بخت و اتفاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بخت و اتفاق، مبحثی در
فلسفه اسلامی که در طبیعیات پس از بحث درباره علل، بویژه
علت فاعلی و
علت غایی ، آورده میشود.
ابن سینا در باره آن گوید: «چون سخن از اسباب به میان آمد و به گمان برخی، بخت و اتفاق و امور خود بخودی از جمله اسباب میباشند، پس سزاوار است که از نظر در این معانی
غفلت نورزیم و معلوم کنیم آیا آنها از اسباب مؤثر در امور
عالم هستند یا نه و اگر هستند چگونهاند؟».
ابن رشد نیز شایسته میداند
کاوش شود که آیا این دو سبب در زمره علل چهارگانهاند یا نه؟ (
علت و
معلول ) و چنانچه از جمله علل هستند، بالذاتاند یا بالعرض؟
به گفته ابن سینا، گروهی بخت و اتفاق را در تحقق امور عالم مؤثر نمیدانند و میگویند: در جایی که همه اشیا و امور دارای عللاند، نادیده انگاشتن علل و توجه به اسباب مجهولی چون بخت و اتفاق جایز نیست.
بنابر نظر این دسته، یک فعل ممکن است غایات متعددی داشته باشد و یا اینکه
فاعل یکی از آن غایات را مقصود خود قرار داده، در جریان عمل، غایتی دیگر محقق شود و مقصود فاعل یا معطل بماند یا همزمان با حصول آن مقصودِ اصلی، غایت دیگری نیز از آن میان حاصل شود.
ازینرو کم خردان، حصولِ
غایت دوم را، به جای اینکه به علت حقیقیش که همان علتِ غایتِ اول است نسبت دهند، معلولِ بخت واتفاق دانستهاند
عدهای دیگر بخت و اتفاق را در تحقق بعضی از
حوادث و
وقایع مؤثر دانسته و آن دو را از علل به شمار آوردهاند.
بعضی از این گروه، بخت را یکی از اسباب پوشیده الهی و فراتر از
قلمرو ادراک بشری دانسته و حتی
پرستش و
بزرگداشت آن را واجب شمردهاند، و حتی بدین منظور بتی به نام او برگزیده بودند
گروهی از قائلان به بخت و اتفاق،
آفرینش جهان را اتفاقی میدانند.
به گفته ابن سینا
و
صدرالدین شیرازی ،
ذیمقراطیس (دموکریتوس) و
پیروان او بر این
رأی بودهاند که مبادیِ کل عالم،
اجرام کوچک و سختی بودهاند که بعضی از آنها به حسب اتفاق به بعضی دیگر برخورد کرده، باهم مجتمع شده و عالم از آنها پدید آمده است.
اما آنها وجودِ امور جزئی، از قبیل
حیوانات و
نباتات ، را به بخت یا اتفاق نسبت نمیدهند.
بعدهای دیگر، از جمله انباذقلس (امپدوکلس) و پیروان او، وجود عالم را بهطور مطلق به اتفاق نسبت ندادهاند و
کائنات را متکوّن از مبادیِ عنصری دانستهاند، ولی ساختمان آنها را امری اتفاقی تلقی کردهاند، بلکه اتفاق را با ضرورت یکی پنداشته و حصول
ماده را اتفاقی و متصور شدن آن را به صورت، ضروری فرض کردهاند که غایتی ندارد ـ مثلاً وجود
باران ، با مقدماتش، ناشی از ضرورت مادی است و برحسب اتفاق مصلحتی را نیز در بر دارد؛ و مردم گمان میبرند که باران در طبیعت برای آن مصالح مقصود شده است.
به نظر آنها وجود غایت متوقف بر وجود شعور در فاعل است و چون طبیعت
شعور ندارد، پس افعال آن را بدون غایت و وقوعشان را به حسب اتفاق دانستهاند.
وجود انواع
فساد و
تباهی ، وقوع
مرگ و نابسامانی و دیگر
شرور در
جهان ، دلیل دیگر ایشان بر انکار غایت در افعال
طبیعت است
ابن سینا در ابطال و
نقض قول ذیمقراطیس گوید: اتفاق غایتی عرضی است برای امر طبیعی یا ارادی و بلکه قسری ـ و قسری نیز منتهی به طبیعی و ارادی میشود ـ پس طبیعت یا اراده مقدم بر اتفاق و سبب اول عالماند؛ ابن سینا در مقابلِ انباذقلس، ضمن پذیرش اتفاق نسبت به افراد امور جزئی،قول به سببیت اتفاق را در امور کلی، مانند تکوّن ماهیت نوعیه اشیا، رد میکند و آنها را به اقتضای طبیعت میداند.
