بحر (عروض)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَحْر، اصطلاحی در عروض (ه م)، جزء نخست و ثابت نام هر یک از اوزان شعری و یا مجموعهای از اوزان نزدیک به هم، به معنی کمّیتی ازکلام موزون که از تکرار یکی از ارکان اصلی عروضی
و یا از
ترکیب چند رکن پدید میآید. هر یک از بحور نامی دارد که ماخوذ از کیفیت موسیقیایی آن است، مانند بحر متقارب و بحر قریب که نخستین از تکرار «فَعولُن» (به نشانه - -) و ثانی از ترکیب ارکان مَفاعیلُن/مَفاعیلُن/فاعلاتُن» (به نشانه - - -/ - - -/ - - -) به دست میآید.
در وجه تسمیه آن به «بحر» (دریا)،
شمس قیس رازی دو وجهِ شَبَه یا دو عامل مشترک را دخیل دانسته است: نخست، «سِعَت و کَثرَت» و دیگر، معنی «بحر» در لغت
عرب، یعنی «شکافتن»؛ چرا که
دریا، شکافی فراخ در زمین است، حاوی
آب بسیار و فواید فراوان، و بحور عروضی نیز مشتمل بر انواع
شعر و «طرفی است از کلام منظوم مشتمل بر انواع اوزان».
در کتب عروض فارسی و تازی، بنیانگذاری عروض و در نتیجه ابتکار استخراج و تدوین بحور اولیه شعر عرب و طبقهبندی آنها در دوایر پنجگانه، به
خلیل بن احمد فراهیدی (د ۱۷۰ق) نسبت داده شده است
لیکن برخی از محققان معاصر، بر پایه مطالعات در زمینه وزن شعر در
ایران پیش از
اسلام و نیز با استناد به تحقیق
ابوریحان بیرونی (د ۴۴۰ق) دربارة وزن شعر هندوان در
زبان سنسکریت و ایراد شبهه وی
، چنین انتسابی را روا نمیدانند و گاهی در آن تردید کرده، و یا بر آن رفتهاند که خلیل بن احمد، خود این
دانش و این شیوه را از اوزان شعر آریایی و سنسکریت و یونانی و لاتینی (زبانهای هند و اروپایی خویشاوند فارسی) اخذ و اقتباسکرده است.
عروضیان قدیم، در نامگذاری پارههای بحور به مثابه الگوهای اصلی سنجش اوزان، اتفاق نظر ندارند و به اختلاف، از آنها به فواصل سالمه، ارکان، اجزاء، اصول، افاعیل و تفاعیل تعبیر کردهاند
در این مقاله، به سبب اشتهار بیشتر، «ارکان» اختیار شده است؛ اگر چه در منابع متاخر، گاه، از «ارکان» به «پایهها» نیز تعبیر شده است.
ارکان عروضی خود حاصل ترکیب اندامهای کوچکتری به نام سبب (دو نوع: خفیف - ثقیل)، وتد (دو نوع: مفروق مقرون یا مجموع) و فاصله (دو نوع: صغری - کبری) و هر کدام از آنها نیز
مرکب از حروفی متحرک و ساکن است، از این قرار:
الف - سبب: ۱.خفیف: از یک متحرک و یک ساکن به نشانه (-)، مانند: هَم؛ ۲.ثقیل: از دو متحرک متوالی به نشانه ()، مانند: هَمه.
ب - وتد: ۱.مفروق: از دو متحرک و یک ساکن در وسط به نشانه (-)، مانند: چامه؛ ۲.مقرون: از دو متحرک متوالی و یک ساکن به نشانه (-)، مانند: چَمَن.
ج - فاصله: ۱.صغری: از ۳ متحرک پی در پی و یک ساکن به نشانه (-)، مانند: بِرَوم؛ ۲.کبری: از ۴ متحرک متوالی و یک ساکن به نشانه (-)، مانند: بِبَرَمَش.
به سخنی دیگر، اسباب و اوتاد و فواصل، کوچکترین واحدهای تشکیلدهنده بحور شمرده میشد که امروزه، در برخی کتب عروضی، با الهام گرفتن از دانش زبانشناسی، اصطلاحات «مصوّت» و «صامت» و «هجاهای عروضی» جانشین آنها شده است.
