• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اجل (به فتح جیم)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اجل (به فتح جیم)، یکی از اصطلاحات قرآنی به معنای مدّت معیّن و آخر مدّت است. اجل معلق؛ همان اجل مشروط است که اگر شرطش موجود شود خواهد آمد و الّا نه، و اجل حتمی اجلی است که امکان تخلف ندارد و قطعا خواهد آمد.



راغب در مفردات گوید: اَجَل‌ مدّتی است که برای چیزی معین شود و اجل‌ انسان مدّت حیات اوست.
قاموس آن‌را مدّت شیی‌ء و آخر مدت معنی کرده است. بنابراین، اجل دو معنی دارد، مدّت معین و آخر مدّت.


شاید استعمال آن در قرآن به معنای آخر مدت، به طور مجاز باشد و می‌شود گفت که معنای اصلی آن تمام مدت است و اغلب استعمال آن در این معنی است در آیاتی نظیر «لِیُقْضی‌ اَجَلٌ‌ مُسَمًّی‌-... لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ‌-... لِکُلِ‌ اَجَلٍ‌ کِتابٌ‌-... فَلَمَّا قَضی‌ مُوسَی‌ الْاَجَلَ‌... - اَیَّمَا الْاَجَلَیْنِ‌ قَضَیْتُ» و... مراد تمام مدت است.
در آیه‌ («اِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ اِلی‌ اَجَلٍ‌ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ») و آیه‌ («مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَاِنَ‌ اَجَلَ‌ اللَّهِ لَآتٍ») در المیزان فرموده هر دو بمعنی آخر مدت است.
ولی به نظر می‌آید که مراد از اَجَلَ اللَّهِ‌ روز قیامت باشد یعنی هر که امیدوار لقاء اللّه است زمان لقاء اللَّه حتما خواهد آمد چنانکه در المیزان فرموده است.
در کریمه‌ («وَ اَنْ عَسی‌ اَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ‌ اَجَلُهُمْ‌») ممکن است مراد آخر مدت باشد یعنی آخر عمرشان نزدیک است و شاید مراد تمام مدت باشد یعنی نزدیک است که اجلشان (عمرشان) تمام شود در مجمع البیان آن‌را وقت مرگ گرفته یعنی: مدتی که با مرگ شروع می‌شود.
روشن‌ترین محلّی که اجل را به معنی آخر مدت گرفته‌اند آیه‌ («فَاِذا بَلَغْنَ‌ اَجَلَهُنَ‌ فَاَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ اَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ») است گفته‌اند: یعنی چون زنان به آخر وقت عدّه رسیدند آنها را به شایستگی نگاه دارید (رجوع کنید) و یا به شایستگی از آنها جدا شوید ناگفته نماند: اگر اَجَلَهُنَ‌ را آخر وقت عدّه بدانیم لازم می‌اید که پیش از آن رجوع جایز نباشد، حال آنکه آیه‌ («وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ... وَ بُعُولَتُهُنَّ اَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ») دالّ بر جواز رجوع در تمام اوقات عدّه است‌ «ذلِکَ» اشاره به‌ «ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» است و معنی آیه این است: زنان مطلّقه باید تا سه پاکی از شوهر کردن خودداری کنند... و شوهرهایشان سزاوارتراند که در این مدت آن‌ها را به نکاح اول برگردانند و رجوع کنند.
و آنگهی از «فَاَمْسِکُوهُنَ‌...اَوْ فارِقُوهُنَّ» استفاده می‌شود که شخص در یک زمان میان امساک و مفارقت مخیّر است ولی چنان‌که می‌دانیم در آخر وقت فقط اختیار رجوع دارد و بعد از انقضاء عدّه فقط اختیار جدا شدن. مگر آنکه بگوئیم: چون به آخر مدّت رسیدند یا رجوع کنید و یا منتظر باشید تا عدّه منقضی شود و آن‌وقت جدا شوید، این هم احتیاج به تقدیر دارد.
به نظر می‌آید که مراد از اَجَل در آیه تمام مدت و مراد از بلوغ اجل تمام شدن آن و مراد از فَاَمْسِکُوهُنَ‌ نگاه داشتن با عقد جدید است یعنی چون مدتشان تمام شد به شایستگی با عقد جدید آن‌ها را نگاه دارید و یا جدا شوید چنان‌که نظیر این کلمه در باره عدّه وفات آمده و مراد از آن تمام شدن مدت است آیه ۲۳۴ سوره بقره چنین است: («یَتَرَبَّصْنَ بِاَنْفُسِهِنَّ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَاِذا بَلَغْنَ‌ اَجَلَهُنَ‌ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی اَنْفُسِهِنَّ») v یعنی چون مدتشان سر آمد بر شما در آنچه می‌کنند گناهی نیست. خواهد ماند. نگارنده گوید نظیر آن، آیه‌ («فَاَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ») است که راجع به نصاری می‌باشد. آیه‌ («لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ‌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ‌ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ») که چندین بار در قرآن مجید تکرار شده صریح است در اینکه امّت‌ها نیز مدّت معیّن دارند و چون مدّتشان سر آمد از بین خواهند رفت مانند قوم نوح، عاد، ثمود و اقوام دیگر که نامشان در تاریخ مانده است ممکن است مدت ملّتی تا آخر دنیا باشد مانند امّت اِسْلَام و این امر آن‌را از دارای مدّت بودن خارج نمی‌کند النهایه مدتش دراز است. در تفسیر المیزان است آیه‌ («وَ اَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ») دلالت دارد که امّت یهود تا قیامت باقی‌ است.


