امام باقر (ع) و فرقههای اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
با آغاز قرن دوم هجری، مشربهای فقهی
اهل سنت بنا به علل مختلفی همزمان با امامت
امام باقر (علیهالسلام) اوج گرفت. امام باقر بنا به وظیفه الهی خویش به تبیین مکتب
اهل بیت (علیهمالسلام) پرداخت و با مکتبهای فقهی و کلامی اهل سنت و تحریفات
یهود به مناظره و مبارزه برخاست.
سالهای (۱۱۴ - ۹۴) زمان پیدایش مشربهای فقهی و اوج گیری نقل
حدیث دربارة
تفسیر میباشد. از علمای اهل سنت کسانی مانند
ابن شهاب زهری،
مکحول،
قتاده،
هشام بن عروه و... در زمینة نقل حدیث و ارائة
فتوا فعالیت میکردند.
وابستگی عالمانی مانند
رهبری،
ابراهیم نخعی،
ابوالزناد،
رجاء بن حیاة که همگی کم و بیش به دستگاه حاکمیت
اموی وابستگی داشتند، ضرورت احیای سنت واقعی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به دور از شائبههای تحریف عمدی خلفا و علمای وابسته به آنان مطرح میکرد.
امام باقر (علیهالسّلام) ضمن نامهای به
سعدالخیر از علمای سوء شکایت فراوان کرده و میفرماید:
«فاعرف اشباه الاحبار و الرّهبان الذین ساروا بکتمان الکتاب و تحریفه فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین. ثم اعرْف اشباههم من هذه الامّة الذین اقاموا حروف الکتاب و حرّفوا حدوده، فهم مع السادة و الکَبَرة، فاذا تفرقت قادة الاهواء کانوا مع اکثرهم دنیاً و ذلک مبلغهم من العلم؛
نظایر
احبار و رهبان را ببین، احباری که کتاب خدا را از مردم کتمان و تحریف کرده و با تمام این احوال، سودی از کارشان نکرده و راه به جایی نبردند. اکنون مانند آنها در این امتاند، کسانی که الفاظ قرآن را حفظ کرده و حدود آن را تحریف میکنند. آنها با اشراف و بزرگان هستند. زمانی که رهبران هواپرست متفرق شوند، آنها با کسانی هستند که دنیای بیشتری دارند. فهم آنها در همین حد است. با نگاهی به فراوانی
روایات نقل شده در این دوران و شهرت علم
فقه در میان
محدثان این زمان، میتوان گفت که علم فقه نزد اهل سنت از این دوره به بعد وارد مرحلة تدوین خود شده است.
فروکش کردن تنشهای سیاسی پس از حادثة
کربلا و شکست خوردن و از میان رفتن
ابن زبیر و یکپارچه شدن حاکمیّت
مروانیان، به ناچار بسیاری ازعلما را از صحنة
سیاست دور کرد و به حوزة درس و حدیث سوق داد و آنها را واداشت تا به شکلی، اختلاف
روایات را حل کنند و فتوای فقهی برای مردم ارائه دهند.
اولین بار در سال ۱۰۰ هجری
عمر بن عبدالعزیز فرمان تدوین احادیث را خطاب به
ابوبکر بن حزم صادر کرد.
این خود بهترین شاهد است بر شروع تکاپوی فرهنگی اهل سنت در آغاز قرن دوم، مقارن با دوران امامت امام باقر (علیهالسّلام).
پیش از آن در جامعة اسلامی، فقه و احادیث فقهی در حد گسترده و به طور کامل مورد بی اعتنایی قرار گرفته بود. درگیریهای سیاسی و اندیشههای مادیگرانة شدیدی که دامنگیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود.
جلوگیری از تدوین حدیث که به دستور خلیفة اول و دوم انجام گرفت، از عوامل عمدة انزوای فقه بود، فقهی که حداقل ۸۰ درصد آن متکی به احادیث روایت شده از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود.
ذهبی از
ابوبکر نقل میکند که گفت:
فلا تحدّثوا عن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شیئاً، فمن سالکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب الله فاستحِلّوا حلالَه و حرّمُوا حرامه.
