سوره عبس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سوره عبس، هشتادمین سوره
قرآن بوده و نام دیگر آن
سوره سفره می باشد.
«عبس» فعل ماضی است به معنای «چهره در هم کشید». و چون سوره با این واژه شروع شده به آن، نامگذاری شده است.
غرض سوره، عتاب هر کسی است که ثروتمندان را بر ضعفاء و
مساکین از
مؤمنین مقدم میدارد، اهل
دنیا را احترام میکند و اهل
آخرت را خوار میشمارد، بعد از این عتاب رشته
کلام به اشاره به خواری و بی مقداری انسان در خلقتش و این که در تدبیر امورش سراپا حاجت است و با این حال به
نعمت پروردگار و
تدبیر عظیم او
کفران میکند، کشیده شده است. در این سوره از مراحل خلقت
انسان و نعمتهای خدا و
حیات در
زمین و سپس قیامت و چهرههای خندان و اندوهگین در آخرت سخن به میان آمده است. گفته شده: این سوره بدون هیچ تردیدی در
مکه نازل شده است.
۱. دارای ۴۲
آیه به عدد کوفی و حجازی، ۴۱ آیه به عدد بصری، چهل آیه به عدد شامی، ۱۳۳ کلمه و ۵۳۳ حرف است.
۲. در ترتیب نزول، بیست و چهارمین و در
قرآن کریم هشتادمین سوره است.
۳. پس از
سوره نجم و پیش از
سوره قدر و پیش از
هجرت در
مکه نازل شد و آیه
مدنی ندارد.
۴. از
سورههای مفصل و از نوع
طوال آن و شامل بخشی از یک حزب قرآن است.
۵. گفتهاند آیه ۱۲
این سوره با آیه
سیف نسخ شد.
۱.
عظمت ، هدایتگری، آموزندگی و سازندگی قرآن ؛
۲. سرزنش شدید متکبران و
نهی از رفتار تحقیرآمیز؛
۳. شکستن حس برتری جویی
انسان با توجه دادن به منشا پیدایی وی؛
۴. شمارش برخی از نعمتهای
خداوند برای
بشر؛
۵. خبر از وقوع حتمی
قیامت و اوضاع هولناک انسان در آن روز.
درباره شان نزول سوره عبس گفته شده: جمعی از بزرگان
قریش در مکه در حضور
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم جمع بودند که نابینایی به نام عبدالله ابن ام کلثوم وارد شد. با ورود او یک نفر به دلیل ناراحتی از ورودش چهره در هم کشید و عبوس شد (گفته شده: آن یک نفر - بنا به اختلاف
روایات - یا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود یا مردی از
بنی امیه ) و
خداوند از این رفتار انتقاد کرد و متذکر برخی نکات اخلاقی و تربیتی شد.
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان در پاسخ از کسانی که گفتهاند شخصی که چهره در هم کشید، همانا رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بوده است، میفرماید:
آیات سوره مورد بحث دلالت روشنی ندارد بر این که مراد از شخص مورد عتاب
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است، بلکه صرفا خبری میدهد و انگشت روی صاحب خبر نمیگذارد، از این بالاتر این که در این آیات شواهدی هست که دلالت دارد شخصی غیر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم منظور نظر است، چون همه میدانند که صفت عبوس از صفات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نبوده، و آن جناب حتی با
کفار عبوسی نمیکرده، تا چه رسد به
مؤمنین رشد یافته، از این گذشته، اشکال
سید مرتضی رحمةاللهعلیه بر روایاتی که مصداق را رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم دانستهاند، وارد است، که میگوید از
اخلاق رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نبوده، و در طول
حیات شریفش سابقه نداشته که دل اغنیاء را به دست آورد و از
فقراء روی بگرداند.
