حزن (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حُزْن وحَزَن،
نقیض فرح و
سرور، و جمع آن احزان است.
قرآن کریم آثار متعددی را برای حزن بیان فرموده است.
قرآن کریم آثار متعددی را برای حزن بیان فرموده است که به بیان برخی از آنها میپردازیم:
در
سوره مریم به آرزوی
مرگ از
زبانمریم -علیهاالسلام -، به هنگام درد
زایمان، در پی حزن و اندوه وی، بر اثر
ترس از
متهم شدن اشاره شده است:
و اذکر فی الکتـب مریم..
• فاجاءها المخاض الی جذع النخلة قالت یــلیتنی مت قبل هـذا..
• فنادها من تحتها الا تحزنی..
«و در این کتاب از
مریم یاد کن آنگاه که از کسان خود در مکانی شرقی به کناری شتافت؛ تا درد زایمان او را به سوی تنه درخت خرمایی کشانید گفتای کاش پیش از این
مرده بودم و یکسر فراموش شده بودم؛ پس از زیر (پای) او (
فرشته) وی را
ندا داد که غم مدار پروردگارت زیر (پای) تو چشمه آبی پدید آورده است.»
بدیهی است تنها ترس تهمتهای آینده نبود که
قلب مریم را میفشرد، هر چند مشغله فکری مریم بیش از همه همین موضوع بود، ولی مشکلات و
مصائب دیگر مانند
وضع حمل بدون
قابله و دوست و یاور، در بیابانی تنهای تنها، نبودن محلی برای استراحت، آبی برای نوشیدن و
غذا برای خوردن، وسیله برای نگاهداری مولود جدید، اینها اموری بود که سخت او را تکان میداد.
و آنها که میگویند چگونه مریم با
ایمان و دارای
شناخت توحیدی که آن همه لطف و احسان الهی را دیده بود چنین جملهای را بر زبان راند که"ای کاش مرده بودم و فراموش شده بودم" هرگز ترسیمی از حال مریم در آن ساعت در ذهن خود نکردهاند، و اگر خود به جزء کوچکی از این مشکلات گرفتار شوند چنان دست پاچه میشوند که خود را نیز فراموش خواهند کرد.
اما این حالت زیاد به طول نیانجامید و همان نقطه روشن امید که همواره در اعماق قلبش وجود داشت درخشیدن گرفت، " ناگهان صدایی به گوشش رسید که از طرف پائین پا بلند است و آشکار میگوید غمگین مباش درست بنگر پروردگارت از پائین پای تو چشمه آب گوارایی را جاری ساخته است" (فناداها من تحتها الا تحزنی قد جعل ربک تحتک سریا).
و نظری به بالای سرت بیفکن بنگر چگونه ساقه خشکیده به درخت
نخل باروری تبدیل شده که میوهها، شاخه هایش را زینت بخشیدهاند" تکانی به این درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ریزد" (و هزی الیک بجذع النخلة تساقط علیک رطبا جنیا).
اندوه، از زمینههای افشای راز:
و اوحینا الی ام موسی..
• و اصبح فؤاد ام موسی فـرغـا ان کادت لتبدی به لولا ان ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین.
«و به
مادر موسیوحی کردیم که او را
شیر ده و چون بر او بیمناک شدی او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو بازمی گردانیم و از (زمره) پیمبرانش قرار میدهیم؛ و دل مادر
موسی (از هر چیز جز از فکر فرزند) تهی گشت اگر قلبش را استوار نساخته بودیم تا از
ایمان آورندگان باشد چیزی نمانده بود که آن (
راز) را افشا کند.»
در این آیات صحنه دیگری از این داستان مجسم شده است:
مادر موسی علیهالسّلام فرزندش را به ترتیبی که قبلا گفتیم به امواج
نیل سپرد، اما بعد از این ماجرا طوفانی شدید در
قلب او وزیدن گرفت، جای خالی نوزاد که تمام قلبش را پر کرده بود، کاملا محسوس بود.
نزدیک بود فریاد کشد و اسرار درون دل خود را برون افکند.
نزدیک بود نعره زند و از جدایی فرزند ناله سر دهد.
