• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

برتری امامان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



برتری مقامات علمی‌ ائمه نسبت به انبیاء در روایات بسیاری مطرح شده و دلیل اصلی آن وحدت نورانیت باطنی ائمه (علیهم‌السّلام) با پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و چون آن حضرت برتر از همه انبیاء هستند علوم ائمه نیز که برگرفته از همان منبع واحد است از تمامی‌ انبیاء برتر خواهد بود. ضمن اینکه برتری نوع انسان نسبت به ملائکه از مسلمات اسلامی‌ بوده بنابراین، اینکه ائمه معصومین (علیه‌السّلام) دارای مقامی‌ برتر از ملائکه باشند به هیچ وجه جای استبعاد نخواهد داشت.



این کلام امام خمینی که فرموده: همانا مقام امامان چنان بالاست که نه ملائکه و نه نبی مرسل می‌تواند به آن برسند.
[۱] موسوی، روح الله، حکومت اسلامیه، ص۲۵.
برگرفته از احادیث فراوانی است که در کتب روایی معتبر نقل شده است از جمله:
اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ وَ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا اَبَا مُحَمَّدٍ اِنَّ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْاِیمَانِ وَ اللَّهِ مَا کَلَّفَ اللَّهُ ذَلِکَ اَحَداً غَیْرَنَا وَ لَا اسْتَعْبَدَ بِذَلِکَ اَحَداً غَیْرَنَا... ؛ امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: همانا نزد ما سری از اسرار خداوند و علمی‌ از علم الهی است که نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه مومن آزموده شده به ایمان توان دریافت آن را ندارد و خداوند کسی را بدان مکلف نکرده است و احدی غیر ما خداوند را به واسطه این علم پرستش ننموده است.
بنابر این مسئله برتری علم و مقامات ائمه باید براساس این روایات بررسی شود و استناد علمای شیعه در امثال این سخنان بر این گونه روایات بوده است.


قبل از پرداختن به بحث مقامات ائمه تذکر این نکته لازم است که افضلیت نوع انسان بر ملائکه جزو مسلمات اسلامی‌ محسوب می‌شود بنابراین، اینکه ائمه معصومین دارای مقامی‌ برتر از ملائکه باشند به هیچ وجه جای استبعاد نخواهد داشت.


اما برتری ائمه نسبت به انبیاء الهی نیز از جهات مختلفی قابل اثبات بوده و با هیچ یک از مبانی اسلامی‌ منافاتی ندارد و بلکه شناخت این مقامات ارتباط تنگانگی با حقیقت معنوی اسلام دارد که وظیفه هر مسلمانی است که نسبت به این مقامات که خصائص انسان کامل است بی اطلاع نبوده و معرفت درستی نسبت به آن داشته باشد. اثبات این مدعا در ضمن نکات ذیل ارائه می‌شود:

۳.۱ - نکته اول

چهارده معصوم حقیقت واحدی دارند، و به تعبیر دیگر؛ از نور واحدی هستند. این اتحاد نوری اهل بیت (علیهم‌السّلام) به صراحت در روایات بسیاری وارد شده است، البته گاهی پنج تن آل عبا، و زمانی دیگر، همه معصومان، مورد تصریح روایات‌اند.
به عنوان نمونه می‌توان روایات زیر را از نوع اول و دوم دانست:
الف. قال الله تعالی: «یَا مُحَمَّدُ اِنِّی خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مِنْ سِنْخِ نُورِی وَ عَرَضْتُ وَلَایَتَکُمْ عَلَی اَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرَضِینَ فَمَنْ قَبِلَهَا کَانَ عِنْدِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ عِنْدِی مِنَ الْکَافِرِینَ یَا مُحَمَّدُ لَوْ اَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِی عَبَدَنِی حَتَّی یَنْقَطِعَ اَوْ یَصِیرَ کَالشَّنِّ الْبَالِی ثُمَّ اَتَانِی جَاحِداً لِوَلَایَتِکُمْ مَا غَفَرْتُ لَهُ اَوْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِکُم‌...» حدیث فوق از احادیث معراجی است که حق تعالی خطاب به حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: ‌ای محمد! من، تو و علی، فاطمه، حسن، حسین را از نور خود آفریدم و ولایت ‌شما را بر اهل آسمان و زمین عرضه داشتم، پس هر کس آن را بپذیرد، در پیشگاه من از مومنان بشمار می‌آید و هر کس آن را انکار کند، نزد من از کافران محسوب می‌گردد. ‌ای محمد! اگر بنده‌ای از بندگانم سر برآستان عبودیت من بساید تا بدانجا که جسمش فرسوده و نزار شود سپس در حالتی نزد من آید که منکر ولایت ‌شما باشد، هرگز او را نخواهم آمرزید تا آنکه به ولایت ‌شما تقرب جوید.
ب. «یَا مُحَمَّدُ اِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْاَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَایَتَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ یَا مُحَمَّدُ لَوْ اَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِی عَبَدَنِی حَتَّی یَنْقَطِعَ ثُمَّ لَقِیَنِی جَاحِداً لِوَلَایَتِهِمْ اَدْخَلْتُهُ النَّار...» ؛ در این روایت به نور واحد بودن همه ائمه تصریح شده است.

