• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سید محمد رضا سعیدی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در زمانی که محو فرهنگ ملی اسلامی مردم آغاز شده بود و در سایه سرنیزه های قزاقها سکوت در کوچه ها مستانه عربده می کشید در تاریخ ۱۳۰۸ ش. در نوغان مشهد صدای نوزادی نه تنها سکوت خانه را شکست بلکه فریادی شد ماندگار و جاوید بر علیه سکوت و خفقان.




سید احمد پدر وی به پاس قدردانی از رضای آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم که پس از سالها فرزند پسری را به او هدیه کرده بود نام زیبای محمدرضا را بر او نهاد و برای تحویل دادن او به مکتب حیاتبخش حوزه به تعلیم و تربیت وی پرداخت.
زمانی سید محمدرضا به اقیانوس حوزه گام نهاد که هر کس دم از مذهب می زد آینده اش قلم سرخ می خورد تا چه رسد که در ترویج آن عبای پیامبر را بر دوش کشد.
سید محمد پس از پایان ادبیات دروس حوزه را با جدیت و پشتکار پی گرفت و روزها و ماهها را با کتاب و قلم سپری کرد. گرچه در «منطق» محمد رضای جوان در مقابل سکوت زمانه اش فریاد بود و «اصول» را خط و راهی می دانست که جدش حسین علیه السلام از خانه خدا (کعبه) تا خدا(کربلا) ترسیم ساخته بود ولی منطق و اصول را نزد فرزانگان و استادان نامی آن زمان چون ادیب نیشابوری، شیخ هاشم و شیخ مجتبی قزوینی که آوازه نام آنان همه جا را فراگرفته بود آموخت.
در این دوره انتخاب همسر از خاندان طباطبایی که از نوادگان میرزای شیرازی آن فریادگر نامی که بیگانه ستیز عصر خود به شمار می رفت خود نشانی دیگر از انتخاب راه پر حادثه او بود.
سعیدی پس از پایان دروس سطح و بهره مند شدن از استادان نامدار حوزه مشهد راهی قم شد و در درس مرجع عالیقدر شیعه آیة الله بروجردی شرکت کرد و از محضر پر فیض کسب معرفت نمود. اما در این هنگام آوازه رادمردی به نام حاج آقا روح الله سعیدی را به درس او کشید، سعیدی به محض ورود به درس او گمشده خود را یافت و همه چیزش را به نگاهش باخت، سعیدی احساس می کرد که هرجا مراد او حضور می یابد سکوت رخت بر می دارد و این سرآغاز فریادش شد. عشق و علاقه سعیدی نسبت به امام در هیچ قاموسی نمی گنجد و هیچ واژه ای توان ترسیم آنرا ندارد و این عشق و علاقه تنها یکطرفه نبود چرا که امام در نامه ای به او واژه ها را ناتوان تر و علیل تر از آن می داند که با کمک آنها محبت خود را به نشان دهد و در قسمتی از آن چنین می نویسد:
«من از افرادی مثل شما آنقدر خوشم می آید که شاید نتوانم عواطف درونی را آنطور که هست ابراز کنم من قادر نیستم عواطف امثال شما را جواب بدهم لکن خداوند متعال قادر است».



امام که قبل از آغاز نهضت روحانیت طوفانی را در وجودش به پا کرده بود شاهد اولین تجربه زندان وی گشت او که به اتفاق آقای خزعلی، آقای مکارم و آقای سبحانی و آقای دوانی برای سفری تبلیغی به خوزستان رفته بود در «خسروآباد» آبادان شیشه عمر پشه سکوت را سیمرغ وار به سنگ زد و برای اولین بار میله های سرد زندان را تجربه کرد که با وساطت فضلاء پس از چندی از زندان آزاد گشت.



لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و عکس العمل اعلامیه های شدید اللحن امام و سرآغاز قیام روحانیت و مردم به رهبری امام گشت که دستگاه اوج رذالت حوزه در مدرسه طالبیه تبریز و مدرسه فیضیه قم به تصویر کشید سعیدی که خود در این نهضت شرکت کرده بود پس از فروکش کردن تهاجمات دستگاه به همراه برخی از فضلاء قم روانه کویت شد که روز ۱۱ محرم همان سال از فاجعه خونین ۱۵ خرداد و دستگیری امام باخبر شد.
خشم سرپای وی را گرفت نخست با دیگر فضلای ایرانی نامه هایی را به آیة الله حکیم و آیة الله خویی نگاشت اما روح بی آرام او مانع آن شد که تنها به این مقوله اکتفا کند و با شناخت کامل از دستگاه اطلاعاتی قوی شاه در کویت به حسینیه «فحیعل» بازگشت و نیروهای اطلاعاتی را به تعجب واداشت. او که می دانست در بازگشت توسط دستگاه امنیتی کشور دستگیر می شود تا آزادی امام در کویت در خانه حجة الاسلام سیدعباس مهری ماندگار شد به گزاف نرفته ایم اگر بگوئیم سعیدی هم بند امام و هم سلول امام بود چرا که آن روز که امام به زندان گام نهاد، سعیدی هم با سخنرانی آتشین در کویت زندانی شد.
سعیدی صفر سال بعد مخفیانه و با لباسهای مبدل کویت را به قصد ایران ترک کرد، از آنجا که در بینش سعیدی بیرون آمدن یک طلبه از لباس روحانی کاری منحوس به شمار می رفت نامه ای به این مضمون به امام نوشت.
«سیدی و مولای با قیافه منحوس وارد قم شده ام و اجازه ملاقات می خواهم»
امام نیز با روی گشاده سعیدی را به حضور پذیرفت و مرید و مراد پس از ماهها همدیگر را در آغوش گرفتند.



عکس العمل شدید امام در مقابل لایحه خفت بار کاپیتولاسیون در مهرماه ۱۳۴۲ منجر به تبعید امام به ترکیه و سپس نجف گشت ... هشدار سعیدی با دهها تن از فضلاء دیگر حوزه قم در نامه ای به هویدا به سال ۳۰/۷/۴۴ نشانگر پیگیری او و دیگر فضلای قم برای بازگرداندن حضرت امام بود. سعیدی تنها فرستادن نامه، اظهار همدردی و همراهی با امام را در قالب نوشته ها کافی نمی دانست بلکه احساس می کرد که امام را باید به حوزه علمیه نجف شناساند از اینرو مخفیانه و از راهها و گذرگاههای مخفی مرز به عراق و به نجف اشرف رفت. او در یکی از مدارس علمیه طی جلساتی بر فراز منبر به معرفی چهره واقعی امام و بعد علمی ایشان پرداخت و با بیان شخصیت مرادش بر شمار مریدانش افزود.



