• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسلام ابوبکر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



درباره اسلام آوردن ابوبکر، در میان اهل سنت اختلاف است. برخی روایات حاکی از این که اسلام ابوبکر بعد از دعوت علنی بوده و حتی طبری از محمد بن سعد نقل می‌کند که ابوبکر بعد از ۵۰ نفر اسلام آورد. از طرف دیگر بسیاری از علمای اهل سنت در کتب‌شان تصریح می کنند که اولین مسلمان حضرت علی (علیه‌السّلام) بوده نه ابوبکر و بر این مطلب تاکید دارند.



درباره زمان اسلام آوردن ابوبکر، روایات مختلفی نقل شده است.برخی روایات حاکی از این که اسلام ابوبکر بعد از دعوت علنی بوده و اکثر منابع و مدارک معتبر اهل سنت و نیز جمهور علمای اهل سنت این مطلب را رد کرده و تصریح می کنند که ابوبکر اولین مسلمان نبوده است. مثلا طبری به سند صحیح از محمد ابن سعید نقل کرده است که او به پدرش گفت: آیا ابوبکر اولین فرد بین شما بود که اسلام آورد؟ پدرش در پاسخ گفت: نه، بدرستی که پیش از او، بیش از پنجاه نفر اسلام آورده بودند!! جالب است که همین نقل را ابن کثیر که از علمای متعصب اهل سنت است در کتاب البدایه و النهایه آنرا آورده و تایید کرده است. ابن ابی‌الحدید نیز می‌نویسد: "همانا جمهور علما ذکر کرده‌اند که ابوبکر مسلمان نشد مگر بعد از گروهی از مردان که از آنان می‌باشد علی بن ابی‌طالب و ... و هنگامی که دقت می‌کنیم در روایات صحیح سندهای قوی و مورد وثوق همه آنها را ناطق می‌یابیم بر اینکه علی بن ابی‌طالب اولین کسی بود که مسلمان شد". ابوجعفر اسکافی معتزلی نیز می‌گوید: اگر ابوبکر سبقت در اسلام داشته، چرا خودش به این موضوع به عنوان یک فضیلت در هیچ موردی از جمله در سقیفه احتجاج و استدلال نکرده و هیچ یک از هواداران او از صحابه نیز چنین ادعایی را مطرح نکرده‌اند؟
[۸] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۱۳، ص۲۲۴.