۳.۲ - نکته دوم

همه اهل بیت (علیهم‌السّلام) صاحب مقام ولایت هستند حضرت علی (علیه‌السّلام) در این باره می‌فرماید: «وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَة»؛ ویژگی‌های ولایت از آن آل محمد است. به این معنا که جانشینان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علاوه بر زعامت اجتماعی و عهده داشتن پاسخ‌گویی به احکام دینی، انسان‌های خود ساخته و معصومی‌اند که بر جهان و انسان، نفوذ غیبی دارند و به اذن خدا ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب‌اند و بر آنها تصرف تکوینی دارند.
علامه طباطبایی (رحمة‌الله‌علیه) در این باره می‌گوید: مقام امامت یک نوع ولایت است بر اعمال مردم از نظر باطن که توام با هدایت باشد و هدایت در اینجا به معنای رساندن به مقصود است نه تنها راهنمایی و ارائه طریق که کار پیغمبران و رسولان و بلکه عموم مومنانی است که از راه موعظه و نصیحت، مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنند.
به عبارت دیگر می‌توان گفت که ولایت بر دو قسم است: ولایت تشریعی و تکوینی.

۳.۲.۱ - ولایت تشریعی

ولایت تشریعی به معنای حق تشریع و قانونگذاری است که اختصاص به واجب تعالی دارد و حتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز از این حق برخوردار نیست (البته گفته شده است خداوند در حوزه‌ای از امور شرعی، اختیار تشریع را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اعطا کرد و حضرت در آن حوزه اقدام به تشریع نمود به عنوان مثال رکعت سوم و چهارم در نماز ظهر و عصر از تشریعات پیامبر است که به اذن خداوند صورت گرفت. این حرف اگر درست باشد، باید گفت که چنین چیزی از اختصاصات نبی است و فقط مربوط به ایشان می‌باشد و حتی در مورد ائمه ‌ (علیهم‌السّلام) چنین مطلبی وارد نشده است.) و او تنها منذر، مبشر، مبلغ و مبین احکام است.
[۱۳] ابن عربی، محی الدین، الفتوحات، ج۳، ص۶۹.