علی هذا قوم یهود و نصاری تا قیامت خواهند ماند زیرا بودن دشمنی میان آنان تا روز قیامت، مستلزم آن است که تا قیامت بمانند. در دوران حکومت جهانی اسلام که به دست امام زمان (علیه‌السّلام) تشکیل خواهد شد، یهود و نصاری قهرا به صورت اقلیّت خواهند ماند نه اینکه به کلّی بر چیده خواهند شد و اللَّه العالم.
گذشته از این‌ها به تصریح قرآن، زمین، آسمان، خورشید و تمام عالم دارای اجل و مدت معین‌اند و در انقضاء آن ناقوس مرگشان به صدا در خواهد آمد («ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما اِلَّا بِالْحَقِّ وَ اَجَلٍ‌ مُسَمًّی») خدا آسمان‌ها و زمین و آن‌چه در میان آن‌دو است جز به حق و مدت معین نیافرید نظیر این آیه در سوره احقاف آیه ۳، سوره لقمان، سوره رعد سوره فاطر و سوره زمر نیز آمده است.
در کتاب آغاز و انجام جهان تالیف آقای محمد امین رضوی، عمر زمین و هفت آسمان آن، با استفاده از قرآن مجید هیجده میلیارد سال احتمال داده شده است (۱۶۴ ۱۶۷).


