دعا برای رحمت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن کریم به
دعا برای بهره مندی از
رحمت خدا تأیید شده است.
دعا برای جلب
رحمت الهی، امری مطلوب است:
«...ربنا...و ارحمنا انت مولـنا...؛
خداوند هيچ كس را جز به
قدر توانايىاش
تکلیف نمىكند.آنچه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به دست آورده به زيان اوست. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير،
پروردگارا ، هيچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانكه بر (دوش) كسانى كه پيش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن.»
كلمه"
عفو" به معناى
محو اثر است، و كلمه "
مغفرت " به معناى پوشاندن است و كلمه"
رحمت" معنايش معروف است، اين معناى كلى اين كلمات بود، و اما به حسب
مصداق و با در نظر داشتن معناى لغوى آنها بايد بگوئيم: اين سه جمله و ترتيب آنها به اين صورت از قبيل پرداختن تدريجى از فرع به اصل است، و به عبارتى ديگر منتقل شدن از چيزى كه فائدهاش خصوصى است به سوى چيزى كه فائدهاش عمومىتر است و بنا بر اين عفو
خدا عبارت است از محو و از بين بردن اثر گناه، كه همان عقابى است كه براى هر گناهى معين فرموده، و
مغفرت عبارت است از پوشاندن و محو اثرى كه گناه در نفس به جاى گذاشته، و رحمت عبارت است از
عطیهای الهی كه
گناه و اثر حاصل آن،
نفس را مىپوشاند.
و
عطف اين سه جمله، يعنى" وَ اعْفُ عَنَّا" و" اغْفِرْ لَنا" و" وَ ارْحَمْنا" بر جمله" رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا"، با در نظر گرفتن سياق و نظمى كه در همه آنها است، اشعار دارد بر اينكه مراد از
عفو و
مغفرت و
رحمت ، امورى است مربوط به گناهان بندگان از جهت
خطا و
نسیان و امثال آن، و از اين معنا روشن مىشود كه مراد از اين مغفرت كه در اينجا درخواست شده، غير
مغفرت در جمله:" غُفْرانَكَ رَبَّنا" است، مغفرت در آنجا مغفرت مطلقه در مقابل اجابت مطلقه است، كه بيانش گذشت، ولى اين مغفرت، مغفرت خاصه است، در مقابل
گناه ناشى از فراموشى و خطا، پس سؤال مغفرت در
آیه شريفه تكرار نشده است.
در اين چهار
دعا ، لفظ"
رب " چهار بار تكرار شده، تا از راه اشاره به
صفت عبودیت خود، صفت رحمت خداى تعالى را برانگيزاند، چون نام
ربوبیت بردن، صفت عبوديت و مذلت بندگى را بياد مىآورد.
دعا برای جلب
رحمت الهی، امری مطلوب است در
سوره آل عمران :
«ربنا...و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب ؛
(مىگويند) پروردگارا پس از آنكه ما را
هدایت كردى دلهايمان را دستخوش
انحراف مگردان و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشايشگرى.»
اين درخواست يكى از آثار رسوخ و ثبات آنان در
علم است، كه چون
خدا را آن طور كه بايد شناختند
یقین كردند كه از ناحيه خود مالك هيچ چيز نيستند، و مالكيت، منحصر در خداى عز و جل است، و چون چنين ايمانى دارند در هر حال اين
ترس را دارند كه خدا دلهايشان را بعد از
رسوخ علم منحرف سازد، لذا به پروردگار خود پناه مىبرند و درخواست مىكنند كه پروردگارا دلهاى ما را بعد از آنكه هدايتمان كردى منحرف مساز، و از ناحيه خود رحمتى به ما ببخشاى، تا
نعمت رسوخ در علم براى ما باقى بماند، و ما را در سير بر صراط مستقيم
هدایت، كمك كند، و در سلوك در مراتب
قرب ، يارمان باشد.
