بغی (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَغی در فقه اسلامی به قیام مسلحانه گروهی منسجم علیه
حکومت مشروع اسلامی اطلاق میشود.
این مفهوم ریشه در
قرآن کریم و
سنت نبوی دارد و شرایط خاصی برای صدق عنوان
باغی تعریف شده است.
بغات باید دارای تشکیلات منسجم، خارج از حوزه اقتدار حکومت و دارای انگیزه غیرمادی باشند.
مقابله با بغات با روشهای مسالمتآمیز مانند گفتوگو و مذاکره آغاز میشود.
در صورت عدم موفقیت، حکومت اسلامی مجاز به استفاده از قوه قهریه برای سرکوب شورش است.
تعریف لغوی:
بغى در لغت به معناى ظلم و تجاوز و نافرمانى آمده است.
تعریف اصطلاحی: در اصطلاح فقه سياسى، به
مسلمانی گفته مىشود كه با دولت اسلامى مخالفت كند و دست به نافرمانى زده و بر عليه
امام قيام كند.
به عبارت ديگر باغى كسى است كه بهدنبال تشخيص حق بوده و در اين راه به نتيجهاى رسيده باشد كه وى را بر قيام عليه امام وادارد.
به همين لحاظ دارالبغى به سرزمين، شهر و كشورى اطلاق مىشود كه مردم آن با وجود اعتقاد اسلامى كه دارند، بر دولت اسلامى بشورند و حاكميت امام را به مخاطره افكنند.
فقها براى صدق عنوان بغى و باغى چهار شرط قائل شدهاند که عبارتند از:
تعدادشان بهاندازهاى باشد كه جلوگيرى از آنها و متفرق كردن و دفع شرشان جز با طرق نظامى امكانپذير نباشد. به تعبير ديگر داراى تشكيلات منسجم بوده و از جمعيت متشكلى برخوردار باشند.
از حوزه
اقتدار امام خارج باشند، بهطورىكه در سرزمينى بهسر برند كه تحت كنترل دولت اسلامى نباشند.
دست به مخالفت و نافرمانى بزنند و بر عليه امام قيام كنند.
علت مخالفت و نافرمانيشان اغراض مادى و دنيوى نباشد، بلکه دليل اشتباهى كه در
اجتهاد و برداشت از مسائل اسلامى مرتكب شده و ديدگاه متفاوتى پيدا كردهاند، دست به مخالفت با امام زده و عليه دولت اسلامى قيام كرده باشند.
تعريف و شرايط ذكر شده را نمىتوان از مسائل مورد اتفاق فقهى تلقى كرد؛ زيرا فقهايى چون
صاحب جواهر در برخى از اين قيود و شرايط ترديد كرده و مناقشه روا داشتهاند.
گروه متشكلى كه براساس يک تفكر انحرافى در برابر امام (دولت اسلامى) شورش كنند و مردم را به قيام عليه امام دعوت نمايند و حاكميت دولت اسلامى را به مخاطره افكنند و با خط مشى و سياست براندازى، جريانى را در جامعه اسلامى بهوجود آورند، بغاة ناميده مىشوند.
اين واژۀ سياسى در
اسلام، هم ريشۀ قرآنى و همريشه در
حدیث نبوی دارد.
(وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمٰا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدٰاهُمٰا عَلَى اَلْأُخْرىٰ فَقٰاتِلُوا اَلَّتِي تَبْغِي) قرآن بههنگام وقوع درگيرى بين دو گروه (طائفه) از مؤمنين، بقيه امت اسلام را موظف به اصلاح و برقرار كردن صلح عادلانه بين دو گروه متخاصم كرده است و در صورت بروز تعدى از جانب يكى از آن دو گروه، طرف متجاوز را باغى ناميده است.
در حديث نبوى آمده است كه عمار را فئه باغيه به
قتل خواهد رسانيد.
«يا عمار تقتلك الفئه الباغيه» روايات متعددى در اين زمينه تحت عنوان فئه باغيه از
ائمه معصومین (عليهمالسلام) نقلشده است.
براين اساس مىتوان موارد زير را از مصاديق باغى دانست:
احزاب و گروههايى كه در
دارالاسلام از اطاعت امام سرپيچى مىكنند و دست به قيام عليه دولت مىزنند و فرمانبردارى خود را موكول به ايجاد تغييرات و اصلاحات مورد نظر خود مىكنند.
احزاب و گروههايى كه با تحريک، مردم را به شورش و قيام عليه امام با قصد سرنگون كردن حكومت اسلامى، ايجاد هرج و مرج، و نقض حاكميت اسلام را دارند، بدون آنكه طرحى براى بهدست گرفتن قدرت داشته باشند.
احزاب و سازمانهايى كه بهمنظور تجزيۀ قسمتى از دارالاسلام و جداكردن آن از حاكميت امام دست به شورش و تحريک مردم مىزنند و با مخالفت و نافرمانى از امام، مركزيت حكومت اسلامى را نقض و خواستار سياست ملوکالطوایفى يا ايجاد دولت جديد در بخشى از دارالاسلام هستند و هدف خود را از راه تضعيف دولت اسلامى و ايجاد تفرقه، بدبينى و در نهايت سلب حاكميت در قلمروى موردنظر دنبال مىكنند.
