تاریخ تفلیس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پایتخت قدیمی
گرجستان ، مِتْسْخِت'ا/ مِتْسْخِت بود
که مطابق
اصطلاح شناسی رایج جغرافی نویسان مسلمان گاه
مسجد ذوالقرنین نامیده شده است
بر اساس وقایعنامه ای گرجی، اریستاوی (حاکم) ایرانی برای مقابله با ورز ـ بکر (۳۷۹ـ۳۹۳)، پادشاه گرجستان (از نوادگان سلسله خسروان از تبار ساسانیان)، فرستاده شد و تفلیس را «بین دروازه های
قفقاز » (بین داریال/ باب اللاّ ن و دربند)، به عنوان حصاری علیه متسختا
احداث کرد.
در طی جنگهای شاه واختانگ گورگاسال/ گورگسلانی (۴۴۶ـ۴۹۹) با ایرانیان،
قلعه و آبادی (سوفِلی) تفلیس ویران شد. واختانگ شهری را در تفلیس بنیان گذاشت و پسرش داچی (۴۹۹ـ۵۱۴) دیوارهای آن را کامل کرد .
بعد از ۵۲۳، ایرانیان برای ممانعت از حکمرانی حاکمان گرجستان شرقی، در تفلیس «
مرزپان » ایرانی گماردند که در کنار او نمایندگانی از
اشراف گرجی نیز به شکل صوری در
اداره کشور دست داشتند
والی متسختا تحت امر مرزپان بود. گوارام بگراتی (حک: ۵۷۵ ـ۶۰۰) شاهی بود که امپراتور بیزانس بنا به در خواست گرجیها در متسختا منصوب کرده بود. باورهای رایج، بنای کلیسای
سیون در تفلیس را به او نسبت میدهند
پس از پیروزی
خسروپرویز بر روم شرقی (بعد از ۶۰۶)،
استفانوس اول، پسر گوارام، به ایرانیها پیوست. پس از ۶۲۴ که هراکلیوس/ هرقل و متحدان ترکش تفلیس را محاصره کردند، استفانوس شجاعانه از شهر دفاع کرد ولی قلعه شهر تسخیر شد و استفانوس به
قتل رسید.
سپاهیان عرب در دوره فرمانروایی خلفای نخستین به ماوراء قفقاز (= قفقاز جنوبی) داخل شدند. بنا به نوشته
طبری در ۲۲/۶۴۳سُراقه (بن عمرو) با شهر بَراز (شاه باب الابواب) صلح کرد و حبیب بن مَسلَمه را برای مقابله با تفلیس فرستاد. طبری
صلح با مردم این شهر را در همین سال ذکر کرده، در حالی که این رویداد عملاً در ۲۵/ ۶۴۵ در دوره حکومت
عثمان اتفاق افتاده است. حبیب بن مسلمه پس از فتح
ارمنستان ، وارد تفلیس شد و
امان نامه ای برای اهل آنجا نوشت.
وی مردم را در اعمال دینی آزاد گذاشت و عالمی به نام عبدالرحمان بن جَزء (سُلَمی) را به تفلیس فرستاد تا آیین اسلام را گسترش دهد و مردم شهر خیلی زود به
اسلام گرویدند.
از زمان عملیات نظامی حبیب تا حکومت
متوکل (۲۳۲ـ ۲۴۷) جُرزان (گرجیهای شرقی) و اَبخاز (در اینجا به معنای «گرجیهای غربی دره ریون» یعنی ایمرتی/ ایمرتیا) به فرمانده نظامی عرب تفلیس خراج میپرداختند.
از زمان یزید دوم (۱۰۱ـ ۱۰۵) نامه ای در دست است که در آن
جراح بن عبداللّه ، بر تضمینی که
حبیب بن مسلمه به جرزان داده بود، تأکید کرده است.
در ۱۴۱/۷۵۸ خزرها به فرماندهی رأس طرخان به ارمینیه حمله کردند.
طبری
در شرح وقایع سال ۱۴۷/۷۶۴ مینویسد که در اثنای حمله
اَسترخان خوارزمی (کذا) تعداد زیادی مسلمان و
اهل ذمه زندانی شدند و ترکها وارد تفلیس گردیدند. یعقوبی بلافاصله بعد از وقایع سال ۱۴۱ از قیام صناریه یاد کرده است. این قیام را
عامربن اسماعیل سرکوب کرد، سپس به تفلیس بازگشت و در آنجا زندانیان خود را اعدام کرد. تجاوز دیگر خزرها به گرجستان در ۱۸۳/۷۹۹ اتفاق افتاد. آنها تا پل روی کُر پیشروی و کشور را ویران کردند اما تصرف تفلیس را مؤلفان
مسلمان ذکر نکرده اند
در حالی که بر طبق
وقایعنامه گرجی ، در دوره فرمانروایی توأمان برادران ایوانه و جوانشیر (۹۹ـ۱۷۰/ ۷۱۸ـ۷۸۶) بلُچان، سردار خَقَن (در ارمنی بول چأن)، تفلیس را تسخیر و
کارتلیا را فتح کرد.
خشنترین فرمانداری که
هارون الرشید (۱۷۰ـ۱۹۳) به ارمینیه فرستاد،
خُزَیمَه بن خازِم بود. گرجیها او را
سأچوم عاصم مینامیدند.
یعقوبی بی رحمی او را تأیید میکند.
جرجان (جرزان) و صناریه مقاومت کردند. سعیدبن هیثم، فرمانده خزیمه، آنها را شکست داد، از کشور بیرون راند و به تفلیس بازگشت.
در دوره
مأمون (۱۹۸ـ ۲۱۸) فردی به نام
محمدبن عَتّاب در
ارمینیه مستقر شد و در ۲۱۴/۸۲۹، سرزمین جرزان را فتح کرد و
صناریه به او پیوست
خالدبن یزید به محمدبن عتّاب امان داد و متحد او (صناریه) را مغلوب کرد اما نا آرامیها در ارمینیه ادامه داشت.
در ۲۱۵ـ۲۳۹/۸۳۰ـ۸۵۳، اسحاق بن اسماعیل گرجستان را امیرنشین خود اعلام کرد.
