• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امرای مدینه 1

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اُمرای مدینه، به حاکمان مدینه در دوره اسلامی از آغاز تاکنون گفته می‌شود. امیر به معنای والی و حاکم بوده و مدینه دومین شهر مهم اسلام به شمار می‌رود. اختیارات امرای مدینه در طول تاریخ تغییراتی داشته است. پیامبر(ص) مسؤولیت فرماندهی نظامی، بیان شریعت و تعلیم دین، قضاوت و اجرای احکام و حدود و فصل خصومت‌ها و امامت جمعه و جماعت را به عنوان وظایف امیر مدینه ابلاغ کردند. رسول خدا(ص) هنگام مسافرت و شرکت در جنگ‌ها فردی را به عنوان جانشین تعیین می‌فرمود.



امرا جمع امیر از ماده (ا‌ـ ‌م‌ـ ‌ر) به معنای والی، صاحب فرمان، فرمانده و پادشاه است.
[۱] لسان العرب، ج‌۴، ص۲۶-۲۷؛ الصحاح، ج‌۲، ص۵۸۱؛ تاج العروس، ج‌۶، ص۳۲، «امر.
مدینه دومین شهر مهم در اسلام از لحاظ مذهبی و فرهنگی و در برهه‌ای از لحاظ سیاسی بوده است.


این شهر از هنگام زندگانی پیامبر گرامی(ص) تا سال ۳۵ق. مرکز حکومت اسلام و پس از رحلت آن بزرگوار، به سبب در بر گرفتن حرم شریف ایشان که تمام مسلمانان زیارت آن را بر خود لازم می‌دانند
[۲] الکافی، ج‌۴، ص۲۷۲؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۱، ص۹۵۳-۹۵۴؛ جواهر الکلام، ج‌۲۰، ص۵۲.
و نیز به دلیل سکونت اهل بیت(ع) و صحابه بزرگ پیامبر در آن، از جایگاهی ویژه برخوردار بوده است. خلفای اموی و عباسی همواره یکی از وابستگان خود را به امارت آن منصوب می‌کردند. امیران مدینه بسته به توانایی‌ها و ویژگی‌های خود، گاه عهده‌دار نقش‌های بزرگی در مسائل سیاسی ـ اجتماعی جهان اسلام و نیز توسعه مسجدالنبی شده‌اند.
از آغاز اسلام تاکنون حدود ۵۰۰ امیر بر این شهر حکومت کرده‌اند که امارتشان یا با فرمان رسمی قدرت مسلط بر حجاز (امارت استکفایی) یا در ضمن ماموریت نظامی برای مدتی کوتاه (امارت خاصه) یا با شورش بر ضد دولت مرکزی در شهر مدینه (امارت استیلایی) بوده است. می‌توان کنار این سه گونه امارت، گونه‌هایی دیگر از امارت را مانند استنابه‌ای و افتخاری برشمرد. در امارت استنابه‌ای یا وکالتی، امیری که در در مدینه قدرت داشت و امور امارت را به انجام می‌رساند، وکیل و جانشین فردی با نفوذ در دربار خلیفه بود که با توجه به جایگاه و شان خود حکم امارت مدینه را داشت.
شاید بتوان جانشینان پیامبر اسلام به هنگام ترک مدینه که اختیاراتی محدود درباره امیران دیگر دوره‌ها داشتند را با تسامح، امیران استنابه‌ای نامید. این گونه امارت در مدینه منوره تا دوره سعودی ادامه یافت.
[۳] نک: فصول من تاریخ المدینه، ص۵۵.
امارت افتخاری در برخی زمان‌ها مرسوم شد که سلطان فردی از نزدیکان خود را به صورت افتخاری و تشریفاتی در هنگامی که به حج می‌رفت، امیر مدینه می‌کرد و فرمانش برای تمام والیان مطاع بود. این فرد مسؤولیت و وظایف ثابت امیر واقعی را نداشت. از جمله این افراد، اشناس و ایتاخ از کار‌گزاران قدرتمند خلافت عباسی بودند که به هنگام سفر حجشان از سوی خلفای عباسی به امارت تمام مناطقی که در مسیر حج قرار داشت، منصوب شدند.
[۴] تاریخ طبری، ج۹، ص۱۶۷؛ الکامل، ج۶، ص۴۲۰، ۵۲۱؛ نهایة الارب، ج۲۲، ص۲۵۸-۲۵۹.



پیامبر گرامی(ص) در حکمی برای یکی از کار‌گزاران خود، مسؤولیت فرماندهی نظامی، بیان شریعت و تعلیم دین، قضاوت و اجرای احکام و حدود و فصل خصومت‌ها و امامت جمعه و جماعت را به عنوان وظایف امیران و حاکمان یاد کرده است.
[۵] السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۵؛ فتوح‌البلدان، ص۷۸؛ التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۱۶.
بر پایه ‌گزارشی، ایشان اطاعت از امیرانی را که تعیین کرده بود، به منزله اطاعت از خود و نافرمانی از آنان را نافرمانی از خود دانست
[۶] مسند احمد، ج۲، ص۲۴۴؛ فتح الباری، ج۸، ص۱۹۱؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۱۳۴.
و برای امیران و کار‌گزاران خود افزون بر مبلغی برای رفع نیازهای عمومی مانند مسکن و ازدواج و مرکب سواری
[۷] المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۳۰۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۶۵؛ الادارة فی عصر الرسول، ص۱۱۰.
درصورت نیاز، حقوق و درآمدی مشخص را تعیین کرد.
[۸] السیرة النبویه، ج۲، ص۵۰۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۶۸؛ الادارة فی عصر الرسول، ص۱۱۰.

در دوره‌های پسین، ابوالحسن ماوردی (۳۶۴-۴۵۰ق.) و ابویعلی فراء (۳۸۰-۴۵۸ق.) وظایف امیران مسلمان را چنین برشمرده‌اند: فرماندهی نیروهای نظامی و لشکری، اجرای احکام شرعی حدود و قضاوت، گردآوری و توزیع خراج و صدقات و وا‌گذاری مناصب سیاسی و نظامی و اجتماعی، دفاع و نگاهبانی از مرزها و شریعت و حفظ حقوق مردم، امامت جمعه و جماعت، تجهیز و گسیل کاروان‌های حاجیان که این امور را مستقیماً یا با نصب یک مسؤول برای هر کدام انجام می‌داد.
[۹] الاحکام السلطانیه، ماوردی، ص۵۱؛ الاحکام السلطانیه، ابن فراء، ج۱، ص۳۰.



امیران مدینه در طول چهارده سده را می‌توان با توجه به قدرت‌های سیاسی حاکم بر جهان اسلام و مدینه و نیز ویژگی‌های زمانی و خاندانی، این گونه تقسیم‌بندی کرد:
دوران پیامبر و خلفای سه‌گانه (۱-۳۶ق.)، دوران خلافت امام علی(ع) (۳۶-۴۰ق.)، دوران خلافت امویان (۴۰-۱۳۲ق.)، دوران خلافت زبیریان (۶۴-۷۳ق.)، دوران خلافت عباسیان (۱۳۲-۳۶۳ق.)، امارت اشراف علوی بر مدینه که پس از انحطاط خلافت عباسی به یکی از خاندان‌های قدرتمند منطقه‌ای و در نهایت دولت اشراف در حجاز وابسته بودند، امارت امیران سعودی بر مدینه (۱۳۴۴ق. تاکنون).
ƒ

گستره اختیارات امیر مدینه در طول این سال‌ها دگرگونی فراوان یافته است، به ویژه اگر جانشینان پیامبر و خلفای سه‌گانه را جزء امیران مدینه بدانیم. امیر در آن برهه کمترین اختیار ممکن را داشته و تنها به طور موقت عهده‌دار امامت جماعت و امور روزمره مدینه می‌شد که گاه از یکدیگر تفکیک می‌شد.
از هنگام خلافت امام علی(ع) به بعد، امیر مدینه تقریباً تمام اختیارات یک حکمران را دارا بود. در روزگار اموی، به سبب نزدیک‌تر بودن این شهر به پایتخت خلافت در شام، گاه دامنه اختیارات حاکم از این نیز فراتر می‌رفت و امارت مکه و شهرهای مهم حجاز را نیز شامل می‌شد.
[۱۰] العقد الثمین، ج۵، ص۳۵۵؛ غایة المرام، ج۱، ص۲۳۳.

البته در دوران خلافت عباسی، امارت مدینه گاه سیر معکوس می‌یافت و زیر مجموعه امارت مکه می‌شد. این اوج و فرود در عصر امارت اشراف ادامه داشت تا آن‌که در دوران ایوبیان و ممالیک، اداره حرم شریف نبوی از سیطره امیر مدینه بیرون شد و بر عهده مجموعه اغوات و سرپرست آنان شیخ الحرم قرار گرفت.
[۱۱] تحفة المحبین، ص۵۳؛ نک: تاریخ امراء المدینه، ص۲۴۹.
خطیب مسجدالنبی و قاضی از سوی دربار آنان تعیین می‌گردید تا این‌که در روزگار عثمانی، اختیارات شیخ الحرم توسعه یافت و امیر نیروی نظامی مدینه و قاضی و رئیس پلیس مدینه زیر نظر او رفتار می‌کردند و امارت مدینه یک مقام کاملا تشریفاتی شد.
[۱۲] فصول من تاریخ المدینه، ص۳۵؛ تاریخ امراء المدینه، ص۲۴۹.
تنها پس از انقلاب شریف حسین و استقلال حجاز از عثمانی بود که امارت مدینه با اختیارات پیشین احیا شد. در روزگار سعودی، امیر مدینه که از میان شاهزادگان این خاندان انتخاب می‌شود، به سطح وزیر ارتقا یافته و از توجه ویژه پادشاهان این کشور برخوردار است.


با توجه به اهمیت موضوع امیران مدینه، تک‌نگاری‌های گوناگون با این عنوان نگاشته شده است؛ از جمله: امراء المدینه از عمر بن شبه بصری (م. ۲۶۱ق.)
[۱۳] الفهرست، ص۱۲۵.
و امراء المدینه از علی بن محمد مدائنی (م. ۲۷۷ق.) که مفقود هستند؛ همچنین امراء المدینة المنورة و حکامها من العهد النبوی حتی الیوم از احمد یاسین الخیاری المدنی، چاپ موسسة الطباعة و النشر به سال ۱۳۸۲ق.
[۱۴] موسوعة مکة المکرمه، ج۳، ص۴۳۸؛ الاعلام، ج۱، ص۲۶۷؛ هدیة العارفین، ج۱، ص۱۴.
و تاریخ امراء المدینة المنوره (سال‌های ۱ تا ۱۴۱۷ق.) از عارف احمد عبدالغنی، دار کنان، دمشق، ۱۴۱۷ق. نیز تحقیق الامنیة بمنظومة امراء مدینة خیر البریه از سیدضیاء بن محمد بن مقبول به سال ۱۴۲۸ق. از انتشارات توبه، ریاض کتاب مفیدی است که در ابیاتی نام تمام امیران مدینه را در دوره اسلامی یاد کرده و در پاورقی به توضیحی مختصر درباره آنان پرداخته است. این کتاب برگرفته از اثری دیگر از همین مؤلف در این موضوع به نام ج لاء العینین بذکر امراء الحرمین الشریفین است.
[۱۵] تحقیق الامنیه، ص۱۲-۶۲.
از دیگر کتاب‌های سودمند در این زمینه کتاب التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفه از سخاوی زاده به سال ۸۳۱ق. است. وی در این کتاب پس از مقدمه‌ای طولانی که سیره نبوی را از آغاز هجرت به مدینه یاد کرده و شامل زندگینامه دانشوران و امیران ساکن مدینه است، نام امرای مدینه را از هجرت پیامبر تا قرن دهم ق. یاد کرده است. نیز کتاب التاریخ الشامل للمدینة المنوره از دیگر منابع پژوهش است که نویسنده در آن به بررسی سیاسی ـ اجتماعی تاریخ مدینه منوره از آغاز تا روزگار معاصر، البته با گرایش‌ نظری متمایل به وهابیت، پرداخته است.


یثرب تا پیش از هجرت رسول خدا، به سبب نظام قبیلگی که بر پایه آن، هر قبیله به دست بزرگ آن اداره می‌شد، فاقد دولت و امیر بود. تنها گاهی برخی قبایل یهودی برآن تسلط داشتند.
[۱۶] نک: البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۰؛ بهجة النفوس، ج۱، ص۱۳۶؛ العرب فی العصور القدیمه، ج۱، ص۳۴۲.

هجرت پیامبر به یثرب، آغازی برای حکومت رسمی بر آن شهر بود. در روزگار نبوی، مدینه بر پایه نظام قبیله‌ای اداره می‌شد و هنوز نیازی به شرطه و پاسبان یا لشکر و سپاه منظم و حرفه‌ای حس نمی‌شد. وظیفه حفظ امنیت و مجازات مجرمان را افراد داوطلب یا رؤسای قبیله‌ها و یا اشخاص تعیین شده از سوی پیامبر گرامی(ص) عهده‌دار بودند. ضامن اصلی اجرای قانون در این دوران، دلبستگی و ایمان مردم به پیامبر گرامی به عنوان حاکم جامعه اسلامی بود و پیامبر تمام وظایف امیر را نیز بر عهده داشت.
[۱۷] الادارة فی عصر الرسول، ص۱۰۷-۱۰۸.
پیامبر گرامی(ص) به هنگام سفرها و غزوه‌ها، فردی را جایگزین خود می‌کرد. از این افراد، ابن‌ام مکتوم بود که به ‌گزارش خلیفة بن خیاط ۱۳ مرتبه به این کار گماشته شد.
[۱۸] تاریخ خلیفه، ص۶۰؛ نک: الطبقات، ج۴، ص۱۵۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۹۸.

البته در بسیاری از موارد، وظایف امیر میان افراد تقسیم می‌شد. از جمله در مواردی که ابن‌ام مکتوم جانشینی را بر عهده داشت، به احتمال فراوان، تنها عهده‌دار نماز جماعت بود و اموری چون قضاوت و اجرای احکام که از توان او به سبب نابینایی‌اش بیرون بود، به دیگران وا‌گذار می‌شد.
[۱۹] السیرة الحلبیه، ج۲، ص۲۸۰؛ الادارة فی عصر الرسول، ص۹۷-۹۸.
این تفکیک وظایف در دیگر امرا نیز دیده می‌شود؛ چنان‌که ماموریت عمرو بن حزم انصاری از سوی پیامبر(ص) در نجران اقامه نماز و ماموریت ابوسفیان گردآوری صدقات و زکات بود.
[۲۰] تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۹۱.
این شیوه اداره مدینه تاسال ۳۵ق. و انتقال مرکز خلافت اسلامی به کوفه ادامه داشت. از آن پس منصب امارت مدینه از سوی خلفا و حاکمان اسلامی به افرادی اعطا می‌شد. از این رو، آغاز واقعی امارت مدینه را باید از سال ۳۵ دانست. (جدول شماره ۲)


از آن پس که امام کوفه را مرکز خلافت اسلامی تعیین کرد، از اهمیت سیاسی مدینه کاسته شد و این شهر به امیرنشین تابع خلافت اسلامی تبدیل گشت. از آن هنگام، امیر مدینه افزون بر امامت جماعت مسجدالنبی، وظایف دیگر امارت یعنی گردآوری زکات و هزینه آن، دفاع از شهر، و ریاست نیروی نظامی و امنیتی را عهده‌دار شد.
[۲۱] التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۱۷.

سَهل بن حُنَیف انصاری چند ماه پس از آغاز خلافت امام علی(ع) به سال ۳۶ق. جانشین و امیر ایشان در مدینه گشت و خود امام برای رویارویی با اصحاب جمل راهی عراق شد.
[۲۲] تاریخ خلیفه، ص۱۳۵؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۱۳؛ ج۲، ص۳۶۵.
البته شماری از منابع، از انتصاب تمام بن عباس به عنوان امیر مدینه یاد کرده‌اند.
[۲۳] تاریخ طبری، ج۵، ص۹۳؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۱۳، ۲۱۸؛ امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۲۳۷.

