تولید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تولید، اصطلاحی کلامی میباشد.
به معنای پدیدآوردن کاری به وسیله کاری دیگر.
وقتی کاری به واسطه انجام شدن کاری دیگر صورت پذیرد، این عمل،
تولد و آن کار،
فعلِ متولده خوانده میشود، مثل
حرکت کلید در
قفل که
متولد از حرکت
دست است،
مفهوم تولید یا تولد با موضوع
جبر و
اختیار مرتبط است که نخستین بحث انتزاعی کلامی در جهان
اسلام بوده و همواره یکی از مهمترین
مباحث کلامی باقیمانده است
این مبحث که در آثار رسمی
کلام «
خلق الاعمال» خوانده میشود، یکی از اساسی ترین مناقشات
معتزله و
اشاعره را به وجود آورده است. بحث اصلی بر سر این است که آیا
انسانها خود پدیدآورنده و
خالق افعالشاناند یا
خداوند آنها را پدید میآورد؟
جَهم بن صفوان،
حسن بصری و در پی آنها اشاعره، با
شعار «لا خالق الاّ اللّه» پدیدآورندگیِ انسان را نفی کرده اند،
با این تفاوت که
جَهمیه به هیچ وجه افعال انسان را به خود او نسبت نمیدادند و آنها را متعلق به او نمیدانستند،
در حالی که اشاعره با طرح
نظریه کسب، افعال انسان را متعلق و منسوب به او میشمردند، هرچند که معتقد بودند خالق و پدیدآورنده آن خداوند است.
معتزله به نحو کلی انسان را حقیقتاً
فاعل و پدیدآورنده کارهایش میدانستند، اما در محدوده و گستره اعمالِ حقیقیِ او اختلاف نظر داشتند.
گروهی بر این باور بودند که تنها فعل حقیقی انسان،
کنشهای درونی یا
افعال قلبی او، چون
اراده و
تفکر، است
و گروه دیگر بر این عقیده بودند که
کنشهای اندامی (افعالِ
جوارح)، مانند
حرکت، نیز در دایره
افعالِ حقیقیِ انسان جای دارد.
متکلمان معتزلی با تحلیل کارهای انسان آنها را به دو گونه اساسی تقسیم کرده اند: افعالی که انسان بدونِ واسطه کاری دیگر آن را انجام میدهد، مانند
فکر کردن و خواستن (
اراده)؛ افعالی که با واسطه انجام میگیرد، مانند جابه جا کردنِ یک قطعه
سنگ که به واسطه استفاده از دستها یا دیگر اندامها صورت میگیرد. گونه نخست را
افعالِ مباشره یا
مبتدئه و گونه دوم را
افعالِ متولده نامیده اند.
پس از این تقسیم بندی، این سؤال مطرح شد که پدیدآورنده افعالِ متولده کیست و به عبارت دیگر آیا افعالِ متولده نیز به فاعلِ انسانی منسوب است ؟ مثلاً وقتی انسان تیری را رها میکند که به کسی میخورد، آیا
زخم ناشی از برخورد
تیر را باید فعل وی محسوب کرد؟ موافقانِ نظریه تولید بر این باورند که افعالِ متولده نیز به فاعلِ انسانی منسوب است و پدیدآورنده آن انسان است.
مسئله
متولدات با مفهوم
علیت یا
سببیت، به ویژه در باره اشیای بی جان، نیز ارتباط دارد.افعالی که از فاعل بی جان پدید میآید، مثل سوزانندگی
آتش، نزد اشاعره فقط
فعل خداوند محسوب میشود. اما متکلمانی که
اصل علیت را پذیرفتهاند و نیز معتقدان به وجود طبایع برای اشیا، این افعال را به طریق دیگری تبیین میکنند.
نخستین متکلّمی که این مسئله را صورت بندی کرد و بدان پاسخ گفت،
بِشر بن مُعتَمِر (متوفی ۲۱۰ یا ۲۲۶)، بنیانگذار
مکتب معتزلی بغداد، بود.
با این حال، برخی شواهد نشان میدهد که پیش از او نیز این مسئله، هر چند به نحو صورت بندی نشده و خام، مطرح بوده است. مثلاً،
محمد بن حُکَیْم از
امام صادق علیهالسلام در باره
معرفت و فاعل آن پرسیده و پاسخ
امام این بوده است که «معرفت صُنع خداست»؛ همچنانکه گاهی امامان به
اصحابشان میگفتهاند که معرفت در قلمرو افعال انسانها نیست.
