• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

هَمَّ‌ (لغات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





هَمَّ‌ :(قَوْمٌ أَن يَبْسُطُواْ)
هَمَّ‌ : يكى از معانى «همّ‌»، «قصد و عزم و تصميم بر انجام دادن كارى» است.



به موردی از کاربرد هَمَّ‌ در قرآن، اشاره می‌شود:

۱.۱ - هَمَّ‌ (آیه ۱۱ سوره مائده)

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُواْ إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَ اتَّقُواْ اللّهَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ )
(اى كسانى كه ایمان آورده‌ايد! نعمت خدا را بر خويشتن، به ياد آوريد؛ آن زمان كه گروهى از دشمنان، قصد داشتند دست به سوى شما دراز كنند و شما را از ميان بردارند، امّا خدا دستشان را از شما كوتاه كرد. از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد. و مؤمنان بايد تنها بر خدا توکّل كنند.)

۱.۱.۱ - هَمَّ‌ در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: اين مضمون قابل آن هست كه بر چندين واقعه منطبق گردد، وقايعى كه بين کفار و مسلمانان واقع شد، از قبيل داستان جنگ بدر و احد و احزاب و غيره و بنا بر اين نمى‌توان گفت نظر خاصى به واقعه خاصى دارد، بلكه منظورش مطلق توطئه‌هايى است كه مشركين عليه مسلمانان و براى كشتن آنان و محو كردن اثر اسلام و دين توحيد مى‌ريختند.
و اينكه بعضى از مفسرين آن را بر واقعه خاصى حمل نموده و گفته‌اند مراد از آن داستانى است كه در آن آمده: مشركين تصميم گرفتند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را به قتل برسانند و يا بعضى از یهودیان تصميم گرفتند آن جناب را ترور كنند. كه هر دو داستان به زودى مى‌آيد سخنى است كه از ظاهر لفظ آیه بعيد است و اين ناسازگارى بر كسى پوشيده نيست.

۱.۲ - هَمَّ‌ (آیه ۲۴ سوره یوسف)

(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ)
(آن زن قصد او كرد و او نيز، اگر برهان پروردگار را نمى‌ديد، قصد وى مى‌نمود. اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان خالص شده ما بود.)

۱.۱.۱ - هَمَّ‌ در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: دقت كامل در پيرامون داستان یوسف و دقت نظر در اسباب و جهات و شرايطى كه گرداگرد اين داستان را فرا گرفته است و هر يک در آن تاثير و دخالت داشته، اين معنا را به دست مى‌دهد كه نجات يوسف از چنگ همسر عزيز جز بطور خارق العاده صورت نگرفته، بگونه‌اى كه شباهتش به رويا بيشتر بوده تا به يک واقعه خارجى، زيرا يوسف در آن روز مردى در عنفوان جوانى و در بحبوحه غرور بوده و معمولا در اين سنين غريزه جنسى و شهوت و شبق به نهايت درجه جوش و خروش مى‌رسد،
از سوى ديگر جوانى زيبا و در زيبايى بديع بوده بطورى كه عقل و دل هر بيننده را مدهوش مى‌كرده و عاده جمال و ملاحت، صاحبش را به سوى هوى و هوس سوق مى‌دهد. از سوى ديگر يوسف (علیه‌السلام) در دربار سلطنتى عزيز غرق در ناز و نعمت و داراى موقعيتى حساس بود و اين نيز يكى از اسبابى است كه هر كسى را به هوسرانى و عيش و نوش وامى‌دارد. از سوى چهارم ملكه مصر هم در محيط خود جوانى رعنا و داراى جمالى فوق العاده بود، چون عاده حرم سلاطين و بزرگان هر محيطى نخبه زيبايان آن محيطند.
و علاوه بر اين، بطور مسلم وسائل آرايشى در اختيار داشته كه هر بيننده را خيره مى‌ساخته و چنين بانويى عاشق و واله و شيداى چنين جوانى شده. آرى، كسى به يوسف دل بسته كه صدها خرمن دل در دام زيبايى او است، از اين هم كه بگذريم سوابق بسيارى از محبت و احترام و پذيرايى نسبت به يوسف دارد، و اين سوابق كافى است كه وى را در برابر خواهشش خاضع كند.
از سوى ديگر وقتى چنين ماهپاره‌اى خودش پيشنهاد كند، بلكه متعرض انسان شود خويشتن‌دارى در آن موقع بسيار دشوارتر است. و او مدت‌ها است كه متعرض يوسف شده و نهايت درجه قدرت خود را در ربودن دل وى بكار برده، صدها رقم غنج و دلال كرده، بلكه اصرار ورزيده، التماس كرده، او را به سوى خود كشيده، پيراهنش را پاره كرده و با اين همه كشش صبر كردن از طاقت بشر بيرون است.
از سوى ديگر از ناحيه عزيز هم هيچ مانعى متصور نبوده، زيرا عزيز هيچگاه از دستورات همسرش سر نتابيده و بر خلاف سليقه و رأی او كارى نكرده و اصلا يوسف را به او اختصاص داده و او را به تربيتش گماشته و اينک هر دو در يک قصر زيبا از كاخ‌هاى سلطنتى و داراى مناظر و چشم افكن‌هايى خرم بسر مى‌برند كه خود يک داعى قوى است كه ساكنان را بر عيش و شهوت وا بدارد.
در اين قصر خلوت اتاق‌هايى تو در تو قرار دارد و داستان تعرض عزيزه به يوسف در اتاقى اتفاق افتاده كه تا فضاى آزاد درهاى متعددى حائل است كه همه با طرح قبلى محكم بسته شده و پرده‌ها از هر سو افتاده و حتى كوچكترين روزنه هم به بيرون نمانده و ديگر هيچ احتمال خطرى در ميان نيست.
از سوى ديگر دست رد به سينه چنين بانويى زدن نيز خالى از اشكال نيست، چون او جاى عذر باقى نگذاشته، آنچه وسائل پرده‌پوشى تصور شود به كار برده. علاوه بر اين، مخالطت يوسف با او براى يک بار نيست، بلكه مخالطت امروزش كليد يک زندگى گواراى طولانى است. او مى‌توانست با برقرارى رابطه و معاشقه با عزيزه به بسيارى از آرزوهاى زندگی از قبيل سلطنت، عزت و ثروت برسد.
پس همه اين‌هايى كه گفته شد امورى تكان دهنده بودند كه هر يک به تنهايى کوه را از جاى مى‌كند و سنگ سخت را آب مى‌كند و هيچ مانعى هم تصور نمى‌رفت كه در بين باشد كه بتواند در چنين شرايطى جلوگير شود. چون چند ملاحظه ممكن بود كه در كار بيايد و جلوگير شود:


  • اول ترس از اينكه قضيه فاش شود و در دهن‌ها بيفتد.
  • دوم اينكه به حيثيت خانوادگى يوسف بربخورد.
  • سوم اينكه اين عمل خيانتى نسبت به عزيز بود.


اما مساله فاش شدن قضيه كه ما در سابق روشن كرديم كه يوسف كاملا از اين جهت ايمن بوده، و به فرضى كه گوشه‌اى از آن هم از پرده بيرون مى‌افتاد براى يک پادشاه، تفسير و تاويل كردن آن آسان بود، هم چنان كه بعد از فاش شدن مراوده همسرش با يوسف همين تاويل را كرد و آب هم از آب تكان نخورد. آرى، همسرش آن چنان در او نفوذ داشت كه خيلى زود راضيش نمود و به كمترين مؤاخذه‌اى برنخورد، بلكه با وارونه كردن حقيقت مؤاخذه را متوجه يوسف نمود و به زندانش انداخت.
و اما مساله حيثيت خانوادگى يوسف آن هم مانع نبود، زيرا اگر مساله حيثيت مى‌توانست چنين اثرى را داشته باشد چرا در برادران يوسف اثرى نداشت و ايشان را از جنايتى كه خيلى بزرگتر از زنا بود جلوگير نشد با اينكه ايشان هم فرزندان ابراهیم و اسحاق و یعقوب بودند و در اين جهت هيچ فرقى با يوسف نداشتند؟ ولى مى‌بينيم كه حيثيت و شرافت خانوادگى مانع از برادركشى ايشان نشد، نخست تصميم قطعى گرفتند او را بكشند، سپس نه به خاطر شرافت خانوادگى بلكه به ملاحظاتى ديگر او را در چاه انداخته و چون بردگان در معرض فروشش درآوردند و دل يعقوب پيغمبر را داغدار او كردند، آن چنان كه از شدت گريه نابينا شد.
و اما مساله خيانت و حرمت، آن نيز نمى‌توانست در چنين شرايطى مانع شود، زيرا حرمت خيانت يكى از احكام و قوانين اجتماعى و به خاطر آثار سوء آن و مجازاتى است كه در دنبال دارد و معلوم است كه چنين قانونى تا آنجا احترام دارد كه در صورت ارتكاب پاى مجازات به ميان آيد.
و خلاصه، انسان در تحت سلطه قواى مجريه اجتماع و حكومت عادله باشد و اما اگر قوه مجريه از خيانتى غفلت داشته باشد و يا اصلا از آن خبردار نباشد و يا اگر خبردار شد از عدالت چشم‌پوشى نمايد و يا مرتكب مجرم از تحت سلطه آن بيرون شود- به زودى خواهيم گفت كه- ديگر هيچ اثرى براى اينگونه قوانين نمى‌ماند.
بنا بر اين، يوسف هيچ مانعى كه جلوگير نفسش شود و بر اين همه عوامل قوى بچربد نداشته مگر اصل توحید، يعنى ايمان به خدا و يا به تعبيرى ديگر محبت الهيى كه وجود او را پر و قلب او را مشغول كرده بود و در دلش جايى حتى به قدر يک سرانگشت براى غير خدا خالى نگذاشته بود. آرى، اين بود آن حقیقتی كه گفتيم دقت در داستان يوسف آن را به دست‌ مى‌دهد، اينک به متن آيه برمى‌گرديم.