بنا بر ‌گزارشی، با حمله بسر بن ارطاة به مدینه به سال ۳۹ق. ابوایوب انصاری که امیر مدینه بود، گویا با توجه به نداشتن نیروی نظامی از آن شهر بیرون شد
[۲۴] انساب الاشراف، ج۲، ص۴۵۴؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۲۱.
و بسر در مدت یک ماه امارت بر مدینه، کسانی را به جرم همراهی در قتل عثمان به قتل رساند و سوگند خورد اگر سفارش معاویه نبود، تمام مردم مدینه را از دم تیغ می‌گذراند.
[۲۵] الطبقات، خامسه۲، ص۱۸۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۳۹؛ الاستیعاب، ج۱، ص۱۶۲؛ الکامل، ج۳، ص۳۸۳، ۳۸۵.
لشکر بُسر در پی آگاهی از آمدن سپاه جاریة بن قدامه که از سوی امام علی(ع) فرستاده شده بود، از مدینه گریخت و جاریه وارد مدینه شد و از مردم آن شهر برای امام حسن(ع) که به تازگی در پی شهادت امیر مؤمنان خلیفه شده بود، بیعت گرفت.
[۲۶] انساب الاشراف، ج۲، ص۴۵۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۰؛ الغارات، ج۲، ص۶۳۹.
در منابع اشاره‌ای به انتصاب امیر مدینه از سوی امام حسن نشده است.
سهل بن حنیف (۳۷ق.)، تمام بن عباس (۳۷-۳۸ق.)، ابوایوب انصاری (۳۹ق.)، و جاریة بن قدامه (۳۹-۴۰ق.) را از امیران مدینه در این دوران شمرده‌اند.
[۲۷] التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۹؛ تاریخ امراء المدینه، ص۴۴-۵۱؛ تاریخ معالم المدینه، ص۳۸۲.



سیاست امویان در روی‌گردانی از انصار به سبب حمایتشان از پیامبر در آغاز اسلام و همراهی در قتل عثمان
[۲۸] شرف المصطفی، ج۴، ص۲۰-۲۱.
و تعصب نژادی امویان در ترجیح عرب شمالی بر جنوبی، باعث شد که در زمان آنان تنها افرادی از همین خاندان و وابستگان آنان بر مدینه حکم برانند. در این دوره، جز نُه سال که زبیریان بر مدینه چیره بودند، ۳۰ امیر بر مدینه حاکم شدند.
[۲۹] التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۸؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۲۱۹.

شمار امیران مدینه در حکومت امویان به تناسب شمار خلفا بسیار است که می‌توان دلیل آن را در دوران معاویه، کنترل قدرت شاخه مروانی دانست که رقیبان تیره معاویه برای کسب قدرت بودند و معاویه تلاش می‌کرد با ایجاد دشمنی و رقابت میانشان، آنان را از‌ اندیشه کسب خلافت بیرون آورد.
[۳۰] نک: تاریخ طبری، ج۵، ص۲۹۴؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۴۸؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۸۲-۸۳، ۲۱۹، ۲۲۵.

در دوران یزید، اختلاف و نارضایتی عمومی برآمده از ناشایست دانستن یزید برای خلافت و نیز سیاست سرکوب یزید که در کربلا و حره و محاصره مکه به صورت پیاپی اعمال شد، سبب این رویداد بود. در دوران بنی‌مروان، اختلاف سیاست خلیفه جدید با خلیفه پیشین یا شکایت مردم مدینه از عملکرد یک امیر و یا وضعیت خاص مردم مدینه در همراهی یا بی‌توجهی به رقیبان امویان، علت این پدیده بوده است.
[۳۱] المدینة فی العصر الاموی، ص۲۱۹-۲۲۵.
انتقال مرکز خلافت به شام از اعتبار سیاسی مدینه کاست؛ هر چند به سبب وجود فعالان سیاسی و رقبای خلفای اموی در این شهر، مورد توجه خاص امویان بود و در قیاس با شهرهای مکه و طائف اهمیت داشت.
[۳۲] التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۴۸؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۸۲؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۲۲.

امیران مدینه در دوران اموی به تبع بنی‌امیه به مردم مدینه به چشم بدبینی و کینه‌توزی به سبب قتل عثمان نگاه می‌کردند؛ چنان‌که عبدالملک خلیفه اموی
[۳۳] مروج الذهب، ج۳، ص۱۲۲.
و امرایی چون بسر بن اَرطاة (ابی ارطاة)،
[۳۴] تاریخ طبری، ج۵، ص۱۳۹؛ الغارات، ج۲، ص۶۰۲-۶۰۳؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۲۱.
حُبَیش بن دَلجه
[۳۵] انساب الاشراف، ج۶، ص۲۹۱؛ تاریخ دمشق، ج۱۲، ص۸۷-۸۸.
و حجاج بن یوسف به این نکته تصریح کرده‌اند. سیاست آنان اقتضا می‌کرد که به تناسب همراهی مردم مدینه با منافع آنان، از خود روی خوش نشان دهند یا برآنان سختگیری نمایند. بیشتر مردم مدینه بدون توجه به سیاست‌ها و حاکمان در پی زندگی آرام و بی‌دردسر بودند، اما گروهی نیز خلافت بنی‌امیه را نامشروع می‌دانستند. در برابر، برخی افراد، بنی‌امیه را خونخواه واقعی عثمان دانسته، طرفدار آن‌ها بودند.
[۳۶] التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۲۴؛ آثار اسلامی، ص۵۷-۵۸.

مروان بن حکم، امیر مدینه در روزگار معاویه، از آن‌جا که معاویه بدون نظرخواهی از او یزید را به جانشینی برگزیده بود، از پذیرفتن بیعت یزید سر باز زد و به نشانه اعتراض به شام رفت. معاویه او را برکنار کرد و سعید بن عاص را مامور بیعت گرفتن از بزرگان مدینه برای یزید و فشار بر مدنیان نمود.
[۳۷] الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۹۸-۱۹۹؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۸۲-۸۳.

به سال ۶۳ یا ۶۴ق. در دوران یزید، مدینه در معرض هجوم لشکر اموی قرار گرفت که به واقعه حره شهرت دارد و در آن، مردم با غارت، کشتار و هتاکی بی‌نظیر روبه‌رو شدند.
[۳۸] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۵.
حُبیش بن دلجة قینی، فرمانده نظامی و امیر مدینه در خلافت کوتاه مدت مروان، به سرکردگی لشکری از اهل شام با لشکر ابن زبیر درگیر شد و مدینه را در حال ترس و وحشت مردم شهر تصرف کرد. سپس بر فراز منبر خرما خورد و هسته‌هایش را به روی مردم پرتاب کرد و این کار را اقدامی برای خوار کردن و تحقیر آنان که در قتل عثمان سکوت کرده بودند، دانست.
[۳۹] الطبقات، خامسه۲، ص۷۴-۷۵؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۲۹۰-۲۹۱؛ المحبر، ص۴۸۱.

در امارت عثمان بن حیان مُرّی در خلافت ولید بن عبدالملک، وی برای رویارویی با فضایی که در دوران امارت عمر بن عبدالعزیز در مدینه ایجاد شده بود، ضمن خطبه‌ای در آغاز امارتش مردم مدینه را به نفاق متهم و آنان را تهدید نمود. او متهمانی را که تحت تعقیب حجاج بن یوسف بودند، دستگیر و تمام بازرگانان عراقی را از مدینه اخراج کرد و جارچیانش اعلام نمودند که امیر از کسانی که عراقی‌ها را پناه دهند، سلب امنیت می‌نماید.
[۴۰] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۰؛ المنتظم، ج۶، ص۳۱۷؛ نک: انساب الاشراف، ج۵، ص۶۰۵.
همچنین عثمان، محمد بن منکدر، از محدثان و قاریان مدینه
[۴۱] تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸.
و شماری دیگر را به دلیل امر به معروف و نهی از منکر شلاق زد.
[۴۲] المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۶۶۰؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۲۶۱.

فراوانیِ سوء استفاده‌های مالی و بهره‌گیری از قدرت در دوران ابراهیم بن هشام در خلافت هشام بن عبدالملک و دست‌اندازی بر اموال عمومی، اعتراض مردم مدینه را برانگیخت. ابراهیم با هماهنگی خلیفه، با ساختن دکان‌هایی در بازار مدینه که کاسبان از آن بدون پرداخت اجاره استفاده می‌کردند، آنان را در تنگنا قرار داد.
[۴۳] تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۷۰-۲۷۱؛ نک: وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۵۸-۲۶۰؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۱۷.
مردم مدینه پس از مرگ هشام، این بازار را با اشاره اطرافیان خلیفه جدید ویران کردند.
[۴۴] تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۷۱؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۰؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۲۷.

در دوران کوتاهی از روزگار اموی، برخی امیران با خشونت کمتر بر مدینه حکم راندند؛ از جمله: ابان بن عثمان (۷۶-۸۳ق.)، عمر بن عبدالعزیز (۸۷-۹۳ق.)، ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم انصاری(۹۶-۱۰۱ق.)، عبدالواحد بن عبدالله نضری (۱۰۴-۱۰۶ق.)، عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز (۱۲۶-۱۲۹ق.) .
[۴۵] التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۵۱؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۱۷۷-۱۸۱.

امارت عمر بن عبد العزیز به سال ۸۷ق. به فرمان ولید بن عبدالملک، نقطه عطفی در امارت عهد اموی بود. او بر خلاف دیگر امیران اموی، با مشورت خواستن از چهره‌های محبوب و معتمد و نیز ملاطفت با مخالفان، چهره مسالمت‌آمیزی به نمایش گذاشت.
[۴۶] انساب الاشراف، ج۸، ص۱۲۸-۱۲۹.
وی پس از ورود به مدینه، ده تن از فقیهان مدینه را گرد آورد و از آنان خواست تا در تمام امور به او مشورت دهند و اگر ستم یا شکایتی دیدند، وی را آگاه سازند.
[۴۷] تاریخ طبری، ج۶، ص۴۲۷-۴۲۸؛ الکامل، ج۴، ص۵۲۶؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۹۵.
شکایت حاجیان به خلیفه از این‌که فراریان و مجرمان عراق با استفاده از امنیت دوره امارت عمر بن عبد العزیز، در حرمین شریفین جمع شده‌اند و نیز مخالفت عمر بن عبد العزیز با پیشنهاد ولید برای برکناری برادرش سلیمان از ولایت عهدی و نصب پسرش به جای او، باعث شد تا ولید به سال ۹۳ق. او را برکنار کند.
[۴۸] تاریخ طبری، ج۶، ص۴۸۱-۴۸۲؛ تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۸۹؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۰۰-۴۰۱.

امارت ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم در خلافت سلیمان بن عبدالملک (۹۶ق.) و عمر بن عبدالعزیز نیز در شکوفایی علمی مدینه اثر نهاد؛ زیرا ابوبکر، خود، از محدثان و فقیهان بود
[۴۹] الطبقات، ج۵، ص۳۳۵-۳۳۶؛ المنتظم، ج۷، ص۲۰۶؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۳۰۸.
و پس از لغو قانون منع کتابت حدیث در دوران عمر بن عبدالعزیز، شکوفایی چشمگیری در این زمینه پدید آمد.
[۵۰] انساب الاشراف، ج۸، ص۱۲۷؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۳۱.
امارت ابان بن عثمان بن عفان نیز که از تابعین و مؤلفان سیره نبوی است، در دوران عبدالملک، در شکوفایی علمی مدینه نقش داشت.
[۵۱] الطبقات، ج۵، ص۱۱۵-۱۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۲۳۳-۲۳۴؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۸۸-۳۸۹؛ الاعلام، ج۱، ص۲۷.
تساهل سیاسی در حکومت عبدالواحد بن عبدالله نصری/ نضری/ قسری نیز دیده می‌شد؛ چنان‌که او را از محبوب‌ترین امیران مدینه در این دوران خوانده‌اند.
[۵۲] تاریخ طبری، ج۷، ص۱۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۰۶.

از امیران استیلائی در دوران اموی، ابوحمزه مختار بن عبدالله اباضی بود که به سال ۱۲۹ق. با لشکری از خارجیان اباضی به مدینه حمله کرد و پس از شکست لشکر اهل مدینه در قَدید و کشتن چهار هزار تن، بر مدینه چیره شد. وی انگیزه خود را رویارویی با ستم حکمرانان مروانی دانست و به مردم وعده داد که به عدل و سیره پیامبر امارت کند. او پس از سه ماه حکومت در مدینه به سال ۱۳۰ق. در معرکه‌ای با لشکر مروانیان به فرماندهی محمد بن عبدالملک سعدی در وادی القری کشته شد. پس از آگاهی مردم مدینه از شکست خوارج، آنان نیز بقایای خارجیان را در مدینه از میان بردند.
[۵۳] انساب الاشراف، ج۹، ص۲۹۶-۳۰۴؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۳۵-۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۰-۲۱۱.
(جدول شماره ۳)


در دوره نه ساله حکومت زبیریان (ربیع الثانی ۶۴ - ۱۵ جمادی الاول ۷۳ق.) یازده امیر بر مدینه منصوب شدند. شاید بتوان دلیل شمار فراوان امیران زبیری در این دوره را ناتوانی والیان در اداره مدینه دانست.
مدینه در بیشتر این سال‌ها عرصه رقابت نیروهای عبدالملک اموی و ابن زبیر بود. مهم‌ترین این درگیری‌ها واقعه حرّه بود
[۵۴] الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۱-۳۲۴.
که در آن، یزید لشکری را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز گسیل داشت.
[۵۵] انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۲-۳۲۴؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۸۰-۳۸۳؛ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۰۹.
به فرمان یزید، این لشکر نخست مدینه را محاصره کرد و سه روز به مردم مدینه مهلت داد تا با فرمانبرداری از یزید، با لشکر شام برای سرکوب ابن زبیر همکاری کنند. اما مردم مدینه نپذیرفتند و به فرماندهی عبدالله بن حنظله بر انصار و فرماندهی ابن مطیع بر مهاجران که از سوی ابن زبیر منصوب شده بود،
[۵۶] البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۱۹-۲۲۰، ۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.
با لشکر شام در ۲۸ ذی‌حجه سال ۶۳ جنگیدند.
[۵۷] المنتظم، ج۶، ص۱۶.
فرمانده شامیان، مسلم بن عُقبه مُری، پس از شکست دادن سپاه مدینه، به فرمان یزید، سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه را بر لشکر خود مباح کرد.
[۵۸] تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۳-۲۵.
شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس، فاجعه حره را رقم زدند و در پی اعتراف گرفتن از افراد باقیمانده به بردگی برای یزید، برای دستیابی به ابن زبیر به سوی مکه روان شدند.
[۵۹] الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱، ۲۴۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۱۹-۲۲۰.
درگیری‌های چندگانه نظامی میان امویان و زبیریان، مسیر کاروان‌های تجاری در حرکت میان مکه و مدینه و شام را نا امن کرد و کاهش منافع تجاری مدینه را به دنبال داشت. خست ورزیدن ابن زبیر در عطا به مردم، بی‌کفایتی حاکمان زبیری مدینه، ضعف دولت زبیری در حمایت از مدینه در برابر بنی‌امیه، و جبهه‌گیری‌های افراطی ابن زبیر بر ضد اهل بیت پیامبر مانند محاصره و تهدید به سوزاندن بنی‌هاشم مایه رویگردانی مردم مدینه از زبیریان شد.
[۶۰] التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۸۲؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۱۷۲-۱۷۴.