باتوجه به اینکه معرفت، به اعتقاد طرفدارانِ نظریه تولید، متولد از نظر (اندیشیدن) است،
دور نمینماید که برخی از
اصحاب، با این مسئله روبرو شده باشند که فاعل معرفت کیست و آن را با امام در میان گذاشته باشند. در هر صورت، به اعتقاد بشر
بن معتمر افعال متولده نیز افعال حقیقی انسان اند. بِشر با طرح نظریه تولید، دامنه شمول افعال انسانی را گسترش داد ولی در این راه چنان به
افراط گرایید که اشاعره و حتی همفکرانِ معتزلی وی، او را
تکفیر کردند.
به اعتقاد وی هر آنچه در پیِ افعال انسان به وجود میآید، فعل اوست و برای مثال، حتی
رنگها و مزه ها و بوهایی که در پیِ به هم آمیختن و ترکیب شدنِ چند مادّه به وجود میآید، فعلِ انسان است و انسان پدیدآورنده آنهاست.
البته بِشْر ظاهراً میان متولداتی که انسان آگاهانه پدید میآورد و متولداتی که ناشی از قصد انسان نیست، تفکیک قائل شده است. وی تنها دسته اول را فعل انسان شمرده و دسته دوم را
فعل خدا دانسته است
نظریه تولید، که بِشر
بن معتمر مطرح کرد، بحثهای بسیاری برانگیخت و یکی از مهمترین مباحث کلامیِ قرنهای دوم تا هفتم شد، به گونهای که این مبحث در تمام آثار کلامی این دوران آمده است.
قاضی عبدالجبار همدانی، واپسین متفکر بزرگ معتزلی، یک جلد از دائرةالمعارف کلامیِ خود، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، را به این مبحث اختصاصداده و در آثار خود بحثهای بسیار گستردهای را در این زمینه مطرح کرده است. ابن ندیم نیز در الفهرست آثار متعددی را نام برده است که به این موضوع اختصاص دارد.
البته گروهی از معتزله و اشاعره و نیز بعضی از متکلمان متقدم
شیعی با این نظریه مخالفت کردند.
در میان مدافعان این نظریه، از معتزلیان بزرگی چون
ابوالهُذَیل علاّ ف، که نقشی بی بدیل در تاریخ اعتزال داشته است،
ابوموسی مُردار،
جعفر بن مُبَشّر،
ابوجعفر اسکافی،
عباد بن سلیمان،
ابوالحسین خیاط،
ابوعلی و
ابوهاشم جُبّائی و قاضی عبدالجبار همدانی میتوان نام برد.
علاوه بر این، شماری از متکلمان و علمای امامیه، همچون
شیخ مفید،
شریف مرتضی علم الهدی،
نصیرالدین طوسی،
علامه حلّی و
محقق اردبیلی، از طرفدارانِ این نظریه اند
موافقانِ این نظریه در جزئیات و تفصیل آن اختلاف نظر دارند. ابوالهذیل علاّ ف ــ که به گفته ابن ندیم
چندین اثر در این زمینه، از جمله کتابی در ردِ نظریه نظّام در باره تولید، دارد ــ متولدات را به دو بخش تقسیم کرده است: افعالی که چگونگی آنها بر ما معلوم است، مانند درد ناشی از ضرب، و افعالی که چگونگی آنها بر ما معلوم نیست، مانند رنگ و مزه و بوی پدیدآمده از ترکیب چند مادّه. وی نیز، مانند بِشر، گونه نخست را به انسان منسوب میکند اما گونه دوم را از آنجا که فاعل از چگونگی شان آگاه نیست، کار خدا میشمرد.
وی، به خلاف بِشر،
کیفیات عرضی و
حسیات و
عواطف را از دسته دوم میداند.
به اعتقاد وی اموری چون
رنگ و
مزه و
بو،
گرما و
سرما،
رطوبت و
یبوست،
بیمناکی و
دلیری،
گرسنگی و
سیری،
لذت، و دانشِ پدیدآمده در دیگری به سبب کارِ فاعل، همه از کارهایی هستند که فاعل از چگونگی شان ناآگاه است و ازاینرو منسوب به انسان نیست.
به اعتقاد ابوالهذیل، ادراک نیز از متولدات نیست، بلکه از مخترعات است.
با وضع مفهوم جدید مخترعات، اصطلاح
مباشر نیز معنایی جدید یافت. بدین ترتیب، افعال بر سه دسته اند:
مخترع و مباشر و
متولد.
