سید محمد علی قاضی طباطبایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
چند ساعتی از طلوع آفتاب
یکشنبه ششم
جمادی الاولی سال ۱۳۳۱ ق. نگذشته بود که خورشیدی دیگر از افق
تبریز طلوع کرد. پسری که با تولد خویش صفای خانه را دو چندان ساخت و با گشودن چشمان کوچک و معصوم خود، سرور و شادی را به ارمغان آورد.
بعد از گذشت چند روز، پدر و مادر با ایمان نوزاد نام نیکو و زیبای «محمد علی» را برای تازه تولد یافته انتخاب نمودند.
نسبت ایشان با ۳۳ واسطه به
حسن مثنی فرزند بزرگوار
امام حسن مجتبی علیهالسّلام میرسد.
پدر بزرگوار سید محمد علی، حاج سید باقر مشهور به «میرزا باقر» یکی از ستارگان درخشان و عالمان بزرگ، از سادات اصیل و مشهور به
علم و
تقوا و
جهاد خطّه عالم پرور آذربایجان بود.
دوران کودکی سید محمد علی در دامن پر مهر و محبت پدر و مادری سپری میشد که خود از تربیت یافتگان سعادتمند
مکتب اسلام بودند. چیزی که در آن روزگار فکر پدر سید محمد علی را به خود مشغول کرده بود مسئله بس مهم و خطیر
تعلیم و تربیت فرزندان در خارج از منزل بود.
لذا بعد از مدّتها و تفّکر و بررسی و مشورتهای لازم به این نتیجه رسید که
تعلیم و تربیت سید محمد علی را به میرزا محمد حسین و برادر ارجمند خود
حاج میرزا اسد الله قاضی که هر دو از عالمان وارسته و مربیان دلسوز و آگاه و نمونههای چشمگیر
اخلاق اسلامی بودند بسپارد. به دنبال این تصمیم سید محمد علی با شوق و اشتیاق وصف ناپذیر، در جلسه درس این بزرگواران حاضر شد و از شمع وجودشان استفادهها برد.
بعد از تسلّط
رضا خان بر مقدّرات کشور
ایران و گستردن بساط ظلم و ستم و
اسلام ستیزی که میرفت تمام مقدّسات را از بین ببرد، بار دیگر حماسه سازان همیشه بیدار به رهبری روحانیت آگاه، در سراسر مملکت عَلَم مخالفت بر افراشتند و در مقابل اعمال
خلاف شرع و ضد انسانی حکومت شوریدند.
این بار هم مثل گذشته
تبریز قهرمان پرچم
نهضت اسلامی را بر دوش گرفت و هماهنگ با سایر شهرها خروشید و موج اعتراض به راه انداخت.
در آن هنگام که سید محمد علی نوجوانی ۱۶ ساله بود با چشمان تیز بین خود برخوردهای سیاسی و شیوههای هدایت مردم را از جانب پدر که دوشادوش بزرگ عالمان شهر به عهده داشتند دنبال میکرد و راه و رسم مبارزه میآموخت.
در سال ۱۳۴۷ ق. به دنبال قیام مردم
تبریز به دستور حکومت دست نشانده و تحمیلی
رضا خان پهلوی سید محمد علی به همراه پدر گرامیش راهی تبعیدگاه شد و به مدت دو ماه ناگزیر به اقامت اجباری در
تهران گردید و از آن جا بار دیگر به
مشهد مقدس تبعید شد و یکسال در آن دیار پاک، دوران
تبعید خود را گذراند. دژخیمان پهلوی به این مقدار هم رضایت ندادند و در غیاب آقا میرزا محمد باقر دستور دادند که خانهاش را در تبریز خراب نموده و جزو خیابان سازند بدون اینکه ضرر و زیان وی را جبران نمایند.
و این اولین تجربه مبارزاتی سید محمد علی بود که در آن برای نخستین بار سوزش زخم بیداد حکومت پهلوی را بر قلب خود احساس کرد.