امراي مدينه در خلافت عبدالله بن زبير
عبيدالله بن زبير بن عوام

۶۴
جعفربن زبير بن عوام

۶۴
عبيدة بن زبير بن عوام

۶۴
مصعب بن زبير بن عوام

۶۵
عبدالله ابوثور

۶۵
حارث بن حاطب


ابو قيس


جابر بن اسود


وهب بن معتب

۶۵
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث

۶۸
طلحة بن عبدالله بن عوف

۷۰-۷۲


شهر مدینه تا اواخر سده سوم کاملا وابسته به خلافت بود و بیشتر به دست افرادی از خاندان خلافت اداره می‌شد. این از اهمیت امارت مدینه نزد خلفای عباسی نشان داشت. در این
دوران، گاه امارت مناطق گوناگون حجاز مانند مکه و طائف و گاه مناطقی دیگر مانند یمن و یمامه نیز به امیر مدینه تفویض می‌شد.
[۶۱] التاریخ الشامل، ج۲، ص۴.
از حوادثی که در این دوران امیران مدینه با آن درگیر بودند، قیام علویان بودکه گاه دامنه آن تا مدینه امتداد می‌یافت. قیام ابوالسرایا (۱۹۹ق.)،
[۶۲] تاریخ طبری، ج۸، ص۵۲۹.
حسین شهید فخ (۱۶۹ق.)،
[۶۳] تاریخ طبری، ج۸، ص۲۰۰-۲۰۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۲۸۵.
محمد بن صالح بن عبدالله
[۶۴] مقاتل الطالبیین، ص۳۹۷.
و محمد بن یوسف بن ابراهیم (۲۵۲-۲۵۵ق.
[۶۵] مروج الذهب، ج۴، ص۹۱، ۹۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۶.
از آن جمله‌اند. برخی از این افراد به امارت استیلائی مدینه برای مدتی محدود دست یافتند. اینان رقیبان اصلی بنی‌عباس در تصدی خلافت بودند. رهبران این قیام‌ها که بیشتر خاستگاهشان مدینه بود، نه تنها داعیه‌دار امارت بر مدینه بلکه مدعی خلافت بر جهان اسلام بودند.
ستمگری و سخت‌گیری امیران مدینه باعث می‌شد تا گاه مردم با برخی از این قیام‌ها همچون قیام محمد بن عبدالله حسنی، ملقب به نفس زکیه، به سال ۱۴۵ق. همراهی کنند. این قیام‌ها نه تنها خلافت عباسی را ناگزیر از سرکوب سخت و خونین آن‌ها می‌کرد،
بلکه برای پیشگیری از تکرار آن‌ها گاه سیاست سختگیرانه بر ضد بنی‌هاشم به دست امیران مدینه اعمال می‌شد. (← ادامه مقاله) خلفای عباسی در کنار این فشارها، گاه با اکرام و بذل عطا و پاداش فراوان به مردم مدینه و گاهی با بهره‌گیری از برخی علویان همسوی خود مانند حسن بن زید بن حسن به سال ۱۵۰ق.
[۶۶] الکامل، ج۶، ص۸۰؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۱۰۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۵۳.
و عبیدالله بن حسن، از فرزندان عباس بن علی و امیرحرمین در روزگار مامون
[۶۷] الطبقات، ج۵، ص۵۰۵؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۷۶.
در امارت مدینه، به جلب نظر آنان می‌پرداختند.
ضعف امیر مدینه عبدالله بن ربیع حارثی
[۶۸] تاریخ خلیفه، ص۳۴۱.
که به سال ۱۴۵ق. در پی سرکوب قیام نفس زکیه به عنوان امیر عباسی بر مدینه حکم راند، باعث شد تا به دلیل ستم لشکریان، بردگان مدینه سربه شورش ‌گذارند و او و لشکرش را از مدینه فراری دهند. این شورش تنها در پی پا در میانی افرادی چون ابوبکر بن ابی سبره، از فقیهان و محدثان مدینه
[۶۹] المعارف، ص۴۸۹.
و دعوت سپاهیان به آرامش و فراخواندن امیر به مدینه که بیم حمله دیگر بار لشکر عباسی بدان می‌رفت،
[۷۰] المنتظم، ج۸، ص۶۸-۶۹.
فروکش نمود.
[۷۱] تاریخ طبری، ج۷، ص۶۱۰-۶۱۴؛ تجارب الامم، ج۳، ص۴۰۹-۴۱۳؛ الکامل، ج۵، ص۵۵۵-۵۵۶.
از آن پس تا ۱۵۲ق. امارت مدینه در آرامش گذشت.
[۷۲] التاریخ الشامل، ج۲، ص۵۷-۶۰.

در امارت زفر بن عاصم هلالی
[۷۳] تاریخ طبری، ج۸، ص۱۳۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۶۱.
و به نقلی جعفر بن سلیمان بن علی
[۷۴] تاریخ خلیفه، ص۳۴۸؛ فتوح‌البلدان، ص۵۶؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۴۰.
به سال ۱۶۰ق. سفر مهدی عباسی به مدینه رخ داد. وی در این سفر، ضمن اکرام مردم مدینه و با هزینه کردن خراج مصر و یمن در حرمین، به توسعه مسجد نبوی از سوی شمال طی سال‌های ۱۶۰-۱۶۲/یا ۱۶۵ پرداخت.
[۷۵] الاخبار الطوال، ص۳۸۶؛ فتوح البلدان، ص۱۷؛ عیون الاثر، ج۱، ص۲۲۶؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۴۰.
از دیگر تلاش‌های امارت مدینه در این سال‌ها، تاسیس برید (چاپارخانه) میان مدینه و مکه و یمن در امارت جعفر بن سلیمان بن علی به سال ۱۶۶ق. بود
[۷۶] تاریخ الاسلام، ج۱۰، ص۲۵؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۱۴۹؛ تاریخ امراء المدینه، ص۱۳۱.

امارت مدینه به سال ۱۹۶ق. تابع امارت مکه و زیر نظارت داود بن عیسی گشت وفرزندش سلیمان از سوی او نایب مدینه بود.
[۷۷] تاریخ طبری، ج۸، ص۴۳۸، ۴۴۰؛ المنتظم، ج۱۰، ص۲۷.
در این سال، با رسیدن فرمان امین عباسی برای یاد نکردن از برادرانش در خطبه‌ها و یادکردن از فرزندش، داود و به تبع او سلیمان، بر پایه عهدنامه‌ای که امین در روزگار پدر امضا کرده بود، او را از خلافت برکنار کردند و به نام مامون خطبه خواندند. مامون نیز به پاداش این کار، امارت حرمین را با عطایای بسیار در اختیار آنان گذاشت.
[۷۸] تاریخ طبری، ج۸، ص۴۴۰-۴۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۴۴؛ تجارب الامم، ج۴، ص۸۴-۸۵.
به این ترتیب، مدینه و مکه در درگیری میان امین و مامون در آرامش به سر بردند. (جدول شماره ۴)


پس از متوکل با قدرت یافتن ترکان در دستگاه خلافت، حکومت عباسی اقتدار خود را از دست داد و امیران مناطق گوناگون داعیه‌دار استقلال شدند و تنها به صورت تشریفاتی از خلیفه بغداد در خطبه‌های خود یاد می‌کردند.
[۷۹] نک: دولت عباسیان، ص۱۶۷-۱۸۰.
امارت مدینه نیز از این قاعده مستثنا نبود و با گرفتاری خلفای عباسی و فاطمی به درگیری‌ها و آشفتگی‌های داخلی و بحران‌های سیاسی و اقتصادی، امارت مدینه دچار تحول شد. بسته به کمک مادی یا تهدید نظامی خلیفه عباسی بغداد یا خلیفه فاطمی مصر و پس از آن‌ها حکمرانان ایوبی و مملوکی، از یکی از آن‌ها درخطبه‌های موسم یاد می‌شد و همین مایه اعتبار آنان می‌گشت.
این قدرت‌ها در موارد فراوان، در ازای پرداخت‌های سالانه و هدایا و عطایای دیگر، به سلطه‌ای نمادین بر مدینه و یاد شدن نام حاکمشان در خطبه‌های حرم نبوی بسنده می‌کردند. از این دولت‌ها طاهریان (حک: ۲۰۵-۲۵۴ق.)، صفاریان (حک: ۲۵۴-۲۷۰ق.)، اخشیدیان (حک: ۳۳۰-۳۵۸ق.)، طولونیان (حک: ۲۷۹-۲۹۲ق.)،
[۸۰] التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۲۷.
فاطمیان (حک: ۲۹۷-۵۶۷ق.)، ایوبیان (حک: ۵۶۷-۶۴۸ق.)، و ممالیک (حک: ۶۴۸-۹۲۳ق.) بودند
[۸۱] موجز التاریخ الاسلامی، ص۲۷۵.
که هر کدام مدتی امارت مدینه منوره را در اختیار گرفت. نفوذ این حکومت‌ها در مدینه با توجه به اقتدار و هزینه‌ای که برای مدینه صرف می‌کردند، متفاوت بود. محمد بن عبدالله طاهری به سال ۲۴۸ق. به حکم مستعین خلیفه عباسی (حک: ۲۴۸-۲۵۲ق.) امارت مکه و مدینه را یافت.
[۸۲] تاریخ طبری، ج۹، ص۲۵۸؛ الکامل، ج۷، ص۱۱۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۷۵.

بر پایه ‌گزارشی، معتمد عباسی (حک: ۲۵۶-۲۷۹ق.) به سال ۲۵۷ق. امارت تشریفاتی مکه و مدینه را به عمرو بن لیث صفاری تفویض کرد.
[۸۳] تاریخ سیستان، ص۲۳۴؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۲۹۸.
به سال ۲۷۹ق. در پی صلح طولونیان با خلیفه بغداد به امر معتضد عباسی (حک: ۲۷۹-۲۸۹ق.) نام خمارویه امیر طولونی در خطبه‌های مناطق گوناگون مدینه برده شد.
[۸۴] بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۷، ص۳۳۸۳.
اخشیدیان (حک: ۳۲۳-۳۵۸ق.) نیز مدتی بر حرمین چیره شدند و اشراف مدینه مورد عنایت و توجه خاص آنان بودند.
[۸۵] تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۴۰۹؛ صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۲؛ تاریخ مکه، ص۲۲۸-۲۲۹.

کنار این دولت‌ها، سادات علوی نیز گاه با قیام مسلحانه مدتی امارت مدینه را در دست داشتند؛ از جمله به سال ۲۷۱ق. محمد و علی نوادگان امام صادق بر مدینه به مدت یک ماه چیره شدند.
[۸۶] النجوم الزاهره، ج۳، ص۶۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۵.
در این میان، درگیری میان شاخه‌های گوناگون علویان نیز برای تصاحب قدرت دیده می‌شود. به سال ۲۶۶ق. درگیری میان شاخه جعفری، فرزندان جعفر بن ابی طالب، که قیم مدینه و امیر آن به شمار می‌رفتند، روی داد که به قتل برخی از جعفریان انجامید. این مسئله به سال ۲۷۱ق. با هجوم محمد و علی از علویان حسینی به مدینه تکرار شد و افزون بر مردمی که در این درگیری کشته شدند، حدود ده تن از سادات جعفری نیز قربانی گردیدند.
[۸۷] تاریخ طبری، ج۹، ص۵۵۲-۵۵۳؛ المجدی، ص۳۰۳؛ الکامل، ج۷، ص۴۱۳.

هنگامی که صاحب نفوذانی چون خلفای بغداد توازن قوا را میان این گروه‌های درگیر حفظ می‌کردند، ستیزها فروکش می‌کرد؛ چنان‌که در دوران واثق چنین شد. اما با سنگین شدن کفه قدرت به سوی یک طرف از این گروه‌ها، درگیری‌ها فزونی می‌یافت.
[۸۸] تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۹.

امارت مدینه در اواخر سده سوم و چهارم ق. میان سادات حسینی ونوادگان جعفر بن ابی طالب دست به دست می‌شد تا آن‌که در میان سادات حسینی مستقر شد.
[۸۹] صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۲؛ اطلس شیعه، ص۴۱۶.
سپس تا روزگار عثمانی، شاخه‌هایی از سادات حسینی همانند بنی‌مهنا، بنی‌جماز و بنی‌منصور امارت مدینه را عهده‌دار شدند.
[۹۰] تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۶، ۱۴۰-۱۴۱.

مذهب بیشتر اشراف و علویان حاکم بر مدینه تشیع بود
[۹۱] قلائد الجمان، ج۱، ص۱۶۵-۱۶۶؛ صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۶؛ اطلس شیعه، ص۴۱۶.
؛ هر چند تمایل به اهل سنت در برخی برهه‌ها دیده می‌شد.
[۹۲] تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۸۴.
به دلیل وابستگی اشراف به دولت‌های ممالیک و عثمانی و وجود اکثریت سنی شهر و نیز حاجیان دیگر کشورها، حتی کسانی که شیعه بودند، معمولاً ناچار به تقیّه بودند. در سراسر دوره صفوی، شماری فراوان از دانشوران شیعه عرب و ایرانی در مدینه و مکه زندگی می‌کردند.
[۹۳] آثار اسلامی، ص۱۹۷.
ابن فرحون رواج تشیع امامی را از دوره بنی‌مهنا و با حمایت‌های آنان از دانشوران شیعه می‌داند.
[۹۴] تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۱۹۴؛ المدینة المنورة فی العصر المملوکی، ص۱۹۶.
نیز ‌گزارش شده که با حمایت‌های دولت ممالیک کار به جایی رسید که در حکومت اشراف شیعی مذهب، شیعیان به سبب رفتار بر پایه مذهب خود، گاه محاکمه و از جانب سخنوران اعزامی از مصر، توبیخ و سرزنش می‌شدند.
[۹۵] تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۰۰-۲۰۵.
این ماجرا تا بدان جا رسید که گرایش‌های امیر مدینه به اهل سنت و مخالفت با شیعیان در امارت زهیر بن سلیمان (۸۶۵-۸۷۴ق.) و امیرانی دیگر چون فارس بن شامان (۹۰۱ق.)
[۹۶] التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۸.
مایه ناخرسندی شیعیان شد.
[۹۷] تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۸۴؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۸، ۳۵۹-۳۶۰؛ تاریخ امراء المدینه، ص۳۱۲.

قدرت یافتن اهل سنت در امارت اشراف بدان جارسید که به ‌گزارش سخاوی، در سال ۸۶۵ق. به فتوای قاضی مالکی مدینه، شیخ عبدالوهاب بن جعفر شامی معروف به فخر را که از بزرگان شیعه در مدینه بود، به اتهام اهانت به صحابه پیامبر گردن زدند.
[۹۸] التحفة اللطیفه، ج۲، ص۲۲۲، ۴۰۳.
با این حال، در شماری از منابع متعصب ضد شیعه، ‌گزارش‌هایی از کارهای افراطی برخی اشراف امیر مدینه مانند ثابت بن نُعَیر بن هِبه (۸۲۹ق.) و زبیر بن قیس بن ثابت (۸۵۵ق.) ضد اهل سنت دیده می‌شود.
[۹۹] التحفة اللطیفه، ج۱، ص۲۲۹، ۳۵۷.

امیران مدینه در این دوران طی تشریفات ویژه با حضور فراشان و خادمان حرم نبوی به زیارت پیامبر گرامی(ص) می‌رفتند و در حالی که پیشاپیش آنان یکی از مؤذنان بزرگ شهر با صدای بلند بر پیامبر سلام و صلوات می‌فرستاد، آنان در دو مکان، یکی روبه‌روی میخ نقره‌ای که در دیوار غربی حجره شریف بود ـ و به روایتی، با تکیه به ستون حرس روضه مطهر ـ و دیگری روبه‌روی صورت پیامبر گرامی می‌ایستادند. نیز به همین ترتیب روبه‌روی ضریح شیخین قرار می‌گرفتند و همین گونه به آنان سلام و اظهار محبت می‌کردند.
[۱۰۰] المغانم المطابه، ج۱، ص۱۷۴؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۳۴.
البته فیروزآبادی این ادای احترام به شیخین را از ویژگی‌های امیر مدینه هم‌روزگار خود، گویا عطیة بن منصور از آل مهنا، دانسته و آن را ستوده است.
[۱۰۱] المغانم المطابه، ج۱، ص۱۷۴.



نفوذ فاطمیان در حرمین با میانجیگری المعز لدین الله (حک: ۳۶۵ق.) فاطمی به سال ۳۴۸ق. که توانست درگیری میان سادات حسنی و حسینی را فرونشاند، آغاز شد.
[۱۰۲] تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۰؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۳۴.
محمد بن طاهر، ملقب به مسلم، از امیران حسینی مدینه بود که به نام المعز خطبه خواند و همراه وی به مصر رفت و مورد توجه خاص او بود؛ به گونه‌ای که المعز بر او نماز خواند.
[۱۰۳] صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۲.
به سال ۳۵۹ق. به طور رسمی، به نام خلیفه فاطمی در مدینه خطبه خوانده شد.
[۱۰۴] الکامل، ج۸، ص۶۱۲.
روابط امیران مدینه با فاطمیان در ۳۹۰ق. با انکار نسب آنان از جانب امیران آل مهنا دچار تنش شد و همین باعث گشت که الحاکم فاطمی در این سال همراه کاروان حج مصریان، لشکری را برای سیطره بر مدینه بفرستد. او توانست به فرماندهی ابوالفتوح، امیر مکه، آل مهنا را مدتی از مدینه فراری دهد و مدینه را تصرف کند.
[۱۰۵] تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۴۰؛ امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۶۲۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۴۶.
سلطه فاطمیان بر امارت مدینه تا سال ۴۹۲ق. ادامه یافت و در این برهه صد ساله، سلطه آل مهنا با افت و خیزهایی استمرار داشت.
[۱۰۶] صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۳-۳۰۴؛ تاریخ امراء المدینه، ص۵۰۴-۵۰۵.
این سلطه در برهه‌هایی همچون دوران بحران اقتصادی مصر به سال ۴۶۱ق. و هنگام وعده پاداش خلیفه بغداد برای تبعیت امیر مدینه از بغداد به سال ۴۶۲ق. متزلزل شد.
[۱۰۷] تاریخ مکه، ص۲۵۷.
به سال۴۹۲ق. در پی مالیات بستن حسین بن مهنا بر زائران مدینه، حسین بن احمد علوی مشهور به مِخْیَط قیام کرد و امیر مدینه را فراری داد؛ اما امارتش هفت ماه به طول انجامید.
[۱۰۸] المنتظم، ج۱۶، ص۱۸۰؛ النجوم الزاهره، ج۵، ص۱۰۴؛ عمدة الطالب، ص۳۰۸؛ رقابت عباسیان و فاطمیان، ص۶۴؛ تاج العروس، ج۱۰، ص۲۵۴، «خیط.