۳.۲.۲ - ولایت تکوینی

ولایت تکوینی به معنای توان و اقتدار نفس بر تصرف در ماده کائنات به اذن تکوینی خدا است. به عبارت دیگر؛ صاحب ولایت تکوینی به همّت خودش چیزی را در خارج از محل همّت، خلق می‌کند.
بر این اساس؛ تمامی‌ معجزات و کراماتی که اولیای الهی دارند بواسطه همین ولایت تکوینی آنها است و می‌توان گفت که، معجزه فعلی (معجزه قولی عبارت است از: کلمات و بیانات خداوند و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه (علیهم‌السّلام) ‌که حاوی معارف عمیق و حقی هستند که موجب حیرت و ابتهاج عقول عالمیان گشته‌اند. در فرق معجزه فعلی و گفتاری باید گفت که معجزه فعلی، هم محدود به زمان و مکان خاصی است و هم غالبا برای عوام است، چون آنها با محسوسات سر و کار دارند و اما معجزه قولی، اختصاص به زمان خاصی ندارد و در تمام عصرها باقی و برای خواص است.) همانند: شق القمر (از جمله معجزات پیامبر نصف کردن ماه بوده است.) و شق الشجر (حضرت امیر (علیه‌السّلام) در خطبه قاصعه نهج ‌البلاغة، معجزه شق الشجر را توضیح می‌دهند.) از طرف پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و شق الارض و شق البحر در داستان قارون و فرعون از ناحیه حضرت موسی (‌علیه السلام) و شق الجبل از سوی حضرت صالح (علیه‌السّلام) و شفا دادن اکمه و ابرص و احیای مردگان توسط حضرت عیسی (‌علیه السلام) و کندن در قلعه خیبر به اعجاز علوی حضرت علی(علیه‌السّلام) در نامه‌اش به عثمان بن حنیف به این حقیقت اشاره کرده و می‌فرماید: «وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ وَ رَمَیْتُ بِهِ خَلْفَ ظَهْرِی اَرْبَعِینَ ذِرَاعاً بِقُوَّةٍ جَسَدِیَّةٍ وَ لَا حَرَکَةٍ غِذَائِیَّةٍ لَکِنِّی اُیِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَکُوتِیَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِیئَة»؛
جامی‌در این باره می‌گوید:
بوده از غایت فتوت خویش
خالی از حول خویش و قوت خویش
قدرت و فعل حق از او زده سر
کنده بی خویشتن در خیبر
خود چه خیبر که چنبر گردون
پیش آن دست و پنجه بود زبون)، چیزی غیر از تصرف انسان کامل در کائنات، به نیروی ولایت تکوینی، نیست.

۳.۳ - نکته سوم

ولایت با قرب به خدا و فنای فی الله (فنا بر چند گونه است: اول، فنای ظاهر که فنای افعال است؛ دوم، فنای باطن که فنای صفات است؛ سوم، فنای ذات.) ،
[۲۰] دانشگر، احمد، دیوان حافظ با شرح عرفانی، ص۱۴۴-۱۴۵.
[۲۱] ابن سینا، حسین بن عبداللَّه، الاشارات و التنبیهات، با شرح خواجه نصیرالدین طوسی، ج‌۳، مقامات العارفین، ص۳۹۰.
[۲۲] موسوی خمینی، روح الله، چهل حدیث، ص۳۸۲.
و قرب به خدا نیز با اطاعت از خداوند و متخلق شدن به اخلاق الهی، حاصل می‌شود؛ یعنی انسان اگرچه نمی‌تواند خدا گردد، اما می‌تواند خدایی شود. او هر مقدار به منبع لایزال الهی متصل و به خدا نزدیک‌تر ‌گردد و به خرق حجب ظلمانی و نورانی توفیق یابد و افعال، صفات، ذات خود را نبیند، اسماء و صفات خدا بیشتر در او تجلی پیدا می‌کند امام مجتبی (علیه‌السّلام) فرمودند: «من عبدالله عبدالله له کل شیء»؛ هر کس بنده خدا شد خداوند همه چیز را تحت فرمان و بندگی او قرار می‌دهد.) خداوند قدرتش برای تصرف در کائنات نامتناهی است، انسان نیز به‌اندازه اتصال به قدرت بی‌پایان الهی، از قدرت تصرف در کائنات بهره‌مند می‌شود و....
در احادیث قدسی آمده است که خدواند فرمود: بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مَثَل خودم قرار دهم «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی» این روایت اینگونه نیز نقل شده است: «یا عبدی! احببنی اجعلک مثلی»،
[۲۵] ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، اسرار الصلاة، ج۱، ص۴ (مقدمة).
[۲۶] خویی، ملا مصطفی، شرح ‌دعای ‌صباح، خوئی، ج۱، ص۱۱، مقدمه مصحح.
[۲۷] آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۳۶۳.
؛ فرزند آدم من غنی هستم و فقیر نمی‌شوم از من اطاعت کن تا تو را بی‌نیاز قرار دهم که فقیر نشوی و من زنده‌ام و نمی‌میرم، آنچه به تو امر می‌کنم اطاعت کن تا تو را زنده دایمی‌ قرار دهم که هرگز نمیری و من به شیء می‌گویم باش پس می‌شود. از من اطاعت کن تا تو را آن چنان قرار دهم که به شیء بگویی باش پس موجود شود. «ابن آدم انا غنی لا افتقر اطعنی فیما امرتک اجعلک غنیا لا تفتقر یا ابن آدم انا حی لا اموت اطعنی فیما امرتک اجعلک حیا لا تموت یا ابن آدم انا اقول للشی‌ء کن فیکون، اطعنی فیما امرتک اجعلک تقول لشی‌ء کن فیکون»