به گفته
مسعودی اسحاق بن اسماعیل از تبار
قریش و پدر او
اسماعیل بن شعیب ، موکل مروان دوم (۱۲۷ـ۱۳۲) بود که در دوره خلیفه امین (۱۹۳ـ۱۹۶) در گرجستان مستقر و با والی آنجا
اسدبن یزید درگیر شده بود. از عموی اسحاق،
علی بن شعیب ، در وقایعنامه گرجی یاد شده
و گفته شده است که او احتمالاً بعد از محمدبن عتاب تفلیس را از خالد تحویل گرفت اما پیش از آن در دوره فرمانداری حسن باذغیسی، دومین جانشین خالد، به نام اسحاق برمی خوریم. هنگامی که سپاهیان بیزانسی تئوفیلوس (۲۱۴ـ ۲۲۷/ ۸۲۹ ـ ۸۴۲) به ونند (نزدیک قارْص) رسیدند، سَهَک (اسحاق)، پسر اسماعیل، آنها را شکست داد
در نتیجه چنین کار برجسته ای، خلیفه واثق (۲۲۷ـ۲۳۲/ ۸۴۲ ـ ۸۴۷) اسحاق را به عنوان حاکم ارمینیه به رسمیت شناخت اما این امر زیاد طول نکشید. محمد، پسر و جانشین خالد، اسحاق را شکست داد و صناریه را بیرون راند. طبق وقایعنامه گرجی ، امیران محلی گرجی (که به دلیل دور بودنشان از حکومت مرکزی، ترس کمتری از آن داشتند) از محمد در برابر اسحاق و هم پیمانانش (اهالی
کاختیا و صناریه) پشتیبانی کردند.
در دوره فرمانروایی متوکل (۲۳۲ـ۲۴۷)، بُغای کبیر به ارمینیه فرستاده شد. در
ربیع الاول ۲۳۸/ اوت ۸۵۲ او از دَبیل به تفلیس رفت و از تپه های بلند کنار صُغْدَبیل (در منبع، بلندیهای ماخاتا در شمال ایسانی =
صغدبیل ) ناظر عملیات بود.
اسحاق حمله ای (به محاصره کنندگان) کرد اما نفّاطینِ (پرتاب کنندگان آتش یونانی) بغا، شهر را به آتش کشیدند. کاخ اسحاق طعمه آتش شد. ترکها و مورها او و پسرش، عمرو، را دستگیر و زندانی کردند، اسحاق را گردن زدند و در جریان نابودی شهر بر اثر آتش سوزی، پنجاه هزار تن جان خود را از دست دادند. مورها بازماندگان را زندانی و جنازهها را نابود کردند. همسر اسحاق، دخترِ حاکم سَریر (امیرنشین آوارها در شمال
داغستان )، در صغدبیل بود که خووَیثیه (مردم ساسون؛ مَیّافارِقین) از آن دفاع میکردند. بغا، به این شرط که
تسلیم شوند، به آنها امان داد و به عملیاتش در مسیر جَرْدَمان (گردمان) و بَیلقان ادامه داد
دستنوشته ای گرجی در کلیسای آتنی، نشان میدهد که در ۲۳۹ هجری
بغا تفلیس را فتح کرد؛
ویرانی امیرنشین مسلمان موکل سابق امویان، کانون تجمع عناصر محلی، یکی از خطاهای جبران ناپذیر خلافت بود. مؤلفان عرب
افول قدرت
اعراب را در قفقاز از این زمان قید میکنند. بغا بزودی فرا خوانده شد
. تا ۹۲۲ ضرابخانه ای عباسی برای ضرب دِرهَم، در تفلیس دایر بود (سکه های ۲۱۰، ۲۴۸، ۲۵۰، ۲۹۴، ۲۹۸، ۳۰۴، ۳۰۷، ۳۱۱، ۳۱۲، ۳۳۰، ۳۳۱ شناخته شده اند؛)
.
مسعودی از مسجد ذوالقرنین
به عنوان مقر شاه جرزان
به ارمنی: مَمبغی/ مَمفَلی، لقبی گرجی) یاد میکند.
ساجیان، نخستین سلسله مسلمان (ایرانی) که
اختیار اداری
بغداد را به دست آورده بودند، در
آذربایجان به منصه ظهور رسیدند .
ابوالقاسم یوسف که برای کمک به مسلمانانِ منزوی شده در شمال به آنجا رفته بود، در ۲۹۹/ ۹۱۲ به تفلیس رفت و جعفربن علی (امیر تفلیس) و قلعه های اوجَرمو و بوچورمه(در ایوری علیا )
را محاصره کرد. وقایعنامه گرجی از لشکرکشی دیگری (بین ۳۰۶ و ۳۱۱/ ۹۱۸ و ۹۲۳) و بلافاصله پس از آن، از ظهور
سالاریان در
برذعه (بَردَعه) و آذربایجان خبر میدهد ولی منابع مسلمان در این باره خاموش اند.
زمانی که
بگرات سوم (۳۷۰ـ ۴۰۵/ ۹۸۰ـ۱۰۱۴) کارتلیا، ابخاز و تائو (در چوروخ) و اَردَنوج را باهم متحد کرد، فضلون شدادی به ارمنستان یورش برد اما از گرجیها شکست خورد. با اینکه حکمرانان در کوتائیسی (خوثاثیسی)
اقامت میکردند، متسختا بازهم شهر سلطنتی تلقی میشد. در ۴۲۱/ ۱۰۳۰ رجال گرجی و کاختی با کمک امیرجعفر تفلیسی، علیه فضلون (فضلون گنجه ای) لشکر کشیدند اما وقتی فضلون درگذشت، لیپاریت اوربِلیانی، حاکم قدرتمند تِریالتی (در خِرامی علیا)، جعفر را با نیرنگ دستگیر و تنها با درخواست شاه جوان، بگراتِ چهارم (۴۱۸ـ۴۶۴/ ۱۰۲۷ـ ۱۰۷۲)، رها کرد. بگرات چهارم ظاهراً تمایل نداشت که تفلیس را توسط لیپاریت گردنکش تسخیر کند. جعفر دو باره در تفلیس مستقر شد ولی چند سال بعد، خود شاه، تفلیس را به محاصره در آورد. محاصره دو سال به طول انجامید و ناگهان شاه بنا به نظر لیپاریت، با جعفر صلح کرد. بعد از مرگ جعفر، ریش سفیدان تفلیس کلیدهای شهر را به بگرات که ارگ دارالجلال و برجهای
تسقالقین و تابور را اشغال کرده بود، پیشکش کردند.
در ۴۴۰/ ۱۰۴۸ سپاهیان
ابراهیم اینال (متوفی ۴۵۱؛ در گرجی بهرام ـ لَم) (سلجوقی) برای نخستین بار در باسیان (پاسین در علیای رود ارس) پدیدار شدند. در۴۴۵/ ۱۰۵۳ سلجوقیان به گنجه لشکر کشیدند اما حرکت تلافی جویانه بیزانسیها که متحد بگرات چهارم بودند، شهر را نجات داد. در نتیجه، مردم تفلیس دو باره بگرات را دعوت کردند اما دسیسه های لیپاریت باعث شد که بیزانسیها مدت سه سال بگرات را در قسطنطنیه زندانی کنند. بگرات قسمت اعظم قلعه هایش را هنگامی به دست آورد که
آلپ ارسلان (حک: ۴۵۵ـ ۴۶۵/ ۱۰۶۳ـ۱۰۷۳) به طور ناگهانی به گرجستان تجاوز نمود
در ۱۱ صفر ۴۶۰/۱۰ دسامبر ۱۰۶۸ آلپ ارسلان با همراهی شاهان ارمنستان و کاختیا (اغسرتان، پسر گاگیک، از دودمان کوریکوز که از ۱۷۱ تا ۴۹۸/ ۷۸۷ ـ ۱۱۰۵ فرمانروایی کردند) و همچنین با همراهی امیر تفلیس به بگرات یورش بردند. کارتلیا اشغال شد و بسیاری از مسیحیان کشته یا زندانی شدند. شدادیان غرامت پرداختند. تفلیس و روستاوی به فضلون گنجه ای و «آنی» به منوچهر بن ابوالاسوار داده شد. در بهار ۱۰۶۹، بگرات به کارتلیا بازگشت. فضلون در ایسان (شهرکی در ساحل چپ) اردو زد و با ۰۰۰، ۳۳ سپاهی، این سرزمین را ویران کرد. بگرات فضلون را، که جاده میانی کاختیا را گرفته بود، شکست داد ولی اغسرتان فضلون را دستگیر و زندانی کرد. بگرات به بهای واگذاری تعدادی قلعه در ایورا،
فضلون را آزاد کرد و او تفلیس را به بگرات تسلیم کرد که در آنجا فردی به نام
سیتْلارابا (سیدالعرب) ادعای امیری کرده بود.
