بوطیقا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بوطیقا، عنوان کتابی از
ارسطو دربارۀ
شعر بود.
«بوطیقا» معرّب واژۀ یونانی پوئتیکا است که صورتهای مختلف معادل واژۀ شعر در زبانهای اروپایی از همان ریشه گرفته شده است.
اما ریشۀ یونانی پوئتیکا به واژۀ «پوئسیس» برمیگردد که به معنای صناعت یا عمل ساختن است و از اینجاست که پوئتیکا به معنای وسیع کلمه، به انواع آفرینشهای هنری دلالت میکند، همچنان که مباحث ارسطو نیز در این کتاب به معنای خاص و مصطلح «شعر» محدود نمیشود.
این مفهوم وسیع، بازتابی از تقسیمبندی کلی ارسطو از شعبههای
فلسفه یا
حکمت نیز هست. در دستگاه شناخت ارسطویی، علاوه بر دو شاخۀ فلسفۀ نظری و فلسلفۀ عملی، شاخۀ سومی از حکمت با عنوان حکمت ابداعی وجود دارد که مبدا آن قوۀ صناعت، و حاصل آن اثرِ آفرینش یافته است.
از اشارات ارسطو در همین کتاب و در آثار دیگرش برمیآید که نگارش بوطیقا پیش از خطابه۴ و پس از سیاست۵ بوده است و از اینجا برخی نتیجه گرفتهاند که ارسطو این اثر را در دوران پختگی خویش و در فاصلۀ سالهای ۳۳۵و۳۳۳ق م نوشته است.
بوطیقا در شمار «نوشتههای شنیدنی» یا خصوصی ارسطوست، یعنی درس نامههایی است که برای انتشار در سطح وسیع و گسترده تنظیم نشده است و ویژگی این دسته از آثار ارسطو فشردگی، دشواری و ساختار نامنظم آنهاست.
بوطیقا بر خلاف تأویل آثار معین، در جستوجوی بازگویی معنا نیست؛ بلکه هدفش
شناخت قوانین عامی است که ناظر بر خلق میباشند و نیز بر خلاف علومی نظیر روانشناسی، جامعهشناسی و غیره، بوطیقا این قوانین را در درون خود ادبیات میجوید. بنابراین بوطیقا آن رهیافت به ادبیات است که هم «مجرد» و هم «درونی» است. خود اثر ادبی، موضوع بوطیقا نیست؛ آنچه بوطیقا مورد بررسی قرار میدهد ویژگیهای نوع معینی از سخن یعنی سخن ادبی است؛ بر این پایه بوطیقا توجه خود را به خصوصیت مجردی معطوف میدارد که به پدیدهی ادبی ویژگی میبخشد، یعنی «
ادبیت».
(ادبیت) ویژگی منحصر به فرد یک متن ادبی است و بوطیقا به
تحلیل و توصیف این ویژگی میپردازد. بوطیقا با نقدهای ادبی نظیر نقد جامعهشناسی یا
نقد روانشناسی و... متفاوت است؛ زیرا بوطیقا ادبیات یا متن ادبی را به تنهایی موضوع شناخت خود میداند؛ اما نقد جامعهشناختی و روانشناسی و... ادبیات را تجلی چیزهایی مانند جامعه و روان میدانند، بدین جهت است که میگوییم بوطیقا آن رهیافت به ادبیات است که هم مجرد است و هم درونی.
امروزه این اصطلاح را با اضافهی زمینهی خاص ادبی چون بوطیقای داستاننویسی و بوطیقای شعر نو و جز اینها، به صورت عامتری به کار میبرند.
برخی قراین در متن بوطیقا و گزارشهای راجع به آن از ناتمام بودن این اثر حکایت میکند. ارسطو در این کتاب و نیز در خطابه وعده میدهد که دربارۀ نوع کمدی باز هم سخن خواهد گفت، اما این مبحث در بوطیقا نیامده است. گزارش دیوگنس لائرتیوس
هم دربارۀ این کتاب، آن را شامل دو بخش معرفی میکند، اما متن موجود تنها بخش اول را در بردارد. بنابراین، میتوان گفت طرح ارسطو در
تدوین بوطیقا از آنچه در این کتاب آمده، گستردهتر بوده است.
