• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نیکوترین قصه‌ها در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نیکوترین قصه‌های عالم در قرآن کریم آمده است که محتوای آنها واقعیاتی است که در جهان گذشته رخ داده و هدف قرآن از آوردن آنها هدایت و تعلیم و تزکیه مردم است.



قرآن کریم قصه‌های فراوانی را ذکر کرده ولی این قصه‌ها نظیر قصه‌های کتاب «کلیله و دمنه» نیست که افسانه‌هایی ساختگی باشد اگر چه ممکن است آن افسانه‌ها را برای اهداف صحیحی ساخته باشند. داستانهای قرآن، ساختگی نیست بلکه واقعیاتی است که در جهان گذشته رخ داده و هدف قرآن از آوردن آنها نیز سرگرم کردن مردم نیست، بلکه نتایج حقی در جهت هدایت و تعلیم و تزکیه مردم از آن می‌گیرد و به همین جهت خدای سبحان قصه‌های قرآن را «قصه‌های حق» و «احسن القصص» (نیکوترین قصه‌ها) معرفی می‌کند: «و اتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق» یا: «نحن نقص علیک احسن القصص» ما به بهترین وجه قصه‌های حق را برای تو بازگو می‌کنیم، یعنی قصص قرآنی دارای دو ویژگی است: اول آنکه حق است و به هیچ وجه بطلان در آن راه ندارد؛ دوم آنکه نقل آن و کیفیت ارائه آن به نحو احسن است نه آنکه فقط قصه‌های قرآنی بهترین قصه باشد، بلکه قصه سرایی آن به بهترین سبک و نوع است.


نام موسی کلیم بیش از صد بار در قرآن کریم آمده ولی می‌بینیم که آنچه به جریان تاریخی قصه و جزئیات داستانی آن حضرت بر می‌گردد اصلا در قرآن نیامده است؛ مثلا اینکه قصه موسای کلیم در چه قرنی و در چه سال و ماه و هفته و روزی بود، اینها اصلا ذکر نشده و هدف قرآن، ارائه معانی و معارفی است که در متن این داستانها نهفته و برای عبرت گیری مردم لازم است. به همین دلیل گاهی قرآن درمیان قصه‌ها، یک باره، قانون الهی را عرضه می‌کند، مثلا در میان قصه موسای کلیم و فرعون، سنت الهی را چنین بیان می‌دارد: «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم» یعنی خداوند تغییر روش نمی‌دهد و هرگز نعمتی را که به فرد یا گروهی داد از او نمی‌گیرد مگر آنکه خودشان تغییر کنند و شایستگی برخورداری از آن نعمت را از دست دهند که در آن صورت ممکن است نعمت از آن‌ها گرفته شود.

۲.۱ - قصه انبیای الهی

در قصه یوسف (علیه‌السّلام) نیز به روح عبرت آموز و درس دهنده تاریخ زندگی آن حضرت می‌پردازد و نه به جزئیات داستان؛ از آن حضرت سخنی را نقل می‌کند که مایه هدایت همه انسان هاست، او در برابر دعوت زنان می‌گوید: «قال رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه» پروردگارا من به زندان می‌روم ولی تن به آلودگی نمی‌دهم!
در ماجرای فرزندان آدم (علیه‌السّلام) نیز همین روش اعمال شده، در آنجا به خطر بی تقوایی و حسادت هشدار داده می‌شود که حسد می‌تواند منجر به قتل برادر پاک و با تقوا گردد «قال لاقتلنک» و به این نکته اشاره می‌شود که ملاک قبول شدن اعمال انسان تقواست «انما یتقبل الله من المتقین»؛ همانا خدا از اهل تقوی (عمل را) قبول می‌کند. و نکات آموزنده دیگری که در این داستان آمده است.
در داستان سلیمان (علیه‌السّلام) و قدرت و عظمت او این جمله را از آن حضرت نقل می‌کند: «هذا من فضل ربی لیبلونی أ اشکر‌ أم اکفر» این قدرت و عظمت و شکوه و لشکر، همگی از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا شکرگزار نعمتم یا کفران کننده آن.
در قصه «ذی القرنین» و سد عظیم فلزی او نقل می‌کند که وی گفت «هذا رحمة من ربی» این توانایی و این صنعت، رحمتی است از پروردگار من. این دو سخن ارزشمند به همه ما این درس را می‌دهد که اگر هر چه داریم و اگر هر کار بزرگی در زندگی فردی و اجتماعی و در سیاست و اقتصاد و صنعت و توسعه و سازندگی انجام می‌دهیم، آن را از خود نبینیم بلکه آن را نعمتی بدانیم که پروردگار بزرگ در اختیار ما قرار داده و همیشه باید شکرگزار وی باشیم.
بنابراین، قرآن کریم کتاب هدایت و حکمتی است که برای بیان کردن و فرود آوردن حکمت و معارف بلند و متعالی خود، قصص و تمثیل‌هایی را بیان می‌دارد و این خود یکی از علل ماندگاری و جاودانگی قرآن کریم است.