با توجه به این که خود خدای تعالی
خلق آن جناب را عظیم شمرده، و قبل از نزول سوره مورد بحث، در
سوره نون که به اتفاق مفسران، بعد از سوره اقرا باسم ربک نازل شده، فرموده: و انک لعلی خلق عظیم، چطور تصور دارد که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در اول بعثتش خلقی عظیم داشته باشد، و خدای تعالی به این صفت او را بطور مطلق بستاید؛ ولی بعد برگردد و بخاطر پارهای اعمال، خلق او را مذمت کند، و چنین خلق نکوهیدهای را به او نسبت دهد که تو به اغنیاء متمایل هستی که
مشرک و کافرند، و برای به دست آوردن دل آنان از فقرای مومنان روی میگردانی؟
افزون بر این، مگر خدای تعالی در یکی از سورههای مکی یعنی در
سوره شعراء به آن جناب نفرموده بود: و انذر عشیرتک الاقربین و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین؛ خویشاوندان نزدیکت را
انذار کن و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی میکنند بگستر، و اتفاقا این آیه در سیاق آیه و انذر عشیرتک الاقربین است، که در اوائل دعوت نازل شده.
از این گذشته، مگر به آن جناب نفرموده بود: لا تمدن عینیک الی ما متعنا به ازواجا منهم و لا تحزن علیهم و اخفض جناحک للمؤمنین هرگز
چشم خود را به نعمتهایی که به گروههایی از آنها (کفار) دادیم میفکن و به خاطر آنچه آنها دارند غمگین مباش و
بال و پر خود را برای مؤمنین فرود آر، پس چطور ممکن است در
سوره حجر که در اول دعوت علنی
اسلام نازل شده به آن جناب دستور دهد اعتنایی به زرق و برق زندگی دنیاداران نکند، و در عوض در مقابل مؤمنین
تواضع کند، و در همین سوره و در همین سیاق او را مامور سازد که از مشرکین اعراض کند، و بفرماید: فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین آن وقت در سوره عبس خبر دهد که آن جناب بجای اعراض از مشرکین، از مؤمنین اعراض نموده، و به جای تواضع در برابر مؤمنین در برابر مشرکین تواضع کرده است! ؟ علاوه بر این زشتی عمل مذکور چیزی است که
عقل به زشتی آن حکم میکند، و هر عاقلی از آن متنفر است، تا چه رسد به خاتم انبیاء صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، و چنین قبیح عقلی احتیاج به
نهی لفظی ندارد، چون هر عاقلی تشخیص میدهد که دارایی و ثروت به هیچ وجه ملاک فضیلت نیست، و ترجیح دادن جانب یک ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب
فقیر، و دل او را به دست آوردن، و به این رو ترش کردن رفتاری زشت و ناستوده است.
با در نظر گرفتن مطالب یاد شده، نادرستی گفتار بعضی از
مفسران روشن میشود که گفتهاند: خدای تعالی آن جناب را از این رفتار نهی نکرده مگر در این مورد، پس این کار
معصیت نبوده مگر بعد از نهی اما قبل از آن، آن جناب میتوانسته چنین رفتاری داشته باشد.
وجه نادرستی این سخن این است که: در وهله اول، به چه دلیل میگویید
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بجز در آن هنگام نهی نشده، نه بعدش و نه قبلش؟ و در وهله دوم، گفته شد این رفتار به
حکم عقل ناستوده است، و صدورش از شخصی کریم الخلق که خدایش او را به خلق عظیم ستوده محال است، آن هم با بیانی مطلق و بدون قید وی را ستوده و فرموده: و انک لعلی خلق عظیم، علاوه بر این کلمه خلق به معنای
ملکه راسخه در دل است، و کسی که دارای چنین ملکهای است عملی منافی با آن انجام نمیدهد.
در
مجمع البیان، از
امام صادق علیهالسّلام
روایت آورده که فرموده است این آیات درباره مردی از
بنی امیه نازل شده که در حضور
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نشسته بود، ابنام مکتوم آمد، مرد اموی وقتی او را دید قیافه اش را در هم کشید، و او را
کثیف پنداشته،
دامن خود را از او جمع کرد، و چهره خود را عبوس نموده رویش را از او گردانید، و خدای تعالی داستانش را در این آیات حکایت نموده عملش را توبیخ نمود.
اسامی سوره عبس.
فرهنگ نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «سوره عبس».