۳.۴ - نکته چهارم

مقام ولایت با مقام نبوت فرق‌های بسیاری دارد و از جهت رتبه بالاتر از مقام نبوت است.
توضیح اینکه؛ «ولی» در مقام «فنا فی الله» به حقایق الهیه آگاه می‌گردد و چون از آن گلشن راز باز آمد، از آن حقایق خبر می‌دهد. از این آگاهی به «نبوت عامه» و گاهی هم به «نبوت مقامی» و زمانی به «نبوت تعریف» در مقابل «نبوت تشریع» تعبیر آورده می‌شود. «نبی» نیز از حیث «نبوت تعریف»، اخبار از ذات و صفات و افعال حق می‌دهد و از حیث «نبوت تشریع»، تبلیغ احکام و تادیب به اخلاق و تعلیم به حکمت و قیام سیاست، می‌کند. قرآن می‌فرماید: «وَ لَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنین‌»؛ یعنی انسان واصل به منزل احسان، به مشرب موسوی یعنی به نبوت مقامی‌ نایل می‌گردد هر چند منصب موسوی یعنی نبوت تشریعی برای او حاصل نشود.
[۳۲] حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم، ص۶۵۷.
بنابراین؛ اگرچه ما نمی‌توانیم به مرتبه نبوت،رسالت تشریعی برسیم، اما می‌توانیم با انجام عبادات الهی و طی کردن مراحل کمال، به قرب نوافل و بلکه به قرب فرائض نائل شویم و صاحب نبوت مقامی‌ و مقام ولایت گردیم.
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید ••• دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد


بهر حال می‌توان تفاوت‌های مقام ولایت و مقام نبوت را در موارد زیر خلاصه کرد:
۱. ولایت جنبه حقانی دارد و نبوت وجهه خلقی؛ به بیانی دیگر؛ نبوت جهت ظاهر ولایت و ولایت جهت باطن نبوت است.
۲. انبیاء چون در احدیت وجود فانی شده‌اند اطلاع بر حقایق مکنون در غیب وجود دارند و به اعتبار بقاء بعد از فنا و صحو بعد المحو بعثت می‌یابند و از آن حقایق خبر می‌دهند، اما بهر حال منشاء انباء جهت حقی و ولایت آنهاست.
۳. ولی عالم به شریعت و حقیقت است؛ یعنی به ظاهر و باطن آگاهی دارد، اما حوزه بعثت انبیاء و رسولان تنها شریعت و ظاهر است.
۴. ولی بر اعمال باطنی و باطن انسان اشراف دارد، لذا باید بی چون و چرا از او اطاعت کرد.
پیر را بگزین که بی پیر این سفر ••• هست بس پر آفت و خوف خطر
[۳۳] مولوی، مثنوی، دفتر اول، ص۱۳۲.

۵. نبی و رسول علم خود را بواسطه ملک و سایر عوامل وحی از خدا می‌گیرند، اما علم ولی مستقیماً از باطن حقیقت محمدیه افاضه می‌شود.
[۳۴] یثربی، یحیی، فلسفه عرفان، ص۱۸۱.

۶. نبوت و رسالت محدود به مکان و زمان‌اند، لذا منقطع می‌شوند، اما ولایت اینگونه نیست؛ زیرا ولی از اسماء الله است «هو الولی الحمید» و اسماء الله باقی و دائمند نتیجه اینکه این اسم همیشه مظهر می‌خواهد، پس ولایت منقطع نمی‌گردد «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» و انسان کامل مظهر اتم و اکمل این اسم شریف و همچنین صاحب ولایت کلیه است، اما رسول و نبی از اسماء‌الله نیستند و رسالت و نبوت از صفات کونیه زمانیه‌اند که به انقطاع زمان منقطع می‌گردند.
۶. ولایت شامل رسالت و نبوت تشریعی و نبوت عامه غیرتشریعی است، لذا از آن به فلک محیط عام تعبیر می‌کنند.
۷. معطی نبوت و رسالت، اسم ظاهر است که احکامشان متعلق به تجلیه است و معطی ولایت، اسم باطن است که مفید تحلیه است.
۸. ولایت باطن نبوت و رسالت است و نیل به این دو مبتنی بر ولایت است.
[۳۸] حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۸۴- ۸۶.



