سیدحسن مدرس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید حسن مدرس (۱۲۴۹-۱۳۱۶ش)، از مجتهدان، سیاستمداران و مبارزین سیاسی
ایران در سده سیزدهم و چهاردهم شمسی بود.
او از علمای
اصفهان بود که در اصفهان و
نجف تحصیل کرده و به
درجه اجتهاد رسید. وی از مدرسان
حوزه اصفهان و
تهران بوده و به خاطر تسلط بر تدریس به مدرس مشهور شد. مدرس مناصب متعددی را در حکومت وقت داشت؛ از جمله این مناصب، انتخاب وی از سوی علمای نجف به عنوان یکی از پنج نفر علمای طراز اول برای نظارت بر قوانین مصوبه
مجلس شورای ملی بود. او اقدامات سیاسی بسیاری داشته که حمایت از مشروطهخواهان، عضویت در
انجمن ولایتی، نمایندگی در دوره دوم تا ششم مجلس شورای ملی، مخالفت با اولتیماتوم دولت روس، تشکیل
کمیته دفاع ملی در
جنگ جهانی اول، مبارزه با استبداد رضاخانی و ... از جمله فعالیتهای ایشان بود.
وی بارها در طول زندگی خود مورد سوءقصد واقع شد و به زندان رفت؛ در سال ۱۳۰۷ به قلعه خواف و از آنجا به کاشمر تبعید شد و سرانجام در سال ۱۳۱۶ به
شهادت رسید. در کشور ایران دهم ماه آذر، به مناسبت شهادت شهید مدرس، به نام «روز مجلس» نامگذاری شده است.
سید حسن مدرس، از
سادات طباطبایی، یکی از مهمترین رجال علمی، مذهبی و سیاسی
ایران در
عصر مشروطه و پهلوی اول است که در
۱۲۸۷ق در روستای سرابه کچو از توابع اردستان
اصفهان در خانوادهای تنگدست اما متدین، روحانی و زراعتپیشه متولد شد.
پدر سید حسن اسماعیل و جدش میرعبدالباقی از طایفه میرعابدین بودند که از زواره به این منطقه (سرابه کچو) آمده و ساکن شده بودند.
پس از چندی پدر به دلیل مشکلات به وجود آمده با اهالی، این منطقه را ترک کرده، غالباً در زواره میزیست؛ اما سید حسن تا سن شش سالگی در کنار مادر خود خدیجه، در سرابه ماند تا اینکه پدر، وی را در شش سالگی (۱۲۶۴ش)
به دلیل محیط نامناسب این منطقه، درحالیکه مادر حاضر به همراهی آنان نشد، همراه خود به قمشه (شهرضا) نزد جدش میرعبدالباقی برد.
این در حالی بود که میر عبدالباقی قبلاً از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهای علمی و تبلیغی مشغول بود.
سید عبدالباقی بیشترین نقش را در تعلیم سید حسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و
تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامهای سید حسن را بر ادامه تحصیل
علوم دینی تشویق و سفارش نمود زمانی که سید عبدالباقی دار فانی را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.
مدرس دو بار ازدواج نمود. حاصل ازدواج ۱ که در سال ششم تحصیل وی در اصفهان بود،
دو پسر (اسماعیل و عبدالباقی) و دو دختر
و یک پسر از همسر دوم که در
تهران با وی ازدواج میکند است (زمانی که مدرس در مهاجرت به سر میبرد، در ۱۳۳۴ش ابتدا پسر و سپس مادر فوت میشوند).
مدرس در سال
۱۲۹۸ق. به منظور ادامه تحصیل علوم دینی رهسپار اصفهان گردید و به مدت ۱۳ سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سی استاد را درک کرد.
ابتدا به خواندن
جامع المقدمات در
علم صرف و
نحو مشغول گشت و مقدمات
ادبیات عرب و
منطق و
بیان را نزد اساتیدی چون میرزا
عبدالعلی هرندی آموخت. در محضر
آخوند ملا محمد کاشی کتاب
شرح لمعه در
فقه و پس از آن
قوانین و فصول را در
علم اصول تحصیل نمود. یکی از اساتیدی که دانش
حکمت و
عرفان و
فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار
میرزا جهانگیرخان قشقایی است.
مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام
سید محمدباقر درچهای و شیخ
مرتضی ریزی و دیگر اساتید در فقه و اصول به
درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتی یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزی را که حاوی ده هزار سطر بود، بنگارد.
شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلی خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه
شرح رسائل که به
زبان عربی نگاشته، آورده است.