احیای حکومت در زمان داوید دوم
آغمشنبلی فضلون (احیا کننده) ملقب به شاه «کارتلیا و ابخاز» (۱۰۸۹ـ ۱۱۲۵) رخ داد. داوید از میان باب اللاّ ن (داریال) چهل هزار قپچاق پلوْستی و پنج هزار
برده را که به مسیحیت گرویده بودند، به گرجستان آورد. این عناصر جنگجو، به رغم روحیه
حکومت ناپذیری که داشتند
، داوید را در بیرون راندن سلجوقیان یاری کردند. داوید پرداخت
خراج را متوقف و به مهاجرت فصلی ترکان به گرجستان پایان داد. او دخترش، تامار، را به زنی به شروانشاه آخْسِتان (در گرجی اغسرتان) داد و او را
تیولدار خود کرد. فتح تفلیس در ۵۱۵/۱۱۲۱. با شکایت مسلمانان تفلیس، محمودبن محمدِسلجوق (۵۱۲ ـ۵۲۵/۱۱۱۸ـ۱۱۳۱) به گرجستان لشکر فرستاد که در آن
نجم الدین غازی اَرْتُقی، دُبَیس بن صدقه مزیدی (دوربز در وقایعنامه گرجی)، و برادر سلطان طغرل (حاکم ارّان و نخجوان) با اتابک خود کونتوغدی، شرکت داشتند.
این سپاه در ۲ جمادی الاخره ۵۱۵/ ۱۸ اوت ۱۱۲۱ وارد
تریالتی و مَنْجَلیس شد اما داوید و قپچاقهایش، آن را تارومار کردند. بعد از آن در ۵۱۵، داوید به تفلیس حمله کرد، زیرا شهر میبایست «برای همیشه پایتخت و اسلحه خانه ای برای پسرانش» می شد
(بدرالدین) عینی (۷۶۱ـ ۸۵۵/ ۱۳۶۰ـ ۱۴۵۱) ــ که منابعی را به کار برده که بیشتر آنها در دسترس نیستند
ــ گواهی میدهد که تفلیس آتش گرفت و غارت شد اما بر خلاف دیگر منابع که تأکید میکنند داوید مرتکب بی رحمیهایی شد
، می گوید که شاه به احساسات مسلمانان حتی بیش از حاکمان مسلمان،
احترام میگذاشت. همچنین گفته شده است با اینکه سکه های شاه تصویر
حضرت مریم را داشتند
داوید قول داده بود که با نقوش اسلامی، سکه بزند.
احتیاط زیاد در رفتار با مسلمانان ضروری بود، زیرا همانطور که وقایعنامه گرجی اذعان دارد، بین مسلمانان و مسیحیان هنوز درگیری سختی وجود داشت
داوید در تفلیس وارث بنوجعفر شد که معلوم نبود عرب بودند یا منشأ گرجی داشتند
عینی دوره حکمرانی مسلمانان در تفلیس را چهارصد سال اما دوره بنوجعفر را دویست سال ذکر کرده است. حدود ۳۰۰/ ۹۱۲، امیر تفلیس جعفر
نامیده میشد
جانشین او در تفلیس سکه ضرب کرد که همان دِرهَمهای معروف به منصوربن جعفر، به تاریخ ۳۴۲ و ۳۴۳ (به نام خلیفه
المطیع للّه ) و جعفر بن منصور به تاریخ ۳۶۴ و ۳۶۶ (به نام
الطائع للّه ) بود. در دوره بگرات چهارم (۴۱۸ـ۴۶۵/ ۱۰۲۷ـ۱۰۷۲) نیز نام امیر تفلیس جعفر بود (پدر او، علی، دارایی کلیسای اسوتی ـ تسخوولیِ متسختا را ربود). چهل سال پیش از آنکه داوید تفلیس را بگیرد، اعضای جوان خاندان بنوجعفر بر شهر حکومت میکردند که هر کدام به تناوب، یک ماه قدرت را در دست داشتند.
ابن اَزْرَق ، مورخ میّافارقینی، در ۵۴۸/ ۱۱۵۳ از تفلیس دیدار کرده و مدتی در آنجا بوده است
او میگوید مردم در وضع مساعدی میزیستند
گئورکی سوم لاشا (در زبان
ابخازی به معنای «باشکوه»)، پسر تامار، که از ۶۱۰ تا ۶۲۰/۱۲۱۲ تا ۱۲۲۳ فرمانروایی کرد، خراج گنجه،
نخجوان ، ارزرم (کارنوکالاک) و خلاط را وضع کرد اما در ۶۱۷ (۱۲۲۰) سپاهیان مغولِ سوبوتای و جِبِه (به گرجی: سوبا و یاما، یا چأبا) در ایران ظاهر شدند. گرجیها به دفعات شکست خوردند. وقایعنامه
شکست در بِردوج (در
بورچالا ) را به عنوان آغاز شکستهای ارتشهای گرجی ــ که پیش از آن همیشه پیروز بودند ــ مورد توجه قرار میدهد.
جلال الدین خوارزمشاه (متوفی ۶۲۸) گرجیان را در شعبان ۶۲۲/اوت ۱۲۲۵ در گرنی شکست داد
شلوه و (اِیوانی) از رؤسای گرجی و سران دیگر آنان دستگیر و زندانی شدند.
تفلیس در ۱۰
ربیع الاول ۶۲۳/۱۱ مارس ۱۲۲۶، اشغال شد. طبق گفته
جوینی ، جلال الدین ساکنان شهر را بخشید و به آنها
اجازه داد از شهر خارج شوند و به ابخاز بروند اما همه عبادتگاههای مسیحیان را ویران کرد. از سوی دیگر،
ابن اثیر می گوید که شهر با حمله ناگهانی گرفته شد و همه آنهایی که اسلام را نپذیرفتند، کشته شدند. نَسَوی (ص ۱۵۰) نیز قتل عام همه گرجیها و ارمنیهای تفلیس را تأیید میکند
شرف الملک وزیر، حاکم شهر شد. هنگامی که او برای
قشلاق به گنجه رفت، گرجیها به تفلیس بازگشتند و با آگاهی از اینکه حفظ آن برای آنها غیرممکن است، شهر را سوزاندند.
