• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

استدلال به غیرت عرب در انکار شهادت حضرت زهرا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



با توجه به غیرت اعراب نسبت به زنان برخی شبهه کرده‌اند که چگونه می‌توان پذیرفت که عمر بن خطاب، فاطمه زهرا، جگرگوشه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را کتک زده باشد و مردم با غیرت عرب هیچ واکنشی از خود نشان نداده باشند. در این مقاله به بررسی این شبهه می‌پردازیم. در این بررسی مشخص می‌شود که عمر بن خطاب همواره با زنان رفتارهایی ناشایست داشته و زنان بسیاری طعم تلخ تازیانه و کتک‌های وی را چشیده‌اند و عرب‌ها که به قول مستشکل غیرت و حساسیت زیادی نیز نسبت به زنان نشان می‌دادند، در این موارد سکوت کرده و بر عمر خرده نگرفته‌اند. قضیه هجوم به خانه فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) نیز یکی از ده‌ها مواردی است که در تاریخ ثبت شده و سکوت و عدم اعتراض اشخاص به علت ترس از عقاب خلیفه دوم بوده است.

فهرست مندرجات

۱ - طرح شبهه
۲ - عرب جاهلی و ارزش زن
۳ - هتک دختران پیامبر در کربلا
۴ - شکنجه و قتل سمیه
۵ - خشونت عمر با زنان
       ۵.۱ - کتک زدن خواهر
       ۵.۲ - کتک زدن زن مسلمان
       ۵.۳ - رفتار با زنان در زمان پیامبر
              ۵.۳.۱ - کتک زدن زنان سوگوار
              ۵.۳.۲ - اذیت کردن سوده
                     ۵.۳.۲.۱ - دیدگاه اهل‌سنت
       ۵.۴ - رفتار با زنان در زمان حکومت
              ۵.۴.۱ - سقط جنین از ترس عمر
              ۵.۴.۲ - ادرار کردن زن، از ترس عمر
              ۵.۴.۳ - کتک زدن زنان در خانه میمونه
              ۵.۴.۴ - کتک زدن شبانه زنان در خانه
              ۵.۴.۵ - هجوم به خانه عائشه
                     ۵.۴.۵.۱ - تصحیح روایت
              ۵.۴.۶ - کتک زدن خواهر ابوبکر
                     ۵.۴.۶.۱ - نخستین تازیانه
              ۵.۴.۷ - کتک زدن فرزند
              ۵.۴.۸ - کتک زدن همسر
              ۵.۴.۹ - کراهت از ازدواج با عمر
              ۵.۴.۱۰ - عبوس بودن عمر
              ۵.۴.۱۱ - ازدواج اجباری با عاتکه
              ۵.۴.۱۲ - کتک زدن کنیز‌ها
۶ - نتیجه‌گیری
۷ - پانویس
۸ - منبع


با بررسی سطحی در فرهنگ عرب به این نکته پی خواهیم برد که عرب‌ها بیش از هر قوم و ملتی نسبت به زنان، سخت دارای غیرت بودند و زیر بار ننگ و عار نمی‌رفتند؛ تا جائی که یک یهودی از قبیله بنی‌قینقاع را به خاطر اهانت به زن مسلمان کشتند و...
با این وجود چگونه می‌توان پذیرفت که عمر بن خطاب یک زن را؛ آن هم فاطمه زهرا، جگر گوشه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را کتک زده باشد و مردم با غیرت عرب هیچ واکنشی از خود نشان نداده باشند!


یکی از خصلت‌های عرب جاهلی بدون تردید زنده به گور کردن دختران بود که هم قرآن بر آن صحه گذاشته است وهم شواهد زنده تاریخی آن را تایید می‌کند.
اکنون سؤال ما این است که این غیرتی که شما آن را با آب و تاب نقل می‌کنید، هنگام دفن دخترانشان کجا رفته بود؟ خداوند کریم با یادآوری این قضیه تلخ می‌فرماید:
«وَاِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئلَت. بِاَیّ ِ ذَنبٍ قُتِلَت؛ و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به کدامین گناه کشته شدند؟!»
محمد بن جریر طبری در تفسیرش می‌نویسد: حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتادة واذا الموؤودة سئلت: هی فی بعض القراءات: سالت بای ذنب قتلت؟ لا بذنب، کان اهل الجاهلیة یقتل احدهم ابنته، ویغذو کلبه، فعاب الله ذلک علیهم.
مردم زمان جاهلیت دخترانشان را می‌کشتند و سگ‌ها را پرورش می‌دادند، خداوند این عمل را برای آن‌ها زشت شمرده است.
قرطبی می‌نویسد: قوله تعالی: واذا الموؤودة سئلت. بای ذنب قتلت الموؤودة المقتولة، وهی الجاریة تدفن وهی حیة، سمیت بذلک لما یطرح علیها من التراب، فیوءودها‌ای یثقلها حتی تموت.
موؤودة، به معنای کشته شده است که کنایه از دختران زنده به گور شده می‌باشد و به این جهت این نام را بر آن گذاشته‌اند که آن قدر خاک روی بدنشان می‌ریختند تا سنگین شوند و بمیرند.
ابن‌کثیر می‌نویسد: واذا الموؤودة سئلت بای ذنب قتلت " وقد کانوا ایضا یقتلون الاولاد من الاملاق وهو الفقر او خشیة الاملاق ان یحصل لهم فی تلف المال.
مردم زمان جاهلیت گاهی از ترس فقر فرزندانشان را می‌کشتند و یا این که می‌ترسیدند با کمبود آذوقه روبرو شوند، فرزندانشان را می‌کشتند.
و نیز می‌نویسد: والموؤدة: هی التی کان اهل الجاهلیة یدسونها فی التراب کراهیة البنات.
موؤوده، همان دختران زنده به گور شده‌ای هستند که مردم جاهلی انجام می‌دادند؛ چون از فرزند دختر بدشان می‌آمد.
و در ادامه این داستان را نقل می‌کند: قال قدم قیس بن عاصم علی رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال یا رسول الله: انی وادت اثنتی عشرة ابنة لی فی الجاهلیة او ثلاث عشرة قال " اعتق عددهن نسما.
قیس بن عاصم بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شد و گفت: ‌ای رسول خدا! من در زمان جاهلیت دوازده یا سیزده دختر از دخترانم را زنده به گور کردم. پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: باید به تعداد آنان بنده آزاد کنی.


همان اعرابی که این همه از غیرت آن‌ها تعریف و تمجید می‌شود و غیرت آنان را مانع کتک زدن دختران و زنان می‌دانند، در حادثه خونین سال ۶۱هجری، ودر قضیه شهادت ریحانة الرسول امام حسین (علیه‌السّلام) در سرزمین کربلا، دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را با فجیع‌ترین وضع کتک زدند.
آیا در این فاجعه غمناک چیزی به نام غیرت در میان اعراب وجود نداشت، یا در زمان کتک زدن دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فراموش کرده بودند که عرب هستند و غیرتشان باید مانع کتک زدن زنان و دختران شود؟!
شیخ صدوق (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) به نقل از فاطمه دختر امام حسین (علیه‌السّلام) می‌نویسد:
«قَالَ دَخَلَتِ الْغَانِمَةُ (الْعَامَّةُ) عَلَیْنَا الْفُسْطَاطَ وَاَنَا جَارِیَةٌ صَغِیرَةٌ وَفِی رِجْلِی خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ یَفُضُّ الْخَلْخَالَیْنِ مِنْ رِجْلِی وَهُوَ یَبْکِی فَقُلْتُ مَا یُبْکِیکَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ فَقَالَ کَیْفَ لا اَبْکِی وَاَنَا اَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ لا تَسْلُبْنِی قَالَ اَخَافُ اَنْ یَجِی ءَ غَیْرِی فَیَاْخُذَهُ قَالَتْ وَانْتَهَبُوا مَا فِی الْاَبْنِیَةِ حَتَّی کَانُوا یَنْزِعُونَ الْمَلاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا.»
فاطمه دختر امام حسین (علیه‌السّلام) می‌گوید: غارتگران به خیمه ما هجوم کردند و من دختر خردسالی بودم و خلخال طلا به پایم بود. مردی آن‌ها را می‌ربود و می‌گریست، گفتم: دشمن خدا چرا گریه می‌کنی؟ گفت: چرا گریه نکنم که دختر رسول خدا را غارت می‌کنم. گفتم: مرا واگذار. گفت: می‌ترسم دیگری آن را برباید. فرمود: هرچه در خیمه‌های ما بود غارت کردند تا اینکه چادر از سر ما برداشتند.
حمید بن مسلم، یکی از شاهدان حادثه می‌گوید: قَالَ حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ اَرَی الْمَرْاَةَ مِنْ نِسَائِهِ وَ بَنَاتِهِ وَ اَهْلِهِ تُنَازَعُ ثَوْبَهَا عَنْ ظَهْرِهَا حَتَّی تُغْلَبَ عَلَیْهِ فَیُذْهَبَ بِهِ مِنْهَا.
به خدا من زنی از خاندان آن جناب را دیدم که جامه اش را به تن نگه می‌داشت که نبرند و در این باره پافشاری می‌کرد؛ ولی سرانجام به زور از تنش کشیده و بردند.
و در باره کتک زدن زنان در روز عاشورا، می‌توانید به روایتی که علامه مجلسی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در بحار الانوار، نقل کرده است، مراجعه فرمایید.