وی پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در
شعبان ۱۳۱۱ق. وارد
نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیت الله
میرزای شیرازی در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و با عارف نامدار شیخ حاجآقا شیخ
حسنعلی نخودکی اصفهانی همحجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام
سید محمد فشارکی و
شریعت اصفهانی بهره برد و با
سید ابوالحسن اصفهانی،
سید محمدصادق طباطبائی و
شیخ عبدالکریم حائری،
سید هبةالدین شهرستانی و
سید مصطفی کاشانی ارتباط داشت و مباحثههای دروس خارج را با آیت الله حاج سید ابوالحسن و آیتالله حاج
سید علی کازرونی انجام میداد.
مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهای
پنجشنبه و
جمعه هر هفته به کار میپرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگی خود مینمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تائید مقام اجتهاد او از سوی علمای این شهر به سال
۱۳۱۸ق. (در چهل سالگی) از راه ناصریه به
اهواز و منطقه
چهارمحال و بختیاری راهی اصفهان گردید.
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصاً روستای اسفه و دیدار با فامیل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وی صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و
شرح منظومه میگفت و در روزهای پنجشنبه طلاب را با
نهجالبلاغه آشنا مینمود. تسلط وی به هنگام تدریس در حدّی بود که از این زمان به «مدرس» مشهور گشت.
آیت الله مدرس همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم، به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.
زمانی پس از شکست کامل قوای دولت در درگیری با نیروهای مردمی، اداره امور شهر اصفهان به
انجمن ولایتی سپرده شد. صمصام السلطنه که به عنوان فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری نقش مهمی در ماجرای مشروطیت داشت در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتی را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس که در جلسه انجمن ولایتی اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آنرا عهدهدار بود با شنیدن این خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقی را ندارد و اگر شلاق زدن
حد شرعی است پس در صلاحیت
مجتهد است و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک میزنند.
صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارزه را صادر کرد، امّا وقتی ماجرای تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید، کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند. این وضع کارگزاران صمصام را بشدت نگران کرد و خشم مردم، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روی ناچاری در اخذ مالیات و دیگر رفتارهای خود تجدیدنظر کرد و مدرس هم در میان فریادهای پرخروش مردم که میگفتند «زندهباد مدرس»، به اصفهان بازگشت.
مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگی میکرد و متولیان را تحت فشار قرار میداد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسلیمناپذیری او در مقابل کارهای خلاف و امور غیرمنطقی بر گروهی سودجو و فرصتطلب ناگوار آمد و تصمیم بر ترور او گرفتند. امّا با شجاعت مدرس و رفتار شگفتانگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذکور در اجرای نقش مکارانه خود ناکام ماندند.
آیتالله شهید سید حسن مدرس در سنین جوانی به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمی و فقهی مجتهدی جامع الشرائط، صاحب فتوا و تقلید بود و هرچند حاضر به چاپ
رساله علمیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینی آثاری مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و
آیت الله مرعشی نجفی (رحمةاللهعلیه) تألیفات فقهی او را ستوده و افزوده است که: از مدرس
اجازه نقل حدیث داشته است.
آیتالله حاج
سید رضا بهاءالدینی در مصاحبهای اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمی و دینی و سیاسی بود و اینگونه فردی مهمتر از رجل علمی و دینی است. زیرا این مظهر
ولایت است که اگر ولایت و
سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامی تحقق کامل نمییابد.
مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری کنونی) آغاز نمود و تأکید کرد که کار اصلی من تدریس است و سیاست کار دوم من است.
وی در ۲۷ تیرماه ۱۳۰۴ ش. که عهدهدار تولیت این مدرسه گشت برای اینکه طلاب علوم دینی از اوقات خود استفاده بیشتری نموده و با جدیت افزونتری به کار درس و مباحثه بپردازند برای اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه، نظامنامهای تدوین کرد و امور تحصیلی طلاب را مورد رسیدگی قرار داد.
او برای احیا و آبادانی روستاها و مغازههای موقوفه مدرسه زحمات زیادی را تحمل کرد. عصرهای پنجشنبه اغلب در گرمای شدید تابستان به روستای اطراف ورامین رفته و خود قناتهای روستاهای این منطقه را مورد بازدید قرار میداد و گاه به داخل چاهها میرفت و در تعمیر آنها همکاری میکرد و از اینکه با چرخ از چاه گل بکشد هیچ ابایی نداشت.
در این مدرسه شخصیتهایی چون آیت الله
ابوالحسن شعرانی، آیتالله
سید مرتضی پسندیده (برادر بزرگتر
امام خمینی)، شیخ
محمدعلی لواسانی و... تربیت شدند.