۵ فصل نخست کتاب به مباحث کلی
شعر، نظریۀ ارسطو دربارۀ جوهر و عناصر شعر، و تعریف و تاریخچۀ انواع شعر اختصاص دارد، اما بحث از شعر به معنایی که در این کتاب آمده است، به سبب خصلت نمایشی ادبیات در یونان باستان، حوزههای وسیعتری از ادبیات و
هنر را در برمیگیرد. ارسطو نظریۀ ادبی خود را برپایۀ «محاکات» (تقلید واقعیت) بنا میکند و ۳عنصر وزن (ایقاع)، لفظ و هماهنگی را ارکان شعر و ابزارهای محاکات میشمارد. براین اساس، در طبقهبندی ارسطو، انواع اصلی شعر، یعنی حماسه، تراژدی، کمدی، و اقسام وابسته به آن مانند آواز دیتیرامب، موسیقی و
شعر غنایی و رقص، همگی در جوهرهنریِ تقلید مشترکاند و تمایز آنها از یکدیگر به سبب تفاوت در ابزارهای تقلید (عناصر سه گانه)، مضمون تقلید و شیوۀ تقلید است. فصول بعدی کتاب که حجم عمدۀ آن را تشکیل میدهد، شامل بحثهای تفصیلی در انواع شعر است که از آن میان، تنها مباحث مربوط به تراژدی و حماسه در متن موجود آمده است.
ارسطو در بوطیقا نظریهای دربارۀ نظام فلسفی خویش عرضه نکرده است، اما در جایگاه والای این اثر به عنوان نخستین کوشش منظم در تحلیل ماهیت هنر و ساختار آفرینش ادبی در تاریخ
بشر، تردید نمیتوان کرد. نمونههایی که ارسطو در خلال هر مبحث به آنها میپردازد، هم از دیدگاه نقد ادبی نوآورانه است و هم در زمینۀ خاص هنر و ادبیات یونان حاوی آگاهیهای ارزشمندی است.
جنبۀ مهمتر در کار ارسطو نگاه مثبت و واقعگرایانۀ او به شعر و هنر است که نظریۀ زیبایی شناختی متمایزی را در برابر
افلاطون به میان میآورد. ارسطو در این نظریه که ماهیت اثر هنری را تقلید واقعیت میداند، به راه افلاطون رفته است، اما افلاطون در توضیح
مراتب حقیقت و شناخت، این ویژگی را موجب نازل شدن قدر هنر در برابر واقعیت راستین شمرده، و آن را برای آرمانشهر خود زیان بخش دانسته بود. ارسطو برمبنای نظریۀ محاکات، از دیدگاه افلاطون انتقاد میکند و بر ارزش هنر به عنوان محاکات زیبایی محسوس تاکید میورزد. زیبایی از دید او صورت آرمانی واقعیت است و مفهوم آن کلی تر از خیر اخلاقی است و از همین رو، معیار زیبایی که تناسب و هماهنگی است، برخیر اخلاقی نیز صدق میکند.
ارسطو در بحث تراژدی، در برابر تصور افلاطون که شعرا را به سبب برانگیختن عواطف و انفعالات، مایۀ تباهی اخلاقی میدانست، براحساس ترس شفقتی که از تراژدی به
انسان دست میدهد، تاکید میکند وآن را وسیلهای برای پالایش نفس و از فواید اخلاقی شعر به شمار میآورد. پالایش (کارتاسیس۷ در اصطلاح ارسطو) یکی از مفاهیم بحثانگیز در فن شعر ارسطو بوده است.
نظرگاهی که در تحلیل ارسطو از ماهیت هنر تازگی داشته، توجه به خصلت بیطرفانۀ تقلید و حس زیبایی ناشی از آن است. ایراد مخالفان ارزش هنر از آنجا بوده است که موضوع تقلید را بازتاب عینی امر جزئی میپنداشتهاند. در حالیکه در آفریدۀ هنری، واقعیتی که در قالبی جزئی ـ مانند هزل یک شخصیت ـ به تصویر کشیده میشود، نمونهای است که نگاه ما را به موضوع و صورتی کلی هدایت میکند و از این حیث شعر و هنر نسبت به تاریخ، انتزاعیتر و به
فلسفه نزدیکتر است.
