• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

وحی‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



«وحی به معنای اشاره سریع است و به همین جهت به کارهای سریع وحی گفته می‌شود و به سخنان رمزی و آمیخته با کنایه که با سرعت رد و بدل می‌گردد نیز این واژه اطلاق می‌گردد که گاه با اشاره و گاه با کتابت حاصل می‌شود. سپس به معارف الهیه که به انبیاء و اولیاء القاء می‌گردد واژه وحی اطلاق شده است».یکی از مسایل مهم در مبحث نبوت مساله وحی است؛ وحی، بیانگر طریق ارتباط پیامبران با جهان غیب و راه دریافت دین و شریعت آسمانی است. در این جا، پس از واژه شناسی وحی و کاربردهای قرآنی آن، به بررسی ویژگی‌های وحی نبوت و دیدگاه‌هایی که در این باره مطرح شده است می‌پردازیم.



از آن چه لغت شناسان عرب در تعریف واژه وحی گفته‌اند، به دست می‌آید که دو نکته در این واژه ملحوظ است:
۱. خفاء و پنهانی.
۲. سرعت و تندی.
زیرا ابن فارس در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است»
و راغب اصفهانی گفته است: «وحی، اشاره سریع است، و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند.»
بنابراین، نتیجه می‌گیریم که واژه وحی در لغت عبارت است از نوعی آموزش و القای معنا به دیگری، به صورت سریع و نا آشکار.


معنای اصطلاحی: وحی اصطلاحی ارتباطی معنوی است که برای پیامبران الهی جهت دریافت پیام آسمانی از راه اتصال با عالم غیب برقرار می‌شود. پیامبر گیرنده‌ای است که پیام را به واسطه همین ارتباط و اتصال از فرستنده آن؛ یعنی خداوند، دریافت می‌کند و جز او هیچ کس شایستگی و توان چنین دریافتی را ندارد. به گفته مرحوم علامه طباطبائی: «وحی یک نوع سخن گفتن آسمانی است که از راه حسّ و تفکر عقلی درک نمی‌شود، بلکه درک و شعور دیگری است که گاهی در برخی از افراد به مشیت الهی پیدا می‌شود و دستورات غیبی را که از حس و عقل پنهان است از وحی و تعلیم الهی دریافت می‌کند».
[۴] علامه طباطبایی، محمدحسین، قرآن در اسلام، ص۸۵، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۵،چاپ هشتم.



۱.القاء معنا و مقصود بر قلب پیامبر بدون واسطه فرشته وحی.
۲. سخن گفتن با پیامبر از پس پرده مانند داستان شجره طور که موسی (علیه السلام) سخن خدا را از ناحیه درخت می‌شنید.
۳. القاء امری به فرشته وحی تا او وحی الهی را از جانب خداوند بی‌کم و کاست به یکی از انبیاء ابلاغ نماید.
[۵] حجتی، محمدباقر، تاریخ قرآن کریم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲، چاپ ششم، ص ۳۱.



شکی نیست که قرآن در بکار بردن واژه وحی، ریشه لغوی آن را رعایت می‌نماید، ولی ممکن است موارد و مصادیق تازه‌ای را نشان دهد که بشر به خاطر محدودیت‌های علمی از آن آگاهی نداشته باشد. کاربردهای قرآنی وحی عبارتند از:

۴.۱ - قوانین تکوینی

«و اوحی فی کل سماء امرها؛ و در هر آسمانی کار آن (آسمان) را وحی (و مقرر) فرمود.»

۴.۲ - ادراک غریزی

«و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا؛ و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (الهام غریزی) نمود که: از کوهها و درختان و داربستهایی که (مردم) می‌سازند، خانه‌هایی برگزین. سپس از تمام ثمرات (و شیره گلها) بخور و راههایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است، براحتی بپیما.»

