ابوعلی بلعمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوعلی محمد بن محمد بلعمی مترجم کتاب
تاریخ طبری است. وی دومین وزیر از خاندان بلعمیان از افاضل عصر خویش بود.
پس از مقاله مجله تمدن بشرح مختصری از استاد بهار در جلد دوم سبک شناسی درباره این کتاب و مترجم آن بر میخوریم که سزاست آن را بعین در ذیل عنوان بالا بیاوریم و آنگاه دیگر مطالب مربوط به بلعمی بزرگ و کوچک و خاندان بلعمیان را در پایان بدان بیفزاییم: «ابو علی محمد بن محمد بلعمی مترجم این کتاب (یعنی
تاریخ طبری که اصل عربی آن موسوم است به تاریخ الرسل و الملوک
لابی جعفر محمد بن جریر الطبری متوفی در سنه ۳۱۰ ه.) دومین وزیر از خاندان بلعمیان از افاضل عصر خویش بود، پدر او
ابوالفضل محمد بن عبدالله بلعمی وزارت نصر بن احمد کرد و پسرش محمد بن محمد وزارت عبدالملک بن نوح و وزارت ابو صالح منصور بن نوح سامانی داشت و بامر منصور بن نوح به ترجمه این تاریخ اقدام نمود و خود او در مقدمه کتاب گوید: «بدانکه این تاریخ نامه بزرگست گرد آورده ابی جعفر محمد بن جریر یزید الطبری رحمه الله که ملک
خراسان ابو صالح بن نوح فرمان داد دستور خویش را ابو علی محمد بن محمد البلعمی را که این تاریخ نامه را که از آن پسر جریر است پارسی گردان هر چه نیکوتر، چنانکه اندر وی نقصانی نباشد. پس گوید چون اندر وی نگاه کردم و بدیدم اندر وی علمهای بسیار و حجتها و آیتهای
قرآن و شعرهای نیکو و اندر وی فایدهها دیدم بسیار، پس رنج بردم و جهد و ستم بر خویشتن نهادم و این را پارسی گردانیدم به نیروی ایزد عز و جل» و در تاریخ اقدام باین ترجمه اختلافاتی است و سندی در مجمل التواریخ است که این اختلاف را برطرف میسازد. صاحب مجمل التواریخ
گوید: مجمل التواریخ و القصص نسخه تصحیح نگارنده طبع طهران «کتاب تواریخ محمد بن جریر الطبری رحمةاللهعلیه که از تازی بپارسی کرده است ابو علی محمد بن محمد الوزیر البلعمی بفرمان امیر منصور ابن نوح السامانی که بر زبان ابی الحسن الفایق الخاصه پیغام داد در سنه اثنی و خمسین و ثلاث مائه». از این سند پیداست که در سنه ۳۵۲ بترجمه این کتاب ابتدا شده است و پس از مقدمه شاهنامه این قدیمترین سند نثر فارسی است که بدست ما رسیده است و از امتیازات ترجمه مذکور یکی آنست که بسیار مفصل است و میتوان از آن دریای ژرف گوهرهای شگرف و نفایس و فواید بیشمار بدامن کرد. این کتاب چنانکه در مقدمه آن اشاره شده است به فارسی هر چه نیکوتر ترجمه شده و تمام تاریخ محمد جریر را شامل بوده است مگر آنکه نام روات و اسناد پیاپی از آن افکنده شده است و از ذکر روایت مختلف در یک مورد که در اصل عربی ذکر شده مترجم احتراز کرده و از اختلاف روایتها بر یک
روایت که در نزد مؤلف یا مترجم مرجح بنظر رسیده اکتفا جسته است و نیز هر جا که روایتی ناقص یافته است آن را از ماخذی دیگر در متن کتاب نقل کرده و اشاره نموده است که پسر جریر این روایت را نیاورده بود و ما آن را آوردیم، مانند: مقدمه مفصلی از بدو تاریخ، یا داستان بهرام چوبین در سلطنت هرمز و نظایر آنها. و اینکه نسخههای فعلی کوچک و ناقص بنظر میرسد از آن است که بتدریج کاتبان هر نسخه چیزی از آن انداختهاند و برای اینکه نسخهای کامل بدست آید باید نسخههای متعدد قدیم را گرد آورده و همه را با هم مقابله نمود، چنانکه تا اندازهای این کار را مصنف این کتاب با آنکه وقت کافی نداشت و نسخههای کافی در دسترس نبود انجام داده است.