۱.۱ - روایت اول

برخی روایات حاکی از این که اسلام ابوبکر بعد از دعوت علنی بوده؛ چند روایت در این زمینه وجود دارد که در آنها آمده است ابوبکر قبل از مسلمان شدن، با حکیم بن حزام عازم مسافرت به طائف بود؛ اما وقتی حارث ابوخالد از جریان بعثت رسول خدا و دشنام خدیجه به بت‌های آنها، به او خبر داد، نزد پیامبر آمد و اسلام آورد.
این روایت را بلاذری این گونه نقل کرده است: "ابوالحسن علی بن محمد المدائنی عن عیسی بن یزید عن شرحبیل بن سعد قال: قال ابو بکر بینا انا فی منزلی بمکة وانا ارید الطائف، وحکیم بن حزام اذ دخل علی الحارث بن صخر فتحدث ودخل حکیم بن حزام فقال له الحارث: یا ابا خالد زعم نساؤنا ان عمتک خدیجة تزعم ان زوجها رسول الله، فانکر ذلک حکیم، ودعوت لهما بطعام من سفرة امرت باتخاذها لسفرنا، فاکلا وانصرف الحارث فقلت لحکیم: والله ما رایت فی وجهک انکار ما قال لک فی عمتک، فقال حکیم: والله لقد انکرنا حالها وحال زوجها، ولقد اخبرتنی صاحبتی انها تسب الاوثان، وما تری زوجها یقرب الاوثان، قال ابو بکر: فلما ابردت خرجت ارید النبی صلی الله علیه وسلم، فابتدات فذکرت موضعه من قومه وما نشا علیه، وقلت: هذا امر عظیم لا یقارک قومک علیه، قال: یا ابا بکر الا اذکر شیئاً ان رضیته قلته وان کرهته کتمته؟ قلت: هذا ادنی مالک عندی، فقرا علی قرآناً، وحدثنی ببداء امره، فقلت: اشهد انک صادق، وان ما دعوت الیه حق، وان هذا کلام الله. وسمعتنی خدیجة فخرجت وعلیها خمار احمر فقالت: الحمد لله الذی هداک یا بن ابی قحافة؛ ابوبکر گفته است: در منزلم بودم و به همراه حکیم بن حزام قصد مسافرت به طائف را داشتم، در این هنگام حارث بن صخر وارد شد و سخنی گفت، در همین حال حکیم آمد، حارث به او گفت: ‌ای ابوخالد زنان ما گمان می‌کنند عمه تو خدیجه گمان دارد شوهرش رسول خدا است. حکیم این خبر را منکر شد. ابوبکر می‌گوید: آنها را دعوت کردم از غذایی که برای سفر آماده کرده بودم، بخورند و آنان خوردند. حارث رفت. من به حکیم گفتم: به خدا سوگند در صورت تو انکار این خبر را نمی‌بینم. حکیم گفت: به خدا احوال خدیجه و شوهرش ما را نگران می‌سازد، همسرم به من گفت خدیجه به بت‌ها فحش می‌دهد و شوهرش نزد بت‌ها نمی‌رود.
ابوبکر می‌گوید: وقتی هوا خنک شد نزد پیامبر رفتم و از جایگاه ایشان نسبت به قومش و آنچه بر علیه ایشان صورت گرفته حرف زدم و گفتم: این امر بزرگی است، قوم شما این مساله را از شما نمی‌پذیرند. رسول خدا فرمود: ‌ای ابوبکر! آیا می‌خواهی چیزی را ذکر کنم؟ اگر به آن رضایت می‌دهی بگویم و اگر از آن کراهت داری پنهان کنم (و نگویم)؟ گفتم: این نهایت کاری است که می‌توانم. رسول خدا قرآن برایم تلاوت کرد از (زمان) ابتدای نبوتش فرمود. گفتم: شهادت می‌دهم که شما راست می‌گویی. و به سوی آنچه دعوت می‌کنی حق است و این کلام خداوند است. این سخن مرا خدیجه شنید، خارج شد در حالی که مقنعه‌ای قرمز بر سر داشت و گفت: شکر خدا را که تو را هدایت کرد".
[۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۰۸.


۱.۲ - روایت دوم

همچنین در روایت دیگر آمده است که ابوبکر قبل از بعثت رسول خدا به یمن رفته بود و در آنجا عالم ازدی را دید که از بعثت پیامبری در میان مردم خبر داد و به ابوبکر گفت تو به او کمک خواهی کرد. داستان ملاقات ابوبکر با این عالم مفصل است. اما نکته اینجا است که ابوبکر می‌گوید: وقتی به مکه برگشتم، رسول خدا مبعوث شده بود و مشرکان مکه نزد من آمدند و گفتند ما منتظر تو بودیم که در مقابل این رخداد چه خواهی کرد: "قال ابوبکر: فقدمت مکة، وقد بُعِث النبی، فجاءَنی عقبة بن ابی مُعَیْط، وشَیْبَة، ورَبیعة، وابو جَهْل، وابو البختریّ، وصنادید قریش، فقلت لهم: هل نابتکم نائبة، او ظهر فیکم امرٌ؟ قالوا: یا ابا بکر، اعظم الخَطْب: یتیم ابی طالب یزعم انه نبی، ولولا انت ما انتظرنا به، فاذ قد جئت فانت الغایة والکفایة؛ ابو بکر می‌گوید: وقتی وارد مکه شدم پیامبر مبعوث شده بود. عقبه بن ابی‌معیط، شیبه، ربیعه، ابوجهل و ابوالبختری و بزرگان قریش نزد من آمدند به آنها گفتم: چه رخدادی پیش آمده، چه امری ظهور کرده؟ گفتند: ‌ای ابوبکر سخن بزرگ است، یتیم ابوطالب گمان کرده که پیامبر شده، اگر تو نبودی ما منتظر نمی‌نشستیم و کارش تمام می‌کردیم اما حال که آمده‌ای، تصمیم نهایی با توست و تو ما را کفایت می‌کنی".
در پایان روایت آمده است که ابوبکر نزد پیامبر آمد و نشانه‌هایی را که آن عالم در یمن به او گفته بود از پیامبر دید و شنید به او ایمان آورد: "... قلت: مُدَّ یَدَک، فانا اشهد ان لا اله الا الله، وانک رسول الله".
[۱۰] اسد الغابة ج۳، ص۳۱۹