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیزی نقل نکنید و در جواب کسانی که از شما دربارة حکم مسالهای پرس و جو میکنند بگویید: کتاب خدا (
قرآن) میان ما و شما است، حلالش را
حلال و حرامش را
حرام بشمارید.
در این زمینه از
عمر نیز چنین نقل شده: اقلُّوا الرّوایةَ عن رسول الله و انا شریککم؛
از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کمتر حدیث نقل کنید که در این کار من هم شما را همراهی میکنم.
و از
معاویه نقل میکنند که گفت: علیکم من الحدیث بما کان فی عهد عمر، فانّه کان قد اخاف الناسُ فی الحدیث عن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
به روایاتی که در عهد عمر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده است اکتفا کنید؛ زیرا عمر مردم را در مورد نقل حدیث از پیامبر بر حذر میداشت.
بی خبری مردم زمانی به اوج خود رسید که فتوحات اسلام آغاز گردید. زمامداران و مردم به طوری مشغول کشور گشایی و امور نظامی و مسائل مالی و... شدند که فعالیت علمی و تربیت دینی به هیچ وجه جلب توجه نمیکرد.
وقتی
ابن عباس در آخر ماه رمضان در بصره که یکی از مراکز اصلی فتوحات بود بر بالای منبر گفت: اخْرجوا صدقَةَ صومِکم، مردم معنای حرف او را نمیفهمیدند، لذا ابن عباس گفت: کسانی که از مردم مدینه در آنجا حاضرند برخیزند و برای آنها مفهوم صدقة صوم را توضیح دهند؛ فانهم لا یعلمون من زکاة الفطرة الواجبة شیئاً؛
(آنان دربارة
زکات فطرة واجب چیزی نمیدانند). پس از آن، در دوران
بنی امیه این ناآگاهی دینی بر شدت خود افزود، چنانکه دکتر علی حسن مینویسد:
... انه فی اثناء عصر بنی امیّة الذین کانوا لایهتمون کثیرا بامور الدین، کان الشعب فی الواقع قلیل الفهم و المعرفة للفقه و مسائل الدین و لم یکن یعرف من هذه الشؤون الا اهل المدینة وحدهم.
در دوران بنی امیه که به امور دینی توجه چندانی نمیشد، مردم نسبت به
فقه و مسائل دینی آگاهی نداشتند و چیزی از آن نمیفهمیدند و تنها اهل
مدینه بودند که از اینگونه مسائل آگاهی داشتند.
در منابع دیگر نیز آمده که در طول نیمة دوم قرن اول هجری، مردم حتی کیفیت اقامة
نماز و گزاردن
حج را نیز نمیدانستند.
انس بن مالک با نگاهی به روزگار خویش میگفت: ما اعرف شیئا ممّا کان علی عهد رسول الله. قیل: الصلاة! قال: الیسَ صنعتُم ما صنعتم فیها.
از آنچه که در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معمول بود، چیزی نمیبینم! گفتند:
نماز! گفت: چه تحریفهایی که در این نماز انجام ندادید!
همة اینها دلیل است بر فراموش شدن فقه در میان عامه که به درستی یکی از مهمترین دلائل پرداختن امام باقر و
امام صادق (علیهمالسّلام) به فقه، احیای آن در میان مردم و جلوگیری از تحریفی است که به یقین در تدوین و بازنویسی فقه روی میداد.
از این رو امام احساس کرد که میبایست با ابراز و اشاعة نظرات فقهی اهل بیت در برابر انحرافاتی که به دلایل مختلفی در احادیث اهل سنت رسوخ کرده بود، موضعگیری نماید.
نقطه نظرات فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حد
اذان،
تقیه،
نماز میت و... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (علیهالسّلام) قدم مهمی در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگی تحسینبرانگیزی در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود - شامل
فقه و
تفسیر و
اخلاق - را آغاز کرد.
