• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اومانیسم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اومانیسم، حالت و كيفيتى از تفکر است كه بر اساس منافع بشرى و كمال مطلوب، به جاى اصول مذهبى و الهیات استوار است، که با نفی هرگونه ماوراءالطبیعه بر خردگرایی و روش علمی تکیه می‌زند.



اخیراً در غرب و جوامع غربزده وقتی دیدند در زندگی دچار خلاء شده‌اند، برای ارضای حس درونی خود قائل به نظریه‌ای شدند که بر اساس آن اصالت را به انسان داده و خداخواهی را از او نفی کردند تا بتوانند به زعم خویش به واسطه این کار بر درجات و کرامات انسانی بیفزایند. این نوشتار سعی دارد با نقد این تفکر، اثبات کند که مکتب اومانیسم نه تنها در این راه موفق نبوده، که سیر قهقرایی نیز برای انسان به وجود آورده است؛ و از طرفی با نگاهی به دین مبین اسلام سعی بر آن دارد تا کرامت انسان را از منظر امام علی (علیه‌السّلام) اثبات نماید. اینک با هم مطلب را از نظر می‌گذرانیم:


گروهی که در غرب خداخواهی را با اصالت انسان در تضاد می‌بینند، پدیدآورندگان مکتب اومانیسم هستند، البته ماجرا از آنجا سرچشمه می‌گیرد که غرب پس از نفی عوالم طبیعی، در خود یک فقر معنوی عجیبی احساس می‌کرد، زیرا انکار خدا و تفسیر جهان و انسان با قوانین خشک طبیعی، هر نوع عاطفه را از جامعه برچید و انسان با یک ماشین یکسان گردید. این کار سبب شد که بعضی از متفکران غربی برای جبران عدم معنویت و عاطفه، اصلی به نام اصالت انسان را مطرح کنند تا به زعم خویش از خشکی و جمود زندگی بکاهند؛ از این جهت مکتبی به نام اصالت انسان پدید آمد که اصالت را به مخلوق می‌دهد و آن را از خالق سلب می‌کند.
در حالی که این دو اصالت در عرض یکدیگر نیستند تا تضادی میان آن‌ها باشد که بگوییم: «یا خدا یا انسان»،‌ بلکه این دو در طول همدیگرند و انسان بر اثر پیوستگی به آن دریای نامتناهی، از او مدد می‌گیرد و سعی می‌کند خود را به مرکز کمال نزدیک سازد. در حقیقت، کمال انسان قطره‌ای است از آن دریا، و اگر به آن دریا بپیوندد دیگر قطره نیست؛ قطره دریاست، اگر با دریاست ور نه او قطره و دریا، دریاست.