سعیدی در فراق امام ماندن خود را در قم به صلاح نهضت روحانیت نمی دانست و بر آن شد که فریاد بر علیه نظام را به گوش سایرین برساند از اینرو نخست به تفرش رفت و در آنجا به افشاگری فجایع رژیم سفاک پهلوی پرداخت در این زمان بود که از سوی مردم تهران برای اقامه نماز جماعت و سخنرانی در مسجد امام موسی بن جعفر علیه السلام دعوت شد. سعیدی این فرصت طلایی را از دست نداد چرا که پایتخت را محلی خوب برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود دانست سال ۱۳۴۵ ش. که سال ورود سعیدی به محله غیاثی در مسجد امام موسی بن جعفر علیه السلام در میدان خراسان بود نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی است. امام در همان روزهای نخست با فرستادن نامه ای به سعیدی حرکت او را مورد تاءیید قرار داد و چنین نگاشت.
«از اینکه تهران تشریف برده اید از جهتی خوشوقت شدم چون مرکز از هر جا بیشتر احتیاج به علماء عاملین دارد مساعی جمیله جنابعالی مورد تقدیر و تشکرات»
سعیدی با تأسیس حوزه علمیه، تشکیل کلاس برای بانوان، تشکیلات امر به معروف و نهی از منکر و تأسیس کتابخانه فعالیتهای حوزه را آغاز کرد. اما آن چیزی که بیش از هر فعالیت دیگری سعیدی در آن زمان به چشم نمی آمد و در سالهای پس از شهادت او به ثمر نشست دمیدن روح حماسه و فریاد در کالبد نوجوانان و جوانان آن محله بود. سعیدی در این سال کانون انقلاب را همچنان گرم نگه داشت و با سخنرانی های گرم و آتشین علنا خمینی را فریاد زد مجموعه سخنرانیها و نوارهای برجا مانده او در این سال جزو گویاترین صفات تاریخ همیشه خونبار تشیع است.
گزارشهای ساواک در این سال گویای این حقیقت است که وی در مدت سالهای اقامت در تهران بی مهابا به رژیم می تاخته است. در گزارش شب ۳۱/۴/۴۵ ساواک آمده است:
«طبق اطلاع واصله ساعت ۳۰/۲۰ روز ۳۱/۴/۴۵ جلسه موسی بن جعفر با حضور قریب یکهزار نفر از طبقات مختلف تشکیل گردیده است. در این جلسه سعیدی ابتدا چند دقیقه درباره آیة الله خمینی و کتک زدن طلبه ها در قم صحبت کرد و مردم با شنیدن اسم خمینی صلوات فرستادند.
نامبرده ... ضمن حمله به یهودیان فلسطین و آمریکا اضافه کرد اینها کارشان در این مملکت بالا گرفته و دستشان در همه کار باز است و کسی از آنها جلوگیری نمی کند ولی جلسات ما را تعطیل می نمایند سه سال پیش آیة الله خمینی از دولت خواست که اسرائیل در کشور سفارتخانه نداشته باشد ایشان این جریانات را پیش بینی می کرد.
ما باید برای مبارزه کردن تشکیلات داشته باشیم تا بتوانیم در مقابل دشمن مقاومت کنیم و با دولتی که علماء ما را زندانی و تبعید می کند مبارزه نمائیم. من راهی را می روم که امام حسین علیه السلام و رهبر عالیقدر دین ما آیة الله خمینی رفت و تا پای جان ایستادگی کرد. من حرف خود را می گویم و مبارزه را ناتمام نمی گذارم.
در پی برگزاری مجلس از سوی سعیدی برای شهید سید کاظم قریشی وی به تاریخ ۸/۵/۴۵ به اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» از طرف شهربانی دستگیر و به دست سیاه دلان ساواک سپرده شد. سعیدی در تاریخ ۱۱/۷/۴۵ از زندان آزاد و استوارتر و راسخ تر از قبل وارد میدان شد تا بار دیگر شیشه عمر سکوت را با فریاد خویش بر سنگ زند.
سعیدی در بهار ۱۳۴۶ مخفیانه از ایران خارج شد و خود را به جوشش گاه فریاد رساند وی پس از ملاقات با حضرت امام در نجف اشرف با روحیه مضاعف به ایران بازگشت، در کنار سخنرانیهای گرم آتشین تلاش برای تشکل، چاپ استفتائات حضرت امام و راه اندازی نشریه ای به نام نشریه مسجد امام هفتم علیه السلام از فعالیتهای دیگر اوست. که از این نشریه ها می توان به جملات و نقطه نظرهای علماء در خصوص شخصیت امام اشاره کرد که در آن زمان از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. شگردهای ساواک در برخورد با سعیدی یکی از ناجوانمردانه ترین شگردها است. بر هم زدن مجالس او توسط اراذل و اوباش ـ قطع آب ـ و برق مسجد، تهدید و تطمیع نمازگزاران مسجد امام هفتم علیه السلام به گونه ای او را در محدودیتی سخت قرار داده بود تا جائی که او در یک ماه قبل از عروج خونینش در تاریخ ۱۸/۲/۴۹ در مسجد موسی بن جعفر علیه السلام غریبانه و مظلومانه می گوید:
... این شما هستید که بایستی با کمکهای مادی و معنوی خود این پناهگاه اسلام را حفظ کنید.
آقایان باور کنید من امسال آنقدر مجالس روضه خوانی زنانه رفتم تا توانستم مخارج این مسجد را تأمین کنم ...
آخر من نمی دانم که چرا آنقدر مردم از من فرار می کنند؟
آیا به جرم این است که من از رهبر عالیقدر حضرت آیة الله خمینی طرفداری می کنم؟ اگر از این وضع هراس دارید باید بگویم که نترسید این من هستم که بایستی جواب دولت و سازمان امنیت و کلانتری را بدهم نه شما پس در این صورت دیگر چرا از من کناره گیری می کنید؟