بوطیقا سرگذشتی کم و بیش متفاوت با دیگر آثار ارسطو داشته است:
در
اروپا عصر یونانی مآبی و قرون وسطی، به رغم چیرگی سنت ارسطویی، این کتاب چندان مورد توجه نبود. این وضع پس از
رنسانس تغییر کرد و از حدود نیمۀ دوم سدۀ ۱۶م، همزمان با زوال نفوذ فلسفی ارسطو، بوطیقا در شمار آثار پر ارزش کلاسیک شناخته شد. یکی از ویژگیهای این دوران که تا پایان عصر روشناندیشی اروپا تداوم یافت، پذیرفتهشدن بوطیقا به عنوان اثری معیار در
نقد ادبی بود.
اما در
جهان اسلام، تعالیم ارسطو در فن شعر هیچگاه به پای نفوذاندیشههای دیگر او در فلسفه و دانشهای عقلی نرسید و به خلاف اروپای پس از رنسانس، در قلمرو شعر و نقد ادبی چندان بهکار گرفته نشد (همین دانشنامه). با این همه، این کتاب به عنوان یکی از اجزاء میراث ارسطویی از آغاز تاریخ فلسفۀ اسلامی مورد توجه بود و کوشش فیلسوفان اسلامی در شناخت و تفسیر این اثر بعدها در رویکرد جهان غرب به آن نقش میانجی ایفا کرد.
بوطیقای ارسطو در جهان
اسلام در شمار آثار منطقی او طبقهبندی شده است. این مجموعه که ارغنون نامیده میشود، با الحاق ریطوریقا (خطابه) و بوطیقا به دیگر نوشتههای ارسطو در منطق شکل گرفته، و این کتاب جزء واپسین از اجزاء هشتگانۀ آن است. الگوی مرسوم ارغنون برمبنای تفسیری از جایگاه خطابه و شعر و نسبت آنها با دیگر فنون منطبق پدید آمده است و سابقۀ آن به دورۀ یونانی مآبی و دستکم به سیمپلیکیوس۹ (د ۵۳۳م)، از مفسران نوافلاطونی ارسطو بازمیگردد.
بدین ترتیب، در این زمینه نیز همچون بخش عمدۀ میراث ارسطو مترجمان و شارحان سریانی زبان واسطۀ انتقال فهم رایج از آثار ارسطو به فیلسوفان
مسلمان بودهاند.
برداشتی که مبنای از طبقهبندی بوده است، از اینجا سرچشمه میگیرد که ارسطو از یک سو بسیاری از مفاهیم و دستهبندیهای فن شعر را در کتاب خطابه نیز آورده است و از اشارات او برمیآید که
شعر را نوعی از خطابه به شمار میآورده است. از سوی دیگر در آغاز همان کتاب نیز از مشابهت خطابه و جدل سخن میگوید و آن را با برهان مقایسه میکند، در حالی که برهان از اجزاء بنیادی منطق اوست. از همین رو، در طرح جامعی که همۀ گونههای ترکیب گفتار و تشکیل
قیاس را در برمیگیرد، از فنون یا
صناعات پنجگانه ـ
برهان،
جدل،
سفسطه،
خطابه و شعر ـ سخن گفته میشود. در این چارچوب، شعر قیاسی است که مقدمات آن از مخیلات تشکیل شده باشد.
ابنندیم بوطیقا را به عنوان هشتمین کتاب از مجموعۀ آثار منطقی ارسطو معرفی کرده است.
وی میگوید که این کتاب را ابوبشر
متّی بن یونس قُنّایی (د ۳۲۸ق/۹۴۰م) از سریانی به عربی ترجمه کرده، و یحیی بن عدی نیز آن را به عربی برگردانده است.
ترجمۀ یحیی بن عدی اکنون در دست نیست و تنها ترجمۀ کهن موجود همان ترجمۀ متی بن یونس است که نسخۀ خطی منحصر به فرد آن با عنوان کتاب ارسطو طالس فی الشعر در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری میشود. اصل سریانی این ترجمه باقی نمانده است و مترجم آن نیز معلوم نیست؛ اما ابن ندیم در ضمن گزارش مربوط به اسکندر افرودیسی، از
یحیی بن عدی نقل میکند که در میان ذخایر کتب ابراهیم بن عبدالله مترجم، بوطیقا و نیز خطابه و سفسطۀ ارسطو به ترجمۀ اسحاق بن حنین (د ۲۹۸ق/۹۱۱م) وجود داشته، و یحیی بن عدی خواستار خرید آن بوده است، اما او نپذیرفته، و پیش از وفات آنها را سوزانده است.