افعال مخترع افعالی هستند که بدون سبب و در غیرمحل قدرت (فاعل) ایجاد میشوند،
افعال مباشر افعالیاند که بدون سبب ولی در محل قدرت ایجاد میشوند؛ وافعال متولد افعالی هستند که با سبب ایجاد میشوند، خواه در محل قدرت خواه در غیرمحل قدرت.
بر پایه این اصطلاح،
خداوند از آنرو که محل حوادث نیست، فاعل مباشر نیست و چنانکه علامه حلّی
تصریح کرده افعال مباشر ویژه انسان است. این معنا از معنای پیشینِ اصطلاح، محدودتر است. ابوالهذیل همچنین بنا به شهادت ابن راوندی و خیاط و اشعری بر این باور بوده است که حتی متولداتی که پس از
مرگ فاعل محقق میشوند منتسب به اویند،
اما قاضی عبدالجبار همدانی
اعتقادی را به او نسبت داده که با این باور ناسازگار است. وی گفته است که از نظر علاّ ف هیچ فعلی را نمیتوان به مردگان نسبت داد، نه افعال ناشی از طبع و نه
افعال اختیاری را. ابوموسی مردار، شاگرد بِشر
بن معتمر این نکته را بر گفته های استادش افزود که یک فعل میتواند متولد از دو فاعل باشد.
ابوعلی و ابوهاشم جبّائی با ابوالهذیل علّاف در این مطلب هم رأی بودند که رنگ و مزه و و بو کار خداوند است. ایشان همچنین جسم و حیات و قدرت را فعل اللّه میدانستند و معتقد بودند که تولیدِ ادراک و تولیدِ
علم و اعتقاد در دیگری ناممکن است. به اعتقاد ایشان، برخی افعال همواره از گونه متولداتاند و هیچ گاه به صورت مباشر پدید نمیآیند، مثل اراده و هر آنچه فاعل در بیرون از حوزه شخصی اش (محل قدرت) انجام میدهد.
ابوعلی علاوه بر این، همچون ابوالهذیل، ادراک را فعل اللّه و مخترَع میداند.
در میان
مُجبّره،
ضرار بن عمرو و
حفص الفرد نظریه تولید را، اجمالاً، پذیرفتند.
به اعتقاد این دو، متولدات به سه گونه تقسیم میشوند که دو گونه آن منتسب به فاعل است و یک گونه آن نیست، با این توضیح که متولدات یا در فاعل (فی محلِّ قدرة الفاعل) محقق میشوند یا بیرون از او (فی محلٍّ مباینٍ لمحلِّ القدرة)، درصورت دوم نیز یا مطابق با خواست و اراده فاعل محقق میشوند و یا نه. در دو صورت نخست فعل به فاعل منسوب است ولی درصورت سوم خیر.
مهمترین مخالفان نظریه تولید در میان معتزله،
ثُمامة بن اَشرَس،
جاحظ،
مُعَمّر بن عَبّاد سُلَمی، نَظّام و
صالح قُبّه بودند که خود نیز در باره فاعل متولدات اختلاف نظر داشتند. ثمامة
بن اشرس معتقد بود که این افعال، فاعلی ندارند.
مثلاً، «معرفت» از «نظر» پدید میآید و متولد از آن است، اما چون اراده کسی در به وجود آوردنش نقشی ندارد، به هیچ فاعلی منتسب نیست.
نظر جاحظ این بود که طبیعت و سرشتِ انسان، فاعلِ متولدات است.
معمّر بن عبّاد سلمی ــ که پیروانش
اصحاب الطبایع خوانده شده اند
ــ طبیعت و سرشتِ محل متولدات را فاعل آنها میدانست.
مثلاً، معرفت چون جایگاهش انسان است، پس طبیعت انسان فاعلِ آن است، ولی تغییر شکلِ
خمیر مجسمه سازی، گرچه از حرکت دستهای سازنده
مجسمه متولد میشود، چون قائم به خمیر است و در آن جای دارد، پس خمیر فاعلِ آن است. نظّام ــ که به نوشته
ابن ندیم کتابی مستقل در این زمینه تألیف کرده است ــ معتقد بود متولداتی که در بیرون از حیطه قدرت و
اختیار ِ فاعل قرار دارند، برآمده از طبیعتی هستند که سرشته خداوند است. به بیان دیگر، خداوند محل و جایگاهِ تحقق این افعال را چنان سرشته است که اقتضای چنین آثاری دارد؛ بنابراین، چنین افعالی فعلِ خداست بنا بر ضرورت آفرینش وی.