در پی هجوم سرمایه داران غرب به سوی ایران حوزه علمیه قم طی اعلامیه در اردیبهشت ماه ۱۳۴۹ ضمن محکوم کردن این حرکت غرب و مشی وطن فروشانه دستگاه سلطنتی به افشاگری علیه این جنایت بزرگ دست زد. سعیدی که می دید پس از این اطلاعیه سکوتی مرگبار سراسر محافل مذهبی و روشنفکری را فراگرفته است و سکون مرز پویش و رویش انقلابی درهم نوردیده است. جنایتی بزرگ تر از کاپیتولاسیون و قراردادی استعماری تر از شب کو در شرف تکوین است. قلم بدست گرفت و قبل از اینکه شیشه عمر سکوت را بشکند با خون خود بار دیگر این جمله را امضاء کرد «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی».
حضرت آیة الله اعظم الله اجورنا و اجورک
لابد میدانید که این روزها با مطرح شدن مسئله سرمایه گذاری آمریکائیها در ایران مصیبت بسیار بزرگ و خرد کننده ای بر ملت این سرزمین روی آورده که مملکت را در آستانه سقوط و نابودی قرار داده و به مضمون آیه شریفه «یکاد السموات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا» «هیئت حاکمه ستمگر عامل استعمار ایران چنان در برابر اربابان استعمارگر خود خاضع و تسلیم گردید که طوق بندگی و عبودیت آنان را به گردن افکنده و به منظور نزدیکتر شدن به غارتگران استعمارگر جان و مال و نوامیس ملت ایران را به پیشگاهشان تقدیم می دارد هم اکنون این بندگان استعمار غرب قربانی جدیدی برای درگاه خدایان دلار و اسلحه تدارک دیده اند که با تقدیم آن بطور دربست اقتصاد ما و به دنبال آن دین و سایر افتخارات ما به چنگال آنان خواهد افتاد. همانطور که قبلا سیاست ما را قبضه کردند که این مصائب را به دنبال خود آورده است بحق و حقیقت سوگند که این اقدام جدید آنچنان مصیبت بزرگ و خطرناکی است که مسائل مهمی از قبیل امتیاز تنباکو، کاپیتولاسیون و سایر حوادث که برای هر یک از آنها جامعه روحانیت پیشقدم در اعتراض و مبارزه بوده و قربانیانی داده است در قبال آن کم اهمیت و کوچک است.
چقدر جای تعجب است که شما پیشوایان دینی در مقابل این خطر بزرگ سکوت اختیار کرده و برای جلوگیری از آن اقدامی نمی کنید؟ برای ما باور کردی نیست که بگوئیم شما دین و آخرت را با زندگی چند روزه دنیا معامله کردید و خود را مشمول آیه شریفه «اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر» و آیه شریفه «ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره» نموده باشید راستی چرا شما مهر سکوت بر لب زده اید؟ و در این باره چیزی نمی گوئید؟
خود می دانید که موضوع سرمایه گذاری صهیونیستهای آمریکایی در ایران از تأسیس سینما در قم (که برای جلوگیری از آن چه سر و صدایی به راه انداختید) برای اسلام و مسلمین خطرناکتر است. امروز روز فریاد و اعتراض است صدای خود را با اعتراض بلند کنید، داد بزنید، فریاد کنید، یک پارچه و متحد علیه این قرارداد خائنانه مبارزه نمائید تا در پیشگاه خدا و پیشینیان بزرگ خود چون مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی و مرحوم شیرازی و نیز نسل آینده روسفید و سربلند باشید «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه».



