• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اغراق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



‌یکی از اصطلاحات ادبی، اغراق می‌باشد که در لغت به معنی سفت کشیدن کمان است و در اصطلاح بدیع زیاده‌روی نامعقولی است در توصیف کس یا چیزی.
[۱] فنون بلاغت و صناعات ادبی،همایی، جلال‌الدین، تهران، توس، ۱۳۶۱، چاپ دوم، جلد اول، ص۲۶۲.
نام‌های دیگر این اصطلاح بلاغی عبارت است از: افراط فی‌الاغراق، افراط فی الصفة، غلوّ، مبالغه، اغراق فی الصفة.



اغراق، کلمه‌ای عربی و مصدر باب افعال است و در فرهنگ‌ها به معانی مختلف آمده است از جمله غرق کردن، پرکردن کاسه و پرکردن کمان. در فرهنگ‌های ادبی معنی اخیر را در وجه تسمیه اغراق در نظر داشته‌اند. در اصطلاح یعنی در وصف و مدح یا ذم کسی زیاده روی کنند و آنچه را وجود دارد، بیش از آنچه هست، جلوه دهند.
تا حدود قرن هفتم، مؤلفین کتاب‌های بدیعی بین «مبالغه» و «اغراق» و «غلو» فرق نمی‌گذاشتند و هر سه کلمه را به یک معنا می‌گرفتند اما بعدها بین آنها فرق گذاشته‌اند.


غلو، آن است که در وصف چیزی مبالغه کنند و وصف را از حد درگذرانند، به طوری که عقلاٌ و عادتاٌ محال باشد:
نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای ••• تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند (ظهیر فاریابی)


۱. غُلُوّ مقبول (یا غُلُوّ مُسْتَحْسَن): آن است که با لفظی (مانند الفاظ مُبینِ تشبیه، تَقریب، تردید) همراه باشد، که معنی را به صحّت نزدیک کند یا آن‌که با یکی از لطایف ادبی (مانند حُسنِ تَخْییل) همراه باشد؛ یا آنکه در سخنی واقع شود که مایۀ اصلی آن طنز، هَزْل یا مُطایبه باشد.
۲. غُلُوّ مردود (یا غُلُوّ مُسْتَقْبَح): آن است که مستلزم ترکِ ادب شرعی باشد یا آنکه از هر گونه لطافت ادبی خالی باشد.
علمای بلاغت غلوّی را که به حدّ استحاله عقلی برسد یا مستلزم ترکِ ادبِ شرعی باشد، از انواع خطاهای معنوی سخن شمرده‌اند.
علمای بلاغت مراد از این شیوۀ ادبی را «تأکید» یا «افزودن بر رسایی مقصود» یا «افزودن بر زیبایی سخن» بیان کرده‌اند و تفاوت آن با «کِذْب» آن است که کذب را به قصد اِغْفال و فریب و خالی از هر قرینه‌ای به کار می‌برند، امّا این شیوۀ ادبی به نیت فریب و اغفال به کار گرفته نمی‌شود، از این روی، همیشه با قرینه‌ای حالی یا مقالی همراه است.
برخی از علمای بلاغت اسلامی، به طور مطلق، قرآن را از مبالغه تهی دانسته‌اند و برخی فقط وجود دو نوعِ اغراق و غلوّی را که به حدّ استحالۀ عقلی رسیده باشد در آن انکار کرده‌اند. اغراق از شیوه‌های بیانی متداول در ادب فارسی و تازی و از عناصر اصلی سازندۀ حماسه است، و در زبان فارسی بیش از زبان عربی رواج دارد.


اغراق در لغت به معنی «غرق کردن»، «پرکردن جام» و «سخت کشیدن کمان» و در اصطلاح علم بدیع آن است که گوینده یا نویسنده در تشدید یا تضعیفِ صفت کسی یا چیزی زیاده‌روی کند، چنان‌که پذیرفتن مدّعای او بعید یا محال باشد، مانند این بیت:
حـکایت‌ها که با وی از دلِ بی‌تاب می‌کردم •••• اگر با سنگ‌ می‌گفتم دلش را آب می‌کردم (صابر همدانی)
به عبارت دیگر: «اغراق» وصف، مدح یا ذم چیزی است زیادتر از حد معمول به گونه‌ای که عقلاٌ ممکن باشد، ولی عادتاٌ امکان پذیر نباشد؛ مانند:
باد اگر در من اوفتد ببرد که نماندست زیر جامه‌تنی (سعدی)
• توضیح بیشتر: در اغراق گوینده با تصرف ذهنی خود، حالت یا صفتی را از وضع طبیعی و عادی که دارد، کوچک‌تر یا بزرگ‌تر جلوه می‌دهد و بدین‌ ترتیب تصویری در ذهن خواننده یا شنونده به وجود می‌آورد؛ از این رو آنچه حد زیبایی یا قابل قبول بودن اغراق را تعیین می‌کند، صرف دوری یا نزدیکی آن به واقعیت نیست؛ بلکه زیبایی و تناسب تصویری است که به اغراق ارائه می‌شود و نیز این نکته که شاعر بتواند با مهارت، امری را که محال به نظر می‌آید ممکن جلوه دهد.
[۲] میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه‌نامه‌ی هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص۱۵.