از نظر این مکتب دسترسی به علوم اصیل اسلامی تنها از طریق
اهل بیت، که باب علم رسول خدا هستند، ممکن است و به همین جهت در کلمات امام باقر (علیهالسّلام) نمونههای فراوانی وجود دارد که ایشان مردم را دعوت به بهره گیری علمی از اهل بیت کرده و حدیث درست را تنها نزد آنان میداند.
در روایتی آمده است که امام به
سلمة بن کهیل و
حکم بن عْیُیًنه میفرمود:
«شَرّقاً او غرّباً فلا تجدان علماً صحیحاً الّا شیئاً خرج من عندنا؛
به شرق و غرب عالم بروید جز علم ما علم صحیحی نمییابید.»
همچنین در کلام دیگری با اشاره به
حسن بصری که از علمای معروف این زمان بود، فرمودند: «فَلْیذهَبِ الحسن - یعنی البصری - یمیناً و شمالاً فَوَالله ما یوجد العلم الّا هیهُنا؛
حسن بصری هر کجا میخواهد برود، به خدا قسم جز در نزد ما علمی پیدا نمیشود.»
و در روایتی دیگر آمده: «فَلیذهُبِ الناس حیث شاءُوا، فوالله لیس الامرْ الّا من هیهنا - و اشار الی بیته؛
مردم هر کجا که میخواهند بروند، به خدا قسم این امر جز در اینجا یافت نمیشود - و اشاره به خانه خود کرد.»
این سخنان به صراحت مردم را دعوت میکند تا برای دریافت معارف دینی اصیل،
عترت را معیار قرار دهند. پذیرش چنین دعوتی به معنای پذیرفتن
تشیع بود. در گفتاری دیگر از امام باقر (علیهالسّلام) آمده است:«آل محمّد ابواب الله و الدعاة الی الجنّة و القادة الیها؛
فرزندان رسول خدا درهای علوم الهی و راه رسیدن به رضای او و دعوت کنندگان به
بهشت و سوق دهندگان مردم به آنجا هستند.»
اصرار ما بر نقل این جملات با این تفصیل، روشن کردن این نکته است که این گفتارها از نظر تاریخی تاثیر خاص خویش را در شکل دادن تشیع ایفا کرده است.
چنانکه در نقل دیگری از امام باقر (علیهالسّلام) آمده: «ایها الناس! این تذهبون و این یراد بکم؟ بنا هُدُی الله اوَّلکم و بنا ختم اخرکم؛
مردم کجا میروید، به کجا برده میشوید؟ شما در آغاز به وسیلة ما اهل بیت هدایت شدید و سرانجام کار شما نیز با ما پایان میپذیرد.»
زمانی که
هشام به مدینه آمد، امام در ضمن سخنانی فرمود: «الحمدلله الذی بعث محمد بالحقّ نبیاً و اکرمنا به، فنحن صفوة الله علی خلقه و خیرته علی عباده و خلفاءه، فالسعید من اتّبعنا و الشّقی من عادانا و خالفنا؛
سپاس خدایی را که حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به پیامبری برگزید و ما را بوسیلة او مورد احترام و تکریم قرار داد. پس ما برگزیدگان خدا از میان مخلوقات او و خلفای منصوب از جانب او هستیم، خوشبخت کسی است که از ما پیروی کند و بدبخت کسی است که ما را دشمن داشته و با ما مخالفت کند.»
امام به عنوان نمایندة این مکتب در مناظرات خود با دیگران میکوشیدند تا نظرهای فقهی اهل بیت را اشاعه داده و در عین حال موارد انحراف
اهل سنّت را مشخص کرده و به مردم بنمایانند.
امام حتی از نظر بزرگترین علمای عصر خویش به عنوان میزان تشخیص صحیح از سقیم شناخته شده بود و فراوان پیش میآمد که آنان عقاید خود را پیش آن حضرت عرضه میکردند تا به صحت و سقم آن واقف شوند.
ابو زهره پس از نقل یکی از جلسات مناظره
ابوحنیفه با امام، چنین مینویسد:
و من هذا الخبر تبین امامة الباقر للعلماء یحضرون الیه و یحاسبهم علی ما یبلُغُه عنهم او یَبْدُر منهم و کانّه الرئیس یحاکم مرؤسیه لِیَحمِلهم علی الجادة و هم یقبلون طائعین تلک الریاسة.