اگر واقعاً غیرت عرب مانع از آن می‌شود که زنان را کتک بزنند، پس چرا سمیه،مادر عمار یاسر را نه تنها کتک زدند؛ بلکه آن قدر شکنجه کردند که در زیر شکنجه به شهادت رسید؟ ابن‌حجر عسقلانی در الاصابة می‌نویسد:
(۱۱۳۴۲) سمیة بنت خباط... والدة عمار بن یاسر کانت سابعة سبعة فی الاسلام عذبها ابوجهل وطعنها فی قبلها فماتت فکانت اول شهیدة فی الاسلام... عذبها آل بنی‌المغیرة علی الاسلام وهی تابی غیره حتی قتلوها وکان رسول الله صلی الله علیه وسلم یمر بعمار وامه وابیه وهم یُعذّبون بالابطح فی رمضاء مکة فیقول صبرا یا آل یاسر موعدکم الجنة.
سمیه دختر خباط... مادر عمار یاسر هفتمین کسی است که اسلام آورد، ابوجهل او را اذیت می‌کرد و آن قدر نیزه بر پایین شکمش زد تا به شهادت رسید، و او نخستین زن شهید در اسلام است. آل بنومغیره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذیت کردند؛ تا کشته شد. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، منظره شکنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مکه می‌دید و می‌فرمود: ‌ای خاندان یاسر! صبور باشید که وعده‌گاه شما بهشت است.


با بررسی سطحی در زندگی عمر بن خطاب، به این نکته پی خواهیم برد که وی در هیچ یک از دوره‌های زندگی‌اش رفتار شایسته‌ای با زنان نداشته است؛ چه آن زمان که مشرک بود، چه آن زمان که مسلمان شد و چه آن زمان که بر مردم حکومت می‌کرد.
موارد متعددی می‌توان برای هر یک از این موارد ذکر کرد؛ ولی به اختصار به چند مورد اشاره می‌کنیم.

۵.۱ - کتک زدن خواهر

برخی از عالمان اهل‌تسنن؛ از جمله شمس‌الدین ذهبی در تاریخ الاسلام، محمد بن سعد در الطبقات الکبری و... نقل کرده‌اند که پس از اطلاع عمر بن خطاب از اسلام آوردن داماد و خواهرش، به خانه آن‌ها آمد و شوهر خواهرش را مورد ضرب و شتم قرار داد، خواهرش برای دفاع از شوهرش مداخله کرد، عمر چنان با مشت به صورت او کوبید که خون از تمام صورتش جاری شد.
فمشی عمر فاتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر تواری فی البیت فدخل فقال: ما هذه الهینمة؟ وکانوا یقرءون طه قالا: ما عدا حدیثا تحدثناه بیننا قال: فلعلکما قد صباتما؟ فقال له ختنه: یا عمر ان کان الحق فی غیر دینک؟ فوثب علیه فوطئه وطئا شدیدا فجاءت اخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بیده فدمی وجهها.
عمر نزد آن دو (خواهر و همسر خواهرش) رفت؛ خباب نیز آنجا بود و هنگامی که احساس کرد عمر به آن جا می‌آید، در خانه پنهان شد؛ عمر گفت: این سر و صداها چیست؟ ـ آنان سوره طه را تلاوت می‌کردند ـ پاسخ دادند: چیزی جز سخنانی که به هم می‌گفتیم نبود؛ عمر گفت: شاید شما از دین بیرون رفته‌اید؟
شوهر خواهرش پاسخ داد: ‌ای عمر؛ اگر حق در غیر دین تو باشد چه خواهی کرد؟ عمر به او حمله کرد و او را لگد کوب نمود، خواهرش آمد تا از شوهرش دفاع کند؛ اما عمر با دست بر صورت او کوبید که صورتش خونین شد.
[۱۲] نمیری، عمر بن شبة، تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۳۴۸، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م.

ابن‌کثیر دمشقی نیز این گونه نقل می‌کند: فقامت الیه اخته فاطمة بنت الخطاب لتکفه عن زوجها فضربها فشجها.
فاطمه دختر خطاب آمد تا از شوهرش دفاع کند، عمر آن چنان او را زد که سرش شکست!!!

۵.۲ - کتک زدن زن مسلمان

و نیز بزرگان اهل‌سنت، از آزار و اذیت عمر نسبت به زنان و کنیزانی خبر می‌دهند که مسلمان شده بودند:
ومر (ابوبکر) بجاریة بنی‌مؤمل، حی من بنی‌عدی بن کعب، وکانت مسلمة، وعمر بن الخطاب یعذبها لتترک الاسلام، وهو یومئذ مشرک، وهو یضربها، حتی اذا مل قال: انی اعتذر الیک، انی لم اترکک الا ملالة، فتقول: کذلک فعل الله بک.
ابوبکر می‌دید که عمر کنیز مسلمان شده از بنومؤمل از خاندان عدی بن کعب را کتک می‌زد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترک کند (چون عمر هنوز مشرک بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را کتک نمی‌زنم برای این است که خسته شده‌ام، از این جهت مرا ببخش. کنیز در پاسخ گفت: بدان که خدا نیز این گونه با تو رفتار خواهد کرد.

۵.۳ - رفتار با زنان در زمان پیامبر

شواهدی وجود دارد که عمر بن خطاب، حتی در حضور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) متعرض زنان مسلمان می‌شد و آن‌ها را به بهانه‌های واهی کتک می‌زد.

۵.۳.۱ - کتک زدن زنان سوگوار

احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد:
عَنِ ابن‌عَبَّاسٍ قَالَ... فَلَمَّا مَاتَتْ زَیْنَبُ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْحَقِی بِسَلَفِنَا الصَّالِحِ الْخَیْرِ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ فَبَکَتْ النِّسَاءُ فَجَعَلَ عُمَرُ یَضْرِبُهُنَّ بِسَوْطِهِ فَاَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِیَدِهِ وَقَالَ مَهْلًا یَا عُمَرُ ثُمَّ قَالَ ابْکِینَ وَاِیَّاکُنَّ وَنَعِیقَ الشَّیْطَان....
وقتی زینب دختر رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رفت، پیامبر فرمود: خداوند او را به سلف صالح عثمان بن مظعون ملحق نمود. زنان با شنیدن این سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گریستند، عمر با تازیانه‌ای که در دستش بود در حضور رسول خدا آغاز به کتک زدن زنان نمود که با برخورد تند پیامبر رحمت مواجه شد، حضرت تازیانه را از او گرفت و فرمود: آرام باش، تورا با این زن‌ها چکار؛ بگذار گریه کنند، سپس به زن‌ها فرمود: گریه کنید؛ ولی از ناله‌های شیطانی (ناله‌هایی که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است) بر حذر باشید....
کسی که این چنین جسور است و در حضور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زنان مسلمان را کتک می‌زند، آیا در زمانی که حکومت در دست او است و چماق به دستانی همچون خالد بن ولید، مغیرة بن شعبة، قنفذ العدوی و... وی را همراهی می‌کنند، از کتک زدن زنان خودداری خواهد کرد؟
در میان زنانی که برای زینب گریه می‌کرده‌اند، به احتمال زیاد از خانواده رسول خدا نیز افرادی بوده‌اند، و کسی که در حضور رسول خدا متعرض زنان و اهل و عیال آن حضرت می‌شود، پس از آن حضرت و در زمانی که مساله مهم برای او رسیدن به قدرت و تکیه زدن بر مسند خلافت است، آیا جسارتش چند برابر نمی‌شود؟

