حافظ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حافظ، از القاب
محدّثان و از الفاظ
جرح و تعدیل در
علم رجال.
حفظ، ریشه واژه حافظ، به معنای نگهداری
و مراقبت
و رعایت است
و به عنوان متضادّ فراموشی نیز بهکار میرود. جمع این واژه حَفَظَه
و حُفّاظ است.
واژه
حفظ و مشتقات آن ۴۴ بار در
قرآن به کار رفته که پانزده مورد آن صورتهای گوناگون
مفرد و جمع کلمه حافظ است
و عمومآ به معنای نگهدارنده
و مراقب
و در مواردی، بهویژه در اشاره به ملائکه، به معنای ضبط کننده اعمال
به کار رفته است.
در احادیث
اهل سنّت و شیعه، کلمه حفظ
و مشتقات آن به هر دو معنافقیهی لغوی به کار رفته است. در این احادیث با لفظ حفظ
و واژههای هممعنای آن، بر حفظ احادیث
و رساندن آن به دیگران
تأکید شده، تا جایی که برای حفظ
چهل حدیث،
ثوابی در حد محشور شدن به عنوان
فقیه و در زمره
پیامبران،
شفاعت و بهشت معین شده است
)
و اهلبیت علیهمالسلام منزلت شیعیان را با میزان آگاهی آنان از احادیث مرتبط دانستهاند.
در این احادیث بر دقت در چگونگی حفظ،
همراهی آن با
فهم و معرفت و انتخاب احادیثی که به خود یا دیگران نفع برساند، تأکید شده است.
در جامعه عرب صدر
اسلام، حفظ یکی از مهمترین شیوههای آموزش
و انتقال دانش بود.
پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم هم از همین شیوه برای حفظ
و انتقال
وحی و قرآن، در کنار کتابت، بهره گرفت.
کتابت
حدیث نیز از همان دوره، در کنار حفظ آن، رواج داشت،
اما پس از
پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، در عصر خلفا، خاصه در دوره
خلیفه دوم، کتابت حدیث در حاشیه قرار گرفت
و حفظ به عنوان شیوه اصلی
و حاکم بر آموزش حدیث رسمیت یافت
تا آنجا که در برخی موارد با کتابت حدیث به شدت برخورد
و برای نابودی مکتوبات اقدام میشد.
عدهای نیز از کتابت حدیث برای تثبیت محفوظات خود استفاده میکردند
و پس از بهخاطر سپردن آن، مکتوبات را نابود میکردند.
با رواج یافتن
و تثبیت شدن این
سنّت، حتی پس از رواج کتابت از قرن دوم به بعد، همچنان بر حفظ تکیه شده
و حفظ کردن
اسانید،
رجال و متون احادیث از ویژگیهای محدّثان برجسته تلقی
و ارقام بزرگی از محفوظات آنها گزارش شده است.
اهتمام به حفظ، به شکلگیری
لقب حافظ در میان محدّثان انجامید که معنا
و محدوده آن بهروشنی تبیین نشده است.
به نظر میرسد به کارگیری این لقب از قرن سوم به بعد به تدریج گسترش یافته
و پیش از آن چندان بهکار نمیرفته است؛ چنان که در کتابهای شش گانه حدیث اهل سنّت، اسامی
راویان با لقب حافظ همراه نیست،
و محدّثان بزرگی همچون طیالسی (متوفی ۲۰۴) در
مسند، عبدالرزاق (متوفی ۲۱۱) در المصنَّف، ابنابیشیبه (متوفی ۲۳۵) در المصنَّف، ابنقتیبه (متوفی ۳۷۶) در
تأویل مختلَفِ الحدیث، طبرانی (متوفی۳۶۰) در معجم های سهگانهاش آن را بهکار نبردهاند؛ اما دارقطنی (متوفی ۳۸۵) در
سنن، برخی را به این لقب خوانده است، از جمله
علی بن محمد بن عبید حافظ (متوفی۳۳۰)
و رجاء بن مرجی مروزی حافظ (متوفی ۲۴۷).
