• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آبرومندی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



آبرومندی، تلاش برای حفظ آبرو وجلوگیری از اموری است که باعث ریختن آبرو می‌شود.



واژه آبرو، مرکّب از « آب » و «رو» (روی) به معنای اعتبار، حرمت، شرف، وجاهت، عِرض،
[۱] دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج‌۱، ص‌۲۱، «آبرو».
و معادل عربی آن «ماءالوجه» است؛ امّا در روایات، بیش‌تر واژه «عِرض» برای این معنا به کار رفته و کاربرد آن از «ماءالوجه» بیش‌تر است.


هیچ‌یک از این دو واژه، در قرآن نیامده است، «وجیه» به معنای آبرومند، فقط دوبار در قرآن‌کریم آمده است، افزون بر این، واژگانی از مادّه «عفّ» به معنای خودداری از کار زشت و جلوگیری از تمایلات درباره حفظ آبرو، و‌از مادّه «فضح» به معنای پرده از روی عیب دیگری برداشتن و عیوب او را آشکار کردن، برای ریختن آبروی دیگران به کار می‌رود. واژه اخیر، فقط یک بار در قرآن به شکل «لاتَفضَحونَ» از زبان لوط (علیه‌السلام) نقل شده است.
برخی از واژگان دیگر مرتبط با آبرومندی و بی‌آبرویی عبارت است از: واژگانی از مادّه «کرامت»، «حب» ومشتقّاتش، «عزّة» و مشتقّات آن، واژه «ذلّة» که در برخی موارد به معنای خواری است، هر دو واژه عزّت و ذلّت در آیه ۲۶ سوره آل‌عمران در مقابل هم آمده و آن‌ها را فقط به دست خداوند دانسته است: «و‌تُعِزُّ مَن تَشاءُ و تُذِلُّ مَن تَشاءُ» «مُهین و هُون» به معنای تحقیر و خوار کردن در همه موارد کاربرد این دو واژه جز آیه ۵۹ سوره نحل وصف عذاب آمده است و «خِزْی» و مشتقّاتش.


قرآن کریم، انسان را موجودی برخوردار از کرامت و شرافت ذاتی دانسته: «وَ لَقد کَرّمنا بَنی ءَادَم» که خداوند آن را به او بخشیده وبه واسطه آن، بردیگرآفریدگانش‌برتری داده است، از برجسته‌ترین مظاهر کرامت انسان، برخورداری او از عقل و حیا است و با وجود آن، انسان همواره وبه طور طبیعی درمقابل هر آن‌چه حرمت او را تهدید می‌کرده، عکس‌العمل‌نشان‌داده است؛ از این‌رو ابتدایی‌ترین زشتی، یعنی عورتش راکه با حرمت خود مرتبط می‌دانست، با استفاده از لباس پوشاند: «یبَنی ءَادمَ قَد أنزَلنا عَلیکم لِباساً یُوری سَوءتِکُم و ریشاً.» نخستین بار که انسانی درصدد پوشیدن این زشتی خود برآمد، هنگامی بود که آدم و حوّا با وسوسه شیطان‌ از میوه درخت ممنوع خوردند و در پی آن، زشتی‌های آن دو برایشان آشکار شد که به پوشیدن خودبابرگ درخت اقدام کردند: «فَلمّا ذَاقا الشَّجرةَ بَدَت لَهما سَوءتُهما و طَفِقا یَخصِفان عَلیهما مِن وَرَقِ الجَنّةِ.» بیش‌تر مفسّران، «سَوءت» در این آیه را به عورت تفسیر‌کرده‌اند.
درخواست عزیز مصر از یوسف برای پوشیده نگاه داشتن اقدام ناشایست همسرش: «یوسفُ أعرِض عَن هـذا» و آرزوی حضرت مریم (علیهاالسلام) پس از آن‌که با فیض الهی، عیسی (علیه‌السلام) را باردار شد به این‌که کاش پیش از این مرده، و‌از یادها فراموش شده بودم: «یلَیتَنی مِتُّ قَبلَ هـذا و کُنتُ نَسیاًمَّنسیّاً» و درخواست لوط از قوم خود به این‌که متعرّض میهمانان وی نشده، او را بی‌آبرو نکنند: «قالَ إِنَّ هـؤلاء ضَیفی فَلا تَفضَحونِ واتَّقوا اللّهَ و لاتُخزونِ» نمونه‌های دیگری از تمایل انسان به حفظ آبرو است که قرآن از پیشینیان حکایت کرده است، نمونه‌ای از اقدام برای اعاده حیثیت و آبرویی که به ناحق لطمه دیده نیز از آیات ۵۰ و ۵۱ سوره یوسف برداشت می‌شود که یوسف پس از آزادی از زندان به آن مبادرت کرد.