امیران مدینه با ضعیف شدن فاطمیان مناسبات خود را با عباسیان گسترش دادند. روابط خوب امیران مدینه با بنی‌عباس، با سفر قاسم بن مهنا به بغداد به سال ۵۷۶ق. در خلافت مستضیء بالله که با استقبال گرم خلیفه عباسی و تایید امارت قاسم بر مدینه مواجه شد، گسترش یافت. با سلطه ایوبیان بر مصر، نام حاکم ایوبی کنار خلیفه بغداد در خطبه‌های مدینه یاد می‌شد. در دوران صلاح الدین ایوبی، به سال ۵۷۶ق. او استقبال گرمی از قاسم بن مهنا، امیر مدینه، در مصر انجام داد و در فتح انطاکیه (۵۸۴ق.) قاسم را همراه خود برد.
[۱۰۹] تاریخ الاسلام، ج۴۰، ص۳۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۳۶۸؛ ج۴، ص۱۴۰؛ تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۱۴-۲۱۵.
این روابط مایه توجه صلاح الدین به حرمین شد که از نشانه‌های آن می‌توان به پرداخت هزینه مالیات حجاج،
[۱۱۰] نک: النجوم الزاهره، ج۶، ص۷۹؛ تاریخ امراء المدینه، ص۲۴۹.
تعیین خادمان برای مسجد نبوی و تاسیس مقام شیخ الحرم برای نظارت برکار خدام حرم دانست که تا سال‌های بعد باقی ماند.
[۱۱۱] تحفة المحبین، ص۵۳-۵۴؛ تاریخ امرا ء المدینه، ص۲۵۲.

چنین برمی‌آید که کمک‌های صلاح الدین و نیز یاری‌هایی که همان سال‌ها از بغداد به امارت مدینه رسید، در این تغییر موضع سیاسی ـ مذهبی قاسم تاثیر داشت.
[۱۱۲] التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۸۳.
از این سال به بعد نام حاکمان ایوبی در پی نام خلیفه عباسی در خطبه‌های مدینه برده می‌شد، بی‌آن که ایوبیان در امور حکومتی دخالت کنند.
[۱۱۳] التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۹۳.

در دوره ممالیک، تلاش آنان برای ایفای نقش پویا در حرمین و نفوذ در امارت مدینه به خوبی نمایان است. از جمله در اختلاف میان مالک بن منیف و عزالدین جماز درباره حق مشارکت او در امارت مدینه به سال ۶۶۵ق. حاکم بَیبَرس به تقاضای مالک، میان آن دو واسطه شد و جماز را به رعایت قراردادشان در این زمینه ملزم کرد و جماز هم پذیرفت.
[۱۱۴] نهایة الارب، ج۳۰، ص۱۴۷؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ص۱۵۴.

بر پایه ‌گزارش ابن فرحون، از دوران سلطان قلاوون مملوکی برای امامت جمعه و خطبه‌ها و قضاوت میان اهل سنت، یکی از دانشوران سنی از سوی سلطان مصر به مدت شش ماه به مدینه فرستاده می‌شد. برخی از این افراد با صراحت به مخالفت با شیعیان و آیین‌های مذهبی آن‌ها می‌پرداختند و حتی امیران مدینه را زیر فشار قرار می‌دادند.
[۱۱۵] تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۱۹۲، ۱۹۹، ۲۰۱، ۲۰۵.
سلطه ممالیک و پشتیبانی از اهل سنت به سال ۷۵۰ق. با اعزام امیر سعد بن ثابت به اوج رسید تا آن‌جا که قضاوت همه کس جز قاضی اعزامی مصر، ممنوع شد.
[۱۱۶] تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۰۶-۲۰۷؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۲۷۱.
از سال ۵۸۳ق. امیرانی دیگر از نسل مهنا با نام بنی‌مهنا و بنی‌جماز به امارت رسیدند. ‌گزارش‌هایی که در این دوران از امیران مکه با عنوان امیر الحرمین یاد کرده‌اند، تابعیت امارت مدینه از مکه را نشان می‌دهند.
[۱۱۷] التحفة اللطیفه، ج۱، ص۱۹۳؛ ج۲، ص۳۷۴، ۳۶۸؛ تاریخ امراء المدینه، ص۲۴۵-۲۴۶؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۲۱۶.

ویران شدن قلعه مدینه بر ناامنی‌های پدید آمده از قبایل افزود تا این‌که جمال الدین ابوجعفر محمد بن علی اصفهانی، حاکم موصل و وزیر اتابک زنگی، به بازسازی قلعه مدینه همت گمارد و کاروانسرایی برای مسافران در جوار مسجد نبوی ساخت.
[۱۱۸] النجوم الزاهره، ج۵، ص۳۶۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۷۲.
در این هنگام، امیر مدینه جانشین امیر مکه گشت و نامش به عنوان سومین تن در پی نام سلطان مصر و امیر حرمین در خطبه‌ها برده ‌شد.
[۱۱۹] وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۴۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۳۱۸.

از رویدادهای مهم مدینه در امارت عزالدین بن شَیحه حسینی که به سال ۶۵۴ق. روی داد، زلزله‌های آتشفشانی سخت در پیرامون مدینه و جاری شدن مایع مذاب به سوی آن بود که مردم را بسیار هراساند. شریف سنان، قاضی وقت مدینه، از امیر خواست که برای رفع این بلا به درگاه الهی توبه کند. امیر نیز همه بردگان خود را آزاد کرد و اموال مردم را به آنان بازگرداند و مالیات زائران را لغو کرد و همراه مردم مدینه دو شب را در مسجد نبوی و پیرامون روضه مطهر به عبادت و تضرع به درگاه خدا پرداخت. پس از سه روز مسیر این مواد مذاب از مدینه منحرف شد و امنیت برقرار گشت. البته هیات اعزامی امیر مدینه نتوانست علت جاری شدن این مواد مذاب را بیابد.
[۱۲۰] البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۱۹۰؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۷۳؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷.

در امارت قسیطل بن زهیر به سال ۸۸۴ق. امیر مملوکی برجی قایتبای به مدینه آمد و با انجام خدمات فراوان در عمران و آبادانی مدینه، کمک مالی فراوان به امیران نمود.
[۱۲۱] وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۳۰؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۳۱۰.
یاد کردنی است که آرامگاه برخی اشراف امیر مدینه در صحن مسجد النبی قرار دارد.
[۱۲۲] تاریخ مکة المشرفه، ج۱، ص۲۵۷.
(جدول شماره ۵)


این دوره در سال ۹۲۳ق. با سقوط دولت ممالیک در پی تصرف مصر به دست سلطان سلیم عثمانی آغاز شد. شریف مکه‌ در این زمان، ‌فرزندش برکات بن محمد را با کلید کعبه به دیدار سلطان سلیم فرستاد و حجاز سلطه عثمانی را به رسمیت شناخت و حکومت حرمین از سوی سلیم به او و پسرش وا‌گذار شد. بدین ترتیب مدینه نیز زیر سلطه شریف مکه درآمد و او به تدریج بر سراسر حجاز حکومت ‌یافت.
حکمرانان عثمانی از اواخر سده یازدهم تلاش کردند تا به تدریج امارت مدینه را نیز از امیران علوی بستانند و به دست شیخ حرم بسپارند. در این مدت، هنوز علویانِ حسنی در مدینه قدرت داشتند و بخشی از اداره سیاسی این شهر در اختیار آن‌ها بود.
[۱۲۳] آثار اسلامی، ص۱۹۷.
در این دوره، مسؤولیت‌های حرم نبوی و امارت مدینه میان چهار تن تقسیم شد: ۱. قاضی که دست‌کم به مدت یک سال از میان ترکان عثمانی انتخاب می‌شد. ۲. شیخ الحرم که بالا‌ترین کارگزار و واسطه قوای دیگر در آستانه و دربار عثمانی بود. او باید در استانبول علوم دینی را می‌آموخت و تبار عثمانی می‌داشت و سنش بیش از ۶۰ سال بود. او محلی ویژه در مسجد نبوی به نام «دکة شیخ الحرم» داشت. حقوق ماهانه شیخ حرم در حد حقوق صدر اعظم عثمانی بود. ۳. رئیس پلیس که مسؤولیتش برقراری امنیت داخلی و ادراه امور انتظامی شهر بود. ۴. استاندار مدینه که فرمانده لشکر و نیروی نظامی مدینه نیز بود. در روز‌های جمعه، مقام‌های یاد شده و نیز مفتی‌های مذاهب چهارگانه، و مدیر خزانه و امور مالی در دفتر شیخ حرم برای بررسی و حل مسائل شهر گرد می‌آمدند که بدان «مجلس اداره» می‌گفتند.
[۱۲۴] فصول من تاریخ المدینه، ص۳۵؛ تاریخ معالم المدینه، ص۳۸۷-۳۸۹.

در این دوره، امیر مدینه تنها یک مقام سنتی تشریفاتی برای اداره امور اوقاف مربوط به اشراف به شمار می‌رفت و نامش در پی نام سلطان عثمانی و امیر مکه که بالاتر از او بود، در خطبه‌ها یاد می‌شد. انجام کارهای تبعیض‌آمیز و فشار کارگزاران عثمانی بر مردم مدینه و مهاجرت اجباری برای بسیاری از آنان برای اجرای سیاست ترک‌سازی حجاز
[۱۲۵] قصة الاشراف و ابن سعود، ص۱۷۴؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۴۰، ۴۸.
و نیز ناآرامی‌ها و نبرد قدرت میان امیران مدینه و عثمانی‌ها به زندگی مردم آسیب فراوان وارد کرد.
[۱۲۶] المدینة المنورة فی التاریخ، ص۱۴۸.
این درگیری‌ها به حدی بود که عبدالرحمن انصاری (م. ۱۳۴۲ق.) در فاصله حدود ۹۰ سال میان ۱۱۱۱ تا ۱۲۰۳ق. هفت درگیری را در مدینه ‌گزارش کرده که با دار و دسته یکی از اغوات مرتبط بود.
[۱۲۷] الاخبار الغریبه، ص۸، ۲۰-۹۰.

در دوران دولت اول سعودی، به سال ۱۲۲۰ق. مدینه به محاصره نیروهای سعودی و وهابی درآمد و امارت مدینه به سعود بن عبدالعزیز سپرده شد. وی با توقیف و تصرف همه اموال موجود در خزائن حرم نبوی، دستور ویران کردن همه گنبد‌های بقیع را صادر کرد.
[۱۲۸] من اخبار الحجاز و النجد، ص۱۰۴؛ عنوان المجد فی تاریخ نجد، ص۱۳۷؛ البقیع، ص۸۴-۸۵.
از این هنگام تا سال ۱۲۲۷ق. مبارک بن مضیان ظاهری از سوی عبدالعزیز بن سعود امارت مدینه را بر عهده داشت.
[۱۲۹] تاریخ امراء المدینه، ص۴۰۰.

با توجه به موج اعتراض مسلمانان کشور‌های اسلامی به ویران‌سازی گنبدهای بقیع، دولت عثمانی که به بازستاندن حرمین شریفین از آل سعود میل داشت، لشکری انبوه را برای تصرف مدینه به حجاز فرستاد و توانست به سال ۱۲۲۷ق. مدینه را از آل سعود بازپس گیرد. در سال ۱۲۳۳ق. به فرمان سلطان محمد عثمانی، بازسازی گنبد‌های بقیع انجام شد.
[۱۳۰] مرآة الحرمین، ص۴۷۸؛ البقیع، ص۹۱-۹۲.

پس از سلطه دیگر بار عثمانیان برمدینه، فرمانده نظامی مدینه، طوسون پاشا، مقام امارت را به استانداری زیر نظر حکمران حجاز تبدیل کرد و استاندار را رئیس شورایی از شیخ الحرم و قاضی شهر و مفتی و... کرد.
[۱۳۱] تاریخ امراء المدینه، ص۴۰۵.
بدرفتاری امیران عثمانی مدینه و افزایش مالیات باعث ناخرسندی مردم ‌شد تا بدان جا که گاه به شورش عمومی می‌انجامید. از جمله در دوره علی پاشا به سال ۱۳۲۶ق. شورش مردم بدان جا کشید که امیر مدینه به فرمان مستقیم سلطان عبد الحمید عثمانی که شکایت مردم مدینه را با تلگراف دریافت کرده بود، برکنار گردید.
[۱۳۲] فصول من تاریخ المدینه، ص۴۱؛ تاریخ امراء المدینه، ص۴۲۰.
در فاصله سال‌های ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۷ق. مدینه به گونه مستقیم با وزارت کشور عثمانی ارتباط یافت و استانی مستقل گشت.
[۱۳۳] تاریخ امراء المدینه، ص۴۲۱-۴۲۲.
(جدول شماره ۶)


در پی شکست و ناکامی دولت عثمانی در جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸م.) شریف حسین به سال ۱۳۳۵ق. خود را خلیفه مسلمانان خواند و پادشاهی مستقل حجاز را اعلان کرد.
[۱۳۴] قصة الاشراف و ابن سعود، ص۲۱۲-۲۱۳؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۴۸-۴۹.
وی برای تاسیس دولتی مستقل از عثمانیان با همکاری انگلستان تلاش نمود. او به سال ۱۳۳۷ق. امارت مدینه را پس از محاصره‌ای طولانی از سلطه عثمانیان بیرون آورد
[۱۳۵] تنظیمات الدوله، ص۸۸؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۴۸-۴۹.
و فرزندش علی را در ۱۷ رجب ۱۳۳۷ق. امیر مدینه تعیین کرد. در این مدت، حدود ۱۸ هزار تن از مردم مدینه که ناچار به هجرت از آن شده بودند، با حمایت دولت‌هاشمی به آن شهر بازگشتند.
[۱۳۶] فصول من تاریخ المدینه، ص۴۹.
اما هنگامی که شریف حسین در اداره حرمین ناکام ماند، آل سعود زمینه را برای تسلط بر حرمین مناسب دید و نخست مکه و سپس مدینه و جده را از دست اشراف بیرون ساخت.
[۱۳۷] تنظیمات الدوله، ص۹۴-۹۵؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۵۵.
مردم مدینه در پی طولانی شدن محاصره شهر به دست نیروهای طرفدار آل سعود، دو پیک نزد ملک عبدالعزیز فرستادند و اعلام کردند که حاضرند به یکی از فرزندان وی تسلیم شوند. عبدالعزیز پسرش محمد را به امارت مدینه برگزید و در ۱۹ جمادی الثانی ۱۳۴۴ق. امارت مدینه رسماً از شریف احمد بن منصور به وی سپرده شد.
[۱۳۸] فصول من تاریخ المدینه، ص۵۵.

ƒامیران مدینه در دولت‌ هاشمیان:
[۱۳۹] تاریخ معالم المدینه، ص۳۸۸-۳۸۹؛ تاریخ امراء المدینه، ص۴۲۶-۴۲۸.
شریف علی بن حسین (۱۳۳۷-۱۳۴۳ق.) ؛ شریف احمد بن منصور (۱۳۴۳-۱۳۴۴ق.) ؛ شریف شحات بن علی (۱۳۴۴ق.) قائم مقام مدینه.


هم‌زمان با تشکیل حکومت سعودی به رهبری ملک عبدالعزیز به سال ۱۳۴۴ق. وی بر این شهر تسلط یافت. او در آغاز به دولت‌های اسلامی وعده داده بود تا در صورت تسلط بر حجاز، آن را به صورت یک جمهوری مشترک میان ملل اسلامی اداره کند؛ اما بر خلاف این قرار، خود را پادشاه حجاز خواند.
[۱۴۰] قصة الاشراف و ابن سعود، ص۳۰۵-۳۰۶.
با تسلط سعودیان وهابی بر مدینه، در این سال، دومین ویران‌سازی بقاع متبرک بقیع به فتوای بزرگان وهابیت و به دست سعودیان روی داد.
[۱۴۱] کشف الارتیاب، ص۲۸۷؛ قصة الاشراف و ابن سعود، ص۳۱۳.
محمد بن عبدالعزیز تا سال ۱۳۸۵ق. امیر مدینه بود. وی در همان آغاز به ریاض بازگشت و افرادی را طی سال‌ها به عنوان وکیل خود با اختیارات امیر در مدینه گماشت.
[۱۴۲] فصول من تاریخ المدینه، ص۵۵.

