تلی (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَلْو (به فتح تاء و سکون لام) و
تِلْو (به کسر تاء و سکون لام) و
تُلُوّ (به ضم تاء و لام و تشدید واو) و
تِلاوة (به کسر تاء) از
واژگان قرآن کریم به معنای
تبعیّت و از پی رفتن است.
تَلْو:
تُلُوّ (بر وزن عُلُوّ) و
تِلْو (بر وزن حِبْر) و
تِلَاوَةْ، به معنای
تبعیّت و از پی رفتن است.
اقرب الموارد گوید: «تَلَا... فُلَاناً تُلُوّاً: تبعه».
راغب گفته: متابعت گاهی به
جسم و گاهی به پیروی در حکم است و
مصدر آن تلوّ و تلو میآید و گاهی با خواندن و با
تدبّر معنی است و مصدر آن تلاوة است، بنابراین، خواندن آیات خدا و تدبّر در آن را از آن جهت تلاوة گویند که متابعت از آنهاست، شخص
قاری گویا در پی کلمات و معانی میرود.
طبرسی در ذیل
آیه ۴۴ بقره فرموده: تلاوت در اصل به معنی تبعیّت است زیرا در خواندن، بعض حروف را به بعضی تابع میکنند. فرق تلاوت با
قرائت آنست که قرائت در اصل جمع کردن حروف و تلاوت قرار دادن آنها در پی یکدیگر است.
تعبیر راغب از
مجمع البیان بهتر است زیرا به تعبیر راغب، قاری در پی کلمات و معانی است و به تعبیر مجمع، قاری آنها را یکی در پی دیگری میگذارد، اوّلی اتباع را
لازم و دوّمی
متعدّی گرفته است.
و نیز راغب گوید: تلاوت مخصوص
کتب آسمانی و خدائی است و از قرائت اخصّ است؛ هر تلاوت، قرائت است ولی هر قرائت تلاوت نیست، گفته نمیشود: نامه تو را تلاوت کردم.
پس در قرآن و سایر کتب آسمانی تلاوت و قرائت هر دو اطلاق میشود، ولی در غیر آنها، فقط قرائت به کار میرود. آنوقت درباره آیه
(وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ) (و
یهود از آنچه
شیاطین در عصر
سلیمان بر مردم مىخواندند پيروى كردند)،
گوید چون شیاطین خیال میکردند آنچه میخوانند از کتب خداست، لذا کلمه «تَتْلُوا» به کار رفته است.
(وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها • وَ الْقَمَرِ اِذا تَلاها • وَ النَّهارِ اِذا جَلَّاها • وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشاها) (به خورشيد و گسترش نور آن در صبحگاهان
سوگند، و به ماه هنگامى كه از پى آن در آيد، و به روز هنگامى كه
خورشید را آشكار سازد، و به شب آن هنگام كه آن را بپوشاند)
«تَلاها» به معنی از پی آمدن است. در اینجا کسب نور از آفتاب مطرح نیست، بلکه مراد پشت سر هم بودن این دو مظهر کون است، آفتاب با نور افشانی رو میکند، پس از غروب،
ماه پشت سر آن ظاهر شده و نور میپاشد و در پی آن، روز میآید و آنگاه
شب، جانشین
روز شده و آفتاب را میپوشاند. ضمیر «ها» در هر چهار آیه راجع به «الشمس» است.
(اَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی اِماماً وَ رَحْمَةً اُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ...) «یَتْلُوهُ» به معنی در پی او بودن است نه تلاوت و ضمیر «مِنْهُ» به «مِنْ» موصول بر میگردد، ایضا ضمیر «مِنْ قَبْلِهِ» و مراد از
(اَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ) حضرت رسول (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و مراد از
(یَتْلُوهُ شاهِدٌ) کسی است که در پی آن حضرت است و به
نبوّت او
ایمان دارد و گواهی میدهد.
معنی آیه چنین است: «آنکه
بصیرت خدائی دارد (و با آن بصیرت میداند که این قرآن
حقّ است) و حال آنکه در پی او و با او گواهی هست که بر صدق این مطلب گواهی میدهد و قبل از وی (پیغمبر) کتاب موسی که امام و رحمت است آمده، آیا چنین شخص مانند دیگری است؟» و خلاصه آنکه رسول خدا دارای بصیرت خدائی است و شاهدی از خودش وی را تصدیق میکند و پیش از او کتاب موسی آمده که نظیر این حقائق را در بر داشته است. علی هذا این کتاب و
رسول، باور کردنی و ایمان آوردنی است.