قرآن، ملاک‌هایی را برای آبرومندی و محبوبیّت معرّفی، و‌بر این نکته تأکید می‌کند که انسان پیش و بیش از هر چیز باید در پی کسب منزلت نزد خداوند باشد و در این صورت است که خدا به صورت یک سنّت تغییرناپذیر به او محبوبیّت و منزلت والای اجتماعی نیز خواهد بخشید: «إِنَّ الَّذینَ ءَامَنوا و عَمِلوا الصّلِحتِ سَیَجعَلُ لَهمُ الرَّحمنُ وُدّاً؛ آنان‌که ایمان آورند و کارهای شایسته انجام دهند، خدای رحمت‌گستر، محبّت آنان را در دل مردم قرار خواهد داد.»
برخی مفسّران، این حدیث رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را تفسیری از این آیه قرار داده‌اند که می‌فرماید: وقتی خدا بنده‌ای را دوست بدارد، به جبرئیل خطاب می‌کند که تو نیز او را دوست بدار؛ سپس جبرئیل در بین اهل آسمان ندا می‌دهد که خدا فلانی را دوست می‌دارد؛ پس شما نیز او را دوست بدارید؛ آن‌گاه خداوند همان محبّت اهل آسمان به آن بنده را در بین اهل‌زمین نیز قرار می‌دهد؛ بنابراین عمل به هریک از دستورهای الهی در قرآن که محبّت خداوند را در پی دارد، موجب جلب آبرو می‌شود و بالعکس هر آن‌چه از محبوبیّت انسان نزد خداوند بکاهد، عاملی برای کم شدن آبرو و حرمت او نزد خدا می‌شود.
[۲۵] عبدالباقی مصری، محمد فؤاد، المعجم المفهرس، ص‌۲۴۳-۲۴۵، «حبّب».

برخی ملاک‌های آبرومندی یا بی‌آبرویی برخاسته از منشأ عقلانی درست و کرامت الهی انسان است؛ امّا برخی دیگر از این ملاک‌ها، امور اعتباری برخاسته از سنّت‌های نادرست اجتماعی است، در مورد اخیر، آیاتی از قرآن درصدد تغییر بینش نادرست مردم و معرّفی معیارهای درست است؛ به طور مثال آیه ۱۳ سوره حجرات به مردم توجّه می‌دهد که همه آنان (ناس) از یک زن و مرد آفریده شده و از این جهت برابرند و هیچ‌کس به دلیل تعلّق داشتن به قوم یا ملّیّت و نژاد خاص یا رنگ و زبان ویژه، نمی‌تواند و نباید از منزلت ویژه اجتماعی برخوردار باشد و تأکید می‌کند که فقط تقوا و نزدیکی به خدا ملاک ارزشمندی است: «یأیُّها النّاسُ إنّا خَلَقنکُم مِنْ ذَکَر و أُنثی و جَعَلنکُم شعُوباً و قَبائلَ لِتَعَارفوا إنَّ أکرَمَکُم عِنداللّهِ أتقیـکُم.» از آیاتی دیگر نیز محکوم بودن معیارهای نادرست برای آبرو و اعتبار استنباط می‌شود؛ مثلاً آن‌جا که داشتن فرزند دختر در عرف جامعه عار تلقّی می‌شود و افراد، تحت تأثیر این فرهنگ نادرست، برای حفظ جای‌گاه خود، دختران را زنده به گور می‌کنند، قرآن آنان را سرزنش و عملشان را محکوم می‌کند: «و‌إذا بُشِّرَ أحَدُهم بِالأُنثی ظَلَّ وَجهُه مُسوَدّاً و هو کَظیمٌ یَتوری مِن‌القَومِ مِن سوءِ مابُشِّرَ بِه أیُمسِکُه عَلی‌هُون أم یَدُسُّه فی‌التُّرابِ»
یاآن‌جا که در نظر مردم، برخورداری ازمظاهر مادّی زندگی، عاملی برای کسب منزلت اجتماعی برتر به شمار می‌رود وداشتن آن را آرزو می‌کنند، قرآن‌کریم این اندیشه را محکوم می‌کند. این آیات به داستان قارون و زینت و ثروت او مربوط است و این‌که قومش با مشاهده آن، جای‌گاهش را آرزو کردند، قرآن درمورد نخست‌ با تأکید، همه مؤمنان را به حفظ آبروی خود تشویق یا امر و از ریختن آبروی دیگران نهی کرده است، این تأکید در روایات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و امامان (علیهم‌السلام) گاه بر روی عنوان آبرو نیز قرار گرفته؛ چنان‌که از پیامبر نقل شده است: آبروهای شما بر شما حرمت دارد؛ همان‌گونه که عید قربان در ماه ذی‌الحجه و در سرزمین مکّه حرمت دارد: انّ أعراضکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هـذا.
امام علی (علیه‌السلام) فرمود: آبروی خود را هدف تیرهای سخنان مردم قرار مده: لاتَجعل عرضک غرضاً لنبال القول.