جلال الدین در ۶۲۸ از صحنه خارج شد اما بازمانده های خوارزمشاهیان برای شرق گرجستان مزاحمتهایی ایجاد و فئودالها را در قلعه هایشان حبس میکردند. هنگامی که مغولهای
جورماغون از طریق گنجه وارد گرجستان شدند، تفلیس هنوز در مالکیت
روسودان بود. این واقعه در ۶۳۳/ ۱۲۳۶ اتفاق افتاد
روسودان تفلیس را به قصد
کوتائیسی ترک کرد و حاکم تفلیس شهر را به آتش کشید .
نویانها، که وقایعنامه همیشه از چهار تن آنان (چَرمَغَن، چَغَتَر، ایوسِر و بایجو) یاد میکند، کشور را اشغال و تفلیس را بازسازی کردند. حکومت روسودان به دره
ریون محدود شد. هر دو داوید در میان حاضران قوریلتایِ (مجمع عمومی شاهزادگان و امرای خاندان سلطنتی) گیوک خان (حک: ۶۳۹ـ ۶۴۷) در ۶۴۳/ ۱۲۴۵ ذکر شده اند.
چون داوید نارین مورد توجه
هولاکو نبود، به ابخاز گریخت. وقایعنامه مینویسد «ازینرو بود که کشور ما به دو امیرنشین تبدیل شد»
گرجستان شرقی دو تیولدار عمده داشت: در یک سو،
باتوخان (متوفی ۶۵۳)، صاحب قلمرو شمالِ قفقاز، که آرزو داشت اقتدار خود را بر سراسر گرجستان گسترش دهد؛ در دیگر سو، ایلخانهای ایران که بر حقوق خود در آنجا اصرار میکردند. داوید، پسر لاشا، که از سخت گیریهای خوجه عزیز، جمع آوری کننده مالیاتِ مغولها، ناراحت بود،
نزد پسرعموی خود گریخت. نویان اویرات ارغون تفلیس را اشغال کرد. در دوره حکمرانی
اباقاخان (۶۶۳ـ۶۸۰)، برکه به قفقاز جنوبی بازگشت و به تفلیس رسید، که بسیاری از مسیحیان در آنجا
قتل عام شده بودند
جانشین داوید پسر لاشا، پسرش
دمیتری دوم بود (۶۷۲ـ ۶۸۸/ ۱۲۷۳ـ۱۲۸۹) که در بیشتر نبردهای اباقا و احمد شرکت جست اما خزانه او در دوره حکمفرمایی
ارغون (۶۸۳ـ۶۹۰) توقیف شد و پس از فلک کردنش در اردو، سرش را از تن جدا کردند. گرجیها او را «شوا ـ تاو ـ داده بولی» (کسی که سرش را به عنوان قربانی داد) می نامند.
مغولها شاهان متعدد دیگری را منصوب و سپس معزول کردند.
داوید ششم (۶۹۱ـ۷۱۰/ ۱۲۹۲ـ۱۳۱۰) برای مذاکره با خانِ آل باتو (او تاخا = توختوقو) کوشش بیهوده کرد. او ناگزیر بود هیئتی مرکّب از اسقف
ارتدوکس و قاضی تفلیس به حضور
غازان (۶۷۰ـ۷۰۳) گسیل دارد
(این امر گواه آن است که جلوس غازان خان موجب احیای
اسلام گردید). گرجیان به شرکت در همه عملیات جنگی مغولها ادامه دادند، که به هر حال نه آنها را از اذیت و آزار نجات داد
نه از کوشش برای تغییر دینشان رهاند (یعنی بعد از لشکرکشی ۱۳۰۷
گیلان ).
بعد از مرگ الجایتو (۷۱۶/۱۳۱۶)، گئورگی پنجم (برتسقینوالی، «باشکوه») با حمایت
امیر چوپان ، بر تخت نشست (۱۳۱۶ـ۱۳۴۶). گئورگی با استفاده از اغتشاشات سالهای پایانی حکومت ایلخانان، مغولها را بیرون راند. او یاغیان را نابود کرد و با اردوی خود به ایمِرْتی رفت و نه تنها سرزمینهای گرجی را تا اِسپر (اکنون ایسپیر)، بلکه همه سرزمینهای «نیکوفْسیا» (حدود ۲۴ کیلومتری سوخوم/ سوخومی در دریای سیاه) تا دربند را با خود متحد کرد.
تیمور (۷۳۶ـ۸۰۷) در عهد سلطنت طولانی بگرات پنجم (۷۶۱ـ ۷۹۷/ ۱۳۶۰ـ ۱۳۹۵) ظاهر شد. مورخان رسمی دوره سلطنت او، عملیات جنگی او را در گرجستان «
جهاد » قلمداد میکنند. در
زمستان ۷۸۸، تیمور عازم
قارص شد.
بگرات ناگزیر خود را در قلعه تفلیس حبس کرد. شهر، تسخیر و شاه و ملکه زندانی شدند. وقایعنامه و توماس مِتسوپی
به
ارتداد شاه اشاره میکنند ولی آن را نیرنگ هوشیارانه ای مینمایانند که او را قادر ساخت تا دوازده هزار سرباز تیمور را به طورکلی نابود سازد و سرزمین خویش را پس بگیرد. پسر او گئورگی در ۷۹۷/۱۳۹۵ جانشین پدر شد. در ۷۹۶/ ۱۳۹۴ چهار امیر به ناحیه
آخال تسیخه (آخیسخه)، برای درخواست قانون
غزا ، اعزام کرد. تیمور پس از تنبیه گرجیهایی که
قراقالقانلیق («دارندگان سپر سیاه» =کوه نشینان گرجی، پِشاویها و خِوْسورها) نامیده میشدند، از طریق تفلیس، به شکی بازگشت.
