• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ترور پیامبر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



"ترور"، واژه‌ای فرانسوی است و به معنای «وحشت و خوف» است و امروزه در فارسی به معنای «قتل سیاسی به وسیله اسلحه» استعمال می‌شود.
[۱] دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، واژه ترور.

افرادی برای رسیدن به اهداف خود شیوه‌های مختلفی را به کار می‌گیرند که یکی از آن روش‌ها ترور شخصیت‌ها و رهبران جامعه است. در این میان وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان رهبر تمام جوامع بشری و کسی که آزادی، اتحاد، برابری و برادری را برای ملل جهان به ارمغان آورد بارها از سوی دشمنان و مخالفان مورد سوء قصد قرار گرفت که در این مختصر به تعدادی از آنها اشاره می‌شود.



از لحاظ اصطلاحی تعاریف زیاد و مختلفی برای واژه "ترور" و "تروریست" شده است اما به دلیل عدم انطباق این تعاریف بر معنای لغوی و نیز خارج نشدن از بحث اصلی از ذکر تعاریف اصطلاحی ترور خودداری می‌کنیم و با قدری مسامحه در معنای ترور می‌گوییم: «ترور به معنای توطئه برای کشتن مهره‌های کلیدی و رهبران یک حکومت است به منظور تضعیف و نابودی آن حکومت و تسلط بر آن.»
همیشه در طول تاریخ افراد مستکبر و جاه‌طلبی بوده‌اند که خود را مالک جهان و انسان‌ها می‌پنداشته‌اند و دلباخته قدرت و سلطنت بوده‌اند تا دنیا را طبق خواسته‌های پلید خودشان پیش ببرند چنین افرادی برای رسیدن به اهداف خود شیوه‌های مختلفی را به کار می‌گیرند که یکی از آن روش‌ها ترور شخصیت‌ها و رهبران جامعه است.
در این میان وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان رهبر تمام جوامع بشری و کسی که آزادی، اتحاد، برابری و برادری را برای ملل جهان به ارمغان آورد بارها از سوی دشمنان و مخالفان مورد سوء قصد قرار گرفت که در این مختصر به تعدادی از آنها اشاره می‌شود.


بعضی از کسانی که نشانه‌های پیامبر آخرالزمان را در کتاب آسمانی خود خوانده و یا شنیده بودند و فهمیده بودند که آن حضرت ادیان دیگر را نسخ می‌کند، سعی می‌کردند با کشتن اجداد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مانع تولد پیامبر شوند از جمله اجداد پیامبر که قصد ترور آن را داشتن از قبیل:

۲.۱ - عدنان

"عدنان" جد بیست و یکم پیامبر است. کـاهـنـیـن و منجّمین گفته بودند که از نـسـل وی شـخـصـی پـدیـد می‌آید که جنّ و انس مطیع او می‌شوند و لذا دشمنان زیادی داشت. گویند در بیابان شام هشتاد سوار دلیر به او حمله کردند عدنان یک تنه با ایشان جنگید تـا خـود را بـه دامـان کـوهـی کشید ناگاه دستی از کوه بیرون شد و عـدنـان را بر تیغ کوه کشید و بانگی مهیب از قله کوه به زیر آمد که باعث هلاکت دشمنان عـدنان شد.
[۲] قمی، عباس، منتهی الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۳۷۳، چاپ هشتم، ج۱، ص۲۶.


۲.۲ - عبدالمطلب

کاهنان و احبار یهود غذایی را آغشته به سم نمودند و توسط زنانی که صورت خود را پوشانده بودند به خانه "عبدالمطلب" فرستادند. هنگامی که خواستند از آن بخورند، غذا به سخن آمد و گفت از من نخورید که مرا مسموم کرده‌اند.