۴.۱ - مهم‌ترین عوامل بی‌آبرویی

در آیات فراوانی که از خواری و رسوایی در دنیا سخن به میان آمده، به برخی از مهم‌ترین عوامل بی‌آبرویی نزد خدا اشاره شده است؛از قبیل کفر : «و‌أنَّ اللّهَ مُخزِی الکـفِرینَ».
نیز کوشش‌های جاهلانه به قصد گمراه کردن مردم از راه خدا: «و‌مِن‌النَّاسِ مَن یُجدِلُ فِی‌اللّهِ بِغَیرِ عِلم ولا هُدًی و لاکِتب مُنیر ثانِیَ عِطفِه لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللّهِ لَه فِی‌الدُّنیا خِزیٌ». سعی در جلوگیری از تحقّق آیین الهی: «و‌مَن أظلَمُ مِمَّن مَنعَ مسجِدَ اللّهِ أن یُذکرَ فیها اسمُه... لَهم فِی‌الدُّنیا خِزیٌ».
تحریف دستورهای دینی: «یُحرِّفونَ الکَلِمَ مِن‌بَعدِ مَواضِعِه... لَهُم فِی‌الدُّنیا خِزیٌ». و تکذیب آیات روشن الهی: «کذَّب الَّذین مِن قَبلِهم... فَأذاقَهُم اللّهُ الخِزیَ فی‌الحیوةِ الدُّنیا»
هم‌چنین خداوند گروه‌هایی از یهودیان مدینه را به دلیل مخالفت با برخی دستورهای دینی‌شان شایسته خواری و رسوایی در همین دنیا معرّفی کرده: «أفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الکِتبِ و تَکفُرونَ بِبَعض فَما جَزاءُ مَن یَفعَل ذلکَ مِنکُم إلاّ خِزیٌ فی‌الحَیوة الدُّنیا» و قوم صالح به دلیل تکذیب پیامبر خود و معجزه‌های وی، گرفتار عذاب خوارکننده الهی شدند، خزی در همه این آیات، به معنای دوری و محرومیّت از رحمت الهی است که گاه با رسوایی نزد مردم نیز همراه می‌شود؛ با این حال، قرآن کریم برای اعتبار و حرمت اجتماعی انسان نیز ارزش بسیاری قائل است و او را به کسب و حفظ آن سفارش می‌کند؛ البتّه ملاک‌های آبرو یکسان نیست.


امّا در قرآن، این تأکید، در زمینه درخواست کمک از دیگران، روابط جنسی ناسالم و متّهم کردن افراد پاک‌دامن به آن، و‌سایر مسائل اخلاقی، برجسته‌تر است؛ پس، این گروه آیات را در سه بخش بررسی‌می‌کنیم:

۵.۱ - اظهار نیازمندی نزد دیگران

در زمینه اظهار نیازمندی نزد دیگران، قرآن کریم با ستایش از فقیرانِ عفیف، نیازمندان جامعه را به حفظ آبروی خود تشویق کرده است: «لِلفُقراءِ الذینَ أُحصِروا فی سَبیلِ اللّهِ لایَستَطیعونَ ضَرباً فی‌الأرضِ یَحسَبُهم الجاهِلُ أغنِیاءَ مِن التَّعَفُّفِ تَعرِفُهم بِسیمـهم لایَسئَلونَ النَّاسَ إلحافاً : (صدقات) برای نیازمندانی است که در راه خدا فرومانده‌اند (و) نمی‌توانند (برای تأمین روزی) در زمین سفر کنند، ناآگاه، ایشان را به سبب خویشتن‌داری توان‌گر می‌پندارد، آنان را از سیمایشان می‌شناسی، از مردم به اصرار چیزی نخواهند». ازسویی، خداوندبراساس این‌آیه و آیاتی دیگر، برای نیازمندان در دارایی‌های توان‌گران، حقّی قرار داده که به صورت الزامی (واجب) یاترجیحی (مستحب) به آنان‌می‌پردازند و این خود، ابزاری برای جلوگیری از تحقیر نیازمندان از سوی توان‌گران است، آیاتی که به صدقه پنهانی و منّت نگذاشتن در صدقه تشویق می‌کند نیز در جهت حفظ آبروی نیازمندان قابل تفسیر است، نیز در آیه ۲۶۳ سوره بقره به حفظ آبروی فقیر، تفسیر شده است، در این بخش، تهی‌دست و توان‌گر به حفظ آبرو تشویق شده‌اند.

۵.۲ - نهی از نسبت دادن فحشا

بخش دوم، آیاتی است که از نسبت دادن فحشا به مردم نهی کرده است، از آن‌جا که هتک حرمت و بی‌آبرو کردن افراد، با متّهم کردن آنان به فحشا شدیدتر است و پیامدهای ناگوارتری در زندگی خانوادگی و اجتماعی آن‌ها دارد، حفظ آبرو از حدّ تشویق فراتر رفته و شکل قانون به خود گرفته و برای متّهم کردن دیگران مجازات پیش‌بینی شده است؛ نظیر آیه حدّ قذف : «والّذینَ یَرمُونَ المُحصَنـتِ ثُمَّ لَم یأتوا بِأربَعةِ شُهداء فاجلِدوهُم ثَمـنینَ جَلدَةً و لاتَقبَلوا لَهم شَهـدةً أبداً و أولـئِک هُمُ الفـسِقونَ:و کسانی‌که به زنان شوهردار نسبت زنا می‌دهند؛ سپس چهار گواه نمی‌آورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید و هیچ‌گاه شهادتی از آنان نپذیرید و اینان خود فاسقند». عمل کسانی‌که زنان پاک‌دامن را به عمل ناروا متّهم کرده، آبروی آنان را می‌ریزند نیز گناهی بس بزرگ شمرده شده که افزون بر تازیانه، مورد لعن الهی قرار گرفته، در دنیا و آخرت از رحمت او محروم و مستحق عذاب عظیم خداوند خواهند بود: «إنَّ الَّذین یَرمونَ المُحصَنتِ الغفِلتِ المُؤمنتِ لُعِنوا فی‌الدُّنیا و الأخِرةِ و لَهم عَذابٌ عظیمٌ.» برای اثبات لواط و مساحقه نیز مانند زنا چهار شاهد لازم است: «والّـتی یَأتینَ الفـحِشةَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدوا عَلیهِنَّ أربَعَةً مِّنکم... : و کسانی از زنان شما که مرتکب زنا می‌شوند، چهار تن از میان خود بر آنان گواه گیرید... ‌.» لزوم چهار شاهد برای اثبات عملی منکر ـ با این‌که در مسائلی مهم‌تر چون قتل، دو شاهد کافی است ـ برای حفظ آبروی افراد جامعه است.
[۵۶] سیوری، مقداد بن عبدالله، كنزالعرفان، ج‌۲، ص‌۳۴۷.


۵.۳ - ذکر بدی دیگران

بخش سوم، شامل کلّی‌ترین دستور است که در آیه ۱۴۸ سوره نساء بیان شده و خداوند مؤمنان را از ذکر بدی‌های یک‌دیگر که موجب هتک حرمت و اعتبار آنان است، نهی کرده: «لایُحبُّ اللّهُ الجَهرَ بِالسُّوءِ». در آیه ۱۱ سوره حجرات نیز مؤمنان از تمسخر، عیب‌جویی و ذکر القاب زشت برای یک‌دیگر نهی شده‌اند که این نهی نیز برای حفظ حرمت مؤمنان است، در آیه ۱۲ همین سوره، از غیبت که عاملی برای ریختن آبروی افراد جامعه است و تجسّس از اسرار مردم که می‌تواند مقدّمه‌ای برای غیبت و کشف اسرار آن‌ها باشد و از سوءظن که آن نیز می‌تواند مقدّمه‌ای برای تجسّس و غیبت باشد، نهی شده است: «یـأیُّها الَّذینَ ءامَنوا اجتَنِبوا کثیراً مِنَ الظنِّ إنّ بعضَ الظنِّ إِثمٌ و لاتَجَسَّسوا و لایَغتَب بَعضُکم بَعضاً». در همین زمینه از پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) روایت شده که خداوند، ریختن خون و آبروی مسلمان و سوءظن به او را حرام کرده است، در آیه ۱۱۲ سوره نساء نسبت دادن خطا و گناه خود به دیگران که موجب خدشه‌دار کردن آبروی آنان است، بهتان و گناهی آشکار معرّفی شده است: «و‌مَن یَکسِب خَطیئَةً أو إثماً ثُمَّ یَرمِ بِه بَریـًا فَقدِ احتَملَ بُهتناً و إثماً مُبیناً: و کسی‌که خطا یا گناهی مرتکب شود، سپس بی‌گناهی را متّهم سازد، بارِ بهتان و گناه آشکاری را بر دوش گرفته است».