در این دوران، امیر مدینه از میان فرزندان ملک سعود یا دیگر افراد این خاندان تعیین می‌شد و وظایفی تعریف شده برای او وجود نداشت. تنها امور شرعی و دینی بر عهده قاضی منطقه بود. به سال ۱۳۵۹ق. با تصویب قانون نظام امیران مناطق و مجالس اداری، امیران هر منطقه ملزم به رعایت این قانون شدند که آنان را دارای سلطه بر همه شؤون اداری و جزئی منطقه با رعایت عدل و انصاف می‌نمود.
[۱۴۳] تنظیمات الدوله، ص۱۷۶-۱۸۷.
بر پایه این قانون، وظایف امیر هر منطقه عبارت است از: نظارت بر برقراری نظم و امنیت منطقه، اجرای احکام قضایی در پی نهایی شدن آن، حفظ حقوق و آزادی‌های شهروندان در چارچوب دین و نظام، تلاش برای پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و عمرانی منطقه، کوشش برای رشد خدمات شهری در منطقه، مدیریت استان‌ها و مراکز تابع، حفظ املاک و اموال دولتی، نظارت بر سازمان‌های دولتی و حسن انجام وظایف کارمندان، تماس مستقیم با وزیران و سران دولتی برای رفع نیازها و مدیریت امور منطقه، تقدیم ‌گزارش سالانه به وزیر کشور درباره انجام وظیفه درست ادارات و سازمان‌های منطقه.
[۱۴۴] سایت رسمی وزارت کشور عربستان سعودی.
امیر منطقه مدینه در رتبه وزیر است و نایب امیر دررتبه ممتاز و وکیل امیر در رتبه پسین قرار دارند و استانداری زیر نظر مستقیم وکیل امیر اداره می‌شود.
در دوره سعودی، مدینه گسترش فراوان یافته و از توجه خاص برخوردار بوده است. اما با این گسترش، شکل تاریخی ـ طبیعی شهر نابود شده و نه تنها بسیاری از اماکن متبرک به بهانه این گسترش از میان رفته، بلکه برخی از اماکن تاریخی و نیز کوه‌های مهم کاملا محو شده است
[۱۴۵] آثار اسلامی، ص۲۵۰.
و آن چه که خبیب بن عبدالله در گسترش زمانه عمر بن عبدالعزیز از آن بیم داد، محقق شد. (جدول شماره ۷)


در پی خلافت امام علی(ع) به فراخور رفتار و جهت‌گیری خلفای اموی و عباسی، رفتار امیر مدینه با اهل بیت پیامبر تغییر می‌کرد. در دوران حکومت اشراف بر مدینه که خود به اهل بیت پیامبر نسب می‌بردند، جز در مواردی‌اندک، رویکرد امیران مدینه به اهل بیت را می‌توان مثبت شمرد.
در دوران اموی، امیران مدینه به فرمان معاویه، لعن و دشنام‌گویی به امام علی(ع)
[۱۴۶] تذکرة الخواص، ص۶۵؛ التذکرة الحمدونیه، ج۳، ص۳۹۶.
بر منابر مدینه را همچون امیران دیگر مناطق اجرا می‌کردند.
[۱۴۷] شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۹؛ الفخری، ص۱۲۹؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۱۶-۳۱۷.
مروان بن حکم،
[۱۴۸] الکامل، ج۴، ص۱۹۳.
حجاج بن یوسف،
[۱۴۹] المعرفة و التاریخ، ج۲، ص۶۱۷؛ نک: الغارات، ج۲، ص۸۴۲-۸۴۳.
و هشام بن اسماعیل
[۱۵۰] تاریخ طبری، ج۱۱، ص۶۳۱؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۲۱۵.
از این امیران بودند. امارت مجدد مروان بن حکم بر مدینه، به منزله قدردانی معاویه از وی به سب بسیج دو هزار نیروی اموی در جلوگیری از دفن امام حسن(ع) کنار جدش رسول خدا بود.
[۱۵۱] الطبقات، خامسه۱، ص۳۶۴-۳۶۵؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۲۸-۲۲۹.

در دوران امارت ولید بن عتبه، میان امام حسین(ع) و ولید اختلافی ملکی روی داد. ولید قصد داشت بخشی از املاک امام را غصب کند. امام سوگند خورد که اگر ولید از این کار دست برندارد، با یاری خواستن از اعضای حلف الفضول، داد خود را از ولید بستاند. این تهدید که با اعلام آمادگی برخی اعضای این پیمان چون عبدالله بن زبیر رویارو شد، ولید را از تصمیم خود منصرف ساخت.
[۱۵۲] السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴-۱۳۵؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴.
همچنین در زمانه امارت وی در پی مرگ معاویه، یزید به او فرمان داد تا امام حسین(ع) و ابن زبیر و ابن عمر را ناچار به بیعت با یزید کند. این افراد با نرمی از بیعت با یزید سر باززدند.
ولید بر خلاف نظر مروان و به روایتی بر خلاف فرمان یزید
[۱۵۳] الفتوح، ج۵، ص۱۷-۱۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.
که از او می‌خواست در صورت خودداری این افراد گردنشان را بزند، قتل امام حسین را گناهی عظیم شمرد که در برابر همه دارایی‌های دنیا، به انجام آن تن نمی‌دهد. به گزارشی، او این کار را قطع رحم دانست و این افراد مخفیانه به مکه رفتند.
[۱۵۴] الفتوح، ج۵، ص۱۵-۲۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۳؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۶۹-۱۷۰.
یزید به دلیل این مدارای ولید بن عتبه، وی را از امارت مدینه برکنار کرد.
[۱۵۵] تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۷۰.
ولید در دوران امارتش مانع دیدار دوستان امام حسین با ایشان می‌شد و به این سبب، ایشان به وی اعتراض می‌نمود.
[۱۵۶] انساب الاشراف، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۳؛ ج۳، ص۱۵۶-۱۵۷.

به ‌گزارش‌هایی در منابع اهل سنت، برخی امیران مدینه مانند مروان و سعید بن ابی عاص با اهل بیت رابطه مناسب داشتند.
[۱۵۷] الکامل، ج۴، ص۱۹۳؛ الصراط المستقیم، ج۳، ص۲۱۸.
این ‌گزارش‌ها اسناد معتبر ندارند و بر فرض پذیرش، باید آن را به طور نسبی در مقایسه با رفتار دیگر امیران مدینه ارزیابی کرد. خودداری امام حسن و امام حسین یا فقط امام حسین از ازدواج خواهرشان‌ام کلثوم با سعید بن عاص در دوران امارتش بر مدینه
[۱۵۸] تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۲۷؛ نک: البدایة و النهایه، ج۸، ص۸۶.
و جواب رد به خواستگاری امیر مدینه مروان بن حکم از دختر عبدالله بن جعفر برای ازدواج با یزید
[۱۵۹] انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۳.
شواهدی دیگر بر بطلان این ادعا هستند.
از دیگر امیران دشمن اهل بیت در این دوره، می‌توان به حجاج بن یوسف ثقفی اشاره کرد. او افزون بر سب و اهانت به امام علی و حسنین: مردم را با شکنجه و تهدید یا تشویق و تطمیع، به این کار وادار می‌کرد.
[۱۶۰] انساب الاشراف، ج۷، ص۳۸۳؛ الطبقات، ج۶، ص۱۶۸؛ نک: الغارات، ج۲، ص۸۴۱-۸۴۳.
در پی سرکوب ابن زبیر به سال ۷۴ق. از سوی عبدالملک، او امارت مدینه و مکه و طائف را یافت. وی در مدینه مردم را آماج اهانت‌ها و تهدید‌های خود قرار داد و به بهانه حمایت نکردن آنان از عثمان، بر گردن برخی صحابه داغ نهاد.
[۱۶۱] التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۸۵.

با امارت هشام بن اسماعیل مخزومی، مرحله جدید اهانت به امام علی(ع) بر منبر‌ها و ستم‌های فراوان به علویان آغاز شد.
[۱۶۲] تاریخ طبری، ج۱۱، ص۶۳۱؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۱۲؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۲۱۵.
وی به طور ویژه امام سجاد(ع) را بسیار آزرد.
[۱۶۳] الطبقات، ج۵، ص۹۵، ۱۷۰؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۶۳۱؛ ج۶، ص۴۲۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۳.
در پی مرگ عبدالملک به سال ۸۶ق. پسرش ولید پس از دو سال هشام بن اسماعیل را برکنار نمود
[۱۶۴] تاریخ خلیفه، ص۲۴۱؛ المنتظم، ج۶، ص۲۷۹.
و به جای او عمر بن عبدالعزیز را گمارد و به او فرمان داد تا هشام را در جایی نزدیک‌ دار مروان ناچار به ایستادن کند تا هرکس از او شکایتی دارد، دادخواهی نماید.
[۱۶۵] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۴۲۷-۴۲۸.
هشام که بیش از همه به امام سجاد آزار داده بود، از همه بیشتر از مجازات ایشان بیم داشت؛ اما ایشان به اطرافیان و پیروانش سفارش کرد تا از هشام شکایت نکنند. در پی این رفتار، هشام با خواندن آیه «الله اعلم حیث یجعل رسالته» انعام/۶، ۱۲۴ به شایستگی خاندان رسالت اعتراف کرد.
[۱۶۶] الطبقات، ج۵، ص۱۷۰؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۴۲۸؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۱۲.
هشام به فرمان عبدالملک، آل علی و آل زبیر را ناچار به دشنام‌گویی به امیر مؤمنان و زبیر نمود و آنان را برای واداشتن به این کار شکنجه داد.
[۱۶۷] انساب الاشراف، ج۹، ص۴۵۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۶۸.
سب و لعن امام علی(ع) ادامه یافت تا این‌که در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز در سال ۹۱ق. به جای لعن ایشان آیه {اِنَّ اللهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْل... } در خطبه خوانده ‌شد.
[۱۶۸] الطبقات، ج۵، ص۳۰۷؛ الفخری، ص۱۲۹؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۱۷.
وی در دوران امارتش در مدینه، به اهل بیت اظهار دلبستگی می‌کرد و آنان را محبوب‌ترین افراد، حتی برتر از خاندان خود، نزد خویش می‌دانست.
[۱۶۹] الطبقات، ج۵، ص۳۰۲؛ سبل الهدی، ج۱۱، ص۱۵.

در دوره امارت عبدالرحمن بن ضحاک فهری بر مدینه،
[۱۷۰] التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۰۹.
وی فاطمه دختر امام حسین(ع) را تهدید کرد که اگر به ازدواج او درنیاید، پسرش عبدالله را به تهمت شرب خمر شلاق خواهد زد. این تهدید باعث شد که فاطمه نزد خلیفه یزید بن عبدالملک (حک: ۱۰۱-۱۰۵ق.) شکایت کند و یزید عبدالرحمن را برکنار و مجازات کرد.
[۱۷۱] انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۷-۱۹۸؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۱۳؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۳۹۵-۳۹۶.
امیران اموی مدینه افزون بر فشار مستقیم بر علویان، از سیاست تفرقه‌اندازی میان آنان نیز استفاده می‌کردند. از جمله این تلاش‌ها، ایجاد اختلاف میان سادات حسنی و حسینی در اداره اوقاف اختصاصی آنان بود. خالد بن عبدالملک، امیر مدینه از سوی هشام، زید بن علی و عبدالله بن حسن را فرمان داد تا برای اثبات برتری تیره خود جهت اداره اوقاف، با یکدیگر در مسجد پیامبر مناظره کنند و افتخارات خود و نقطه ضعف‌های رقیبشان را بیان نمایند. اما این دو نفر پس از دیدن نتایج این اختلاف، از شکایت نزد امیر پشیمان شدند و از حق خود انصراف دادند.
[۱۷۲] تاریخ طبری، ج۷، ص۱۶۴؛ تجارب الامم، ج۳، ص۱۲۹-۱۳۰؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۱۹.

در دوره عباسیان، برخی امیران مدینه به آزار و دستگیری علویان مامور شدند. شماری از آنان عبارتند از: محمد بن خالد قسری، ریاح بن عثمان مری،
[۱۷۳] تاریخ طبری، ج۷، ص۵۳۱-۵۳۲؛ تاریخ الاسلام، ج۹، ص۱۷.
عمر بن عبدالعزیز عمری،
[۱۷۴] مقاتل الطالبیین، ص۲۹۴-۲۹۶.
بَکّار بن عبدالله زبیری،
[۱۷۵] تاریخ طبری، ج۸، ص۲۴۴؛ تجارب الامم، ج۳، ص۵۰۹-۵۱۰.
عمرو بن فرج رُخجی،
[۱۷۶] مقاتل الطالبیین، ص۴۷۹.
عیسی بن یزید جلودی.
[۱۷۷] شرح الاخبار، ج۳، ص۳۳۷؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۷۲.
نخستین امیر عباسی در مدینه، داود بن علی بن عبدالله عموی سفاح بود.
[۱۷۸] انساب الاشراف، ج۳، ص۸۳؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۴۵۸.
وی به سبب قتل صحابی امام صادق، معلی بن خنیس، و آزار اهل بیت مورد نفرین ایشان واقع شد و در همان شب به طور ناگهانی درگذشت.
[۱۷۹] شرح الاخبار، ج۳، ص۳۰۲-۳۰۳؛ الارشاد، ج۲، ص۱۸۴-۱۸۵؛ اعلام الوری، ج۱، ص۵۲۴.



از میان امیران مدینه، تنها مروان بن حکم بود که معاویه در پی درخواست او به سال ۴۰ق. فدک را به وی بخشید تا اهل بیت را خشمگین کند.
[۱۸۰] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۳؛ فدک، ص۲۱۰.
البته معاویه به سال ۴۸ق. آن را از او بازستاند.
[۱۸۱] تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۱؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۵.
اما دیگر بار آن را به او بازگرداند و فدک از وی به عمر بن عبدالعزیز رسید.
[۱۸۲] الطبقات، ج۵، ص۳۰۳.
امیر مدینه ابوبکر بن عمر بن حزم در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز، به فرمان وی که درباره فدک و سهم خمس بنی‌هاشم و مقام حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) با او مشورت کرده و حدیث شنیده بود،
[۱۸۳] الطبقات، ج۵، ص۳۰۳-۳۰۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۸.
فدک را به فرزندان حضرت فاطمه۳ بازگرداند. به گزارشی، او با فشار امویان بر این اساس که این کار باعث خدشه به فرمان خلفای پیشین است، فدک را بازستاند و تنها درآمدش را میان آنان تقسیم کرد.
[۱۸۴] شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۸؛ الشافی فی الامامه، ج۴، ص۱۰۲-۱۰۴.
این وضع چندان نپایید و امیر مدینه در دوران یزید بن عبدالملک دیگر بار فدک را تا پایان دولت اموی از علویان غصب کرد.
[۱۸۵] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۶.
در دوران بنی‌عباس نیز تنها در زمانه‌اندکی از خلفا، فدک به مالکان واقعی آن رسید. از جمله در دوره مامون به سال ۲۱۰ق. قُثَم بن جعفر، امیر مدینه، فرمان یافت تا نامه خلیفه در تخطئه غصب فدک را در موسم حج بخواند و آن را به علویان فاطمی بازگرداند.
[۱۸۶] فتوح البلدان، ص۴۲؛ معجم البلدان، ج۴، ص۲۴۰؛ الکامل، ج۲، ص۲۲۵.
این وضع تا خلافت متوکل دوام آورد. وی فدک را در اختیار یکی از فرماندهانش، عبدالله بن عمر بازیار، قرار داد و او نخل‌هایی را که پیامبر با دستان خود کاشته بود، از ریشه درآورد.
[۱۸۷] شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۷؛ فدک فی التاریخ، ص۳۶-۴۲؛ کشف الغمه، ج۲، ص۱۱۷.
با توجه به مدارکی که امیران مدینه در دوره اشراف را متولیان موقوفات اشراف می‌شمرد، گویا آن چه از فدک باقی مانده بود، در این دوره در اختیار اشراف ماند. البته ‌گزارشی که به صراحت این مطلب را تایید کند، یافت نشده است. تنها ‌گزارشی درباره حسن بن ابی حسین مُهَفهَف از اشراف حسنی بر جا مانده است که در خلافت معتضد عباسی به فرمان او سرپرست فدک شد و این در دودمانش باقی ماند.
[۱۸۸] عمدة الطالب، ص۸۶؛ تحفة الازهار، ج۱، ص۱۸۳.