در عروض کهن به هر گونه تغییری که در اسباب و اوتاد ارکان اصلی راه یابد - اعم از حذف یا زیادت حرف یا حروفی، و اسکان متحرکی - زِحاف میگویند (زحاف جمع زَحف است، لیکن در عروض مفرد تلقی میشود و آن را به ازاحیف و زحافات جمع میبندند)؛ از اینرو، هرگاه ارکان اصلی بیهیچ تغییری تکرار یا ترکیب شوند،
وزن و بحر حاصل از آن «سالم» نامیده میشود، مانند «فاعلاتن» که از آن «بحر رمل سالم» به دست میآید؛ و چنانچه تغییری به اسباب و اوتاد راه یابد، بحرحاصل را «مزاحف» گویند، مانند «فَعِلاتُن» که مزاحف فاعِلاتُن است. بدین سان، به واسطه ازاحیفی که به ارکان تعلق میگیرد، بحور و اوزان بسیاری پدید میآید
که هر یک، چونان بحری فرعی، نامی و لقبی مییابد و این همه، سبب دشواری و پیچیدگی عروض کهن شده، و عروضیان متاخر را به
نقد آن برانگیخته است.
خلیل بن احمد و برخی دیگر از قدمای عروضیان، بحور را حاصل از ۸ رکن اصلی میدانستند، از این قرار: مفاعیلن، فاعلاتن، مستفعلن، فعولن، فاعلن، متفاعلن، مفاعلتن و مفعولاتُ.
به سخن دیگر، تمامی بحرها و اوزان شعری از ارکان یاد شده - اعم از سالم یا مزاحف - ساخته میشود. برخی از عروضیان، همچون شمس قیس رازی
و
خواجه نصیرالدین طوسی دو رکن دیگر به ارکان هشتگانه منسوب به خلیل بن احمد افزودند: «فاع لاتن» و «مس تفع لن». ۳ رکن فاعلن، مفاعلتن و متفاعلن را خاص شعر
عرب شمردهاند و در نتیجه، ارکان
شعر پارسی را ۷ دانستهاند. تفاوت «فاع لاتن» و «مس تفع لن» با فاعلاتن و مستفعلن، از نظر شمس قیس رازی، در ترکیب اسباب و اوتاد آنهاست؛ اما اغلب عروضیان قدیم، بنا را همان ۸ رکن نهادهاند و میان فاعلاتن با فاع لاتن و مستفعلن با مس تفع لن، تفاوتی قائل نشدهاند، چرا که به لحاظ ایقاعی و لحن موسیقیایی، فرقی ندارند.
از تکرار متوالی هر یک از ارکان اصلی، ۷ بحر متفقالارکان، و از ترکیب آنها ۱۲ بحر مختلفالارکان حاصل میشود:
بحر هَزَج، از تکرار متوالی مفاعیلن؛ بحر رمل، از تکرار فاعلاتن؛ بحر رَجَز، از تکرار مستفعلن؛ بحر متقارب، از تکرار فعولن؛ بحر متدارک، از تکرار فاعلن؛ بحر کامل، از تکرار متفاعلن؛ بحر وافر، از تکرار مفاعلتن.
بحر
مضارع، از ترکیب مفاعیلن و فاعلاتن؛ بحر خفیف، از فاعلاتن و مستفعلن؛ بحر مُجْتَثّ، از مستفعلن و فاعلاتن؛ بحر مُنْسَرِح، از مستفعلن و مفعولاتُ؛ بحر مُقْتَضَب، از مفعولاتُ و مستفعلن؛ بحر مدید، از فاعلاتن و فاعلن؛ بحر بسیط، از مستفعلن و فاعلن؛ بحرطویل، از فعولن و مفاعیلن؛ بحر سریع، از مستفعلن، مستفعلن و مفعولاتُ؛ بحر غریب (یا جدید)، از فاعلاتن، فاعلاتن و مستفعلن؛ بحر قریب، از مفاعیلن، مفاعیلن و فاعلاتن؛ بحر مُشاکل، از فاعلاتن، مفاعیلن، مفاعیلن.
بعضی از این بحور، به صورت سالم به کار برده نمیشود و فقط زحافات آنها مطرح شده است. علمای عروض سنتی، ۱۱ بحر از بحور ۱۹گانه را مشترک در
شعر فارسی و شعر عرب دانستهاند، از این قرار: بحرهای هزج، رمل، رجز، متقارب، منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث، سریع، متدارک و خفیف؛ بحرهای پنجگانه طویل، مدید، بسیط، وافر و کامل را مختص شعر عرب و ۳بحر غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل را خاص شعر فارسی شمردهاند.
به گفته خواجه نصیر الدین طوسی شاعران ایرانی و عرب در بحر متدارک اشعار اندکی سرودهاند.
اگر چه در اشعار شاعران فارسی زبان در ۵ بحر خاص عرب نمونههایی میتوان سراغ داد، لیکن به نظر
قدماء، به ویژه شمس قیس رازی،
این اشعار ثقیل است و مطبوع نیفتاده است.