دسته‌ای دیگر نیز اغراق را در حد معقول و معتدل جایز شمرده‌اند. به نظر می‌رسد آنچه حد زیبایی یا قابل قبول بودن اغراق را تعیین می‌کند، دوری یا نزدیکی آن به واقعیت نیست؛ بلکه، زیبایی و تناسب تصویری است که به وسیله اغراق ارائه می‌شود و نیز این نکته که شاعر بتواند با مهارت امری را که محال به نظر می‌آید، ممکن جلوه دهد.


«مبالغه» آن است که در وصف و مدح یا ذم، افراط و زیاده‌روی کنند اما از حد امکان عقلی و عادی تجاوز نکنند، آنچنان که رودکی می‌گوید:
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع ••• همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
مبالغه را نباید با منطق عادی زبان و منطق زبان عادی بررسی کرد؛ بلکه نگاه به اغراق و مبالغه باید از دیدگاه خاص هنری باشد که مهمترین کارکرد ادبیات را تأثیر می‌داند و اگر در قالب کلام متعارف به کار گرفته شود، چندان که باید اثر نخواهد داشت.
[۳] محبتی، مهدی، بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۱۵.



البته اصطلاحات مزبور، در موارد بسیاری به جای هم و به عنوان مترادف به کار رفته‌اند؛ اما، در این تقسیم‌بندی غلو از اغراق و اغراق از مبالغه قوی‌تر است.
در باب اغراق و حد قبول آن، در میان اهل ادب، پیوسته اختلاف‌ نظرهایی بوده است: برخی آن را به کلی رد کرده‌اند، چون به کار بردن آن را نشانه دور شدن گوینده از بیان حقیقت دانسته‌اند؛ برخی دیگر معتقدند که همین دور شدن از حقیقت، نشان ذوق هنری است.
به طوری که مثل شده بود، «احسن الشعر اکذبه»؛ (زیباترین شعرها دروغ‌ترین آنهاست)؛
و نظامی گفته است:
در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او

۶.۱ - دیدگاه‌های علمای ادب

گروهی از علمای ادب و مؤلفان کتاب بدیع از جمله «رشید وطواط» صاحب «حدائق‌السحر» (قرن ششم) و «شمس‌الدین محمدبن‌قیس رازی» صاحب «المعجم فی معاییر اشعار العجم» (که در نیمه‌ی اول سده‌ی هفتم تألیف شده است) بین مبالغه، اغراق و غلو فرق گذاشته و گفته‌اند:
۱. هرگاه افراط و زیاده‌روی در وصف و مدح و ذّم از حد امکان عقلی و عادی تجاوز نکرده باشد به آن مبالغه می‌گویند؛ مثل:
امید هست که در عهد جود و انعامش ••• چنان کنند که منادی کنند بر سایل (سعدی)
۲. باقی نماندن فقیر در ولایت عقلاً و عادتاً امکان‌پذیر است؛ پس در این بیت مبالغه به کار رفته است؛ و چون برحسب عقل ممکن، اما عادتا باورکردنی نباشد، به آن اغراق می گویند؛ مثل بیت:
ز دیدنت نتوانم که دیده بردوزم ••• و گر معاینه بینم که تیر می‌آید (سعدی)
عقلا امکان دارد که کسی چنان محو جمال یار شود که حتی اگر تیر به سوی چشمش رها گردد، چشمانش را نبندد؛ اما عادتا غیر ممکن است؛ زیرا در این حالت پلک‌ها غیر ارادی بسته می شوند.
۳. اگر به درجه‌ای برسد که در عقل و عادت هر دو امکان‌پذیر نباشد، آن‌را غلّو گویند.
[۴] همایی، جلال‌الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، توس، ۱۳۶۱، چاپ دوم، جلد اول، ص۲۶۸.
مثل:
شود کوه آهن چو دریای آب ••• اگر بشنود نام افراسیاب (فرودسی)
اگرچه این تقسیم‌بندی در بین گروهی از علمای بلاغت معمول است، اما غالبا هر سه در ذیل اغراق جای می‌گیرند.