تیمور در بهار ۸۰۲/ ۱۴۰۰ به تفلیس لشکر کشید و از گئورگی (گُرگین) خواست که علیه سلطان طاهر به او کمک کند و چون پاسخ مناسب نشنید، سراسر کشور را ویران کرد
و گئورگی به کوهستان عقب نشینی نمود. سپاهیان تیمور در تعقیب گئورگی، سِوانِتی را ویران کردند. گئورگی به ابخاز رفت و طاهر را به
آسیای صغیر باز گرداند. با میانجیگری مسلمانی به نام اسماعیل
، گئورگی به تیمور پیشنهاد پرداخت
خراج داد و او پذیرفت
تیمور در ۸۰۴ از طریق سیواس ـ بغداد ـ تبریز، به قفقاز جنوبی بازگشت و به شرط پشتیبانی از او و نیز رفتار مناسب با مسلمانان، به گئورگی امان داد
در زمستان ۸۰۵ ـ ۸۰۶/ ۱۴۰۳ـ۱۴۰۴ نیز ضمن عبور از تفلیس، همه صومعهها و کلیساها را ویران کرد و به
بیلقان رفت. سراسر قلمرو بیلقان تا طرابزون نیز به عنوان تیول به شاهزاده خلیل میرزا داده شد
در دوره تیموری،
اوزون حسن (حک: ۸۵۷ ـ ۸۸۲) وارد صحنه شد. بر اساس نوشته
منجم باشی ، او برای نخستین بار در ۸۷۱، هنگامی که مسلمانان زندانی را از قلعه چِماقار رهایی بخشید، وارد گرجستان شد. گرفتاری شخصی او را از گرفتن آخال تسیخه باز داشت ولی در ۸۷۷ دست به حمله زد. بگرات دومِ ایمرتی خلع گردید و سی هزار زندانی از گرجستان گرفته شد. بر اساس روایت واخوشت، کنستانتین برای جلوگیری از تسخیر شهر تفلیس به دست بگرات، آن را برای اوزون حسن محاصره کرد. اوزون حسن با به جا گذاشتن پادگانی در تفلیس، حکومت را به
کنستانتین واگذار کرد
ولی در تاریخ عالم آرای امینی اثر
فضل اللّه بن روزبهان ، نام حاکمی (ایالت) که از سوی اوزون حسن گماشته شده بود،
صوفی خلیل بیگ آمده است. این شخص تا زمان مرگ اوزون حسن در ۸۸۲/ ۱۴۷۸، هنگامی که گرجیها شهر را بازپس گرفتند، در آنجا اقامت داشت.
سلطان یعقوب
آق قوینلو در ۸۹۲ صوفی خلیل بیگ را برای فتح گرجستان فرستاد.
کوستاندیل (کنستانتین سوم) از تفلیس عقب نشینی کرد. صوفی خلیل با یاری قوای کمکی که در زمستان رسید، محاصره را آغاز کرد و نخست همه قلعه های
کوجیر (کُجوری، جنوب تفلیس) را تصرف کرد. در جنگی در اطراف تفلیس مسلمانان بشدت آسیب دیدند ولی سرانجام والی
آقاایشک آقاسی شهر را گرفت (۳ ربیع الاول ۸۹۴).
وقایعنامه
ضمن تأیید بسیاری از جزئیات، فتح تفلیس را تکذیب میکند.
در ۹۲۹
شاه اسماعیل صفوی (حک: ۹۰۵ـ۹۳۰)، آغجه قلعه را تصرف کرد و با دادن قولهایی، ارگ تفلیس را به دست آورد. او به کلیساها بی حرمتی کرد و مسجدی «در گوشه پل» بنا کرد
این مسجد هنوز در ساحل راست پا بر جاست.
در ۹۴۷
شاه تهماسب (حک: ۹۳۰ـ۹۸۴) تفلیس را ــ که حاکم آن (کلبادگرجی) که از جانب لوارساب (لهراسب) اول تعیین شده و به ایرانیان
تسلیم شده و اسلام آورده بود ــ محاصره کرد.
سلطه عثمانی (۹۸۶ـ۱۰۱۲/۱۵۷۸ـ۱۶۰۳). در ۹۸۶/ ۱۵۷۸ در دوره سلطنت (پرتلاطم و آشفته سلطان محمد صفوی (۹۸۵ـ ۹۹۶) معروف به) خدابنده، عثمانیها به فرماندهی مصطفی لالاپاشا، از طریق سَم تسخه وارد گرجستان شدند و در جمادی الآخره /اوت تفلیس را، که داوودخان از آن گریخته بود، محاصره کردند. ترکها پادگانی را با دویست تن و یکصد توپ در تفلیس مستقر کردند. سنجقِ (پاشالیق) تفلیس به محمد، پسر فرهادپاشا، داده شد
دو کلیسا به
مسجد تبدیل گردید. در شعبان /اکتبر، یک پادگان ترک در گوری مستقر گردید و به عنوان
سنجق به سیمون داده شد. هنگامی که مصطفی پاشا به
ارزروم بازگشت، امامقلی خان، پسر
شمخال ، را اوزدِمیرپاشا به قتل رساند و سیمون تفلیس را به محاصره در آورد. حسن پاشا تدارکات پادگان را
تأمین کرد ولی درگیریها در پیرامون شهر ادامه داشت. در ۹۸۸/۱۵۸۰ سرعسکر جدید، سنان پاشا، وارد تفلیس شد و یکی از پسرهای
لوارساب را که اسلام آورده و یوسف نامگذاری شده بود، به سِمَتِ
بیگلربیگی تعیین کرد. سیمون پیشنهادهایی به ترکها داد که پذیرفته نشد. در
رجب ۹۹۰/اوت ۱۵۸۲ محمدبیگ برای آوردن تدارکات از ارزروم عازم تفلیس شد ولی در
گوری ایرانیها و گرجیها او را شکست دادند.
فرهادپاشا خود در رأس یک سپاه جدید (ذیقعده ۹۸۹/ دسامبر ۱۵۸۱) تصمیم گرفت که شهرهای تحت سلطه عثمانیها را تقویت کند. در ۹۹۲/۱۵۸۴
رضوان پاشا به تفلیس رفت. داوودخان پس از اندک تأملی جانب ترکها را گرفت. سیمون به رضوان حمله برد اما موفقیتی نداشت. ینی چریهای فرهادپاشا در آخال ـ کلاکی شورش کردند که این موضوع باعث عقب نشینی او شد. پس از لشکرکشی به
تبریز در ۹۹۵/۱۵۸۷، ایرانیها،
آذربایجان و ماوراء قفقاز شامل گرجستان (معاهده ۲۴
جمادی الاولی ۹۹۸/ ۲۱ مارس ۱۵۹۰) را به عثمانیها واگذار کردند
منبع اصلی که
هامر پورگشتال از آن استفاده کرده، نصرت نامه علی است (ذیقعده ۹۸۵ ـ ذیحجّه ۹۸۷/
ژانویه ۱۵۷۸ ـ ژانویه ۱۵۸۰).
سلطه عثمانی از ۹۹۹ تا ۲۵ جمادی الاولی ۱۰۱۲/۱۵۹۱ـ۲۱ اکتبر ۱۶۰۳، هنگامی که مجدداً
شاه عباس اول تفلیس را تسخیر کرد، کمابیش بی دردسر دوام یافت.
از ۱۰۴۴ تا ۱۰۶۸/ ۱۶۳۴ـ ۱۶۵۸، اتابک کیخسرو پسر
قورقوره که از ایران آمده بود، با عنوان رستم در تفلیس به قدرت رسید. رستم عنوان ایرانی قوللر آقاسی را دریافت کرد و دربار خود را به سبک دربار
ایران ترتیب داد. پادگانهای ایرانی در گوری و سورام/ سورامی مستقر شدند. زندانیان گرجی که به اسلام گرویده بودند، از ایران باز گردانده شدند و طریقه زندگی و رسوم ایرانی باب روز شد. رستم جشن
ازدواج خود را هم در
کلیسا هم در مسجد برگزار کرد و کلیسای متسختا را مرمت نمود.