با همه اهتمامی که قرآن کریم به حفظ آبروی انسان، به‌ویژه مسلمان دارد، در مواردی، برای مسلمان حرمتی قائل نبوده، ریختن آبروی او را جایز و حتّی در مواردی بدین شرح واجب می‌داند:
۱. اگر زنا با شهادت چهار نفر ثابت شود، به حاکم اسلامی فرمان داده تا در حضور گروهی از مؤمنان او را تازیانه بزند: «... ‌و لیَشهد عَذابَهما طائِفةٌ مِنَ المُؤمنینَ.»
در آیه ۴ و ۵ سوره نور افزون بر حکمِ تازیانه، بر کسانی‌که زنان یا مردان عفیف را به فحشا متّهم می‌کنند، با فاسق شمردن آنان، به مؤمنان فرمان می‌دهد که هرگز گواهی آنان را نپذیرند، مگر آن‌که توبه کنند: «و‌لاتَقبَلوا لَهُم شَهدَةً أبَداً و أولئکَ هُمُ الفسِقون إلاّ الَّذینَ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک و أصلَحوا». نپذیرفتن شهادت فاسقان، به معنای هتک حرمت و آبروی آنان در بخشی از روابط اجتماعی است.
۳. فرمان به قطع دستِ « سارق » در معرض دید افراد جامعه، به دلیل بی‌آبرویی و عدم حرمت سارقان در جامعه اسلامی است. شایان ذکر است اجرای حدود پیشین که مستلزم بی‌آبرویی آن افراد است، بر حاکم اسلامی واجب و ابزاری برای اصلاح جامعه از سه عامل مهم فساد اجتماعی است.
۴. براساس آیه ۱۴۸ سوره نساء خداوند به کسانی که مورد ستم قرار گرفته‌اند، اجازه داده است تا ستمی را که بر آنان رفته، به صورت عملی سوء از ستم‌کننده، آشکار کنند و بازگویند: «لایُحِبُّ اللّهُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القولِ إلاّ مَن ظُلِمَ»؛ با این حال، در آیه بعد، مظلومان به عفو و نریختن آبروی ظلم‌کننده تشویق شده‌اند.


در آیه ۴۵ سوره آل‌عمران به آبرومند بودن عیسی (علیه‌السلام) نزد خداوند در دنیا و آخرت تصریح شده است: «إنّ اللّهَ یُبشِّرُک بکلِمة مِنه اسمُهُ المَسیحُ عیسَی‌ابنُ‌مریمَ وَجیهًا فی الدُّنیا والأخِرةِ: خدا تو را به کلمه‌ای از جانب خود که نامش مسیح عیسی پسر مریم است، نوید می‌دهد که در دنیا و آخرت آبرومند است». در آیه ۶۹ سوره احزاب از آبرومند بودن موسی (علیه‌السلام) نزد خداوند یاد شده است: «یـأیُّها الَّذین ءَامَنوا لاتَکونوا کالّذینَ ءاذَوا موسی فَبَرّأهُ اللّهُ مِمّا قالوا و کانَ عِندَاللّهِ وَجیهًا: ای مؤمنان! مانند کسانی مباشید که موسی را (با اتّهام خود) بیازردند؛ پس خدا او را از آن‌چه گفتند، مبّرا ساخت و او نزد خدا آبرومند بود». این‌که از پیامبران، فقط این دو پیامبر «وجیه» معرّفی شده‌اند ـ با این‌که همه پیامبران نزد خداوند و بین مردم افرادی آبرومند بوده‌اند ـ در ظاهر برای رفع و دفع اتّهام از این دو پیامبر بوده است؛ زیرا چنان‌که از آیه اخیر برمی‌آید، موسی (علیه‌السلام) مورد اتّهام افرادی از قوم خود قرار گرفت.