از آن پس، بهتدریج کاربرد این لقب گسترش یافت، به طوری که حاکم نیشابوری (متوفی ۴۰۵) در مستدرک
و خطیب بغدادی (متوفی ۴۶۳) در کتابهایش،
راویان بسیاری را با این لقب ذکر کردهاند. در کتابهای رجالی
و تاریخی نیز که انتظار میرود از این لقب استفاده کرده باشند،
کاربرد آن از قرن چهارم به بعد به تدریج رواج یافته است. ابنسعد (متوفی۲۳۰) در
طبقات،
خلیفة بن خیاط (متوفی۲۴۰) در طبقات،
احمد بن حنبل (متوفی ۲۴۱) در العلل
و معرفة الرجال،
بخاری (متوفی ۲۵۶) در تاریخ الکبیر
و تاریخ الصغیر، عِجْلی (متوفی ۲۶۱) در معرفة الثقات،
و نَسائی (متوفی ۳۰۳) در
الضعفا و المتروکین لقب حافظ را به کار نبردهاند، اما عقیلی (متوفی ۳۲۲) در کتاب
الضعفاء الکبیر، در ضمن اَسناد روایات، از آن استفاده کرده است، آن هم ظاهرآ فقط برای یک تن یعنی شعبةالحافظ.
ابنابیحاتِم رازی (متوفی ۳۲۷) در کتابالجرح
و التعدیل،
ابنعَدیّ (متوفی ۳۶۵) در الکامل فی
ضعفاء الرجال
و ابنحِبّان (متوفی ۳۵۴) در کتاب الثقات
و نیز در کتاب المجروحین من المحدثین
و الضعفاء والمتروکین،
این لقب را برای افراد اندکی بهکاربردهاند. برخلاف انتظار، ابنحبّان در مشاهیر علماء الامصار، راویان را به حافظ ملقب نکرده است.
کاربرد این لقب، در قرن پنجم چندان گسترش یافت که برخی، همچون خطیب بغدادی
و ابنماکولا،
بسیاری را حافظ خواندهاند.
بهتدریج، با گسترش کاربرد این لقب، راویان
و محدّثان متقدم که در عصر خود به این لقب خوانده نشده بودند نیز نزد متأخران به آن ملقب شدند. مثلا
سلیمان بن خلف باجی (متوفی ۴۷۴)،
عبدالرحمان بن مهدی (متوفی ۱۹۵) را به حافظ ملقب ساخت
و ذهبی (متوفی ۷۴۸) در تذکرةالحفاظ نام ۱۷۶، ۱ تن را از هفت قرن پیش از خود، از دوره ابوبکر تا دوره مِزّی (متوفی ۶۵۴)، تحت این عنوان گرد آورده، در حالی که ایشان، بهویژه در طبقه
صحابه و تابعین، هیچگاه بدین لقب خوانده نشده بودند.
بهرغم پیدایش لقب حافظ در قرن سوم
و گسترش کاربرد آن از قرن چهارم به بعد، محدوده این لقب به روشنی معلوم نشده است. در کتابهای
درایه، بخشی به القاب محدّثان اختصاص دارد، اما در این بخش تنها القاب خاصی که برخی اشخاص بدان معروف بودهاند، ذکر شده است، نه القاب عامی مثل حافظ
و محدّث لذا، حاکم در معرفة علوم الحدیث، خطیب در الکفایة فی علم الروایة، ابنصلاح در مقدمه، سخاوی در فتحالمغیث،
و ابنحجر در نخبةالفکر
و شرح آن، نَوَوی در التقریب
و التیسیر، به تعریف آن مبادرت نورزیدهاند، اگرچه برخی، مانند ابنحجر
و خطیب، در کتابهایی دیگر بهطور ضمنی به آن اشاره کردهاند، حتی ذهبی در مقدمه تذکرةالحفاظ به تعریف حافظ نپرداخته
و ابنابیحاتم رازی هم در مقدمه کتاب خود، درضمن بیان طبقات راویان
و مراتب ایشان،
دارندگان این لقب را از دیگران ممتاز نساخته است.
سیوطی از معدود درایه نگارانی است که در مقدمه تدریب، به بیان این لقب در کنار القاب دیگر پرداخته
و در تبیین آن کوشیده است. او تنها از سه لقب مُسنِد، محدّث
و حافظ یاد کرده
و اقوال گوناگونی را در تعریف حافظ
و جایگاهش
و تفاوت آن با محدّث گزارش کرده است که شاید بتوان آنها را به این ترتیب خلاصه کرد: اول، نظر متقدمان که حافظ
و محدّث را به یک معنا دانستهاند
دوم، سخن
عبدالرحمان بن مهدی و دیگران که طبق آن حفظ به معنای اتقان است
سوم، قول خود سیوطی
مبنی بر اخص بودن حافظ از محدّث. چون سیوطی
در کنار گزارش این آرا به اثبات یا نقادی یا جمع بین آنها نپرداخته است، از مطالب او تصویر روشنی از حافظ بهدست نمیآید. کسانی هم که پس از سیوطی آمدهاند، عمومآ همه یا بخشی از مطالب او را گزارش کرده
و بعضآ نتیجهگیریهای مختلفی از آن داشتهاند.