۴.۳ - الهام به قلب

«و اوحینا الی‌ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لاتخافی و لاتحزنی انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین؛ ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیرده، و آنگاه که بر او ترسیدی، وی را به دریا (ی نیل) بیفکن، و نترس و اندوهگین مباش، که ما او را به تو باز می‌گردانیم و از رسولان قرار می‌دهیم.»
«و اذ اوحیت الی الحواریین ان آمنوا بی و برسولی؛ و آن گاه که به حواری‌ها (یاران نزدیک مسیح) وحی کردیم که به من و فرستاده من ایمان آورید.»
«و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هذا و هم لایشعرون؛ به یوسف وحی کردیم که برادران خود را در آینده از کار ناروایشان در حق تو آگاه خواهیم کرد، در حالی که آن‌ها نمی‌دانند.»

۴.۴ - القاءات شیطانی

«و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم؛ شیاطین به پیروان خود مطالبی مخفیانه القاء می‌کنند تا با شما به مجادله برخیزند.»
«و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا؛ در برابر هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های جن و انس قرار دادیم، آن‌ها بطور سری (و در گوشی) سخنان فریبنده و بی اساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر می‌گفتند.»
این القاء شیطانی همان است که خداوند در جای دیگر با عنوان «وسوسه» از آن یاد کرده و فرموده است:
«الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس».

۴.۵ - وحی نبوت

«و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ؛ این قرآن بر من وحی شده است تا به واسطه آن شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنان می‌رسد را بیم دهم.»
«ا کان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم؛ آیا برای مردم شگفت آور است که به مردی از آنان وحی نمودیم که مردم را بیم ده، و مؤمنان را به پاداشهای نیک نزد پروردگارشان بشارت ده؟»
و آیات بسیار دیگر.


۱. وحی به معنای الهام روحانی به ملائکه: «إِذْ یُوحِی رَبُّكَ إِلَی الْمَلائِكَهِ أَنِّی مَعَكُمْ؛هنگامی كه پروردگارت به فرشتگان وحی می‌كرد كه من با شما هستم.»
۲. الهام روحانی به انسان: «وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ؛ به مادر موسی وحی كردیم كه او را شیر ده.»
۳. الهام روحانی به جمادات: «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحی لَها؛ آن روز است كه (زمین) خبرهای خود را باز گوید (همان‌گونه) كه پروردگارت بدان وحی كرده است.»
۴. وسوسه شیطانی: «وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوكُمْ؛ و در حقیقت شیطان‌ها به دوستان خود وسوسه می‌كنند تا با شما ستیزه نمایند.»
۵. اشاره: «فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الِْمحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَهً وَ عَشِیًّا؛ پس از محراب بر قوم خویش درآمد و ایشان را آگاه گردانید (اشاره كرد) كه روز و شب به نیایش بپردازید.»
۶. غریزه: «وَ أَوْحی رَبُّكَ إِلَی النَّحْلِ؛ پروردگار تو به زنبور عسل وحی (الهام غریزی) كرد.»
۷. وحی نبوی: این نوع وحی مخصوص انبیاء‌ است تفاوت انبیاء با دیگر افراد در وحی پذیری رسولان الهی است.«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحی إِلَیَّ؛ من هم مثل شما بشری هستم جز این كه به من وحی می‌شود.»


وحی فرود آمدن فرشته و سخن گفتن با پیامبر است و الهام نوعی احساس و ادراک درونی و خلجانان روحی است که گاه به آدمی دست می‌دهد، نمونه آن الهامات شاعرانه و عارفانه است که درک می‌شود اما منبع و منشأش روشن نیست. در صورتی که منبع وحی روشن است. وحی خود منشأ صدور احکام و قوانین تازه‌ای برای بشر است اما الهام تنها کشف قوانین هستی است».
[۲۳] رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۹، چاپ سوم، ص ۱۴۵ و ۱۴۸.