۵.۳.۲ - اذیت کردن سوده

محمد بن اسماعیل بخاری در سه جای از کتابش داستان بیرون رفتن سوده را در تاریکی شب از عائشه نقل می‌کند و می‌نویسد:
عَنْ هِشَامٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ، رضی الله عنها، قَالَتْ خَرَجَتْ سَوْدَةُ بَعْدَ مَا ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا، وَکَانَتِ امْرَاَةً جَسِیمَةً لاَ تَخْفَی عَلَی مَنْ یَعْرِفُهَا، فَرَآهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ یَا سَوْدَةُ اَمَا وَاللَّهِ مَا تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا، فَانْظُرِی کَیْفَ تَخْرُجِینَ، قَالَتْ فَانْکَفَاَتْ رَاجِعَةً، وَرَسُولُ اللَّهِ، صلی الله علیه وسلم، فِی بَیْتِی، وَاِنَّهُ لَیَتَعَشَّی. وَفِی یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ اِنِّی خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِی فَقَالَ لِی عُمَرُ کَذَا وَکَذَا. قَالَتْ فَاَوْحَی اللَّهُ اِلَیْهِ ثُمَّ رُفِعَ عَنْهُ وَاِنَّ الْعَرْقَ فِی یَدِهِ مَا وَضَعَهُ فَقَالَ «اِنَّهُ قَدْ اُذِنَ لَکُنَّ اَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ».
پس از واجب شدن حجاب، سوده همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای انجام کاری از منزل خارج شد و چون زن تنومندی بود، شناخته می‌شد، عمر بن خطاب او را دید و گفت: ‌ای سوده از نظر و نگاه ما مخفی نمی‌مانی، مواظب باش که چگونه بیرون می‌روی، سوده برگشت، در آن لحظه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در اتاق من مشغول غذا خوردن بود، سوده وارد شد و گفت: ‌ای پیامبر خدا! از منزل برای کاری بیرون رفتم و عمر به من چنین و چنان گفت. پیک وحی نازل شد، رسول خدا فرمود: به شما اجازه داده شده که برای برآوردن امور و انجام حاجات از منزل خارج شوید.
[۲۹] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۷۸۰، ح۴۴۷۹، کتاب التفسیر، باب قَوْلِهِ (لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ اِلاَّ اَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن‌کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.
[۳۰] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۰۰، ح۴۵۱۷، کتاب النکاح، باب خُرُوجِ النِّسَاءِ لِحَوَائِجِهِنَّ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن‌کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

چه کسی به عمر اجازه داده است که با مادران مؤمنین این‌گونه اهانت‌آمیز صحبت کند؟ مگر نه این که آنان نیز همانند دیگر انسان‌ها مجبور بودند برای انجام بعضی از امور زندگی بیرون بروند و طبق نص روایت، این کار با اجازه نبی مکرم اسلام صورت گرفته بود.

۵.۳.۲.۱ - دیدگاه اهل‌سنت

جالب این است که برخی از عالمان اهل تسنن، این داستان را از مناقب عمر بن خطاب و آزردن ام‌المؤمنین سوده را از فضائل بی‌نظیر وی شمرده‌اند.
آلوسی مفسر مشهور اهل‌تسنن در این باره می‌نویسد:
وعد الشیعة ما وقع منه رضی الله تعالی عنه فی خبر ابن‌جریر من المثالب قالوا: لما فیه من سوء الادب وتخجیل سودة حرم رسول الله صلی الله علیه وسلم وایذائها بذلک. واجاب اهل السنة بعد تسلیم صحة الخبر انه رضی الله تعالی عنه رای ان لا باس بذلک لما غلب علی ظنه من ترتب الخیر العظیم علیه....
شیعه، عمر را به جهت آنچه از او سر زده است ملامت می‌کنند و از عیب‌های او برمی شمرند؛ چون این حرکت وی را بی‌ادبی به خانواده پیغمبر و خجالت کشیدن همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آزار او می‌دانند.
اهل‌سنت پاسخ داده‌اند که: بر فرض که روایت درست باشد؛ ولی او فکر می‌کرده است که این حرکت صحیح و باعث برکات خواهد شد.
آری، احدی غیر از عمر بن خطاب جرات و توان چنین جسارتی را نداشت. کسی که در زمان حیات نبی مکرم اسلام، همسران او را اذیت می‌کند و با جملات اهانت‌آمیز با آنان صحبت کرده و سبب شرمندگی آنان می‌شود، پس از نبی مکرم و در زمانی که حکومت و قدرت در دست او است، آیا از اذیت خاندان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خودداری خواهد کرد؟

۵.۴ - رفتار با زنان در زمان حکومت

عمر بن خطاب که خشونت جزء ذات وی شده و در وجود او نهفته بود، سخت‌گیری‌ها و رفتارهای خشونت‌آمیزش با زنان در زمان خلافتش شدت بیشتری گرفت؛ تا جائی که اگر یکی از زنان مسلمان را احضار می‌کرد، چنان ترس و وحشت او را فرامی‌گرفت که حتی در مواردی فرزند در رحمشان را از شدت هیبت و خشونت عمر، سقط می‌کردند. در ذیل به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

۵.۴.۱ - سقط جنین از ترس عمر

عبدالرزاق صنعانی در کتاب المصنف می‌نویسد:
اَرْسَلَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اِلی امْرَاَةٍ مُغِیبَةٍ کَانَ یُدْخَلُ عَلَیْهَا، فَاَنْکَرَ ذالِکَ، فَاَرْسَلَ اِلَیْهَا، فَقِیلَ لَهَا: اَجِیبِی عُمَرَ، فَقَالَتْ: یَا وَیْلَهَا مَا لَهَا وَلِعُمَرَ! فَبَیْنَمَا هِیَ فی الطَّرِیقِ فَزِعَتْ، فَضَرَبَهَا الطَّلْقُ، فَدَخَلَتْ دَارَاً فَاَلْقَتْ وَلَدَهَا، فَصَاحَ الصَّبِیُّ صَیْحَتَیْنِ ثُمَّ مَاتَ.
عمر زنی را که مردان نزد وی رفت و آمد می‌کردند احضار کرد، آن زن پس از شنیدن خبر فریاد زد: وای بر من مرا با عمر چکار! در بین راه که می‌آمد ناگهان درد زایمان آن زن را فرا گرفت، وارد خانه‌ای شد، فرزندش را به دنیا آورد؛ اما آن کودک دو بار فریاد زد و مرد.
قطعیت این مطلب از دیدگاه عالمان اهل تسنن آن چنان بوده است که حتی در کتاب‌های فقهی نیز به آن استناد کرده‌اند. محیی‌الدین نووی در المجموع می‌نویسد:
(فصل) وان بعث السلطان الی امراة ذکرت عنده بسوء ففزعت فالقت جنینا میتا وجب ضمانه لما روی (ان عمر رضی الله عنه ارسل الی امراة مغیبة کان یدخل علیها، فقالت یا ویلها مالها ولعمر، فبینا هی فی الطریق اذا فزعت فضربها الطلق، فالقت ولدا فصاح الصبی صیحتین ثم مات.
اگر از زنی نزد حاکم و فرماندهی بدگویی کرده و وی را متهم کنند، سپس حاکم کسی را نزد وی به فرستد تا وی را احضار کنند و آن زن از ترس، فرزند در رحمش را سقط نماید، بر حاکم است که دیه وی را بپردازد؛ زیرا روایت شده است که به عمر خبر دادند: زنی مردان نزد وی رفت و آمد می‌کنند، عمر کسی را مامور کرد تا زن را احضار کند، هنگامی که شنید گفت: مرا با عمر چه کار؟ در بین راه که می‌آمد، از شدت ترس درد زایمان وی را گرفت و فرزندش را به دنیا آورد، طفل سقط شده دوبار فریاد زد و مرد.
و در ادامه می‌نویسد: (مسالة) اذا بعث السلطان الی امراة ذکرت عنده بسوء وکانت حاملا ففزعت فاسقطت جنینها وجب علی الامام ضمانه. وقال ابوحنیفة لا یجب.... وقال احمد: تجب الدیة فی المراة ایضا لانها نفس هلکت بارساله الیها فضمنها کجنینها، او نفس هلکت بسببه فغرمها، کما لو ضربها فماتت.
اگر زنی پیش حاکم و خلیفه از کار زشت وی شکایت کنند، و آن زن باردار باشد و جنینش را سقط کند، بر امام مسلمین واجب است دیه وی را بپردازد، این فتوا از ابوحنیفه است. و احمد پیشوای حنبلی‌ها گفته است: افزون بر طفل برای زن هم باید دیه بدهند؛ چون حاکم او را احضار کرده است؛ پس ضامن حفظ زن هم هست؛ مانند آن که زن را بزنند و او به میرد.
و نیز ابن‌قدامه مقدسی، فقیه مشهور حنابله می‌نویسد:
(فصل) اذا بعث السلطان الی امراة لیحضرها فاسقطت جنینا میتا ضمنه لما روی ان عمر رضی الله عنه بعث الی امراة مغیبة کان یدخل علیها فقالت یا ویلها مالها ولعمر فبینا هی فی الطریق اذا فزعت فضربها الطلق فالقت ولدا فصاح الصبی صیحتین فمات.
اگر حاکمی زنی را احضار نماید و آن زن جنینش را مرده به دنیا آورد، حاکم ضامن است....
همین مطلب را در کتاب الکافی فی فقه ابن‌حنبل نیز آورده است:
بهوتی حنبلی نیز می‌نویسد: «(ضمن السلطان ما کان بطلبه ابتداء) اما الجنین فلما روی: ان عمر بعث الی امراة نفیسة مغنیة کان رجل یدخل الیها فقالت: یا ویلها ما لها ولعمر؟ فبینما هی فی الطریق اذ فزعت فضربها الطلق فالقت ولدا فصاح الصبی صیحتین ثم مات.»
حاکم در برابر آن چه احضار می‌کند ضامن است؛ اما در برابر جنین، از عمر روایت شده است که....
ابواسحاق شیرازی نیز در کتاب المهذب به همین روایت استناد کرده است:

۵.۴.۲ - ادرار کردن زن، از ترس عمر

«عن ابراهیم قال: طاف عمر بن الخطاب فی صفوف النساء، فوجد ریحا طیبة من راس امراة، فقال: لو اعلم ایتکن هی لفعلت ولفعلت، لتطیب احداکن لزوجها، فاذا خرجت لبست اطمار (ثوب البالی) ولیدتها (امة). قال: فبلغنی ان المراة لتی کانت تطیبت، بالت فی ثیابها من الفرق (ای الخوف).»
عمر در بین صف‌های بانوان عبور می‌کرد، بوی خوشی از یکی از خانم‌ها به مشامش رسید، گفت: اگر می‌دانستم که کدام زن خودش را خوشبو کرده است با وی چنین و چنان می‌کردم، شما زنان باید خودتان را برای همسرتان خوشبو کنید و هنگام بیرون آمدن ازمنزل لباس‌های کهنه بپوشید. راوی می‌گوید: شنیدم زنی که خود را خوشبو کرده بود، از ترس خودش را نجس کرده بود.