خطاب این آیه به مؤمنان و نهی از آزار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گویا به متّهم شدنِ حضرت در قضیه ازدواج با زینب اشاره دارد؛ ازاین‌رو، آیه در مقام رفع اتّهام و آبرومند خواندن وی در خصوص این ازدواج است.
عیسی (علیه‌السلام) نیز به دلیل زاده شدن از مادری بدون همسر، در معرض اتّهام بنی‌اسرائیل بود؛ بدین سبب، خداوند هنگام بشارت به مریم، او را آبرومند در دنیا و آخرت معرّفی کرده است، تصریح قرآن به آبرومند بودن آن‌دو پیامبر، مفسّران را بر آن داشته تا وجوهی را برای وجیه بودن آن دو برشمرند، آنان آبرومندی عیسی را در دنیا به نبوّت، و‌سرآمد بودنش بر مردم، استجابت دعای او در احیای مردگان و شفای بیماران، و‌در آخرت، به بلندی درجه و پذیرش شفاعت و نیز به منزلت وی در قلب‌های مردم در طول زمان و در آخرت.
تفسیر کرده‌اند، و‌آبرومندی موسی به مستجاب‌الدعوه بودن او و پذیرش شفاعتش تفسیر شده است، آیه ۲۳ سوره مریم که آرزوی حضرت مریم را بیان می‌کند (ای کاش پیش از باردار شدن مرده بودم) و نیز آیه ۶۸ و ۶۹ سوره حجر که درخواست لوط (علیه‌السلام) از قومش را نقل می‌کند که او را در برابر میهمانانش بی‌آبرو نکنند، نشان‌گر آبرومندی مریم و لوط است، در آیه ۶۲ سوره هود خطاب قوم ثمود به صالح حکایت شده که منزلت و آبرومندی صالح نزد آنان را بیان می‌کند:قالوا یـصـلِحُ قَد کُنتَ فینا مَرجُوّاً قَبلَ هـذا:گفتند: ای‌صالح! به‌راستی پیش از این، تو در بین ما مایه امیدواری بودی»، مانند این اعتراف را قوم لوط درباره لوط و خانواده‌اش داشتند: «... ‌إلاّ أن قالوا أخرِجوهم مِن قَریَتِکم إِنَّهم أُناسٌ یَتَطهَّرونَ: گفتند: این‌ها را ازشهرتان بیرون‌ کنیدکه مردمی‌پاکیزگی جویند.» برپایه روایات « اسباب‌النزول » اصحاب صُفّه از دیگر کسانی هستند که خداوند در آیه ۲۷۳ سوره بقره با اشاره به عفّت ورزیدن آنان در اظهار نیاز نکردن، اهتمام آنان را به حفظ آبروی خود در جامعه، ستوده است.