اینکه ترجمۀ اسحاق به عربی بوده است، یا به سریانی، از این گزارش بر نمیآید. مارگلیوث که چند سطر بازمانده از ترجمۀ سریانی را چاپ کرده است، آن را به
حنین بن اسحاق نسبت میدهد، اما تکاچ معتقد است که ترجمۀ سریانی همان ترجمۀ اسحاق ـ یاد شده در گزارش ابنندیم ـ بوده است.
در ترجمۀ عربی ابوبشر متی بن یونس پارهای خطاها و بدفهمیها دیده میشود که به برخی شرحهای بعدی نیز راه یافته است، از جمله اینکه او در برگردان دو اصطلاح اساسی ارسطو، یعنی «تراژدی» و «کمدی»، دو نوع ادبی آشنای
عرب، یعنی «مدح» و «هجا» را گذاشته است.
گویا وجود همین اشکالات، یحیی بن عدی را به ترجمۀ دوبارۀ این اثر، شاید با دسترسی به ترجمۀ سریانی، واداشته است.
کندی (د ح۲۵۲ق/۸۶۶م) در رسالۀ «فی کمیة کتب ارسطوطالیس» از بوطیقا نام برده، و آن را مشتمل بر بحث از اوزان مورد استفاده در هر نوع از اشعار، مانند
مدح و رثا و
هجو معرفی کرده است.
از اینجا میتوان به سابقۀ آشنایی با این اثر پیش از ترجمۀ متی بن یونس و اصل سریانی آن پی برد. اما اشارۀ ابنندیم
که تلخیصی از بوطیقا را به کندی نسبت میدهد، این پرسش را پیش میآورد که ماخذ کندی در این اثر از میان رفته به چه زبانی بوده است؟ به احتمال قوی اساس کار او ترجمه یا شرحی غیر مستقیم و متعلق به سنت ارسطوی مجعول باشد، به ویژه اینکه معرفی او از این کتاب و اصطلاحاتی که از آنها یاد کرده است، با مقاصد واقعی
ارسطو مغایرت دارد.
از
فارابی (د ۳۳۹ق) رسالهای کوتاه در عصر حاضر به دست آمده است، با عنوان «فی قوانین صناعة الشعر» که به احتمال، همان اثری است که
ابن ابیاصیبعه با نام «کلام له فی الشعر و القوافی» به او نسبت میدهد. فارابی موضوع رسالۀ خود را اصناف و معانی اشعار یونانیان بر پایۀ اقوال منسوب به ارسطو در صناعت
شعر، و اقوال ثامسطیوس و دیگر مفسران اشعار معرفی کرده است.
آنچه فارابی از ثامسطیوس در اختیار داشته است، باید همان حواشی او بر بوطیقا باشد که به گفتۀ ابن ندیم
برخی آن را مجعول دانستهاند. از عبارت فارابی این نکته نیز بر میآید که در
زمان او شروح دیگری بر کتاب ارسطو یا در موضوع آن موجود بوده است. اما رسالۀ فارابی معلوم نیست که برگرفته از ترجمۀ همکار او متی بن یونس باشد و حتی برخی انواع و طبقهبندیهایی که در آن آمده است، در بوطیقا دیده نمیشود و میتوان آنها را انعکاسی از حواشی ثامسطیوس و همان سنت مفسران متاخر ارسطو دانست.
روایت نزدیکتر به متن ارسطو، تلخیص آمیخته به شرحی است که
ابن سینا (۴۲۸ق/۱۰۳۷م) با عنوان «فی الشعر» نوشته است. این اثر جزء پایانی از بخش منطق شفاست. ابنسینا در این کتاب ضبط و فهم روشنتری از تعالیم ارسطو به دست میدهد و این حاکی از آن است که او به ترجمهای غیر از ترجمۀ متی بن یونس دسترسی داشته است. اما تاثیر فارابی در کار او، به ویژه در آنچه در متن بوطیقا یافت نمیشود، به خوبی مشهود است.