سید محمد علی قاضی از همان دوران جوانی، به ماهیت ضد مذهبی رژیم جبّار و خونخوار پهلوی پی برد. او که خود در ۱۶ سالگی طعم تلخ تیر زهر آلود نظام ستم شاهی را چشیده بود، از دیدن آن همه ظلم و ستم که همچون صاعقه بر سر مردم فرود میآمد، رنج فراوان میکشید و در تب و تاب شدیدی میسوخت و میساخت. این بود که تصمیم قاطع بر مبارزه علیه استبداد گرفت و در این راه کمر همت بر بست.
در آن روزگاران اختناق که تاریکی ظلم و ستم سراسر ایران زمین را فرا گرفته بود، تنها خورشید حوزه علمیه قم بود که با تابش نور امید، دلهای پر سوز سلحشوران را به روز روشن نوید میداد و آنان را در بر افروختن مشعل آزادی و بر افراشتن پرچم
اسلام ناب محمدی صلّی الله علیه و اله هدایت میکرد.
طلبه جوان، سید محمد علی قاضی در پی همچو خورشیدی میگشت تا در روشنایی آن با گامهای پر صلابت به جهاد خود سرعت بیشتری بخشد.
دیری نپایید که آرزوی وی جامه عمل پوشید و چشم پر انتظارش به جمال عالمتاب، ابرمرد تاریخ،
حضرت امام خمینی (ره) روشن گشت.
حضرت امام خمینی (ره) در آن موقع از برجستهترین اساتید
حوزه علمیه قم بود و در رشته فلسفه دو کتاب مهم «
شرح منظومه» و «
اسفار» را تدریس میکرد. تبحّر علمی و روش جالب تدریس و همچنین خصوصیات ارزشمند اخلاقی و منشهای والای روحی امام، باعث شده بود که حوزه تدریس ایشان پر جمعیتترین درس حوزه باشد.
سید محمد علی طباطبائی با شور و شوق وصف ناپذیری در این دو درس امام شرکت جست و از همان زمان رابطه نزدیک و پیوند عمیقی بین او و
رهبر کبیر انقلاب برقرار شد. وی ضمن استفاده های علمی، با بهره جویی از افکار بلند استادش به تلاش و کوشش جهت دست یابی به آرمانهای مقدس
انقلاب اسلامی پرداخت. اقامت ایشان در شهر مقدس
قم که از سال ۱۳۵۹ ق. شروع شده بود به مدت ده سال به طول انجامید وی در این مدّت علاوه از درسهای
حضرت امام از محضر ایات عظام:
سید محمد حجت کوه کمری،
سید صدرالدین صدر،
سید محمد رضا گلپایگانی و دیگر اساتید زبر دست بهرههای شایانی برد.
سید محمد علی قاضی در سال ۱۳۶۹ ق. تصمیم بر هجرتی دیگر گرفت و این بار راه
نجف را در پیش گرفت. وی قبل از عزیمت به
عراق، از وضع درس حوزههای علمیه آن سامان اطلاعات کافی بدست آورد و برنامه دقیق و منظمی جهت هر چه بیشتر استفاده نمودن از فرصتهای گرانبها تنظیم نمود.
به همین خاطر یکی دو روز از ورودش به سرزمین ولایت و امامت نگذشته بود که با جدیّت تمام در حوزههای درسی بزرگ مردان علم و فقاهت همچون
آیت الله العظمی سید محسن حکیم (ره) و
آیت الله العظمی سید ابو القاسم خویی (ره) و
آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الحسین رشتی و
آیت الله العظمی شیخ محمد حسین کاشف الغطا و ...شرکت جست و مشغول کسب علم و دانش و تحصیل در فنون مختلف فقه و اصول و فلسفه شد.
شهید قاضی در میان اساتید نجف برای
آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسین کاشف الغطاء احترام فوق العادهای قایل بود و بیشتر با آن مجاهد نستوه انس و الفت داشت و در واقع شیفته و مرید اخلاق والا و تبحّر عمیق علمی و افکار بلند سیاسی، اجتماعی کاشف الغطاءگشته بود.