۱.۳ - روایت سوم

در کتاب ابوهلال عسکری آمده که ابوبکر گفت وقتی من از سفر برگشتم به مکه، نزد من از ابوطالب شکایت کردند که از رسول خدا حمایت کرده است: "قال ابوبکر: فلما قدمت مکة استبشروا فظنوا انهم فتح علیهم بقدومی فتح، واجتمعوا الی وشکوا ابا طالب وقالوا: لولا تعرضه دونه لما انتظرنا به. قلت: ومن تبعه علی مخالفة دینهم؟ قالوا: بنو ابی طالب، وهذا یدل علی ان علیاً (علیه‌السّلام) اذ ذاک بالغ ولو کان صبیاً صغیراً لما اعتد به تابعاً... ؛ وقتی وارد مکه شدم مشرکین از من بشارت خواستند، آنها گمان کردند با آمدن من پیروزی به آنها روی آورده است. نزد من جمع شدند و از ابوطالب شکایت کردند، که اگر حمایت ابوطالب از پیامبر نبود ما منتظر نمی‌ماندیم. گفتم: در مخالفت با دین مردم (شرک و بت‌پرستی)، چه کسانی از پیامبر پیروی می‌کنند؟ گفتند: فرزندان ابوطالب.
ابوهلال عسکری در ادامه می‌گوید: "این مطلب (شمردن فرزندان حضرت ابوطالب (علیه‌السّلام) به عنوان پیروان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشانگر این است که حضرت علی (علیه‌السّلام) در آن زمان بالغ بود زیرا اگر کودکی کوچک بود، او را به عنوان پیرو پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شمار نمی‌آوردند".
[۱۱] ابوهلال عسکری، حسن بن عبدالله، الاوائل للعسکری، ج۱، ص۵۱.

طبق این روایت، حضرت ابوطالب و فرزندانش از رسول خدا حمایت می‌کردند؛ مثلا به عنوان نمونه جناب «جعفر» یکی از فرزندان حضرت ابوطالب (علیه‌السّلام) بود که از نظر سنی ده سال از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بزرگتر بود و علمای اهل تسنن درباره ایشان گفته‌اند: "اسلم قدیما؛ از کسانی است که در گذشته (اول اسلام) ایمان آورده است". در نتیجه ابوبکر نخستین مسلمان از میان مردان بالغ هم نیست. علاوه بر اینکه در بعضی نقل‌های معتبر آمده است که ابوبکر بعد از جناب «جعفر» (علیه‌السّلام) و افراد دیگر ایمان آورد: "قَال یعقوب بن سفیان: ذکر اسماعیل بن اَبی اویس، عَن ابیه، عن الحسن بن زید: ان علیا اول ذکر اسلم ثم اسلم زید بن حارثة حب النبی صلی الله علیه وسلم ثم جعفر بن اَبی طالب، وکان ابو بکر الرابع فی الدخول فی الاسلام او الخامس؛ یعقوب بن سفیان می‌گوید اسماعیل بن ابی‌اویس به نقل از پدرش به نقل از حسن بن زید می‌گوید: حضرت علی (علیه‌السّلام) اول فرد مذکری است مسلمان شد و بعد از ایشان زید بن حارثه به خاطر محبت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اسلام آورد سپس (جناب) جعفر بن ابی‌طالب (علیهما‌السّلام) مسلمان شد. ابوبکر نفر چهارم یا پنجمی بود که اسلام آورد".
[۱۲] مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۵ ص۵۲.
[۱۳] ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء،ج۱، ص۲۱۶.