۵.۴.۳ - کتک زدن زنان در خانه میمونه

عبدالرزاق صنعانی در المُصَنّف می‌نویسد:
«لَمَّا مَاتَ خَالِدُ بنُ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اجْتَمَعَ فی بَیْتِ مَیْمُونَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا نِسَاءٌ یَبْکِینَ، فَجَاءَ عُمَرُ وَمَعَهُ ابن‌عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَمَعَهُ الدرَّةُ، فَقَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ ادْخُلْ عَلی ام‌المُؤْمِنِینَ فَاْمُرْهَا فَلْتَحْتَجِبْ، وَاَخْرِجْهُنَّ عَلَیَّ، فَجَعَلَ یُخْرِجُهُنَّ عَلَیْهِ وَهُوَ یَضْرِبُهُنَّ بِالدرَّةِ، فَسَقَطَ خِمَارُ امْرَاَةٍ مِنْهُنَّ، فَقَالُوا: یَا اَمِیرَ المُؤْمِنِینَ خِمَارُهَا فَقَالَ: دَعُوهَا، وَلاَ حُرْمَةَ لَهَا.»
زمانی که خالد بن ولید (در زمان خلافت عمر) از دنیا رفت، زنان در خانه میمونه همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گردآمدند و بر وی گریه می‌کردند، عمر تازیانه به دست همراه ابن‌عباس از راه رسید و خطاب به ابن‌عباس گفت: یا عبدالله! بر ام‌المؤمنین میمونه وارد شو و او را امر کن حجاب بپوشد و بگو زنانی که در خانه جمع شده‌اند نزد من بیایند. ابن‌عباس می‌گوید: زنان خارج شدند و عمر آن‌ها را با تازیانه می‌زد، همین طور که عمر زنان را می‌زد، پوشش یکی از زنان افتاد، به عمر گفتند: پوشش (چادرش) از سرش افتاد (رهایش کن)، عمر گفت: شما را با او چکار؟ (پس از این گریه‌ها) او احترامی ندارد.

۵.۴.۴ - کتک زدن شبانه زنان در خانه

«اَنَّ عُمَرَ بن الخطاب رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ سَمِعَ نَوَّاحَةً بِالمَدِینَةِ لَیْلاً، فَاَتَی عَلَیْهَا فَدَخَلَ، فَفَرَّقَ النسَاءُ، فَاَدْرَکَ النَّائِحَةَ فَجَعَلَ یَضْرِبُهَا بِالدرَّةِ، فَوَقَعَ خِمَارُهَا، فَقَالُوا: شَعْرُهَا یَا اَمِیرَ المُؤْمِنِینَ فَقَالَ: اَجَلْ، فَلاَ حُرْمَةَ لَهَا.»
شبی در مدینه صدای نوحه و گریه و زاری به گوش عمر بن خطاب رسید، در پی صدا رفت و داخل خانه‌ای شد که صدا از آنجا بیرون می‌آمد، زنان را پراکنده کرد تا رسید به زن نوحه‌خوان، آغاز کرد به تازیانه زدن او در این هنگام روپوش (چادر) زن نوحه‌خوان از سرش افتاد، به عمر گفتند: روپوش او از سرش افتاد، گفت: آری ولیکن این زن احترامی ندارد.
آیا حاکم اسلامی، حق دارد که بدون اجازه وارد خانه مردم بشود؟ با این که خداوند می‌فرماید:
«یَاَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لا تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیرَْ بُیُوتِکُمْ حَتیَ تَسْتَاْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلیَ اَهْلِهَا ذَالِکُمْ خَیرٌْ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون. فَاِن لَّمْ تجَِدُواْ فِیهَا اَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتیَ یُؤْذَنَ لَکمُ ْ وَ اِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ اَزْکیَ لَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم؛ ‌ای افرادی که ایمان آورده‌اید! در خانه‌هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این برای شما بهتر است شاید متذکّر شوید!. و اگر کسی را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید! » بازگردید، این برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است!»
معلوم می‌شود که وارد شدن به خانه دیگران و تعرض به زنان خانه، از کارهای همیشگی عمر بن خطاب بوده است و تنها خانه فاطمه نبود که او به زور واردش شده است. و فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)، تنها زنی نیست که عمر او را کتک زده باشد.

۵.۴.۵ - هجوم به خانه عائشه

نمیری در تاریخ المدینه و طبری در تاریخش می‌نویسند:
«حدثنی یونس قال اخبرنا ابن‌وهب قال اخبرنا یونس بن یزید عن ابن‌شهاب قال حدثنی سعید بن المسیب قال لما توفی ابوبکر رحمه الله اقامت علیه عائشة النوح فاقبل عمر بن الخطاب حتی قام ببابها فنهاهن عن البکاء علی ابی‌بکر فابین ان ینتهین فقال عمر لهشام بن الولید ادخل فاخرج الی ابنة ابی‌قحافة اخت ابی‌بکر فقالت عائشة لهشام حین سمعت ذلک من عمر انی احرج علیک بیتی فقال عمر لهشام ادخل فقد اذنت لک فدخل هشام فاخرج ام‌فروة اخت ابی‌بکر الی عمر فعلاها الدرة فضربها ضربات فتفرق النوح حین سمعوا ذلک.»
از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: ابوبکر از دنیا رفت، عائشه به عزاداری و گریه پرداخت، عمر درِ خانه عائشه آمد و زنان را از گریه و عزاداری نهی کرد؛ ولی زن‌ها گوش نکردند، عمر به هشام بن ولید دستور داد تا وارد خانه شود و خواهر ابوبکر را بیرون بیاورد. عائشه هنگامی که سخن عمر را شنید به هشام گفت: من بر خانه‌ام‌ از تو سزاوارترم، عمر به هشام گفت: به تو اجازه می‌دهم داخل خانه شوی، هشام داخل خانه شد و ام‌فروه خواهر ابوبکر را بیرون آورد و نزد عمر برد، عمر تازیانه را به حرکت در آورد و ضرباتی چند بر پیکرش نواخت، زنان هنگامی که این خبر را شنیدند، متفرق شدند.
[۴۳] نمیری، عمر بن شبة، تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۳۵۸، تحقیق علی محمد دندل، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م.


۵.۴.۵.۱ - تصحیح روایت

سعید بن مسیب: ابن‌حجر درباره او می‌گوید: احد العلماء الاثبات الفقهاء الکبار من کبار الثانیة اتفقوا علی ان مرسلاته اصح المراسیل وقال ابن‌المدینی لا اعلم فی التابعین اوسع علما منه.
او یکی از فقیهان بزرگ واز طبقه دوم است، علما اتفاق کرده‌اند که اخبار مرسل او صحیح‌ترین است، ابن‌مدینی گفته است: از تابعانی است که در وسعت علم و دانش از او بهتر ندیدم.
ابن‌شهاب (محمد بن مسلم زهری) ابن‌حجر درباره او می‌گوید: الفقیه الحافظ متفق علی جلالته واتقانه وهو من رؤوس الطبقة الرابعة.
دانشمندی فقیه است که بر بزرگی مقام واستواری او اتفاق شده واز بزرگان طبقه چهارم است.
یونس بن یزید: از راویان بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است. ذهبی درباره او می‌گوید: یونس بن یزید الایلی، احد الاثبات، عن الزهری، والقاسم، وعکرمة...
ابن‌وهب (عبدالله بن وهب بن مسلم القرشی مولاهم الفهری، ابومحمد المصری الفقیه) از راویان بخاری مسلم و بقیه صحاح سته. ابن‌حجر در باره او می‌گوید:
عبدالله بن وهب بن مسلم القرشی مولاهم ابومحمد المصری الفقیه ثقة حافظ عابد.
یونس (یونس بن عبدالاعلی بن میسرة). ذهبی درباره او می‌نویسد: یونس بن عبد الاعلی ابوموسی الصدفی، احد الائمة... ثقة محدث مقرئ من العقلاء النبلاء.
چگونه عمر بن خطاب به خود اجازه می‌دهد که به زور وارد خانه رسول خدا شود و زنان مسلمان را کتک بزند؟ با این که خداوند می‌فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ اِلاَّ اَنْ یُؤْذَنَ لَکُم ... ای افرادی که ایمان آورده‌اید! در خانه‌های پیامبر داخل نشوید؛ مگر به شما اجازه داده شود.»
آیا کسی که از همسر رسول خدا حیا نمی‌کند و به زور وارد خانه او می‌شود، می‌توان انتظار داشت که در زمان حمله به خانه دختر رسول خدا، خجالت بکشد و به زور وارد نشود؟