کاربردهای قرآنی وحی را می‌توان به دو نوع ربانی (الهی) و شیطانی تقسیم کرد. مصادیق وحی ربانی در یک حقیقت اشتراک دارند، و آن عبارت است از نوعی هدایت و راه یابی الهی که تجلیات و درجات مختلف دارد، در جمادات به گونه‌ای است، در نبات به گونه‌ای دیگر که درجه بالاتری از وحی است، و در حیوانات شدیدتر و قوی‌تر از نباتات است، و در انسان قوی تر از حیوانات، چنان که در انسان‌ها نیز گاهی درجه عالی تری از آن برای برخی تحقق می‌یابد، و سرانجام «وحی نبوت» از عالی‌ترین درجات وحی ربانی و الهی است.
بنابراین، وحی نبوت با دیگر القاءات الهی تفاوت ماهوی ندارد، بلکه تفاوت آن با دیگر وحی‌های الهی تشکیکی و به لحاظ درجه و مرتبه است. این مطلب از روایتی که شیعه و اهل سنت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره رؤیای صادقه نقل کرده‌اند نیز به دست می‌آید، چنان که فرموده‌اند: «رؤیای صادقه، جزئی از هفتاد جزوی نبوت است.»


وحی نبوت دو ویژگی عمده دارد:

۸.۱ - آموزش از خداوند

۱. آموزش از خداوند است، خواه بی واسطه، و یا به واسطه فرشته.
«ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حکیم».
«نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین».
«و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی».
این ویژگی، وحی را از نبوغ متمایز می‌سازد، زیرا نبوغ، جوشش و درخششی است که از درون سرچشمه می‌گیرد، و مقتضای ساختمان وجودی نابغه است؛ در حالی که وحی، از بیرون وجود پیامبر سرچشمه می‌گیرد، و پیامبر متعلم است و وحی را از خدا می‌آموزد.

۸.۲ - استشعار و خودآگاهی

گیرنده وحی، کاملا متوجه و آگاه است که آن چه دریافت می‌کند، از بیرون وجود او به وی می‌رسد، در قرآن کریم آمده است که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به هنگام دریافت وحی از ترس این که مبادا آن چه را تلقی می‌کند فراموش کند، هنوز جمله‌هایی را که تمام نشده بود، تکرار می‌کرد، چنان که می‌فرماید:
«و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه».
با این ویژگی، «وحی» از آن چه «الهام» نامیده می‌شود، بازشناخته می‌شود، زیرا در الهام چیزی از عالم غیب بر قلب و دل وارد می‌شود، ولی دریافت کننده الهام به منشا آن توجه ندارد.
صدر المتالهین (رحمه‌الله‌علیه) درباره تفاوت الهام و وحی چنین می‌نگارد: «معرفت‌هایی که بدون تعلیم و استدلال حاصل می‌شوند، دو گونه‌اند:
۱. گاهی انسان نمی‌داند که چگونه و از کجا حاصل می‌شود.
۲. گاهی نحوه حصول آن را می‌داند، و سبب و واسطه‌ای را که این معرفت از وی به او می‌رسد ـ یعنی فرشته وحی ـ می‌شناسد.
قسم اول، «الهام» و قسم دوم «وحی» نامیده می‌شود، قسم اول مخصوص اولیاء و قسم دوم مخصوص انبیاء الهی (علیهم‌السّلام) است.
[۲۸] صدر المتالهین، محمد بن ابراهیم، مبدا و معاد، ص۳۵۷ـ۳۵۶.