اقامت در
نجف و استفادههای علمی و معنوی از حوزه علمیه را میتوان از بهترین و شادابترین روزگاران عمر آیت الله قاضی طباطبائی بحساب آورد. چرا که در آن ایام بهاران، با شور و شوق به تحکیم مبانی فکری خود پرداخت و به درجات عالی فقاهت و اجتهاد رسید و از مراجع بزرگی مثل
آیت الله العظمی حکیم و
آیت الله العظمی کاشف الغطاء و دیگران به اخذ
اجازه اجتهاد نایل آمد.
ولی افسوس که آن ایّام خوش و خرّم دیر پا نبود و زود به پایان آمد. ایشان بعد از سه سال رحل اقامت در
نجف، اواخر سال ۱۳۷۲ ق. (۱۳۳۱ ش.) بنا به علل ناگواری ناگزیر شد حرم جدّ بزرگوارش را ترک نموده به
تبریز مراجعت نماید. به همین خاطر غم فراق حرم مولی و فضای روح بخش
حوزه نجف به دلش چنگ انداخت.
آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبائی در سنّ ۴۲ سالگی با کوله باری از علم و دانش و معرفت،
حوزه نجف را پشت سر گذاشت و به سوی زادگاه خود شهر مجاهد پرور
تبریز رهسپار شد تا به وظایف بس سنگین خود، در جهت اشاعه فرهنگی غنی و پویای آیین حیات بخش
اسلام بپردازد. همان خدمات ارزندهای که نتایج سودمندش در انقلاب شکوهمند اسلامی نمایان گشت، آنطور که استاد بزرگوارش مجاهد نستوه
آیت الله العظمی کاشف الغطاء پیش بینی کرده بود. ایشان در یکی از نامههای خود، خطاب به آیت الله قاضی چنین مینویسد:
«ای سید بزرگوار و ای دانشمند والا مقام ... ما از حالا میبینیم که مردم
آذربایجان عموما و اهالی
تبریز خصوصا از راهنمائیها و ارشادات شما بهرهمند میشوند و چه زود است تأثیر خدمات ارزنده شما در نصرت حقّ و از بین بردن باطل محسوس و ملموس باشد و در یاری و کمک از حقّ چه بهتر و مقدّمتر از شما است؟
پدر روحی شما ـ محمد حسین
سال ۱۳۴۲ شمسی در تاریخ
ایران زمین سالی است به یاد ماندنی و خاطره انگیز، سالی که بزرگ رهبر مستضعفان جهان با خروش بی امان خود چنان موج بنیان کنی به راه انداخت که میرفت برای همیشه نظام ستم شاهی را به زبالهدان تاریخ بسپارد. این بار امام بزرگوار عروسکهای خیمه شب بازی و همچنین کاسه لیسان حکومت پهلوی را به هیچ انگاشته همچون عقاب تیز پرواز، ام الفساد جهانی را در نوک حمله خود قرار داد و با هجوم برق آسا، پنجههای پولادین و دشمن شکار خویش را بر سر آمریکا فرود آورد. و به دنبال آن یاران با وفای آن امام آزادگان، به تبعیت از وی در سراسر کشور قد علم کردند و پرچم
جهاد و مبارزه بر افراشتند. در این مبارزه بی امان، مجاهد نستوه آیت الله قاضی طباطبائی سهم بسزائی در بر انگیختن احساسات پاک مردم داشتند. وی با سخنرانیهای آتشین و پخش اعلامیههای ضد رژیم، مردم قهرمان
تبریز را به صحنه پیکار آورد و با این عمل شجاعانه خود، شعله بر خرمن دشمن انداخت و حال زارشان را پریشانتر ساخت. چرا که طاغوتیان به خوبی میدانستند، قیام
آذربایجان یعنی به حرکت در آمدن کل
ایران، و این همان کابوسی بود که دژخیمان همواره از آن وحشت داشتند.