مدرس در اصفهان و در سنین جوانی کتابی تحقیقی در فقه و اصول نگاشت که مقام فقهی او را به ثبوت میرساند. از آن شهید رسالهای در
فقه استدلالی به جای مانده که اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسی کنند تصدیق مینمایند که در صورت تکمیل، این کتاب هم تراز کتاب مکاسب شیخ انصاری است.
مدرس اولین کسی بود که تدریس نهجالبلاغه را در حوزههای علمیه رسمی کرد و نخستین مجتهدی بود که این کتاب را جزو متون درسی طلاب قرار داد. شخصیتی چون حاج میرزا
آقا علی شیرازی - استاد
شهید مطهری - و
آیت الله بروجردی نهجالبلاغه را نزد شهید مدرس آموختند. از کارهای مهم و درخور توجه این فقیه فرزانه تدوین تفسیری جامع برای
قرآن بود که علاوه بر جمعآوری تفاسیر خطی و چاپی عدهای از دانشمندان را برای نیل بدین مقصود به همکاری دعوت نمود و درصورتیکه این طرح تفصیلی جامع به اجرا درمیآمد روشی بسیار عالی و سبکی تازه و عمیق بود.
مدرس مدتها فلسفه تدریس میکرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف برای عدهای از ماموران قلعهای که در آن به سر میبرد
مثنوی را تفسیر میکرد.
۱. تعلیقه بر کفایة الاصول آخوند خراسانی.
۲. رسائل الفقهیه که به کوشش استاد ابوالفضل شکوری بهتازگی انتشار یافته است.
۳. رسالهای در ترتّب (در علم اصول فقه).
۴. رسالهای در شرط متأخر (در اصول).
۵. رسالهای در عقود و ایقاعات.
۶. رسالهای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه.
۷. حجیة الظن (در اصول).
۸. شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری.
۹. حاشیه بر کتاب کتاب النکاح مرحوم آیت الله شیخ
محمدرضا نجفی مسجدشاهی.
۱۰. دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی.
۱۱. رسالهای در شرط امام و مأموم.
۱۲. کتابی در باب استصحاب (در علم اصول).
۱۳. کتاب احوال الظن فی اصول الدین.
۱۴. شرح روان بر نهجالبلاغه.
۱۵. اصول تشکیلات عدلیه با (همکاری دیگران).
۱۶. زندگینامه خودنوشت که برای روزنامه اطلاعات فرستاده است.
به لحاظ شخصیتی هر چند برخی قاطعیت مدرس را غرور، قدرتطلبی، عدم پایبندی به اصول خاص، لجوج، حادثهجو و خودخواه معرفی نمودهاند،
اما سیری در زندگانی وی بیانگر هوش سرشار، درستکاری،
تقوا، سادهزیستی، شوخطبعی و حاضرجوابی، پاکدامنی، سلاست و روانی گفتار، طبع شعر، دانش، کار و تلاش، وارستگی، آزادگی، پرهیز از ظاهرسازی و عوامفریبی، ظلمستیزی، سخاوت، دقت و نظم،
اخلاص،
ایمان، اراده خللناپذیر، شهامت، شجاعت، ازخودگذشتگی، سیاستمداری، مردمداری، دفاع از حقوق مردم، انجام امور عامالمنفعه و... در شخصیت مدرس است.
مدرس دارای اندیشه اقتصادی عادلانه و غیر وابسته به استثمارگران،
خدمتگزاری، آبادانی و سازندگی بود.
در زمینه سیاسی نیز سیاست را عین دیانت دانسته،
دوستی با همه دنیا اما مقابله با تهاجم کشورهای بیگانه، اولویت دادن به دولتهای اسلامی، هوشیاری در برابر استعمارگران،
تقویت قوای نظامی و امنیتی،
توجه به عظمت، حفظ اسلام و آزادگی انسانها را همواره مد نظر داشت.
وی به ضرورت همبستگی مسلمانان برای حفظ شرافت خود توجه داشت و همواره از عدم اتحاد و استعمار دول غربی نگران بود و جدایی سیاست از دیانت را یکی از علل عقبماندگی مسلمانان میدانست.
ملاک وی در همراهی با افراد نیز حفظ مصالح ملی (حال و آتیه کشور) و امور مذهبی بود.