براساس آیاتی دیگر، زندگی انسان در حیات پس از مرگ که بازتاب اعمال وی در این جهان است نیز با آبرومندی و بی‌آبرویی همراه است، صریح‌ترین و روشن‌ترین آیه در این زمینه، آیه ۱۰۶ و ۱۰۷ سوره آل‌عمران است که از وجود دو گروه روسفید و روسیاه در روز بازپسین خبر می‌دهد: «یومَ تَبیَضُّ وُجوهٌ و تَسودُّ وُجوهٌ فأمَّا الَّذین اسودَّت وُجوهُهم أکَفَرتُم بَعدَ إیمـنِکم فَذوقوا العَذابَ بِما کُنتم تَکفُرون و أمّا الَّذینَ ابیَضَّت وُجوهُهم فَفِی رَحمَةِ‌اللّهِ هُم فیها خـلِدونَ : روزی که چهره‌هایی سپید و چهره‌هایی سیاه شود؛ امّا روسیاهان (به آنان گویند) آیا پس از ایمان آوردنتان کافر شُدید؟! پس به سزای آن‌که کفر میورزیدید، (این) عذاب را بچشید؛ امّا آنان که روی‌هایشان سپید شود، در مهر و بخشایش خدایند (و) در آن جاویدانند».
روسفیدان در آیه، به مؤمنان تفسیر شده است: «یَومَ لایُخزِی اللّهُ النبیَّ والَّذین ءامَنوا» امّا روسیاهان، بر اساس ظاهر آیه، آنانند که پس از ایمان آوردن، کافر شدند، مفسران، در تطبیق روسیاهان وجوه دیگری را بیان داشته‌اند: منافقان، همه کافران، آن دسته از اهل کتاب که پس از شناخت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به وی ایمان نیاوردند، مرتدان و خوارج، تفسیرهایی است که در این باره ابراز شده است بنابر نقلی از حضرت‌علی (علیه‌السلام) مقصود، بدعت گذارانند، به ظاهر آیه بر همه موارد قابل تطبیق است، در آیه ۶۰ و ۶۱ سوره زمر نیز کسانی که بر خداوند دروغ ببندند، روسیاه شناسانده شده‌اند و در مقابل آنان، از پرواپیشگان یاد شده که از روسیاهی مبرّایند: «و‌یَومَ القیـمةِ تَری الّذینَ کَذّبوا عَلَی اللّهِ وُجوهُهم مُسودَّةٌ... و یُنجِی اللّهُ الّذینَ اتّقوا بِمَفازَتِهِم : و روز قیامت، کسانی را که بر خدا دروغ بسته‌اند، روسیاه می‌بینی... و خدا کسانی را که تقوا پیشه کرده‌اند، به (پاس) کارهایی که مایه رستگاری‌شان بوده، می‌رهاند».
«ناکِسوا رُءوسِهم»، تعبیر دیگری است که خواری و سرافکندگی مجرمان را در آخرت، در پیش‌گاه خداوند بیان می‌کند: «ولَو تَرَی إذِ المُجرِمونَ ناکِسوا رُءوسِهم عِندَ ربِّهم : و ای کاش می‌دیدی هنگامی که مجرمان سرهاشان را پیش پروردگارشان به زیر افکنده‌اند!» در آیه ۱۹۲ سوره آل‌عمران از قول اولی الالباب چنین آمده است: «رَبَّنا إِنّکَ مَن تُدخِلِ النّارَ فَقَد أَخزَیتَه: پروردگارا! هر که را تو به آتش در آوری، به راستی خوار و رسوایش کرده‌ای» و در ادامه، آیه‌۱۹۴ درخواست آنان این چنین بیان شده است: «رَبَّنا و ءَاتِنا مَا وَعدتّنا علی رُسلِک و لا تُخزِنا یَوم القیـمة : پروردگارا! و آن چه را به وسیله فرستادگانت به ما وعده دادی، به ما ارزانی دار و ما را در روز رستاخیز خوار و رسوامگردان».


(۱)التحقیق فی کلمات القرآن‌الکریم.
(۲)تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر.
(۳)التفسیرالکبیر.
(۴)تفسیر المنار.
(۵)جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن.
(۶)الجامع لأحکام القرآن، قرطبی.
(۷)الدّرالمنثور فی التفسیر بالمأثور.
(۸)روح‌المعانی فی تفسیر القرآن العظیم.
(۹)الکشّاف.
(۱۰)کنزالعرفان.
(۱۱) لغت‌نامه دهخدا.
(۱۲)مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن.
(۱۳)المصباح‌المنیر.
(۱۴)معجم مقاییس‌اللغه.
(۱۵)مفردات الفاظ القرآن.
(۱۶)المیزان فی تفسیر القرآن.
(۱۷)نهج‌البلاغه
(۱۸)المعجم المفهرس.