گاهی در این باب از دین و پای‌بندی به قوانین الهی سخن گفته می‌شود و گاهی از جامعه سکولار که پایبند به قوانین الهی نبوده و به دین و مذهب اعتقادی ندارند. در مورد نخست بعضی پای‌بندی به قوانین الهی را محدودکننده بشر می‌دانند و آن را نوعی سلب آزادی برای انسان تلقی می‌کنند. در حالی که چون انسان با کمال آزادی دین را می‌پذیرد، طبعا هر نوع محدودیت دینی برخلاف انتظار نیست؛ بلکه در این صورت مخالفت با این محدودیت نوعی مخالفت با آزادی و خود مختاری انسان شمرده می‌شود.
از طرفی باید ببینیم آیا محدودیت‌های دینی را می‌توان محدودیت نامید؟ اصلا آیا پذیرفتن قوانین الهی با اصالت و کرامت انسانی منافات دارد یا نه؟ اگر به این کلام امام علی (علیه‌السّلام) نگاهی بیندازیم که فرموده‌اند:
«ان الله سبحانه جعل الطاعه غنیمه الاکیاس عند تفریط العجزه» همانا خدای سبحان طاعت را غنیمت زیرکان قرار داد آنگاه که مردم ناتوان کوتاهی کنند؛ می‌بینیم امام، عبادت و سر نهادن به قوانین الهی را نشانه تیزبینی افراد دانسته و آن را درجه‌ای از درجات والا می‌دانند نه محدودیت و ضد آزادی. در کلام امام علی (علیه‌السّلام) حرکت به سوی عبادت و بندگی، سبقت گرفتن به سمت خوشبختی دانسته شده است. امام در خطبه‌ای با اشاره به آیه «لیجزی الذین اساوا بما عملوا و یجزی الذین احسنوا بالحسنی»،‌ مردم را به سبقت گرفتن به سوی طاعت خدا دعوت نموده و فرموده‌اند: «فاتقوالله عز ذکره و سارعوا الی رضوان الله و العمل بطاعته و التقرب الیه بکل ما فیه الرضا فانه قریب مجیب»،‌ تقوای الهی داشته باشید و به سوی رضوان الهی و عمل به طاعات او و نزدیکی او با هر وسیله‌ای که در آن رضای اوست، سرعت بگیرید.
آیا می‌شود ورزشکاری را که در میدان مسابقه در چهارچوب قوانین بازی به سوی پیروزی می‌دود را فردی کوچک و محدود محسوب کرد؟ مگر نه این است که در میادین مسابقات ورزشی، قهرمانان، محبوبیت بیشتری کسب کرده و روزبه‌روز درجه اجتماعی آنان بالاتر می‌رود؟ حال آیا زمانی که در این میدان مسابقه کسی به سمت پیروزی، آن هم طبق قوانین فوق بشری حرکت می‌کند را می‌توان شخصی محدود و بی‌ارزش نامید؟ البته امام برای دین‌داری و عبادت به این وجه بسنده نکردند و کرامتی دیگر برای افراد دین‌دار بیان کردند و حکمت دین‌مداری را فراتر از قبل دانسته و خطاب به یگانه معبود عالمیان عرضه داشته‌اند:
«ما عبدتک خوفا من نارک و لاطمعاً فی جنتک، لکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک»؛ من تو را نه از ترس آتشت عبادت می‌کنم، نه به طمع بهشتت، لکن چون تو را سزاوار عبادت دیدم پس عبادت کردم.
این جاست که می‌فهمیم کشش این افراد به سوی خدا و فرمانبری آن‌ها کاملا لذت‌بخش بوده و هرگز آن را با آزادی خود در تضاد نمی‌بینند.


در مورد دوم، جوامعی که دین را از زندگی بشر حذف کردند تا بلکه بتوانند با این کار به ارزش انسان رنگ و لعابی بدهند، باید گفت: آن‌ها هر چند محدودیت‌های دینی را پذیرا نیستند، ولی از محدودیت‌های اجتماعی که زاییده حکومت اکثریت است، گریزی ندارند و باید پذیرای آن باشند و این محدودیت نیز به نوعی از مجرای خود مختاری بشر عبور کرده و به دست‌وپای او بسته می‌شود. بنابراین هیچ جامعه‌ای اعم از دینی و الحادی نمی‌تواند از آزادی مطلق بهره بگیرد. اما باید‌ اندیشید در این دو جامعه محدود، در کدام یک کرامت بشر حفظ گردیده است؟ آیا می‌توان گفت در جوامع غربی جبر و استبداد به کلی از بین رفته و با حکومت‌های دموکراتیک کرامت انسانی افزایش یافته است؟ مگر نه این است که امروزه پس از پیوستگی جوامع و گسترش صنعت، عوامل جبرآفرین دیگری نیز پدید آمدند، که اختیار را از کف انسان‌ها می‌ربایند و چه بسا انسان فکر می‌کند که عمل کرده اما غافل از آنکه عواملی خارج از اختیار، مانند رسانه‌ها و تبلیغات گمراه‌کننده فکر و‌ اندیشه را در مغز او پدید می‌آورد.
در انتخابات غرب این مسئله کاملا مشهود است. سرمایه‌داران بزرگ برای انتخاب شدن نمایندگان مورد نظر خود، از ابزارهای گوناگونی حتی ستارگان سینما بهره گرفته و آن چنان جامعه را برای رای دادن به منتخبان مورد نظر خود آماده می‌سازند که حتی خود رای‌دهنده از عوامل جبر آفرین بی‌خبر باشند.
در این جوامع انسان به ظاهر آزاد و دارای اصالت است و این در حالی است که اسیر و برده سرمایه‌داران و سیاست‌مداران گشته است. امام علی (علیه‌السّلام) در این خصوص در سخنی قاطعانه فرموده‌اند: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا» بنده کسی نباش که خدا تو را آزاد آفریده است. امام با این کلام می‌خواهند انسان متعلق به غیر نباشد و همواره عزت و سربلندی خود را حفظ نماید. هم اکنون می‌توان دید که در جوامع به اصطلاح اومانیستی چگونه انسان بی‌اصالت شده که حتی در واقع حق رای از او سلب گشته و آن چنان تبلیغاتی بر اذهان آن‌ها انجام گرفته که رای و نظر و مشارکت خود را به چشم و ابروی بازیگری، یا شهرت ورزشکاری می‌فروشند؛ در حالی که امام علی (علیه‌السّلام) اوج کرامت و شرافت را برای انسان قائل شده‌اند و بهایی در برابر انسان قرار می‌دهند که به هیچ نرخی نمی‌توان آن را قیمت‌گذاری کرد: «انه لیس لانفسکم ثمن الاالجنه، فلاتبیعوها الابها» همانا بهایی برای جان شما کمتر از بهشت نیست، پس به کمتر از آن نفروشید.