از این خبر، امامت باقر (علیهالسّلام) برای علما روشن میشود. آنها پیش آن حضرت حاضر میشدند، حضرت عقاید و نظرات ایشان را نقد میکرد. گویا آن حضرت رئیسی بود که به زیر دستانش حاکم بود، تا آنان را به شاهراه هدایت رهنمود شود و علمای آن عصر به ریاست او گردن نهاده و از او اطاعت میکردند.
یک بار
عبدالله بن معمر (عمیر) لیثی نزد امام باقر (علیهالسّلام) آمد و پرسید: آیا این که شایع شده شما
فتوا به حلیت
متعه دادهاید درست است؟ امام فرمود: «احلَّهُا اللهُ فی کتابه و سنَّها رسول الله و عُمِلَ بها اصحابه؛ خدا آن را در کتابش حلال فرموده و سنت پیامبر بر آن قرار گرفته و یاران آن حضرت بدان عمل کردهاند.»
عبدالله گفت: اما عمر از آن نهی کرده است. امام پاسخ داد: «فانت علی قول صاحبک و انا علی قول رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛
تو بر فتوای رفیقت باش و من بر حکم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»
همان گونه که دیدیم امام بر پایة کتاب و سنّت استدلال کرده و با کسانی که با غیر آنها استناد و استدلال میکردند به مقابله بر میخاست. روایت زیر، همین مشی امام را نشان میدهد:
مکحول بن ابراهیم از
قیس بن ربیع روایت میکند: از
ابواسحاق دربارة
مسح بر خفین (چکمه) پرسیدم. در جواب گفت: مردم را میدیدم که مسح بر خفین میکردند تا شخصی از ب
نیهاشم را که محمد بن علی بن الحسین بود دیده و دربارة مسح بر خفین از او سؤال کردم، فرمود: «لم یکن امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) یمسح علیها (و کان یقول): سبق الکتاب المسح علی الخفین.
امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام) بر خفین مسح نمیکرد و (آن حضرت میفرمود: ) کتاب خدا نیز آن را تجویز نکرده است.» سپس ابو اسحاق سخن خود را چنین ادامه میدهد: از وقتی که امام مرا نهی کرد من دیگر مسح بر خفین نکردم. قیس بن ربیع میگوید: من نیز از وقتی که این مساله را از ابواسحاق شنیدم، دیگر مسح بر خفین ننمودم.
متانت استدلال امام بر اساس کتاب و سنت، نه تنها ابواسحاق بلکه قیس بن ربیع را نیز واداشت تا به قول او گردن نهد.
در مورد دیگر، وقتی
نافع مولی
عمر به منظور استدلال بر حکمی، حدیثی را نقل کرد و آن را به شکل نادرستی روایت کرد، امام این تحریف را آشکار و حدیث را به شکل صحیح آن روایت فرمود.
. امام وی را که در جمعی نشسته و فتوا میداد مورد انکار قرار داد.
اصحاب امام باقر (علیهالسّلام) نیز در برابر استدلالهای سست
ابوحنیفه، در موضوعات فقهی ایستادگی کرده و او را از نظر فقهی محکوم میکردند.
امام باقر (علیهالسّلام) استدلالهای اصحاب
قیاس را به تندی رد کرد
و پس از آن حضرت، فرزندش امام صادق (علیهالسّلام) هم با آنان مخالفت نمود.
امام باقر (علیهالسّلام) در برابر سایر فرق اسلامی منحرف نیز موضع تندی اتخاذ کرده و با این برخورد کوشیدند محدودة اعتقادی صحیح اهل بیت را در زمینههای مختلف از سایر فرق، مشخص و جدا کنند.
موضع گیری امام در مقابل
مرجئه بسیار قاطعانه و حساس بود. برخی از مرجئه صرفنظر از این سخن درست که ایمان لفظی یک فرد را از جمیع حقوق یک
مسلمان در جامعه اسلامی برخوردار میکند،
ایمان حقیقی را نیز تنها یک اعتقاد درونی دانستند و نقشی برای
عمل صالح در آن قائل نبودند.
