باقلا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باقلا،
گیاهی از تیره
پروانه واران، دارای [[|دانههای]] خوراکی است.
باقلا،
گیاهی از تیره
پروانه واران، دارای [[|دانههای]] خوراکی، به نام علمی ویکیا فابا. فابا (لاتینی،
در ایتالیایی، فاوا) خود به معنی باقلاست. همین
واژه است که مترجم و شارح صیدنه
ابوریحان بیرونی به آن اشاره کرده میگوید که باقلا را «به
لغت رومی فافا هم گویند».
کلمه باقلا
در متنهای
عربی به صورت باقِلّی' و باقِلاّء نیز آمده است. این واژه، به گفته ابن
بِکلارِش در المُستَعینی فی الطّب، نَبَطی الاصل است. برخی دیگر از نامهای قدیم و جدید آن چنین است:
در عربی، فول
«إسمه المشهور فی المُدن الفول»؛
«جَرْجَرْ»
: «معرّب گرگر... و لیث گوید اهل
عراق جرجر را فول گویند»)؛ جُمّی'
در گویشهای ایرانی: سَجْزی کالوسک، بُستی کَوِسْک
در تلفظ رایج کنونیِ
تهران، باقالی
در مازندرانیِ کنونی، با کِلِه.
کشت باقلا، به دلیل ارزش غذایی دانههایش، که کمبود
غلاّت بویژه
گندم را مثلاً
در ایام
قحط جبران میکند، و نیز تا اندازهای برای خواصّ
درمانی واقعی یا موهوم آن، از روزگاران پیش از
تاریخ معمول بوده و اکنون نیز، هر جا که
آب و
هوا مساعد باشد، از جمله
در سراسر
خاورمیانه و
شمال افریقا، و به مقدار نسبتاً زیاد
در ایران، بویژه
در نواحی ساحلی
دریای خزر و نیز
در جنوب و
جنوب غربی کشور، کاشته میشود.
یونانیان و
رومیان باستان و، پیش از ایشان،
عبرانیان و مصریانِ روزگار فراعنه باقلا را میشناخته و میکاشتهاند. نمونههایی از باقلا
در گورهای قدیم مصریان پیدا شده است ، و
در منابع عبرانی قدیم (با نام عبری pol؛ بسنجید با فولِ
عربی) اشاراتی به آن رفته است.
یکی از قدیمترین توضیحات درباره انواع باقلا ـ
مصری و
نَبَطی و
هندی ـ
در مآخذ
دوره اسلامی در کتاب دوّم قانون
ابن سینا آمده است؛ ولی تفاوتهایی که او برای این گونهها ذکر کرده فقط راجع به
طبع و برخی از قوای آنهاست.
قاسم ابونصری هروی (قرن دهم)، هرچند کشت باقلا را
در خطّه
هرات در ارشاد الزراعه
شرح میدهد، درباره انواع آن فقط دوگونه «رسمی و میرزایی مشهور به بغدادی» را بدون توضیح نام میبرد. امروزه
در ایران دو گونه عمده باقلا کاشته میشود: یکی باقلای معمولی، که بسیار رایجتر است، به نام مطلقِ «باقلا» (یا گاهی با صفت «مازندرانی»)، که
خام هم خورده میشود و بیماری «
فاویسم» ناشی از خوردن خام آن است؛ دیگری گونه ای
لوبیا مانند، معروف به «پاچِ باقْلا» (اصطلاح گیلکی)، دارای دانههای ریزتر و لطیفتر، که خام خورده نمیشود و مصرف عمده آن
در خوراک محلی مشهور
گیلانی «باقْلا قاتُق» است.
ظاهراً قدیمترین اشاره
در دوره اسلامی به فواید باقلا منسوب به
امام جعفرصادق علیه
السّلام است که
احمدبن محمد برقی، متوفی ۲۷۴ یا ۲۸۰، از آن حضرت چنین
روایت کرده است
: «خوردن باقلا ساق را پُر
مغز و
دِماغ را زیاد و تولید
خونِ تازه میکند. باقلا را با
پوست بخورید که
معده را [[|دبّاغی]] میکند».
امّا خواص بسیاری که
پزشکان و داروشناسان
دوره اسلامی برای باقلا ذکر کردهاند عمدتاً از ترجمه
تألیفات دو حکیم یونانی،
جالینوس (۹۹ـ۱۲۹ م) و
دیسقوریدوس (قرن اول م)، مأخوذ یا
ملهَم است.