واختانگ ،
فرزند خوانده رستم، جانشین او شد (۱۰۶۸ـ۱۰۸۷/ ۱۶۵۸ـ ۱۶۷۶) و سیاست ایران دوستی ادامه یافت. شاه عباس دوم (۱۰۵۲ـ۱۰۷۷/ ۱۶۴۲ـ۱۶۶۷) با دختر شاه نواز ازدواج کرد. این زن اگرچه
مسلمان بود، طرفدار دین مسیح بود و حتی آیینهای
اعتراف و
عشای ربانی را، که در سلطنت رستم مردم از انجام آن «خجالت میکشیدند»، دو باره برقرار کرد
گئورگی یازدهم (شاه نواز دوم) از
شاه سلیمان اول (حک: ۱۰۷۷ـ ۱۱۰۵)
خلعت دریافت کرد. در ۱۰۹۹/۱۶۸۸ او قربانی دسیسه های خویش در کاختیا شد و شاه،
ایراکلی (هراکلی) اول (۱۰۹۹ـ ۱۱۰۲/ ۱۶۸۸ـ۱۶۹۱؛ ۱۱۰۷ـ ۱۱۱۵/ ۱۶۹۵ـ۱۷۰۳) را به جای او تعیین کرد. این شخص که در
روسیه پرورش یافته بود، به اسلام گروید و خود را نظرعلی خان نامید.
شاه کاختیا محمدقلی خان (کنستانتین سوم) در ۱۱۳۵/ ۱۷۲۳، با جانبداری از لزگیها علیه واختانگ، تفلیس را گرفت، که در مدت سه روز غارت شد.
دومین سلطه عثمانی (۱۱۳۵ـ۱۱۴۷/۱۷۲۳ـ۱۷۳۴). در
رمضان ۱۱۳۵/ ژوئن ۱۷۲۳
سرعسکر ابراهیم پاشا ، بَکَر (در فارسی شاه نواز و در ترکی ابراهیم پاشا) را در تفلیس مستقر کرد. ینی چریها قلعه را تسخیر کردند. بکر شورش کرد ولی ترکها نیروهای تقویتی به فرماندهی یسه، عموی بکر (که نام عبداللّه را پذیرفته بود)، به تفلیس اعزام داشتند. در این بین معاهده ۲۲ ذیحجّه ۱۱۳۵/ ۱۲
سپتامبر ۱۷۲۳ ایران و روسیه به
امضا رسید که بر طبق آن ولایات
خزر به روسیه واگذار شد. معاهده عثمانی و روسیه نیز در اول
شوال ۱۱۳۶/ ۱۲ ژوئن ۱۷۲۴ در
استانبول منعقد شد؛ روسیه، داغستان و نوار باریک مرزی را نگه داشت و عثمانی سراسر ماوراء قفقاز تا
شماخی ، شامل سرزمینهای گرجی، را به دست آورد.
در ذیحجّه ۱۱۳۶/ اوت ۱۷۲۴ واختانگ، شاه معزول، با ۴۰۰، ۱ تن از ملتزمان خود به روسیه رفت. اقامت عثمان توپال پاشای نجیب زاده در تفلیس، در بین گرجیها خاطره خوشی برجای گذاشت .
نادر پس از خلع
شاه تهماسب دوم (حک: ۱۱۳۵ـ ۱۱۴۵/ ۱۷۲۳ـ۱۷۳۲) از سلطنت، مجدداً ماوراء قفقاز را فتح کرد. هنگامی که او درگیر عملیات نظامی در داغستان بود (۱۱۴۷/ پاییز ۱۷۳۴) اسحاق پاشای تفلیسی با سپاهی عازم یاری رسانی به گنجه بود که تیموراز (پسر نظرعلی خان = ایراکلی اول) و برادرزاده او
به اسحاق پاشا حمله بردند و او را وادار ساختند در ارگ تفلیس پناه بگیرد. نادر، با شعف بسیار هدایایی به دو شاهزاده داد.
در محاصره
گنجه ، نادر به
صفی خان بغایری دستور داد که با کمک اشراف گرجی (ماوراوان و ازناووران) تفلیس را محاصره کند.
در ۱۱۵۸/۱۷۴۵، نادر عوارض گمرکی به مبلغ پنجاه هزار تومان برای گرجستان تعیین کرد.
تیموراز (شاه کارتلی، ۱۱۵۷ـ ۱۱۷۵/۱۷۴۴ـ۱۷۶۲) برای گرفتن تخفیف عازم تبریز شد ولی هنگام رسیدن به آنجا خبر مرگ نادر (۱۱۶۲/ ۱۷۴۹)را شنید. جانشین نادر، علیقلی خان، شوهر خِتوان، دختر تیموراز، بود.
در دوره اغتشاشات پس از مرگ نادر و سلطنت
کریم خان زند (۱۱۶۲ـ۱۱۹۳)، حاکم متمایل به صلح جویی که نفوذش در شمال ارس گسترش نیافت، آرامشی موقتی در گرجستان حاکم شد. این فرصت بهطور ماهرانه از سوی تیموراز و فرزند او ایراکلی دوم (پادشاه کاختیا، ۱۱۵۷ـ ۱۱۷۵/۱۷۴۴ـ۱۷۶۱؛ پادشاه کارتلیا و کاختیا ۱۱۷۵ـ ۱۲۰۴/۱۷۶۱ـ۱۷۹۰) مورد بهره برداری قرار گرفت. دوران سلطنت تیموراز و پسرش ایراکلی دوم (۱۱۷۶ـ۱۲۰۴/ ۱۷۶۲ـ ۱۷۹۰)، یکی از شادترین دورهها در تاریخ گرجستان است. ایراکلی در ۱۱۶۵/۱۷۵۲، آزادخان افغان، رقیب سلسله زندیه، را در نزدیکی
ایروان شکست داد و در ۱۱۷۳/ ۱۷۶۰ در
قازاخ دستگیر کرد و به دربار کریم خان فرستاد. کردهای ایروان را در ۱۱۷۹، ۱۱۸۴، ۱۱۹۴/ ۱۷۶۵، ۱۷۷۰ و ۱۷۸۰ گوشمالی داد و سپاهیان گرجی آنها را تا ناحیه
بایزید تعقیب کردند. به رغم همه این موفقیتها، موقعیت گرجستان متزلزل بود و تیموراز در ۱۱۷۳/ ۱۷۶۰، برای کمک گرفتن، به روسیه رفت ولی وقتی به آنجا رسید که چند روز از درگذشت ملکه الیزابت گذشته بود. خود او نیز بین یکی از روزهای ۱۲ تا ۲۴ جمادی الا´خره ۱۱۷۵/ ۸ ـ۲۰ ژانویه ۱۷۶۲ در
سن پترزبورگ درگذشت و ایراکلی دوم شاه گرجستان شد.