مدرس در یکی از جلسات مجلس ششم درباره رابطه اسلامیت و وطنپرستی چنین میگوید:
«... با اندک فهمی هر کس میداند که حکومت داشتن در یک ده خراب بهتر از اسارت در یک مملکت آباد است. بنابراین هر ایرانی که دیندار است و هر کس که شرافتمند است، تا بتواند باید روی دو اصل از
وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ننماید. که یکی از آن دو اصل، اسلامیت است و دیگر وطنپرستی و در مملکت ما اصل اسلامیت اقوی است، زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمیشود مگر اینکه حیات او قطع شود. برای جلب این قبیل مسلمین است که دول مسیحی در پایتختهای خود مسجد بنا مینمایند ولی یک متجدد سطحی و بیفکر را میتوانند به یک تعارفی تسلیم نمایند. اصل اسلامیت و اصل وطنپرستی با هم متباین نیست و نسبت بین این دو از نسب اربعه،
عموم و خصوص مطلق است یعنی هر مسلمان وطنپرست است. چه «حب الوطن من الایمان
» ولی میشود که وطنپرستی مسلمان نباشد، همچنانکه ممالک غیرمسلمان روی این اصل خود را حفظ مینمایند.»
سید حسن از ۶ تا ۱۴ سالگی در شهرضا مقدمات عربی و فارسی را فرا گرفت و در ۱۶ سالگی (فروردین ۱۳۹۸ق) با فوت پدربزرگ و بنا به وصیت وی به حوزه علمیه اصفهان رفت و به مدت سیزده سال نزد حدود سی استاد؛ همچون میرزا عبدالعلی هرندی، جهانگیر قشقائی و ملا محمد کاشانی به تحصیل پرداخت. پس از اتمام سطح خارج (۱۳۱۱ق) و همزمان با واقعه دخانیه به نجف رفته، تحصیلات خود را به مدت هفت سال نزد اساتیدی چون آخوند ملا
محمدکاظم خراسانی و آیت الله
سید کاظم یزدی گذراند و موفق به دریافت درجه اجتهاد شد. مدرس با اشخاصی چون سید ابوالحسن اصفهانی و سید علی کازرونی نیز هممباحثه بود.
وی پس از دریافت اجتهاد به اصفهان بازگشت و به تدریس فقه و اصول در مدرسه جده (مدرس کنونی
) اصفهان پرداخت.
مدرس هیچگاه تدریس را حتی در ایام حضورش در مجلس رها نکرد.
وی تدریس را کار اصلی و سیاست را کار دوم خود میدانست.
حیات علمی مدرس که تحتالشعاع فعالیتهای سیاسی وی تا حد زیادی مغفول مانده است را با توجه به آثار و تألیفات مختلف وی در زمینههای فقه و اصول، عقاید و تفسیر، سیاسی و اجتماعی
که از وی باقیمانده است، میتوان دریافت، که البته تعدادی به صورت خطی و برخی نیز جز نامی از آنها باقی نمانده است. حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، حاشیه بر کفایه استاد در اصول، رسالة فی سهو الامام و الماموم، رسالة فی قضاء الفوائت، رسالة فی الضمان الغاصب المغضوی الفائت، رسالة فی بعض مسائل العده و... اصول تشکیلات عدلیه، کتاب زرد و خوافنامه
(سیاسی) است. همچنین ایشان قصد نگارش تفسیری بر
قرآن داشتند که تبعید، این اجازه را به ایشان نمیدهد.
مذاکرات ایشان در مجلس منبع دیگری برای دسترسی به نظرات ایشان است.
مدرس علاوه بر علوم اسلامی با تاریخ غرب نیز آشنایی داشت
و علم توأم با تقوا را برای انسان مفید میدانست.
مدرس در زندگانی خویش همواره به مسائل اجتماعی و سیاسی نظر داشت.
مدرس در زمان مبارزه آزادیخواهان علیه حکومت استبدادی
محمدعلی شاه با اتحاد با برخی از علمای اصفهان همچون آقا
نورالله اصفهانی و سردار اسعد، علیه
اقبالالدوله کاشی، حاکم اصفهان، قیام کرده، پس از برقراری مشروطه به عضویت انجمن ولایتی اصفهان درآمد.
مدرس پس از استبداد صغیر در دوره مشروطه و برگزاری دوره دوم
مجلس شورای ملی، مدرس (۱۲۸۸ش) از سوی علمای نجف به عنوان یکی از پنج نفر علمای طراز اول برای نظارت بر قوانین مصوبه مجلس انتخاب گردید.
وی در مجلس همواره با نطقها و بحثهای مختلف، دولت را در حل مشکلات یاری داده و در مقابل خواستههای غیرقانونی امنای دولت سرسختانه مبارزه کرده، سعی در جلوگیری از آن داشت.
اواخر دوره دوم مجلس که با تشنجات داخلی، بازگشت محمدعلی شاه برای دستیابی به سلطنت و اولتیماتوم
روسیه به
ایران همراه بود، به علت قابل اجرایی نبودن تصمیمات، عمر مجلس در سوم دی ۱۲۹۰ش پایان یافت.