۲.۳ - عبدالله

"عبدالله" (پدر پیامبر) به قصد شکار از مکّه خارج شد، یهودیان فرصت را غنیمت دانسته، خواستند او را بکشند؛ "وهب بن عبد مناف" که در آنجا بود خواست به کمک عبدالله بشتابد که ناگاه دید گروهی از ملائکه نازل شدند و آن جماعت را متفرق ساختند و همین معجزه باعث شد که "وهب" دختر خود "آمنه" را به تزویج عبدالله در آورد.


یهودیان حجاز در چند نوبت سعی در ترور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کردند که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۳.۱ - راهب مسیحی

پیامبر در سن نه و یا دوازده سالگی به همراه عمویش "ابوطالب" برای تجارت به سفر شام رفتند در بین راه، "راهبی مسیحی" به نام "بحیرا" آنها را به صومعه خود مهمان نمود بحیرا نشانه‌های پیامبر آخرالزمان را در کتب آسمانی خوانده بود لذا از روی این علائم، پیامبر را شناخت و به ابوطالب گفت مراقب برادرزاده‌ات باش که اگر یهود او را بشناسند چنان‌که من شناختم او را می‌کشند و بدان که شان او بزرگ است و او پیغمبر این امّت است که به شمشیر خروج خواهد فرمود.
گویند افرادی از اهل کتاب به نام‌های "زریر" و "تمام" و "دریس" آنچه را که بحیرا در پیامبر دیده بود، دیدند و خواستند آن حضرت را بکشند امّا بحیرا مانع شده و خدا را به یاد آنها آورد و آنچه از صفات و نام او در کتاب الهی آمده بود به ایشان گوشزد کرد و بالاخره آنها را از کشتن حضرت منصرف نمود.

۳.۲ - بنی نظیر

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سوی بنی‌نضیر رفت تا در پرداخت دیه از آنها کمک بگیرد. یهودیان گفتند آنـچـه فرمان دهی انجام می‌دهیم لکن استدعا داریم امروز میهمان ما باشید، حضرت به لحاظ امنیتی نپذیرفت که داخل حصار آنها شود لذا بر دیوار قلعه آنها تکیه داده و نشست.
یهودیان با خود گفتند اکنون بهترین فرصت است برای کشتن محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، لذا یک نفر به پشت بام برود و سنگی بر سر او بغلطاند و ما را از زحمت او برهاند.
جبرئیل پیامبر را از نقشه شوم آنها مطلع نمود پیامبر برخاست و به سوی مدینه بازگشت.
[۶] ابن‌حجر العسقلانی، شهاب‌الدین، فتح‌الباری شرح صحیح البخاری، بیروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج۷، ص۲۵۴.


۳.۳ - زینب دختر حارث

پس از جنگ خیبر، "زینب دختر حارث" و همسر "سلام بن مشکم" گوسفند بریانی را به سم آغشته نمود و به پیامبر هدیه کرد. و چون فهمیده بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماهیچه دست گوسفند را بیشتر دوست دارد لذا آن قسمت را به سم بیشتری آغشته کرده بود.
هنگامی که غذا را جلوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نهاد آن حضرت ماهیچه دست را برداشته و تکه‌ای از آن را در دهان گذاشت امّا آن را نبلعید. حضرت لقمه را بیرون آورد و فرمود این استخوان به من خبر می‌دهد که مسموم است سپس آن زن را فراخواند و او اعتراف کرد...
[۹] ابن‌حجر العسقلانی، شهاب‌الدین، فتح‌الباری شرح صحیح البخاری، بیروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج۷، ص۳۸۱.


۳.۴ - عمر بن خطاب

از "انس بن مالک" نقل شده که: «عمر شمشیر برداشته و بیرون آمد و به مردی از بنی‌زهره برخورد آن مرد گفت آهنگ کجا داری، ‌ای عمر؟ گفت می‌خواهم محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بکشم! مرد گفت فرضاً محمّد را کشتی چگونه از شمشیرهای بنی‌هاشم و بنی‌زهره جان سالم به‌در خواهی برد؟ عمر گفت می‌بینم آئینی را که بر آن بودی رها کرده‌ای؟ اگر بدانم ابتدا تو را می‌کشم....».
[۱۱] ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت – لبنان، دار صادر، ج۳، ص۲۶۷.