وی همچون فارابی اصل واژههای تراژدی و کمدی را به صورت معرّب به کار میبرد و تعریف دقیقتری برای آنها میآورد.
ابنسینا به تلخیص محض بوطیقا، اکتفا نکرده، و این معنی از توجه او به تفاوت مفهوم شعر در
ادبیات عرب و
یونان و نیز استشهاد او به پارهای از نمونههای آشنا در فرهنگ ایرانی، به خوبی آشکار است، از جمله نام بردن از کلیله و دمنه ضمن بحث در بارۀ جایگاه وزن، و از تصویرگری مانی در بحث از محاکات.
کار مهم دیگر در این زمینه، تلخیص کتاب الشعر از
ابنرشد (د۵۹۵ق/۱۱۹۹م) است. وی متنی کم و بیش متفاوت با ترجمۀ متی بن یونس به دست داده است، تا آنجا که میتوان احتمال داد که او افزون بر متون پیشین، ترجمهای دیگر نیز در اختیار داشته است. وی تاکید میکند که در این تلخیص به موازین عام و مشترک میان همۀ ملتها نظر دارد، چون برخی از آنچه در بوطیقا آمده است، در کلام عرب جایی ندارد.
ابن رشد از همین، به حسب مورد به جست و جوی شواهدی از شعر عرب میپردازد و تعالیم ارسطو را بر آنها تطبیق میدهد. با آنکه به نظر میرسد که ابنرشد به جهت فقدان زمینۀ مشترک در این کار توفیق چندانی نیافته باشد، راهی به
نقد نظری و اخلاقی شعر عرب گشوده است که نظیر آن را در جایی دیگر کمتر میتوان یافت.
علاوه بر این، تلخیص ابن رشد از این جهت حائز اهمیت است که همچون برخی دیگر از نوشتههای او اصل اثر یونانی را به اروپای اواخر قرون وسطی شناساند. رویکرد تازۀ این عصر به بوطیقا مرهون ترجمۀ لاتینی کتاب ابن رشد به دست هرمان آلمانی در۱۲۵۶م بود. مانتینوس۱۱ هم در سدۀ ۱۴م آن را ترجمه کرد. برگردان عبری تودروس تودروسی در ۱۳۳۷م نیز مرحلهای از این انتقال سنت بود.
بوطیقا را نخستین بار جورجو والّا به لاتینی
ترجمه کرد و در ۱۴۹۸م در ونیز به چاپ رساند و پس از آن بود که نخستین چاپ متن یونانی در ۱۵۰۸م به کوشش آلدی در ونیز انتشار یافت. شرح مشهوری که فرانچسکو روبرتلّو به
زبان لاتینی بر بوطیقا نوشت (فلورانس، ۱۵۴۸م)، آغازگر شرحها و تفسیرهای فراوانی بود که دربارۀ این اثر پدید آمد.
در تحقیقات متن شناسانهای که دربارۀ بوطیقا صورت گرفته، ارزش ترجمۀ عربی
متی بن یونس بیش از پیش مورد توجه قرارگرفته است. مارگلیوث که نخستینبار این نکته را طرح کرد، این ترجمۀ عربی را به همراه شرح ابنسینا و چند قطعۀ دیگر به لاتینی برگرداند و در کنار متن یونانی در ۱۸۸۷ و سپس در ۱۹۱۱م در
لندن به چاپ رساند. وی در پژوهش خود نشان داد که برگردان سریانیای که اساس ترجمۀ عربی بوده، خود از روی متن یونانی اصیلتری، مستقل از نسخههای موجود یونانی صورت گرفته است، و از اینرو، پارهای ابهامات نسخۀ اصلی یونانی را میتوان با متن عربی حل کرد.
در تکمیل اینکار، متن ترجمۀ عربی نخستین بار به کوشش گروهی به سرپرستی تکاچ در فاصلۀ سالهای ۱۹۲۸و۱۹۳۲ در دو جلد به همراه ترجمۀ لاتینی و پژوهشهای مفصل در وین به چاپ رسید. کتاب تحقیقی
عبدالرحمان بدوی با عنوان فنالشعر (قاهر، ۱۹۵۳م) مشتمل بر ترجمۀ عربی کهن و ترجمۀ دیگری از خود او به همراه متن شرحهای فارابی، ابنسینا و ابنرشد است. تصحیح دیگری از ترجمۀ متی بن یونس به کوشش شکری محمد عیاد و با ترجمۀ تازۀ او در۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م در
قاهره به چاپ رسیده است.