بیشتر امیران مدینه با توجه به وابستگی مالی و سیاسی به قطب‌های دیگر، نقشی مستقیم در عمران مدینه نداشتند و آنان معمولاً کار‌گزار بانیان دیگر در این زمینه بوده‌اند. در این میان، نام چند امیر که نقشی برجسته‌تر در این زمینه داشته‌اند، آمده است. به ‌گزارش سمهودی، مروان بن حکم در دوران امارتش بر مدینه، به دستور معاویه، از قسمت عالیه در جنوب مدینه، قناتی را به سوی شمال مدینه در کنار کوه احد حفر کرد. در اثنای عملیات حفاری، بدن شهدای احد بیرون آمد و فرزندانشان به دفن آن همت کردند.
[۱۸۹] وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۲۲؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۲۹؛ نک: تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۱، ص۱۶-۱۷.
او همچنین محوطه پیرامونی مسجد را سنگ‌فرش نمود و خانه‌ای را کنار مسجد برای خود ساخت که بعدها به عنوان ‌دار مروان و ‌دار الاماره مدینه شناخته ‌شد. همچنین با حفر قنات از پشت مسجد قبا، چشمه معروف به زرقاء را در برابر مسجد النبی جاری ساخت.
[۱۹۰] تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۱، ص۱۷؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۴۹؛ المعالم الاثیره، ص۲۰۴.

عمر بن عبدالعزیز به فرمان ولید بن عبدالملک، با خرید خانه‌های پیرامون مسجد نبوی و حجره‌های همسران پیامبر، آن‌ها را ویران ساخت و به مسجد نبوی افزود. او در پاسخ به اعتراض خُبَیب بن عبدالله بن زبیر که این کار را مایه محو آثار اسلامی و قراین تاریخی و تفسیری آیات قرآن دانست، او را شکنجه کرد و سبب مرگ وی شد.
[۱۹۱] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۹۳؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۳۴۵-۳۴۶.
امیر مدینه، حسن بن زید بن حسن به سال ۱۵۰ق. در خلافت مهدی عباسی، مرمر روبه‌روی منبر پیامبر را عوض کرد و این قسمت از مسجد را گسترش داد.
[۱۹۲] تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۷-۱۸؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۶۴.

به ‌گزارش سمهودی، عبدالواحد بن عبدالله به سال ۱۰۴ق. در دوران امارتش برای مسجد النبی ایوان شُرفات ساخت.
[۱۹۳] وفاء الوفاء، ج۲، ص۹۸.
به سال ۱۶۱ق. مهدی عباسی فرمان گسترشی گسترده را با مساحت تقریبی ۲۴۵۰ متر به امیر مدینه جعفر بن سلیمان صادر کرد که تا سال ۱۶۶ق. به طول انجامید و مهم‌ترین گسترش دوران عباسی بود.
[۱۹۴] وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۰۶؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۹۸؛ عمارة و توسعة المسجد النبوی، ص۱۱۲.

در امارت عبدالصمد بن علی عباسی، عموی منصور، به سال ۱۵۶ق. آب‌گرفتگی معابر مدینه تا نزدیک مسجد النبی روی داد که با راهنمایی برخی پیران شهر، آبراهی برای تخلیه آب‌های مدینه در یکی از بستان‌های صدقات پیامبر به نام «برقه» یافت شد که آب را از مرکز مدینه به سوی وادی بطحان انتقال می‌داد و بدین ترتیب، مشکل آب‌گرفتگی از میان رفت.
[۱۹۵] تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۱، ص۱۶۹-۱۷۰؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۲۱۴؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۶۲.
امیر مدینه داود بن عیسی به سال ۱۷۸ق. هزینه روغن چراغ‌های مسجد مدینه را که تا پیش از آن بر عهده بازاریان مدینه بود، بر عهده بیت المال نهاد.
[۱۹۶] صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۸؛ الدرة الثمینه، ص۱۲۲.

امیر مدینه در خلافت‌هارون، ابوالبختری وهب بن وهب، به سال ۱۹۳ق. تعدادی از تیرهای چوبی شکسته سقف مسجد را تعویض کرد.
[۱۹۷] وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۲۳-۱۲۴، ۲۰۵.
وی برای پیشگیری از نفوذ آب به سوی قبله مسجد النبی، دیوار آن سمت را با سنگ پوشاند. همچنین مسجد مقمل را که به فاصله دو روز از مدینه در مردابی قرار داشت و پیامبر در آن نماز خوانده بود، با هزینه ۸۰ درهم در دوران امارت خود بازسازی کرد.
[۱۹۸] وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۰۵.

مسجد النبی هنگام برخورد صاعقه به مناره آن در سال ۸۸۶ق. دچار آتش‌سوزی شد و همه سقف آن تخریب گشت. امیر مدینه، منیف بن شیحة بنهاشم، و به گزارشی، زین الدین فیصل جمازی، برای خاموش کردن آتش مسجد بسیار کوشید و جهت بازسازی آن، نخست با مستعصم عباسی و در پی مایوس شدن از او که گرفتار حمله هلاکو به بغداد شده بود، با قایتبای مملوکی نامه‌نگاری کرد و بازسازی آن را به سال ۸۹۱ق. به انجام رساند.
[۱۹۹] وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۸۵؛ المغانم المطابه ج۲، ص۴۵۲؛ اعیان الشیعه، ج۱۱، ص۱۳۸.

درخواست شیخ الحرم و امیر وقت مدینه، داود پاشا، و نیز اشراف مدینه از سلطان عبدالمجید اول عثمانی در باب ضرورت بازسازی مسجد النبی باعث شد تا به فرمان وی بازسازی عظیمی طی سال‌های ۱۲۵۵ تا ۱۲۷۷ق. در مسجد نبوی انجام شود. در این تلاش، افزون بر بازسازی نقاط آسیب دیده در حدود ۱۲۹۳ متر مربع به فضای مسجد النبی افزوده شد.
[۲۰۰] فصول من تاریخ المدینه، ص۹۸؛ عمارة و توسعة المسجد النبوی، ص۱۴۶-۱۵۳.

امیر مدینه، جماز بن ابی عیسی شیحه، به سال ۶۵۷ق. بر روی کوه سَلع در شمال مدینه، قلعه امیر مدینه را ساخت تا از فراز آن بر همه جای شهر اشراف داشته باشد.
[۲۰۱] تحفة الازهار، ج۲، ص۳۷۰؛ معالم المدینة المنوره، ج۱، ق۱، ص۳۳۴.
این قلعه با مساحت ۱۵۰۰۰ متر مربع و دیوارهایی به طول ۳۰۰۰ متر و ارتفاع ۱۵ متر به سال ۹۹۴ق. به دست سلطان سلیمان عثمانی برای استفاده نیروهای نظامی عثمانی بازسازی و تجهیز شد.
[۲۰۲] تحفة الازهار، ج۲، ص۳۴۶؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۵۰.

امیر مدینه، زین الدین ضَیغَم/ ضَغِیم منصوری به سال ۸۸۱ق. مسجد امام علی(ع) نزدیک مسجد غمامه در ناحیه مصلای عید
[۲۰۳] وفاء الوفاء، ج۳، ص۷؛ مرآة الحرمین، ص۴۷۱.
و نیز مسجد منسوب به امام علی از مساجد سبعه مشهور به مساجد فتح را به سال ۸۷۶ق. بازسازی کرد.
[۲۰۴] وفاء الوفاء، ج۳، ص۴۴؛ تحفة الازهار، ج۲، ص۴۴۳.
وی همچنین دروازه غربی مدینه به نام باب الحوش را ساخت.
[۲۰۵] وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۷۲.

در روزگار سلطان عبدالمجید (۱۲۶۵-۱۲۷۷ق.) بازسازی گسترده مسجد النبی با نظارت امیر مدینه صورت گرفت.
[۲۰۶] تاریخ و آثار اسلامی، ص۲۲۲؛ آثار اسلامی، ص۲۶۵.

امیران مدینه در تفاخر و فضل‌فروشی میان اهل مدینه و مکه نقش داشتند و گاه به این کار دامن می‌زدند. از جمله، مروان بن حکم در پی سخنی طولانی در فضیلت مکه که ایهام بی‌توجهی به مدینه را داشت، مورد اعتراض برخی صحابه قرار گرفت که مدعی برتریِ مدینه بودند.
[۲۰۷] شرف المصطفی، ج۲، ص۴۰۷؛ امتاع الاسماع، ج۱۰، ص۳۶۴.
نیز داود بن عیسی بن موسی عباسی که به امارت حرمین برگزیده شده و پسرش سلیمان را به نیابت خود امیر مدینه کرده بود، مدتی طولانی در مکه ساکن شد. طولانی شدن سکونت وی در مکه باعث نامه‌نگاری مدنیان و سرودن اشعاری در فضیلت سکونت در مدینه شد که با تشویق داود، از جانب شعرای مکه پاسخ گرفت.
[۲۰۸] محاضرة الابرار، ج۱، ص۲۶۴؛ تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۷۵.
دامنه این اختلاف به امامان مذاهب گوناگون نیز رسید؛ چنان‌که مالک بر خلاف ابوحنیفه و شافعی و ابن حنبل، مدینه را برتر می‌دانست.
[۲۰۹] شرح الشفا، ج۲، ص۱۶۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۲۴؛ امتاع الاسماع، ج۱۰، ص۳۴۶؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۴۰.
این رفتار امویان و عباسیان را می‌توان به دلیل وابستگی قومی ایشان به مکه و نیز فضل‌فروشی به انصار دانست.


امیر مدینه از نخست فاقد نیروی نظامی کارآمد بود. به همین دلیل، کمتر توان رویارویی با نیروهای مهاجم را داشت و در صورت رویارویی، همچون واقعه‌های قدید و حره، جز شکست به نتیجه‌ای دست نمی‌یافت. شاید به همین دلیل، بسیاری از امیران ترجیح می‌دادند که شهر را بدون خونریزی به نیروی مهاجم وا‌گذار کنند؛ مانند ابوایوب انصاری، امیر مدینه به سال ۳۹ق. و نیز احمد بن منصور، واپسین امیر مدینه به سال ۱۳۴۴ق. پیش از سیطره سعودیان. این ضعف از عوامل مهم دخالت قدرت‌های منطقه‌ای مجاور در امارت مدینه بود؛ چنان‌که بارها حکمرانان مملوکی و ایوبی و عثمانی با ارسال نیروی نظامی، امیران نافرمانبردار مدینه را سرکوب کرده، به زندان می‌افکندند، مانند اتفاقی که برای عنان بن مغامس بن رمیثه به سال ۷۸۸ق. روی داد.
[۲۱۰] الضوء اللامع، ج۶، ص۱۴۷-۱۴۸.
هرچند مدینه نیروی نظامی درخور توجهی نداشت، منابع از حضور لشکر مدینه در برخی رویدادها یاد کرده‌اند؛ از جمله در دوران ولید بن عبدالملک (حک: ۸۶-۹۶ق.) ۱۵۰۰ تن و در دوران هشام ۴۰۰۰ تن رهسپار کشورگشایی شدند.
[۲۱۱] الطبقات، ج۵، ص۱۵۴؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۵۲-۴۵۳.

ناتوانی امیران مدینه در تامین امنیت شهر و راه‌های منتهی به آن، موجب تعرض و غارت اعراب بدوی شد.
[۲۱۲] التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۶۹.
غارتگری قبیله «زِعب» به سال ۵۴۵ق. از آن جمله بود که باعث شد در موسم حج، مدینه جز شماری‌اندک زائر نداشته باشد.
[۲۱۳] الکامل، ج۱۱، ص۱۴۸-۱۴۹؛ الوافی بالوفیات، ج۲۹، ص۸۵؛ تاج العروس، ج۲، ص۵۵، «زعب.
هجوم قبایل غارتگر عرب به کاروان همسر خلیفه و خواهر سلطان مسعود سلجوقی در ۵۴۵ق. نشان دهنده اوج گستاخی قبایل عرب در غارت کاروان‌های حاجیان و ناامنی راه‌ها است.
[۲۱۴] تاریخ الاسلام، ج۳۷، ص۲۷؛ شذرات‌الذهب، ج۴، ص۱۳۹؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۷۴.
کار به جایی رسید که به سال ۵۹۰ق. در امارت سالم بنهاشم، در نبود او، اعراب قبیله زعب به مدینه حمله کردند و برادر امیر، قاسم، برای دفاع از شهر بیرون رفت و در این راه جان نهاد.
[۲۱۵] الکامل، ج۱۲، ص۱۱۰؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۹۳.

حمله صلیبیان به فرماندهی ریموند دی شامون اَرناط طی دو عملیات پیاپی به سوی مدینه در سال‌های ۵۷۷ و ۵۷۸ق. از دیگر شواهد ضعف نیروی نظامی امیر مدینه است که توانایی رویارویی با یک نیروی ۳۰۰ نفره را نداشت. لشکر ایوبیان این نیروها را که تا رسیدن به مدینه یک روز فاصله داشتند، سرکوب کرد.
[۲۱۶] السلوک، ج۱، ص۱۰-۱۱؛ تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۲۶؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۸۶-۱۸۹.
تنها در دوران عثمانی و‌هاشمی، قلعه مدینه بازسازی شد و یک نیروی نظامی در آن‌جای گرفت. (همین مقاله)


یکی از مسؤولیت‌های امیر مدینه، نظارت بر گردآوری زکات و درآمد و بودجه در دوران گوناگون بود.
[۲۱۷] حجاز در صدر اسلام، ص۲۳۱.
زکات مدینه در سال‌های نخست حکومت امویان، میان مردم تقسیم می‌شد. اما پس از مدتی به افرادی ویژه که نامشان در دیوان خلیفه ثبت شده بود، اختصاص یافت و باقیمانده آن به دمشق فرستاده می‌شد.
[۲۱۸] التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۵۳؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۲۲۸.
به دستور عمر بن عبدالعزیز، خلیفه وقت، زکات هر منطقه را به جای ارسال به مرکز خلافت، در همان منطقه میان نیازمندان تقسیم می‌کردند. به همین دلیل، در این زمان، وضع اقتصادی مدینه رشدی روزافزون یافت.
[۲۱۹] نک: الطبقات، ج۵، ص۲۶۸؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۰۶.
در دوران بنی‌امیه، برخی گزارش‌ها از محدودیت اختیارات امیر مدینه در امور اقتصادی حکایت دارد. ابراهیم بن هشام مخزومی، از امیران مدینه، در پی اعتراض مدنیان به این‌که عطای آنان از بودجه زکات و صدقه تامین شده و این درخور شان آنان نیست، برای ساکت کردن مردم، ناگزیر از کسب تکلیف از خلیفه هشام بن عبدالملک و دریافت دستور مستقیم او برای تامین عطای آنان از درآمد سرزمین‌های فتح شده بود.
[۲۲۰] الطبقات، ج۵، ص۳۲۳؛ تاریخ دمشق، ج۷، ص۱۵۳؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۱۵.
به رغم هدایای همراه کاروان‌های حج، کمبود بودجه باعث شد تا امیران مدینه از سال ۵۲۰ق. درآمد صدقات و موقوفات پیامبر را نیز به دارایی‌های خود بیفزایند، بی‌آن که هیچ یک از خلفای عباسی یا فاطمی آنان را نکوهش کنند.
[۲۲۱] وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۴؛ ج۲، ص۱۴۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۷۰.
همچنین برخی امیران مدینه همچون منصور بن جماز برای حل این مشکل، به گردآوری خمس افزون بر مالیات‌های دیگر از مردم مدینه پرداختند
[۲۲۲] تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۳۲.
و امیران مدینه بارها به دست‌اندازی بر ذخایر نبوی روی آوردند؛ از جمله طفیل بن منصور بن جماز به سال ۷۵۰ق. و جماز بن هبه در ۸۱۱ق. و عجلان بن نعیر در ۸۳۰ق. و ثابت بن نعیر و غریر بن هیازع در ۸۲۴ق. نیز حسن بن زبیری در ۹۰۱ق. قصد داشت با گرو نگه‌ داشتن ۱۴ تن از ثروتمندان مدینه، اموال آنان را مصادره کند و به غارت برخی قندیل‌های طلا و نقره و هدایای حرم نبوی پرداخت.
[۲۲۳] وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۴۱-۱۴۲، ۱۵۳؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۵؛ تحفة الازهار، ج۲، ص۴۱۶؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۳۲۰.
همچنین به سال ۸۶۲ق. به فرمان سلطان مملوکی مصر، مالیات مکوس برداشته شد و به جای آن، سلطان درآمد یک آبادی را برای امیر مدینه قرار داد.
[۲۲۴] غایة المرام، ج۱، ص۵۴۳.

پس از وابسته شدن امیران مدینه به محمد بن برکات، امیر مکّه، درآمد‌های مالی آنان سخت کاهش یافت و به برخی اوقاف محدود شد.
[۲۲۵] وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۴۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۳۱۸.