افزون بر آن مرجئه با عقاید
شیعه دربارة دشمنان امیرمؤمنان (علیهالسّلام) مخالف بودند. در موردی امام با اشاره به این فرقه چنین فرمود: «اللّهمّ العن المرجئة فانّهم اعداءنا فی الدنیا و الاخرة؛
خداوندا مرجئه را از
رحمت خود دور کن که آنها دشمنان ما در
دنیا و
آخرت میباشند.»
امام در مقابل
خوارج نیز که در آن زمان کرّ و فری داشتند موضع گیری میکرد. از نظر آن حضرت، آنان متنسکین
جاهل و گروهی خشکه مقدس قشری هستند که در عقاید خود متعصّب و تنگ نظر بودند و دربارة آنان فرمود:
«انّ الخوارج ضیفوا علی انفسهم بجهالتهم انّ الدین اوسع من ذلک؛
خوارج از روی جهالت عرصه را بر خود تنگ گرفتهاند،
دین ملایمتر و قابل انعطافتر از آن است که آنان میشناسند.»
از جمله گروههای خطرناکی که آن روزها در جامعة اسلامی حضور داشتند و تاثیر عمیقی در فرهنگ آن روزگار بر جا گذاشتند،
یهودیان بودند.
شماری از
احبار یهود که به ظاهر مسلمان شده و گروهی دیگر که هنوز به دین خود باقی مانده بودند در جامعه اسلامی پراکنده شده و مرجعیت علمی قشری از ساده لوحان را به عهده داشتند.
تاثیری که آنان بر فرهنگ اسلام از خود بر جا نهادند، به صورت احادیث جعلی به نام
اسرائیلیات پدیدار گشت که بیشترین قسمت این احادیث دربارة تفسیر و مراتب و شئوون زندگی
پیامبران سلف، جعل شده بود.
از جمله علمای اسلامی که این احادیث را در تالیفات خود وارد کرده، طبری مفسر معروف است که بیشترین روایات را بارة تفسیر قران از منابع یهودی - با واسطه یا بی واسطه - به دست آورده است.
تلاش علمی یهود - در داخل جامعة اسلامی به ویژه در محافل علمی آن - در مسائل فقهی و کلامی نیز تاثیری نگران کننده نهاد و این موضوع در تاریخ چنان روشن است که جای کوچکترین تردید و شبههای در آن وجود ندارد.
مبارزه با یهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلام، بخش مهمی از برنامه کار ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) را به خود اختصاص داده بود.
تکذیب احادیث دروغین و ساخته و پرداخته یهودیان در مورد انبیای الهی و مطالبی که باعث خدشه دار شدن چهرة ملکوتی پیامبران خدا شده است، در برخوردهای ائمه اطهار (علیهمالسّلام) به خوبی دیده میشود. در این جا به دو نمونه از آن اشاره میکنیم.
الف. دو نفر پیش حضرت
داود دعوایی مطرح کرده و او را برای رسیدگی در این موضوع فرا خواندند که آیات ۲۳ و ۲۴ سورة «ص» ناظر بر این جریان است. دعوای طرح شده از این قرار است که یکی از این دو نفر، ۹۹ گوسفند داشت و آن دیگری یک راس. آن که یک گوسفند داشت از دست دیگری شکایت کرد که برادرش با داشتن ۹۹ گوسفند در نظر دارد یک راس گوسفند او را نیز تصاحب نماید. داود (علیهالسّلام) بدون استماع اظهارات نفر دوم چنین قضاوت میکند: قالَ لَقَد ظلمکُ بسؤالِ نعجتک اِلی نعاجه... با خواستن گوسفند تو و افزودن آن بر گوسفندان خود بر تو ستم روا داشته است...
درباره این حدیث یهودیان احادیثی جعل کرده و میان مسلمانان رواج دادند مبنی بر این که این داستان کنایه از ازدواج داود با همسر «اوریا» است.