تاریخ بلعمی از مقدمه شاهنامه زیادتر لغت تازی دارد و ما از لغات معروف تازی آن را در کتاب پیشین یاد کردهایم»
و رجوع به فهرست اعلام هر سه جلد سبک شناسی ذیل بلعمی شود. و مرحوم قزوینی در ذیل عنوان قدیمترین کتاب زبان فارسی حالیه، در سال ۱۳۴۱ قمری نوشتهاند: آنچه معروف است این است که قدیمترین کتابی به
زبان فارسی که بعد از
اسلام تاکنون باقی مانده است عبارت است از سه کتاب که هر سه در ازمنه متقاربه تالیف شدهاند. اول ترجمه
تاریخ کبیر ابوجعفر محمد بن جریر طبری (متوفی در سنه ۳۱۰) است به فارسی توسط ابو علی محمد بن محمد بن عبدالله البلعمی متوفی در سنه ۳۸۶ وزیر منصور بن نوح بن احمد بن اسماعیل، ششمین پادشاه سامانی که از سنه ۳۵۰- ۳۶۶ سلطنت نمود، بلعمی بفرمان پادشاه مذکور
تاریخ طبری را در سنه ۳۵۲ (یعنی پنجاه سال پس از تالیف اصل کتاب) به حذف اسانید و احادیث مکرره به فارسی ترجمه نمود، چون تاریخ طبری به وقایع سال ۳۰۲ بپایان میرسد وقایع سالهای بعد را تا ۳۵۵ بر آن افزوده است و از آنجا میتوان پی برد که شاید این ترجمه را در سال ۳۵۲ آغاز کرده و در ۳۵۵ تمام کرده باشد.
و چنانکه معلوم است از این ترجمه نسخ متعدده اکنون موجود است و در لکنهو (
هندوستان) بطبع نیز رسیده است و این ترجمه فارسی (نه متن عربی آن) بالسنه مختلفه از قبیل: ترکی شرقی و ترکی عثمانی و فرانسه ترجمه شده و اولی و سومی چاپ نیز شده است.
درباره سال مرگ بلعمی اختلاف نظر است، مرحوم قزوینی چنانکه دیدیم آن را سال ۳۸۶ نوشتهاند و ریو صاحب فهرست کتب خطی موزه بریتانیا ۷۰. ۱، واته نیز همین سال را تاریخ مرگ وی دانستهاند و در
اعلام المنجد نیز ۹۹۶ میلادی است که با ۳۶۳ تطبیق میشود اما گردیزی نوشته است بلعمی بسال ۳۶۳ درگذشته است: «وزیری میان ابو علی بلعمی و ابو جعفر عتبی اوفتاده بود چند گاه، پس بو علی بمرد اندر
جمادی الاخر سنه ثلث و ستین و ثلثمائه» زین الاخبار
به نقل آقای
دکتر مشکور از مقاله استاد سعید نفیسی در مقدمه ترجمه طبری
و آقای
دکتر صفا به نقل از همین ماخذ
نیز شاید باستناد گردیزی سال مذکور را تاریخ مرگ بلعمی نوشتهاند و صاحب
ریحانة الادب نیز آن را از الذریعه نقل کرده است.
اما آقای سعید نفیسی سال ۳۸۶ را اشتباه دانسته و نوشتهاند «شاید ریو تاریخ مرگ ابو علی سیمجوری را به خطا تاریخ مرگ ابو علی بلعمی پنداشته است»
سپس مینویسند: در سال ۳۶۶ یا ۳۸۲ ابو علی دامغانی را عزل کردهاند و چون اوضاع دربار پریشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود. بکاردانی ابو علی بلعمی متوسل گشتهاند، و چون از وی کاری بر نیامده است او را عزل کرده بار دیگر عبدالله عزیز را از
خوارزم خوانده و بجای بلعمی نشاندهاند و این آخرین باری است که بلعمی وزیر شده است و بنابر این گفته گردیزی که در جمادی الآخره ۳۶۳ مرده است درست نمیآید» همان صفحه مقدمه ترجمه طبری دکتر مشکور و شاید با این وصف سال مرگ او میان سالهایی از ۳۶۵ (جلوس نوح بن منصور) تا ۳۸۷ (جلوس منصور بن نوح) محصور باشد.
