ایمان به خدا (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ایمان به
خدا توصیه انبیاء و از ارکان
ادیان الهی میباشد.
ایمان به
خدا، از ارکان
ادیان الهی میباشد:
«ان الذین ءامنوا والذین هادوا والنصـری والصـبـین من ءامن بالله والیوم الاخر... فلهم اجرهم عند ربهم...؛
کسانی که (به
پیامبر اسلام) ایمان آوردهاند، و کسانی که به
آئین یهود گرویدند و
نصاری و
صابئان (پیروان
یحیی) هر گاه به خدا و
روز رستاخیز ایمان آورند، ... پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است ...»
«واذ قال ابرهیم رب اجعل هـذا بلدا ءامنـا وارزق اهله من الثمرت من ءامن منهم بالله والیوم الاخر...؛
و (به یاد آورید) هنگامی را که
ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این سرزمین را
شهر امنی قرار ده! و اهل آن را (آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آوردهاند) از ثمرات (گوناگون)،
روزی ده! ...»
«لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطـغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها...؛
در قبول
دین، اکراهی نیست. (زیرا)
راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابراین، کسی که به
طاغوت (
بت و
شیطان ، و هر موجود طغیانگر)
کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست ...»
«لیسوا سواء من اهل الکتـب امة قائمة یتلون ءایـت الله ءاناء الیل وهم یسجدون• یؤمنون بالله والیوم الاخر...؛
آنها همه یکسان نیستند؛ از
اهل کتاب، جمعیّتی هستند که (به
حق و ایمان) قیام میکنند؛ و پیوسته در اوقات
شب،
آیات خدا را میخوانند؛ در حالی که
سجده مینمایند.• به خدا و روز دیگر ایمان میآورند ...»
«ان الذین ءامنوا والذین هادوا والصـبـون والنصـری من ءامن بالله والیوم الاخر... فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون؛
آنها که ایمان آوردهاند، و یهود و صابئان و
مسیحیان، هرگاه به خداوند یگانه و
روز جزا، ایمان بیاورند، و
عمل صالح انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین خواهند شد.»
در این
آیه مسئله
ایمان تکرار شده، و منظور از ایمان دومی بطوری که از سیاق استفاده میشود، حقیقت ایمان است، و این تکرار میفهماند: که مراد از (الذین آمنوا)، در ابتدای آیه، کسانی هستند که ایمان ظاهری دارند، و به این نام و به این سمت شناخته شدهاند، بنابراین معنای آیه این میشود: (این نامها و نامگذاریها که دارید، از قبیل
مؤمنین،
یهودیان، مسیحیان، صابئیان، اینها نزد خدا هیچ ارزشی ندارد، نه شما را مستحق پاداشی میکند، و نه از
عذاب او ایمن میسازد).
هم چنان که یهود و نصاری بنا به حکایت
قرآن میگفتهاند: (لن یدخل الجنة، الا من کان هودا او نصاری: داخل
بهشت نمیشود، مگر کسی که (به
خیال ما یهودیان) یهودی باشد، و یا کسی که (به زعم ما مسیحیان)، نصاری باشد)
، بلکه تنها ملاک کار، و سبب احترام، و سعادت، حقیقت ایمان بخدا و روز جزاء است، و نیز عمل صالح است.
و به همین جهت در آیه شریفه نفرمود: (من آمن منهم، هر کس از ایشان ایمان بیاورد)، یعنی ضمیری به موصول (الذین) بر نگرداند، با اینکه در
صله برگرداندن ضمیر به موصول لازم بود، تا آن فائده موهومی را که این طوائف برای نامگذاریهای خود خیال میکردند، تقریر نکرده باشد، چون اگر ضمیر بر میگرداند، نظم کلام، این تقریر و امضاء را میرسانید. و این مطلب در آیات قرآن کریم مکرر آمده، که
سعادت و
کرامت هر کسی دائر مدار و وابسته به
عبودیت است، نه به نامگذاری، پس هیچ یک از این نامها سودی برای صاحبش ندارد، و هیچ وصفی از اوصاف کمال، برای صاحبش باقی نمیماند، و او را سود نمیبخشد، مگر با لزوم عبودیت.
در تعقیب بحثهای مربوط به
بنی اسرائیل در اینجا قرآن به یک اصل کلی و عمومی، اشاره کرده میگوید: آنچه ارزش دارد واقعیت و حقیقت است، نه تظاهر و ظاهر سازی، در پیشگاه خداوند بزرگ ایمان خالص و
عمل صالح پذیرفته میشود، کسانی که به
پیامبر اسلام ایمان آوردهاند و همچنین یهودیان و نصاری و صابئان (پیروان
یحیی یا
نوح یا
ابراهیم) آنها که ایمان به خدا و
روز قیامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت است (ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم).
و بنابراین نه ترسی از آینده دارند و نه غمی از گذشته (و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون). این آیه تقریبا با همین عبارت در
سوره مائده آیه ۶۹ آمده، و با تفاوتی بیشتر در
سوره حج آیه ۱۷
آمده است. مطالعه آیاتی که بعد از این در سوره مائده آمده است نشان میدهد که یهود و نصاری به خود میبالیدند که دینشان از ادیان دیگر بهتر است و
بهشت را دربست منحصر به خود میدانستند.
شاید همین
تفاخر میان جمعی از
مسلمانان نیز بود، آیه مورد بحث میگوید: ایمان ظاهری مخصوصا بدون انجام عمل صالح، چه از
مسلمانان باشد و چه از یهود و نصاری و پیروان ادیان دیگر بی ارزش است، تنها ایمان واقعی و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قیامت که با
کار نیک و عمل صالح توام باشد در پیشگاه خدا ارزش دارد، تنها این برنامه موجب پاداش و جلب
آرامش و
امنیت میگردد.
در جمله: لا اکراه فی الدین،
دین اجباری نفی شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمی که معارفی عملی به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از اعتقادات، و
اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که
اکراه و
اجبار در آن
راه ندارد، چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است، که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی (مکانیکی)، و اما اعتقاد قلبی برای خود، علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلا
جهل،
علم را نتیجه دهد، و یا مقدمات غیر علمی، تصدیقی علمی را بزاید.
و در اینکه فرمود: لا اکراه فی الدین، دو احتمال هست، یکی اینکه جمله خبری باشد و بخواهد از حال
تکوین خبر دهد، و بفرماید خداوند در دین اکراه قرار نداده و نتیجهاش
حکم شرعی میشود که: اکراه در دین نفی شده و اکراه بر دین و اعتقاد
جایز نیست و اگر جملهای باشد انشایی و بخواهد بفرماید که نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور کنید، در این صورت نیز نهی مذکور متکی بر یک حقیقت تکوینی است، و آن حقیقت همان بود که قبلا بیان کردیم، و گفتیم اکراه تنها در مرحله افعال بدنی اثر دارد، نه اعتقادات قلبی.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم قذف».