جمله معروف مدرس مبنی بر «حالا که بناست از بین برویم چرا با دست خودمان از بین برویم» در مقابل اولتیماتوم ۴۸ ساعته روسیه به ایران است.
پس از تعطیلی مجلس، مدرس ضمن تدریس و اداره مدرسه سپهسالار (که در بدو ورود وی از اصفهان به
تهران، تولیت مدرسه به وی سپرده شد
) در محافل سیاسی تهران حضور داشت، ضمن اینکه جلسات کمیسیون عدلیه مجلس برپا بوده، مصوباتی نیز داشت.
پس از فترتی سه ساله، با برگزاری دوره سوم انتخابات مجلس (آذر ۱۲۹۳ش) مدرس از سوی مردم تهران نماینده مجلس شد، اما به دلیل وقوع
جنگ جهانی اول این دوره از مجلس بیشتر از یک سال دوام نیافت.
به دنبال حرکت قوای قزاق به سمت تهران در نیمههای آبان ۱۲۹۴ش گروهی از مجلسیان از جمله مدرس به همراه عده زیادی از رجال، روحانیون و نمایندگان مجلس با حرکت به سمت
قم (و تشکیل
کمیته دفاع ملی،
کاشان و اصفهان حرکت نمودند، اما به علت تعقیب توسط روسها به سمت
کرمانشاه حرکت کرده، با تشکیل دولت موقت مهاجرین در کرمانشاه به ریاست
رضاقلیخان نظامالسلطنه (حکمران
بروجرد،
لرستان و
خوزستان) و وزارت مدرس در عدلیه و اوقاف درصدد دفاع از کشور برآمدند که به دنبال پیشروی روسها به سمت کرمانشاه، دولت موقت به سمت غرب ایران،
بصره،
بغداد و سرانجام
استانبول رفته و تا پایان جنگ جهانی اول که دو سال به طول انجامید، در آنجا بسر بردند و چندین بار با سلطان عثمانی و مقامات عالیرتبه آن کشور ملاقات و مذاکره نمودند.
مدرس طی مهاجرت از ایران چندین بار مورد سوءقصد نیز واقع شد.
پس از پایان جنگ و بازگشت به تهران، مدرس در ایام فترت مجلس، به تدریس و تولیت مدرسه سپهسالار ادامه داد.
با برگزاری انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی در ۱۲۹۶ش مجدداً از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد.
از جمله اقدامات مدرس در اوایل ۱۲۹۷ش، درحالیکه دولت ایران با مشکلاتی چون تخلیه قوای خارجی، تعیین و اخذ خسارات ناشی از جنگ به ایران، روابط جدید و عقد قرارداد با همسایه شمالی که حکومت تزار در آن سقوط کرده و نیز تشکیل شوراهای دولتی، روبرو بود، مدرس سرسختانه خواستار انتخاب فردی کارآمدتر از صمصامالسلطنه در راس دولت بود که ابتدا با مخالفت احمدشاه و سرانجام با مخالفتهای گسترده مدرس، تحصن و کشیدن شدن آن در سطح اقشار مختلف جامعه با این خواسته موافقت شده، وثوقالدوله در راس کار قرار گرفت. مدرس که در سال اول زمامداری وثوقالدوله از حامیان وی بود، پس از اعلام انعقاد قرارداد ۱۹۱۹م، در راس مخالفان وی قرار گرفته، تمام تلاش خود را برای عدم اجرای قرارداد به کار گرفت، در نتیجه وثوقالدوله از کار کنارهگیری کرد و جانشینان بعدی نیز کاری از پیش نبردند.
پس از چندی با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش، مدرس و جمعی دیگر توسط کودتاچیان بازداشت شده، در تمام مدت زمامداری
سید ضیاءالدین تا صدارت قوامالسلطنه در نهم خرداد که دستور آزادی آنان صادر شد، در زندان به سر بردند.
پس از شش سال فترت با افتتاح مجدد مجلس چهارم (تیرماه ۱۳۰۰ش)، مدرس که رهبری اکثریت مجلس را به عهده داشت و به نیابت ریاست نیز انتخاب شده بود، به همراه عدهای از همفکران، حزب اصلاحطلبان را تشکیل دادند که اولین اقدام آنان رد اعتبارنامههای افراد دخیل در کودتای سوم اسفند بود. اولین مخالفتهای مدرس نسبت به خواستههای غیرقانونی رضاخان، در مقام وزارت جنگ، نیز در همین مجلس آغاز شد.