اقوال زیادی در تعیین این «شاهد» در آیه آمده است، گفتهاند: مراد از شاهد،
قرآن،
جبرئیل، زبان حضرت که تلاوت میکرد و... است.
ولی در روایات
شیعه و
اهل سنّت هست که شاهد
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) است.
عیّاشی در ذیل آیه شریفه از علی
بن ابی طالب (علیه
السّلام) و
امام باقر و
صادق (علیهماالسّلام) نقل کرده که مراد از شاهد در آیه،
امیر المؤمنین (علیهالسّلام) است. از جمله
عبد اللّه بن یحیی گوید: شنیدم علی (علیه
السّلام) میگفت: درباره هر یک از مردان
قریش یک یا دو آیه از کتاب خدا نازل گشته، مردی گفت: یا امیرالمؤمنین آنچه درباره تو نازل شده کدام است؟ فرمود: آیهای که در
هود است، نمیخوانی:
(اَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ) محمّد (صلّیاللهعلیهوآله
وسلّم) بر بصیرت است از پروردگار خودش و منم شاهد.
همین روایت در
تفسیر المیزان از
الدّر المنثور نقل شده است و در
تفسیر برهان ۲۲ روایت در این باره آمده از جمله از
حافظ ابو نعیم، و
ثعلبی و
ابن مغازلی و
ابن مردویه و غیره نقل کرده است.
ناگفته نماند: اگر با نظر غیر مشوب، به آیه نظر افکنیم، خواهیم دید: شاهدی که قرآن را تصدیق کند و از خود آن حضرت باشد، اراده شده است، بعید است بگوئیم این شاهد خود آن حضرت و یا زبان مبارک او و یا جبرئیل است. اینها با آیه و ذهن صاف نمیسازد بلکه باید این شاهد شخصی باشد از خود آن حضرت و آن قهرا با علی (علیه
السّلام) تطبیق میکند و او از آن حضرت بود و قرآن را تصدیق مینمود؛ این قضاوت منصفانه است.
ابن کثیر در تفسیر خود گوید: شاهد جبرئیل یا خود آن حضرت است و گفته شده که شاهد علی است و آن ضعیف است و قائلی ندارد و اوّل و دوم حق است؛
این قضاوت مبغضانه است زیرا شاهد بودن جبرئیل و یا آن حضرت با
(وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ) جور در نمیآید.
(الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَ تِلاوَتِهِ اُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ...) مراد از
(یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ) تدبّر در معانی کتاب است و آن حقّ تلاوت است و ضمیر «بِهِ» به قرآن یا حضرت رسول (صلّیاللهعلیهوآله
وسلّم) بر میگردد، یعنی: «آنانکه (یهود و
نصاری) به آنها کتاب دادهایم و آن را تلاوت میکنند و به معانیش توجّه دارند، چنین کسانی به قرآن
ایمان میآورند».
(وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا • فَالزَّاجِراتِ زَجْراً • فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً اِنَّ اِلهَکُمْ لَواحِدٌ) صافات و زاجرات و تالیات هر چه باشند، دلیل
وحدانیّت خالقاند، زیرا لازم است میان
قسم و مقسمُُ بِهِ تناسبی باشد؛ معنی آیه این است: ؛قسم به صف کشندهها، پس قسم به آنهائی که طرد میکنند، طردی بهخصوص، پس قسم به آنهائی که برای حفظ یکدیگر در پی هماند، واقع این است که خدای شما یکی است».
در کتاب
آغاز و انجام جهان آمده: صف کشندهها به الکترونهای اتم که در پیرامون هسته صف و گاهی صفهائی کشیدهاند و پیوسته از مرکز اتم بهواسطه نیروئی رانده میشوند و زاجرات به نیروهائی که از درون میرانند و از بیرون بر میگردانند معنی شده است.
«تالیات» قهرا به معنای از پی روندهها است و «ذکر» به معنی حفظ است
(فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً) پس قسم به از پی روندگانی که برای نگهداری یکدیگر در پیهم میروند.