ارزش بزرگ‌نمایی یک واقعیت ـ در شعر ـ از آنجاست که شعر، هنر تجسم بخشیدن به عواطف با ابزار زبان است. پس هنگامی که عاطفه‌ای مانند شادی، عشق، نفرت و... بسیار شدت و غلیان یافته باشد، بهترین وسیله‌ی تجسم بخشیدن به این‌گونه عواطف، یاری گرفتن از اغراق است.
[۵] وحیدیان کامیار، تقی، بدیع از دیدگاه زیبایی‌شناسی، تهران، سمت، ۱۳۸۵، چاپ دوم، ص۱۵۷.



اغراق یا مبالغه، مانند «تناسب و مراعات نظیر» یا «تشبیه» جزء ذات سخن ادبی است و کمتر اتفاق می‌افتد که سخن ادبی نظم یا نثر از این نوع صنایع خالی باشد، مخصوصا مبالغه و اغراق در اثر حماسی ارزش بسیار بالایی دارد. مبالغه و اغراق جزو ذات آثار حماسی است و به عبارت دیگر از مختصات آثار حماسی محسوب می‌شود. در حماسه قهرمان فردی مافوق بشری است و از این رو، رفتار و کردار او غیرطبیعی است. مبالغه علاوه‌ بر آثار حماسی در قصیده که قالبی حماسی است فراوان دیده می‌شود. در شعر غنایی و عرفانی نیز آنجا سخن از قهرمانان اساطیری است با همین اغراق و مبالغه مواجهیم.
[۶] شمیسا، سیروس، نگاهی نو به بدیع، تهران، فردوس، ۱۳۷۵، چاپ هشتم، ص۷۷.



اغراق جزو صنایع بدیع معنوی است و درگذشته از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار بوده، به گونه‌ای که کمتر شعری از این صنعت خالی است. استفاده از این صنعت گاه چنان با افراط همراه بوده که در مواردی به ترک ادب شرعی منجر شده است:
صواب کرد که پیدا نکرد دو جهان ••• یگانه ایزد دادار بی‌نظیر و همال
وگرنه هر دو جهان را کف تو بخشیدی ••• امید بنده نماندی به ایزد متعال (قنبری)
حماسه عرصه گسترده این صنعت بوده و از مختصات آن محسوب می‌شود؛ به طوری که عده‌ای معتقدند نباید بدان صنعت اطلاق کرد زیرا، در حماسه قهرمان، فردی مافوق بشر است و از این رو رفتار و کردار او غیرطبیعی است.


محمد فشارکی در کتاب «نقد بدیع» علاوه‌بر اغراق عادی، از دو نوع اغراق دیگر سخن می‌گوید: "اغراق کنایی و اغراق تشبیهی." «باید توجه داشت که اغراق معمولا نتیجه‌ی تشبیه‌ها، استعاره‌ها و کنایه است.

۱۰.۱ - اغراق کنایی

از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی دهم ••• اینم همی ستاند و آنم نمی‌دهد. (حافظ)
جان دادن کنایه‌ای اغراق‌آمیز از نهایت اشتیاق است.
تو دانی که سالار توران سپاه ••• ز اوج فلک برفرازد کلاه (فردوسی)

۱۰.۲ - اغراق تشبیهی

هست طومار دل من به درازای ابد ••• برنوشته ز سرش تا سوی پایان: تو مرو (مولوی)
بیان اغراق‌ آمیز وسعت بی‌کرانه‌ی دل مولانا که از سر تا بن آن نوشته است: «تو مرو».
چنان شد که گویی تراز نخ است ••• وگر پیش آتش نهاده یخ است (فردوسی)
بیان‌کننده‌ی فرط لاغری است.
[۷] فشارکی، محمد، نقد بدیع، تهران، سمت، ۱۳۸۵، چاپ دوم، صص۷۹-۸۰.



۱- تَبْلیغ: مبالغه‌ای است که هم عقلاً و هم عادتاً ممکن باشد، مانند:
من در وفای عهد چنان کُند نیستم ••• کز دامــنِ تو دست بدارم به تیغِ تیز
دست از طلب معشوق باز نداشتن و در برابر شمشیر پایداری کردن، هم عقلاً و هم عادتاً ممکن است.
۲- اِغْراق: مبالغه‌ای است که عقلاً ممکن ولی عادتاً غیر ممکن باشد، مانند:
کسی نمانده که دیگر به تیغ ناز کُشی ••• مگـر که زنده کنی خلق را و باز کُشی
در مصراع نخست، کشته‌ شدن همۀ مردم به تیغ، یا شیفته شدن همۀ مردم به ناز معشوق، عقلاً ممکن و عادتاً غیر ممکن است.
۳- غُلُوّ: مبالغه‌ای است که هم عقلاً و هم عادتاً غیرممکن باشد، مانند:
مردمِ دیـــده به پــای قــلم افــتد هر دم ••• که مرا نقطۀ حرفی کن و بر نامه فرست (صائب تبریزی)


در ادبیات غربی اصطلاح "yperbole" (اغراق) که در اصل یونانی به معنی به‌دور پرتاب کردن است، یکی از صنایع بدیع به حساب می‌آید که از طریق مبالغه، امری را تأکید می‌کند و در همه‌ی اقسام ادبی، چه جدی و چه غیر جدی به کار می رود.
[۸] میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه‌نامه‌ی هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص۱۵.