از آنچه بیان شد به خوبی معلوم گردید که، اولا: ولایت رسول بالاتر از رسالتش و ولایت نبی بالاتر از نبوتش است، ثانیا: ممکن است یک ولی‌ی را فضل نبوت نباشد، اما بحسب ولایتش اعلم و افضل از انبیا باشد. لذا حضرت خضر می‌تواند با «انک لن تستطیع معی صبرا»؛ تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی!، حضرت موسی را عتاب کند و بعد آن را با «الم اقل انک لن تستطیع معی صبرا»؛ آیا نگفتم تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی؟!، شدید‌تر کند و در نهایت بفرماید: «هذا فراق بینی و بینک»؛ اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده است‌ و دقیقاً به همین جهت است که بعد از ظهور حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) حضرت عیسی (علیه‌السّلام) به آن حضرت اقتداء می‌کند
[۴۲] کاشانی، سید عباس، المخازن، ج۱، ص۲۸۶.
با اینکه حضرت عیسی (علیه‌السّلام) از پیامبران اولواالعزم است، خلاصه اینکه اگرچه حضرت خضر (علیه‌السّلام) و حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) دارای فضل نبوت و منصب تشریعی نبودند، اما از لحاظ ولایت تکوینی، حضرت خضر بر حضرت موسی و حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) بر حضرت عیسی تقدم دارند و افضل‌اند. و از این روست که حضرت امیر (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «اَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ اَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم). ..»؛ روشنایی و نور وحی و پیامبری را می‌دیدم و بوی نبوّت را می‌شنودم. من هنگامی‌که وحی بر او فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم... و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز در حقش فرموده است: «اِنَّکَ تَسْمَعُ مَا اَسْمَعُ وَ تَرَی مَا اَرَی اِلَّا اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی‌»؛ و می‌بینی آنچه را من می‌بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی‌ امام حسن (علیه‌السّلام) نیز بعد از شهادت حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «و الله لقد قبض فیکم اللیلة رجل ما سبقه الاولون الا بفضل النبوة، و لایدرکه الآخرون‌»؛ بخدا امشب مردی از میان شما رفت که گذشتگان فقط به فضیلت پیغمبری از او برتر بودند و متاخران بدو نرسند.
[۴۴] علی بن حسین، مسعودی، مروج ‌الذهب، ج‌۲، ص۴۱۴.
یا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: «ان لله عبادا لیسوا بانبیاء یغبطهم النبیون بمقاماتهم و قربهم الی الله تعالی‌»؛ برای خداوند بندگانی است که پیامبر نیستند، اما انبیاء به مقاماتشان و قرب آنان به خدا، غبطه می‌خورند.
[۴۵] ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج۵، ص۳۴۳.
[۴۶] مدنی کبیر، سیدعلی خان، ریاض ‌السالکین، ج۶، ص۳۹۳.
[۴۷] سبزواری، ملاهادی، شرح‌ الاسماء الحسنی، ص۵۵۲.
در این روایت اخیر علاوه بر بیان تقدم انسان‌هایی که پیامبر نیستند بر پیامبران، به سرّ این تقدم نیز تصریح شده است؛ زیرا جمله «و قربهم الی الله تعالی‌» بیانگر راز تقدم اینان بر پیامبران است و این نکته را نیز از مباحث گذشته دانستیم که کمال قرب چیزی جز ولایت تکوینی نیست.
همچنین قرآن کریم می‌فرماید: «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفی‌ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» ؛ آنها که کافر شدند می‌گویند: «تو پیامبر نیستی! » بگو: «کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند! »
در این آیه، خداوند دو شاهد و گواه معرفی می‌کند، یکی خود خداوند و دیگری کسی که نزد او علم الکتاب است. گواهی خداوند با معجزات است که یکی از آن معجزات قرآن است، اما «من عنده علم الکتاب» چه کسانی‌اند و از چه ویژگی‌ای برخوردارند که گواهی آنان شاهد صدق رسالت پیامبر است؟، در یک جمله باید گفت که منظور از این عبارت حضرت علی (علیه‌السّلام) و ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) هستند که از مقام ولایت تکوینی بهره‌مندند.