۵.۴.۶ - کتک زدن خواهر ابوبکر

ابن‌سعد در الطبقات الکبری و ابن‌اثیر در تاریخش می‌نویسند:
لما تُوُفیَ ابوبَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اَقَامَتْ عَائِشَةُ عَلَیْهِ النَّوْحَ فَبَلَغَ عُمَرُ فَنَهَاهَا عَنِ النَّوْحِ عَلای ابی‌بَکْرٍ، فَاَبَیْنَ اَنْ یَنْتَهَینَ، فَقَالَ لِهَشام بن الْوَلِیدِ: اُخْرُجْ اِلای ابنَةِ ابی‌قُحَافَةَ فَعَلاَهَا بِالدُّرَّةِ ضَرَبَاتِ، فَتَفَرَّقَ النَّوَائِحُ حِینَ سَمِعْنَ ذالِکَ، فَقَالَ: تُرِدْنَ اَنْ یُعَذَّبَ ابوبَکْرٍ بِبُکَائِکُنَّ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: اِنَّ المیتَ یُعَذبُ بِبُکَاءِ اَهْلِهِ عَلَیْهِ.
از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: هنگامی که ابوبکر مُرد، عائشه مجلس عزاداری برپا کرد، عمر این خبر را شنید و زنان را از گریه و عزاداری نهی کرد؛ اما آنان توجهی نکردند، به هشام بن ولید گفت: دختر ابوقحافه (خواهر ابوبکر) را نزد من بیاور، هنگامی که آمد، چندین ضربه بر بدنش زد، زنانی که عزاداری می‌کردند، با شنیدن این خبر متفرق شدند.
ابن‌حجر پس از تصریح به صحیح بودن سند این روایت می‌نویسد:
وصله ابن‌سعد فی الطبقات باسناد صحیح من طریق الزهری عن سعید بن المسیب قال لما توفی ابوبکر اقامت عائشة علیه النوح فبلغ عمر فنهاهن فابین فقال لهشام بن الولید اخرج الی بیت ابی‌قحافة یعنی ام‌فروة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حین سمعن بذلک ووصله اسحاق بن راهویه فی مسنده من وجه آخر عن الزهری وفیه فجعل یخرجهن امراة امراة وهو یضربهن بالدرة.
ابن‌سعد در طبقاتش به سند صحیح از سعید بن مسیب نقل می‌کند که گفت: هنگامی که ابوبکر از دنیا رفت، عائشه مجلس عزاداری برپا کرد، خبر به عمر رسید، آنان را از گریه و عزاداری منع کرد؛ ولی زن‌ها نپذیرفتند. عمر به هشام بن ولید گفت: برو داخل خانه و ام‌فروه را بیرون بیاور!!! هنگامی که هشام وارد خانه شد، ضرباتی با تازیانه بر بدن ام‌فروه نواخت که بقیه زن‌ها گریختند. اسحاق بن راهویه به شکل دیگری این قصه را نقل کرده است و در آخرش می‌گوید: زنان را یکی پس از دیگری از خانه ابوبکر بیرون می‌آوردند و عمر آنان را با تازیانه می‌زد.
محمد بن اسماعیل بخاری نیز این روایت را نقل کرده است؛ اما همانند همیشه، دست‌های امانتدارش روایت را تحریف و طوری نقل کرده است که به آبروی خلیفه برنخورد.
وَقَدْ اَخْرَجَ عُمَرُ اُخْتَ ابی‌بَکْر حِینَ نَاحَتْ.
عمر، خواهر ابوبکر را هنگامی که گریه می‌کرد، از خانه بیرون آورد.
[۵۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۸۵۲، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن‌کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.
[۵۷] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۴۰، بَاب اِخْرَاجِ الْخُصُومِ وَاَهْلِ الرِّیَبِ من الْبُیُوتِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن‌کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

ابن‌جوزی پس از نقل روایت، این گونه توجیه می‌کند که چون عمر زورش به عایشه نمی‌رسید، خواهر ابوبکر را کتک زد!!!
قلت: ابنة ابی‌قحافة هی ام‌فروة اخت ابی‌بکر، فلما لم یمکنه ان یکلم عائشة هیبة لها واحتراما، ادب هذه.

۵.۴.۶.۱ - نخستین تازیانه

ابن‌ابی‌الحدید می‌نویسد: واول من ضرب عمر بالدرة ام‌فروة بنت ابی‌قحافة، مات ابوبکر فناح النساء علیه، وفیهن اخته ام‌فروة، فنهاهن عمر مرارا، وهن یعاودن، فاخرج ام‌فروة من بینهن، وعلاها بالدرة فهربن وتفرقن.
کان یقال: درة عمر اهیب من سیف الحجاج. وفی الصحیح ان نسوة کن عند رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قد کثر لغطهن، فجاء عمر فهربن هیبة له، فقال لهن: یا عدیات انفسهن! اتهبننی ولا تهبن رسول الله! قلن: نعم، انت اغلظ وافظ.
نخستین کسی که عمر او را با تازیانه زد، ام‌فروه دختر ابوقحافه بود، ابوبکر مرده بود و زن‌ها برای او گریه می‌کردند که در میان آن‌ها ام‌فروه خواهر ابوبکر نیز بود. عمر آن‌ها را چندین بار منع کرد؛ ولی آن‌ها توجه نکردند. عمر، ام‌فروه را از میان زن‌ها خارج کرد و با تازیانه بر سر او زد، زنان دیگر ترسیدند و متفرق شدند.
در مقام تشبیه گفته می‌شد: تازیانه عمر وحشتناکتر از شمشیر حجاج بود، در خبر صحیح آمده است: سر و صدای زنانی که خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند، زیاد شده بود، هنگامی که عمر آمد از ترس وی همه گریختند، به آنان گفت: ‌ای افرادی که به خودتان رحم نمی‌کنید، آیا از من می‌ترسید و از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نه؟ گفتند: آری، تو خشن و تندخو هستی.

۵.۴.۷ - کتک زدن فرزند

خشونت‌های عمر منحصر به زنان نمی‌شد؛ بلکه حتی کودکان خردسال نیز طعم تازیانه معروف عمر را چشیده‌اند.
معمر بن راشد در الجامع، عبدالرزاق صنعانی در المصنف و جلال‌الدین سیوطی در تاریخ الخلفاء می‌نویسند:
دَخَلَ ابن‌لِعُمَرَ بنِ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا عَلَیهِ وَقَدْ تَرَجَّلَ وَلَبِسَ ثِیَابَاً حِسَانَاً، فَضَرَبَهُ عُمَرُ بِالدرَّةِ حَتَّی اَبْکَاهُ، فَقَالَتْ لَهُ حَفْصَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: لَمْ یَکُنْ فَاحِشاً، لِمَ ضَرَبْتَهُ؟ قَالَ: رَاَیْتُهُ قَدْ اَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُصَغرَهَا اِلَیْهِ.
از عکرمه بن خالد نقل شده است که گفت: پسر عمر نزد پدرش رفت؛ در حالی که لباس زیبا و خوبی پوشیده بود، عمر آن قدر او را با تازیانه زد تا به گریه افتاد، حفصه گفت: او که کار بدی نکرده، چرا او را کتک می‌زنی؟ عمر گفت: احساس کردم که از پوشیدن لباس دچار غرور شده است و خواستم غرورش را بشکنم.
[۶۱] صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۱۰، ص۴۱۶، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، ناشر: المکتب الاسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۳هـ.

