باطنیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باطنیّه نام دیگر فرقه
اسماعیلیه است.
و به طرفداران
عبد الله بن میمون قدّاح اهوازی باطنیه گویند.
عبد الله بن میمون قدّاح اهوازی که واضع باطنیه بود،
ملازم حضرت صادق علیه السلام بود.
و خدمت
اسماعیل بن صادق میکرده است.
اسماعیلیه را به القاب مختلف: باطنیه،
قرامطه،
تعلیمیه و... خواندهاند.
چون آنان عموما طرفدار
اسماعیل بن جعفر بودند ایشان را اسماعیلیه گفتند .
عقاید باطنیه بر
خلاف شیعه است مثلا گویند
خدا شیء است
و نه
معدوم و نه
مظنون و نه
موهوم.
عقیده شیعه در این باب این است که خدا چیزی است که به هیچ چیز نماند.
بغدادی مینویسد: که
میمون بن دیصان معروف به
قداح غلام جعفر بن محمد صادق
و از مردم
اهواز بود
و با
محمد بن حسین ملقب به دندان در
زندان والی
عراق آشنا شده
و با هم دیگر هم
فکری کرده
و کیش باطنیه را
بنیاد نهادند.
اینان
کلام خود را به بعضی کلام «
فلاسفه» مخلوط ساختهاند
و تصنیف کتابهای خویش بر آن طریق نهاده
و گویند در حق باری تعالی نگوئیم که
موجود است یا موجود نیست
و نگوییم
عالم است یا
جاهل است
و نگوئیم
قادر است
و نگوییم
عاجز است.
و ایشان از
اماممحمد بن علی باقر نقل میکنند که (او گفت) چون
الله تعالی به عالمان (
علم)
عطا فرمود او را عالم گویند
و ....
پس از اینرو ایشان را
مطعون ساختند
و گفتند که نفی کنندگان صفاتند حقیقتا، معطل دانندگانند ذات حق را از جمیع صفات
و گفتند حق تعالی نه
قدیم است
و نه
حادث بلکه میگویم قدیم
امر اوست
و کلمه او
حادث و خلق اوست.
پیدا کرد به امر
عقل او را که او تام است از جمیع جهات بالفعل، پس به توسط او
ابداع نمود
نفس را که تالی
و غیر تام است. نسبت نفس به عقل یا نسبت
نطفه است به
طفل مخلوق و بیضه به
پرنده یا نسبت
پدر است به
فرزند و نتیجه به منتج.
باطِنِیّه، نامی که در عالم
اسلام بر
اسماعیلیّه اطلاق میشد، بدین دلیل که برای
آیات قرآن و احکام دین به ظاهر
و باطن قایل بودند
و باطن را از ظاهر برتر میشمردند
و مراد اصلیِ آیات
و احکام را همان باطن میدانستند. این نام توسعاً،
و بخصوص در نوشتههای جدلی
و کلامی، درباره هر کس یا هر گروهی به کار میرفت که معتقد یا متهم به انکار معنای ظاهری
آیات و احادیث یا احکام دینی
و تأکید بر معنای باطنی آن بود.
اسماعیلیان در صدوپنجاه سال اولِ تاریخ خود، یعنی از رحلت
امام جعفر صادق علیهالسّلام در ۱۴۸ تا تأسیس خلافت فاطمی در شمال
افریقا در ۲۹۷، اصول عقاید
و مبانی دعوت خود را بیشتر بهطور شفاهی ترویج میکردند. به همین دلیل، از آن دوره فقط قسمتهایی از چند متن اصیل اسماعیلی به جا مانده است.
ولی نظام مذهبی اسماعیلیانِ نخستین
و بسیاری از آراء ایشان در منابع دوره دوم تاریخ اسماعیلیّه، یعنی دوره اسماعیلیانِ فاطمی، انعکاس یافته است. براساس آثار غنی اسماعیلیان فاطمی، که در دهههای اخیر در دسترس محققان غیراسماعیلی نیز قرار گرفته، اکنون معلوم شده است که اسماعیلیان از ابتدا شدیداً باطنی بودهاند
و نظام فکری
و آیینی خود را بر آن اصل کلی تدوین کرده اند.