ایراکلی با حکومت بر پادشاهیهای متحد گرجستان، سیاست تجدید مناسبات با روسیه را ادامه داد. در ۲۳
شعبان ۱۱۹۷/ ۲۴ ژوئیه ۱۷۸۳ پیمان ایجاد یک کشور تحت الحمایه به امضا رسید. روسیه به ایراکلی درباره سرزمینهایش تضمین و به او
اجازه داد بر سیاست داخلی نظارت کامل داشته باشد ولی سیاست خارجی را روسیه تعیین کند. یک نیروی روسی به تفلیس اعزام گردید ولی در ۱۲۰۱/ ۱۷۸۷ فرا خوانده شد.
پس از پیروزی قاجارها بر زندیه،
آقامحمدخان قاجار (حک: ۱۲۱۰ـ۱۲۱۱) در ۲۶ صفر ۱۲۱۰/ یازدهم سپتامبر ۱۷۹۵ شوشی را در
قره باغ به محاصره در آورد و سپس به تفلیس، که در ۱۱ سپتامبرِ همان سال تسخیر شده بود، بازگشت و به طرز وحشتناکی شهر را چپاول کرد.
شاه ایراکلی در فاصله ۲۴ رجب تا ۵ شعبان ۱۲۱۲/ ۱۳ ـ ۲۳ ژانویه ۱۷۹۸ فوت کرد و پسرش گئورگی دوازدهم جانشین او شد.
فتحعلی شاه قاجار (حک: ۱۲۱۲ـ ۱۲۵۰) درگیر منازعات با رقبای خود بود. گئورگی سپاهی متشکل از دوهزار لزگی تحت فرماندهی دو پسرش، از قارص، اعزام کرد ولی در این بین دسیسه های داخلی خانواده اش موقعیت او را به مخاطره انداخت. گئورگی در ۱۲۱۴/۱۷۹۹ سفیری به سن پترزبورگ گسیل داشت به این منظور که گرجستان نه تنها باید ایالتی تحت الحمایه باشد، بلکه مانند دیگر ایالتهای روسیه، تحت قدرت کامل
امپراتور در آید. از سوی دیگر، سلطنت نیز میبایست برای این سلسله تضمین میشد. پاول اول در اول شعبان ۱۲۱۵/ ۱۸ دسامبر ۱۸۰۰ بیانیه
الحاق گرجستان را امضا کرد اما گئورگی در ۱۱ شعبان/ ۲۸ دسامبر و پاول در ۲۵ شوال/ یازدهم مارس درگذشتند. در ذیقعده ـ ذیحجّه/ آوریل، فرستادگان گرجی از امپراتور آلکساندر اول درخواست کردند که شاهزاده ای گرجی را با عنوان نایب امپراتور و شاه
گرجستان به حکومت بگمارد. در ۳ جمادی الاولی ۱۲۱۶/ ۱۲ سپتامبر ۱۸۰۱ آلکساندر اول، با این ادعا که استقرار دوباره حکومت سابق به صورت تحت الحمایه امکان ندارد، بیانیه پاول اول را تصویب کرد. معاهده
فینکنشتاین (۱۲۲۲/ ۱۸۰۷) که طبق آن
ناپلئون (حک: ۱۸۰۴ـ۱۸۲۱/ ۱۲۲۰ـ۱۲۳۷) حقوق ایران را در گرجستان به رسمیت شناخت، هرگز عملی نشد و بر اساس مادّه سوم معاهده ۱۲۲۷/ ۱۸۱۲، ایران از ادعاهای خود در مورد سرزمینهای گرجستان چشم پوشی کرد.
از ۱۳۳۵/۱۹۱۷ به بعد. اوضاع تفلیس تا
انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بدون تغییر باقی ماند. ماوراء قفقاز از روسیه جدا شد و در ۲۹ جمادی الاخره ۱۳۳۶/ ۱۲ آوریل ۱۹۱۸ استقلال خود را اعلام داشت. تفلیس پایتخت جمهوری
فدرال شد ولی مسلمانان از جنگ با
ترکیه (عثمانی) سر باز زدند و شورا (۱۴ شعبان/ ۲۶ مه) با تجزیه ماوراء قفقاز موافقت کرد. سه جمهوری گرجستان، ارمنستان و آذربایجان تشکیل شد و تفلیس دو باره پایتخت گرجستان گردید. در ۱۶ شعبان ۱۳۳۶/ ۲۸ مه ۱۹۱۸ موافقتنامه موقتی بین گرجستان و
آلمان به امضا رسید. نیروهای آلمانی در تفلیس حضور پیدا کردند؛ پس از متارکه جنگ، آنها جای خود را به نیروهای انگلیسی دادند. در ۱۶ جمادی الاولی ۱۳۳۹/۲۶ ژانویه ۱۹۲۱، متفقین استقلال گرجستان را به رسمیت شناختند ولی در جمادی الا´خره/ فوریه، پس از چند نبرد، قدرت به دست پارتیزانهای اتحاد
شوروی افتاد. ماوراء قفقاز به عنوان جمهوری فدرال سازماندهی شد که خود قسمتی از اتحاد شوروی را تشکیل میداد؛ ازینرو، تفلیس مرکز دولت مرکزی ماوراء قفقاز و در عین حال پایتخت جمهوری گرجستان شد.
تفلیس قدیمی از چهار بخش تشکیل میشد که سه بخش آن در ساحل راست کُر واقع بود (که در ساحل رود از شمال به جنوب، به شمال غربی ـ جنوب شرقی انحنا پیدا کرده است) :
۱) کالا یا
کالیسی (درِ غربی قلعه)، بخش قدیمی اینتراموروس،
و ارگ نارین قلعه.
۲) شهر احتمالاً تفیلیسی نامیده میشد که در پیرامون چشمه های آب گرم رشد کرده بود.
شهر در ساحل کُر و در روبرو و پایین کالا قرار داشت. شاه صفی گروهی از سیدها را در ارتفاعات تابور (در شرق دبه خانه) سکونت داد؛ ازینرو نام ایرانی این ناحیه
سیدآباد بود.
۳) بخش خارجی گارت ـ اوبانی نزدیک میدان اسبدوانی (اَسپارز)، بالا و در جهت شمال دو بخش نخست.