۸.۳ - محتوای وحی نبوت

ویژگی سوم وحی مخصوص پیامبران، این است که دربردارنده شریعت است. بنابراین، اگر فرشته وحی با فردی ارتباط داشته باشد، و حقایقی را به او تعلیم نماید و آن فرد توجه کامل به فرشته وحی داشته باشد، ولی محتوای وحی مربوط به احکام شرعی نباشد، وحی نبوت نخواهد بود. مانند آن چه توسط جبرئیل به حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) تعلیم داده شد، و به عنوان «مصحف» فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) معروف است، چنان که در روایت آمده است که امام صادق (علیه‌السّلام) درباره مضامین آن فرمود: «در مصحف فاطمه (سلام‌الله‌علیها) مطلبی درباره حلال و حرام نیست، بلکه حوادث آینده در آن ثبت است».
[۳۰] مصحف فاطمه (سلام‌الله‌علیها)، حدیث ۲، ص۱۸۷.
نیز در روایت دیگر امام صادق (علیه‌السّلام) با مطالعه مصحف مذکور، از ظهور زنادقه در سال ۱۲۸ هـ. ق خبر داد.
[۳۱] مصحف فاطمه (سلام‌الله‌علیها)، حدیث ۲، ص۱۸۷.



برخی از متفکران غربی، وحی نبوت را به وحی نفسی تفسیر کرده‌اند؛ به این صورت که گفته‌اند: پیامبران به خاطر انقطاع از مردم و توجه به خدا، در خلوت و تنهایی درباره آرمان‌های عالی و بشر دوستانه می‌اندیشیده‌اند، چنین اندیشه مداوم سبب قوت یافتن قوه تخیل آنان گردیده، تا آن جا که افکار خود را می‌اندیشیدند به صورت مجسم در برابر خود تصور می‌کردند، و در چنین شرایطی ندایی را می‌شنیدند که آن‌ها را فرستاده و پیامبر الهی خطاب می‌کرد، و در این حال تصویری را در برابر خود مشاهده می‌کردند که گویا او آورنده وحی الهی است. بدین طریق آن چه را از درون خود می‌یافتند، نازل شده از عالم غیب می‌انگاشتند.
[۳۲] رشید رضا، محمد، الوحی المحمدی، ص۶۶.

حقیقت این نظریه که با آب و رنگ به اصطلاح علمی بیان شده است، همان است که منکران وحی در عصر جاهلیت درباره وحی تصور می‌کردند، و آن را «اضغاث احلام» (خوابهای آشفته) می‌نامیدند، بدیهی است خواب‌های آشفته مخلوق قوه تخیل انسان است که قوه عقل را تحت الشعاع قرار داده، و فضای ذهن را در اختیار خود می‌گیرد، و امور غیر واقعی را واقعی جلوه می‌دهد، یا واقعیات را به گونه‌ای دیگر نمایش می‌دهد.
لازمه این تفسیر آن است که پیامبران را افرادی خیال باف و سست اندیشه بدانیم، در حالی که تاریخ، آنان را به عنوان افرادی خردمند و واقع نگر می‌شناسد.


در روانکاوی جدید ثابت شده است که انسان دارای دو روان است: روان خودآگاه، و روان ناخودآگاه.
روان خودآگاه مربوط به بخش‌هایی از روان است که انسان آن را در خود احساس می‌کند و از وجود آن آگاه است، و یافته‌های آن از طریق حس یا عقل یا درک وجدانی حاصل می‌شود، مفاهیم و احکام علمی که انسان در حافظه خود نگهداری کرده و در مواقع خاص تداعی می‌شود، مربوط به روان خودآگاه است.
روان ناخودآگاه بخش دیگری از روان انسان را تشکیل می‌دهد. این بخش در مواقعی که روان خودآگاه به دلیل خواب یا بیماری و مانند آن از کار باز می‌ایستد، به فعالیت می‌پردازد. در چنین مواقعی روان ناخودآگاه فعال می‌شود، و رازهایی را که در خود دارد، به بخش خودآگاه روان انتقال می‌دهد، و این رازها سپس به زبان جاری می‌گردد.
براین اساس، وحی مربوط به بخش روان ناخودآگاه پیامبران است. و آن چه آنان به عنوان وحی و اسرار و اخبار غیبی مطرح می‌کنند، در حقیقت اسراری است که از روان ناخودآگاه آنان سرچشمه گرفته است.
[۳۳] وجدی، فرید، دائره المعارف، ج۱۰، ص ۷۱۶ـ۷۱۲.