در پی جوش و خروش امت
مسلمان، مرکز نشینان سازمان ضد امنیّت با هماهنگی «علی دهقان» استاندار وقت
آذربایجان، و «حسن مهرداد» رئیس
ساواک تبریز، علامه سید محمد علی قاضی را دستگیر و به پادگان زرهی
تهران بردند و بعد از آن به سیاهچال مخوف قزل قلعه تحویل دادند که دو ماه و نیم ماندگار شدند و بعد از آزادی از زندان هم کسی حق رفت و آمد و تماس با ایشان را نداشت و همواره زیر نظر و مراقبت شدید مأموران ساواک بود. و در
تهران به عنوان تبعیدی زندگی میکرد.
آیت الله قاضی به خاطر مبارزات بی امانش، سالهائی از عمر پر برکت خود را در زندانها و تبعیدگاهها سپری کرد که یکی از محلّهای
تبعید وی
بافت کرمان بود.
روز سیام آذر ماه ۱۳۴۷ ش. مصادف بود با یوم الله
عید سعید فطر در شهر تبریز نماز پر صلابت عید فطر در جوّ معنوی به امامت عالم ربّانی حضرت آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبائی برگزار شد. ایشان که هیچ فرصتی را از دست نمیداد، از این اجتماع با شکوه نهایت استفاده را کرد و بر علیه سردمداران رژیم سخنرانی کردند و ضمن گفتار آتشین نقاب از چهره کریه رژیم پهلوی بر گرفت و روابط خفّت بار دولت با رژیم غاصب و نا مشروع صهیونیستی را محکوم کرد، غروب همان روز برای اداء
نماز مغرب و
عشاء به مسجد شعبان تشریف آوردند و بعد از
نماز و پاسخ به ابراز احساسات مردم از
مسجد خارج شد.
هنوز چند قدمی از در مسجد دور نشده بود که مزدوران وطن فروش وی را احاطه کردند و با اجبار سوار ماشین کردند. و سپس او را به
بافت کرمان تبعید نمودند.
بعد از اسکان در
بافت کرمان، هر روز یک مأمور
ساواک جهت حضور و غیاب تبعیدی به محل سکونت او سر میکشید. اتاقی که آیت الله قاضی در آن، روزهای تنهایی میگذراند، یک اتاق کوچک و محقّری بود که از سطح حیاط دو پلّه پایینتر بود. مأمور
ساواک طبق تعلیماتی که از طرف سازمان به او داده شده بود، با گستاخی و تبختر رفتار میکرد و برای اینکه زور و حاکمیت دستگاه را به رخ تبعیدی کشیده باشد، بجای وارد شدن از در اتاق، با کفش از پنجره میپرید وسط اتاق، و با حالت
غرور و
خود خواهی و صدای خشن و ناهنجار دستور میداد زود باش امضاء کن ...
چند روز بدین منوال گذشت و آیت الله قاضی چند بار به ایشان تذکر داد که ادب را رعایت کند ولی آن بیادب گوشش بدهکار نبود و دست از کار بیشرمانه خود بر نمیداشت.
روزی هنگامی که مزدور خود فروخته با همان رفتار پست همیشگی به وسط اتاق پرید، سید دلاور بلافاصله کتاب سنگین و ضخیم «
المنجد» را برداشت و محکم بر پس گردن مأمور کوبید و فریاد زد:
بی ادب! مگر نگفتم مؤدب باش ...
مأمور
مغرور و خود باخته، با زبونی و ترس از اتاق بیرون رفت و آیت الله قاضی با این عمل شجاعانه خود بار دیگر ثابت کرد که سر نیزه در مقابل نیروی پر توان ایمان و استقامت محکوم به شکست است.
بعد از
بافت کرمان ایشان را به
زنجان تبعید کردند و بعد از اتمام آن در تاریخ ۶/۹/۱۳۴۸ به
تبریز مراجعت کرد.