نظام باطنی اسماعیلیّه را میتوان بهطور کلی مبتنی بر مفاهیم «ظاهر
و باطن»
و «تنزیل
و تأویل»
و «خاص
و عام» دانست. اسماعیلیانِ نخستین معتقد بودند که هر یک از آیات قرآن
و احادیث
و احکام شرعی دارای معنایی باطنی
و حقیقی است که با معنای لفظی
و ظاهری آن متفاوت است. به عبارت دیگر، اسماعیلیّه برای ظاهر
و باطنِ دین دو ساحت کاملاً مجزا قایل بودند. در نظر ایشان، نه تنها آیاتی که آشکارا معنای مجازی دارد، بلکه حکایات
و دستورهای اخلاقی
و احکام
و عبادات، یا هر شخص یا عمل یا شی که در
قرآن کریم از آن یاد شده، معنایی رمزی
و باطنی دارد،
و این نظر را به سایر
کتب آسمانی و همه نوشتهها
و احکام دینی،
و حتی پدیدههای طبیعت نیز تعمیم میدادند.
به موجب نظریه اسماعیلیان درباره تاریخ معتقدات دینی بشر، که بر پایه مفهومی ادواری بنا شده بود، با ظهور هر یک از
هفت پیامبر شارع ، که آغازگر دوره جدیدی از تاریخ
و بنیانگذار شریعتی نو هستند، ظاهر دین تغییر میکند، ولی باطن آن همچنان ثابت میماند، زیرا «باطن» دربرگیرنده حقایق تغییرناپذیر معنوی است.
اسماعیلیانِ نخستین که در دور ششم تاریخ، یعنی دورِ اسلام میزیستند، فوت هفتمین امام خود
محمد بن اسماعیل را انکار میکردند
و در انتظار ظهور وی به عنوان قائم
و مهدی موعود بودند،
و نیز او را هفتمین
و آخرین پیامبر (
ناطق) میشمردند که با ظهورش آخرین دور تاریخ آغاز خواهد شد. در عین حال معتقد بودند که محمد بن اسماعیل
شریعت تازه ای نخواهد آورد، زیرا وظیفه او بیان کامل معنای باطنی
و حقایق نهفته در شرایع قبلی است.
به نظر ایشان دستیابی به حقایق نهفته در باطنِ دین فقط برای اسماعیلیان مقدور است
و این نیز جز از طریق
تأویل ، یعنی تعبیر باطنی
و تمثیلی یا رمزی، امکان پذیر نیست. اسماعیلیان برای حروف
و اعداد معانی رمزی
و تمثیلی قایل بودند
و تأویلهای ایشان اغلب بدان آمیخته بود.
نزدِ ایشان تأویل متون
و احکام دینی در واقع به منزله سفری بود از ظاهر به باطن دین، از شریعت به حقیقت
و خلاصه از دنیای آشکار
و ظاهری به دنیای واقعی
و باطنی؛
و دستیابی به این دنیای باطنی
و کسب معرفتِ عرفانی، در نظر اسماعیلیّه گونه ای ولادت روحانی محسوب میشد.
به اعتقاد اسماعیلیّه، تأویل نیز مانند تنزیل، باید مستند به
خداوند یا برگزیدگان او باشد. هر
ناطق یا پیامبر شارعی که
وحی بر او نازل میشود باید معنای ظاهری آن را بر مردم آشکار کند. ولی تأویل، یعنی بیان معنای باطنی
و حقیقی شرایعِ وحی شده برای برگزیدگان مردم، وظیفه وصی، یعنی جانشین او،
و امامان است. در دور اسلام،
حضرت علی علیهالسّلام
وصی و اساس
امامت است،
و پس از وی
امامان معصوم ، با تأیید
و هدایت الهی، وظیفه تأویل
شریعت اسلام را به عهده دارند.