انسان‌های مادی که منکر چیزهای غیرطبیعی‌اند می‌گویند محتوای قرآن اسطوره و افسانه و کهنه شده است زیرا برای پدیده‌ها علل غیبی قایل است و می‌گوید خدا باد و باران را می‌فرستد، مرگ و حیات، سعادت و شقاوت، و حزن و اندوه انسان‌ها به دست اوست؛ در حالی که همه این امور دارای علل مادی مشخص هستند. وقتی که علم برای این پدیده‌ها، عللی را کشف کرد، دیگر جا برای این بافته‌ها و این اعتقادات خرافی باقی نمی‌ماند که بگوییم خدا اینها را آفریده و علت پیدایش آنهاست. پس آیات قرآنی که این امور را به ماورای طبیعت نسبت می‌دهد، اسطوره و افسانه‌ای بیش نیست و اگر ما هم بخواهیم، می‌توانیم مانند این سخن را ببافیم «و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا»؛ هنگامی که آیات ما برای آنها تلاوت شود گویند ما شنیدیم و اگر بخواهیم مثل این کلام را می‌آوریم.
وقتی از آنها سؤال می‌شود که خدا چه چیزی را نازل کرده: «ما ذا انزل ربکم» می‌گویند اسطوره‌های پیشنیان است «قالوا اساطیر الاولین». ولی آنگاه که از مؤمنان سؤال می‌شود خدا چه چیزی را نازل کرده: «ما ذا انزل ربکم» جواب می‌دهند خیر را نازل کرده است «قالوا خیرا»
انسان الهی و مؤمن، هم اصل وحی را می‌پذیرد و هم ره آورد آن را خیر و برکت و رحمت می‌داند ولی انسان مادی هم اصل وحی را منکر است و هم ره آورد آن را اسطوره می‌پندارد، و به همین دلیل وقتی از آنها سؤال می‌شود که پروردگار شما چه چیزی را نازل نمود؟ نمی‌گویند «اساطیر الاولین» (به نصب) بلکه می‌گویند «اساطیر الاولین» (به رفع) اگر این جواب به فتح کلمه «اساطیر» باشد، نشان می‌دهد که آنها اصل نزول چیزی از ناحیه خدا را قبول دارند اما ادعا می‌کنند که خداوند (معاذ الله) اسطوره نازل کرده است. در حالی که اگر حرف آخر این کلمه مضموم باشد، معنایش این است که اساسا نزول چیزی از ناحیه خدا را قبول ندارند و می‌گویند این قرآن اسطوره است «و قالوا اساطیر الاولین اکتتبها فهی تملی علیه بکرة و اصیلا» این کتاب افسانه‌های پیشینیان و حکایت‌های ساختگی سابقین است که هر بامداد و شامگاه، بر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خوانده می‌شود و او، توسط افرادی نویسنده، آن اسطوره‌ها را می‌نویسد.