اعلامیه و نامه تند سعیدی خطاب به علمای شهرهای ایران رژیم منحوس پهلوی را به وحشت انداخت دستگاه اطلاعاتی رژیم بخوبی به این موضوع پی برد که اگر دیر بجنبد سعیدی علما را به دادن فتوی علیه این قرارداد راضی می کند از اینرو با بسیج نیروها خود را مهیای یک اقدام سفاکنه کرد.
سپهبد مقدم به دنبال گزارش این اعلامیه دستور داد:
خواهشمند است دستور فرمائید نامبرده بالا را احضار و به وی تذکر داده شود از تحریک افکار عمومی علیه اقدامات دولت خودداری نماید و در غیر اینصورت تصمیمات شدیدی درباره وی گرفته خواهد شد حتما رفتار و گفتار مشارالیه را دقیقا تحت مراقبت قرار دهند و نتیجه را اعلام دارند.
مدیر کل اداره سوم ـ مقدم
در زیر دستور مقدم پی نوشت شده است:
ریاست اداره یکم فرمودند با توجه به اینکه قرار است نامبرده دستگیر شود لزومی به ارسال نامه فوق نیست «پرونده محمدرضا سعیدی بایگانی شود».
خفاشان ساواک که سالها انتظار چنین روزی را داشتند خود را آماده دستگیری فریادگر حماسه ها کردند سعیدی با دلی آکنده از درد در روز ۱۱ خرداد ماه ۱۳۴۹ پس از اتمام نماز راهی خانه شد ساعت یک بعدازظهر بود که سعیدی آماده استراحت و صرف نهار شد که جلادان پهلوی به منزل او یورش بردند تا او را آماده قربانی کردن در پای خدایان زور و خدایان زر کمپانیهای غربی و راکفلرها کنند.
ساواک دست به کاری بی سابقه در تاریخ جنایت خود و تاریخ دستگیری آزادمردان در جهان زد.
۱۰ روز فقط ۱۰ روز از تاریخ دستگیری تا شهادت نشان از سالها خشم اندوخته دستگاه و خروش بی پایان سعیدی و نشان ناامیدی ساواک از خاموش کردن این فریاد بود.
عقربه ساعت ۹ شب چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ را نشان می داد بعضی از سلولهایی که در مجاورت سلول سعیدی در زندان قزل قلعه قرار داشت عمدا باز نگه داشته بودند که ناگهان برق زندان خاموش شد.
وحشت سراپای زندانیان را فرا می گیرد رفت و آمد در راهرو زندان شروع و مسیر گامهای جلادان تا سلول سعیدی امتداد دارد که ناگهان صدای کشمکش از سلول سعیدی با فریاد او به پایان می رسد.
جلادان مسیر آمدن را بار دیگر طی می کنند و سکوتی مرموز راهرو زندان را فرا می گیرد با روشن شدن برق زندانیان از سلولها بیرون می ریزند و به سوی سلول سعیدی می روند و با پیکر بی جان سعیدی در حالی که عمامه سیاه او به دور گردنش پیچیده شده بود روبرو می گردند،بغض زندانیان می ترکد، فریاد باز هم فریاد.



خبر شهادت سعیدی از مرزها گذشت و متن تسلیت نامه فضلا و محصلین حوزه علمیه به امام خمینی (ره) رسید و امام راحل را در سوگ این یار و شاگرد وفادار خود نشاند، طلاب و شاگردان انقلابی امام بر آن شدند تا نام و خاطره او را زنده نگه دارند.
فاتحه سعیدی به طولانی ترین فاتحه در نجف اشرف مبدل شد. امام مخارج فاتحه سعیدی را بر عهده گرفت و چهل شب خود صاحب عزای سعیدی شد و پیامی را برای فضلا و محصلین حوزه علمیه فرستاد که در پایان آن آمده است.
من قتل فجیع این سید بزرگوار و فداکار را که برای حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام جان خود را از دست داد به ملت اسلام عموما و خصوصا به ملت ایران تعزیت می دهم از خداوند متعال رفع ید دستگاه جبار و عمال کثیف استعمار را مسئلت می نمایم.
سفاکان و کوردلان که تحمل این همه عظمت و بزرگی را نداشتند چندین شب برق «مسجد عمران» مسجدی که در آن امام و یارانش در سوگ سعیدی نشسته بودند همانند شبی که سعیدی در مسجد «امام موسی بن جعفر علیه السلام» به سخن می نشست و شبی که در زندان «قزل قلعه» به معراج رفت خاموش کردند.
غافل از اینکه نور سعیدی هرگز با خاموش شدن برق به خاموشی نمی گراید، مردی که سکوت را زیر دستان فریاد خفه کرد و مرگ را زیر گامهای شهادت کشت.


 
۱. سوره بقره،آیه۶۱.    
۲. سوره توبه،آیه۳۸.    




سایت اندیشه قم    




جعبه ابزار