جمعيتى كه با تشكيلات سازمانيافته با اعمال فشار سياسى، تبليغاتى، راهاندازى توطئهها از خارج دارالاسلام و نفوذ در داخل بخواهند بهصورت يک حركت خزنده مردم را عليه امام بشورانند، حاكميت دولت اسلامى را نقض و حكومت را ساقط كنند.
احزاب و سازمانهایى كه بخواهند يكى از اهداف ذكر شده را از طريق اعمال قوه قهريه از خارج يا داخل كشور اسلامى دنبال و عليه امام مسلحانه قيام كنند.
گروهى كه پس از درگيرى با گروهى ديگر و ايجاد صلح عادلانه بين آن دو توسط گروه سوم دست به
تجاوز عليه رقيب خود بزند.
مقابله با اهل بغى بايد با ظرافت، دقت و استفاده از راهحلهاى فرهنگى و سياسى انجام شود.
دولت اسلامى پس از گفتوگو، بحث و مذاكره در راهحل مشكل اعتقادى، فقهى و اجتماعى آنان بكوشد و از آنان به روش مسالمتآميز بخواهد كه از حكومت و امام پيروى كنند، وحدت جامعه اسلامى و رفتار به مقتضاى
اخوت اسلامى،
انصاف و
عدل را رعايت كنند.
هرگاه نياز به مطالعه، بحث و تحقيق دارند از مساعدت و همكارى فروگذار نباشد.
شورشیان هرگاه مهلت بطلبند، بايد به آنها فرصت داده شود. در اين مدت لازم است دولت اسلامى از جريان امر مطلع باشد و با مراقبت كامل مقاصد آنها را دريابد. اگر تمايلى به فرمانبردارى از آنها مشاهده كرد، مهلت كافى بدهد.
امام پس از پيمودن راههاى مسالمتآميز و يأس از امكان راهحل فرهنگى و سياسى مىتواند با استفاده از عنوان
(اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ) از راه كمکهاى مادى و اقتصادى به عادى سازى شرايط و فرونشاندن شورش بپردازد و از بيتالمال (زكات) در اين راه سود ببرد.
در صورتىكه قصد فريب دارند و به اين بهانه درصدد تقويت خود و جمعآورى نيرو و امكانات هستند، چنين فرصتى را از آنان بگيرد.
همچنين اگر خطر به حدى باشد كه فرصتى براى اعمال راههاى مسالمتآميز در ميان نباشد.
علی (عليهالسلام) قبل از سركوب
خوارج، شخصيت بزرگى چون
ابن عباس را براى مذاكره و حل مشكلات و مسائل آنان فرستاد، ولى با تمام تلاشى كه مبذول داشت نتيجهاى گرفته نشد.
با فرض ناكامى در همۀ اين راهها هنگامىكه امام تصميم به مجازات و سركوب شورشيان مىگيرد، بر همۀ اقشار امت واجب است به نداى امام پاسخ مثبت بدهند.
سرپيچى از خواسته امام
گناه کبیره است و كسانىكه مخاطب خاص امام باشند، مشاركت در اين امر بر آنها
واجب عینی خواهد بود.
درخواست آتشبس و
مهادنه از شورشيان پذيرفته نمىشود
و به خاطر جناياتى كه به هنگام شورش مرتكب شدهاند، پس از سركوب و فرونشاندن
فتنه طبق مقررات اسلامى مجازات مىشوند.
علامه حلی در تذكرة مىگويد:
«هركسى كه بر امام عادل كه امامتش با نص ثابت شده (از نظر
شیعه) و يا با انتخاب امت برگزيده شده (از نظر فقه
سنی)، شورش نمايد واجب است كه مسلمانان با او بجنگند و اين حكم مورد اتفاق و
اجماع همۀ فقهاى اسلام است.
جنگ با بغاة مانند
جهاد با
مشرکین است و به مقتضاى آيۀ ۹
سوره زخرف تا دست از شورش برنداشته و به حكم خدا راضى نشده و به اطاعت امام بازنگشتهاند، تحت تعقيب نظامى قرار مىگيرند.
برخى از فقها مانند
ابن جنید به استناد
سیرۀ على (عليهالسلام) كه با
قاسطین،
مارقین و
ناکثین آغاز به جنگ نكرد تا آنها آغاز كردند، گفتهاند: ستوده نيست مسلمانان آغازگر جنگ عليه بغاة باشند، چنانكه على (عليهالسلام) فرمود: جنگ را شما آغاز نكنيد؛ زيرا سپاس خدا را كه شما دليل و
حجت داريد. اگر دست به جنگ نزنيد تا آنها آغازگر باشند، دليل و حجت ديگرى خواهيد داشت.
• عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۱، ص ۴۱۰.