۳.۱ - منکرین و مومنین وحی

این، نظر گروهی است که منکر وحی و رسالت و در نتیجه منکر ماوراء طبیعت هستند. بت پرستان حجاز گر چه اصل مبدا را می‌پذیرفتند و تنها رسالت و وحی را انکار می‌کردند ولی کسی که وحی و رسالت را نپذیرد، در حقیقت خدا را به درستی نشناخته، زیرا خدای سبحان می‌فرماید: «و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شی ء» منکر آن وحی و رسالت که می‌گویند خداوند چیزی را نازل نکرده، خدا را به طور صحیح نشناخته‌اند؛ زیرا اگر خدا را به درستی می‌شناختند، می‌فهمیدند که خدا تدبیر کننده جهان آفرینش و پروردگار جهان هستی است و او انسان را آفریده و باید او را بپروراند و پرورش انسان، در سایه دین و نزول وحی است. پس کسی که وحی و رسالت را نمی‌پذیرد، خدا را به طور صحیح نشناخته است.
گروه دوم؛ کسانی هستند که با تکیه بر استدلال‌های عقلی، نشانه‌های اعجاز، را در قرآن دیده‌اند و آن را پذیرفته‌اند که آفریدگار انسان و جهان، خداست و اوست که انسان را با دین خود و با فرستادن پیغمبران و نازل کردن کتاب‌ها، پرورش انسانی می‌دهد. بر اساس عقل خود دریافته‌اند که اگر کسی ادعای رسالت داشته باشد، باید از ویژگی‌های خاص انسانی برخوردار باشد که همان معجزه است و فرق اعجاز با علوم غریبه (از قبیل سحر و جادوگری) را با اصول عقلی دریافته‌اند و تفاوت ره آورد انبیا را با آنچه مرتاضان در اثر ریاضت بدان رسیده‌اند فهمیده‌اند.


قرآن کریم کتاب کامل و محکمی است که به دلیل همین استحکام و برهانی بودن و هماهنگی با فطرت و عقل بشر، هیچ بطلانی در آن راه ندارد و برای همیشه هدایت گر بشر خواهد بود که فرمود «لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»؛ که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نفی آید اگر درک مطلبی در قرآن دشوار بود، نباید آن را بر تمثیل‌های خیالی و شعری حمل کرد؛ زیرا خیال بافی شاعرانه با کتاب حکمت سازگار نیست. شاعر خیال پرداز مدح و قدح او خیال بافی است نه عاقلانه، در این باره چنین گفته شده: «لا تواخ شاعرا فانه یمدحک بثمن و یهجوک مجانا» یعنی با خیال پرداز، برادری نکن که وی تو را در برابر بها می‌ستاید و رایگان هجو و بدگویی می‌کند.
از تهمت‌های کافران و دشمنان اسلام به رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این بود که می‌گفتند: ره آورد او بافته‌های شعری و خیالی است، او شاعر است نه حکیم. «ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون» خدای سبحان در برابر این تهمت، صریحا رسول خود را به عنوان حکیم معرفی می‌کند و بر شاعر نبودن ایشان تاکید می‌ورزد «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له» ما به او شعر و خیال بافی نیاموختیم که شعرسازی و خیال بافی شایسته مقام آن حضرت نیست، چه اینکه روح خیال پرداز نمی‌تواند محکم بیندیشد و اندیشه‌های وزین داشته باشد، در حالی که قرآن کریم قول وزین و کتاب حکیم است «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا»؛ چرا که ما به زودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد.. کتابی که به همراه حق نازل گردید «و بالحق انزلناه و بالحق نزل» حقیقت نیز همیشه همراه آن است و جایی برای خیال بافی در آن نمی‌ماند، چنین کتابی هیچ گاه اغراق و مبالغه نمی‌کند و هر چه که بگوید از مثل و قصه، برای بیان حقیقت بلند و سنگینی است که آن را در قالب ساده‌ای می‌ریزد تا همگان بفهمند.