۱. لسان العرب، ج‌۴، ص۲۶-۲۷؛ الصحاح، ج‌۲، ص۵۸۱؛ تاج العروس، ج‌۶، ص۳۲، «امر.
۲. الکافی، ج‌۴، ص۲۷۲؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۱، ص۹۵۳-۹۵۴؛ جواهر الکلام، ج‌۲۰، ص۵۲.
۳. نک: فصول من تاریخ المدینه، ص۵۵.
۴. تاریخ طبری، ج۹، ص۱۶۷؛ الکامل، ج۶، ص۴۲۰، ۵۲۱؛ نهایة الارب، ج۲۲، ص۲۵۸-۲۵۹.
۵. السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۵؛ فتوح‌البلدان، ص۷۸؛ التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۱۶.
۶. مسند احمد، ج۲، ص۲۴۴؛ فتح الباری، ج۸، ص۱۹۱؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۱۳۴.
۷. المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۳۰۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۶۵؛ الادارة فی عصر الرسول، ص۱۱۰.
۸. السیرة النبویه، ج۲، ص۵۰۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۶۸؛ الادارة فی عصر الرسول، ص۱۱۰.
۹. الاحکام السلطانیه، ماوردی، ص۵۱؛ الاحکام السلطانیه، ابن فراء، ج۱، ص۳۰.
۱۰. العقد الثمین، ج۵، ص۳۵۵؛ غایة المرام، ج۱، ص۲۳۳.
۱۱. تحفة المحبین، ص۵۳؛ نک: تاریخ امراء المدینه، ص۲۴۹.
۱۲. فصول من تاریخ المدینه، ص۳۵؛ تاریخ امراء المدینه، ص۲۴۹.
۱۳. الفهرست، ص۱۲۵.
۱۴. موسوعة مکة المکرمه، ج۳، ص۴۳۸؛ الاعلام، ج۱، ص۲۶۷؛ هدیة العارفین، ج۱، ص۱۴.
۱۵. تحقیق الامنیه، ص۱۲-۶۲.
۱۶. نک: البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۰؛ بهجة النفوس، ج۱، ص۱۳۶؛ العرب فی العصور القدیمه، ج۱، ص۳۴۲.
۱۷. الادارة فی عصر الرسول، ص۱۰۷-۱۰۸.
۱۸. تاریخ خلیفه، ص۶۰؛ نک: الطبقات، ج۴، ص۱۵۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۹۸.
۱۹. السیرة الحلبیه، ج۲، ص۲۸۰؛ الادارة فی عصر الرسول، ص۹۷-۹۸.
۲۰. تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۹۱.
۲۱. التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۱۷.
۲۲. تاریخ خلیفه، ص۱۳۵؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۱۳؛ ج۲، ص۳۶۵.
۲۳. تاریخ طبری، ج۵، ص۹۳؛ اسد الغابه، ج۱، ص۲۱۳، ۲۱۸؛ امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۲۳۷.
۲۴. انساب الاشراف، ج۲، ص۴۵۴؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۲۱.
۲۵. الطبقات، خامسه۲، ص۱۸۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۳۹؛ الاستیعاب، ج۱، ص۱۶۲؛ الکامل، ج۳، ص۳۸۳، ۳۸۵.
۲۶. انساب الاشراف، ج۲، ص۴۵۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۰؛ الغارات، ج۲، ص۶۳۹.
۲۷. التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۹؛ تاریخ امراء المدینه، ص۴۴-۵۱؛ تاریخ معالم المدینه، ص۳۸۲.
۲۸. شرف المصطفی، ج۴، ص۲۰-۲۱.
۲۹. التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۸؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۲۱۹.
۳۰. نک: تاریخ طبری، ج۵، ص۲۹۴؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۴۸؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۸۲-۸۳، ۲۱۹، ۲۲۵.
۳۱. المدینة فی العصر الاموی، ص۲۱۹-۲۲۵.
۳۲. التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۴۸؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۸۲؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۲۲.
۳۳. مروج الذهب، ج۳، ص۱۲۲.
۳۴. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۳۹؛ الغارات، ج۲، ص۶۰۲-۶۰۳؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۲۱.
۳۵. انساب الاشراف، ج۶، ص۲۹۱؛ تاریخ دمشق، ج۱۲، ص۸۷-۸۸.
۳۶. التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۲۴؛ آثار اسلامی، ص۵۷-۵۸.
۳۷. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۹۸-۱۹۹؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۸۲-۸۳.
۳۸. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۵.
۳۹. الطبقات، خامسه۲، ص۷۴-۷۵؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۲۹۰-۲۹۱؛ المحبر، ص۴۸۱.
۴۰. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۰؛ المنتظم، ج۶، ص۳۱۷؛ نک: انساب الاشراف، ج۵، ص۶۰۵.
۴۱. تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸.
۴۲. المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۶۶۰؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۲۶۱.
۴۳. تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۷۰-۲۷۱؛ نک: وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۵۸-۲۶۰؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۱۷.
۴۴. تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۷۱؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۶۰؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۲۷.
۴۵. التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۵۱؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۱۷۷-۱۸۱.
۴۶. انساب الاشراف، ج۸، ص۱۲۸-۱۲۹.
۴۷. تاریخ طبری، ج۶، ص۴۲۷-۴۲۸؛ الکامل، ج۴، ص۵۲۶؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۹۵.
۴۸. تاریخ طبری، ج۶، ص۴۸۱-۴۸۲؛ تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۸۹؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۰۰-۴۰۱.
۴۹. الطبقات، ج۵، ص۳۳۵-۳۳۶؛ المنتظم، ج۷، ص۲۰۶؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۳۰۸.
۵۰. انساب الاشراف، ج۸، ص۱۲۷؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۳۱.
۵۱. الطبقات، ج۵، ص۱۱۵-۱۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۲۳۳-۲۳۴؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۸۸-۳۸۹؛ الاعلام، ج۱، ص۲۷.
۵۲. تاریخ طبری، ج۷، ص۱۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۰۶.
۵۳. انساب الاشراف، ج۹، ص۲۹۶-۳۰۴؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۳۵-۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۰-۲۱۱.
۵۴. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۱-۳۲۴.
۵۵. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۲-۳۲۴؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۸۰-۳۸۳؛ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۰۹.
۵۶. البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۱۹-۲۲۰، ۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.
۵۷. المنتظم، ج۶، ص۱۶.
۵۸. تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۳-۲۵.
۵۹. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱، ۲۴۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۱۹-۲۲۰.
۶۰. التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۸۲؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۱۷۲-۱۷۴.
۶۱. التاریخ الشامل، ج۲، ص۴.
۶۲. تاریخ طبری، ج۸، ص۵۲۹.
۶۳. تاریخ طبری، ج۸، ص۲۰۰-۲۰۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۲۸۵.
۶۴. مقاتل الطالبیین، ص۳۹۷.
۶۵. مروج الذهب، ج۴، ص۹۱، ۹۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۶.
۶۶. الکامل، ج۶، ص۸۰؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۱۰۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۵۳.
۶۷. الطبقات، ج۵، ص۵۰۵؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۷۶.
۶۸. تاریخ خلیفه، ص۳۴۱.
۶۹. المعارف، ص۴۸۹.
۷۰. المنتظم، ج۸، ص۶۸-۶۹.
۷۱. تاریخ طبری، ج۷، ص۶۱۰-۶۱۴؛ تجارب الامم، ج۳، ص۴۰۹-۴۱۳؛ الکامل، ج۵، ص۵۵۵-۵۵۶.
۷۲. التاریخ الشامل، ج۲، ص۵۷-۶۰.
۷۳. تاریخ طبری، ج۸، ص۱۳۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۶۱.
۷۴. تاریخ خلیفه، ص۳۴۸؛ فتوح‌البلدان، ص۵۶؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۴۰.
۷۵. الاخبار الطوال، ص۳۸۶؛ فتوح البلدان، ص۱۷؛ عیون الاثر، ج۱، ص۲۲۶؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۴۰.
۷۶. تاریخ الاسلام، ج۱۰، ص۲۵؛ البدایة و النهایه، ج۱۰، ص۱۴۹؛ تاریخ امراء المدینه، ص۱۳۱.
۷۷. تاریخ طبری، ج۸، ص۴۳۸، ۴۴۰؛ المنتظم، ج۱۰، ص۲۷.
۷۸. تاریخ طبری، ج۸، ص۴۴۰-۴۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۱۳، ص۴۴؛ تجارب الامم، ج۴، ص۸۴-۸۵.
۷۹. نک: دولت عباسیان، ص۱۶۷-۱۸۰.
۸۰. التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۲۷.
۸۱. موجز التاریخ الاسلامی، ص۲۷۵.
۸۲. تاریخ طبری، ج۹، ص۲۵۸؛ الکامل، ج۷، ص۱۱۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۷۵.
۸۳. تاریخ سیستان، ص۲۳۴؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۲۹۸.
۸۴. بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۷، ص۳۳۸۳.
۸۵. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۴۰۹؛ صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۲؛ تاریخ مکه، ص۲۲۸-۲۲۹.
۸۶. النجوم الزاهره، ج۳، ص۶۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۵.
۸۷. تاریخ طبری، ج۹، ص۵۵۲-۵۵۳؛ المجدی، ص۳۰۳؛ الکامل، ج۷، ص۴۱۳.
۸۸. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۹.
۸۹. صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۲؛ اطلس شیعه، ص۴۱۶.
۹۰. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۶، ۱۴۰-۱۴۱.
۹۱. قلائد الجمان، ج۱، ص۱۶۵-۱۶۶؛ صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۶؛ اطلس شیعه، ص۴۱۶.
۹۲. تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۸۴.
۹۳. آثار اسلامی، ص۱۹۷.
۹۴. تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۱۹۴؛ المدینة المنورة فی العصر المملوکی، ص۱۹۶.
۹۵. تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۰۰-۲۰۵.
۹۶. التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۸.
۹۷. تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۸۴؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۸، ۳۵۹-۳۶۰؛ تاریخ امراء المدینه، ص۳۱۲.
۹۸. التحفة اللطیفه، ج۲، ص۲۲۲، ۴۰۳.
۹۹. التحفة اللطیفه، ج۱، ص۲۲۹، ۳۵۷.
۱۰۰. المغانم المطابه، ج۱، ص۱۷۴؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۳۴.
۱۰۱. المغانم المطابه، ج۱، ص۱۷۴.
۱۰۲. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۰؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۳۴.
۱۰۳. صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۲.
۱۰۴. الکامل، ج۸، ص۶۱۲.
۱۰۵. تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۴۰؛ امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۶۲۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۴۶.
۱۰۶. صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۳-۳۰۴؛ تاریخ امراء المدینه، ص۵۰۴-۵۰۵.
۱۰۷. تاریخ مکه، ص۲۵۷.
۱۰۸. المنتظم، ج۱۶، ص۱۸۰؛ النجوم الزاهره، ج۵، ص۱۰۴؛ عمدة الطالب، ص۳۰۸؛ رقابت عباسیان و فاطمیان، ص۶۴؛ تاج العروس، ج۱۰، ص۲۵۴، «خیط.
۱۰۹. تاریخ الاسلام، ج۴۰، ص۳۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۳۶۸؛ ج۴، ص۱۴۰؛ تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۱۴-۲۱۵.
۱۱۰. نک: النجوم الزاهره، ج۶، ص۷۹؛ تاریخ امراء المدینه، ص۲۴۹.
۱۱۱. تحفة المحبین، ص۵۳-۵۴؛ تاریخ امرا ء المدینه، ص۲۵۲.
۱۱۲. التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۸۳.
۱۱۳. التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۹۳.
۱۱۴. نهایة الارب، ج۳۰، ص۱۴۷؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ص۱۵۴.
۱۱۵. تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۱۹۲، ۱۹۹، ۲۰۱، ۲۰۵.
۱۱۶. تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۰۶-۲۰۷؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۲۷۱.
۱۱۷. التحفة اللطیفه، ج۱، ص۱۹۳؛ ج۲، ص۳۷۴، ۳۶۸؛ تاریخ امراء المدینه، ص۲۴۵-۲۴۶؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۲۱۶.
۱۱۸. النجوم الزاهره، ج۵، ص۳۶۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۷۲.
۱۱۹. وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۴۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۳۱۸.
۱۲۰. البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۱۹۰؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۷۳؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷.
۱۲۱. وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۳۰؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۳۱۰.
۱۲۲. تاریخ مکة المشرفه، ج۱، ص۲۵۷.
۱۲۳. آثار اسلامی، ص۱۹۷.
۱۲۴. فصول من تاریخ المدینه، ص۳۵؛ تاریخ معالم المدینه، ص۳۸۷-۳۸۹.
۱۲۵. قصة الاشراف و ابن سعود، ص۱۷۴؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۴۰، ۴۸.
۱۲۶. المدینة المنورة فی التاریخ، ص۱۴۸.
۱۲۷. الاخبار الغریبه، ص۸، ۲۰-۹۰.
۱۲۸. من اخبار الحجاز و النجد، ص۱۰۴؛ عنوان المجد فی تاریخ نجد، ص۱۳۷؛ البقیع، ص۸۴-۸۵.
۱۲۹. تاریخ امراء المدینه، ص۴۰۰.
۱۳۰. مرآة الحرمین، ص۴۷۸؛ البقیع، ص۹۱-۹۲.
۱۳۱. تاریخ امراء المدینه، ص۴۰۵.
۱۳۲. فصول من تاریخ المدینه، ص۴۱؛ تاریخ امراء المدینه، ص۴۲۰.
۱۳۳. تاریخ امراء المدینه، ص۴۲۱-۴۲۲.
۱۳۴. قصة الاشراف و ابن سعود، ص۲۱۲-۲۱۳؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۴۸-۴۹.
۱۳۵. تنظیمات الدوله، ص۸۸؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۴۸-۴۹.
۱۳۶. فصول من تاریخ المدینه، ص۴۹.
۱۳۷. تنظیمات الدوله، ص۹۴-۹۵؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۵۵.
۱۳۸. فصول من تاریخ المدینه، ص۵۵.
۱۳۹. تاریخ معالم المدینه، ص۳۸۸-۳۸۹؛ تاریخ امراء المدینه، ص۴۲۶-۴۲۸.
۱۴۰. قصة الاشراف و ابن سعود، ص۳۰۵-۳۰۶.
۱۴۱. کشف الارتیاب، ص۲۸۷؛ قصة الاشراف و ابن سعود، ص۳۱۳.
۱۴۲. فصول من تاریخ المدینه، ص۵۵.
۱۴۳. تنظیمات الدوله، ص۱۷۶-۱۸۷.
۱۴۴. سایت رسمی وزارت کشور عربستان سعودی.
۱۴۵. آثار اسلامی، ص۲۵۰.
۱۴۶. تذکرة الخواص، ص۶۵؛ التذکرة الحمدونیه، ج۳، ص۳۹۶.
۱۴۷. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۹؛ الفخری، ص۱۲۹؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۱۶-۳۱۷.
۱۴۸. الکامل، ج۴، ص۱۹۳.
۱۴۹. المعرفة و التاریخ، ج۲، ص۶۱۷؛ نک: الغارات، ج۲، ص۸۴۲-۸۴۳.
۱۵۰. تاریخ طبری، ج۱۱، ص۶۳۱؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۲۱۵.
۱۵۱. الطبقات، خامسه۱، ص۳۶۴-۳۶۵؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۲۸-۲۲۹.
۱۵۲. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴-۱۳۵؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴.
۱۵۳. الفتوح، ج۵، ص۱۷-۱۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.
۱۵۴. الفتوح، ج۵، ص۱۵-۲۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۳؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۶۹-۱۷۰.
۱۵۵. تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۷۰.
۱۵۶. انساب الاشراف، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۳؛ ج۳، ص۱۵۶-۱۵۷.
۱۵۷. الکامل، ج۴، ص۱۹۳؛ الصراط المستقیم، ج۳، ص۲۱۸.
۱۵۸. تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۲۷؛ نک: البدایة و النهایه، ج۸، ص۸۶.
۱۵۹. انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۳.
۱۶۰. انساب الاشراف، ج۷، ص۳۸۳؛ الطبقات، ج۶، ص۱۶۸؛ نک: الغارات، ج۲، ص۸۴۱-۸۴۳.
۱۶۱. التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۸۵.
۱۶۲. تاریخ طبری، ج۱۱، ص۶۳۱؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۱۲؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۲۱۵.
۱۶۳. الطبقات، ج۵، ص۹۵، ۱۷۰؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۶۳۱؛ ج۶، ص۴۲۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۳.
۱۶۴. تاریخ خلیفه، ص۲۴۱؛ المنتظم، ج۶، ص۲۷۹.
۱۶۵. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۴۲۷-۴۲۸.
۱۶۶. الطبقات، ج۵، ص۱۷۰؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۴۲۸؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۱۲.
۱۶۷. انساب الاشراف، ج۹، ص۴۵۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۶۸.
۱۶۸. الطبقات، ج۵، ص۳۰۷؛ الفخری، ص۱۲۹؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۱۷.
۱۶۹. الطبقات، ج۵، ص۳۰۲؛ سبل الهدی، ج۱۱، ص۱۵.
۱۷۰. التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۰۹.
۱۷۱. انساب الاشراف، ج۲، ص۱۹۷-۱۹۸؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۱۳؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۳۹۵-۳۹۶.
۱۷۲. تاریخ طبری، ج۷، ص۱۶۴؛ تجارب الامم، ج۳، ص۱۲۹-۱۳۰؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۱۹.
۱۷۳. تاریخ طبری، ج۷، ص۵۳۱-۵۳۲؛ تاریخ الاسلام، ج۹، ص۱۷.
۱۷۴. مقاتل الطالبیین، ص۲۹۴-۲۹۶.
۱۷۵. تاریخ طبری، ج۸، ص۲۴۴؛ تجارب الامم، ج۳، ص۵۰۹-۵۱۰.
۱۷۶. مقاتل الطالبیین، ص۴۷۹.
۱۷۷. شرح الاخبار، ج۳، ص۳۳۷؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۷۲.
۱۷۸. انساب الاشراف، ج۳، ص۸۳؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۴۵۸.
۱۷۹. شرح الاخبار، ج۳، ص۳۰۲-۳۰۳؛ الارشاد، ج۲، ص۱۸۴-۱۸۵؛ اعلام الوری، ج۱، ص۵۲۴.
۱۸۰. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۳؛ فدک، ص۲۱۰.
۱۸۱. تاریخ طبری، ج۵، ص۲۳۱؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۵.
۱۸۲. الطبقات، ج۵، ص۳۰۳.
۱۸۳. الطبقات، ج۵، ص۳۰۳-۳۰۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۸.
۱۸۴. شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۸؛ الشافی فی الامامه، ج۴، ص۱۰۲-۱۰۴.
۱۸۵. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۶.
۱۸۶. فتوح البلدان، ص۴۲؛ معجم البلدان، ج۴، ص۲۴۰؛ الکامل، ج۲، ص۲۲۵.
۱۸۷. شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۷؛ فدک فی التاریخ، ص۳۶-۴۲؛ کشف الغمه، ج۲، ص۱۱۷.
۱۸۸. عمدة الطالب، ص۸۶؛ تحفة الازهار، ج۱، ص۱۸۳.
۱۸۹. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۲۲؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۳۲۹؛ نک: تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۱، ص۱۶-۱۷.
۱۹۰. تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۱، ص۱۷؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۴۹؛ المعالم الاثیره، ص۲۰۴.
۱۹۱. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۹۳؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۳۴۵-۳۴۶.
۱۹۲. تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۷-۱۸؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۶۴.
۱۹۳. وفاء الوفاء، ج۲، ص۹۸.
۱۹۴. وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۰۶؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۹۸؛ عمارة و توسعة المسجد النبوی، ص۱۱۲.
۱۹۵. تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۱، ص۱۶۹-۱۷۰؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۲۱۴؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۶۲.
۱۹۶. صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۸؛ الدرة الثمینه، ص۱۲۲.
۱۹۷. وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۲۳-۱۲۴، ۲۰۵.
۱۹۸. وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۰۵.
۱۹۹. وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۸۵؛ المغانم المطابه ج۲، ص۴۵۲؛ اعیان الشیعه، ج۱۱، ص۱۳۸.
۲۰۰. فصول من تاریخ المدینه، ص۹۸؛ عمارة و توسعة المسجد النبوی، ص۱۴۶-۱۵۳.
۲۰۱. تحفة الازهار، ج۲، ص۳۷۰؛ معالم المدینة المنوره، ج۱، ق۱، ص۳۳۴.
۲۰۲. تحفة الازهار، ج۲، ص۳۴۶؛ فصول من تاریخ المدینه، ص۵۰.
۲۰۳. وفاء الوفاء، ج۳، ص۷؛ مرآة الحرمین، ص۴۷۱.
۲۰۴. وفاء الوفاء، ج۳، ص۴۴؛ تحفة الازهار، ج۲، ص۴۴۳.
۲۰۵. وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۷۲.
۲۰۶. تاریخ و آثار اسلامی، ص۲۲۲؛ آثار اسلامی، ص۲۶۵.
۲۰۷. شرف المصطفی، ج۲، ص۴۰۷؛ امتاع الاسماع، ج۱۰، ص۳۶۴.
۲۰۸. محاضرة الابرار، ج۱، ص۲۶۴؛ تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۷۵.
۲۰۹. شرح الشفا، ج۲، ص۱۶۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۲۴؛ امتاع الاسماع، ج۱۰، ص۳۴۶؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۴۰.
۲۱۰. الضوء اللامع، ج۶، ص۱۴۷-۱۴۸.
۲۱۱. الطبقات، ج۵، ص۱۵۴؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۵۲-۴۵۳.
۲۱۲. التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۶۹.
۲۱۳. الکامل، ج۱۱، ص۱۴۸-۱۴۹؛ الوافی بالوفیات، ج۲۹، ص۸۵؛ تاج العروس، ج۲، ص۵۵، «زعب.
۲۱۴. تاریخ الاسلام، ج۳۷، ص۲۷؛ شذرات‌الذهب، ج۴، ص۱۳۹؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۷۴.
۲۱۵. الکامل، ج۱۲، ص۱۱۰؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۹۳.
۲۱۶. السلوک، ج۱، ص۱۰-۱۱؛ تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۲۶؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۸۶-۱۸۹.
۲۱۷. حجاز در صدر اسلام، ص۲۳۱.
۲۱۸. التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۵۳؛ المدینة فی العصر الاموی، ص۲۲۸.
۲۱۹. نک: الطبقات، ج۵، ص۲۶۸؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۰۶.
۲۲۰. الطبقات، ج۵، ص۳۲۳؛ تاریخ دمشق، ج۷، ص۱۵۳؛ التاریخ الشامل، ج۱، ص۴۱۵.
۲۲۱. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۴؛ ج۲، ص۱۴۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۱۷۰.
۲۲۲. تاریخ المدینه، ابن فرحون، ص۲۳۲.
۲۲۳. وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۴۱-۱۴۲، ۱۵۳؛ التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۵؛ تحفة الازهار، ج۲، ص۴۱۶؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۳۲۰.
۲۲۴. غایة المرام، ج۱، ص۵۴۳.
۲۲۵. وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۴۵؛ التاریخ الشامل، ج۲، ص۳۱۸.