ابن سینا
و دیگر حکمای اسلامیِ پس از او، دلایل منکران بخت و اتفاق و نیز
براهین قائلان به آن دو را پذیرفتنی نمیدانند.
ابن سینا در توضیح این مسئله میگوید: «امور جاری در عالم، از حیث وقوعشان از علتِ واحد، خارج از چهار قسم نیستند: دائمی، اکثری، مساوی، اقلّی.
دائم را از جهت دوامش به بخت واتفاق منسوب نمیکنند و اکثری را نیز معلول بخت و اتفاق نمیدانند، زیرا آن هم در حکم دائمی است مگر اینکه معارضی مانع وقوع آن شود، که این را معلول بخت یا اتفاق میدانند».
به نظر ابن سینا عقیده مشائینِ متأخر، که فقط امور اقَلی را معلول بخت و اتفاق دانستهاند، با نظر ارسطو که ابتدا در این باب سخن گفته است، سازگار نیست و آنچه متأخران را بر آن داشته تاامور مساوی را از دایره انتساب به بخت و اتفاق خارج کنند، توجه آنها به حال امور ارادی (مثل
خوردن و نخوردن، راه رفتن و نرفتن و مانند آنها) بوده که صدور و عدم صدورشان از مبادی، یکسان است.
بنابراین، به عقیده آنها، امور ارادیِ مساوی ـ مثلاً راه رفتن ارادی ـ معلول بخت و اتفاق نیست.
ابن سینا در رد قول این عده گفته است که یک چیز به اعتباری اکثری بلکه واجب و دائمی میشود و به اعتبار دیگر و نیز برحسب شرایط و احوالی که در آن
ملحوظ میگردد، مساوی یا اقلی است؛ مثلاً اگر از مادهای که
انگشت از آن ساخته میشود زیاد بیاید و قوه فائضه الهی با استعداد تام اجسام برای صورتی که ماده مستحق آن است مصادف شود، البته آن قوه فائضه، آن صورت را معطّل نمیگذارد و
خلق انگشت زاید، واجب و ضروری میشود.
وقوع این فعل گرچه در قیاس با طبیعت کلیه، اقلی و نادر است، ولی نسبت به اسبابی که ذکر شد نه تنها اقلی نیست، بلکه واجب و دائمی است، همچنین اگر امور ارادیِ مساوی قیاس به اراده شوند و اراده در آنها حاصل باشد، از حدّ تساوی خارج، و اکثری خواهند شد و پس از اکثری شدن، البته صحیح نیست که آنها را به بخت واتفاق نسبت دهیم.
اما اگر نسبت به اراده ملحوظ نشوند و خود آن امور صرفاً در نظر گرفته شوند، میتوان آنها را معلول بخت و اتفاق دانست.
در متون حکمای اسلامی، بویژه ابن سینا که پیش از دیگران به این مسئله پرداخته، این نکات درباره بخت و اتفاق مطرح شده است :
الف) امور منسوب به بخت یا اتفاق، بدون علت و خود بخودی نیستند، ولی از آن جهت که گاهی انسان از علل حقیقیِ برخی از حوادث و وقایع آگاهی ندارد آنها را معلولِ بخت یا اتفاق میپندارد
چنانکه
ملاهادی سبزواری گفته است: «یقول الاتفاق جاهل السبب».
بنابراین اگر این امور نسبت به علل حقیقی خود سنجیده شوند، اتفاقی نیستند، بلکه ذاتی و دائمی خواهند بود.
ب) برخی از امور منسوب به بخت و اتفاق، در واقع غایتِ
بالعرض (نتیجه) فعلِ فاعلی هستند که به سبب حصول معارض و موانع، یا غایت
بالذات (مقصود اصلی) آن معطل مانده و در نتیجه فعلِ او چیزی محقق شده که مقصود اصلیش نبوده است یا، در برخی موارد، علاوه بر غایت بالعرض به غایت بالذات فعل نیز منتهی میشود.
در اینصورت فاعل را نسبت به غایت بالذاتش، سبب ذاتی و نسبت به امر اتفاقی که غایت بالعرض است، سبب اتفاقی گویند.