مسئله اجل معلّق و اجل حتمی در زبانها شایع است، و مراد آن است که انسان دو اجل دارد یکی اجل مشروط که اگر شرطش موجود شود خواهد آمد و الّا نه و دیگری اجل حتمی که بالاخره در وقتش می‌آید و برو برگرد ندارد، در نتیجه اجل اوّل قابل محو و اثبات و دوّمی ثابت و پایدار است.
اینک بعضی از آیات را در این زمینه بررسی میکنیم: پیامبران در جواب آنان‌که انکارشان می‌کردند می‌گفتند («اَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ اِلی‌ اَجَلٍ‌ مُسَمًّی») نظیر این آیه‌ («وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ») را می‌خوانیم و نیز نظیر آیه‌ «وَ لَقَدْ اَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا» آمده است از این آیات صریحا فهمیده می‌شود که اگر ستم نمی‌کردند هلاک نمی‌شدند، ستم بود که مرگشان را جلو‌ انداخت.
و آیه‌ («وَ ما تَحْمِلُ مِنْ اُنْثی‌ وَ لا تَضَعُ اِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ اِلَّا فِی کِتابٍ») (یعنی هیچ ماده‌ای جز با علم او بار بر ندارد و نگذارد و هیچ عمرداری عمر نمی‌کند و از عمر احدی کاسته نمی‌شود مگر آنکه در کتابی است) در بیان مطلب ابهامی باقی نمیگذارد. در تفسیر المیزان ذیل آیه‌ («هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی‌ اَجَلًا وَ اَجَلٌ‌ مُسَمًّی عِنْدَهُ») اجل اول را که نکره است، اجل مشروط و اجل دوم را اجل محتوم گرفته و در این زمینه به تفصیل سخن گفته و وجود دو اجل را اثبات فرموده است.
در خصوص این مطلب روایات زیادی هست که عده‌ای از آن‌ها را مرحوم مجلسی در بحار الانوار نقل کرده است
و از جمله از تفسیر عیّاشی از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل میکند که حمران از آن حضرت از آیه‌ («ثُمَّ قَضی‌ اَجَلًا وَ اَجَلٌ‌ مُسَمًّی عِنْدَهُ») پرسید، فرمود آنها دو اجل‌اند، اجل مشروط، خدا در آن هر چه بخواهد می‌کند و اجل محتوم.
ناگفته نماند با در نظر گرفتن آیات و روایات، زیادت و نقصان عمر و تغییر و تبدیل آن جای گفتگو نیست ولی تحلیل آن برای نگارنده دشوار است زیرا در علم خداوند برای افراد مردم بیشتر از یک اجل نمی‌توان فرض کرد، مثلا خدا می‌داند که فلانی با اختیار خود ستم خواهد کرد و آن ستم سبب مرگ او در فلان وقت خواهد شد پس برای این شخص یک اَجل بیشتر وجود ندارد، اگر گوئی: در صورتی‌که ستم نمی‌کرد زیاد عمر می‌نمود؟ گوئیم: خدا می‌دانست که باختیار خود ستم کرده و در آن وقت خواهد مرد، پس یک اَجَل بیشتر نداشته است وضع اشخاص دیگر اعمّ از خوب و بد از این فرض معلوم می‌شود.
در تحقیق این مطلب آنچه به نظر می‌آید این است که مراد از اجل محتوم و مسمّی قابلیّت بقاء انسان است و مراد از اجل مشروط زوال آن و یا اضافه شدن بر آن، مثلا به چراغی یک لیتر نفت ریخته‌ایم می‌گوئیم: مدّت روشن بودن این چراغ دو ساعت است.، به شرط آن‌که باد آن‌را در اثناء خاموش نکند و یا نفت تازه بر آن نریزند. یا می‌گوئیم این عمارت می‌تواند تا صد سال باقی بماند مشروط بر آنکه زلزله ویرانش نکند و یا هر سال تعمیر نکنند.
معلوم است آمدن باد و اضافه شدن نفت، همچنین آمدن زلزله و یا تعمیر عمارت، دو ساعت و صد سال را کم و یا زیاد خواهد کرد امّا قطع نظر از آن‌ها مدّت چراغ دو ساعت و مدت عمارت صد سال است.
هکذا می‌گوئیم: یک فرد انسان که خدا آفریده، وجودش استعداد آنرا دارد که به طور عادی هفتاد سال زندگی کند، به شرط اینکه مرض وبا نگیرد و... بنابراین سخن، اجل حتمی قابلیّت بقاء و اجل مشروط بر هم خوردن آن قابلیت در اثر عوامل است، و امّا این‌که این شخص در علم خدا با اجل حتمی خواهد مرد یا با مشروط، مسئله دیگری است مثلا در آیه‌ «وَ یُؤَخِّرَکُمْ اِلی‌ اَجَلٍ‌ مُسَمًّی» منظور این است: شما می‌توانید با پیروی از دستورات حق، طوری زندگی کنید که تا پایان استعداد وجودتان، زنده و در رفاه باشید به شرط آن‌که با ایجاد عوامل ناروائی، این استعداد را از بین نبرید.
این احتمال بسیار قانع کننده است، ولی باز جاهای مبهمی برای نگارنده باقی است ان شاء اللَّه خدا روشن خواهد فرمود. خواننده عزیز این سخن را از من یاد دار، هر وقت مطلبی را ندانستی احتمال نقص در امور دین و کارهای خدا (معاذ اللَّه) نده و نقص را از خودت بدان و بگو: مطلب حق است ولی من نمی‌دانم. و در مقام تسلیم، هر مطلبی که بر تو مشکل ماند بگو: من به آنچه پیش خدا و به آنچه حقیقت است ایمان دارم و از خدایم و دینم می‌پذیرم، این سخن برای یک مسلمان کنجکاو بهترین محلّ اتکاء است.
لازم است در اینجا از آیه‌ «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ» نیز صحبت کنیم این آیه و ما قبل آن در قرآن مجید چنین است‌ («وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ اَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ اَنْ یَاْتِیَ بِآیَةٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللَّهِ لِکُلِ‌ اَجَلٍ‌ کِتابٌ. یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ») محو به معنی ازاله رسم و صورت چیز است گویند محوت الکتاب: یعنی خطوط و نقوش آنرا از بین بردم.