جنبههایی از تأویل
و، به طور کلی، روش تعبیر تمثیلی در برخی از مذاهب یهودی
و مسیحی
و جنبههای دیگر آن در میان گنوسیها نیز وجود دارد، ولی منشأ اصلی تأویل اسماعیلی اسلامی است
و ریشههای اصلی آن را باید نزد
غُلاة شیعه بین النهرین در قرن دوم، بخصوص گروههای
مُغیریه و منصوریه و از همه مهمتر،
خَطّابیّه ، جستجو کرد.
درباره عقاید این گروهها، که مدتی در سلک پیروان
امام محمدباقر و امام جعفرصادق علیهماالسّلام درآمده بودند، مؤلفان کتب ملل
و نحل
و فرق، جزئیات بسیاری نقل کرده اند.
براساس این منابع،
مُغیره بن سعید (مقتول در ۱۱۹)، رهبر غلاة مغیریه، ظاهراً نخستین کس در میان
مسلمانان است که برای حروف الفبا معانی رمزی قایل بوده
و نیز بعضی از آیات قرآن کریم را تأویل میکرده است؛ مثلاً امانتی را که
آسمان و زمین و کوهها از پذیرفتنش سرباز زدند
به محروم کردن علی علیهالسّلام از خلافت تعبیر کرده است.
ابومنصور عِجْلی (مقتول در ۱۲۴)، رهبر غلاة منصوریه، نیز قرآن مجید را تأویل میکرد
و نقل شده که او «سماوات» را تمثیلی از امامان
و «ارض» را تمثیلی از پیروان آنها میدانسته است. این اندیشه بنیادی باطنی را هم به او نسبت دادهاند که گر چه
پیامبراکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم قرآن را آورده ولی فقط
امام مجاز به تعبیر تمثیلی یعنی تأویل آن است. او
بهشت و دوزخ را انکار کرده
و آن را نام دو شخص دانسته است. همچنین
مُحرّمات را به کسانی که دشمنی با آنها
واجب است
و فرایض را به کسانی که دوستی با آنها واجب است تأویل کرده است.
تأویل آیات قرآن نزد پیروان ابوالخَطّاب (مقتول در ۱۳۸)، بنیانگذار فرقه خَطّابیّه
و شاخصترین فرد در میان غلاة نخستین، رواج بیشتری داشته است. ابوالخطاب در واقع نخستین کسی است که در میان مسلمانان نهضتی با خصوصیات باطنی تأسیس کرد. گذشته از این، خطّابیّه در هر دورانی به وجود دو پیامبر قایل بودند، یکی «
ناطق» که واقعهای ظاهری دین را به مردم ابلاغ میکند
و دیگری «صامت» که دین را برای برگزیدگان تأویل میکند.
احتمالاً جنبههای مختلف تأویل این عناصر عمدتاً از طریق خطّابیّه، که با اولین گروههای شبه اسماعیلی
و اسماعیلی بسیار نزدیک بودند، به نهضت اسماعیلیه نفوذ کرد
و سپس در میان ایشان به قدری گسترش
و تکامل یافت که ویژگی بارز نهضت آنها شد.
به اعتقاد اسماعیلیّه، اندکی از افراد بشر میتوانند از طریق تأویلِ امامان به حقایق باطنی دین دست یابند. اینان همان اعضای فرقه اسماعیلی هستند که امامتِ امامِ اسماعیلی را پذیرا شده اند. بدین ترتیب، افراد بشر در نظام باطنیه اسماعیلی به دو گروه تقسیم میشوند: «خاص» یعنی نخبگانی که با طیّ مراحلی به «باطن» دست مییابند
و «عام» یا اکثریت غیراسماعیلی که فقط قادر به درک مفاهیم آشکار
و ظاهری مذهب اند. به عبارت دقیقتر، «خاص» آنهایی بودند که رسماً
و طبق آداب ویژه ای به فرقه اسماعیلی راه مییافتند
و به معرفت امام اسماعیلیِ زمان
و اطاعت از او، که تنها منبع مشروع تأویل است، نایل میشدند.