استیضاح دولت مستوفی به دلیل عدم توان وی در جلوگیری از تندرویهای وزیر جنگ
و سیاست خارجی وی، سخنان مدرس که بیانگر فلسفه سیاسی موازنه عدمی و وجودی اوست (به معنای نفی قدرتهای سلطهگر و در مصداق، "عدم به ز وجود" که بعدها در لباس سیاست موازنه منفی مصدق جلوهگر شد.
) دستاورد این دوران است.
سال ۱۳۰۲ش، در دوره پنجم نیز مدرس به نمایندگی مردم تهران که اینبار رهبر اقلیت را عهدهدار شد به مجلس شورای ملی راه یافت. از مهمترین طرحهای اکثریت تغییر رژیم از مشروطه به جمهوری بود که مدرس با اطلاع از ماهیت این تغییر با آن به مخالفت پرداخت. علت مخالفت مدرس با جمهوری با وجودی که آن از بهترین انواع حاکمیتها میدانست، دخالت نامرئی
انگلیس در این امر بود که بعد از مدتی همانند
ترکیه با ریاست جمهوری مادامالعمر
رضاخان به استبداد فردی تبدیل میگردید. بنابراین وی با اصل جمهوری مخالف نبود بلکه با دیکتاتوری به هر شکل و رضاخان که پشت سر وی انگلیس بود، چه جمهوری و چه سلطنتی مخالف بود.
از دیگر اقدامات مهم مدرس در مجلس مبارزه با سردار سپه و اقدامات غیرقانونی وی و حتی سه بار تلاش برای استیضاح رضاخان بود که سرانجام با مضروب ساختن مدرس و عدم حضور وی در مجلس، دولت رضاخان از مجلس رای اعتماد گرفته، طرح استیضاح مدرس به انجام نرسید.
برنامه دیگر مجلس پنجم طرح انقراض
قاجاریه و واگذاری حکومت موقتی به رضاخان و تشکیل مجلس مؤسسان برای اصلاح بعضی از اصول متمم قانون اساسی در نهم آبان ۱۳۰۴ش بود که با وجود برخی مخالفتها که در راس آن مدرس بود طرح تصویب شده، سردار سپه به پادشاهی رسید.
پس از تاجگذاری رضاشاه، مدرس مجدداً در انتخابات دوره ششم (تیرماه ۱۳۰۵ش) با وجود دخالت شهربانی توانست به مجلس راه یابد، اما همواره تحتنظر ماموران مخفی تحت فشار به سر برده، روزنامهها نیز حق انتشار اندیشه اقلیت مجلس را نیز نداشتند.
مدرس در هفتم آبان ۱۳۰۵ش درحالیکه برای تدریس به مسجد سپهسالار میرفت مورد حمله چند نفر قرار گرفته، روانه بیمارستان میشود. گفته میشود این سوء قصد توسط مامورین نظمیه، به امر رضاشاه انجام گرفته بود و جمله معروف «به کوری چشم دشمنان، هنوز مدرس زنده است» در پاسخ به تلگراف احوالپرسی رضاشاه در همین ایام است. مدرس پس از چند ماه بهبود یافته، در مجلس حضور یافت، ضمن اینکه بیشترین اوراق پیشنهادهای اصلاحی مدرس نیز مربوط به این دوره از مجلس است.
مدرس در انتخابات دوره هفتم مجلس که به علت دخالت حکومت در آراء نتوانست به مجلس راه یابد و به گفته مدرس حتی یک رای وی به خودش نیز شمرده نشده بود.
مدرس درحالیکه به فعالیتهای علمی خویش میپرداخت، اما شجاعت روحی و صراحت لهجه مدرس که مبارزات وی با رضاشاه را به اوج خود رسانده بود و انگلستان نیز با بودن امثال مدرس مخالف بودند، باعث جبههگیری منفی آنها علیه مدرس شد.
حتی جهت خدشهدار نمودن وجهه مدرس، با نامه و امضای جعلی از سوی وی، مدرس را در زمره طرفداران شیخ خزعل (از طرفداران انگلیس و شورشی علیه دولت سردار سپه در سال ۱۳۰۳ش) معرفی نمودند،
این مسائل سرانجام باعث شد مدرس در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ش توسط ماموران دولتی دستگیر و به شهر خواف در سرحد ایران و
افغانستان در شرایط بسیار نامساعد تبعید شود.
در اصل دوم متمم قانون اساسی ایران پیشبینی شده بود که قوانین مصوبه مجلس شورای ملی باید زیر نظر هیئتی از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب این اصل در هر بار باید حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعی به تائید و امضای آنها برسد.