۱. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج‌۱، ص‌۲۱، «آبرو».
۲. آل‌عمران/سوره۳، آیه۴۵.    
۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.    
۴. حجر/سوره۱۵، آیه۱۵.    
۵. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن‌الکریم، ج‌۸‌، ص‌۱۱۴، «عزّ».    
۶. فیومی المقری، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج‌۲، ص‌۶۴۳‌، «هان».    
۷. مفردات راغب اصفهانی، حسین بن محمد، الفاظ القرآن، ص‌۸۴۸‌، «هان».    
۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۷.    
۹. اعراف/سوره۷، آیه۲۶.    
۱۰. اعراف/سوره۷، آیه۲۲.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج۴، ص۲۳۱.    
۱۲. زمخشری، محمود بن عمر، الکشّاف، ج۲، ص۹۵.    
۱۳. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۷، ص۱۱۷.    
۱۴. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۹.    
۱۵. مریم/سوره۱۹، آیه۲۳.    
۱۶. حجر/سوره۱۵، آیه۶۸.    
۱۷. حجر/سوره۱۵، آیه۶۹.    
۱۸. هود/سوره۱۱، آیه۷۸.    
۱۹. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۰.    
۲۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۱.    
۲۱. مریم/سوره۱۹، آیه۹۶.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۸۲۳‌.    
۲۳. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۱۴۷-۱۴۸.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج‌۶‌، ص‌۸۲۳‌.    
۲۵. عبدالباقی مصری، محمد فؤاد، المعجم المفهرس، ص‌۲۴۳-۲۴۵، «حبّب».
۲۶. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۳.    
۲۷. نحل/سوره۱۶، آیه۵۸.    
۲۸. نحل/سوره۱۶، آیه۵۹.    
۲۹. قصص/سوره۲۸، آیه۷۹ ۸۲.    
۳۰. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۴، ص‌۲۲۹.    
۳۱. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، نامه ۶۹‌، ص۴۵۹‌.    
۳۲. توبه/سوره۹، آیه۲.    
۳۳. نحل/سوره۱۶، آیه۲۷.    
۳۴. حج/سوره۲۲، آیه۸‌.    
۳۵. حج/سوره۲۲، آیه۹.    
۳۶. بقره/سوره۲، آیه۱۱۴.    
۳۷. مائده/سوره۵، آیه۴۱.    
۳۸. زمر/سوره۳۹، آیه۲۵.    
۳۹. زمر/سوره۳۹، آیه۲۶.    
۴۰. بقره/سوره۲، آیه۸۵.    
۴۱. فصلت/سوره۴۱، آیه۱۶.    
۴۲. ابن‌فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج‌۲، ص‌۱۷۹، «خزو».    
۴۳. بقره/سوره۲، آیه۲۷۳.    
۴۴. بقره/سوره۲، آیه۲۷۱.    
۴۵. بقره/سوره۲، آیه۲۶۲.    
۴۶. بقره/سوره۲، آیه۲۶۴.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۲۰۱‌.    
۴۸. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۷، ص‌۵۲‌.    
۴۹. نور/سوره۲۴، آیه۴.    
۵۰. نور/سوره۲۴، آیه۱۵.    
۵۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۵۸.    
۵۲. نور/سوره۲۴، آیه۲۳.    
۵۳. سیوری، مقداد بن عبدالله، کنز العرفان، ج‌۲، ص‌۳۴۷.    
۵۴. نساء/سوره۴، آیه۱۵.    
۵۵. الکشّاف، ج۳، ص۲۱۳.    
۵۶. سیوری، مقداد بن عبدالله، كنزالعرفان، ج‌۲، ص‌۳۴۷.
۵۷. نساء/سوره۴، آیه۱۴۸.    
۵۸. نساء/سوره۴، آیه۱۱۲.    
۵۹. نور/سوره۲۴، آیه۲.    
۶۰. مائده/سوره۵، آیه۳۸.    
۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج‌۸‌، ص۱۸۳‌.    
۶۲. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۵۲۸‌.    
۶۳. سیوطی، جلال‌الدین، الدرّالمنثور، ج‌۶‌، ص‌۶۶۵.    
۶۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج ۱۶، ص ۳۴۷.    
۶۵. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۸‌، ص‌۲۲۰.    
۶۶. آلوسی، شهاب‌الدین، روح‌ المعانی، ج‌۳، ص‌۲۵۹.    
۶۷. رشید رضا، محمد، المنار، ج‌۳، ص۲۵۱-۲۵۲.    
۶۸. سیوطی، جلال‌الدین، الدرّالمنثور، ج‌۶‌، ص‌۶۶۵‌.    
۶۹. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۲۰، ص‌۳۳۲‌.    
۷۰. اعراف/سوره۷، آیه۸۲.    
۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۲۰۳‌.    
۷۲. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۷، ص۶۷-۶۸.    
۷۳. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج‌۳، ص‌۳۴۱.    
۷۴. تحریم/سوره۶۶، آیه۸.    
۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج۲، ص‌۳۶۰.    
۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۳۶۰‌.    
۷۷. سجده/سوره۳۲، آیه۱۲.    



دائرة المعارف قرآن کریم، جلد اول، برگرفته از مقاله «ابرو»، شماره۳۴۵۶.    


رده‌های این صفحه : آبرو | مباحث اخلاقی | مباحث قرآنی




جعبه ابزار