این کودک خردسال چه گناهی کرده بود که این چنین مورد ضرب و شتم عمر قرار می‌گیرد؟ آیا لباس نو پوشیدن نوجوان حرام است؟ آیا یک کودک حق ندارد لباس نو به پوشد و خوشحال باشد؟

۵.۴.۸ - کتک زدن همسر

با این که در روایت‌های بسیاری خوشرفتاری و آسان گرفتن بر اهل و عیال سفارش شده و نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز همواره با اهل و عیالش رفتار شایسته داشته است؛ اما متاسفانه عمر بن خطاب که خود را جانشین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌دانست، بر خلاف این سیره الهی، با اهل و عیالش رفتار خشونت‌آمیز داشت و همواره آن‌ها را به هر بهانه‌ای کتک می‌زد.
عَنِ الاَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ لَیْلَةً فَلَمَّا کَانَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ قَامَ اِلَی امْرَاَتِهِ یَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَیْنَهُمَا فَلَمَّا اَوَی اِلَی فِرَاشِهِ قَالَ لِی یَا اَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّی شَیْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، صلی الله علیه وسلم، «لاَ یُسْاَلُ الرَّجُلُ فِیمَ یَضْرِبُ امْرَاَتَهُ وَلاَ تَنَمْ اِلاَّ عَلَی وِتْرٍ». وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ
از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت: شبی مهمان عمر بودم، نیمه‌های شب عمر از جایش حرکت کرد و زنش را کتک می‌زد! بین آن دو قرار گرفته و مانع شدم. هنگامی که عمر به رختخوابش برگشت، گفت: ‌ای اشعث! سخنی از من بشنو که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیده‌ام: کسی که همسرش را می‌زند از وی نمی‌پرسند که چرا او را کتک زدی؟ و همیشه پس از خواندن نماز وتر بخواب؛ ولی سومی را فراموش کردم.
احمد بن حنبل نیز روایت را همانند قبل نقل کرده و می‌نویسد:
عَنِ الْاَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ فَتَنَاوَلَ امْرَاَتَهُ فَضَرَبَهَا وَقَالَ یَا اَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّی ثَلاثًا حَفِظْتُهُنَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لا تَسْاَلْ الرَّجُلَ فِیمَ ضَرَبَ امْرَاَتَهُ وَلا تَنَمْ اِلا عَلَی وَتْرٍ وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ.
حاکم نیشابوری نیز روایت را این گونه نقل می‌کند:
«عن الاشعث بن قیس قال تضیفت عمر بن الخطاب رضی الله عنه فقام فی بعض اللیل فتناول امراته فضربها ثم نادانی یا اشعث قلت لبیک قال احفظ عنی ثلاثا حفظتهن عن رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لا تسال الرجل فیم یضرب امراته ولا تساله عمن یعتمد من اخوانه ولا یعتمدهم ولا تنم الا علی وتر.»
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
اشعث بن قیس می‌گوید: بر عمر بن خطاب میهمان شدم، در قسمتی از شب نزد همسرش رفت و وی را کتک زد، سپس مرا صدا زد و گفت: سه چیز را از من بیاموز که آن را از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیده‌ام: ۱. از کسی که همسرش را می‌زند، نباید پرسید؛ ۲. و نباید پرسید که به چه کسی اعتماد دارد و به چه کسی نه؛ ۳. و نخواب مگر پس از خواندن نماز وتر.
بدون شک، مطلبی که عمر بن خطاب به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت می‌دهد، واقعیت ندارد؛ چرا که کتک زدن و بد رفتاری با همسر، با روح اسلام و حتی با عقل و فطرت انسان در تضاد است. دین مبین اسلام برای زن ارزش ویژه‌ای قائل است و هرگز کتک زدن زن را جایز نمی‌داند. و نیز حتی یک روایت ضعیف وجود ندارد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زنانش را زده باشد و یا حتی با آن‌ها با خشونت رفتار کرده باشد و حتی روایات بسیاری در منابع شیعه و سنی وجود دارد که رسول خدا همواره با خانواده خود مهربان و خوشرفتارترین شخص نسبت به همسران خود بود. ابن‌مجاه به نقل از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود:
«خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِاَهْلِهِ وانا خَیْرُکُمْ لِاَهْلِی؛ بهترین شما کسی است که با خانواده اش بهترین باشد و من برای خانواده‌ام‌ بهترینم.»
همچنین فرمود: «خِیَارُکُمْ خِیَارُکُمْ لِنِسَائِهِمْ؛ بهترین شما کسی است که نسبت به همسرانشان بهترین باشد.»
انس بن مالک که سال‌ها خادم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است در باره اخلاق و رفتار آن حضرت با خانواده می‌گوید:
«مَا رَاَیْتُ اَحَدًا کَانَ اَرْحَمَ بِالْعِیَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم؛ هیچ کسی را مهربانتر از رسول خدا با خانواده اش ندیدم.»
از عایشه نقل شده است که گفت: «عن عَائِشَةَ قالت ما ضَرَبَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم شیئا قَطُّ بیده ولا امْرَاَةً ولا خَادِمًا؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هرگز چیزی را با دست خود نزد و هیچ خادم و زنی را کتک نزد.»

۵.۴.۹ - کراهت از ازدواج با عمر

اخلاق تند و رفتار خشن عمر با خانواده اش آن قدر مشهور شده بود که کسی دوست نداشت با وی ازدواج نماید؛ تا جایی که همین اخلاق تند، او را در بسیاری از خواستگاری‌ها با شکست مواجه کرده است.
طبری و ابن‌اثیر، دو تاریخ‌نویس معروف اهل‌سنت می‌نویسند: وخطب ام‌کلثوم ابنة ابی‌بکر الصدیق الی عائشة فقالت ام‌کلثوم: لا حاجة لی فیه انه خشن العیش شدید علی النساء.
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگاری ام‌کلثوم دختر ابوبکر رفت، عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد. در پاسخ گفت: مرا با او کاری نیست. عایشه گفت: آیا امیرالمؤمنین را نمی‌خواهی؟ گفت: آری نمی‌خواهم، او در زندگی سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است.
همچنین مقریزی و ابوالفرج اصفهانی می‌نویسند که مغیرة بن شعبة به عمر گفت:
الا انک یا امیرالمؤمنین رجل شدید الخلق علی اهلک، وهذه صبیة حدیثة السن، فلا تزال تنکر علیها الشئ فتضربها، فتصیح، فیغمک ذلک، وتتالم له عائشة...
تو‌ ای امیرمؤمنان، مردی سخت‌گیر و بد اخلاق نسبت به خانواده‌ات هستی و ام‌کلثوم دختر خردسالی است، می‌ترسم به زور چیزی از او بخواهی و او اطاعت نکند و تو او را کتک بزنی، داد و فریاد بزند و تو را ناراحت کند و عایشه نیز از این عمل غمگین شود...
عمر با شنیدن سخنان مغیره، سخن او را تایید و دست از خواستگاری برداشت.
ابن عبدالبر نیز می‌نویسد: خطب عمر بن الخطاب ام‌کلثوم بنت ابی‌بکر الی عائشة فاطمعته وقالت این المذهب بها عنک فلما ذهبت قالت الجاریة تزوجینی عمر وقد عرفت غیرته وخشونة عیشه والله لئن فعلت لاخرجن الی قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم ولاصیحن به.
عمر، ام‌کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد، عایشه او را امیدوار کرد و به ام‌کلثوم گفت، رای تو در این باره چیست؟ ام‌کلثوم گفت: تو مرا به ازدواج عمر در می‌آوری؛ در حالی که می‌دانی او در زندگی چه قدر سخت‌گیر و خشن است؛ به خدا اگر این کار را انجام دهی، من کنار قبر رسول خدا خواهم رفت وفریاد خواهم زد.

۵.۴.۱۰ - عبوس بودن عمر

بلاذری در انساب الاشراف، طبری، ابن‌اثیر و ابن‌کثیر در تاریخشان می‌نویسند: وخطب ام‌ابان بنت عتبة بن ربیعة فکرهته وقالت یغلق بابه ویمنع خیره ویدخل عابسا ویخرج عابسا.
عمر بن خطاب از «ام‌ابان بنت عتبه» خواستگاری کرد آن دختر نمی‌پذیرفت و می‌گفت: در خانه‌اش را می‌بندد، خیرش به کسی نمی‌رسد، عبوس می‌آید و عبوس می‌رود.
[۷۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۰.