۳.۵ - قبائل قریش

قریش پس از تلاش‌های نافرجام برای کشتن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سرانجام در "دارالندوه" جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که از هر قبیله‌ای یک نفر شجاع و جنگجو انتخاب شود و شبانه وقتی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواب است به او حمله کنند و او را بکشند در این صورت خاندان پیامبر قدرت انتقام از تمام قبایل را ندارند لذا نهایتاً به دیه راضی خواهند شد.
برای این کار عده‌ای را انتخاب نمودند اما خداوند پیامبر را از نقشه شوم آنها مطلع کرد و دستور داد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را به جای خود بخواباند و خود همان شب هجرت کند.

۳.۶ - ماجرای عقبه

هنگامی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه کاروان از تبوک به مدینه بازمی‌گشت در بین راه گروهی از اصحاب توطئه کردند که هنگام عبور حضرت از عقبه که راه باریکی بوده است شتر حضرت را رم دهند تا حضرت به دره سقوط کند و کشته شود.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از این توطئه مطلع شد لذا به عمّار فرمود تا زمام شترش را بگیرد و "حذیفه" نیز آن را براند. در همان حال که می‌رفتند صدای هجوم آن گروه را که صورت خود را پوشانده بودند از پشت سر شنیدند که ایشان را محاصره کرده بودند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خشمگین شد و به "حذیفه" دستور داد تا آنها را شناسایی کند حذیفه با عصای سرکجی که داشت به سر و صورت شترهای منافقین حمله‌ور گردید. آنها ترسیدند لذا با شتاب گریختند و خود را در میان مردم ‌انداختند. حذیفه بازگشت و به رسول خدا ملحق شد. پیامبر فرمود: «ای حذیفه آیا کسی از آنها را شناختی؟ حذیفه گفت شتر فلانی و فلانی را شناختم و تاریکی شب زیاد بود و آنها روی خود را پوشانده بودند.»
پیامبر فرمود: «آیا دانستی که ماجرای آنها چیست و چه می‌خواهند؟ عرض کرد نه یا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم). حضرت فرمود آنها تصمیم داشتند تا با من حرکت کنند و هر وقت به گردنه وارد شدم مرا از آن به پایین بیندازند و بکشند. حذیفه گفت آیا وقتی مردم رسیدند آنها را مجازات نمی‌فرمایی؟ پیامبر فرمود خوش ندارم که مردم هر جا نشستند بگویند محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اصحاب خود را کشت. آنگاه رسول خدا آنان را یک‌یک نام برد.»
بدین جهت حذیفه «صاحب سِرّ» رسول خدا بود و هر گاه شخصی می‌مُرد عمر دنبال حذیفه می‌فرستاد و اگر حذیفه بر او نماز می‌خواند عمر هم نماز می‌خواند و اگر حذیفه بر او نماز نمی‌خواند عمر هم نماز نمی‌خواند،ا زیرا قرآن از نماز خواندن بر منافقین نهی فرموده است: «ولا تصلِّ علی اَحَد مِنهُم مات ابدا وَلا تَقم علی قَبره.»

۳.۷ - ابوسفیان

"ابوسفیان" قبل از پذیرش اسلام و بعد از این که به ظاهر مسلمان شود بارها علیه پیامبر توطئه می‌کرد. ابوسفیان به یکی از قریشیان در مکه گفته بود آیا کسی محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را ترور نمی‌کند تا ما به خونخواهی خود برسیم او در بازارها به آسودگی راه می‌رود. مردی اعرابی گفت اگر مرا تقویت کنی من او را می‌کشم. ابوسفیان یک شتر و مقداری توشه به او داد.
مرد اعرابی وارد مدینه شد و نشانی حضرت را گرفت و وارد مسجد شد. حضرت به اصحابش فرمود این مرد در صدد حیله است ولی خداوند بین او و آنچه می‌خواهد مانع خواهد شد. اعرابی جلو آمد و گفت کدام یک از شما فرزند عبدالمطلب است؟ حضرت فرمود من هستم. اعرابی پیش آمد و روی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خم شد مانند آنکه می‌خواهد رازی را به او بگوید "اسید بن حضیر" او را گرفت و بسوی خود کشید و گفت از رسول خدا دور شو و در همان حال دستش به داخل لباس او خورد و متوجّه خنجر شد. حضرت فرمود این مرد حیله‌گر و خائن است. اعرابی خود را باخت و شروع کرد به التماس کردن به حضرت.