«امّ» به معنی ریشه و اصل است چنان‌که در «اُمّ» خواهد آمد، معنای آیه چنین است. پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و برای آنها ازواج و فرزندانی قرار دادیم، به هیچ پیامبری نرسد که جز به اذن خدا آیه‌ای بیاورد برای هر مدت کتابی هست. خدا آنچه بخواهد محو و اثبات میکند و اصل کتاب در نزد او است.
از این دو آیه فهمیده می‌شود که به مقتضای وضع زمان، برای هر زمان کتابی و قانونی مخصوص هست و خداوند روی آن مقتضا کتابی را می‌برد و کتاب دیگری به جای آن می‌گذارد بنابراین، آیه‌ «یَمْحُوا اللَّهُ..» توجیه آیه قبلی است و راجع به عوض شدن شریعت‌ها و احکام است. مثلا یک تکّه موم را در نظر بگیرید آنرا نرم کرده بصورت انسان در می‌آوریم بعد از آن به صورت درخت می‌آوریم در اینجا یک شکل از بین می‌رود و شکل دیگر جای آنرا می‌گیرد ولی اصل آن‌که موم است باقی است.
در این آیه نیز ممکن است مراد از امّ الکتاب اصل تکلیف باشد و محو و اثبات نسبت به مقتضای زمان در کیفیت و شکل آن باشد، یعنی خدا از کیفیت تکلیف و حکم، هر چه را بخواهد می‌برد و یا می‌گذارد ولی اصل مکلّف بودن در نزد خداست یعنی: بشر باید تحت تکلیف زندگی کند، این اصل در هر زمان ثابت و حتمی است و محو و اثبات فقط در کیفیت و کمیّت آن است.
ولی آیه شریفه خود به خود اعمّ است و منحصر به تکلیف و احکام نیست، بلکه به همه چیز شامل است.
احتمال قوی آن است که مراد از اُمُّ الْکِتابِ‌ علّت محو و اثبات است و جواب «یَمْحُوا و یُثْبِتُ‌» می‌باشد.
یعنی خدا محو و اثبات می‌کند و این محو و اثبات روی علل به خصوصی است نزد خدا و می‌داند چرا محو و چرا اثبات می‌کند. بنابراین عموم، می‌توان تغییر اجل‌ها را نیز با در نظر گرفتن آیات دیگر و روایات، از آیه شریفه فهمید ناگفته نماند در این صورت‌ «اُمُّ الْکِتابِ» در این آیه غیر از «اُمِّ الْکِتابِ» در آیه‌ («وَ اِنَّهُ فِی اُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»)است که در «امّ» خواهد آمد و مراد از آن لوح محفوظ است.


۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۶۵.    
۲. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۳، ص۳۲۷.    
۳. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۴. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۵.    
۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۹.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۸.    
۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۸۵.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۱۶۲.    
۹. طلاق/سوره۶۵، آیه۲.    
۱۰. بقره/سوره۲، آیه۲۲۸.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۲۳۴.    
۱۲. مائده/سوره۵، آیه۱۴.    
۱۳. اعراف/سوره۷، آیه۳۴.    
۱۴. مائده/سوره۵، آیه۶۴.    
۱۵. روم/سوره۳۰، آیه۸.    
۱۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۳.    
۱۷. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۹.    
۱۸. رعد/سوره۱۳، آیه۲.    
۱۹. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۳.    
۲۰. زمر/سوره۳۹، آیه۵.    
۲۱. نحل/سوره۱۶، آیه۱۱۸.    
۲۲. یونس/سوره۱۰، آیه۱۳.    
۲۳. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۱.    
۲۴. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۲۵. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵، ص۱۳۶-۱۴۳.    
۲۶. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۵۵.    
۲۷. رعد/سوره۱۳، آیه۳۸- ۳۹.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «اجل»، ج۱، ص۲۴.    






جعبه ابزار