آنچه را که سیوطی به عنوان اقوال مختلف گزارش کرده، شاید کاربردهای گوناگون واژه در طول تاریخ بوده است که از کاربرد لغوی تا اصطلاحی
و تبدیل شدن آن به لقب حکایت دارد. چون حفظ، به عنوان شیوهای آموزشی، در فراگیری حدیث مرسوم بوده
و تحدیث و حفظ، قرنها قرین یکدیگر بودهاند، طبیعی است که محدّث، از این نظر حافظ خوانده شود
و مستند سیوطی نیز ظاهرآ همین است.
با این همه، نمونههای روشنی برای اینگونه کاربرد، نه در کلام متقدمان
و نه متأخران، یافت نشده است.
سفیان ثوری (متوفی ۱۶۱) حُفّاظ را فقط چهار نفر دانسته است.
ابنحبّان
و ابنابیحاتم، که واژه حفاظ
و همخانوادههای آن را بسیار بهکار بردهاند، نیز ظاهرآ از آن معنایی خاص اراده کردهاند. ذهبی کتاب تذکرةالحفاظ را دربردارنده اسامیِ حاملان علم نبوی دانسته
و از طبقه صحابه تنها ۲۳ نفر را نام برده است. سیوطی در تدریب، بخشی را به معرفت حفّاظ اختصاص داده
و در آن به ذکر عالمترین افراد، با استناد به سخنان دیگران، پرداخته است.
در هر حال، به گفته خطیب بغدادی،
لقب حافظ فقط بر اهل حدیث اطلاق میشود
و در مورد قاری قرآن
و فقیه
و نحوی نمیتوان آن را به کار برد. کاربرد حفظ به معنای اتقان، همانگونه که از انتساب آن به عالِم رجالی،
عبدالرحمان بن مهدی لؤلؤی، بهدست میآید، در حوزه رجال معمول بوده
و واژه حافظ یکی از الفاظ جرح
و تعدیل بوده است.
ابنابیحاتم رازی در مقدمه کتاب الجرح
و التعدیل در بیان طبقات راویان، در توصیف ویژگیهای ایشان، ثبت
و حفظ
و اتقان را همردیف بهکار برده
و در معرفی پیشوایان حدیث
و رجال، عنوان هر بخش را چنین قرار داده است: «بابُ ما ذُکِرَ مِن حفظِ فلانٍ
و اِتقانه»
و در کاربرد حافظ بهصورت تفصیلی، به استوارگویی
و صحت
و دقت در حفظ،
و در توصیف یک فرد به حفظ، نه به کمیت
و تعداد بلکه به دقت در حفظ توجه کرده است، چنان که سفیان ثوری را احفظ از شعبه دانسته
و در توضیح آن به قول خود شعبه استناد کرده است، مبنی بر اینکه هرگاه حدیث او با سفیان تفاوت داشته باشد، قول سفیان مقدّم است.
همچنین ابن ابیحاتم ترکیبات «لمیکن بالحافظ» <
و «لیس بالحافظ»
را به معنای غیرضابط
و کثیرالخطاء به کار برده است.
ابنحجر عسقلانی نیز در بیان الفاظ جرح
و تعدیل،
ثقه حافظ را هم ردیف
عدل ضابط دانسته است که میتواند به معنای متقن
و ضابط یا اخص از محدّث باشد.
در کلام ابنحبّان، در بسیاری موارد، حفظ
و اتقان باهم بهکار رفته
و شخص در شمار «الحفّاظ المتقِنین» محسوب شده است
و چنانچه متقنین در این ترکیب، وصف بیانی
و نه احترازی تلقی گردد، بیشتر بر ضابط بودن دلالت دارد
در کنار این کاربردها، حفظ به معنای لغویِ «از برداشتن» نیز به کار رفته است.