با این حال، باید توجه داشت که به شهادت ابن راوندی و خیاط، نظّام ذوات و طبایعِ اشیا را غیرقابل جعل و غیرقابل تغییر ــ حتی توسط خداوند ــ میدانسته و به عبارت دیگر، معتقد بوده است که طبیعتِ اشیا را خداوند خلق نمیکند،
بلکه صرفاً به ذواتِ ثابت و متعین آنها کسوت وجود میپوشاند؛ بنابراین، باید سخن او را در باره متولدات چنین تقریر کرد که متولدات چون برآمده از وجودِ طبیعتی هستند که مخلوق خداوند است، پس منسوب به اویند. به اعتقاد نظّام، تنها فعل حقیقیِ انسان حرکت است که آن را فقط در نفس خود انجام میدهد، ولی وی چنان دامنه شمول حرکت را میگستراند که شامل اراده و علم و حتی سکون نیز میشود.
صالح قبّه نیز، مانند نظّام، متولدات را فعل اللّه میدانست و معتقد بود که انسان جز در نفس خود عمل نمیکند.
قاضی عبدالجبار همدانی
دلیل اصلی مخالفت این متفکران را با نظریه تولید یک چیز میدانست و آن اینکه آنها از یک سو بر این باورِ درست بودند که صرفاً فعلی را میتوان به انسان نسبت داد که تحت اختیار او باشد، اما از سوی دیگر این باور نادرست را داشتند که چون وجودِ مسبَّب (متولد) لازمه انفکاک ناپذیر وجود سبب (فعل مباشر) است، پس تحت اختیار انسان نمیباشد و بنابراین به او منتسب نیست.
هرچند عدهای از متکلمان
امامیه با نظریه تولید موافق بوده اند،
در میان متکلمان نخستین امامیه، گروهی مخالف این نظریه بوده و انسان را فاعل متولدات نمیدانسته اند.
بنا بر گزارش اشعری
هِشام بن حَکَم، بزرگترین متکلمِ شیعیِ قرن دوم، با این نظریه مخالف بوده است.
اشاعره مهمترین مخالفان نظریه تولید به شمار میروند. مخالفت اشاعره با این نظریه بسیار ریشهای و بنیادین بود، چرا که به اعتقاد آنها انسان پدیدآورنده هیچ فعلی نیست و تنها کاسب افعال اللّه است؛ ازینرو، بسیاری از متکلمانِ اشعری مهمترین دلیل بطلان نظریه تولید را همین مبنای اصلی اشاعره («لافاعل الا اللّه») ذکر کرده اند. با این حال، متکلمان بزرگی چون
قاضی ابوبکر باقِلاّ نی ، امام الحرمین،
سیف الدین آمدی فخررازی،
عضدالدین ایجی سید شریف جرجانی،
سعدالدین تفتازانی و
علاءالدین قوشچی،
در آثار خود علاوه بر بررسی و نقد دلایلِ مدافعانِ این نظریه، تلاش کردهاند دلایلی نیز بر بطلان آن اقامه کنند.
در مبحث تولید، بحثهای فرعی فراوانی وجود دارد. سیف الدین آمدی در ابکارالافکار دوازده فرع و عضدالدین ایجی در المواقف نُه فرع از این فروعات را ذکر کرده و در ذیل هریک پس از نقل آرای گوناگون به نقد و بررسی آنها پرداخته اند. شاید مهمترین فرع، این مسئله باشد که آیا
افعال خداوند هم ممکن است بر سبیل تولید باشد؟
برخی از معتزلیان، همچون ابوعلی جبائی، تولید در افعال اللّه را نپذیرفته اند، چرا که به اعتقاد آنها مستلزم نیازمندیِ خداوند به وسایل است.
از دیگر فروعات بحث انگیز ــ که موجبات طعنِ مخالفان معتزله چون
ابن راوندی را نیز فراهم آورد ــ این است که اگر فعل متولدی پس از مرگِ فاعل محقق شود، منسوب به کیست ؟ مثلاً اگر فاعلی تیری را رها کند و در آن بمیرد، آنگاه تیرِ رهاشده موجبِ جراحت، درد و رنجو در نهایت مرگِ یک نفر شود، این آثارِ متولدشده منسوب به کیست ؟ ابوالهذیل علاّ ف و خیاط این آثار را منسوب به فاعل میدانستند.
یکی از دستاوردهای فکری معتزله در پروراندن مفهوم تولید و بررسی جنبه های مختلف آن، تقسیم بندی افعال انسان است.
در اینجا میتوان به سه تقسیم بندی مهم اشاره کرد.