۵.۴.۱۱ - ازدواج اجباری با عاتکه

محمد بن سعد در الطبقات الکبری می‌نویسد: اَنَّ عَاتِکَةَ بِنْتَ زَیْدٍ کَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بنِ ابی‌بَکْرٍ، فَمَاتَ عَنْهَا وَاشْتَرَطَ عَلَیْهَا اَلاَّ تَزَوَّجَ بَعْدَهُ، فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لاَ تَزَوَّجُ، وَجَعَلَ الرجَالُ یَخْطِبُونَهَا وَجَعَلَتْ تَاْبَی، فَقَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لِوَلِیهَا: اذْکُرْنِی لَهَا، فَذَکَرَهُ لَهَا فَاَبَتْ عَلی عُمَرَ اَیْضَاً، فَقَالَ عُمَرُ: زَوجْنِیهَا: فَزَوَّجَهُ اِیَّاهَا، فَاَتَاهَا عُمَرُ فَدَخَلَ عَلَیْهَا فَعَارَکَهَا حَتَّی غَلَبَهَا عَلی نَفْسِهَا فَنَکَحَهَا، فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: اُفَ اُفَ اُفَ، اَفَّفَ بها ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَتَرَکَهَا لاَ یَاْتِیهَا، فَاَرْسَلَتْ اِلَیْهِ مَوْلاَةً لَهَا اَنْ تَعَالَ فَاِنی سَاَتَهِیَّاُ لَکَ.
علی بن زید می‌گوید: عاتکه دختر زید، همسر عبدالله بن ابوبکر بود، و عبدالله با او شرط کرده بود که اگر او مُرد، شوهر نکند. عاتکه پس از مرگ عبدالله بدون شوهر مانده بود و هر کس از وی خواستگاری می‌کرد، نمی‌پذیرفت، عمر به کسی که ولایت بر عاتکه داشت گفت که برای من از او خواستگاری کن، آن زن عمر را نیز قبول نکرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسری من دربیاور. مراسم ازدواج انجام شد، عمر بر او وارد و با وی درگیر شد تا سرانجام با زور با وی همبستر شد. هنگامی که کارش تمام شد، عاتکه با اظهار نفرت چندین مرتبه گفت: اُف اُف... سپس عمر خارج شد و نزد وی بازنگشت تا آن که عاتکه کنیزش را فرستاد و به عمر گفت: بیا من در اختیار تو هستم.

۵.۴.۱۲ - کتک زدن کنیز‌ها

رفتار عمر با کنیزان نیز خشن و تند بوده است؛ تا جایی که هر وقت می‌دید یکی از آن‌ها مقنعه پوشیده است، آن قدر او را کتک می‌زد تا مقنعه از سرش می‌افتاد.
سرخسی، از عالمان مشهور حنفی مذهب در کتاب المبسوط می‌نویسد:

وکان عمر رضی الله عنه اذا رای امة متقنعة علاها بالدرة وقال القی عنک الخمار یا دفار وقال عمر رضی الله عنه ان الامة القت قرونها من وراء الجدار‌ای لا تتقنع. قال انس رضی الله عنه کن جواری عمر رضی الله عنه یخد من الضیفان کاشفات الرؤس مضطربات البدن ولان الامة تحتاج الی الخروج لحوائج مولاها وانما تخرج فی ثیاب مهنتها وحالها مع جمیع الرجال فی معنی البلوی بالنظر والمس کحال الرجل فی ذوات محارمه ولا یحل له ان ینظر الی ظهرها وبطنها کما فی حق ذوات المحارم.

عمر هنگامی که کنیزی را می‌دید که روسری بر سر دارد، او را با تازیانه می‌زد و می‌گفت آن را از سرت بردار و می‌گفت: کنیز نباید روسری بر سر کند.
انس می‌گوید: کنیزان عمر با سر برهنه و در حالی که‌اندامشان در حرکت و لرزش بود، از میهمان‌ها پذیرائی می‌کردند و با همان لباس کار و معمولی در منزل برای فراهم کردن ما یحتاج بیرون می‌رفتند و رفتار مردم از نظر نگاه و تماس بدن با آنان مانند همسر و دیگر محارمشان بود و فقط به پشت و شکمشان نباید نگاه می‌کردند؛ همان گونه که نسبت به محارم چنین بودند.
ابن عابدین نیز که از عالمان حنفی مذهب به شمار می‌رود، در این باره می‌نویسد:
«وکان عمر رضی الله عنه اذا رای جاریة متقنعة علاها بالدرة وقال: القی عنک الخمار یا دفار، اتتشبهین بالحرائر؛ عمر، هر وقت کنیزی را می‌دید که روسری بر سر دارد، او را با تازیانه می‌زد و می‌گفت: ‌ای کثیف بد بود! روسری را از سرت بردار، آیا می‌خواهی به زنان آزاده خودت را همانند کنی؟»

محمدناصر البانی که وهابی‌ها از او با عنوان بخاری دوران یاد می‌کنند، در کتاب ارواء الغلیل، در این باره می‌نویسد:
«۱۷۹۶. قال ابن‌المنذر: ثبت «ان عمر قال لامة رآها متقنعة: اکشفی راسک ولا تشبهی بالحرائر وضربها بالدرة» صحیح. اخرجه ابن‌ابی شیبة فی المصنف (۲/ ۸۲/ ۱).»
ابن‌منذر گفته: ثابت است که عمر به کنیزی که مقنعه می‌پوشید می‌گفت: سرت را برهنه کن و خودت را به زنان آزاده شبیه نکن، و او را با تازیانه می‌زد. این روایت را ابن‌ابی‌شیبه نقل کرده و صحیح است.
و در ادامه می‌نویسد: «حدثنا وکیع، قال: حدثنا شعبة عن قتادة عن انس قال: " رای عمر امة لنا مقنعة، فضربها وقال: لا تشبهین بالحرائر ". قلت: وهذا اسناد صحیح.»
از انس نقل شده است که عمر کنیزی را دید که مقنعه پوشیده بود، او را کتک زد و گفت: خودت را به زنان آزاده شبیه مگردان. سند این روایت صحیح است.
و نیز می‌نویسد: حدثنا علی بن مسهر عن المختار بن فلفل عن انس بن مالک قال: " دخلت علی عمر بن الخطاب امة قد کان یعرفها لبعض المهاجرین او، الانصار، وعلیها جلباب متقنعة به، فسالها: عتقت؟ قالت: لا: قال: فما بال الجلباب؟! ضعیه عن راسک، انما الجلباب علی الحرائر من نساء المؤمنین، فتلکات، فقام الیها بالدرة، فضرب بها راسها حتی القته عن راسها ". قلت: وهذا سند صحیح علی شرط مسلم.

انس بن مالک می‌گوید: کنیزی از کنیزان مهاجر یا انصار با بدن پوشیده و مقنعه بر سر نزد عمر رفت، عمر پرسید: آیا آزاد شده‌ای؟ گفت: نه. عمر گفت: پس این روسری و مقنعه چیست؟! آن را از سرت بردار؛ چون این پوشش مخصوص زنان آزاده و مؤمن است. کنیز لحظه‌ای اهمال کرد، عمر از جایش برخواست و با تازیانه بر سرش زد تا روسری را بردارد. این حدیث با نقل مسلم صحیح است.
و باز به نقل از انس بن مالک می‌نویسد: «ثم روی من طریق حماد بن سلمة قالت: حدثنی ثمامة بن عبدالله بن انس عن جده انس بن مالک قال: کن اماء عمر رضی الله عنه یخدمتنا کاشفات عن شعورهن، تضطرب ثدیهن». قلت: واسناده جید رجاله کلهم ثقات غیر شیخ البیهقی ابی‌القاسم عبد الرحمن بن عبید الله الحربی وهو صدوق کما قال الخطیب (۱۰/ ۳۰۳) وقال البیهقی عقبه: «والآثار عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فی ذلک صحیحة».

کنیزان عمر با سرهای برهنه و در حالی که پستانهایشان بالا و پایین حرکت می‌کرد و می‌لرزید، از ما پذیرائی کردند.


با سیر اجمالی در زندگی عمر، درمی‌یابیم که وی همواره با زنان رفتارهایی ناشایست داشته و زنان بسیاری طعم تلخ تازیانه و کتک‌های وی را چشیده‌اند و عرب‌ها که به قول مستشکل غیرت و حساسیت زیادی نیز نسبت به زنان نشان می‌دادند، در این موارد سکوت کرده و بر عمر خرده نگرفته‌اند.
قضیه هجوم عمر بن خطاب و دار و دسته‌اش به خانه فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) نیز یکی از ده‌ها مواردی است که در تاریخ ثبت شده و دلائل محکم و سندهای صحیحی از کتاب‌های اهل‌تسنن نیز آن را تایید می‌کند.
همان افرادی که در قضیه حمله عمر به خانه‌های مردم و کتک زدن زن‌های مسلمان، هیچ واکنشی از خود نشان ندادند و از ترس شلاق عمر سکوت اختیار کردند، در قضیه شهادت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) نیز سکوت اختیار کرده و هیچ اعتراضی نکردند.