در دوره دوم مجلس از سوی فقها و مراجع تقلید، شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد. شهید مدرس پس از ۱۹۴ جلسه که از مجلس دوم گذشت در تاریخ ۲۸
ذیحجه ۱۳۲۸ق. در مجلس حضور یافت ولی از جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت.
وقتیکه مدرس قدم به مجلس گذاشت بعضی فکر میکردند او یک روحانی معمولی است و باور نمیکردند که این سید لاغراندام با عصای چوبی و لباس کرباس بهزودی تمام امور را به دست گرفته، در بحث و استدلال کسی حریفش نمیشود. موقعیت حساس ایران و بیکفایتی زمامداران و نفوذ کامل بیگانگان شرایطی را بر ایران تحمیل ساخت که با استقامت و پایداری شهید مدرس برخی از این شرایط تحمیلی خنثی گردید. یکی از این موارد اولتیماتوم ننگین دولت روس به همدستی دولت انگلیس بود (ذیحجه
۱۳۲۹) که طی آن خواهان اخراج مستر شوستر (که مشغول رسیدگی به امور مالی ایران بود) گردید.
شهید
محمد خیابانی و شهید مدرس به مخالفت با این اولتیماتوم پرداختند. بر اثر این مخالفت و نیز تظاهرات مردم به تبعیت از روحانیون، در مجلس موفق نشد برای جواب دادن به دولت روس تصمیمی اتخاذ کند.
در گیر و دار جنگ خانمانسوز جهانی اول که هنوز از عمر مجلس سوم یک سال نگذشته بود نخستوزیر وقت و مستوفی الممالک بهطور رسمی ایران را در این جنگ به عنوان دولت بیطرف اعلام کرد. ولی روس و انگلیس بیطرفی ایران را نادیده انگاشته، مرکز حکومت ایران از سوی بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همین سبب گروهی از نمایندگان به منظور مخالفت با این حرکت و ضدیت با قوای متجاوز، مهاجرت را آغاز کردند که در حقیقت یک قیام عمومی و همهجانبه بود که رفتهرفته افرادی از همه طبقات بدان پیوستند و شخصیتهای سرشناسی چون مدرس، حاج
سید نورالدین عراقی و حاجآقا نورالله اصفهانی در بین آنها دیده میشدند. در
شهر قم مهاجران، کمیته دفاع ملی تشکیل دادند که در مصاف با روسها ناگزیر به عقبنشینی شده، بهسوی غرب کشور رفتند و در این نواحی دولت موقتی تشکیل دادند که وزارت عدلیه و اوقاف آن را شهید مدرس عهدهدار بود. در این برنامه گروهی به تحریکات انگلیس و روس قصد ترور مدرس و رئیس دولت یعنی نظامالسلطنه مافی را داشتند که توطئه آنان کشف و خنثی گردید.
شهید مدرس به همراه عدّه دیگری از رجال نامی عازم قلمرو عثمانی شد و در نهایت سادهزیستی به محض ورود به استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس علوم دینی پرداخت ولی پس از مدتی سلطان محمد پنجم، پادشاه عثمانی از وی دعوت کرد که برای ملاقات و مذاکره در قصر او حضور یابد.
مدرس در این ملاقات با استقامت و شجاعت و
اعتماد به نفس شگفتانگیزی سخن گفت و از دولت عثمانی خواست تا از الحاق قسمتی از خاک
آذربایجان به کشورش جلوگیری به عمل آورد.
وی در ملاقات با دیگر شخصیتهای این کشور از وحدت مسلمین و زمینههای اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت.
یکی از حوادث اسفبار که با دوران مجلس چهارم مصادف بود، طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است. وی سعی داشت امور نظمیه، بودجه و قوای نظامی را تحت اختیار خود قرار دهد. شهید مدرس بدون آنکه از تشکیلات عنکوبتی رضاخان هراسی به دل راه دهد با قدرت معنوی فوقالعادهای مبارزه با این چهره منفور را آغاز کرد و در جلسه ۱۴۸ دوره چهارم مجلس که مصادف با ۱۲ مهر ۱۳۰۱ بود نطقی علیه رضاخان بیان کرد و اظهار داشت. در وضع کنونی امنیت مملکت در دست کسی است که اغلب ما از دست او راضی نیستیم و باید بدون ترس و پرده بگویم که ما قدرت داریم او را عزل کرده برکنارش کنیم!
رضاخان برای فریب مردم و عملی ساختن برنامههای استعمار آرزوی موهوم جمهوریخواهی را در اندیشه مخدوش خود پرورانید و با دست عوامل بیگانه آبیاری نمود. این حرکت بهظاهر مردمی و در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگی ایران بنا به تصمیم انگلستان جهت تمرکز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس کرد و در صدد چاره برخاست.