اما لطف الهی به سراغ او آمد و چنان که
قرآن گوید: " قلب مادر موسی از همه چیز جز یاد فرزندش تهی گشت، و اگر ما قلب او را با نور ایمان و امید محکم نکرده بودیم، نزدیک بود این مطلب را افشا کند" (و اصبح فؤادام موسی فارغا ان کادت لتبدی به لو لا ان ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین).
" فارغ" به معنی خالی است، و در اینجا منظور خالی از همه چیز جز از یاد موسی است، هر چند بعضی از مفسران آن را به معنی خالی بودن از
غم و اندوه گرفتهاند، و یا خالی از
الهام و مژدهای که قبلا به او داده شده بود، ولی با توجه به جملهها این تفسیرها صحیح به نظر نمیرسد.
این کاملا طبیعی است که مادری که نوزاد خود را با این صورت از خود جدا کند، همه چیز را جز نوزادش فراموش نماید، و آن چنان هوش از سرش برود که بدون در نظر گرفتن خطراتی که خود و فرزندش را
تهدید میکند فریاد کشد، و اسرار درون دل را فاش سازد.
اما خداوندی که این ماموریت سنگین را به این مادر مهربان داده
قلب او را آن چنان استحکام میبخشد که به
وعده الهیایمان داشته باشد، و بداند کودکش در دست
خدا است، سرانجام به او باز میگردد و
پیامبر میشود!
" ربطنا" از ماده" ربط" در اصل به معنی
بستن حیوان یا مانند آن به جایی است تا مطمئنا در جای خود محفوظ بماند، و لذا محل این گونه حیوانات را" رباط" میگویند، و سپس به معنی وسیعتری که همان حفظ و تقویت و استحکام بخشیدن است آمده و منظور از"
ربط قلب " در اینجا تقویت دل این مادر است، تا ایمان به
وحی الهی آورد و این حادثه بزرگ را تحمل کند.
تغییر رنگ چهره مشرکان، بر اثر غصه ناشی از خبر تولد نوزاد
دختر :
و اذا بشر احدهم بالانثی ظـل وجهه مسودا... «و هر گاه یکی از آنان را به دختر مژده آورند چهره اش سیاه میگردد در حالی که خشم (و اندوه) خود را فرو میخورد.»
دومین
بدعت شوم آنها این بود که برای خداوندی که از هر گونه آلایش جسمانی
پاک است، دخترانی قائل میشدند و" معتقد بودند که
فرشتگان دختران خدایند" (و یجعلون لله البنات سبحانه).
ولی نوبت خودشان که میرسد" آنچه را میل دارند برای خود قائل میشوند" (و لهم ما یشتهون).
یعنی هرگز حاضر نبودند همین دختران را که برای خدا قائل شده بودند برای خود نیز قائل شوند و اصلا دختر برای آنها
عیب و ننگ و مایه سرشکستگی و بدبختی محسوب میشد!
آیه بعد برای تکمیل این مطلب اشاره به سومین
عادت زشت و شوم آنها میکند و میگوید" هنگامی که به یکی از آنها
بشارت دهند
خدا دختری به تو داده آن چنان از فرط ناراحتی چهره اش تغییر میکند که صورتش سیاه میشود"!
(و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا).
" و مملو از
خشم و
غضب میگردد (و هو کظیم) (کظیم به کسی میگویند که مملو از
اندوه و
غضب شده و خویشتن داری میکند و به اصطلاح
دندان بر
جگر میفشارد!. )
کار به همین جا پایان نمیگیرد او برای
نجات از این ننگ و عار که به پندار نادرستش، دامنش را گرفته" از
قوم و
قبیله خود به خاطر این
بشارت بدی که به او داده شده است متواری میگردد" (یتواری من القوم من سوء ما بشر به).
ام اتخذ مما یخلق بنات و اصفـکم بالبنین• و اذا بشر احدهم بما ضرب للرحمـن مثلا ظـل وجهه مسودا و هو کظیم.
«و چون یکی از آنان را به آنچه به (خدای) رحمان نسبت میدهد خبر دهند چهره او
سیاه میگردد در حالی که
خشم و تاسف خود را فرو میخورد.»
حزن و اندوه، سبب جاری شدن اشک از چشم میگردد :
و لا علی الذین اذا ما اتوک لتحملهم قلت لا اجد ما احملکم علیه تولوا و اعینهم تفیض من الدمع حزنـا الا یجدوا ما ینفقون.