آیا بلعمی به شام سفر کرده است؟
در ترجمه
طبری آنجا که از ایوب و
شفا یافتن او پس از آن
بیماری دردناک سخن میرود که از
آب چشمهای خورد و بهبود یافت، بلعمی مینویسد: «و من آن دیه و آن چشمه (قریه ایوب و عین ایوب در شام) دیدم و هیچکس آنجا نشود از
خداوند بیماریها که از آن آب خورد و خویشتن بشورد (ن. ل: بشوید) بدان آب که نه همه بیماری از وی بشود و من آنجا به سال هجرت سیصد و سی بودم و از آن آب من عجایبها دیدهام از بیماران که از آن آب درست شدهاند.
هر چند در فحاوی مطالب مذکور از نام و نسب بلعمی بتکرار سخن رفت، سزا است به ایجاز و بصورتی روشنتر در این خصوص گفتگو شود:
نام او محمد فرزند محمد بن عبیدالله یا عبدالله و کنیت او ابوعلی است، برخی نسب او را به قبیله تمیم الذریعه و ریحانة الادب به نقل از
یاقوت و
سمعانی نسبت دادهاند و کلمه بلعمی منسوب به بلعم شهری از دیار روم
یا بلعمان جایی به قریه لاسجرد مروانساب سمعانی و
لغت نامه دهخدا و تاریخ ادبیات دکتر صفا
است. این بلعمی را بلعمی صغیر یا کوچک در برابر پدرش که بلعمی کبیر یا بزرگ بود نیز میخوانند. و نیز به امیرک بلعمی هم مشهور بوده است. احسن التقاسیم
به نقل مقدمه ترجمه طبری آقای دکتر مشکور صنوزده.
درباره وزارت بلعمی منهاج سراج نوشته است که: وی در زمان عبدالملک بن نوح (۳۴۳- ۳۵۰) طبقات ناصری
به نقل مقدمه ترجمه طبری دکتر مشکور
وزیر بوده و عقیلی
و آقای نفیسی مینویسند در میان پادشاهان سامانی شاهی بنام منصور بن عبدالملک نبوده است.
مینویسد در تاریخ سنه خمس و ستین و ثلثمائه (۳۶۵) بلعمی وزیر منصور بن عبد الملک بن نوح سامانی شد. و حمدالله مستوفی
نیز همین مطلب را آورده است.
و خواندمیر در کتاب دستور الوزرا به نقل مقدمه ترجمه طبری دکتر مشکور
آرد: ابو علی بلعمی بعد از عزل دامغانی (ابو علی دامغانی) روزی چند بر مسند وزارت بنشست و بنا بر آنکه اختلال احوال آن مملکت زیاده از آن بود که او تدارک تواند نمود امیر نوح عبدالله عزیز را از خوارزم باز طلبید و ثانیا به تکفل آن شغل مامور گردانید». و آقای سعید نفیسی به نقل آقای دکتر مشکور
مینویسند: «درستترین نکتهای که درباره ابو علی بلعمی هست آنست که گردیزی
در حوادث سال ۳۴۹ در زمان عبد الملک بن نوح گوید: الپتکین حاجب، به حضرت ابو منصور (مقصود امیر منصور محمد بن عبد الرزاق طوسی سپهسالار
خراسان است) همی دانستی، و الپتکین گفت: اندر کار یوسف بن اسحق بد محضری گفت تا وزارت از او باز ستاندند و به ابو علی محمد بن البلعمی دادند، تا الپتکین از عبد الملک کار دیگرگون بد، اندر عشرت به خدمت کمتر آمدی (در متن به خدمت پکر آمدی) (کذا)، پس عبد الملک او را فرمود تا به بلخ شود، الپتکین گفت: عامل نباشم به هیچ حال پس از آنکه حاجب الحجاب بودم. پس سپهسالاری خراسان او را دادند، و ابو منصور را صرف کردند، او سوی
طوس رفت و الپتکین به
نیشابور آمد، بیستم