دعوت اسماعیلی بر پایه یک سازمان مذهبی با مراتب مختلف استوار بود. در این سازمان ردههای مختلفی از معلمان
و مبلّغان مذهبی با عناوین باب
و حجت
و داعی
و مأذون
و غیره میان شخص امام
و فرد تازه وارد به فرقه، که مستجیب خوانده میشد قرار داشتند. حقایق باطنی را امام
و معلمانی که در مراتب مختلف بودند به افراد اسماعیلی تعلیم میدادند.
بدین ترتیب، اسماعیلیان اصل شیعی
تقیّه را به صورت تازه ای تعبیر کردند
و پنهان نگه داشتن «باطن» را از «عام»، حتّی در جایی که بیم جان نبود، واجب شمردند، زیرا ممکن بود که ایشان در استنباط حقایق باطنی
و استفاده از آن دچار اشتباه شوند. به عبارت دیگر، «باطن» نه تنها خودبه خود مکتوم
و مستور بود
و جز از طریق تعلیم بر کسی آشکار نمیشد، بلکه کسانی هم که به معرفت آن راه مییافتند باید علمِ خود را از دیگران،
و بخصوص از «عام»، که همان متشرعان عادی
و پیروان ظاهر دیناند، کتمان کنند. بعضی از نویسندگان اسماعیلی این مفهوم جدید از تقیّه را به حدی توسعه دادند که حتی عمل به ظواهر
شرع را هم نوعی تقیه شمردند، زیرا با حفظ ظاهرِ هر عمل، باطن آن از نااهلان کتمان میشد.
با وجود سلسله مراتب
و یقین که در میان اسماعیلیان وجود داشت، ایشان هیچگاه نتوانستند یک نظام واحد تأویل ایجاد کنند. نویسندگانِ مختلف، شعائر
و احکام دین را به صورتهای گوناگون تأویل میکردند،
و گاهی نویسنده ای در یک کتاب حکمی را به چندین صورت تأویل میکرد. مثلاً در تأویل
وجوب زکات گاهی گفته میشد که معنای باطنی آن
خمسی است که باید به امام پرداخت
و گاهی میگفتند که منظور از آن پرداختن زیادتی اموال به فقراست
و گاهی معنای باطنی زکات را آموزش علم میدانستند که تنها ثروت واقعی شمرده میشد. اسماعیلیان به نظر خود، موفّق شدند که از راه تأویل از اختلافات سطحی فرقههای متنازع فراتر روند
و به حقیقت عمیقی که میان همه آنها مشترک است دست یابند.
تأویل به سه منظورِ مهم
و وابسته به یکدیگر به کار میرفت
و به همین سبب از یک روحِ واحد برخوردار میشد: نوعی جهان شناسی را که از منابع نوافلاطونی اخذ شده بود نشان میداد
و با توسل به نظریه «اَدوار» (
و گاهی
تناسخ ) فرجام
جهان و قیامت را تعبیر میکرد،
و نیز مراتب دینی فرقه اسماعیلی را، که هر یک از درجات آن کم وبیش مطابق با یکی از مراتب جهانِ نوافلاطونی بود، توجیه میکرد.
اعتقاد به تأویل
و تأکید بر اهمیت باطن دین در مقابل ظاهر آن باعث ظهور اعتقادات
و گرایشهای خلاف شریعت
و اباحی مسلکانه، بخصوص در میان اسماعیلیانِ نخستین
و قِرْمطیان
و نزاریان دورههای بعد، شد. این گروههای افراطی از باطنیه اسماعیلی لزوم پایبندی به ظاهر شریعت،
و بخصوص عمل به احکام شرع را نفی میکردند
و رعایت آن را برای کسانی که به امام
و حقایق باطنی معرفت داشتند لازم نمیدانستند. اینان معمولاً گرایشی نیز به اِکرام وافر از وصی، یعنی
علی علیهالسّلام داشتند
و مرتبه وی را بالاتر از مرتبه پیامبراکرم صلّیاللّهعلیه
وآلهوسلّم میدانستند، زیرا مانند نُصَیْریه، مقام تأویل را برتر از مقام تنزیل میشمردند.