بهرغم این کاربردهای گوناگون برای واژه حافظ
و مشتقات آن، حافظ به عنوان لقب، نه به معنای رجالی بلکه به معنایی اخص از محدّث به کار رفته
و بحث مهم درباره آن، بیان وجه تمایز آن با محدّث است. این تمایز از نظر گستره دانش
و مقدار حفظ، در خور بررسی است. بنابر یک دیدگاه، آگاهی حافظ محدود است به طبقات شیوخ
صبحی صالح
نیز این را ویژگی اصلی حافظ دانسته است، اما دیگران عمومآ در کنار علم به طبقات، آگاهی از وضع راویان
و حفظ اسانید را نیز آوردهاند
و برخی حفظ
و شناخت متون را نیز به آن افزودهاند. مثلا
ابنسمعانی، آگاهی از اسانید را بهطور کلی، لازمه اطلاق لقب حافظ تلقی کرده است.
ابنحجر عسقلانی
آگاهی از طبقات راویان، جرح
و تعدیل ایشان
و نیز از بر داشتن تعداد زیادی از متون احادیث را لازم دانسته است.
خطیب بغدادی از این هم فراتر رفته
و در کنار شناخت اسانید
و رجال آن، آگاهی از ظرائف متون را هم در شمار ضروریات حافظ آورده است
اما، برخلاف نظر ایشان، علم به متون برای فقیه لازم دانسته شده است.
باتوجه به دیدگاههای مذکور، به نظر میرسد حداقل علم لازم برای
صدقِ اطلاق لقب حافظ، حفظ اسانید
و متون
و آگاهی از رجال احادیث بوده،
و علم به ظرائف
و دقایق متون، موجب
کمال حفظ
و مراتب بالاتر حافظ است.
همچنان که ابنحبّان
اهتمام حافظان به حفظ طرق
و اسانید را لازم دانسته
و درنتیجه احتجاج به حافظان غیرفقیه را جایز تلقی نکرده است. مقدار محفوظات وجه دیگر برای ممتاز کردن حافظ است.
برخی برای آن، مقدار تعیین نکرده
و به این اکتفا کردهاند که مقدار محفوظاتش باید بیش از ندانستههایش باشد.
بعضی مقدار احادیثی را که حافظ از بردارد، صد هزار
و عدهای حداقل آن را بیست هزار دانستهاند.
معمولا در بیان میزان محفوظات، محفوظات چند صد هزاری کسانی چون
ابنحنبل، مسلم، بخاری
و ابوزرعه مثال زده شده است.
اگرچه این نمونهها درصورتی که
مبالغه نباشدــ از
عرف معمول عالمان آن دوره در میزان حفظ حکایت میکند، اما چون این افراد ظاهرآ در عصر خود به حافظ مشهور نبوده
و بعدآ بدان ملقب شدهاند، نمیتوان برای تعیین حد لازم برای اطلاق عنوان حافظ، به آنها استناد کرد. کسانی که زودهنگام به این لقب خوانده شدهاند، بعضاً از میزان محفوظاتشان یادی نشده است. از جمله ایشاناند:
رجاء بن مرجی مروزی حافظ (متوفی ۲۴۷)
و محمد بن عبداللّه بن مبارک مخرمی حافظ بغدادی (متوفی ۲۵۴).
درباره محفوظات حافظ ابنعقده (حدیث شناس زیدی) رقم سیصد هزار حدیث ذکر شده است.
در شرححال
ابوبکر باغندی حافظ (متوفی ۳۱۲) نیز ذکر شده که به سیصد هزار سؤال در خصوص
احادیث نبوی پاسخ گفته است.
محمد بن عمر جِعابی (ابنجعابی)، محدّث کثیرالحفظ امامی (متوفی ۳۵۵) بنابر یک
روایت، دویست هزار حدیث
و بنابر روایتی از خود او چهارصد هزار حدیث در حفظ داشته است.
این موارد نشان میدهد که ظاهرآ کثرت حفظ در اطلاق عنوان دخالت دارد، اما همانطور که بسیاری از عالمان متقدم متذکر شدهاند، مقدار آن کاملا نسبی بوده است
و به هر عصر
و دورهای بستگی دارد.
لقب حافظ در بین شیعیان برای حدیث شناسان کمتر بهکاررفته است.
اما مؤلفان کتب درایه، از جمله
حسین بن عبدالصمد حارثی در وصولالاخیار (ص ۱۹۳)،
میرداماد در الرواشح السماویة
و مامقانی
این واژه را در بخش الفاظ جرح
و تعدیل آوردهاند.
