وفود
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلمه وفود جمع
وفد، به معنای هیاتهای نمایندگی میباشد.
کلمه وفود جمع وفد،
به معنای هیاتهای نمایندگی میباشد. در اصطلاح، وفود؛ به قبایل و گروههایی
اطلاق میشود که خدمت
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدهاند و
اسلام آوردهاند. عمده این گروهها در سال نهم
هجری ـ «
عام الوفود»
ـ (سال ورود هیاتها) خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند.
عمده منابع زمان ورود این هیاتها را به
مدینه پس از مراجعت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
تبوک دانستهاند.
ابن هشام مینویسد: «پس از فتح
مکه و مراجعت پیامبر از تبوک و اسلام مردم
طائف (قبیله
ثقیف)، نمایندگان و برگزیدگان
عرب از مناطق مختلف بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شدند.»
طبرسی نیز مینویسد: «وقتی قبیله ثقیف اسلام آوردند، وفود عرب به
محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و گروه گروه در
دین خدا داخل شدند»
به نظر میرسد این گروهها پس از شکست
قریش از پیامبر در فتح مکه، و اسلام این
قبیله متوجه شدند که توان مقابله با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان را ندارند، لذا به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند و اظهار اسلام کردند. در منابع آمده است: «اعراب تا این زمان
نگران کار قریش بودند و منتظر بودند ببینند کار آنان با پیامبر به کجا میانجامد. پس از فتح مکه و تسلیم شدن قریش (قبیلهای که در میان عرب مقام
رهبری و
سیادت را داشتند)، دریافتند که نیروی
جنگ با رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ندارند. از این رو دین اسلام را پذیرفتند و فوج فوج به اسلام گرویدند.»
بنا به نقلی
سوره فتح در همین خصوص
نازل شده است.
بنا به نقل عمده مفسران نزول سوره فتح بعد از
صلح حدیبیه بوده است. برخی از قبایل هم وقتی میدیدند سایر قبایل گروههایی را به
محضر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرستند و اسلام میآوردند، تشویق میشدند که اسلام بیاورند. «برخی از افراد قبیله
غسان میگفتند: «آیا ما باید بدترین عرب باشیم ما به همین جهت به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدیم و مسلمان شدیم و او را
تصدیق کردیم»
محلی که این گروهها عمدتا در آن محل با پیامبر دیدار میکردند،
مسجدالنبی و در کنار «
ستون وفود» بوده است.
ابن سعد تعداد این هیاتها را بیش از ۷۰ گروه دانسته به تک تک این گروهها و حضور آنها در مدینه و گفتگوهای آنها با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره کرده است.
همچنین
صالحی شامی به بیش از ۹۰ گروه از این گروهها اشاره کرده است.
قبل از این که به تعدادی از این گروهها اشاره کنیم بد نیست این نکته را هم متذکر شویم که رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معمولا به همه افرادی که از گروههای مختلف نزد ایشان میآمدند، هدایایی میدادند به عنوان نمونه وقتی آن حضرت به نمایندگان «
تجیب» هدایایی
عطا کرد، از آنها سوال کرد آیا کسی از شما باقی مانده که جایزه (هدیه) نگرفته باشد؟. .. گفتند: بله نوجوانی است که در کنار بارهای خود گذاشتهایم... پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به اصحابش فرمود: هدیه او را هم بهاندازه دیگران پرداخت کنید.
این وفدها جدای از گرفتن هدایا و... امانی از رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگرفتند. این
امان به این معنا بود که قبیله مذکور مسلمان شده و از حقوق مسلمانی برخوردار است. جامعه مسلمانان نباید به آنان حمله کند. بلکه باید در برابر
تجاوز دیگران از آنها
دفاع کند.»
با توجه به این که این وفود نسبتا زیاد هستند، بنابراین در این جا تنها به برخی از آنها اشاره میکنیم.
اولین گروهی که به صورت رسمیافرادی را به مدینه اعزام کردند، قبیله «ثقیف» بودند. این قبیله مهم ساکن شهر طائف بودند.
آنها ابتدا در برابر حمله رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شهرشان
مقاومت کردند؛ اما پس از چند ماه چارهای جز
تسلیم نداشتند. در منابع آمده است: قبل از آمدن هیاتی از این قبیله به مدینه ابتدا یک نفر از این قبیله به نام «
عروة بن مسعود» نزد رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و مسلمان شد. او پیش قوم خویش رفت و آنها را به اسلام دعوت کرد؛ اما آنها همان گونه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر داده بود او را به
شهادت رساندند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد عروه فرمود: او مثل «
صاحب یس» است که قوم خویش را به خدا دعوت میکرد؛ ولی او را کشتند.
مدتی بعد هیات نمایندگی این قبیله خدمت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند و مسلمان شدند. آنها قبل از این که مسلمان شوند از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خواستهایی داشتند. من جمله از آن حضرت میخواستند که به آنها اجازه دهد
بت ایشان ویران نشود،
نماز هم نخوانند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) موافقت نکرد. سپس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواستند که با دست خویش بت یا بتهای قبیله را نشکنند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با این خواسته آنها موافقت کرد و فرمود: «من خود فردی را میفرستم تا آن بتها را بشکند».
در
باب علت ورود این هیات به مدینه آمده است: پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فردی را برای جمع آوری
زکات نزد
بنیکعب فرستاده بود.