به عقیده جالینوس، مزاج باقلا به «مزاج وسط» بسیار نزدیک و قوّه آن قوه
تجفیف و
جلاء و
قبض است؛ باقلا به سبب «ریح نافخه» و «جوهر سخیف» خود، باعث «تمدّد» و مولّد «فضول»
در همه اعضای بدن میشود و ارزش غذایی آن نیز اندک است. اما
دیسقوریدوس میگوید که باقلا
گوشت بدن را میافزاید؛
ضماد آن (
در ترکیبهای گوناگون) محلّل آماسهای «گرم» ناشی از
ضربه در سراسر بدن و
محلّل خنازیر است.
در مورد اعضا یا بخشهای ویژهای از
بدن، دیسقوریدوس میگوید که
ضماد آن محلل کورَکها و آماسهای بیخ
گوش، رافع تیرگی
پوست زیر
چشم،
درمان برآمدگی حدقه یا همه
چشم و «تضمید» آن بر پیشانی قاطعِ سیلان «فضول گرم» به
چشم است.
در مورد
سینه و
گلو، باقلا «نافث رطوبت» (
جالینوس) و
درمان سرفه (دیسقوریدوس) است. به گفته هر دو، ضماد باقلا
محلّل آماس پستان به سبب «تجبّن» (
انعقاد شیر)
در آن است. دیسقوریدوس باقلا (بویژه باقلای تازه) را دیرگُوار و
نفّاخ و جالینوس آن را دیر گوارترین و نفّاخترینِ خوردنیها ولی
درمان زخم روده و
شکمروش و
قی میداند. دیگر اینکه، به گفته دیسقوریدوس، باقلا بیماری «
ادرارالبول» را بند میآورد، جالیِ بَهَق
در چهره است و (با گذاشتن دو لپه باقلا بر جای خونریزی سطحی، مثلاً بر جای مَکِشِ
زالو و کندن
مو) قاطع خونریزی است. خاصیت دیگری که قدمت شناخت آن به دیسقوریدوس و
جالینوس میرسد و برخی از مؤلفان بعدی
نیز آن را ذکر کردهاند این است که تضمید
آرد باقلا مانع از رویش موی نروییده یا موی برکَنده
در برخی از مواضع
بدن میشود.
«عجیبه» دیگری را قزوینی
به نقل از
ابن سینا آورده که «اگر به ماکیان باقلا خورانده شود، تخمگذاری او را بند میآورد».
موضوع مهمِ دیگر بررسی پیشینه «
فاویسم»
در تألیفات قدیم است. بنا بر تحقیقات جدید،
عوامل پدیدآورنده این بیماری، که بر اثر خوردن باقلای معمولی، بویژه نارس و خام آن، یا
استنشاق گَرده گلهای آن (
در باقلازار) و غیره
در برخی از افراد «حسّاس» (دارای آمادگی وراثتی گویچههای سرخ
خون) عارض میشود، هنوز کاملاً شناخته نشده است. نشانهها و عوارض این بیماری، که عوامِ
گیلان به آن «باقْلا زالِه» میگویند، عبارت است از
سرگیجه، سردرد،
ضعف شدید،
تهوّع،
قی، رنگپریدگی، لرزه، پیدایش هموگلوبین آزاد
در پیشاب، کمخونی، یرقان شدید، و سرانجام احتمالاً مرگ (بویژه
در کودکان). هر چند مؤلفان قدیم این بیماری را بالاستقلال نشناخته و
وصف نکردهاند، شاید بتوان برخی از مضرّات یا عوارضی را که با توجیهات خاص خود برای باقلا ذکر کردهاند منسوب به
فاویسم دانست.
ظاهراً قدیمترین هشداری که درباره خطرهای احتمالی خوردن باقلا
در تاریخ ثبت است بدبینی
فیثاغورس (متوفی ح۴۹۷ ق م) نسبت به آن است، چنانکه گویا خود او از
باقلازار وحشت داشته و
شاگردان خود را از خوردن باقلا
منع میکرده است.
برخی از قدما، مثلاً
سیسرون رومی (۱۰۶ـ۴۳ ق م)،
منع و
تحذیر فیثاغورس را چنین توجیه میکردند که خوردن باقلا مانع از دیدنِ
خوابهای صادق می شود، زیرا
ذهن را بیش از حد
تحریک و
آرامش لازم را برای
تحری حقیقت از
روح سلب میکند.