۳.۸ - صفوان بن اُمیّه

"عمیر بن وهب جمحی" با "صفوان بن امیّه" کنار «حجرالاسود» نشسته بودند و سخن از کشته‌های جنگ بدر به میان آمد. صفوان گفت پس از آنها خیری در زندگی نیست. عمیر گفت به خدا راست گفتند؛ «اگر به خاطر اهل و عیالم و نیز وامی که قدرت پرداخت آن را ندارم نبود می‌رفتم و محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌کشتم زیرا من از آنها زخم خورده‌ام و فرزندم در دست آنها اسیر است.»
صفوان فرصت را غنیمت شمرد و گفت من بدهی تو را پرداخت می‌کنم و سرپرستی خانواده‌ات را به عهده می‌گیرم. عمیر شمشیرش را تیز نموده و به سمّ آغشته نمود و راهی مدینه شد و به نزدیک پیامبر رفت. پیامبر پرسید برای چه کاری آمده‌ای؟ گفت بخاطر فرزندم که اسیر شماست؛ در حقّ او نیکی کنید. حضرت فرمود پس آن شمشیر که حمایل کرده‌ای چیست؟
خلاصه پیامبر از نقشه او و صفوان در کنار حجرالاسود خبر داد و همین باعث شد که عمیر مسلمان شود.


۱. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، واژه ترور.
۲. قمی، عباس، منتهی الآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۳۷۳، چاپ هشتم، ج۱، ص۲۶.
۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ه. ق، ج۱۵، ص۹۰و۹۱.    
۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ه. ق، ج۱۵، ص۱۱۱.    
۵. ابن‌هشام الحمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه (معروف به سیره ابن هشام)، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۱۸.    
۶. ابن‌حجر العسقلانی، شهاب‌الدین، فتح‌الباری شرح صحیح البخاری، بیروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج۷، ص۲۵۴.
۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ه. ق، ج۲۰، ص۱۶۴.    
۸. الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، ج۳، ص۱۵.    
۹. ابن‌حجر العسقلانی، شهاب‌الدین، فتح‌الباری شرح صحیح البخاری، بیروت – لبنان، دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، ج۷، ص۳۸۱.
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت - لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ه. ق، ج۲۱، ص۶.    
۱۱. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت – لبنان، دار صادر، ج۳، ص۲۶۷.
۱۲. ابن‌اسحاق، محمد، سیرة ابن‌اسحاق، ج۱، ص۱۸۱.    
۱۳. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت – لبنان، دار صادر، ج۱، ص۲۲۷و۲۲۸.    
۱۴. الحلبی الشافعی، علی بن برهان‌الدین، السیرة الحلبیة، بیروت – لبنان، دارالمعرفة، ۱۴۰۰ ج۳، ص۱۲۰.    
۱۵. ابن الاثیر، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت – لبنان، دارالکتب العربی (انتشارات اسماعیلیه – تهران)، ج۱، ص۳۹۱.    
۱۶. توبه/سوره۹، آیه۸۴.    
۱۷. ابن‌کثیر الدمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، بیروت - لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ه. ق، چاپ اول، ج۴، ص۷۹.    
۱۸. الرواندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدی، قم، مؤسسة الامام المهدی، ذی‌الحجة ۱۴۰۹، چاپ اول، ج۱، ص۱۲۰.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ترور پیامبر صلی الله علیه و آله»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۲۹.    






جعبه ابزار