نجاشی در رجال خود از سه تن با این لقب یاد کرده است که عبارتاند از: محمد بن عمر جعابی (ش۱۰۵۵، با تعبیر «مِنْ حُفّاظ الحدیث»)،
احمد بن محمد بن سعید،
ابنعقده (ش ۲۳۳، ذیل ش ۱۱۷ با عنوان «احمد بن محمد الحافظی»)
و احمد بن حسین بن اسحاق معروف به شعبةالحافظ (ذیل ش ۹۳۶).
شیخ طوسی نیز در رجال
از ابنجعابی
و در الفهرست
از ابنعقده با این لقب یاد کرده
و در کنار این دو، در الفهرست
و رجال
جعفر بن علی بن سهل دقاق دوری
را هم حافظ خوانده است. محدّثان متقدم
شیعه، از جمله
برقی در محاسن،
کلینی در کافی،
ابنبابویه در کتاب من لایحضُرُه الفقیه،
ابنقولویه در کامل الزیارات،
و نعمانی در الغیبة، راویان را با این لقب نخواندهاند. ابنبابویه در عللالشرایع
از
ابوعلی حافظ محمد بن محمد سمرقندی و در
عیون اخبارالرضا،
کتاب الخصال،
الامالی،
کمالالدین،
معانیالأخبار بارها از جعابی،
و به صورت پراکنده از افراد دیگر، با این لقب یاد کرده است. شیخطوسی در
تهذیبالاحکام،
غیر از ابنعقده، فقط احمد بن هوذه را با این لقب خوانده،
اما در الامالی برای افراد دیگری نیز آن را بهکار برده است.
شیخمفید نیز در
الارشاد، علاوه بر جعابی
از
علی بن محمد بن عبیدالحافظ یاد کرده است.
در منابع رجالی شیعه، درباره برخی از این اشخاص اطلاعی داده نشده است جز آنکه از
مشایخ فلان فرد بوده است یا در ضمن راویان فلان کتاب قرار دارد، مانند
غیاث بن محمد ورامینی و ابوالفتح محمد بن احمد حافظ.
از برخی نیز در منابع رجالی شیعه
و اهل سنّت ظاهرآ یادی نشده است، مانند ابوعلی حافظ محمد بن محمد سمرقندی. اما تعدادی از آنان در
رجال شیعه و اهلسنّت آمدهاند، که برخی از آنها از عالمان اهل سنّتاند، مانند
علی بن محمد بن عبید حافظ آنهایی هم که شیعه بودهاند، مانند جعابی از
امامیه و ابنعقده از
زیدیه، با عالمان اهلسنّت در تعامل بودهاند
در مورد برخی نیز، با توجه به منابعی که به آنان پرداخته است، احتمال سنّی بودن آنان میرود. درنتیجه، به نظر میرسد بهکارگیری این لقب برای راویان در منابع حدیثی شیعه، یا برای عالمان اهل سنّت است یا برای محدّثان شیعی که در تعامل با اهل سنّت بودهاند
و گویا کاربرد این لقب در مجامع شیعی چندان معمول نبوده است.
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابن ابیحاتم، کتابالجرح
و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت.
(۳) ابناثیر، اسدالغابة فی معرفةالصحابة، تهران: انتشارات اسماعیلیان.
(۴) ابنبابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
(۵) ابنبابویه، ثواب الأعمال
و عقاب الأعمال، نجف ۱۹۷۲، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش.
(۶) ابنبابویه، عللالشرایع، نجف ۱۳۸۶/ ۱۹۶۶، چاپ افست قم.
(۷) ابنبابویه، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم ۱۳۶۳ش الف.
(۸) ابنبابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
(۹) ابنبابویه، کمالالدین
و تمام النعمة، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش ب.
(۱۰) ابنبابویه، معانیالأخبار، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش.
(۱۱) ابنحِبّان، کتابالثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت.
(۱۲) ابنحِبّان، کتاب المجروحین من المحدثین
و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/۱۹۷۵ـ۱۹۷۶.
(۱۳) ابنحِبّان، مشاهیر علماءالامصار
و اعلام فقهاءالاقطار، چاپ مرزوق علیابراهیم، المنصوره، مصر ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۱۴) ابنحجر عسقلانی، نزهةالنظر فی توضیح نخبةالفکر، چاپ عبدالسلام مدنی، بن ارس ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۵) ابنحجر عسقلانی، النکت علی کتاب ابنالصلاح، چاپ ربیع بن هادی عمیر، ریاض ۱۴۱۷.