«و (نیز) گناهی نیست بر کسانی که چون پیش تو آمدند تا سوارشان کنی (و) گفتی چیزی پیدا نمیکنم تا بر آن سوارتان کنم برگشتند و در اثر اندوه از چشمانشان
اشک فرو میریخت که (چرا) چیزی نمییابند تا (در راه
جهاد) خرج کنند.»
از پارهای از روایات که مفسران در ذیل آیه نقل کردهاند چنین استفاده میشود که گروههای معذور نه تنها از
تکلیف معافند و از مجازات بر کنار، بلکه به مقدار اشتیاقشان به شرکت در میدان
جهاد در پاداشها و افتخارات مجاهدان شریکند، چنان که در حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میخوانیم:
هنگامی که از
غزوه تبوک بازگشت و به نزدیکی
مدینه رسید فرمود: شما در این شهر مردانی را پشت سر گذاشتید که در تمام مسیر با شما بودند!، هر گامی که برداشتید، و هر مالی که در این راه
انفاق کردید، و هر سرزمینی را که پیمودید با شما همراهی داشتند! عرض کردند: ای
رسولخدا چگونه با ما بودند با اینکه در
مدینه ماندند؟
فرمود: به این دلیل که آنها به خاطر عذر نتوانستند در
جهاد شرکت کنند (اما قلبشان با ما بود)
سپس به گروه چهارمی اشاره میکند که آنها نیز از شرکت در جهاد معاف شدند، و میگوید: " همچنین بر آن گروه ایراد نیست که وقتی نزد تو آمدند که مرکبی برای شرکت در میدان جهاد در اختیارشان بگذاری، گفتی مرکبی در اختیار ندارم که شما را بر آن سوار کنم، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالی که چشمهایشان اشکبار بود، و این اشک به خاطر اندوهی بود که از نداشتن وسیله برای
انفاق در
راه خدا سر چشمه میگرفت" (و لا علی الذین اذا ما اتوک لتحملهم قلت لا اجد ما احملکم علیه تولوا و اعینهم تفیض من الدمع حزنا الا یجدوا ما ینفقون).
" تفیض" از ماده" فیضان" به معنی ریزش بر اثر پر شدن است، هنگامی که
انسان ناراحت میشود اگر ناراحتی زیاد شدید نباشد، چشمها پر از اشک میشود بی آنکه جریان یابد، اما هنگامی که ناراحتی به مرحله شدید رسید اشکها جاری میشود.
این نشان میدهد که این گروه از یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بقدری شیفته و دلباخته و عاشق جهاد بودند، که نه تنها از معاف شدن خوشحال نشدند، بلکه همچون کسی که بهترین عزیزانش را از دست داده است، در غم این محرومیت اشک میریختند.
البته شک نیست که این گروه چهارم از گروه سوم که در آیه قبل ذکر شد جدا نیستند، ولی به خاطر امتیاز خاصی که بر آنها دارند، و نیز به خاطر قدردانی از این گروه، بطور مستقل ضمن یک آیه وضع حالشان مجسم شده است
ویژگی آنها در این بود که:
اولا به این
قناعت نکردند که خودشان وسائل لازم برای شرکت در جهاد ندارند، بلکه نزد
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمدند و با اصرار از او مطالبه مرکب کردند.
ثانیا هنگامی که
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به آنها جواب منفی داد نه تنها از معاف گشتن شادمان نشدند، بلکه فوق العاده منقلب و ناراحت و اندوهناک گشتند، به خاطر این دو جهت خداوند آنها را بطور مشخص و جداگانه بیان کرده است.
در
سوره[آل عمران]] به اندوه مجاهدان
غزوه احد، به دلیل نافرمانی و شکست در آن، سبب رفع اندوه آنان در دست نیافتن به
غنایم جنگی اشاره شده است:
اذ تصعدون و لا تلوون علی احد والرسول یدعوکم فی اخرکم فاثـبکم غمـا بغم لکیلا تحزنوا علی ما فاتکم و لا ما اصـبکم..
«(یاد کنید) هنگامی را که در حال گریز (از کوه) بالا میرفتید و به هیچ کس توجه نمیکردید و
پیامبر شما را از پشت سرتان فرا میخواند پس (
خداوند) به سزای (این بی انضباطی) غمی بر غمتان (افزود) تا سرانجام بر آنچه از
کف دادهاید و برای آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید و خداوند از آنچه میکنید آگاه است.»