منبع: منابع()

{{دانشنامه
| آدرس = http://phz.hajj.ir/۴۲۲/۸۹۸۷
| عنوان = امرای مدینه
| نویسنده = محمدسعيد نجاتي
}}
آثار اسلامی مکه و مدینه: رسول جعفریان، قم، مشعر، ۱۳۸۶ش
الاحکام السلطانیه: الماوردی (م. ۴۵۰ق.)، قاهره، دار الحدیث
الاحکام السلطانیه: محمد القاضی ابویعلی ابن الفراء (م. ۴۵۸ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق
الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. ۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق
الاخبار الغریبه: السید جعفر بن حسین‌هاشم (م. ۱۳۴۲ق.)، قاهره، مکتبة الخانجی، ۱۴۱۳ق
الادارة فی عصر الرسول: احمد عجاج کرمی، قاهره، دار السلام، ۱۴۲۷ق
الارشاد: المفید (م. ۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق
الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
اسد الغابه: ابن اثیر (م. ۶۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی
اطلس شیعه: رسول جعفریان، تهران، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۷ش
اعلام الوری: الطبرسی (م. ۵۴۸ق.)، قم، آل البیت، ۱۴۱۷ق
الاعلام: الزرکلی (م. ۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م
اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف
الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق
امتاع الاسماع: المقریزی (م. ۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق
انساب الاشراف: البلاذری (م. ۲۷۹ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. ۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م
البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
بغیة الطلب فی تاریخ حلب: عمر ابن العدیم (م. ۶۶۰ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر
بهجة النفوس و الاسرار: عبدالله محمد المرجانی (م. ۶۹۹ق.)، به کوشش محمد شوقی، ریاض، مکتبة الملک فهد، ۱۴۲۵ق
تاج العروس: الزبیدی (م. ۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق
تاریخ ابن خلدون: ابن‌ خلدون (م. ۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق
تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. ۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
تاریخ امراء المدینه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار کنان، ۱۴۱۷ق
تاریخ الخمیس: حسین الدیاربکری (م. ۹۶۶ق.)، بیروت، مؤسسة شعبان، ۱۲۸۳ق
التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، مدینه، ۱۴۱۴ق
تاریخ المدینة المنوره (نصیحة المشاور): ابن فرحون (م. ۷۶۹ق.)، به کوشش شکری، بیروت، دار الارقم
تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (م. ۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق
تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق
تاریخ سیستان: ناشناس (م. قرن۵ق.)، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶ش
تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. ۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. ۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
تاریخ معالم المدینه: احمد یاسین الخیاری (م. ۱۳۸۰ق.)، ریاض، مکتبة ملک فهد، ۱۴۱۹ق
تاریخ مکة المشرفه: محمد ابن الضیاء (م. ۸۵۴ق.)، به کوشش علاء و ایمن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق
تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق.)، ترجمه، جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش
تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره: اصغر قائدان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش
تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. ۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش
تحفة الازهار و زلال الانهار: ضامن بن شدقم الحسینی (م. ۱۰۹۰ق.)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، ۱۴۲۰ق
التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
تحفة المحبین و الاصحاب: عبدالرحمن الانصاری (م. ۱۱۹۵ق.)، به کوشش العرویسی، تونس، المکتبة العتیقه، ۱۳۹۰ق
تحقیق الامنیه: ضیاء بن محمد عطار، مکتبة التوبه، ۱۴۳۲ق
التذکرة الحمدونیه: محمد ابن حمدون (م. ۵۶۲ق.)، به کوشش احسان عباس و دیگران، بیروت، دار صادر
تذکرة الخواص: سبط بن الجوزی (م. ۶۵۴ق.)، بیروت، اهل بیت
تذکرة الحفّاظ: الذهبی (م. ۷۴۸ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
ترتیب الاداره (نظام الحکومة النبویه): عبدالحی الکتانی، بیروت، دار الکتاب العربی
تنظیمات الدولة فی عهد الملک عبدالعزیز: ابراهیم بن عویض، ریاض، العبیکان، ۱۴۱۴ق
جواهر الکلام: النجفی (م. ۱۲۶۶ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی
حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلی، ترجمه، آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش
الدرة الثمینه: محمد ابن نجار (م. ۶۴۳ق.)، به کوشش شکری، بیروت، دار الارقم
دولت عباسیان: محمد سهیل طقوش، ترجمه، جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۰ش
رقابت عباسیان و فاطمیان: سلیمان الخراشیه، ترجمه، جعفریان، مشعر، ۱۳۸۵ش
سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. ۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م. ۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
السیرة الحلبیه: الحلبی (م. ۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۷ق
السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۳/۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه
الشافی فی الامامه: السید المرتضی (م. ۴۳۶ق.)، به کوشش حسینی، تهران، مؤسسة الصادق۷، ۱۴۱۰ق
شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، النعمان المغربی (م. ۳۶۳ق.)، به کوشش جلالی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۴ق
شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (م. ۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
شرف النبی (شرف المصطفی): ابوسعید خرگوشی (م. ۴۰۶ق.)، مکه، دار البشائر، ۱۴۲۴ق
شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.)، ترجمه، مقدس، مشعر، ۱۳۸۶ش
صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (م. ۸۲۱ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۸۱م
الصراط المستقیم: زین‌ الدین العاملی النباطی (م. ۸۷۷ق.)، به کوشش بهبودی، المکتبة المرتضویه، ۱۳۸۴ق
الضوء اللامع: شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق.)، بیروت، دار مکتبة الحیاة
الطبقات الکبری (الخامسه): ابن سعد (م. ۲۳۰ق.)، به کوشش اسلمی، طائف، مکتبة الصدیق، ۱۴۱۴ق
الطبقات الکبری: ابن‌ سعد (م. ۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
العرب فی العصور القدیمه: لطفی عبدالوهاب، دار المعرفة الجامعیه
العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق
عمارة و توسعة المسجد النبوی: ناجی محمد حسن عبدالقادر، به کوشش عطیه محمد، بیروت، نادی المدینة المنوره، ۱۴۱۶ق
عمدة الطالب: ابن عنبه (م. ۸۲۸ق.)، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ق
عیون اخبار الرضا(ع): الصدوق (م. ۳۸۱ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۴ق
عیون الاثر: ابن سید الناس (م. ۷۳۴ق.)، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق
الغارات: ابراهیم ثقفی الکوفی (م. ۲۸۳ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش
غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. ۹۲۰ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، ۱۴۰۹ق
فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.)، بیروت، دار المعرفه
فتوح البلدان: البلاذری (م. ۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م
الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. ۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
فخری: ابن الطقطقی (م. ۷۰۹ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۸ق
فدک فی التاریخ: محمد باقر الصدر (م. ۱۴۰۱ق.)، به کوشش عبدالجبار، مرکز الغدیر، ۱۴۱۵ق
فدک: محمد باقر حسینی جلالی، قم، کنگره میراث علمی و معنوی حضرت فاطمه، ۱۳۸۴ش
فصول من تاریخ المدینة المنوره: علی حافظ، جده، شرکة المدینة المنوره، ۱۴۱۷ق
الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب اهل‌البیت: عبدالرحمن الجزیری، محمد غروی و مازج یاسر، بیروت، الثقلین، ۱۴۱۹ق
الفهرست: ابن الندیم (م. ۴۳۸ق.)، به کوشش تجدد
قصة الاشراف و ابن سعود: علی الوردی، بیروت، دار الوراق، ۲۰۰۷م
قلائد الجمان: قلقشندی (م. ۸۲۱ق.)، به کوشش ابیاری، دار الکتب الحدیثه، ۱۳۸۳ق
الکافی: الکلینی (م. ۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش
الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. ۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
کشف الارتیاب: سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق.)، به کوشش امین، مکتبة الحریس، ۱۳۸۲ق
کشف الغمه: علی بن عیسی الاربلی (م. ۶۹۳ق.)، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵ق
لسان العرب: ابن منظور (م. ۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق
المجدی فی انساب الطالبیین: علی بن محمد العلوی (م. ۷۰۹ق.)، به کوشش المهدوی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۹ق
محاضرة الابرار: ابن عربی (م. ۶۳۸ق.)، دار الکتب العلمیه
المحبّر: ابن حبیب (م. ۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
المدینة المنورة فی التاریخ: عبدالسلام‌هاشم حافظ، دمشق، ملتزم الطبع، ۱۴۰۲ق
المدینة المنوره (مجله): مرکز بحوث و دراسات المدینة المنوره
المدینة المنورة فی العصر المملوکی: عبدالرحمن المدیرس، مرکز الملک فیصل، ۱۴۲۲ق
مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا (م. ۱۳۵۳ق.)، ترجمه، انصاری، تهران، مشعر، ۱۳۷۶ش
مروج الذهب: المسعودی (م. ۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
مسند احمد: احمد بن حنبل (م. ۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
المعارف: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، ۱۳۷۳ش
المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق
معالم المدینة المنورة بین العمارة و التاریخ: عبدالعزیز بن عبدالرحمن کعکی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۹ق
معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
المعجم الکبیر: الطبرانی (م. ۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق
المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. ۲۷۷ق.)، به کوشش الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق
المغانم المطابه: محمد الفیروزآبادی (م. ۸۱۷ق.)، مدینه، مرکز بحوث و دراسات المدینه، ۱۴۲۳ق
مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق
المنتظم: ابن الجوزی (م. ۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق
موجز التاریخ الاسلامی: احمد معمور العسیری، دمام، ۱۴۱۷ق
موسوعة التاریخ الاسلامی العصر المملوکی: مفید الزیدی، عمان ـ اردن، دار اسامه، ۲۰۰۳م
موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق
النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م. ۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی
نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (م. ۷۳۳ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، ۱۴۲۳ق
الوافی بالوفیات: الصفدی (م. ۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق
وفاء الوفاء: السمهودی (م. ۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م
هدیة العارفین''': اسماعیل پاشا (م. ۱۳۳۹ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
منبع: پایان()






جعبه ابزار