آیت الله قاضی یکی از عالمان روشن بین و ژرف نگری بود که همیشه بر
وحدت اسلامی تأکید داشت و در فرصتهای مناسب با رفتار مدبرانه در جهت تحقق بخشیدن هر چه بیشتر
وحدت بین
مسلمانان جهان میکوشید.
او میگوید: «یاد دارم در زمانی که از سوریه برگشته وارد
عراق شدم و
غروب نزدیک بود، توقف کردیم که
نماز مغرب ادا کنیم و حرکت نماییم،
وضو گرفته در صحن خانه وسیعی حصیر اندخته خواستم مشغول
نماز باشم دیدم عدهای از جوانان
اهل تسنن آمدند و در چند قدمی ایستادند، فهمیدم که میخواهند بدانند که چطور
سجده خواهم کرد! من هم در موقع
سجده پیشانی را بر بالای حصیر گذاشتم و سایر رفقا نیز اغلب از من تبعیّت کردند، بعد از فراغت از
نماز چند نفر از آنها جلوه آمده از حقیقت
سجده بر
تربت کربلا که بعضی از همراهان
نماز گذاشته بودند، سئوال کردند، واقع امر را به آنها بیان کردم، بسیار قانع شده و امتنان بجا آوردند و اظهار نمودند که به ما جور دیگر تلقین کردهاند.»
یکی از دستاوردهای مهم
انقلاب اسلامی احیای سنت آیین عبادی، سیاسی
نماز جمعه و اقامه آن میباشد بعد از پیروزی انقلاب به دستور
حضرت امام (ره) در
تهران و چند شهر بزرگ مراسم پر بار
نماز جمعه بر پا گردید در مرداد ماه ۵۸ طی حکمی از سوی رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیت الله قاضی به عنوان نماینده تام الاختیار و امام جمعه تبریز منصوب گردید و همه هفته با حضور در مراسم با شکوه
نماز جمعه به ایراد خطبه و ارشاد و راهنمائی مردم پرداخت.
هنوز شش ماه از طلیعه انقلاب شکوهمند اسلامی نگذشته بود که ستاره درخشانی از آسمان پر فروغ
علم و
فقاهت غروب کرد. این بار دست پلید
استکبار جهانی از آستین کثیف، گروهک منحرف فرقان بیرون زد و ناجوانمردانه استاد بزرگ حوزه و دانشگاه
آیت الله مطهری را به
شهادت رساند ...
وقتی خبر
شهادت مظلومانه
استاد مطهری، به گوش آیت الله قاضی رسید بسیار متأثر شد و همواره به اطرافیان خود میگفت: کاش بنده هم مثل
استاد مطهری، روزی به
شهادت برسم.
چند روز بعد
دعا یش
مستجاب شد!
سر انجام بعد از عمری مجاهدت و
تعلیم و تربیت و نویسندگی، به تاریخ ۱۱ آبانماه ۱۳۵۸ در حالی که روز
عید قربان نماز عید خوانده بود بهنگام شب بعد از
نماز مغرب و عشاءدر مسجد شعبان خود قربانی دین خدا گشت بار دیگر
گروه فرقان با این جنایت هولناک دل امت و امام را جریحه دار ساخت.
فردای آن روز مردم مصیب زده
آذربایجان در حالی که سیل اشکشان جاری بود و قلبشان را غم و اندوه فرا گرفته بود، پیکر پاک آن
شهید را
تشییع کردند و در آرامگاه خانوادگی واقع در مسجد مقبره به خاک سپردند.
شهید محراب آیت الله قاضی از جمله قلم بدستان پر کاری بود که در طول عمرشان با تلاش گسترده و نیّتی خالصانه توانست تحقیقات ارزندهای را با بیانی رسا و قلمی شیوا و نثری استوار به جهان وسیع
فرهنگ اسلامی عرضه بدارد.
کار تحقیقاتی و نویسندگی آن بزرگوار از دو جهت حائز اهمیت است، یکی نوشتن کتابهای مستقل در رشتههای مختلف که مورد نیاز بود و تألیفی صورت نگرفته بود و دیگری با تعلیقه و تصحیح و مقدمه نویسی بر آثار گرانقدر دیگر دانشمندان و چاپ مجدّد آنها، افکار بلند و ارزشمند آنان را احیا کرد.