هر چند اسماعیلیان دوره فاطمی عقاید خود را در همان قالب فکری اسماعیلیانِ نخستین بیان کردند
و همچنان به تمایز بین ظاهر
و باطن کتب آسمانی
و احکام شرعی معتقد بودند، ولی برخلاف اسلافِ خود توازن بیشتری میان آن دو جنبه برقرار کردند
و تأکید بیش از حد بر باطن را کنار گذاشتند. در نظر اسماعیلیان فاطمی، ظاهر
و باطن احکام
و شعائر مذهبی در عین اینکه لازم
و ملزوم یکدیگرند، هر یک مقام خاص خود را دارند. بنابراین، رهبران مرکزی دعوت فاطمی با مواضع افراطی
و خلاف شریعتِ قرمطیان بحرین
و دروزیها و بعضی دیگر از گروههای اسماعیلی، که از تأکید بر باطن سرچشمه میگرفت، سخت مخالفت میکردند.
با این حال، در دوره فاطمی تأویل اهمیت خود را در تفکر اسماعیلی حفظ کرد
و اسماعیلیان فاطمی نیز معتقد بودند که فقط از طریق تعلیم
امام معصوم اسماعیلی
و معلمانِ منتخب وی،
و از راه تأویل، میتوان به حقایق مکتوم در باطن دین رسید. بدین علت، اسماعیلیان فاطمی غالباً نصّ قرآن را «قرآنِ صامت» مینامیدند واز امامان خود به عنوان «قرآن
ناطق» یاد میکردند.
داعیان
و متفکران برجسته اسماعیلی دوره فاطمی در کتب
و رسایل کثیر خود غالباً از ضرورت حفظ تعادل میان ظاهر
و باطن دین سخن گفتهاند
با فوت المستنصرباللّه در ۴۸۷
و تقسیم اسماعیلیان فاطمی به دو شاخه مُسْتَعلوی (طیبیّه)
و نزاری، اسماعیلیان مستعلوی همان تفکر اسماعیلیان فاطمی را ادامه دادند، امّا نزاریان، که به رهبری
حسن صباح مدت کوتاهی در
ایران و شام به قدرت رسیدند، از ابتدای کار دعوت جدیدی را پایه گذاری
و نظریههایی افراطی به نظام مذهبی خود وارد کردند.
به اعتقاد ایشان تعالیم امامِ وقت میتوانست دستورهای امامان قبلی را منسوخ کند
و در نتیجه، هرگونه تغییری را که امام در اصول مذهب ایشان میداد با آمادگی کامل پذیرا میشدند.
حسنِ دوم، یکی از جانشینان حسن صباح که در میان نزاریه به حسن «عَلی ذِکْرِه السَّلاَم» شهرت یافت
و خود را از نسل نزار
و امام میدانست، بانی انقلابی در اصول عقاید نزاریان شد. وی در
رمضان ۵۵۹ در الموت فرا رسیدن قیامت را اعلام کرد
و «غسلِ شرع» را از گردن پیروان خود برداشت. انقلابی را که حسن دوم بدین طریق در عقاید نزاری ایجاد کرد،
و در نوشتههای محققان جدید به «نظریه قیامت» معروف شده است، فرزند
و جانشین او
محمد بن حسن ادامه داد
و تکامل بخشید.
در این نظریه، بر پایه تأویل اسماعیلی، مفاهیم معاد
و قیامت معانی رمزی
و باطنی یافتند
و قیامت به تجلی حقایق در ذات روحانیِ شخص امام اسماعیلی تعبیر شد.