عروضیان قدیم، برای آموزش بهتر به مبتدیان و نشاندادن ارتباط بحور با یکدیگر، دایرههایی وضع کرده، و در آنها بحرهای نزدیک به هم را (از نظر متحرکات و سواکن و ترتیب اسباب و اوتاد) نشان دادهاند. این دایرهها، بر حسب شمار بحور، به خانههایی تقسیم میشد و یک
مصراع، اساس آن دایره قرار میگرفت، به نحوی که خواننده مصراع از هر خانهای و از هر واژهای شروع به
قرائت میکرد، به یکی از اوزان مطرح شده در همان دایره دست مییافت. دوایر پنجگانهای که مورد استفاده و استناد عروضیان ایرانی بود، اینهاست:
۱.دایره مختلفه: شامل بحرهای طویل، مدید و
بسیط، با اساس قرار دادن مصراع «به من برگذر ای مَه».
۲.
دایره مؤتلفه: مشتمل بر بحرهای وافر و کامل، با اساس قرار دادن مصراع «بگو دل من کجا طلبم زبهر خدا».
این مصراع چنان است که میتوان آغاز هر دو بحر (وافر و کامل) را از واژههای آن در نظر گرفت.
۳.
دایره مجتلبه: شامل بحرهای هزج، رجز و رمل، با اساس قرار دادن مصراع «مرا دل بی دلا رامی نیارامد».
۴.دایره مشتبهه: شامل بحرهای سریع، منسرح، خفیف، مضارع، مقتضب و مجتث، با اساس قرار دادن مصراع «به من ده تو بتا هم یک بار باده».
۵.
دایره متفقه: شامل بحرهای متقارب و متدارک، با اساس قرار دادن مصراع «مرا بی دلارام شادی نیاید». البته مصراع به گونهای است که میتوان آغاز دو بحر را از واژههای مختلف آن در نظر گرفت.
مصراعهای اساس این دوایر و شکل آنها در برخی از کتب عروضیان متفاوت است، لیکن ساختار اصلی آنها با آنچه گفته آمد، دقیقاً مطابقت دارد.
عروضیان ایرانی، از
دایره مشتبهه در حدود سیواند بحر استخراج کرده بودند
که جز بحرهای غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل، بحور دیگر مطبوع طبع شاعران واقع نشده است: بحر غریب (یا جدید)، چنانچه در دایره مشتبهه، مصراع اساس آن چنین باشد: «ده به من ده تو بتاهم یک باربا»؛ بحر قریب، هرگاه مصراع اساس چنین قرار گیرد: «به من ده تو بتا هم یک بار باده»؛ بحر مشاکل، اگر مصراع مربوط چنین باشد: «بار باده به من ده تو بتاهم یک».
شمس قیس رازی
دو دایرة مختلفه و مؤتلفه را، بدان سبب که مشتمل بر بحور خاص شعر عرب است، کنار مینهد و با پذیرش ۳بحر از بحور مستحدث غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل، جمعاً ۱۴بحر از ۱۹بحر مشهور را در ۴دایره قرار میدهد، بدین سان:
۱.دایره مؤتلفه: شامل بحرهای هزج، رجز و رمل، با اساس قرار دادن این مصراع: «دلا بس چند از این سودای آن دلدار پروردن».
۲.دایره مختلفه: مشتمل بر بحرهای منسرح، مضارع، مقتضب و مجتث، با اساس قرار دادن این مصراع: «باز زمن دل ربود باز زمن رخ نهفت».
۳.دایره منتزعه: شامل بحرهای سریع، غریب (یا جدید)، قریب، خفیف و مشاکل، بر اساس این مصراع: «رو که ربودی زدلم صبر باز».
۴.دایره متفقه: شامل دو بحر متقارب و متدارک، بر اساس این مصراع: «مکن بر من ای ماهروی این ستمها».
شمس قیس رازی در دو دایره مختلفه و منتزعه، ارکان سالم را نیاورده، زیرا بر آن است که در بحور این دو دایره شعر عذب به صورت سالم سروده نشده است
بنابراین، برای هر یک از بحور این دو دایره، یکی از اوزان مزاحف بحر مربوط به آن را که بیشتر مورد استقبال شاعران واقع شده، مطرح کرده است.
