حلیمه سعدیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیرهنویسان در کتب خود، حلیمه سعدیه را جزء مادران رضاعی
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و در شمار بانوانی قرار دادهاند که به
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شیر داده است.
متأسفانه از او و چندوچون زندگیاش، خبر چندانی در دست نداریم؛ بیشترین اطلاعاتی که از او در
تاریخ ثبت و ضبط شده است، متوجه ایام
طفولیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که البته برخی از موارد آن با اوهام و افسانههای عجیبی نیز توام گردیده است.
حلیمه دختر
عبدالله بن حارث معروف به ابوذؤیب بوده، سلسله نسبش به
قیس بن
عیلان بن مضر میرسید.
بدین ترتیب نسب او، با نسب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در «مضر» که جد هفدهم پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به شمار میرود، مشترک میگردد. سلسله
نسب کامل او به این شرح است:
حلیمه بنت ابیذؤیب عبدالله بن حارث بن شجنة بن ناصرة بن فصیة بن سعد بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمة بن خصفة بن عیلان بن مضر.
پدر حلیمه، ابوذُؤَیْب عبدالله بن حارث بن شِجْنَه سَعدی، از قبیله
سعد بن
بکر بن
هَوازِن بود.
همسر حلیمه،
حارث بن عبدالعُزّی بن رفاعه نام داشت و کنیهاش
ابوکبشه بود. ظاهراً یکی از دلایلی که
قریش پیامبر را ابن ابیکبشه میخواندند، همین بوده است.
عبدالله، انیسه و حذاقه (جذامه ـ حذافه) که به شیما معروف بود، فرزندان حلیمه به شمار میآمدند.
افتخار دایگی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کمفضیلت نبود و هر زنی را شایسته نیست که افتخار دایگی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر عهده گیرد؛ خداوند متعال، حلیمه سعدیه را به رضاع او شرف داد و به تربیتش تخصیص داد. او دارای عقل و فضل بود و خداوند در دنیا و آخرت از برکتش برخوردار کرد.
حلیمه پس از
ثُوَیبه،
کنیز ابولهب که چند روزی به پیامبر
شیر داد، شیر دادن به
پیامبر اکرم را بر عهده گرفت.
یعقوبی،
بلاذری و
مسعودی گزارش مختصری درباره سپردن پیامبر به حلیمه به دست دادهاند، اما
ابن اسحاق ابنهشام،
طبری،
ابنجوزی،
ذهبی و
ابناثیر درباره وقایع دوران کودکی پیامبر و چگونگی سپردن او به حلیمه، بهتفصیل سخن گفتهاند.
گزارش این واقعه بدون پیرایه از
زبان حلیمه چنین نقل شده است:
«به سالی خشک که هیچ چیز نبود به همراه شویَم حارث، روانه شهر
مکه شدیم.
زنان بنیسعد جلوتر از ما نزد شیرخوارهایشان رفته بودند و کودکی را به دایگی پذیرفته بودند. من هم سراغ شیرخوارهای را گرفتم. مرا نزد
عبدالمطلب راهنمایی کردند و گفتند: «او را نوزادی است که نیاز به
دایه دارد»، نزد او رفتم.
علت اینکه او را به دایگان دیگر نداده بودند، این بود که نوزاد
قریش، پستان هیچیک از زنان شیرده را نمیگرفت؛ با آمدن من کودک پستانم را گرفت و مکید؛ در این لحظه خاندان عبدالمطلب غرق در شادی شدند.
عبدالمطلب رو به من کرده و گفت: «از کدام قبیلهای؟» گفتم: «از بنیسعد» گفت: «اسمت چیست؟» گفتم: «حلیمه» عبدالمطلب از
اسم و نام قبیلهام بسیار شاد شد و گفت: «آفرین؛ دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته، یکی
سعادت و خوشبختی و دیگری
حلم و
بردباری. آنگاه او را به
صحرا بردم».
چون مرکب حلیمه از شدت تنگدستی و قحطی ناتوان و لاغر بود، از دیگران عقب افتاد و دیر به
مکه رسید. در نتیجه، فقط
نوه عبدالمطلب مانده بود که به دلیل
یتیم بودنش، کسی حاضر نشده بود به او شیر بدهد، زیرا میترسیدند دستمزد مناسبی دریافت نکنند.
حوادث این دوران، در تمام منابع، از زبان خود حلیمه نقل شده است. چون پیامبر دوران شیرخوارگی و کودکیاش را در میان
قبیله بنیسعد بن بکر بن هوازن گذرانده بود، خود را فصیحترین مرد
عرب میدانست
ظاهراً مردم مکه کودکانشان را برای آموختن
فصاحت به قبایل
بادیهنشین میسپردند.
حلیمه در سالی که
قحطی بزرگی میان
قبیله بنیسعد افتاده بود، همراه با نُه تن از زنان قبیله، برای امرار
معاش از طریق
شیردهی به
کودکان قبایل ثروتمند مکه عازم این شهر شد.