(بنا بر این احتمال که مقصود از «غما»، غم ناشی از نافرمانی و شکست و مقصود از «بغم» غم از دست دادن غنایم باشد.)
طبق آیه سوم سوره
آل عمران هجوم پی در پی غم و افزونی آن بر یکدیگر، ازبین برنده غمهای پیشین است:
... فاثـبکم غمـا بغم لکیلا تحزنوا..
«(یاد کنید) هنگامی را که در حال گریز (از
کوه) بالا میرفتید و به هیچ کس توجه نمیکردید و پیامبر شما را از پشت سرتان فرا میخواند پس (خداوند) به سزای (این بی انضباطی) غمی بر غمتان (افزود) تا سرانجام بر آنچه از کف دادهاید و برای آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید و خداوند از آنچه میکنید آگاه است.»
(طبق این احتمال که «باء» «بغم» به معنای «مع» باشد.)
حزن شدید، سبب فرسایش جسم آدمی میگردد همانطور که در داستان فرق
حضرت یوسف بر
حضرت یعقوب گذشت:
... و ابیضت عیناه من الحزن... • قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف حتی تکون حرضـا... • قال انما اشکوا بثی و حزنی الی الله و اعلم من الله..
«و از آنان روی گردانید و گفتای دریغ بر یوسف و در حالی که اندوه خود را فرو میخورد چشمانش از اندوه سپید شد؛ (پسران او) گفتند به
خداسوگند که پیوسته یوسف را یاد میکنی تا بیمار شوی یا هلاک گردی؛ گفت من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا میبرم و از (عنایت) خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید.»
در این حال غم و اندوهی سراسر وجود یعقوب را فرا گرفت و جای خالی
بنیامین همان فرزندی که مایه تسلی خاطر او بود، وی را به یاد یوسف عزیزش افکند، به یاد دورانی که این فرزند برومند با
ایمان باهوش زیبا در آغوشش بود و استشمام بوی او هر لحظه زندگی و حیات تازهای به پدر میبخشید، اما امروز نه تنها اثری از او نیست بلکه جانشین او بن یامین نیز به سرنوشت دردناک و مبهمی همانند او گرفتار شده است، " در این هنگام روی از فرزندان برتافت و گفت:
وا اسفا بر یوسف"! (و تولی عنهم و قال یا اسفی علی یوسف).
برادران که از ماجرای بن یامین، خود را شرمنده در برابر پدر میدیدند، از شنیدن نام یوسف در فکر فرو رفتند و
عرقشرم بر
جبین آنها آشکار گردید.
این حزن و اندوه
مضاعف، سیلاب اشک را، بی اختیار از چشم یعقوب جاری میساخت تا آن حد که" چشمان او از این اندوه سفید و
نابینا شد" (و ابیضت عیناه من الحزن).
و اما با این حال سعی میکرد، خود را کنترل کند و خشم را فرو بنشاند و سخنی بر خلاف رضای حق نگوید" او مرد با حوصله و بر
خشم خویش مسلط بود" (فهو کظیم).
ظاهر آیه فوق این است که یعقوب تا آن زمان نابینا نشده بود، بلکه این غم و اندوه مضاعف و ادامه
گریه و ریختن اشک بینایی او را از میان برد و همانگونه که سابقا هم اشاره کردیم این یک امر اختیاری نبود که با
صبر جمیل منافات داشته باشد برادران که از مجموع این جریانها، سخت ناراحت شده بودند، از یک سو وجدانشان به خاطر داستان یوسف معذب بود، و از سوی دیگر به خاطر بن یامین خود را در آستانه امتحان جدیدی میدیدند، و از سوی سوم نگرانی مضاعف پدر بر آنها، سخت و سنگین بود، با ناراحتی و بی حوصلگی، به پدر" گفتند به
خداسوگند تو آن قدر یوسف یوسف میگویی تا بیمار و مشرف به مرگ شوی یا هلاک گردی" (قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف حتی تکون حرضا او تکون من الهالکین).