۱.۳ - هَمَّ‌ (آیه ۱۵۴ سوره آل عمران)

(ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَ طَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ)
(سپس به دنبال اين غم و اندوه، آرامشى بر شما فرستاد. اين آرامش، به صورت خواب سبكى بود كه در شب بعد از حادثه احُد، گروهى از شما را فرا گرفت؛ امّا گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند و خواب به چشمانشان نرفت. آن‌ها گمان‌هاى نادرستى- همچون گمان‌هاى دوران جاهليّت- درباره خدا داشتند و مى‌گفتند: «آيا سهمى از پيروزى نصيب ما مى‌شود؟!» بگو: «همه كارها و پيروزی‌ها به دست خداست.» آن‌ها در دل خود، چيزى را پنهان مى‌دارند كه براى تو آشكار نمى‌سازند؛ مى‌گويند: «اگر ما سهمى از پيروزى داشتيم، در اين جا كشته نمى‌شديم.» بگو: «اگر در خانه‌هاى خود نيز، بوديد، آن‌هايى كه كشته شدن بر آن‌ها مقرّر شده بود، قطعاً به سوى قتلگاه‌هاى خود، بيرون مى‌آمدند و كشته مى‌شدند). و اين‌ها براى اين است كه خداوند، آنچه در سينه‌هايتان پنهان داريد، بيازمايد و آنچه را در دل‌هاى شما از ايمان است، خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سينه‌هاست، آگاه است.»)

۱.۱.۱ - هَمَّ‌ در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: متعرض حالشان شده. (وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ) اين‌ها طايفه ديگرى از مؤمنين هستند و منظور، از مؤمن بودنشان تنها همين است كه جزء منافقين كه خداى تعالى در آخر گفتار با جمله‌ (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ...) به شرح حالشان پرداخته نبودند، منافقين آن‌هايى بودند كه از همان اول امر و قبل از شروع جنگ از مؤمنين جدا شدند و خود را كن كشيدند، منافقين اين‌ها بودند كه وضعى ديگر دارند، كه خداى تعالى بزودى از وضع آنان خبر مى‌دهد.

۱.۳.۲ - هَمَّ‌ در تفسیر نمونه

مانند آيه مورد بحث كه گروهى از دشمنان، قصد دست‌درازى به سوى مسلمانان داشتند و خداوند دست آن‌ها را كوتاه كرد و مانند آيه ۲۴ سوره یوسف، آنجا كه همسر عزيز مصر (زليخا) قصد يوسف كرد تا به يوسف دست يابد و از او كام برگيرد، مى‌گويد:
(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ‌...)
و كلمه «اهتمام» (از باب افتعال) به معنى همّت گماشتن و آهنگ كارى را كردن است و به «اندوه و حزن» نيز «همّ‌» گفته شده، زيرا انسان در غم جان خويش است و همّت بر خلاص خود مى‌گمارد و براى رهايى خود تصميم مى‌گيرد و بدان قصد مى‌كند، چنان‌كه در آيه ۱۵۴ سوره آل عمران مى‌خوانيم:
(... وَ طٰائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ‌...)
«و گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند»
يعنى غصه جان خود را داشتند و به چيزى جز نجات خويش نمى‌انديشيدند. اين آيه مربوط به ماجراى جنگ احد است.


۱. مائده/سوره۵، آیه۱۱.    
۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۴.    
۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۴.    
۴. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، ص۸۴۵.    
۵. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۶، ص۱۸۷.    
۶. مائده/سوره۵، آیه۱۱.    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۰۹.    
۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۳۸۷.    
۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۲۳۸.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۳۸.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۶۲.    
۱۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۴.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۸.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۱۶۹.    
۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۲۶.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۹۳.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۴۲.    
۱۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۴.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۷۰.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۷۱.    
۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۴۶.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۳۰۳.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۸۶۳.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۴، ص۳۰۵.    



شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «هَمَّ‌ »، ج۴، ص۶۰۱.    






جعبه ابزار