به گفته شمس قیس رازی
عروضیان ایرانی چون بهرامی سرخسی و
بزرجمهر قسیمی، بر بنیاد ۸ رکن اصلی، دست به استخراج بحوری زده بودند که یا هیچ شاعری در آن بحور
شعر نسروده بود، و یا اگر هم شعری سروده میشد، مقبول
ذوق ایرانیان واقع نمیشد؛ در نتیجه، این بحور، جز بحرهای غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل، هرگز به عنوان بحرهای مستقل مطرح نشد. قدما به این بحور «مستحدث» میگفتند، چرا که در آثار شاعران و کتب منتقدان بزرگ عروض، پیشینهای نداشت. شمس قیس رازی
از ۲۱بحر مستحدث نام برده است که در ۳دایره منعکسه، منغلطه و متعلقه جمع آمده بود
همچنین اشعار شاذّ، تصنعی و ثقیل یکی از ۳دایره را مطرح کرده است که عبارتند از: بحر صریم، کبیر، بدیل، قلیب، حمید، صغیر، اصم، سلیم، حمیم، مصنوع، مستعمل، اخرس، مبهم، معکوس، مهمل، قاطع، مشترک، معمّم، مستر، معیّن و باعث.
مساله بحرسازی و طبقهبندی اوزان شعری در گروههای سالم و مزاحف به شیوه قدما از یک سوی، و از سوی دیگر، مشکل تعلیم و تعلّم آن، به ویژه آموختن و به خاطر سپردن عناوین و القاب عجیب و نامانوس ازاحیف و اوزان مزاحف، نظیر خَرْم، خَرْب، جَدْع، جَحْف، هَتْم و حَذَذ و یا بیت معصوب مقطوف،
بیت موقوص و بیت مَجْزُوَّمُرَفَّل و...
که به گوش هر فارسی زبانی گران میآید، هر متعلم مشتاقی را میرماند.
از این رو عروض دانان معاصر ایرانی بر آن شدند تا به
نقد شیوه پیشینیان اهتمام ورزند و با توجه به تفاوت روح وزن در دو
زبان فارسی و عرب،
طرحهایی نو در افکنند و با ابداع روشهای علمی سادهتر، وزن شعر فارسی را از سیطره عروض عرب آزاد سازند. وزیری با تعویض بعضی اصطلاحات مانند «لنگه» به جای مصراع، «پایه» به جای رکن، «وابُری» به جای تقطیع و...،
۱۴پایه بکرِ دو تا پنج هجایی را مبنای بحرسازی قرار میدهد که از تکرار یک پایه یا ترکیب پایهای با پایههای دیگر، «لنگه» شعری به دست میآید و بحری حاصل میشود و بدین سان، چنانچه این پایهها، در اشکال و مواضع مختلف با خود یا با پایههای دیگر تکرار یا ترکیب شوند، هزاران بحرشعری به دست میدهند.
وزیری برای هر پایهای دو نکته را ضروری میداند: نخست، کمتر از دو هجا نباشد و دیگر، به هجای بلند ختم شود.
شرط اخیر را فرزاد نیز بایسته دانسته است.
خانلری ارکان یا «افاعیل» عروضی را، از آن روی که وزن شعر فارسی را به اجزاء متساوی و
متشابه تقسیم نمیکند، نادرست میداند و برای بحرسازی و طبقهبندی اوزان شعر فارسی، ۱۰پایه دو و سه هجایی را، به عنوان اساس کار پیش مینهد و با اشاره به برابرهای سنتی، برهر یک، نامی پارسی میگذارد،
از این قرار: ۱.ت تن (-): «نَوا» معادل فَعَلْ؛ ۲.تن ت (-): «چامه» معادل وَتَدِمفروق؛ ۳.ت ت (): «همه» معادل سَبَبِ ثقیل؛ ۴.تن تن (- -): «آوا» معادل فَعْ لُنْ؛ ۵.ت تن تن (- -): «خُشاوا» معادل فَعولُنْ؛ ۶.ت ت تن (-): «بِنَوا» معادل فَعِلُنْ؛ ۷.تن تن تن (- - -): «نیکاوا» معادل مَفْعولُنْ؛ ۸.ت تن ت (-): «تَرانه» معادل فَعولُ؛ ۹.تن ت تن (- -): «خُشنَوا» معادل فاعِلُنْ؛ ۱۰.تن ت ت (-): «زمزمه» معادل فاعِلُ.
خانلری بر آن است که همه اوزان شعر فارسی حاصل تکرار یک یا ترکیب چند پایه از این پایههای دهگانه است.
با عنایت به دو
شرط ضروری مورد تاکید وزیری، در پایههای ۲، ۳، ۸ و ۱۰ پیشنهادی خانلری، شرط ختم به هجای بلند ملحوظ نشده است و در نتیجه حالت ایقاعی نیرومندی ندارد.