بدین ترتیب، کسانی که مذهب نزاری را پذیرفته بودند اکنون با معرفت امام نزاری به حقیقت دین یعنی باطن شریعت پی برده
و به بهشت معنوی وارد شده بودند. امّا دیگران که از معرفت امام محروم بودند، چون از وجود روحانی بی بهره بودند، در دوزخ به سر میبردند. امام نزاری قایم قیامت محسوب شد
و مرتبه ای برتر از مرتبه امامان عادی
و حتّی
پیامبران یافت. طبق تعالیم کهن اسماعیلیّه درباره قیامت، حسن دوم
و فرزندش محمد شریعت را نیز نسخ کرده بودند، زیرا در دورِ قیامت
و زندگی بهشتی
تبعیت از احکام دین ضروری نیست. مثلاً نزاریان به جای پنج بار
نماز خواندن در شبانه روز، اکنون موظف بودند که همواره در قلوب خود به
عبادت خداوند مشغول باشند. نسخ احکام شرعی در دور قیامت به حذف تقیّه تعبیر میشد. در دور قیامت،
مؤمنان فقط موظف به توجه حقیقت روحانی امام بودند، زیرا وی تجلی ذاتِ باری تعالی
و مظهر «کلمه»
و «امر» الهی محسوب میشد.
بدین ترتیب، اکنون نزاریان، غیر از ظاهر
و باطن، قادر به درک ساحت سومی شده بودند، که عبارت بود از باطن نهفته در باطن یا حقیقت نهایی. در دور قیامت، «عام» یعنـی غیر نزاریان، «اهل تضاد» نام گرفتند،
و نزاریان خود به دو گروه «اهلِ ترتّب»
و «اهل وحدت» منقسم میشدند. اهل ترتّب همان افراد خاص
و پیروان عادی امام نزاری بودند، ولی اهل وحدت یا «اخصّ خاص» نزاریانی بودند که به کل حقیقت دست یافته
و حقیقت امام را شناخته
و به رستگاری کامل رسیده بودند.
نزاریان در اواخر دوره الموت تغییرات دیگری در اصول عقاید خود به وجود آوردند ولی «
نظریه قیامت » همچنان رکن اصلی عقاید این فرقه باقی ماند.
ظاهراً تفکر باطنی، به صورت اسماعیلی آن، بر بعضی از فرق بعدی، از جمله
حروفیّه اثر داشته
و این فرقهها نیز از تعبیرات تمثیلی
و رمزی، ولو به گونه ای متفاوت، استفاده کرده اند. اصطلاحات
و مفاهیم باطنیه، سوای ویژگیهای فرقه ای آن، در اندیشه عرفانی نیز تأثیر داشته است.
از طرف دیگر،
اهل تسنن در نوشتههای جدلیِ خود، افرادی را که بدون توجه به معنای ظاهریِ کلام خدا بر باطن تکیه میکردند از راه تخطئه باطنی میخواندند. برای مثال، ا
بن تیمیه این واژه را نه تنها به شیعه باطنی اطلاق میکند، بلکه در مورد بعضی از صوفیان
و فلاسفه ای چون
ابن رشد نیز به کار میبرد.
(۱) قرآن.
(۲) ابن حزم، الفصل فی الملل
و الاهواء والنحل، قاهره ۱۳۱۷ـ۱۳۲۱.
(۳) ابواسحاق قهستانی، «هفت باب بابا سیدنا» در مرام اسمعیلیه، چاپ وایوانف، بمبئی ۱۹۵۹.
(۴) اسحاق بن احمد ابویعقوب سجستانی، کتاب اثبات النبوات، چاپ عارف ثامر، بیروت ۱۹۶۶.
(۵) اسحاق بن احمد ابویعقوب سجستانی، کتاب الافتخار، چاپ مصطفی غالب، (بیروت) ۱۹۸۰.
(۶) اسحاق بن احمد ابویعقوب سجستانی، «کتاب الینابیع»، در ایران
و یمن: یعنی سه رسالة اسماعیلی، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۷) اسحاق بن احمد ابویعقوب سجستانی، کشف المحجوب: رسالة در آیین اسماعیلی از قرن چهارم هجری، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۲۷ ش.
(۸) سعد بن عبداللّه اشعری، المقالات
و الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، (تهران) ۱۳۶۱ش.