شاعران ایرانی، به نسبت، بیش از شاعران عرب به اغراق توجه داشته‌اند. در شعر فارسی بهترین نمونه‌های اغراق را می‌توان در شاهنامه‌ی فردوسی یافت، گذشته از آن، قصیده‌های مدحی و بعضی هجویه‌ها نیز اغلب نمونه‌های خوبی از اغراق را در خود دارند. در آثار شاعران سبک هندی، نمونه‌های فراوانی از اغراق دور از ذهن که اغلب از زیبایی و ظرافت خالی است و نشانه‌ی انحطاط ذوقی آن دوران است، دیده می‌شود.
[۹] میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه‌نامه‌ی هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص۱۵.
[۱۰] سعادت، اسماعیل، دانش‌نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۴۷۰.


۱۳.۱ - اغراق در اشعار فردوسی

بدو گفت هم زور تو پیل نیست ••• چو گرد پی رخش تو نیل نیست
تو دانی که سالار توران سپاه ••• ز اوج فلک بر فرازد کلاه
ز چوگان او گوی شد ناپدید ••• تو گفتی سپهرش همی برکشید
ز سُّم ستوران در آن پهن دشت ••• زمین شد شش و آسمان گشت هشت
نمونه دیگری در شاهنامه فردوسی نمونه‌های زیبایی از اغراق را می‌توان یافت:
زسمّ ستوران در این پهن دشت ••• زمین شد شش و آسمان گشت هشت
شود کوه آهن چو دریای آب ••• اگر بشنود نام افراسیاب
گذشته از آن قصیده های مدحی و بعضی هجوها نیز نمونه‌های خوبی از اغراق را در خود دارند. در قرن یازدهم و در میان شعر شاعران سبک هندی نمونه‌های فراوانی از اغراق‌های دور از ذهن که اغلب از زیبایی و ظرافت خالی است، می‌توان یافت.
[۱۱] شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، فردوس، ۱۳۷۵، چاپ هشتم، ص۷۷.
[۱۲] قنبری، محبعلی، گوهرکده، اداره کل ارشاد اسلامی، زنجان، ۱۳۶۸، چاپ اول، ۶۸.
[۱۳] میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه‌نامه هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۸۵، ص ۲۹-۲۰.
[۱۴] همایی، جلال الدین، فنون بلاغات و صناعات ادبی، تهران، هما، ۱۳۷۴، چاپ یازدهم، ص ۲۶۷.



۱. فنون بلاغت و صناعات ادبی،همایی، جلال‌الدین، تهران، توس، ۱۳۶۱، چاپ دوم، جلد اول، ص۲۶۲.
۲. میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه‌نامه‌ی هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص۱۵.
۳. محبتی، مهدی، بدیع نو، تهران، سخن، ۱۳۸۰، چاپ اول، ص۱۱۵.
۴. همایی، جلال‌الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، توس، ۱۳۶۱، چاپ دوم، جلد اول، ص۲۶۸.
۵. وحیدیان کامیار، تقی، بدیع از دیدگاه زیبایی‌شناسی، تهران، سمت، ۱۳۸۵، چاپ دوم، ص۱۵۷.
۶. شمیسا، سیروس، نگاهی نو به بدیع، تهران، فردوس، ۱۳۷۵، چاپ هشتم، ص۷۷.
۷. فشارکی، محمد، نقد بدیع، تهران، سمت، ۱۳۸۵، چاپ دوم، صص۷۹-۸۰.
۸. میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه‌نامه‌ی هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص۱۵.
۹. میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه‌نامه‌ی هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ص۱۵.
۱۰. سعادت، اسماعیل، دانش‌نامه زبان و ادب فارسی، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ج۱، ص۴۷۰.
۱۱. شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، فردوس، ۱۳۷۵، چاپ هشتم، ص۷۷.
۱۲. قنبری، محبعلی، گوهرکده، اداره کل ارشاد اسلامی، زنجان، ۱۳۶۸، چاپ اول، ۶۸.
۱۳. میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت، واژه‌نامه هنر شاعری، تهران، کتاب مهناز، ۱۳۸۵، ص ۲۹-۲۰.
۱۴. همایی، جلال الدین، فنون بلاغات و صناعات ادبی، تهران، هما، ۱۳۷۴، چاپ یازدهم، ص ۲۶۷.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اغراق»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۱۰.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اغراق یا غلو»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۱۰.    






جعبه ابزار