به عبارت دیگر، غایت بالذات، مالاجله الفعل (چیزی که
فعل برای تحقق آن صورت گرفته) و مقصوداصلی فاعل است و غایت بالعرض، ماینتهی الیه الفعل (چیزی که فعل به آن منتهی شود) است.
فاعلِ فعل منتهی به غایت بالعرض، یا شعور ندارد و فعلش آگاهانه صورت نگرفته است، یا فاعلِ آن
ذیشعور است ولی در انجام فعل خود، وصول به چنان غایتی را در نظر نداشته است.
خواجه نصیرالدّین طوسی نیز افعالی را که از روی فکر و رویّت انجام نشده و به اقتضای طبیعت باشد به بخت و اتفاق نسبت میدهد.
ج) سبب وقوع هرچیز غیردائم و غیراکثری را که مقصود فاعل نباشد، در صورتی به بخت و اتفاق میتوان نسبت داد که آن سبب
صلاحیت و شأنیت تأدّی به آن امر را بهطور غیردائمی و غیراکثری داشته باشد.
مثلاً اگر همزمان با نشستن شخصی، ماه گرفته شود، نمیگویند که نشستن آن شخص «اتفاقاً» سبب
ماه گرفتگی شد
د) اتفاق را به دو قسم نسبی و
مطلق تقسیم کردهاند.
اتفاق نسبی آن است که مقارن با وقوع حادثهای که بر اثر علتی پدید آمده حادثهای دیگر که معلولِ علت دیگری است واقع شود.
این نوع اتفاق را نسبی گویند؛ زیرا هیچگونه تلازمی میان دو
حادثه وجود ندارد.
اتفاق مطلق آن است که در جهان چیزی پدید آید که هیچگونه سبب و علتی نداشته باشد.
اتفاق مطلق، از نظر فلسفی محال عقلی است، زیرا صدفه و اتفاق مطلق با قانون علیت در جهان معارض است، ولی اتفاق نسبی از نظر فلسفی محال نیست؛ زیرا با قانون علیت منافات ندارد و نوعی تقارن میان حوادثی است که هریک به مبدأ پیدایش خود وابسته است، اما هرگز استمرار و دوام ندارد؛ زیرا اگر به طورمستمر دوام یابد از حالتِ اتّفاق خارج میشود.
ه) اتفاق، اعم از
بخت است.
مبدأ بخت اراده شخص
مختار و دارای شعور و نتیجه آن مهم است،
بنابراین، تنها به انسان اختصاص دارد.
البته اتفاق درباره غیر جاندار نیز به کار رفته است، همانگونه که برخی (انباذقلس و ذیمقراطیس) درباره تکوّن عالم قائل به اتفاقاند.
بنابراین، در مواردی که بخت به کاربرده میشود اطلاق اتفاق نیز جایز است، ازینرو درباره بخت و اتفاق یکجا بحث میکنند.
و) ممکن است دو فعل از دو مبدأ صادر شود: مبدأ طبیعی، مبدأ ارادی؛ و این دو فعل در غایت واحدی برخورد داشته باشند.
اگر آن غایت نسبت به مبدأ ارادی خیر یا
شر باشد، آن غایت نسبت به آن مبدأ بخت، ولی نسبت به مبدأ طبیعی اتفاق محسوب میشود.
اگر این غایت به
نفع شخص باشد به بختِ خوب و اگر به ضرر او باشد به بخت بد تعبیر میشود.
(۱) غلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۲) ابن رشد، کتاب السماع الطبیعی، چاپ جوزیف بویج، مادرید ۱۹۸۳.
(۳) ابن سینا، الشفاء، الطبیعیات، ج ۱، چاپ ابراهیم مدکور، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۴) هادی بن مهدی سبزواری، شرح غرر الفرائد، یا، شرح منظومه حکمت، چاپ مهدی محقق و توشی هیکو ایزوتسو، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۵) محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۸۷).
(۶) محمد حسین طباطبائی، نهایة الحکمة، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۷) محمد بن عمر فخر رازی، کتاب مباحث المشرقیه فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم ۱۴۱۱.
(۸) محمود بن مسعود قطب الدین شیرازی، درة التاج، چاپ محمد مشکوة، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۹) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۶۰ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بخت و اتفاق»، شماره۶۴۶.