۵.۱ - داستان حضرت سلیمان

برای روشن شدن این مطلب، گفتارمان را با ذکر داستان حضرت سلیمان و آوردن تخت بلقیس، که در آیات ۲۰ تا ۴۱ سوره نمل آمده است، پی بگیریم: هدهد از سرزمین «سبا» خبری به حضرت سلیمان داد که زنی بر آن سرزمین حکومت می‌کند که همه چیز در اختیار اوست و تخت عظیمی‌دارد! قومش برای غیر خدا- خورشید- سجده می‌کنند. حضرت نامه‌ای برای ملکه سبا فرستاد که بسوی من آیید در حالی که تسلیم حقّ هستید! اما او در پاسخ هدایایی فرستاد. این هدایا توسط حضرت سلیمان رد شد و... (سلیمان) گفت: «ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می‌آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» عفریتی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم! » امّا کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد! » و هنگامی‌که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، عبارت قرآن در آیه ۴۰ این است: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ اَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی‌».
پس کسی که در یک چشم برهم زدن توانسته تخت بلقیس را از یمن به فلسطین بیاورد و در کائنات تصرف کند، کسی است که دارای مقام ولایت تکوینی و به بیان روایات صاحب اسم اعظم الهی بوده، و به تعبیر قرآن دارای علمی‌ از کتاب، یعنی بخشی از علم کتاب بوده است. به عبارت دیگر؛ بیان قرآن نشان می‌دهد که این شخص از آن رو که به بخشی از علم کتاب دسترسی داشته و صاحب درجه‌ای از مقام ولایت تکوینی بوده، توانسته است در کائنات تصرف کند.

۵.۲ - روایت پیامبر

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حدیثی به ابوسعید خدری فرمود: «مراد از «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»، وصی برادرم سلیمان بن داود است (آصف بن برخیا، خواهر زاده حضرت سلیمان)، و مقصود از «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»، برادرم علی بن ابی طالب است‌. (این حدیث را گروهی از مفسران و علمای اهل سنت به همین عبارت یا شبیه آن نقل کرده‌اند) بدیهی است که، بین «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» و «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»، تفاوت بسیاری است؛ زیرا دومی‌ علم جزئی است و اولی علم کلی
در روایات نیز آمده است که، اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یک حرف آن نزد «آصف بن برخیا» بود، و نزد امامان اهل بیت (علیه‌السّلام) هفتاد و دو حرف آن است، و یک حرف آن مخصوص به ذات پاک خدا است از این رو امام صادق (علیه‌السّلام) در ذیل آیه‌ای که به داستان آصف بن برخیا اشاره دارد، می‌فرماید: «وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ»؛ و نزد ماست به خدا همه علم کتاب؛ یعنی اگر برای او بخشی از علم کتاب بود در نزد ما اهل‌ بیت همه آن است. از آنچه بیان شد معلوم گردید که بین دارندگان اسم اعظم الهی (صاحبان ولایت تکوینی) فرق است، بعضی از یک حرف بهره دارند و گروهی دیگر از ۷۲ حرف، اما آیا بین دارندگان این ۷۲ حرف نیز تفاوتی وجود دارد؟ امام صادق (علیه‌السّلام) در ذیل آیه ۴۳ سوره رعد فرموده است: «اِیَّانَا عَنَی وَ عَلِیٌّ اَوَّلُنَا وَ اَفْضَلُنَا وَ خَیْرُنَا بَعْدَ النَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ؛ یعنی این آیه ما را منظور داشته است که اوّلمان و افضلمان و بهترین ما بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، علی (علیه‌السّلام) است.


در پایان توصیه می‌شود برای روشن شدن کلیه جوانب این بحث و مطالعه بیشتر در این زمینه، به کتاب "نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی‌ به شخصیت و قیام امام حسین (علیه‌السّلام) به قلم قاسم ترخان و به همت انتشارات چلچراغ منتشر شده است مراجعه شود.