دیسقوریدوس معتقد بود که باقلا مولّد «ریاح»
در بدن است و «از آن خوابهای بد («اَحلام ردیئه») عارض میشود». صاحب الفلاحه الفارسیه
گفته است که «باقلا فکر را سست و
ضعیف میکند («یُوهِنُ الفکرَ») و
مانع از دیدن
أحلام صادقه میشود زیرا بادهای بسیار
تولید میکند». و
قُسْطُس (یا
قسطوس؛ ظاهراً کاسیانوس باسوس،
دانشمند روم شرقی،
مؤلف احتمالی
الفلاحه الرومیه کـه
سرجیس بن هِلْیا آن را به
عربی ترجمه کرده است)
در الفلاحه
میگوید: «هر که باقلا بخورد دچار
هموم و
احزان میشود.»
از دانشمندان
مسلمان،
محمد بن زکریّای رازی میگوید: «باقلای تازه
اخلاط بد تولید میکند،
بلغم را
در معده و
روده میافزاید، و
ریاح را
در آنها تهییج میکند،
افسردگی («تکسّر»)
در بدن پدید میآورد، باعث
سرگیجه («سَدَر») و سنگینی سر میشود.»
ابن سینا در این باره میگوید: «بدترین باقلا تازه آن است... سردرد میآورد و برای همه کسانی که به
صداع دچار میشوند زیانمند است».
برخی از دیگر مؤلفان
دوره اسلامی نیز همه یا بعضِ این عوارض را ذکر کردهاند؛ مثلاً
اسماعیل جرجانی میگوید: «
خوابهای شوریده بسیار نماید.» امّا قدیمترین اشاره نسبتاً
صریح را به این بیماری
در ۹۲۱
در ارشاد الزراعه می یابیم، که
مؤلف میگوید: «
در محلی که باقلا
گل کند، اگر کسی
در میان آن روَد، بیم بیماری است به واسطه آنکه
متعفن است و
تأثیر تمام دارد.»
در عمل، امروزه باقلا خواصّ پزشکی سنّتی خود را از دست داده و فقط
مصرف خوراکی دارد.
در برخی از نواحی باقلاخیز، مانند
گیلان و
مازندران، باقلای خام، به تفنّن، تنها یا با برخی «مخلّفاتِ» دیگر (مثلاً،
در گیلان باکته، «اَشْبَل» یا تخم نمکسود
ماهی) خورده میشود. اما خوردن باقلای پخته گرم (همراه با
نمک و
گلپر و
سرکه)
در کوچه و
بازار بویژه
در فصل سرما
در همه جا معمول است. به گزارش مارتین لیوی، باقلای پخته «یکی از خوراکیهای عمده
مستمندان است و
در شهرهای
مصر بیشتر مردم باقلا و
روغن و سرکه را با
نان لقمه کرده به عنوان
صبحانه میخورند».
در ایران، باقلا جزء اصلی چند
خوراک، از جمله باقلاپلو، خورشِ باقلا، باقلا قاتق و کوفته باقلا نیز هست.
در ادب
فارسی،
مدح یا
ذمی از باقلا سراغ
نداریم، ولی بسیاری از شاعران
عرب، فارغ از قیل و قال حکما،
در وصف و
تشبیه باقلا داد
سخن دادهاند.
(۱) علاوه بر کتاب مقدس.
(۲) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
(۳) ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، بولاق ۱۲۹۴.
(۴) ابن منظور، لسان العرب، بیروت ۱۳۷۴ـ۱۳۷۶.
(۵) ابن میمون، شرح اسماء العقّار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
(۶) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، صیدنه، ترجمة فارسی نیمة اوّل قرن هشتم از ابو بکر بن علی کاسانی، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۷) قاسم بن یوسف ابونصری هروی، ارشاد الزراعه، چاپ محمد مشیری، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۸) احمدبن محمد برقی، کتاب المحاسن، چاپ میرجلال الدین حسینی اُرموی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
(۹) تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب، مع ترجمة بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو وکولن، پاریس ۱۹۳۴.
(۱۰) اسماعیل بن حسن جرجانی، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، عکس نسخه مکتوب
در سال ۷۸۹ محفوظ
در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۱۱) غیاث الدین جزایری، زبان خوراکیها، ج ۲، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۲) جلال جمالیان، فاویسم و رابطة آن با باقلا، شیراز ۱۳۵۵ ش.
(۱۳) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
(۱۴)
ادوار غالب، الموسوعة فی علوم الطبیعة، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶.
(۱۵) زکریا بن محمد قزوینی، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن ۱۸۴۸ـ۱۸۴۹.
(۱۶) محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، حلیة المتقین، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۷) ابوتراب نفیسی، خواص خوردنیها و آشامیدنیها طی قرون و اعصار
در بین ملل مختلف جهان، اصفهان ۱۳۶۲ ش.
(۱۸) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره (۱۹۲۳ـ۱۹۵۵).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باقلا»، شماره۲۸۵.