فرزاد با
تشبیه عروض فارسی به عمارتی ۴طبقه که حروف مصوت و هجاها و ارکان و اوزان عروضی به ترتیب در طبقات اول تا چهارم آن قرار دارند، و با تذکار اهمیت عدد «۴» در این علم، یک رکن مرکب از ۴هجای بلند با عنوان «مَفعولاتُن» (- - - -) را به مثابه «پدرِ پدرهای ارکان» در نظر میگیرد.
از این رکن بیش از ۲۰پایه منشعب میشود که با اعمال دگرگونیهایی در اندامهای هر یک از آنها و تکرار یا ترکیب یک پایه با پایههای دیگر، بحرهای بسیاری به دست میآید.
فرزاد نیز به اهمیت هجای بلند در آخر هر رکن تاکید میورزد
و بر آن است که با مشاهده هجای کوتاه در آخر رکن، در صحت وزن
شعر باید
شک کرد.
حمیدی با انتقادی تند و سخت آمیخته به
تعریض از «زحاف» در عروض کهن،
از در پیوستن یک فاصله و یک وتد و یک سبب، ترکیب «متفاعلاتن» (- - -) را پیش می نهد و آن را «حلقه گمشده» و مادر تمام اوزان موجود و ممکن الوجود شعر فارسی میداند.
از «متفاعلاتن»، ۲۳ بحر مشهور و دارای نام در عروض کهن پدید میآید و در مراحل بعد، هر گاه جزوی از «متفاعلاتُن» با یک یا دو جزو دیگر آن ترکیب شود، بحور بسیاری حاصل خواهد شد.
نجفی ضمن تاکید بر ضرورت طبقهبندی علمی نزدیک به ۳۰۰ وزن متفاوت و مستقل در اشعار موجود زبان فارسی
و نا کار آمد بودن روش قدما به سبب ورود ۴۹ عامل «من عندی» در مبحث زحافات،
به
نقد شیوههای طبقهبندی بحور خانلری و فرزاد میپردازد.
کابلی نیز به نوبه خود، پس از نقد روشهای بحرسازی پیشگامان معاصر،
علاوه بر طبقهبندی اوزان، نامگذاریهای تازه اصطلاحات را هم ضروری میداند: به بحر و سخن موزون، «رشته نظم»، به
رکن، «ریسه تکرار شونده»، به هجای بلند، «دانه»، به هجای کوتاه، «نیم دانه» و...میگوید
و «روش تازه» خود را، بر بنیاد این اصطلاحات بنا مینهد؛ به نحوی که از در پیوستن «دانه» و «نیمدانه»ها، «ریسه»ها، و از تکرار یا ترکیب «ریسه» ها با دگرگونیهایی «رشته نظم»های مختلف (=بحور) به دست میآید.
(۱) آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، ۱۳۷۷ق.
(۲) ابن رشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۳) بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، ترجمة منوچهر صدوقی سها، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
(۴) تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش مولوی محمد وجیه و دیگران، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۵) جامی، عبدالرحمان، بهارستان و رسائل، به کوشش اعلاخان افصح زاد و دیگران، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۶) حمیدی، مهدی، عروض، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۷) خانلری، پرویز، وزن شعر فارسی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۸) خلوصی، صفا، مقدمه بر القسطاس المستقیم فی علم العروض زمخشری، به کوشش بهیجه باقر حسینی، بغداد، ۱۹۶۹م.
(۹) دایرة المعارف فارسی.
(۱۰) دمامینی، محمد، العیون الفاخرة علی خبایا الرامزة، قاهره، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۱) سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۲) شاه حسینی، ناصرالدین، شناخت شعر، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۳) شمس قیس رازی، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۴) شمیسا، سیروس، آشنایی با عروض و قافیه، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۵) عروض سیفی و قافیة جامی، به کوشش محمد فشارکی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۱۶) فرزاد، مسعود، مبنای ریاضی عروض فارسی، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۱۷) فشارکی، محمد، مقدمه بر عروض سیفی و (هم).
(۱۸) کابلی، ایرج، وزن شناسی و عروض، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۱۹) نجفقلی میرزا، درة نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۲۰) نجفی، ابوالحسن، «دربارة طبقهبندی وزنهای شعر فارسی»، آشنایی با دانش، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۲۱) نصیرالدین طوسی، معیار الاشعار، به کوشش محمد فشارکی و جمشید مظاهری، انتشارات سهروردی.
(۲۲) وحیدیان کامیار، تقی، بررسی منشا وزن شعر فارسی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۲۳) وزیری، علینقی، «اصلاحات ادبی»، مهر، تهران، ۱۳۱۶- ۱۳۱۷ش، س۵، شم ۱۰ و ۱۱.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بحر (عروض)»، شماره۴۵۱۲.