۱. موسوی، روح الله، حکومت اسلامیه، ص۲۵.
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۰۲، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۱۶.    
۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۸۱.    
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۲۳.    
۶. امام علی، نهج البلاغة، خطبه ۲.    
۷. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج۱، ص۲۷۵ - ۲۷۶.    
۸. جاثیه/سوره۴۵، آیه۱۹.    
۹. شوری/سوره۴۲، آیه۱۳.    
۱۰. شوری/سوره۴۲، آیه۲۲.    
۱۱. رعد/سوره۱۳، آیه۸.    
۱۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۰۶.    
۱۳. ابن عربی، محی الدین، الفتوحات، ج۳، ص۶۹.
۱۴. قصص/سوره۲۸، آیه۷۶ –۸۱.    
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۵۰.    
۱۶. شمس/سوره۹۱، آیه۱۱ – ۱۵.    
۱۷. آل عمران/سوره۳، آیه۴۹.    
۱۸. طبری، عماد الدین، بشارة المصطفی، ص۱۹۱.    
۱۹. ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، ص۶۰۴.    
۲۰. دانشگر، احمد، دیوان حافظ با شرح عرفانی، ص۱۴۴-۱۴۵.
۲۱. ابن سینا، حسین بن عبداللَّه، الاشارات و التنبیهات، با شرح خواجه نصیرالدین طوسی، ج‌۳، مقامات العارفین، ص۳۹۰.
۲۲. موسوی خمینی، روح الله، چهل حدیث، ص۳۸۲.
۲۳. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، ج۱، ص۳۲۷.    
۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶۸، ص۱۸۴.    
۲۵. ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، اسرار الصلاة، ج۱، ص۴ (مقدمة).
۲۶. خویی، ملا مصطفی، شرح ‌دعای ‌صباح، خوئی، ج۱، ص۱۱، مقدمه مصحح.
۲۷. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۳۶۳.
۲۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹۰، ص۳۷۶.    
۲۹. دیلمی‌، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب الی الصواب، ج۱، ص۱۵۶.    
۳۰. ابن فهد حلی، احمد بن محمد، عدة الداعی، ص۳۱۰.    
۳۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۲.    
۳۲. حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم، ص۶۵۷.
۳۳. مولوی، مثنوی، دفتر اول، ص۱۳۲.
۳۴. یثربی، یحیی، فلسفه عرفان، ص۱۸۱.
۳۵. شوری/سوره۴۲، آیه۲۹.    
۳۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۱.    
۳۷. نحل/سوره۱۶، آیه۹۶.    
۳۸. حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۸۴- ۸۶.
۳۹. کهف/سوره۱۸، آیه۶۴- ۷۸.    
۴۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹، ص۱۹۵.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۲۰۵.    
۴۲. کاشانی، سید عباس، المخازن، ج۱، ص۲۸۶.
۴۳. امام علی، نهج ‌البلاغة، خطبه ۱۹۲.    
۴۴. علی بن حسین، مسعودی، مروج ‌الذهب، ج‌۲، ص۴۱۴.
۴۵. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج۵، ص۳۴۳.
۴۶. مدنی کبیر، سیدعلی خان، ریاض ‌السالکین، ج۶، ص۳۹۳.
۴۷. سبزواری، ملاهادی، شرح‌ الاسماء الحسنی، ص۵۵۲.
۴۸. ابن عربی‌، محی الدین، الفتوحات (۱۴-ج)، ج۲، ص۱۲۵.    
۴۹. رعد/سوره۱۳، آیه۴۳.    
۵۰. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج۳، ص۲۸۰ -۲۸۱.    
۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۵، ص۴۷۳.    
۵۲. موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه المیزان، ج۱۱، ص۵۳۲.    
۵۳. کلینی، محمد بن یعقوب‌، الکافی، ج۱، ص۲۳۰.    
۵۴. کلینی، محمد بن یعقوب‌، الکافی، ج۱، ص۲۲۹.    
۵۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۳، ص۱۹۱.    



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «برتری ائمه نسبت به انبیاء»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۴/۹.    



جعبه ابزار