۱.۴ - بررسی سند

این نقل معتبر است و راویان آن را علمای اهل سنت توثیق کرده‌اند:
• اسماعیل بن عبدالله بن عبدالله بن اویس بن مالک:
وی از راویان صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن ابوداود و سنن ترمذی و سنن ابن ماجه است، علاوه بر اینکه احمد بن حنبل، یحیی بن معین، اباحاتِم، ابن حبان و شمس‌الدین ذهبی او را فردی مورد اعتماد می‌دانند.
[۱۴] ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، صص ۳۹۱- ۳۹۲، رقم ۱۰۸؛ من تکلم فیه وهو موثوق او صالح الحدیث .
(محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز الذهبی ابو عبدالله ص۱۰۲ - ۱۰۳، رقم ۳۳. محقق در پاورقی به نقا از حاکم نیشابوری می‌نویسد همه علما به حدیث او احتجاج می‌کنند: قال الحاکم: «قد احتجا به جمیعاً).
[۱۵] مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۳، ص۱۲۴، رقم ۴۵۹.

• عبدالله بن عبدالله بن اویس بن مالک:
وی از راویان صحیح مسلم و سنن ابوداود و سنن ترمذی و سنن نسائی و سنن ابن ماجه است، علاوه بر اینکه احمد بن حنبل، یعقوب بن شیبة، عمرو بن علی، ابواحمد بن عدی، شمس‌الدین ذهبی و ابوزرعه او را فردی مورد اعتماد می‌دانند.
[۱۶] ابن معین، یحیی بن معین، معرفة الرجال، ج۲، ص۱۰۷.
[۱۷] ابن شاهین، عمر بن احمد، تاریخ اسماء الثقات، ص۱۲۵، رقم ۶۲۹؛
[۱۸] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۸۱، رقم ۴۷۷؛
[۱۹] عبدالله بن هادی، الجداول الصغری مختصر الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۳.

• الحسن بن زید:
وی از راویان سنن نسائی است و افرادی همچون ابن حبان، عجلی و محمد بن سعد او را ثقه و مورد اعتماد و اطمینان می‌دانند.
[۲۰] دارمی، محمد بن حبان، الثقات، ج۶، ص۱۰۶، رقم ۷۱۵۵؛
[۲۱] عجلی، احمد بن عبدالله، معرفة الثقات، ج۱، ص۲۹۴، رقم ۲۹۴.
[۲۲] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۷۹، رقم ۵۷۶.

لازم به ذکر است که در مورد بعضی از راویان این نقل تضعیفاتی نیز نقل شده است اما بنابر مبنای اهل سنت در علم رجال، وقتی راوی توثیق و تضعیف داشته باشد، عنوان "مختلف فیه؛ مورد اختلاف" در مورد او به کار می‌رود و چنین فردی راویتش "حسن؛ معتبر" است. به عنوان نمونه وقتی ابن حجر عسقلانی اختلاف علمای اهل سنت را پیرامون توثیق و تضعیف قزعة بن سوید بن حجیر باهلی، نقل می‌کند، می‌گوید: "فالحاصل من کلام هؤلاء الائمة فیه ان حدیثه فی مرتبة الحسن".
[۲۳] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، القول المسدد فی الذب عن المسند للامام احمد، ص۳۰.
او در تهذیب التهذیب در ترجمه عبدالله بن صالح کاتب اللیث به نقل از ابن قطان می‌گوید: "هو صدوق، ولم یثبت علیه ما یسقط حدیثه؛ الا انه مختلف فیه فحدیثه حسن".
[۲۴] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۲۸.
و در ترجمه هشام بن سعد می‌گوید: "هشام بن سعد قد ضُعّف من قبل حفظه، واخرّج له مسلم فحدیثه فی رتبة الحسن".
[۲۵] النکت علی بن صلاح ج۱ ص۴۶۴ (مطابق با نرم افزار الجامع الکبیر).

