بیع عقدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از دیدگاه برخی
فقها الفاظ در
عقود و لزوم آنها نقشی اساسی دارند.
بنابراین، هرگاه
عقود متعارف در زمان
شارع، مانند
بیع یا
قراردادهای دیگر از قبیل
اباحه معوضه، بدون ردّ و بدل شدن
الفاظ صورت گیرد، و مثلاً رضایت طرفین تنها با
قبض و
اقباض (
معاطات) اعلام شود، این عقود را نمیتوان مصداق واقعیِ عقد و مشمول ادله وجوب وفای به
عقد به شمار آورد
دربرابر، بسیاری از فقیهان، بویژه
فقهای معاصر،
انعقاد بیع را با هرگونه انشای عقد که عرفاً دالّ بر قصد طرفین باشد، چه لفظ و چه غیرلفظ،
صحیح میدانند.
زیرا آنچه در تحقق عقد لازم است آن است که اعتبار نفسانی طرفین مقبول عقلا باشد تا شارع آن را
امضا نماید؛ و عقلا هرگونه ابراز رضایت نفسانی را قابل قبول میدانند، اعم از آنکه با لفظ انجام گیرد یا به وسیله ای دیگر.
بر این اساس، می توان
بیع را به عقدی (لفظی) و غیرعقدی تقسیم کرد.
از مواد ۱۹۱ تا ۱۹۴
قانون مدنی فهمیده میشود که نویسندگان آن از نظریه اخیر الهام گرفته اند؛،
ممکن است دال بر لزوم کاربرد
لفظ در
ایجاب و
قبول باشد، ولی از تعبیر برخی مواد دیگر، از جمله ماده ۱۹۱ (که میگوید:... به شرط مقرون بودن به «چیزی» که
دلالت بر
قصد کند) و ماده ۱۹۳ (که قبض و اقباض را از مصادیق افعال دال بر قصد شمرده)، که عدم انحصار انشا را به لفظ افاده کنند، می توان دریافت که لزوم صراحت الفاظ مختص به موردی است که عقد با لفظ واقع شده است.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بیع»، شماره۲۴۸۸.