به نظر ما ممکن است مراد از صافّات اتمهای عناصر باشد، کسانی که از عناصر و جدول مندلیف اطلاع دارند میدانند که عناصر در
طبیعت به طرز عجیبی صف کشیدهاند مثلا اتم ئیدروژن یک الکترون و یک پروتون و اتم هلیوم دو الکترون و دو پروتون و دو نوترون دارد... تا میرسیم به اتمی که ۹۲ الکترون و ۹۲ پروتون دارد. اینها صف کشندگان عجیبی هستند که تمام موادّ طبیعی از آنها بوجود آمده است و اگر در پی یکدیگر نباشند و هم دیگر را حفظ نکنند نظم عالم از هم خواهد پاشید.
ممکن است بگوئیم «زاجرات» اند یعنی یکدیگر را منع و طرد میکنند با آنکه با اتمهای دیگر ترکیب میشوند و اشیاء را بوجود میآورند ولی در ترکیب شدن موجودیّت خود را از دست نمیدهند تا به تدریج همه اتمها به یک شکل در نیایند و جهان از نظم نیافتد.
و شاید: این ذرّات یک نوع
شعور دارند و برای یادآوری وظیفه خود در پی یکدیگر روانند و معنی
(فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً) آنست: «قسم به آنهائی که برای یاد آوری وظیفه خود تالیهماند».
حتما و یقینا باید معنی آیات فوق چنین چیزها باشد، نه
ملائکه که با الف و تاء جمع بسته نمیشوند زیرا در این صورت مؤنث خواهند بود و قرآن مؤنّث بودن آنها را صریحا ردّ کرده است
(وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ اِناثاً) (و آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند).
بعید است بگوئیم مراد از صافات، صفوف
نماز جماعت و یا صفوف مجاهدین است، زیرا گذشته از اینکه با
(اِنَّ اِلهَکُمْ لَواحِدٌ) تناسبی ندارد (معنی این میشود: قسم به صفوف جماعت در نماز، خدای شما یکی است) و آنوقت لازم بود گفته شود
(و الصّافون صفا) در بیان نماز جماعت و میدان
جنگ چه عجب مردان به کنار رفته و زنان در عنوان
(وَ الصَّافَّاتِ) آمدهاند؟! ! یکی از بزرگان در تفسیر خود احتمال داده که مراد از صافّات، تالیات ملائکه باشند و از جمله شواهدی که آورده آیه ۱۶۶- ۱۶۵
سوره الصافات است،
(وَ اِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ • وَ اِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ) که ملائکه خودشان گفتهاند: «مائیم صف کشندگان، مائیم
تسبیح گویان».
و آنوقت فرموده: ضرری نیست که وصف ملائکه در صافّات و زاجرات و تالیات با الف و تاء جمع بسته شده زیرا موصوف آنها جماعت و تانیث لفظی است.
جواب این سخن آنست: اوّلا ظاهر آیه نشان میدهد که
(اِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ) قول
جنّ است نه ملائکه؛ به آخر سوره رجوع شود در آنجا سخنی از ملائکه نیست و ماقبل آیات درباره جنّ است. ثانیا چرا اعتبار تانیث لفظی در
(لَنَحْنُ الصَّافُّونَ • وَ اِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ) و
(بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ) (بلكه
فرشتگان بندگان شايسته اويند)
و
(وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ) (در آن روز فرشتگان را مىبينى كه بر گرد
عرش حلقه زدهاند)
و غیره به میان نیامده است؟
وانگهی ملائکه اولو العقلاند، در صفت مذکر لا یعقل الف و تاء میآورند، مثل: مرفوعات، منصوبات و مجرورات و الایّام الخالیات، در قرآن محلّی نداریم که صفت مذکّر عاقل با الف و تاء آمده باشد؛ مگر آنکه بگوئیم: مراد از معقّبات در آیه
(لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ) (براى هر كس، مأمورانى است كه پى در پى، از پيش رو، و از پشت سر او را از فرمان خدا
[
حوادث غير حتمى
]
حفظ مىكنند)
حتما ملائکه است. گذشته از اینها: آنوقت معنی این خواهد بود: «قسم به ملائکه، خدای شما یکی است». مشکل است بگوئیم قرآن بر
مشرکین مکّه و به عموم جهانیان با این کیفیّت مطلبی القاء کند.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "تلی"، ج۱، ص۲۷۸.