تدین که از طرفداران جدی رضاخان بود سعی کرد به هنگام سخنرانی مدرس در مخالفت با جمهوری نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج کند که موفق نشد ولی در خارج جلسه و هنگام تنفس، شخصی به نام حسین بهرامی معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجرهای لفظی به تحریک تدین بر گونه مدرس سیلی محکمی نواخت! صدای این سیلی که به گونه مجتهدی آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچید و مانند کبریتی که به انبار باروت برسد انفجاری در شهر به وجود آورد و در واقع سیلی عظیم از مردم مسلمان را به سوی مجلس راه انداخت.
طرفداران رضاخان با درماندگی رضاخان را از راهی مخفیانه از مجلس بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از بیداری و آگاهی آنان تشکر کرد. فریادهای رعد آسای مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان که این حرکت را شکستی مفتضحانه برای خود دید در روز ۱۸ فروردین ۱۳۰۲ ش. به حالت قهر به بومهن (واقع در ۴۰ کیلومتری تهران) رفت.
بعد از رفتن وی مزدوران رضاخان مجلس را تهدید کردند که باید سردار سپه را برگردانند و شایعه کردند در غیر این صورت کودتا میشود. ولی شهید مدرس به نمایندگان دلداری داد و گفت: نترسید که او نمیتواند کودتا کند!
ولی اکثر نمایندگان سخن مدرس را قبول نکرده، گروهی را برگزیدند تا سردار سپه را برگردانند و هیئتی دوازده نفری به سرپرستی مصدق السلطنه مامور اجرای این کار شدند.
پس از بازگرداندن رضاخان با حیلهای که گروهی از نمایندگان تدارک دیده بودند شهید مدرس را به بهانه آنکه رضاخان میخواهد از در دوستی درآید در منزل قوام السلطنه معطل کردند و در غیاب او مجلس با ۹۲ رای به سردار سپه اظهار تمایل کرد.
در مجلس پنجم و درحالیکه مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهای زیادی به مدرس و یارانش وارد میآمد مدرس تنها راه چاره را مطرح کردن مسئله
استیضاح دانست و در هفتم مرداد ۱۳۰۳ با مقدمهای ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنایات رضاشاه را افشا کرد و متن استیضاح را که به امضای وی و تنی چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود. ولی به دلیل جنجال و هیاهویی که طرفداران رضاخان و گروهی اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسبتری موکول گردید.
در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنّی مجلس را عهدهدار بود. در این مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بیشتری بودند و آن سید وارسته کمتر به مجلس مدرس میرفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتی مخالفان و معاندان مشاهده کردند که فریاد حقطلبی مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به
ترور او گرفتند که این حرکت آنان نافرجام ماند و تیرهای شلیک شده بازو و کتف مدرس را مجروح کرد و مدرس پس از ۶۴ روز سلامتی خود را بازیافت و در ۱۱ دیماه ۱۳۰۵ در مجلس حاضر شد.
با فرا رسیدن دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۷ رضاخان تصمیم گرفت به هر نحو ممکن از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیری کند و به همین دلیل انتخاباتی کاملاً فرمایشی برگزار کرد. بهنحویکه حتی یکی رای به نام مدرس از صندوقها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت: (اگر) ۲۰ هزار نفر از مردمی که در دوره گذشته به من رای دادند همگی مرده باشند یا رای نداده باشند پس آن یک رای را که خودم به خودم دادم چه شده است!
مدرس پس از ۹ سال تبعید درحالیکه دستور قتل او صادر شده بود در ۲۲ آبان ۱۳۱۶ش به زندان کاشمر انتقال داده شد و در حوالی غروب ۲۷
رمضان، ۱۰ آذر ۱۳۱۶ در سن ۶۹ سالگی
ابتدا با خوراندن سم و به علت اثر نکردن آن، با خفه شدن توسط ماموران دولتی به
شهادت رسید
و در کاشمر به صورت مخفیانه به خاک سپرده شد، درحالیکه مزارش توسط اهالی کاشمر به مدت چهار سال به صورت مخفیانه نشانهگذاری میشد.
چگونگی قتل مدرس پس از چند سال سکوت، پس از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط
رضاشاه برملا شده، در دادگستری بررسی میگردد.
پس از
انقلاب اسلامی ایران،
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) که مدرس را دارای روحی بزرگ و زبانی گویا به حق میدانستند،
حکم بازسازی مزار وی در ۲۸ شهریور ۱۳۶۳ش را صادر مینمایند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سید حسن مدرس»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۸/۳۰. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «شهید آیتالله سید حسن مدرس»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۸/۳۰.