از معارف دینی اسلام می‌توان سخاوت را نام برد که بر آن بسیار تاکید گردیده است. ما سخاوت را در آن می‌بینیم که به هنگام درخواست سائلی از ما، به اصطلاح دست رد به سینه او نزنیم، در حالی که امام علی (علیه‌السّلام) این را سخاوت نمی‌داند. زیرا از نظر ایشان درخواست کردن از غیر با کرامت و عزت انسانی منافات دارد. ایشان در این مورد می‌فرمایند: «مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ.» آبروی تو چون یخی جامد است که درخواست، آن را قطره قطره آب می‌کند، پس بنگر که آن را نزد چه کسی آب می‌کنی. و از آنجایی که برای آبرو و عزت انسانی ارزش والایی قائل هستند، سعی بر حفظ آن توسط افراد دارند و می‌خواهند هیچ نیازمندی کوچک نشود و برای برآورده شدن حاجات آنان؛ برای افرادی که می‌خواهند سخی باشند سخاوت را این‌گونه تعریف می‌نمایند که: «السخاء ما کان ابتداء»،‌ سخاوت آن است که تو آغاز کنی.
یعنی شما نگذارید نیازمند درب خانه شما بیاید، و قبل از درخواست او، شما نیاز آن را برآورده سازید. نکته مورد اهمیت این که امام با این همه تاکید و سفارش بر سخاوت، عدالت را بر سخاوت برتری می‌دهد و آن را شریف‌تر از سخاوت می‌داند، زیرا در عدالت ارزش برای همه انسان‌ها است و تدبیر عمومی مردم را شامل می‌شود، در حالی که بخشش شامل گروه خاصی می‌شود.«و سئل عليه السلام: أيهما أفضل: العدل، أو الجود؟ فقال عليه السلام: العَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَالْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا، و الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَالْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ، فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.»


از دستورات امام علی (علیه‌السّلام) که کرامت انسان را دو چندان می‌کند حفظ کرامت همه افراد، حتی مجرمین است. ایشان برای تنبیه آنان برنامه‌ای دارند تا کوچک‌ترین لطمه‌ای به شخصیت آن‌ها وارد نشود. «ازجر المسیء بثواب المحسن» بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار، آزار ده. در این باب برخورد امام با خوارج را ببینیم که روزی بر کرسی خطابه قرار داشت و مردم را پند می‌داد، ناگهان یک نفر از خوارج از گوشه مسجد فریاد زد: «لا حکم الا لله».‌ وقتی شعار او تمام شد، فرد دیگری بر خاست و همان شعار را تکرار کرد و بعد گروهی برخاستند و همان شعار را تکرار کردند. اما در پاسخ به آنان فرمود: «کلمه حق یراد بها باطل»،‌ سخنی به ظاهر حق اما آن‌ها باطلی را دنبال می‌کنند. سپس فرمود: تا وقتی که با ما هستید از سه حق برخور دارید:
۱- لانمنعکم مساجد الله ان تصلوا فیها، از ورود شما به مساجد خدا جلوگیری نمی‌کنیم تا در آن‌جا نماز بگزارید.
۲- و لانمنعکم الفیء ما کانت ایدیکم مع ایدینا، شما را از بیت‌المال محروم نمی‌کنیم مادامی که در مصاحبت ما هستید.
۳- ولانبدوکم بحرب حتی تبدءونا تا آغاز به جنگ نکرده‌اید با شما نبرد نمی‌کنیم.