ابن ملقن بعد از ذکر اختلاف شدید علما پیرامون یزید بن ابی زیاد، می‌گوید: "فانه لاجل اختلاف الائمة فیه حسن حدیثه؛ به خاطر اختلافی که علما درباره او دارند، حدیث او حسن است". این سخن ابن الملقن در حالی است که در همانجا نقل می‌کند که نووی در مورد این راوی گفته است: "ضعیف باتفاق المحدثین؛ به اتفاق تمامی علمای حدیث، یزید بن ابی زیاد ضعیف است".
[۲۶] ابن ملقن، عمر بن علی، ج۶، ص۸۸.
بنابراین، این روایت که ابوبکر را چهارمین و یا پنجمین مسلمان می‌داند، سندش معتبر است.
حتی طبق نقل طبری، ابوبکر بعد از پنجاه نفر مسلمان شده است: "عن محمد بن سعد قال قلت لابی اکان ابو بکر اولکم اسلاما فقال لا ولقد اسلم قبله اکثر من خمسین ولکن کان افضلنا اسلاما؛ محمد بن سعد بن ابی وقاص چنین می‌گوید: به پدرم گفتم آیا اولین مسلمان در میان شما ابو بکر بود؟ پدرم گفت: خیر، قبل از او بیش از پنجاه نفر اسلام آورده بودند".
[۲۷] تاریخ الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاة: ۳۱۰، دار الکتب العلمیة - بیروت، ج۱ ص۵۴۰.
لازم به ذکر است که این نقل نیز معتبر است زیرا همانند نقا قبل راویان آن «مختلف فیه» هستند بنابراین روایت معتبر است.


نکاتی که از روایات فوق به دست می‌آید این است:

۲.۱ - نکته اول

۱ـ در روایت اول آمده بود "ولقد اخبرتنی صاحبتی انها تسب الاوثان؛ همسرم به من گفت خدیجه به بت‌ها فحش می‌دهد".
می‌دانیم که رسول خدا تا سه سال دعوتش مخفیانه بود، بعد از سه سال علنی شد. از طرفی طبق این روایت، زمانی ابوبکر ایمان آورد، که حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) علنی به بت‌ها فحش می‌داد، بنابراین چطور ممکن است ابو بکر در ابتدای بعثت و قبل از دعوت علنی ایمان آورده باشد ولی در همان زمان حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) علنی به بت‌ها ناسزا گفته باشند؟! بنابراین ابوبکر بعد از دعوت علنی مسلمان شده است نه در ابتدای بعثت.
۲ـ در روایت دوم آمده بود: "... فجاءَنی عقبة بن ابی مُعَیْط، وشَیْبَة، ورَبیعة، وابو جَهْل، وابو البختریّ، وصنادید قریش، فقلت لهم: هل نابتکم نائبة، او ظهر فیکم امرٌ؟ قالوا: یا ابا بکر، اعظم الخَطْب: یتیم ابی طالب یزعم انه نبی، ولولا انت ما انتظرنا به، فاذ قد جئت فانت الغایة والکفایة؛ عقبه بن ابی‌معیط، شیبه، ربیعه، ابوجهل و ابوالبختری و بزرگان قریش نزد من آمدند به آنها گفتم: چه رخدادی پیش آمده، چه امری ظهور کرده؟ گفتند: ‌ای ابوبکر سخن بزرگ است، یتیم ابوطالب گمان کرده که پیامبر شده، اگر تو نبودی ما منتظر نمی‌نشستیم و کارش تمام می‌کردیم اما حال که آمده ای، تصمیم نهایی با توست و تو ما را کفایت می‌کنی".
۳- در روایت سوم نیز آمده است: "فلما قدمت مکة استبشروا فظنوا انهم فتح علیهم بقدومی فتح، واجتمعوا الیوشکوا اباطالب؛ وقتی وارد مکه شدم مشرکین از من بشارت خواستند، آنها گمان کردند با آمدن من پیروزی به آنها روی آورده است. نزد من جمع شدند و از ابوطالب شکایت کردند".
آنچه از این دو روایت به دست می‌آید این است که مشرکین از ابوبکر طلب بشارت می‌کنند، معتقدند که با آمدن او فتح و پیروزی نصیب‌شان می‌شود، پیش او از حضرت ابوطالب (علیه‌السّلام) شکایت می‌کنند و تصمیم نهایی را به او موکول می‌کنند. اینها خود دلیل بر این است که اسلام او در دوره علنی بوده نه مخفی زیرا اگر او در دوره مخفی مسلمان شده، مشرکین از کجا فهمیده بودند پیامبر با بت‌ها مخالفت دارد و حضرت ابوطالب حامی ایشان است و تصمیم نهایی را به او موکول می‌کنند؟! بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که اسلام ابوبکر در دوره علنی نبوده است.

