• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

الهام حق (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خداوند متعال الهام کننده حق بر دل پیامبران و بندگان خود است، قرآن کلمه قذف را به کار برده است؛ مراد از کلمه حق که قذف و افکنده شده، قرآن باشد، که به وسیله وحی از خدای تعالی به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شده است.

فهرست مندرجات

۱ - الهام حق از سوی خداوند
       ۱.۱ - قذف حق
              ۱.۱.۱ - تفسیر اول
              ۱.۱.۲ - تفسیر دوم
              ۱.۱.۳ - تفسیر سوم
              ۱.۱.۴ - روایت ابن مسعود
       ۱.۲ - جولان باطل
۲ - پانویس
۳ - منبع


خداوند، الهام کننده حق بر دل پیامبران و بندگان خود است: «قل ان ربی یقذف بالحق علـم الغیوب»«بگو: پروردگار من حق را (بر دل پیامبران خود) می‌افکند که او علام الغیوب (و از تمام اسرار نهان آگاه) است. »

۱.۱ - قذف حق

مراد از کلمه حق که قذف و افکنده شده، قرآن باشد، که به وسیله وحی از خدای تعالی به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شده، قرآنی که قول فصل، و جدا سازنده حق از باطل است، قرآنی که حق را تحقق داده، باطل را باطل می‌سازد، آری حقی که از سوی علام الغیوب به سوی وی افکنده شده، کارش این است که باطل را رسوا نموده، و از بین می‌برد. ، با توجه به اینکه «یقذف» از ماده قذف (بر وزن حذف) به معنی افکندن به نقطه دور دست، یا پرتاب کردن از راه دور می‌باشد، برای این آیه تفسیرهای متعددی گفته‌اند که با هم قابل جمع است :

۱.۱.۱ - تفسیر اول

نخست اینکه : منظور افکندن حق یعنی کتب آسمانی و وحی الهی بر قلوب انبیا و فرستادگان پروردگار است، چرا که او به حکم علام الغیوب بودن قلبهای آماده را می‌شناسد و بر می‌گزیند، و وحی را در آن می‌افکند تا در اعماقش نفوذ کند، و به این ترتیب بی شباهت به حدیث معروف «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء: علم نوری است که خداوند به دلهای کسانی که بخواهد و شایسته ببیند می‌افکند» نیست، تعبیر به علام الغیوب این معنی را تاءیید می‌کند.

۱.۱.۲ - تفسیر دوم

بعضی دیگر گفته‌اند منظور افکندن حق بر باطل و کوبیدن باطل به وسیله حق است، یعنی حق آنچنان نیروئی دارد که تمام موانع را از سر راه خود بر می‌دارد و هیچکس را قدرت مقابله با آن نیست، و به این ترتیب تهدیدی است برای مخالفان که به مقابله با قرآن بر نخیزند، و بدانند حقانیت قرآن آنها را در هم می‌کوبد، و در این صورت شبیه مطلبی است که در آیه ۱۸ سوره انبیا آمده «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق؛ ما حق را بر سر باطل می‌کوبیم تا آن را نابود و هلاک سازد، و باطل محو و نابود می‌شود.»

۱.۱.۳ - تفسیر سوم

این احتمال نیز داده شده است که منظور از تعبیر به قذف در اینجا نفوذ حقانیت قرآن در نقاط دور و نزدیک جهان است و اشاره به اینکه سرانجام، این وحی آسمانی جهانگیر خواهد شد و همه جا را با نور خود روشن می‌سازد، سپس برای تاءکید بیشتر می‌افزاید: «بگو حق آمد و از باطل در برابر آن کاری ساخته نیست نه کار تازه‌ای می‌تواند انجام دهد و نه برنامه گذشته را تجدید کند.»، و به این ترتیب در برابر حق هیچگونه نقشی نخواهد داشت، نه یک نقش جدید و آغازگر و نه یک نقش تکراری چرا که نقشه هایش نقش بر آب است و درست به همین دلیل نمی‌تواند نور حق را بپوشاند و اثر آن را از خاطره‌ها بزداید، گرچه بعضی از مفسران خواسته‌اند حق و باطل را در این آیه در مصداقهای محدودی محصور کنند، ولی پیداست که مفهوم آن دو وسیع و گسترده است، قرآن، وحی الهی، و تعلیمات اسلام ، همه در مفهوم حق جمع است، و شرک و کفر، ضلالت، ظلم و گناه، وسوسه‌های شیطانی، و ابداعات طاغوتی همه در معنی باطل درج است، و در حقیقت این آیه شبیه آیه ۸۱ سوره اسراء است که می‌فرماید: «و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا بگو حق آمد و باطل از میان رفت، چرا که باطل از بین رفتنی است.»