در تقسیم بندی نخست، توانستنیهای انسان (
مقدورات) دو گونه است: کنشهای درونی (
افعال قلوب) و کنشهای اندامی (
افعال جوارح). کنشهای درونی خود به شش بخش و کنشهای اندامی به پنجبخش تقسیم میشوند. کنشهای درونی عبارتاند از:
علم،
اراده،
کراهت،
ظن،
نظر و
اعتقاد. کنشهای اندامی عبارتاند از: آلام (دردها و رنجها)، تألیف (ساختن و آمیختن)،
اصوات، اَ
کوان (حالات و چگونگیها) شامل حرکت و سکون.
در دومین تقسیم بندی، کنشها به مولّده یا سبب (مانند خواستن یا حرکت دست) و متولّده یا مسبَّبه (مانند حرکتِ سنگ) تقسیم شده اند.
دو کنش اندامی (حالات و چگونگیها، میل) هم پدیدآورنده و هم پدید آمده اند، سه کنش باقیمانده اندامی (درد و رنج، ساختن و آمیختن، اصوات) و یک کنشِ درونی (دانش) تنها پدیدآمده، و یک کنشِ درونی (اندیشه کردن) تنها پدیدآورنده شمرده شده اند، سایر کنشها (اراده و کراهت و ظن و اعتماد) نه مولّدند و نه متولّد.
در سومین تقسیم بندی، کنشها به سه گروه تقسیم شده اند: کنشهایی که صرفاً از طریق تولید پدید میآیند (مانند اصوات، درد و رنج، ساختن و آمیختن)، کنشهایی که هم از طریق تولید پدید میآیند و هم بدون سبب (مانند حالات و چگونگیها، میل، دانش)، و کنشهایی که همواره بدون سبب پدید میآیند (مانند اراده و کراهت و ظن و نظر و اعتقاد).
(۱) علی
بن محمد آمدی، ابکار الافکار فی اصول الدین، چاپ احمدمحمد مهدی، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۲) ابن بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ۱۳۸۷.
(۳) ابن ندیم، الفهرست.
(۴) علی
بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف
المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۵) عبدالملک
بن عبداللّه امام الحرمین، الارشاد، چاپ محمدیوسف موسی و علی عبدالمنعم، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۶) محمد
بن طیب باقلانی، کتاب التمهید، چاپ ریچارد جوزف مکارتی، بیروت ۱۹۵۷.
(۷) عبدالقاهر
بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفه.
(۸) عبدالقاهر
بن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۹) مسعود
بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان
عمیره، قاهره ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ش.
(۱۰) علی
بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/ ۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ش.
(۱۱) عبدالرحیم
بن محمد خیاط، الانتصار والرد علی ابن الراوندی الملحد، چاپ محمد حجازی، قاهره (۱۹۸۸).
(۱۲) محمد
بن عبدالکریم شهرستانی، کتاب الملل و النحل، چاپ محمد
بن فتح اللّه بدران، قاهره (۱۳۷۵/۱۹۵۶)، چاپ افست قم ۱۳۶۷ش.
(۱۳) عبدالرحمان
بن احمد عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، بیروت: عالم الکتب.
(۱۴) علی
بن حسین علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۱۱.
(۱۵) محمد
بن عمر فخررازی، کتاب المحصل، چاپ حسین اتای، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۱۶) قاضی عبدالجبار
بن احمد، شرح الاصول الخمسة، چاپ سمیر مصطفی رباب، بیروت ۱۴۲۲.
(۱۷) قاضی عبدالجبار
بن احمد، المحیط بالتکلیف، چاپ
عمر سید عزمی، (قاهره ۱۹۶۵).
(۱۸) قاضی عبدالجبار
بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، چاپ توفیق طویل و سعید زاید، ج۹، قاهره.
(۱۹) علی
بن محمد قوشچی، شرح تجرید العقائد، چاپ سنگی (تهران ۱۲۸۵)، چاپ افست (قم).
(۲۰) محمد
بن محمد مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، چاپ مهدی محقق، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۲۱) احمد
بن محمد مقدس اردبیلی، الحاشیة علی الهیات الشرح الجدید للتجرید، چاپ احمد عابدی، قم ۱۳۷۷ش.
(۲۲) علی سامی نشار، النشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۱، (مصر) ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
((۲۴) حسن
بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷؛
(۵۴) هری Austryn ولفسون، فلسفه کلام، کمبریج، ماساچوست ۱۹۷۶.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تولید»، شماره۴۰۷۳.