۲.۲ - نکته دوم

اما نکته دیگر این است که کسی ممکن است ادعا کند بر اساس این روایات، ابوبکر بین مشرکین جایگاه ویژه‌ای داشته است؛ پاسخ این مطلب آن است که آنچه در کتب اهل سنت آمده است، برای شیعیان حجت نیست و اهل سنت نمی‌توانند با چنین مطالبی عقیده خود را بر شیعه ثابت کنند، اماشیعیان به خاطر اعتبار داشتن این مطالب در نزد اهل سنت، از باب قاعده الزام می‌توانند به آن استدلال کنند.

۲.۳ - نکته سوم

نکته دیگر آن است که این مطلب (جایگاه ویژه داشتن ابوبکر) با روایت‌های دیگر اهل سنت سازگاری ندارد زیرا وقتی ابوبکر به خلافت رسید ابوسفیان که از بزرگان بنی‌امیه بود چنین گفت: "جاء ابوسفیان بن حرب الی علی فقال: ما بال هذا الامر فی اقل قریش قلة واذلها ذلا؛ ابوسفیان پسر حرب پیش حضرت علی (علیه‌السّلام) آمد و گفت چرا باید خلافت را کوچکترین قبیله قریش و ذلیل‌ترین آنها عهده‌دار شود".
[۲۸] فضائل الخلفاء الراشدین ج۱، ص۳۱۷، اسم المؤلف: ابو نعیم احمد بن عبدالله بن احمد الاصبهانی
همان طور که ملاحظه می‌کنید ابوسفیان، ابوبکر را از کوچکترین و خوار‌ترین قبیله قریش می‌داند. حال چگونه ممکن است ابوبکر در بین مشرکان آن جایگاه ویژه را دارا باشد ولی ابوسفیان این گونه او را معرفی کند؟! در نتیجه آنچه از این روایات به دست می‌آید این است که ابوبکر اولین انسان بالغ مسلمان نبوده است.


۱. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، معرفة علوم الحدیث، ج۱، ص۲۲.    
۲. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۲۸.    
۳. حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۷.    
۴. هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۳۵۱.    
۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۶۰.    
۶. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۹.    
۷. ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص۲۲۴.    
۸. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۱۳، ص۲۲۴.
۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۰۸.
۱۰. اسد الغابة ج۳، ص۳۱۹
۱۱. ابوهلال عسکری، حسن بن عبدالله، الاوائل للعسکری، ج۱، ص۵۱.
۱۲. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۵ ص۵۲.
۱۳. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء،ج۱، ص۲۱۶.
۱۴. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، صص ۳۹۱- ۳۹۲، رقم ۱۰۸؛ من تکلم فیه وهو موثوق او صالح الحدیث .
۱۵. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۳، ص۱۲۴، رقم ۴۵۹.
۱۶. ابن معین، یحیی بن معین، معرفة الرجال، ج۲، ص۱۰۷.
۱۷. ابن شاهین، عمر بن احمد، تاریخ اسماء الثقات، ص۱۲۵، رقم ۶۲۹؛
۱۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۸۱، رقم ۴۷۷؛
۱۹. عبدالله بن هادی، الجداول الصغری مختصر الطبقات الکبری، ج۲، ص۹۳.
۲۰. دارمی، محمد بن حبان، الثقات، ج۶، ص۱۰۶، رقم ۷۱۵۵؛
۲۱. عجلی، احمد بن عبدالله، معرفة الثقات، ج۱، ص۲۹۴، رقم ۲۹۴.
۲۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۷۹، رقم ۵۷۶.
۲۳. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، القول المسدد فی الذب عن المسند للامام احمد، ص۳۰.
۲۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۲۸.
۲۵. النکت علی بن صلاح ج۱ ص۴۶۴ (مطابق با نرم افزار الجامع الکبیر).
۲۶. ابن ملقن، عمر بن علی، ج۶، ص۸۸.
۲۷. تاریخ الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاة: ۳۱۰، دار الکتب العلمیة - بیروت، ج۱ ص۵۴۰.
۲۸. فضائل الخلفاء الراشدین ج۱، ص۳۱۷، اسم المؤلف: ابو نعیم احمد بن عبدالله بن احمد الاصبهانی



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله "آیا اسلام ابوبکر ابتدای بعثت بوده یا بعد از دعوت علنی؟"    


رده‌های این صفحه : مقالات مؤسسه ولیعصر




جعبه ابزار