۱. تکویر/سوره۸۱، آیه۸.    
۲. تکویر/سوره۸۱، آیه۹.    
۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۳۰، ص۷۲، ناشر:دار الفکر، بیروت - ۱۴۰۵ه.    
۴. انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۹، ص۲۳۲، ناشر:دار الشعب - القاهرة.    
۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۸۶.    
۶. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۵۰۹.    
۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۵۱۰.    
۸. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۸-۲۲۹، تحقیق و نشر:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه.    
۹. شیخ مفید، محمد بن محمد عکبری، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۲، تحقیق:مؤسسة آل البیت لتحقیق التراث، ناشر:دار المفید- بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة، ۱۴۱۴ه - ۱۹۹۳ م.    
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۱.    
۱۱. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۸، ص۱۸۹.    
۱۲. نمیری، عمر بن شبة، تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۳۴۸، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م.
۱۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۹.    
۱۴. مقدسی، محمد بن عبدالواحد، الاحادیث المختارة، ج۷، ص۱۴۱، تحقیق عبد الملک بن عبدالله بن دهیش، ناشر:مکتبة النهضة الحدیثة - مکة المکرمة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۰ه.    
۱۵. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۱۷۴، تحقیق تدمری، ناشر:دار الکتاب العربی - لبنان، بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۷ه - ۱۹۸۷م.    
۱۶. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج۱۷، ص۲۵۹، تحقیق:د. سعد بن ناصر الشتری، ناشر:دار العاصمة، دار الغیث - السعودیة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۹ه.    
۱۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۰۱.    
۱۸. حمیری، عبد الملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۱.    
۱۹. شیبانی، احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج۱، ص۱۱۸.    
۲۰. کلاعی، سلیمان بن موسی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۲۳۸، تحقیق د. عزالدین علی، ناشر:عالم الکتب - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه.    
۲۱. انصاری تلمسانی، محمد بن ابی‌بکر، الجوهرة فی نسب النبی واصحابه العشرة، ج۲، ص۱۲۱.    
۲۲. طبری، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج۱، ص۱۳۴.    
۲۳. نویری، شهاب‌الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۱۶، ص۲۳۰.    
۲۴. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۱.    
۲۵. نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۱۰، تحقیق:عبدالقادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م.    
۲۶. شوکانی، محمد بن علی، نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار شرح منتقی الاخبار، ج۴، ص۱۱۹.    
۲۷. مبارکفوری، محمد عب الرحمن بن عبدالرحیم، تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، ج۴، ص۷۵، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت.    
۲۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۱۲۰.    
۲۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۷۸۰، ح۴۴۷۹، کتاب التفسیر، باب قَوْلِهِ (لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ اِلاَّ اَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن‌کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.
۳۰. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۰۰، ح۴۵۱۷، کتاب النکاح، باب خُرُوجِ النِّسَاءِ لِحَوَائِجِهِنَّ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن‌کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.
۳۱. آلوسی، شهاب‌الدین، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۲۲، ص۷۲، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۳۲. صنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱ه)، المصنف، ج۹، ص۴۵۸، ح۱۸۰۱۰، باب من افزعه السلطان، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، ناشر:المکتب الاسلامی - بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۳ه.    
۳۳. نووی، محیی‌الدین، المجموع، ج۱۹، ص۱۱، ناشر:دار‌الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.    
۳۴. مقدسی، عبدالله بن احمد، المغنی فی فقه الامام احمد بن حنبل الشیبانی، ج۸، ص۴۳۲.    
۳۵. مقدسی، عبدالله بن احمد، الکافی فی فقه الامام المبجل احمد بن حنبل، ج۴، ص۵.    
۳۶. بهوتی، منصور بن یونس، کشاف القناع عن متن الاقناع، ج۶، ص۱۶، ناشر:تحقیق:هلال مصیلحی مصطفی هلال، دار الفکر - بیروت - ۱۴۰۲ه.    
۳۷. شیرازی، ابراهیم بن علی، المهذب فی فقه الامام الشافعی، ج۳، ص۲۰۵.    
۳۸. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۴، ص۳۷۳، ح۸۱۱۷، باب من افزعه السلطان، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، ناشر:المکتب الاسلامی - بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۳ه.    
۳۹. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۳، ص۵۵۶، ح۶۶۸۱، تحقیق حبیب‌الرحمن الاعظمی، ناشر:المکتب الاسلامی - بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۳ه.    
۴۰. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۳، ص۵۵۷، ح۶۶۸۲، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، ناشر:المکتب الاسلامی - بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۳ه.    
۴۱. نور/سوره۲۴، آیه۲۷.    
۴۲. نور/سوره۲۴، آیه۲۸.    
۴۳. نمیری، عمر بن شبة، تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۳۵۸، تحقیق علی محمد دندل، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م.
۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۱۴.    
۴۵. ابن‌حجر، عسقلانی، تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۴۱، رقم:۲۳۹۶.    
۴۶. ابن‌حجر، عسقلانی، تقریب التهذیب، ابن‌حجر، ج۱، ص۵۰۶، رقم ۶۲۹۶.    
۴۷. ذهبی، شمس‌الدین، الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، ج۲، ص۴۰۴، ش۶۴۸۰.    
۴۸. ابن‌حجر، عسقلانی، تقریب التهذیب، ابن‌حجر، ج۱، ص۳۲۸، ش۳۶۹۴.    
۴۹. ذهبی، شمس‌الدین، الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، ج۲، ص۴۰۳، ش۶۴۷۱.    
۵۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۵۳.    
۵۱. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۰۸، ناشر:دار صادر - بیروت.    
۵۲. جزری، عز‌الدین بن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۶۲.    
۵۳. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۵، ص۷۴، تحقیق:محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفة - بیروت.    
۵۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۹، ص۸۲.    
۵۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۲۲.    
۵۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۸۵۲، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن‌کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.
۵۷. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۴۰، بَاب اِخْرَاجِ الْخُصُومِ وَاَهْلِ الرِّیَبِ من الْبُیُوتِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن‌کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.
۵۸. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج۱، ص۶۰، تحقیق:علی حسین البواب، ناشر:دار الوطن - الریاض - ۱۴۱۸ه - ۱۹۹۷م.    
۵۹. ابن‌ابی‌الحدید، عزالدین بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۸۱.    
۶۰. ازدی، معمر بن راشد، الجامع، ج۱۰، ص۴۱۶، تحقیق:حبیب الاعظمی، ناشر:المکتب الاسلامی - بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۳ه.    
۶۱. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۱۰، ص۴۱۶، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، ناشر: المکتب الاسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۳هـ.
۶۲. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۱۱۴.    
۶۳. قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۶۳۹، ح۱۹۸۶، بَاب ضَرْبِ النِّسَاءِ، تحقیق فؤاد عبدالباقی، ناشر:دار الفکر - بیروت.    
۶۴. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۵، ح۱۲۲.    
۶۵. مقدسی، محمد بن عبدالواحد، الاحادیث المختارة، ج۱، ص۱۸۹، تحقیق عبدالملک بن عبدالله، ناشر:مکتبة النهضة الحدیثة - مکة المکرمة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۰ه.    
۶۶. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۳۱، تحقیق:د. بشار عواد معروف، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۰ه - ۱۹۸۰م.    
۶۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۵۰۴.    
۶۸. نیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۹۴، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م.    
۶۹. قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۶۳۶، ح۱۹۷۷، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَةِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار الفکر - بیروت.    
۷۰. قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۶۳۶، ح۱۹۷۸، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَةِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار الفکر - بیروت.    
۷۱. نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۰۸، ح۲۳۱۶، بَاب رَحْمَتِهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) الصِّبْیَانَ وَالْعِیَالَ وَتَوَاضُعِهِ وَفَضْلِ ذلک، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۷۲. نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۱۴، ح۲۳۲۸، تحقیق:فؤاد عبدالباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۷۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۷۰.    
۷۴. اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۶، ص۹۶، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، لبنان، الطبعة:الثالثة، ۱۴۲۰ه - ۱۹۹۹م.    
۷۵. جزری، عزالدین بن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۳۲.    
۷۶. اصبهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۶، ص۳۳۰.    
۷۷. مقریزی، تقی‌الدین، امتاع الاسماع، ج۶، ص۲۰۷، تحقیق وتعلیق:نمیسی ناشر:دار الکتب العلمیة بیروت، الطبعة الاولی، ۱۴۲۰ ه - ۱۹۹۹ م.    
۷۸. قرطبی، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۰۷، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۷۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۰.
۸۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۷۰.    
۸۱. آبی، منصور بن حسین، نثر الدر فی المحاضرات، ج۴، ص۴۳، تحقیق:خالد عبد الغنی محفوط، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۲۴ه - ۲۰۰۴م.    
۸۲. جزری، عزالدین بن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۳۲.    
۸۳. قرشی، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۷، ص۱۵۷.    
۸۴. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۶۵، ناشر:دار صادر - بیروت.    
۸۵. سرخسی، شمس الدین، المبسوط، ج۱۰، ص۱۵۱، ناشر:دار المعرفة - بیروت.    
۸۶. ابن‌عابدین، محمدامین، حاشیة رد المختار علی الدر المختار شرح تنویر الابصار فقه ابوحنیفة، ج۶، ص۳۶۷، ناشر:دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - ۱۴۲۱ه - ۲۰۰۰م.    
۸۷. البانی، محمدناصر، ارواء الغلیل، ج۶ ص۲۰۴، باب عدم جواز تشبه الاماء بالحرائر، تحقیق:اشراف زهیر الشاویش، ناشر:المکتب الاسلامی - بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۵ - ۱۹۸۵ م.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «استدلال به غیرت عرب برای انکار شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)»    






جعبه ابزار