ذی الحجه سنه تسع و اربعین و ثلاث مائه و وزیر او ابو عبدالله محمد بن احمد الشبلی بود، و میان الپتکین و ابو علی بلعمی عهد بود که هر دو نایب یکدیگر باشند و بلعمی هیچ کار بی علم و مشورت الپتکین نکردی در آن روزگار همواره در میان چهار تن از بزرگان دربار و پیشوایان سپاه بر سر مقام، زد و خورد بوده است: یکی ابو منصور محمد بن عبد الرزاق طوسی سپهسالار خراسان که مردی بسیار بزرگوار بوده و در ایران دوستی مانند نداشته و در پرورش دانش و ادب کارهای بسیار کرده است، از آن جمله شاهنامه را نخستین بار بفرمان وی بزبان فارسی آوردند. دیگر الپتکین غلام ترک سامانیان که او نیز سپهسالار خراسان شد، سوم ابو الحسن سیمجور قهستانی که وی نیز بنوبت خویش سپهسالار خراسان گشت. چهارم ابو العباس حسام الدوله تاش که او نیز از غلامان ترک بود و سپهسالار خراسان شد. ازین سخنان گردیزی چنین بر میآید که در میان این رقیبان، ابو علی بلعمی برای حفظ خویشتن خود را به الپتکین بسته و به پشتیبانی او کار میکرده است. ابو منصور یوسف ابن اسحق که الپتکین با وی بد بود و سرانجام او را از کار انداخت و ابو علی بلعمی را به وزیری نشانده است در سال ۳۴۸ وزیر شده گویا در همان سال هم ابو علی بلعمی به ویزی رسیده است و ظاهرا مدت وزیری ابو علی بلعمی در این بارگاه بیش از یکی دو سال طول نکشیده است. گردیزی
جای دیگر گوید: «وزیری میان ابو علی بلعمی و ابو جعفر عتبی افتاده بود چند گاه، پس ابو علی بمرد اندر جمادی الاخره سنه ثلث و ثلثمائه» از اینجا پیداست که ابو علی بلعمی در ۳۴۸ نخستین بار وزیر شده و در جمادی الاخر «سال ۳۶۳ یعنی پانزده سال پس از آن در گذشته است از طرف دیگر پیداست که ابو علی تا زمان مرگ عبد الملک بن نوح وزیر بوده است زیرا که گردیزی
درباره مرگ عبد الملک چنین گوید: «چون رشید (یعنی عبدالملک ابن نوح) را آن حال بیفتاد (یعنی از اسب افتاد و مرد) بنا به
کامل التواریخ ابن الاثیر مرگ عبد الملک بن نوح در
شوال سال ۳۵۰ بوده است. ابو علی بلعمی در حال نامه نوشت سوی الپتکین بدانچه رشید را افتاد و گفت، را صواب باشد نشاندن؟ الپتکین جواب نوشت که هم از فرزندان او یکی صواب تر بود نشاندن. چون این جواب رفته بود باز نامه رسید که سامانیان و حشم برآنند که منصور را باید نشاند الپتکین چون جواب نامه بخواند، جمازه سواران از رود گذشته بودند. از تاریخ گردیزی و یمینی بر میآید که: ابو علی بلعمی نخست، وزیر عبد الملک بن نوح بوده و در سال ۳۴۹ به وزیری او رسیده است سپس در سال ۳۵۰ که منصور بن عبد الملک بن نوح امیر شده، وی نیز وزیر بوده و تا سال ۳۵۲ که ظاهرا به ترجمه
تاریخ طبری آغاز کرده نیز وزیر بوده و شاید تا ۳۵۵ که آن کتاب را به پایان رسانده است وزیر بوده و سپس در زمان نوح بن منصور بن نوح که در ۳۶۵ به امیری نشسته است و نیز در سال ۳۸۲ وزارت یافته است. از این قرار در زمان عبد الملک بن نوح نخست بلعمی وزیر بوده و سپس ابو جعفر عتبی و از آن پس در زمان نوح بن منصور که نخست عبدالله عزیز و پس از او ابو علی دامغانی وزیر بوده در سال ۳۶۶ یا ۳۸۲ ابو علی دامغانی را عزل کردهاند و چون اوضاع دربار پریشان بوده و بغراخان
بخارا را گرفته بود به کاردانی ابو علی بلعمی
متوسل گشتهاند و چون از وی کاری بر نیامده است او را عزل کرده بار دیگر عبدالله عزیز را از خوارزم خوانده و بجای بلعمی نشاندهاند و این آخرین باری است که بلعمی وزیر شده است» و رجوع به تاریخ ادبیات آقای دکتر صفا
شود.