ممكن است بپرسيد چرا بعد از اين درخواست (پروردگارا دلهاى ما را منحرف مساز)، درخواست
رحمت كردند؟ جوابش اين است كه منحرف نكردن دلها مستلزم آن نيست كه رسوخ در
علم را هميشه داشته باشند، زيرا ممكن است دلهاىشان را منحرف نكند، ولى علم را از دلهاىشان بگيرد، و در نتيجه افرادى باشند پا در
هوا، نه علمى داشته باشند تا
سعادت يابند، و نه انحرافى تا كه داراى
شقاوت گردند، بلكه در حال
جهل و
استضعاف همواره بمانند، در حالى كه احتياج ضرورى و مبرم به علم داشته باشند، (مانند بيشتر ملل مستضعف دنياى امروز كه در اثر نفوذ
استعمار در فرهنگ و اقتصادشان نمىتوانند قد علم نموده، به استقلال فرهنگى حوائج خود را برطرف سازند).
علاوه بر اين كه احتياج اين طايفه تنها بقاى رسوخ و
نفوذ در
علم نيست، بلكه آنان در طريقى قدم برمىدارند كه به انواعى از
رحمت نيازمندند، انواعى كه جز خدا كسى نه، از آنها اطلاع دارد و نه مىتواند بشمارد، خود آنان هم آن طور كه بايد اطلاع ندارند، و ليكن بطور اجمال مىدانند كه بقاىشان در اين حالت، يعنى حالت رسوخ در
علم شرايط بيشمارى دارد، كه حصول آنها به دست خداى تعالى است و دليل بر اين گفتار ما دنباله كلام خود آنان است، كه مىگويند:" رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ ..." چون در گفتار قبليشان يعنى همين
آیه مورد بحث نخست به
خدا پناه بردند از اين كه انحراف و زيغ وارد در دلهاىشان شود، و در نتيجه
رسوخ در علم را از دلهاىشان بربايد.
سپس در جمله" وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ"، درخواست ريزش رحمت او را مىكردند تا
حیات قلوبشان ادامه يابد، و اگر كلمه" رحمت" را نكرده و بدون الف و لام آوردند، و آن گاه آن را به وصف" من لدنك" توصيف نمودند، براى اين بود كه گفتيم: خود آنان هم بطور مفصل اطلاعى از آن شرايط ندارند، و نمىدانند كه آن رحمت چه طور بايد باشد، تنها اين را مىدانند كه اگر رحمتى از پروردگارشان شامل حالشان نشود، و اگر آن
رحمت از ناحيه خداى عز و جل نباشد، هيچ يك از حوائجشان برآورده نگشته، و هيچ امرى از ايشان به سامان نمىرسد.
و اگر در پناه بردن، تنها به
خدا پناه بردند، و در درخواست
رحمت هم تنها رحمت او را درخواست كردند، براى اين بود كه چنين افرادى
ایمان دارند به اين كه تمامى ملك صرفا از آن خدا است، و اسباب ظاهرى هيچ چيزشان از خودشان نيست.
" رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ، إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ" اين سخن از راسخين در علم به منزله تعليلى است كه علت سؤال رحمت خود را بيان مىكنند، چون علم دارند به اينكه اقامه نظام خلقت و دعوتهاى دينى و تلاش
انسان در مسير وجودش همه مقدمه است براى جمع شدن در
روز قیامت، روزى كه هيچ چيزى به جز رحمت خدا به درد نمىخورد، و جز رحمت او ياورى نيست.
چنان كه خداى سبحان فرموده:«إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ، يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً، وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ، إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ" محققا
روز قیامت كه روز جدايى حق از باطل است ميقات همه آنان است، روزى است كه هيچ
سرپرست و دوستى به
درد دوست خود نمىخورد، و مردم يارى نمىشوند، مگر كسانى كه مشمول رحمت خدا باشند.(دخان: ۴۲)».
و به همين جهت بود كه راسخين در علم، رحمت پروردگار خود را درخواست نموده، تعيين و تشخيص نوع آن را به خود خدا واگذار كردند، تا رحمتى را شامل حال آنان كند كه برايشان سودمند باشد.