اما پیر
کنعان آن پیامبر روشن ضمیر در پاسخ آنها" گفت: من شکایتم را به شما نیاوردم که چنین میگوئید، من غم و اندوهم را نزد خدا میبرم و به او شکایت میآورم" (انما اشکوا بثی و حزنی الی الله) (" بث" به معنی پراکندگی است، و چیزی که نمیتوان آن را کتمان کرد و در اینجا به معنی اندوه آشکار و پراکندگی خاطر نمایان است.) " و از خدایم لطفها و کرامتها و چیزهایی سراغ دارم که شما نمیدانید" (اعلم من الله ما لا تعلمون).
فکیف تتقون ان کفرتم یومـا یجعل الولدن شیبـا.
«پس اگر
کفر بورزید چگونه از روزی که کودکان را
پیر میگرداند پرهیز توانید کرد.»
سپس روی سخن را به کفار زمان
پیامبراسلام کرده، به آنها چنین هشدار میدهد: " اگر شما کافر شوید چگونه خود را از
عذاب شدید الهی برکنار میدارید در آن روز کودکان را پیر میکند"! (" یوما" مفعول تتقون است و پرهیز از آن روز به معنی پرهیز از عذاب آن روز است، بعضی احتمال دادهاند که ظرف برای" تتقون" یا مفعول" کفرتم" بوده باشد که هر دو بعید به نظر میرسد.) (" شیب" (بر وزن سیب) جمع" اشیب" به معنی" پیر" است، و در اصل از ماده شیب (بر وزن عیب) و مشیب به معنی سفید شدن مو گرفته شده.)
آری عذاب آن روز آن قدر زیاد، سنگین، شدید، هولناک و کمرشکن است که کودکان را پیر میکند، و این
کنایه از شدت آن است
عذاب آخرت که سهل است بعضی نقل میکنند در همین
دنیا گاه که
انسان در تنگناهای فوق العاده شدید قرار میگیرد محسوس است که در یک لحظه زودگذر موهای او رو به سفیدی میرود! به هر حال آیه فوق اشاره به این است به فرض اینکه شما در این جهان همچون فرعونیان گرفتار عذاب نابود کننده نشوید،
قیامت و عذاب قیامت را چه خواهید کرد؟
فرو بردن غمها و اندوهها و خودداری از اظهار آنها، دارای تاثیر منفی بر
جسم توان آدمی است:
و تولی عنهم و قال یـاسفی علی یوسف و ابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم.
«و از آنان روی گردانید و گفتای دریغ بر یوسف و در حالی که اندوه خود را فرو میخورد چشمانش از اندوه سپید شد.»
ماجرای نابینایی چشمان
یعقوب -علیه السلام-، در پی حزن و
گریه زیاد وی، در فراق
یوسف -علیه السلام- در
سوره یوسف بیان شده است:
وتولی عنهم وقال یـاسفی علی یوسف وابیضت عیناه من الحزن..
«و از آنان روی گردانید و گفتای دریغ بر یوسف و در حالی که اندوه خود را فرو میخورد چشمانش از اندوه سپید شد.»
«ابیضت» کنایه از نابینایی است و نسبت دادن سفیدی چشم به حزن، از باب اسناد به سبب است.
طبق آیه ۸۶ سوره یوسف حزن شدید، سبب
هلاکتانسان میگردد:
قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف حتی تکون حرضـا او تکون من الهــلکین• قال انما اشکوا بثی وحزنی الی الله..
« (پسران او) گفتند به خدا سوگند که پیوسته یوسف را یاد میکنی تا بیمار شوی یا
هلاک گردی؛ گفت من
شکایت غم و اندوه خود را پیش
خدا میبرم و از (عنایت) خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید.»
فلعلک بـخع نفسک علی ءاثـرهم ان لم یؤمنوا بهـذا الحدیث اسفـا.
«شاید اگر به این سخن
ایمان نیاورند تو جان خود را از اندوه در پیگیری (کار)شان تباه کنی.»
لعلک بـخع نفسک الا یکونوا مؤمنین.
«شاید تو از اینکه (مشرکان) ایمان نمیآورند جان خود را تباه سازی.»
آثار حزن ،
حزن در جهنم ،
حزن در قیامت ،
رفع حزن ،
عوامل حزن ،
مصونیت از حزن.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حزن». آثار حزن/span