ره آورد فکری شهید قاضی که به صورت نوشته به یادگار مانده است عبارتند از:
۱. الاجتهاد و التقلید (عربی ـ خطی)
۲. الفوائد (فقهی ـ تاریخی)
۳. خاندان عبد الوهاب (فارسی ـ خطی)
۴. کتاب فی علم الکلام (عربی خطی)
۵. فصل الخطاب فی تحقیق اهل الکتاب (عربی خطی)
۵. السعادت فی الاهتمام علی الزیارت (عربی ـ خطی)
۷. اجوبه الشبّهات الواهیه (فارسی ـ خطی)
۸. رسالت فی اثبات وجود الامام علیه السّلام فی کل زمان (عربی خطی)
۹. سفرنامه بافت (
بافت کرمان)، (فارسی، خطی)
۱۰. المباحث الاصولیّه (عربی ـ خطی)
۱۱. حاشیه بر کتاب
رسائل شیخ انصاری (ره)
۱۲. حاشیه بر کتاب
مکاسب شیخ انصاری (ره)
۱۳. حاشیه بر
کفایة الاصول آخوند خراسانی (ره)
۱۴. تقریرات
اصول آیت الله حجت کوه کمری
۱۵. تاریخ قضا در اسلام
۱۶. صدقات امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره علیهما السّلام
۱۷. حدیقه الصالحین
۱۸. رساله در دلالت آیه تطهیر بر اهل بیت علیهم السّلام
۱۹. رساله در
اوقات نماز
۲۰. رساله در
مباهله
۲۱. رساله فی مسأله الترتّب
۲۲. رساله در
نماز جمعه
۲۳. تعلیقات بر کتاب الفردوس الاعلی تألیف
علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (عربی چاپی)
۲۴. تحقیق درباره روز اربعین حضرت سید الشهداء علیه السّلام (فارسی چاپی)
۲۵. تعلیقات بر کتاب
انوار نعمانیه (عربی چاپی)
۲۶. مقدمه و تعلیقه بر
تفسیر جوامع الجامع طبرسی (عربی چاپی)
۲۷. تعلیقات بر کتاب اسلام صراط مستقیم (فارسی چاپی)
۲۸. تعلیقات بر کتاب
کنز العرفان (عربی خطی)
۲۹. مقدمه بر کتاب
صحائف الابرار کاشف الغطاء (عربی ـ چاپی)
۳۰. آثار تاریخی
آیت الله العظمی حکیم (فارسی چاپی)
۳۱. مقدمه بر تنقیح الاصولآقا رضا متوفی ۱۳۳۷ شمسی
۳۲. مقدمه بر کتاب مرآت الصلوه
۳۳. پیشگفتار بر علم امام علامه طباطبائی
۳۴. مقدمه بر کتاب معجزه و شرایط آن
۳۵. مقدمه بر کتاب جنه المأوی (عربی چاپی)
۳۶. پاورقی بر تعلیقات بر کتاب
اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه (عربی چاپی)
۳۷. مقدمه بر
انیس الموحدین نراقی (فارسی ـ چاپی)
۳۸. تحقیق در ارث زن از دارائی شوهر (فارسی چاپی)
۳۹. علم امام علیه السّلام (فارسی ـ چاپی)
۴۰. مقدمه بر العقائد و الوثنیّه فی الدیانه النّصرانیه (عربی ـ چاپی)
۴۱. ترجمه مسائل قندهاریّه (از عربی به فارسی)
۴۲. مقدمه بر تاریخ ابن ابی الثلج بلخی (عربی ـ خطی)
۴۳. مقالات متعدد چاپ شده در مجلات عربی چاپ صیدا (لبنان)
ایشان علاوه بر آثار فکری، آثار اجتماعی و عمرانی بسیاری هم از خود به یادگار گذاشتهاند.
سایت اندیشه قم