بر این تفسیر دو اشکال روشن وارد است:
۱. روان ناخودآگاه ـ چنان که اشاره شد ـ در حالات غیرعادی فعالیت می‌کند، در حالی که وحی در شرایط عادی که دستگاه عقل و حس و وجدان پیامبران فعالیت داشته، و روان خودآگاه آنان هوشیار بوده است، بر آنان نازل گردیده است، نه در حال خواب، یا بیماری یا خستگی مفرط و مانند آن.
۲. پیامبران دریافت‌های خود را از عالم غیب و به عنوان وحی الهی توصیف کرده‌اند، بنابراین، اگر دریافت‌های آنان از روان ناخودآگاهشان سرچشمه گرفته بود، باید آنان دست به دروغگویی زده باشند، در حالی که به گواه تاریخ، دامن پیامبران از ارتکاب چنین عمل ناروایی پاک است.


احادیث وحی؛ آسمان و وحی.


۱. راغب اصفهانی، مفردات راغب، تهران، مرتضوی، ۱۳۷۶، چاپ دوم، ماده «وحی».    
۲. ابن فارس، احمد، مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۳.    
۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات راغب، ص۵۱۵.    
۴. علامه طباطبایی، محمدحسین، قرآن در اسلام، ص۸۵، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۵،چاپ هشتم.
۵. حجتی، محمدباقر، تاریخ قرآن کریم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲، چاپ ششم، ص ۳۱.
۶. فصلت/سوره۴۱، آیه۱۲.    
۷. نحل/سوره۱۶، آیه۶۹۶۸.    
۸. قصص/سوره۲۸، آیه۷.    
۹. مائده/سوره۵، آیه۱۱۱.    
۱۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۵.    
۱۱. انعام/سوره۶، آیه۲۱.    
۱۲. انعام/سوره۶، آیه۱۲۱.    
۱۳. ناس/سوره۱۱۴، آیه۵.    
۱۴. انعام/سوره۶، آیه۱۹.    
۱۵. یونس/سوره۱۰، آیه۲.    
۱۶. انفال/سوره۸، آیه۱۲.    
۱۷. قصص/سوره۲۸، آیه۷.    
۱۸. زلزله/سوره۹۹، آیه۴- ۵.    
۱۹. انعام/سوره۶، آیه۱۱۲.    
۲۰. مریم/سوره۱۹، آیه۱۱.    
۲۱. نمل/سوره۲۷، آیه۶۸.    
۲۲. کهف/سوره۱۸، آیه۱۱۰.    
۲۳. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۹، چاپ سوم، ص ۱۴۵ و ۱۴۸.
۲۴. شوری/سوره۴۲، آیه۵۱.    
۲۵. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۹۴۱۹۳.    
۲۶. نجم/سوره۵۳، آیه۵۳.    
۲۷. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۴.    
۲۸. صدر المتالهین، محمد بن ابراهیم، مبدا و معاد، ص۳۵۷ـ۳۵۶.
۲۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۲۴۰، کتاب الحجه، باب ذکر الصحیفه.    
۳۰. مصحف فاطمه (سلام‌الله‌علیها)، حدیث ۲، ص۱۸۷.
۳۱. مصحف فاطمه (سلام‌الله‌علیها)، حدیث ۲، ص۱۸۷.
۳۲. رشید رضا، محمد، الوحی المحمدی، ص۶۶.
۳۳. وجدی، فرید، دائره المعارف، ج۱۰، ص ۷۱۶ـ۷۱۲.

سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «وحی» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۲/۲۶.    
سایت اندیشه، برگرفته از مقاله «وحی» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۲/۲۵.    



جعبه ابزار