ۳۰:۳۱
۲۰۷. کتاب مقدس، متی، ۱۵:۱۷.
۲۰۸. فهرس الکتاب المقدس، ص‌۶۱‌۶۲‌
۲۰۹. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۱۰، «حق و باطل»
۲۱۰. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۸.    
۲۱۱. بقره/سوره۲، آیه۲۶۴.    
۲۱۲. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۸.    
۲۱۳. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۴ ۳۰.    
۲۱۴. اعراف/سوره۷، آیه۱۱۹.    
۲۱۵. فرقان/سوره۲۵، آیه۲۳.    
۲۱۶. زمر/سوره۳۹، آیه۵.    
۲۱۷. آل عمران/سوره۳، آیه۸۳‌.    
۲۱۸. فصّلت/سوره۴۱، آیه۱۱ ۱۲.    
۲۱۹. رعد/سوره۱۳، آیه۱۷.    
۲۲۰. نمونه، ج‌۱۰، ص‌۱۷۰    
۲۲۱. نجم/سوره۵۳، آیه۳۱.    
۲۲۲. تین/سوره۹۵، آیه۸.    
۲۲۳. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۲۷، «حق و باطل»
۲۲۴. المیزان، ج‌۱۱، ص‌۱۷۶
۲۲۵. فاطر/سوره۳۵، آیه۴۳.    
۲۲۶. حجّ/سوره۲۲، آیه۶۲.    
۲۲۷. محمّد/سوره۴۷، آیه۳.    
۲۲۸. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۲۸ «حق و باطل»
۲۲۹. انفال/سوره۸، آیه۸ ۷.    
۲۳۰. فی ظلال القرآن، ج‌۳، ص‌۱۵۲۳‌-۱۵۲۴    
۲۳۱. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۱.    
۲۳۲. سبأ/سوره۳۴، آیه۴۹.    
۲۳۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۸.    
۲۳۴. مجموعه آثار، ج‌۳، ص‌۴۳۴، «حق و باطل»
۲۳۵. انفال/سوره۸، آیه۸.    
۲۳۶. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۷-۲۵.    
۲۳۷. صافّات/سوره۳۷، آیه۱۷۱-۱۷۳.    
۲۳۸. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۱.    
۲۳۹. المیزان، ج‌۲، ص‌۱۸۶    




جعبه ابزار