از بوطیقا سه ترجمه به فارسی در دست است: نامۀ ارسطوطالیس دربارۀ
شعر از سهیل افنان بر پایۀ یونانی (
بیروت، ۱۹۴۸م)، فن شعر از
عبدالحسین زرینکوب (
تهران، ۱۳۳۷، ۱۳۵۷، ۱۳۶۹ش)، و هنر شاعری از فتحالله مجتبائی (تهران، ۱۳۳۷ش).
(۱) ابن ابی اصیبعه، علی، الانباء، بیروت، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۷م.
(۲) ابن رشد، محمد، تلخیص کتاب الشعر، به کوشش چارلز باترورت و احمد هریدی، ۱۹۸۷م.
(۳) ابن سینا، «فی الشعر»، الشفاء، منطق، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.
(۴) ابنندیم، الفهرست.
(۵) ابوالبرکات بغدادی، هبةالله، المعتبر فی الحکمة، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۷ق.
(۶) باترورث، چارلز، مقدمه بر تلخیص کتاب الشعر (نک: هم، ابنرشد).
(۷) بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر فن الشعر، قاهره، ۱۹۵۳م.
(۸) خلیفات، سحبان، مقدمه بر مقالات یحییبنعدیالفلسفیة، عمان، ۱۹۸۸م.
(۹) خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۰) عیاد، شکری محمد، مقدمه بر کتاب ارسطوطالیس فی الشعر، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۱۱) فارابی، احصاء العلوم، به کوشش عثمان امین، قاهره، ۱۹۴۹م.
(۱۲) فارابی، «فی قوانین صناعة الشعر».
(۱۳) کندی، یعقوب، الرسائل الفلسفیة، به کوشش محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
(۱۴) متی بن یونس، «کتاب ارسطوطالس فی الشعر»، فن الشعر (نک: هم، بدوی).
(۱۵) نصیرالدین طوسی، محمد، اساس الاقتباس، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۱۶) Arberry، AJ، » Farabi’s Canons of Poetry «، RSO، ۱۹۸۳، vol XVII.
(۱۷) Aristotle، Poetica.
(۱۸) id، Politica.
(۱۹) id، Rhetorica.
(۲۰) Black، DL، Logic and Aristotle’s Rhetoric and Poetics، Leiden، ۱۹۹۰.
(۲۱) Cuddon، JA، A Dictionary of Literary Terms، Oxford، ۱۹۹۸.
(۲۲) Dahiyat، IM، Avicenna’s Commentary on the Poetics of Aristotle، Leiden، ۱۹۷۴.
(۲۳) De Salne.
(۲۴) Diogenes Laertius، Lives of Eminent Philosophers، trRDHicks London، ۱۹۷۲.
(۲۵) Halliwell، S، » Aristotle’s Poetics «، The Cambridge History of Literary Criticism، ed GAKennedy، Cambridge، ۱۹۸۹، vol I.
(۲۶) Margoliouth، Ds، The Poetics of Aristotle، London، ۱۹۱۱.
(۲۷) Minio-Paluello، introd Aristoteles Latinus، Leiden، ۱۹۶۸، volXXXIII.
(۲۸) Nehamas، A، » Plato on Imitation and Poetry in Republic «، Plato، Critical Assessments، London، ۱۹۹۸، volIII.
(۲۹) Pines، S، Studies in Abu’ l-Barakāt al-Baghdãdl Physics and Metaphysics، Leiden، ۱۹۷۹.
(۳۰) Renan، E، Averroès et I’Averroïsme، Paris، ۱۸۶۶.
(۳۱) Ross، WD، Aristotle، London، ۱۹۵۶.
(۳۲) Wallace، E، Outline of the Philosophy of Aristotle، Cambridge، ۱۹۰۸.
(۳۳) Zeller، Aristotle and the Earlier Peripatetics، trBFC Costelloe & J H Muirhead، New York، ۱۹۶۲.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بوطیقا»، شماره۵۱۷۹. پژوهشکده باقرالعلوم، برگرفته از مقاله «بوطیقا».