تردیدی نیست که وزیر دانشمندی چون بلعمی با بزرگان ادب عصر خویش پیوند دوستی داشته و همچون
پدر مشوق شاعران و ادیبان بوده است از آن جمله بلعمی را با
ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی طبرخزی (متوفی ۳۸۳ یا ۳۹۰) روابط دوستانهیی بوده و با هم مکاتبه داشتهاند.
سمعانی گوید: ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی شاعر معروف به نسبت
طبرخزی اختصاص یافت زیرا پدرش طبری (از مردم طبرستان) و مادرش خوارزمی بود و اختصار را کلمه طبرخزی در نسبت وی بکار بردند. (از انساب) وی به سال ۳۸۳ ه. در گذشت.
به جز ترجمه معروف
تاریخ طبری که از شاهکارهای نثر دری و مهمترین منبع تاریخی است اثر دیگری از وی بجای نمانده است
عروضی سمرقندی در مقاله مربوط به دبیری تالیفی به نام «
توقیعات بلعمی»
یاد کرده است که معلوم نیست از آن بوعلی است یا پدرش ابوالفضل. این دو بیت را نیز صاحب فرهنگ جهانگیری به نقل مقدمه ترجمه طبری دکتر مشکور در ضمن شاهد دو کلمه «خسپی» و «شیشله» به بلعمی نامی نسبت داده که یا از آن ابوالفضل و یا از بوعلی و یا از آن شاعری از آن خاندان است.
درنده چون شیران دمنده چو ثعبان درفشان چو خسپی، درافشان چو آذر
چون بر افروزی رخ از باده کله سازی یله دستهایم شیک گردد پایهایم شیشله
بیت دوم را جهانگیری هم بنام استاد بلعمی آورده و آقای دکتر معین آن را در حاشیه برهان نقل کردهاند. و اگر این ابیات از آن بلعمی کوچک باشد که نویسنده نثری بدان روانی است ممکن است حدس زد که وی اشعار دیگری هم داشته که همچون بسی از گنجینههای ادبی نیاکان ما از میان رفته است. درباره ترجمه تاریخ آقای
دکتر صفا نوشتهاند: این کتاب مشهور است به ترجمه تاریخ طبری لیکن چون بسی مطالب از کتب دیگری غیر از تاریخ الامم و الملوک طبری در آن نقل شده و کتاب از صورت ترجمه به هیات تالیف درآمده است آن را به اسم تاریخ بلعمی مینامیم البته این کتاب را بلعمی وزیر امیر منصور بن نوح سامانی به فرمان آن پادشاه از سال ۳۵۲ بعنوان ترجمه از کتاب تاریخ طبری آغاز کرد لیکن بعد از منابع مختلف دیگری راجع به تاریخ
ایران استفاده برده و مطالبی را هم از کتاب تاریخ طبری حذف نموده است» سپس در باره چگونگی فرمان ابوصالح منصور بن نوح بنقل از آغاز کتاب
مجمل التواریخ و القصص و نسخ متعدد و چاپ
هندوستان گفتگو کردهاند.
درباره خود بلعمی مینویسند وی کسی است که در فصاحت بدو مثل زنند.
نقل از کتاب «تاریخ بلعمی گنابادی» تهران ۱۳۵۳.
تاریخنامه طبری (کتاب)
نرم افزار عرفان، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.