۱.۱.۴ - روایت ابن مسعود

در روایتی از ابن مسعود چنین آمده که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد مکه شد در حالی که در اطراف خانه خدا سیصد و شصت بت بود، با چوبی که به دست داشت یک یک از بتها را فرو می‌انداخت و می‌فرمود :«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا جاء الحق و ما یبدی ء الباطل و ما یعید.»

۱.۲ - جولان باطل

در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه : آیه فوق می‌گوید: با ظهور حق، باطل رنگ باخته شده و به کلی ابتکار را از دست داده، با اینکه ما می‌بینیم هنوز باطل جولان دارد، و بسیاری از مناطق را زیر سیطره خود قرار داده است؟، در پاسخ باید به این نکته توجه داشت که اولا با ظهور حق و آشکار شدن آن، باطل یعنی شرک و کفر و نفاق و آنچه از آن سرچشمه می‌گیرد، بی رنگ می‌گردد، و اگر به حیات خود ادامه دهد از طریق زور و ظلم و فشار خواهد بود، و گرنه نقاب از صورتش برداشته شده، و چهره کریه آن بر جویندگان حق آشکار گشته، و منظور از آمدن حق و محو شدن باطل همین است، ثانیا: برای تحقق حکومت حق و زوال حکومت باطل در پهنه جهان علاوه بر امکاناتی که از سوی خداوند در اختیار بندگان قرار داده شده، وجود شرائطی نیز از ناحیه آنان ضروری است که مهمترین آنها ترتیب مقدمات برای استفاده از این امکانات است.
و به تعبیر دیگر: پیروزی حق بر باطل نه تنها در جنبه‌های مکتبی و منطقی و هدفی، بلکه در جنبه‌های اجرائی بر دو اساس قرار دارد فاعلیت فاعل و قابلیت قابل و اگر بر اثر عدم تحقق قابلیتها در مرحله اجرا به پیروزی نرسد دلیل بر عدم پیروزی آن نیست، چنانکه قرآن فی المثل می‌گوید: «ادعونی استجب لکم : مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم» اما می‌دانیم اجابت دعا بی قید و شرط نیست چنانچه شرائطش حاصل شود اجابتش قطعی است، و در غیر این صورت نباید انتظار اجابت داشت، این درست به آن می‌ماند که طبیب حاذقی را بر بالین بیماری حاضر کنیم، می‌گوئیم اسباب نجات تو فراهم شد، و هر گاه دارو را برای او آماده کردیم می‌گوئیم مشکل تو دیگر حل شده است، در حالی که همه اینها مقتضی است نه علت تامه، بیمار باید از دارو استفاده کند شرائط طبیب را به کار بندد، و پرهیزهای لازم را فراموش نکند، تا شفا عینیت خارجی پیدا کند (دقت کنید).


۱. سبا/سوره۳۴، آیه۴۸.    
۲. طباطبائی، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۵۸۶.    
۳. انبیا/سوره۲۱، آیه۱۸.    
۴. اسرا/سوره۱۷، آیه۸۱.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۱۴۶.    
۶. ابیا/سوره۲۱، آیه۱۸.    
۷. اسرا/سوره۱۷، آیه۸۱.    
۸. غافر/سوره۴۰، آیه۶۰.    
۹. فیض کاشانی، محسن، تفسیر صافی، ج۶، ص۱۰۶.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۲۲۵- ۲۲۶.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «الهام حق».    



جعبه ابزار