۴.۱ - استفاده از تمثیل در قرآن

تمثیل علاوه بر آنکه دامنه مطلب و سطح آن را مقداری پایین می‌آورد، سطح فکر شنونده را نیز قدری بالا می‌برد و از این جهت از آن در قرآن کریم استفاده فراوانی شده است.
قرآن هرگز امر تمثیلی و غیر واقعی را، واقعی جلوه نمی‌دهد، و اگر بخواهد امر واقعی اتفاق افتاده را بیان کند، به عنوان قصه بیان می‌کند: «نحن نقص علیک احسن القصص»؛ نیکوترین قصه‌ها را برایت بازگو می‌کنیم. داستان انبیای گذشته را با وحی الهی بیان می‌کند: «ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک» یعنی این امر واقعی پیامبران گذشته بود که ما از غیب برای تو بیان می‌کنیم. قرآن اگر بخواهد معنا و معرفت بلندی را فرود آورد و در سطح عموم بیاورد، می‌فرماید: «و اضرب لهم مثلا» برای آنها مثلی ذکر کن.
قرآن کریم به دلیل آنکه حق است و حکمت، هیچ گاه حق و باطل، و واقعی و غیر واقعی را به هم نمی‌آمیزد و امثال و تشبیهات را به عنوان امر واقعی و رخ داده، عرضه نمی‌کند بلکه می‌فهماند که این سخن تشبیه و تنظیر است، نه داستان واقعی. غرض آن است که قرآن کریم، از مطالبی غیر واضح منزه و دور است.

۴.۲ - استفاده از منظوم در قرآن

گاهی نکته‌ای برهانی، به صورت منظوم ارائه می‌شود، چنین کلامی گرچه شعر است لیکن شعر بودنش به سبب آهنگ عروضی آن است نه به سبب محتوای برهانی آن، و پیش از این، فرق میان شعر مورد پسند و ممدوح و شعر خیالی مفهوم گذشت، چه اینکه تمثیل مورد پسند و ممدوح با تمثیل مذمت شده خیالی فرق فراوان دارد و در اثنای همین گفتار به گوشه‌هایی از آن فرق‌ها اشاره شد.
گذشته از آنکه از رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیده است: «ان من الشعر لحکمة»؛ بعضی از شعرها حکمت هستند از حضرت علی (علیه‌السّلام) نیز رسیده است: «تعلموا شعر ابی طالب و علموه اولادکم فانه کان علی دین الله و فیه علم کثیر» شعر ابی طالب را یاد بگیرید و آن را به فرزندانتان بیاموزید؛ زیرا او به دین الهی بود و در شعر او علم فراوان است.


۱. مائده/سوره۵، آیه۲۷.    
۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۳.    
۳. انفال/سوره۸، آیه۵۳.    
۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۳۳.    
۵. مائده/سوره۵، آیه۲۷.    
۶. مائده/سوره۵، آیه۲۷.    
۷. نمل/سوره۲۷، آیه۴۰.    
۸. کهف/سوره۱۸، آیه۹۸.    
۹. انفال/سوره۸، آیه۳۱.    
۱۰. نحل/سوره۱۶، آیه۲۴.    
۱۱. نحل/سوره۱۶، آیه۲۴.    
۱۲. نحل/سوره۱۶، آیه۲۴.    
۱۳. نحل/سوره۱۶، آیه۳۰.    
۱۴. فرقان/سوره۲۵، آیه۵.    
۱۵. انعام/سوره۶، آیه۹۱.    
۱۶. فصلت/سوره۴۱، آیه۴۲.    
۱۷. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۲۰، ص۳۲۲.    
۱۸. طور/سوره۵۲، آیه۳۰.    
۱۹. یس/سوره۳۶، آیه۶۹.    
۲۰. مزمل/سوره۷۳، آیه۵.    
۲۱. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۵.    
۲۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۳.    
۲۳. آل عمران/سوره۳، آیه۴۴.    
۲۴. کهف/سوره۱۸، آیه۳۲.    
۲۵. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۹.    
۲۶. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۱۱۵     .



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «نیکوترین قصه‌ها در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۲۲    



جعبه ابزار