(۹) علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین
و اختلاف المصلین، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۲۹ـ۱۹۳۰.
(۱۰) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت.
(۱۱) عطاملک بن محمد جوینی، تاریخ جهانگشا، چاپ محمد قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
(۱۲) ابراهیم بن حسینی حامدی، کنز الولد، چاپ مصطفی غالب، ویسبادن ۱۹۷۱.
(۱۳) احمد بن عبداللّه حمیدالدین کرمانی، راحة العقل، چاپ مصطفی غالب، بیروت ۱۹۶۷.
(۱۴) احمد بن عبداللّه حمیدالدین کرمانی، «رسالة الواعظة»، چاپ محمدکامل حسین، مجلة کلیة الا´داب جامعة فوادالاول، ج ۱۴ (مه ۱۹۵۲).
(۱۵) نیز در مجموعه رسائل الکرمانی، چاپ مصطفی غالب، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۶) رشیدالدین فضل اللّه، جامع التواریخ: قسمت اسماعیلیان، چاپ محمدتقی دانش پژوه
و محمد مدرسی زنجانی، تهران ۱۳۳۸ ش.
(۱۷) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل
و النحل، چاپ عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره ۱۹۶۸، ۱۳۹۰۰.
(۱۸) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، تأویل الدعائم، چاپ محمدحسن اعظمی، قاهره ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲.
(۱۹) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، دعائم الاسلام
و ذکر الحلال
و الحرام،
و القضایا
و الاحکام عن اهل بیت رسول اللّه علیه
و علیهم افضل السّلام، چاپ آصف بن علی اصغر فیضی، (قاهره) ۱۹۶۳ـ۱۹۶۵.
(۲۰) عبداللّه بن علی کاشانی، زبدة التواریخ: بخش فاطمیان
و نزاریان ساختة ۷۰۰، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲۱) محمد بن عمر کشّی، اختیار معرفة الرجال، المعروف به رجال الکشی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش.
(۲۲) برنارد لویس، تاریخ اسماعیلیان، ترجمه فریدون بدره ای، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۳) محمد بن احمد ملطی، کتاب التنبیه
و الرد علی اهل الاهواء
و البدع، چاپ س دیدرینغ، استانبول ۱۹۳۶.
(۲۴) هبة اللّه بن موسی مؤید فی الدین، المجالس المستنصریه، چاپ محمدکامل حسین، قاهره ۱۹۴۷.
(۲۵) هبة اللّه بن موسی مؤید فی الدین، المجالس المؤیدیه المائه الاولی، چاپ مصطفی غالب، بیروت ۱۹۷۴.
(۲۶) ناصر خسرو، وجه دین، چاپ غلامرضا اعوانی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۲۷) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، روضة التسلیم، یا، تصورات، چاپ وایوانف، بمبئی ۱۹۵۰.
(۲۸) حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه.
(۲۹) علی بن محمد والد الجمیع، کتاب تاج العقائد
و معدن الفوائد، چاپ عارف ثامر، بیروت ۱۹۶۷.
(۳۰) سهراب ولی بدخشانی، سی
و شش صحیفه، چاپ هوشنگ اجاقی، تهران ۱۳۳۹ ش.
(۳۱) مارشال هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، تبریز ۱۳۴۳ ش.
(۳۲) خیرخواه هراتی، کلام پیر، چاپ وایوانف، بمبئی ۱۹۳۵.
(۳۳) جعفر بن منصور یمنی،
سرائر و اسرار النطقاء، چاپ مصطفی غالب، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۳۴) جعفر بن منصور یمنی، کتاب الکشف، چاپ رستروطمان، لندن ۱۹۵۲.
(۳۵) د. اسلام/ فرهاد دفتری.
(۳۶) نعمان بن محمد قاضی نعمان، اساس التأویل، چاپ عارف ثامر، بیروت ۱۹۶۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باطنیه»، شماره۲۴۲. کتاب فرهنگ علم کلام، احمد خاتمی، ص۷۴-۷۵.