حلیمه بلافاصله پس از بر عهده گرفتن شیردهی به پیامبر، آثار
خیر و
برکت را در زندگیاش مشاهده کرد. او که بر اثر
تنگدستی شیرش کم شده بود و بهسختی به پسر خود شیر میداد، از آن پس به راحتی
حضرت محمد و پسر خویش را سیر میکرد. حتی
شتر ضعیف و ناتوانش نیز پُرشیر و نیرومند گشت، به گونهای که هنگام بازگشت، از همراهانش سبقت گرفت و همه با
حیرت دلیل آن را جویا میشدند و حلیمه همه اینها را نتیجه حضور کودک
بنیهاشم میدانست و بارها بدان اشاره میکرد.
حلیمه از همان لحظه که آن نوزاد مبارک (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تحویل گرفت، آثار
خیر و
برکت از او نمایان گردید
و خشکسالی از سرزمین بنیسعد رخت بر بست و... .
پس از آنکه
حضرت محمد به دو سالگی رسید، حلیمه او را از شیر گرفت و به مکه نزد مادرش،
آمنه بنت وهْب، برد. حضور این کودک باعث شده بود که گله
گوسفندان حلیمه از دیگر گلههای
قبیله بنیسعد پربارتر شود و او ترجیح میداد کودک را بیشتر نزد خود نگاه دارد. سرانجام، با اصرار او، به دلیل شیوع
وبا در مکه و
ترس آمنه از سرایت
بیماری به فرزندش، حلیمه بار دیگر کودک شیرخوار را نزد خود نگاه داشت.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیوسته روابط عاطفی خود را با حلیمه سعدیه حفظ کرده تا پایان عمر او، پیوسته برایش
صله و لباس میفرستاد.
پیامبر همیشه از حلیمه تکریم کرده و به وی
احترام میگذاشت.
زمانی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با
خدیجه (سلاماللهعلیها) ازدواج کردند، حلیمه به
مکه به حضور آن حضرت آمد و از قحطی و خشکسالی و هلاکت گوسفندان و چهارپایان شکایت کرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این مورد با خدیجه (سلاماللهعلیها) صحبت کردند که به او کمک کند. خدیجه چهل
گوسفند و شتری راهوار که برای سواری زنها در کوچیدن
تربیت شده بود، به حلیمه بخشید و او به
بادیه برگشت.
بعد از
رسالت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز، حلیمه نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میآمد و مورد احترام و تکریم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار میگرفت. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ردای خود را به احترام او پهن میکردند و او را بر آن مینشاند و حاجتش را برآورده میکرد.
ابن سعد با اسنادش از
محمد بن منکدر روایت میکند که «زنی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجازه ورود گرفت. این
زن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شیر داده بود. همین که او را آوردند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخاست و مادر مادرگویان ردای خویش را برای او گسترد که روی آن بنشیند».
ابیطفیل نیز روایتی را نقل کرده که «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
جعرانه (محلی در یک منزلی مکه) بودند و بین مردم
گوشت تقسیم میکردند، من در آن زمان کودک بودم و گوشت
شتر حمل میکردم؛ پس دیدم زنی به سویش آمد. پس چون نزدیک شد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ردایش را برای او پهن کرد و آن زن بر آن نشست گفتم: او کیست؟ گفتند: مادر رضاعیاش است».
از
عطاء بن یسار و
عمر بن سعد نیز
روایات مشابهی نقل شده است که حاکی از احترام زائدالوصف رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به حلیمه سعدیه است.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای حلیمه سعدیه احترام زیادی قائل بودند. ایشان حتی بعد از آگاهی از وفات حلیمه، و به احترام او، در سایه علاقه و
محبت و
قدرشناسی از آن کار نیک، کلیه اسیران متعلق به هوازن که بالغ بر ۶ هزار نفر میشدند، آزاد کردند.
پس از
جنگ حنین و شکست
هوازن، رسول خدا به احترام حلیمه و پیوندی که با آن قبیله داشت و به درخواست خواهر رضاعیاش، شیماء، تمام
سهم خود و
بنیهاشم، از
اموال و
اسرا، را بخشید و
اصحاب نیز، به
پیروی از او، همین کار را کردند.
گفته شده است دو تا سه ماه بعد
واقعهای عجیب برای کودک روی داد، که به
شقّ صدر معروف است.
فرشتگانی به شکل مردانی با
لباس سفید ظاهر شدند، سینه او را شکافتند، لکه سیاهی را از
قلب او بیرون آوردند و قلب او را در تشتی
زرین شستوشو دادند و سپس سینه او را التیام بخشیدند. برادر
رضاعی او، که در وادی نزدیک منزل شاهد این ماجرا بود، سراسیمه به حلیمه خبر رساند.
حلیمه بهشدت نگران شد و کودک را نزد
کاهنی برد تا در اینباره
حکم کند. کاهن پس از شنیدن سخنان کودک،
هشدار داد که او در آینده
دین مردم را تغییر خواهد داد. حلیمه نگرانتر شد و تصمیم گرفت برای حفظ جان کودک از دست
دشمنان، او را به نزد مادرش در مکه بازگرداند.