۴) بخش واقع در ساحل چپ روبروی کالا به نام
ایسانی یا نیسانی (بعدها آولابار) و ارتفاعات
ماخاتا در شمال آن. ایسانی با صغدبیلِ منابع عربی مطابقت دارد. گورستان صغدبیل (در زبان گرجی «محل ناله کردن») در زندگی سَنت اَبو ذکر شده است
همان نام دو بار در وقایعنامه گرجی آمده است
سه ارگ در تفلیس مشخص شده است: ۱) ارگ قدیمی
تابور (کورچی قلعه) بر روی تپه ساحل راست دبه خانه، که در ۱۱۹۹/ ۱۷۸۵ بکلی ویران شد. این ارگ که دروازه جنوبی کالا را محافظت میکرد، دروازه گنجه نامیده میشد. ۲) ارگ نارین قلعه در تپه کالا. به نظر میرسد که این قلعه پیش از اسلام شوریس ـ تسیخه نام داشته است (واخوشت). این ارگ در ۱۲۳۳/ ۱۸۱۸ تخلیه شد
۳) ارگ ساحل چپ (ایسانی)، که به عنوان سرپُل عمل میکرد. در ۱۱۴۰/ ۱۷۲۸ ترکها برای آخرین بار شروع به سنگربندی و ایجاد استحکامات نظامی در این محل کردند اما کار را ناتمام گذاشتند.
قدیمترین قصر از قصرهای سلطنتی، متخی، در ساحل چپ روبروی پل قدیمی است. در ۱۰۴۸/ ۱۶۳۸
رستم شاه مسلمان قصری به طول حدود ۱۲۰ متر در امتداد کُر در تفلیس بنا کرد. در اینجا
شاردن به حضور
شاه نواز رسید. کمی دورتر به سوی جنوب، شاه واختانگ ششم قصری ساخت که کاملاً به سبک ایرانی تزئین شده بود. ترکها در ۱۱۳۷/۱۷۲۵ این قصر را ویران کردند
(۳۰) M F Brosset, Histoire de la Gإorgie , St Petersburg, ۱۸۴۹- ۱۸۵۷: vol I/۱ (شامل مدمه مهمی از مؤلف و تاریخ قدیم تا ۱۴۵۰) ; vol I/۲ < الحاقات >.
(۳۲) ; (شامل تاریخ شاهزاده واخوشت، ۱۴۵۰ـ۱۷۵۰، و در پی آن الحاقات).
(۳۳) ; (شامل وقایعنامه ها، خاطرات و جز اینها، حدود ۱۶۵۹ـ۱۸۵۶).
aurent Brosset, Bibliographie analytique des ouvrages de M FBrosset) ۱۸۲۴-۷۹) , St Petersburg ۱۸۸۷ (تحلیل ۲۷۱ کتاب و ماله) برای تاریخچه منابع قس ترجمه سه وقایعنامه از Takaishwili در (۳۴) Sbornik materialow , Tiflis ۱۹۰۰, XXVIII , ۱-۲۱۴این وقایعنامهها با Geography شاهزاده واخوشت (مسکو ۱۷۴۵) تکمیل میشود، ترجمه فرانسوی ازBrosset, Description gإopraphique de la Gإorgie , St Petersburg ۱۸۴۲, (همراه با نشه های اصلی)
ترجمه روسی از (۳۵) Djanash ¢ wili, Tiflis ۱۹۰۴, in Zap Kawk Otd Russ Geogr Obshc § , XXIV , fasc ۵;
(۳۶) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۳۷) ابن ازرق، تاریخ الفارقی، چاپ بدوی عبداللطیف عوض.
(۳۸) محمدمهدی بن محمد نصیر استرآبادی، تاریخ نادری.
(۳۹) اسکندرمنشی.
(۴۰) بلاذری.
(۴۱) جوینی.
(۴۲) رشیدالدین فضل اللّه.
(۴۳) شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دوره تیموریان.
(۴۴) طبری، تاریخ (لیدن).
(۴۵) (فضل اللّه بن روزبهان، تاریخ عالم آرای امینی.
(۴۶) مسعودی، مروج (پاریس).
(۴۷) (احمدبن لطف اللّه منجم باشی، صحائف الاخبار.
(۴۸) محمدبن احمد نسوی، سیرت جلال الدین مینکبرنی.
(۴۹) یاقوت حموی.
(۵۰) یعقوبی، تاریخ.
(۵۱) Franz Babinger, Die Geschichtsschreiber der Osmanen und ihre Werke ;.
(۵۲) Defrإmery, "Fragments des gإographes et historiens arabes et persans inإdits relalifs aux anciens peuples du Caucase", JA , ۱۸۴۹, XIII , ۴۵۷-۵۲۳, XIV , ۴۴۷- ۵۱۴, ۱۸۵۰, XVI , ۵۰-۷۵, ۱۵۳-۲۰۱, ۱۸۵۱, XVII , ۱۰۵- ۱۶۲;.
۵۳- Djawakhishwili, Kharthvel eris istora , Tiflis ۱۹۱۳;
۵۴- Djawakhow, Khristianskiy Vostok , ۱۹۱۲, I/۱, ۱۰۴- ۱۱۴;
(۵۵) D'Ohsson, Histoire des Mongols , ۱۸۳۴-۱۸۳۵, passim;.
(۵۶) EI ۱ , sv "Sa ¦ djids" (by Cl Huart) ;.
Gamba, Voyage dans la
(۵۷) Russie mإridionale , Paris ۱۸۲۶, II , ۱۵۴-۱۸۴ (Tiflis) ;.
(۵۸) (Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches Graz ۱۹۶۳) ;.
(۵۹) P Iosselian, Istoric § eskii vzgliad , Tiflis ۱۸۴۹ (تاریخ گرجستان در دوره شاهان مسلمان ۱۵۶۹ـ۱۷۲۹) ;.
(۶۰) idem, Opisaniye drewnostey Tiflisa , Tiflis ۱۸۶۶ (Muhammadan antiquities) , ۲۳۸-۲۷۳;.
(۶۱) Marquart, Osteurop und ostasiat Streifzدge , Leipzig۱۹۰۳: Ekurs IV , Der Ursprung diberischen Bagratiden , ۳۹۱-۴۳۶;.
(۶۲) Muralt, Essai de chronologie byz , St Pertersburg ۱۸۵۵;.
(۶۳) F Nهve, Exposإ des guerres de Tamerlan et Schah-Rokh dans l'Asie occidentale (from Thomas of Metsoph) , Brussels ۱۸۶۰ (extract of the vol XI in Mإmoires publiإs par l'Acad royale de Belgique) ;.
(۶۴) Olivier, Voyages en Orient ;.
(۶۵) Pakhomow, Monet i ° Gruzii , I, (down to the XIII th century) , in Zap Numizm Otd Russ Arkh Obshc § , I, fasc IV , St Petersburg ۱۹۱۰;.
(۶۶) Claudius Ptolemy, Geography ;.
(۶۷) Schulze, Das Martyrium d hl Abo von Tiflis, Texte und Untersuchungen , ۱۹۰۵;.
(۶۸) Thomas Artsruni, III , ch ۹-۱۰, ed Brosset, St Petersburg ۱۸۷۴;.
(۶۹) Tiesenhausen, Monnaies des khalifs orientaux , St Petersburg ۱۸۷۳;.
(۷۰) R Vasmer, O monetakh Sadjidow، Izwestia Obshc § izuc § Azerb , Baku ۱۹۲۷.
(۷۱) د اسلام، چاپ اول، ذیل مادّه.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تاریخ تفلیس»، شماره ۳۷۳۰.