(۱۶) ابنسعد، طبقات، (بیروت).
(۱۷) ابنصلاح، علومالحدیث، چاپ نورالدین عتر، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۸) ابنعدی، الکامل فی
ضعفاء الرجال، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۱۹) ابنماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف
و المختلف من الأسماء
و الکنی
و الأنساب، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۱ـ۱۴۰۶/۱۹۶۲ـ۱۹۸۶.
(۲۰) ابنمنظور، لسان العرب.
(۲۱) محمدمصطفی اعظمی، دراسات فیالحدیث النبوی
و تاریخ تدوینه، ریاض ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۲۲) سلیمان بن خلف باجی، التعدیل
و التجریح لمن خرج عنهالبخاری فی الجامع الصحیح، چاپ احمد بزار، (رباط) ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۲۳) جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبلالاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۲۴) حسین بن عبدالصمد حارثی، وصول الاخیار الی اصول الاخبار، چاپ عبداللطیف کوهکمری، قم ۱۴۰۱.
(۲۵) محمد بن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علیالصحیحین، وبذیله التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت: دارالمعرفة.
(۲۶) احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ مدینة السّلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
(۲۷) احمد بن علی خطیب بغدادی، تقیید العلم، چاپ یوسف عش، (بیروت) ۱۹۷۴.
(۲۸) احمد بن علی خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی
و آداب السامع، چاپ محمد عجاج خطیب، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱.
(۲۹) احمد بن علی خطیب بغدادی، الرّحلة فی طلبالحدیث، چاپ نورالدین عتر، بیروت ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵.
(۳۰) احمد بن علی خطیب بغدادی، الکفایة فی علمالروایة، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۳۱) خلیل بن احمد، کتابالعین، چاپ مهدی مخزومی
و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
(۳۲) علی بن عمر دارقطنی، سننالدارقطنی، چاپ عبداللّه هاشم یمانی مدنی، مدینه ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۳۳) محمد بن احمد ذهبی، کتاب تذکرةالحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/۱۹۵۶ـ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت.
(۳۴) محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال فی نقدالرجال، چاپ علیمحمد بجاوی، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت.
(۳۵) حسن بن عبدالرحمان رامهرمزی، المحدث الفاصل بینالراوی
و الواعی، چاپ محمد عجاج خطیب، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۳۶) محمود رامیار، تاریخ قرآن، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۷) محمد بن عبدالرحمان سخاوی، فتحالمغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقی، چاپ علی حسین علی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۳۸) عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، تدریبالراوی فی شرح تقریبالنواوی، چاپ احمد عمرهاشم، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۳۹) شوشتری، قاموس الرجال.
(۴۰) صبحی صالح، علومالحدیث، دمشق ۱۳۷۹/ ۱۹۵۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
(۴۱) محمد بن حسن طوسی، الامالی، قم ۱۴۱۴.
(۴۲) محمد بن حسن طوسی، تهذیبالاحکام، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۴۳) محمد بن حسن طوسی، رجالالطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵.
(۴۴) محمد بن حسن طوسی، الفهرست، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۷.
(۴۵) نورالدین عتر، منهجالنقد فی علومالحدیث، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۴۶) محمد بن عمرو عقیلی، کتاب
الضعفاءالکبیر، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸.
(۴۷) محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۱.
(۴۸) محمد جمالالدین قاسمی، قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث، چاپ محمد بهجةبیطار، بیروت ۱۴۲۲.
(۴۹) کلینی، اصول الکافی.
(۵۰) عبداللّه مامقانی، مقباسالهدایة فی علمالدرایة، چاپ محمدرضا مامقانی، قم ۱۴۱۱ـ۱۴۱۳.
(۵۱) مجلسی، بحارالانوار.
(۵۲) محمد فؤاد عبدالباقی، المعجمالمفهرس لألفاظ القرآنالکریم، قم ۱۳۸۰ش.
(۵۳) محمد بن محمدمفید، الارشاد فی معرفة حججاللّه علیالعباد، قم ۱۴۱۳.
(۵۴) محمدباقر بن محمد میرداماد، الرواشح السماویة، چاپ غلامحسین قیصریهها
و نعمتاللّه جلیلی، قم ۱۳۸۰ش.
(۵۵) محمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفیالشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۵۷۰۳.