نویسندگان دلایل بسیاری در رد این
داستان _که گفته شده چند نوبت در زندگی
پیامبر رخ داد ــ و ساختگی بودن
روایات راجع به آن ذکر کردهاند.
پس از دو سال که دوران شیرخوارگی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تمام شد، حلیمه او را به
مکه نزد مادرش آمنه آورد؛ ولی تمایل نداشت وی را به خانوادهاش بسپارد؛ چراکه باعث
خیر و
برکت در زندگیشان بود.
آمنه (سلاماللهعلیها) نیز به حلیمه گفت: «من از وبا بر فرزندم بیمناکم، او را دیگر بار به صحرا بازگردان».
حضرت محمد پنج سال در
قبیله بنیسعد بن بکر بود. آنگاه، حلیمه او را در پنج سالگی نزد مادر و
جدش عبدالمطلب بازگرداند.
یعقوبی گفته که او به هنگام بازگشت، پنج و به قولی چهار ساله بوده است.
در ایمان آوردن حلیمه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
اختلاف است؛ اما اکثر علما و سیرهنویسان بر
اسلام حلیمه اشاره داشتهاند.
عدهای از سیرهنویسان هم بر این عقیدهاند که پس از آنکه آیین اسلام ظهور کرد، او به همراه همسر (و فرزندانش) به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده و قبول اسلام کردند.
عدهای هم پذیرش اسلام حلیمه به همراه شوهر و فرزندانش را مربوط به زمان بعد از
فتح مکه ذکر کردهاند
که این
روایات با توجه به اخبار وفات او از زبان خواهر او، بعد از
غزوه هوازن، بعید به نظر میرسد.
از زمان وفات حلیمه سعدیه اطلاع دقیقی در دست نیست. روایات متعددی از سوی مورخان در خصوص این امر وجود دارد؛ از جمله نقل شده است که:
بنا به روایتی حلیمه قبل از
فتح مکه به دست
مسلمانان (رمضان سال ۸) وفات یافت.
پس از فتح مکه، وقتی پیامبر با خواهر رضاعیاش،
شَیْماء، دیدار کرد. (بعد از فتح مکه، خواهر حلیمه سعدیه، از
بنیسعد بن بکر بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در
ابطح به سر میبردند، وارد شد و برایش «جربا» (غذایی تهیهشده از آرد و شیر و روغن)
هدیه آورده بود. سپس او خود را معرفی کرد). احوال حلیمه را پرسید و او خبر
مرگ حلیمه را به پیامبر داد.
چشمان پیامبر پر از
اشک شد و از بازماندگان او پرسید. سپس خواهرش از او درخواست
عطیهای کرد و پیامبر نیازش را برآورده ساخت.
اما روایتی دیگر حاکی از این است که حلیمه پس از
غزوه حُنین در
شوال سال هشتم در
جِعِرّانه به حضور
پیامبر اکرم رسید و
رسول خدا به او احترام کرد.
(که بهجای حلیمه، نام شیماء خواهر رضاعی رسول خدا را ذکر کرده است.)
بعضی دیگر از مورخین بر این اعتقادند که خبر وفات حلیمه سعدیه بعد از فتح
خیبر، در سال هفتم هجری به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید.
عدهای دیگر هم بر این گفتهاند که او بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در زمان
ابوبکر و
عمر نیز زنده بود و مورد حمایت و احترام آنها بوده است.
بنا بر به روایاتی، حلیمه روزگار
خلافت ابوبکر و
عمر را درک کرد و آن دو با احترام با وی
رفتار میکردند.
بعد از وفات، ایشان را در محلی در
قبرستان بقیع که امروز به
قبرستان شهدای «حرّه» معروف است، به
خاک سپردند.
حلیمه
راوی اصلی دوران شیرخوارگی و ایام طفولیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و عمده روایات او را
عبدالله بن جعفر حکایت کرده است.
• ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
• ابناثیر، الکامل فیالتاریخ، بیروت، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، چاپ افست، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ ۱۹۸۲.
• ابناسحاق، سیرة ابناسحاق، چاپ محمد حمیداللّه، قونیه، ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
• ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
• ابنحبیب، کتاب المحبر|المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیثتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست، بیروت.
• ابنسعد، الطبقات الکیری (بیروت).
• ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۹.
• ابنهشام، السیرة
النبویه، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
• محمود ابوریّه، اضواء علیالسنة المحمدیة، او،
دفاع عن
الحدیث، قاهره: دارالمعارف، چاپ افست، قم.
• احمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
• هاشم معروف حسنی، سیرةالمصطفی، بیروت، ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
• محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، السیرة
النبویة، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
• طبری، تاریخ الطبری.
• جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم)، قم، ۱۳۸۵ش.
• مسعودی، تنبیه والاشراف.
• مسعودی، مروج، بیروت.
• یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله حلیمه سعدیه، ص۶۴۸۷. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حلیمه سعدیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۵/۲۹.