طبق این احادیث جعلی، داود پیامبر به دنبال کبوتری بر پشت بام میرود و در آنجا که مشرف بر منزل «اوریا» بود، همسر او را میبیند و دل به او میبندد و به منظور رسیدن به هدف خود، «اوریا» را در صف مقدم جنگ قرار میدهد و او کشته میشود و داود با همسر او ازدواج میکند و خداوند در این آیات به طور سمبلیک به این مطلب اشاره میکند.
روشن است که این روایات دروغین تا چه حد و از چه جهاتی میتواند شخصیت داود را به عنوان پیامبری از فرستادگان خدا خدشه دار سازد.
این احادیث که در عصر اول
اسلام توسط افرادی هم چون «
کعب الاحبار» و «
عبدالله بن سلام» رواج یافته بود، مورد حملة امام علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) نیز قرار گرفت. حضرت در این باره فرمود: «لا اوتی برجل یزعم انّ داود تزوج امراة اوریا الّا جلّدْتُهُ حدَّین حدّاً للنبوّة و حدّاً للاسلام؛
اگر کسی را که معتقد است داود (علیهالسّلام) با همسر اوریا ازدواج کرده، پیش من بیاورند، براو دو حدّ جاری میکنم، حدّی به خاطر هتک
نبوت وحدی دیگر برای اسلام.»
امام رضا (علیهالسّلام) نیز
احادیث اسرائیلی را محکوم میکردند.
ب. یهودیانی که در جامعة اسلامی زندگی میکردند - اعمّ از آن عدّه که به ظاهر اسلام آورده بودند و یا آنان که هنوز بر دین یهود باقی بودند - میکوشیدند برتری
بیت المقدس - که قبلة یهودیان بود - بر کعبه را به مسلمانان بقبولانند؛ از این رو در این زمینه دست به جعل احادیثی زدند و آنها را به طور گسترده در میان مسلمانان رواج دادند.
زراره نقل میکند: در خدمت امام باقر (علیهالسّلام) نشسته بودم و امام در حالی که در مقابل
کعبه نشسته بود فرمود: نگاه کردن به خانة خدا
عبادت است. در همان حال شخصی از قبیلة بجیله که او را
عاصم بن عمر مینامیدند، نزد امام آمد و گفت: کعب الاحبار میگوید: انّ الکعبة تَسْجُدُ لبیت المقدس فی کلِّ غداة؛ کعبه هر صبحگاهان برابر بیت المقدس سجده میکند.
امام فرمود: نظر تو در مورد سخن کعب الاحبار چیست؟ آن مرد گفت: سخن کعب صحیح است. امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: «کَذبتَ و کَذبُ کعب الاحبار معک؛ تو و کعب الاحبار هر دو دروغ میگویید.» آن گاه در حالی که به شدّت ناراحت بود فرمود: «ما خَلَق الله عزوجل بقعةً فی الارض احبّ الیه منها؛
خداوند بقعهای محبوب تر از کعبه روی زمین نیافریده است.»
امامان دیگر شیعه نیز بعدها با تعابیری نظیر لا تشبهوا بالیهود
میکوشیدند این رابطة فرهنگی نامطلوب را که میان مسلمانان و یهود به وجود آمده بود و میرفت تا فرهنگ اصیل و غنی اسلام را به انحراف بکشاند، قطع کنند و این در حالی بود که راویان دیگر فرق اسلامی ساده لوحانه از این احادیث استقبال کرده و آنها را در ابواب مختلف کتابهایشان نقل نمودند و فرهنگ خود را با آن آلوده کردند، ولی تابعین اهل بیت با الهام گرفتن از آنان، در مقابل این اندیشههای انحرافی و عوام پسند، به هوش بوده و از آسیب آن در امان ماندند.
اشاره به این نقل نیز مناسب است که
محمد بن کعب قرظی از راویان اخبار اسرائیلی و امام باقر (علیهالسّلام) در جایی با هم بودند، از
هشام بن عبدالملک سخن به میان آمد، در آنجا قرظی به طعنه به امام گفت: شما خانواده با شمشیر به مقاصدتان نخواهید رسید. بعد هم با نقل یک خبر اسرائیلی کوشید تا این مطلب را اثبات کند.