و در كلام خود روز
قیامت را به اين صفت توصيف كردند كه روزى است كه در وقوع آن شكى نيست، تا به اين وسيله، كمال اهتمام خود و اصرار در سؤال را موجه سازند، و همين توصيفشان را هم با جمله:" إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ" تعليل كردند، براى اين كه گفتيم كه: اين گفتار سخن راسخين در علم است، و علم به چيزى در دلى رسوخ نمىكند و ريشهدار نمىشود، مگر اين كه
علم به علت آن نيز رسوخ كند، و علت شك نداشتن آنان در وقوع روز قيامت اين است كه خدا به وقوع آن وعده داده، و به همين جهت وقتى گفتند:" لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ" دنبالش گفتند:" براى اين كه خدا خلف وعده نمىكند".
نظير اين وجه در كلام ديگرشان هم آمده است، و آن اين است كه وقتى گفتند:
" وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً" دنبالش علت آن را ذكر كردند كه" إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ" (براى اين كه تو وهاب و بخشندهاى.( آل عمران:۸)) پس وهاب بودن خدا موجب مىشود كه آنان درخواست رحمت كنند و اگر علاوه بر كاف خطاب" انك" كلمه" انت" را هم آوردند، براى اين بود كه خبر" ان" را منحصر كنند، و در نتيجه جمله:" من لدنك" را تعليل كنند و بگويند اگر از تو خواستيم كه از ناحيه خودت رحمتى به ما ارزانى بدارى، براى اين بود كه ما به جز تو وهاب و بخشندهاى سراغ نداريم.
دعا برای جلب
رحمت الهی، در
سوره آل عمران :
«قالا ربنا...و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخـسرین؛
گفتند پروردگارا ما بر خويشتن
ستم كرديم و اگر بر ما نبخشايى و به ما
رحم نكنى مسلما از
زیانکاران خواهيم بود.»
«و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقـتنا فلما اخذتهم الرجفة قال رب...و ارحمنا و انت خیر الغـفرین ؛
و
موسی از ميان قوم خود هفتاد مرد براى
میعاد ما برگزيد و چون
زلزله آنان را فرو گرفت گفت پروردگارا اگر مىخواستى آنان را و مرا پيش از اين هلاك مىساختى آيا ما را به (سزاى) آنچه كمخردان ما كردهاند هلاك مىكنى اين جز
آزمایش تو نيست هر كه را بخواهى به وسيله آن
گمراه و هر كه را بخواهى
هدایت مىكنى تو سرور مايى پس ما را بيامرز و به ما
رحم كن و تو بهترين آمرزندگانى.»
«قال رب...و الا تغفر لی و ترحمنی اکن من الخـسرین ؛
گفت پروردگارا من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران باشم.»
«اذ اوی الفتیة الی الکهف فقالوا ربنا ءاتنا من لدنک رحمة...رشدا ؛
آنگاه كه جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان.»
«و ایوب اذ نادی ربه...و انت ارحم الرحمین ؛
و ايوب را (ياد كن) هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان.»
«انه کان فریق من عبادی یقولون ربنا...و ارحمنا و انت خیر الرحمین ؛
در حقيقت دستهاى از بندگان من بودند كه مىگفتند پروردگارا ايمان آورديم بر ما ببخشاى و به ما رحم كن (كه) تو بهترين مهربانى.»
«و قل رب اغفر و ارحم و انت خیر الرحمین ؛
و بگو پروردگارا ببخشاى و رحمت كن (كه) تو بهترين بخشايندگانى.»
«فتبسم ضاحکـا من قولها و قال رب...وادخلنی برحمتک فی عبادک الصــلحین ؛
(سليمان) از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افكن تا نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاس بگزارم و به كار شايستهاى كه آن را مىپسندى بپردازم و مرا به رحمتخويش در ميان بندگان شايستهات داخل كن.»
rlm;كند و ريشه