بنیتمیم مانع شدند که آنها زکات دامهای خویش را پرداخت کنند. فرستاده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مجبور شد برگردد. سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
عیینة بن بدر فزاری را همراه با ۵۰۰ سوار به سوی بنیتمیم روانه کرد. عیینة افرادی از این قبیله را اسیر گرفت و به مدینه آورد.
عدهای از بزرگان بنیتمیم من جمله
عطارد بن حاجب،
زبرقان بن بدر و
قیس بن عاصم برای طلب رهایی اسیران خویش به مدینه آمدند.
تعداد آنها ۸۰ نفر یا ۹۰ نفر ذکر شده است. بنیتمیم ابتدا به منظور اثبات برتری قبیله خویش به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتند: «یا محمد جئناک نفاخرک»
ای محمد (ما با شاعر و خطیب مان نزد تو آمدهایم) تا با تو
مفاخره کنیم. پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابتدا در جواب آنها فرمودند: من نه برای
شعر گفتن
مبعوث شدهام و نه به
فخر فروشی مامور شدهام؛ ولی حالا که آمدهاید، بیایید.
آنها از
خطیب و سپس شاعر خویش خواستند که سخنرانی کنند و شعر بگویند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جواب خطیب آنها از یکی از صحابه خواست که سخنرانی کند.
حسان بن ثابت هم جواب شاعر آنها را به شعر داد... سرانجام بنیتمیم
اعتراف کردند که شاعر و خطیب رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از شاعر و خطیب خودشان برتر هستند. آنها سپس اسلام آوردند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنها هدایایی بخشید
و اسرای آنها را آزاد کرد.
ابن هشام این وفد را اولین هیاتی میداند که به مدینه آمدند.
از این قبیله ابتدا دو نفر خدمت پیامبر آمدند.
عامر بن طفیل و به نقلی [[بجیرة بن فراس]
به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کرد: اگر من مسلمان شوم چه امتیازی برای من خواهد بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود آن چه برای همه مسلمانان است برای تو هم خواهد بود و هر وظیفهای که ایشان دارند تو هم خواهی داشت. سپس او از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سوال کرد آیا پس از شما فرماندهی (امر
حکومت) را برای من قرار میدهی؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با این خواسته او موافقت نکرد.
و به نقلی فرمود: «الامر لله یضعه حیث یشاء»
این امر به دست خداست و برای هر کسی که خواسته باشد آن را قرار میدهد. او سپس فرماندهی بر بادیهنشینان را خواستار شد. باز هم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) موافقت نکرد.
عامر سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تهدید کرد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خدا خواست که شر او را کفایت کند.
پس از او افراد دیگری از قبیلهاش نزد رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و مسلمان شدند.
۱۵ نفر از این قبیله به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند.
سالار این گروه
زیدالخیل بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اسلام را بر آنها عرضه کرد و آنها همگی مسلمان شدند. سپس هدایایی به آنها داد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد زیدالخیل فرمود: هر مردی از اعراب را که برای من توصیف کردند کمتر از آن چه گفته بودند دیدم، به جز زید الخیل. سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نام او را
زیدالخیر گذاشت.
از این قبیله بیست مرد به سرپرستی
عبدالله بن عوف اشج در سال فتح مکه به مدینه آمدند.... وقتی به رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته شد. نمایندگان
عبدالقیس آمدند، فرمود: «خوش آمدند آفرین بر ایشان، مردم عبدالقیس بسیار مردم خوبی هستند.»
نمایندگان این قبیله ده روز ماندند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنها هدایایی داد و آنها باز گشتند.
در آغاز سال نهم هجری ده گروه از این قبیله به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند.
حضرمیبن عامر یکی از افراد این قبیله به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کرد: ما در خشک سالی در حالی که شبهای تاریک را تا صبح راه پیمودهایم به حضور شما آمدهایم در حالی که شما کسی را سراغ ما نفرستادی.
در این خصوص آیه ۱۷
سوره حجرات نازل شد.
«یمُنُّونَ عَلَیکَ اَنْ اَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَی اِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یمُنُّ عَلَیکُمْ اَنْ هَداکُمْ لِلْایمانِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ».
آنها بر تو
منّت مینهند که اسلام آوردهاند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید؛ بلکه خداوند بر شما منّت مینهد که شما را به سوی ایمان
هدایت کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راستگو هستید!
از این قبیله ده نفر پس از جنگ تبوک خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند
و همگی مسلمان شدند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقتی از خشک سالی منطقه آنان آگاه شد. برای ایشان دعا کرد به برکت دعای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باران فراوانی در آن منطقه بارید.
این هیات در سال ۹ هجری خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند. آنها ۱۳نفر بودند.
به نظر میرسد این گروه قبل از این که خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برسند. اسلام آورده بودند، چرا که «وقتی به حضور رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند به طریق اسلام، سلام دادند و گفتند:
ضحاک بن سفیان میان ما طبق احکام قرآنی و سنتهایی که شما دادهای رفتار میکند.... ما برای خدا و رسولش به او پاسخ مثبت دادیم. او زکات را از دولت مندان میگیرد و میان مستمندان ما تقسیم میکند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «وفود (هیات های نمایندگی)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۲۹.