شاه بیت کراماتی که امام علی (علیه‌السّلام) برای انسان‌ها قایل شده است، نفی تفکرات نژادپرستانه است. امام به مالک اشتر ضمن دستور مهربانی با همه می‌فرمایند: مردم دو دسته‌اند: دسته‌ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می‌باشند. یعنی مردم هر طور که باشند محترم‌اند و هیچ‌گاه سیاه یا سفید بودن شان موجب امتیاز آن‌ها نیست و هر آیینی داشته باشند، یهودی یا مسیحی یا...، اما چون انسان‌اند کرامت انسانی را دارند. امام به خوبی آیه «و لقد کرمنا بنی ءادم...»‌ را تفسیر کردند و این احترام را بر همگان جاری و ساری نمودند.
نگاهی به کلام امام کنیم؛ آن جا که سربازی از سربازان معاویه در شهر انبار به خانه زنی یهودی یورش، و دست‌بند و گردن‌بند او را به غارت برده بود؛ حضرت با عصبانیت تمام فرمودند: «لو ان امرا مسلماً مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما»؛ اگر برای این حادثه تلخ مسلمانی از روی تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار چنین حالتی است. در این کلام می‌بینیم امیرالمومنین به مذهب نگاه نکرد و همین که حرمت شخصی شکسته شد، به انسانی بی‌احترامی شد این‌گونه برافروختند.


از کلام امام علی (علیه‌السّلام) که به اختصار به برخی موارد آن اشاره شد - درمی‌یابیم که امروز حتی در مترقی‌ترین مکاتب فکری و فلسفی جهان چنین پایه‌ای از ارزش برای انسان مطرح نشده است. گرچه ممکن است به اعتبار گفته‌ها و نوشته‌ها و مقالاتی که منتشر کرده‌اند از بعد نظری انسان را به جایگاه لایق و بایسته‌اش رسانده‌اند، اما از نظر عملی و در صحنه روی‌کردهای اجتماعی، آدمی در سطح دیگر امکانات ابزاری مورد تحقیر و توهین قرار گرفته، و در بعضی نگاه‌ها و در مقایسه با علم و صنعت، به شدت تنزل رتبه پیدا کرده است.
از آنچه گفته شد می‌توان فهمید که سعادت انسان در مکتب اومانیسم و امثال آن محصول بینش تنگ خرد انسان است که روشن‌گری او کاملاً محدود می‌باشد نیست که هر روز مکتبی پشت سر مکتبی و به اصطلاح ایسمی به دنبال ایسمی پدید می‌آید و هر کدام به خودنمایی پرداخته، سپس به زباله‌دان تاریخ ریخته می‌شوند. تجربه و یا مرور زمان زیان‌بار بودن همه مکاتب مادی و ناقص ساخته‌ اندیشه انسان را روشن می‌سازد، در حالی که سعادت انسان در بینش‌های دینی نتیجه احکامی است که از عقل کل صادر می‌گردد که هم انسان و طبیعت را آفریده و هم از راز برخورد هر دو آگاه است.
[۱۶] روزنامه کیهان، شماره ۱۹۷۶۲، ۱۹/۷/۸۹، ص۶.



۱. امام علی (علیه‌السلام)،‌ نهج‌البلاغه، ص ۸۵۶، حکمت ۳۲۲.    
۲. نجم/سوره۵۳، آیه۳۱.    
۳. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۸، ص ۱۷۴.    
۴. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۱۱، ص ۲۲۱.    
۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج ۱۱، ص ۱۵۹.    
۶. مازندرانی، محمدصالح، شرح اصول کافی، ج۱، ص ۲۵۷.    
۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، ص ۶۴۷، نامه ۳۱.    
۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۲۸.    
۹. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، ص ۳۶۹، حکمت ۳۴۶.    
۱۰. امام علی (علیه‌السلام)،‌ نهج‌البلاغه، ص۸۸۵، حکمت ۴۳۷.‌    
۱۱. امام علی (علیه‌السلام)،‌ نهج‌البلاغه، ص۸۱۶، حکمت ۱۶۷.    
۱۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۷۴.    
۱۳. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان‌الحکمه، ج۱، ص ۵۸۲.    
۱۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۰.    
۱۵. امام علی (علیه‌السلام)،‌ نهج‌البلاغه، ص۲۶، خطبه ۲۷.    
۱۶. روزنامه کیهان، شماره ۱۹۷۶۲، ۱۹/۷/۸۹، ص۶.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اومانیسم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۱۸.    



جعبه ابزار