• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عبدالله بن زبیر و امام حسین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حضرت امام علی (علیه‌السّلام) در باره ابن زبیر می فرمایند: رابطه ما با زبیر خوب بود تا زمانی که فرزند او عبدالله بزرگ شد و موجب جدایی او از ما شد، عبدالله بن زبیر از همان دوران جوانی چندان رابطه خوبی با امام علی (علیه‌السّلام) و فرزندانش نداشته است؛ در این مقاله به گوشه ای از رابطه امام حسین (علیه‌السّلام) و ابن زبیر اشاره می شود.



عبدالله بن زبیر از همان دوران جوانی چندان رابطه خوبی با امام علی (علیه‌السّلام) و فرزندانش نداشته است. در حدیثی از امام علی (علیه‌السّلام) نقل شده است: «ما زال الزبیر منا حتی نشا بنوه، فصرفوه عنا» رابطه ما با زبیر خوب بود تا زمانی که فرزند او عبدالله بزرگ شد و موجب جدایی او از ما شد. عبدالله بن زبیر در جنگ جمل بر علیه امام علی (علیه‌السّلام) و در جهت تحریک پدرش زبیر تلاش بسیاری کرد و نقش فعالی داشت.


به نظر می‌رسد پس از جنگ جمل تا زمان شهادت امام حسین (علیه‌السلام)، رابطه عبدالله بن زبیر با امام حسین (علیه‌السّلام) رابطه چندان بدی نبوده است.

۲.۱ - طرفداری از امام حسین

منابع به حمایت عبدالله بن زبیر از امام حسین (علیه‌السّلام) در دوره معاویه و در زمانی که ولید بن عتبه می‌خواست حقی از امام (علیه‌السّلام) را پایمال کند، اشاره دارند.
ابن اسحاق از محمد بن ابراهیم نقل می‌کند که میان امام حسین (علیه‌السّلام) و ولید بن عتبه که از طرف عمویش معاویه در مدینه حکومت داشت درباره مالی که آن حضرت داشت نزاعی روی داد و ولید بن عتبه خواست از قدرت خود بر علیه آن جناب استفاده کند و حق او را پایمال سازد. حسین بن علی (علیه‌السّلام) فرمود حق مرا به من باز گردان و گرنه شمشیر به دست خواهم گرفت و در مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به پای ایستاده مردم را به حلف الفضول (حلف الفضول یا پیمان جوان مردان، پیمانی که در دوره جاهلیت بین بزرگانی از قبایل مختلف در مکه در جهت حمایت و قیام به خاطر رفع ظلم و ستم از هر مظلومی در مکه و در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد و پیامبر به شرکت داشتن در این پیمان افتحار می‌کرد. دعوت می‌کنم.
عبدالله بن زبیر که در همان ساعت در مجلس ولید حضور داشت گفت: به خدا سوگند اگر او چنین دعوتی کند من نیز شمشیرم را به دست خواهم گرفت و به دفاع از او قیام خواهم نمود تا حق او را از تو بگیرم یا جان در سر این کار گذارم. این سخن به گوش مسعود بن مخرمه رسید او نیز همین سخن را گفت... ولید بن عتبه که کار را بدین منوال دید حق آن حضرت را به ایشان مسترد داشت.»
[۸] حمیری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴-۱۳۵، بیروت، دار المعرفه، بی تا.


۲.۲ - مخالفت با بیعت با ولیعهدی یزید

در دوره حکومت معاویه پس از این که وی تصمیم گرفت فرزندش را به جانشینی خویش منصوب سازد، امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن زبیر از جمله مخالفان این امر بودند. «لما اخذت البیعة لیزید فی حیاة معاویة کان الحسین ممن امتنع من مبایعته هو و ابن الزبیر»
[۱۲] ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، ص۸۰۵، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲.



پس از مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید، وی تصمیم گرفت از افرادی چون امام حسین (علیه‌السلام)، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر بیعت بگیرد.
در تاریخ یعقوبی آمده است: یزید به عامل مدینه ولید بن عتبة بن ابی سفیان نوشت: هنگامی که نامه‌ام به تو رسید، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آن دو بیعت بگیر، پس اگر زیر بار نرفتند آن دو را گردن بزن و سرهای آن دو را نزد من بفرست،
طبری هم می‌نویسد: «یزید به ولید به عتبه دستور داد از حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بدون رخصت بیعت بگیر». «فخذ حسینا و عبدالله بن عمر و عبدالله بن الزبیر بالبیعه اخذا شدیدا لیست فیه رخصه حتی یبایعوا، و السلام».
امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن زبیر در مسجد بودند که فرستاده ولید نزد ایشان آمد، و آن دو را احضار کرد. وقتی فرستاده ولید از نزد آنان رفت، عبدالله بن زبیر به امام حسین (علیه‌السّلام) عرض کرد: شما فکر می‌کنید به چه علت ما را احضار کرده‌اند؟ امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «اظن ان طاغیتهم قد هلک» به گمانم معاویه مرده است و اینها می‌خواهند قبل از افشای خبر از ما بیعت بگیرند. عبدالله بن زبیر همان شب و یا روز بعد به مکه رفت. امام حسین (علیه‌السّلام) نیز پس از چند روز بدون این که بیعت کند به همراه اهل بیت خویش عازم مکه شد.


امام حسین (علیه‌السّلام) در مکه در خانه عباس‌بن عبدالمطلب فرود آمد و ابن زبیر در حجر اسماعیل ساکن شد و جامه زهد و درویشی پوشید و مردم را بر علیه بنی امیه تحریک می‌کرد.
[۲۳] ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۵، ص۸۳، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴.

در این که آیا عبدالله بن زبیر خواستار ماندن امام حسین (علیه‌السّلام) در مکه بوده و یا از رفتن آن حضرت از مکه خوشحال می‌شده، دو قول متفاوت در منابع مشاهده می‌شود.

۴.۱ - خواهان ماندن امام در مکه

یکی از اقوال این است: «وقتی امام حسین (علیه‌السّلام) تصمیم گرفت به عراق برود، عبدالله بن زبیر نزد حضرت آمد و گفت: اگر در همین حرم الهی بمانی و نمایندگان و داعیان خود را به شهرها بفرستی و برای شیعیان خود در عراق بنویسی که پیش تو آیند و چون کارت استوار شد کارگزاران یزید را از این شهر بیرون کنی من هم در این کار با تو همراهی فکری خواهم کرد و اگر به مشورت من عمل کنی بهتر است این کار را در همین حرم الهی انجام دهی که مجمع مردم روی زمین و محل رفت و آمد از هر سوی است و به اذن خداوند آنچه می‌خواهی به دست خواهی آورد و امیدوارم به آن برسی.»
[۲۴] دینوری، ابو حنیفه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص۲۹۱.


۴.۲ - خواهان رفتن امام از مکه

قول دوم که بیشتر منابع به آن اشاره دارد این است که ابن زبیر در دل خواستار رفتن امام حسین (علیه‌السّلام) از مکه بود هر چند ظاهرا پیشنهاد ماندن در مکه را نیز مطرح می‌کرد.
مسعودی آورده است: «ابن زبیر اقامت حسین (علیه‌السّلام) را در مکه خوش نداشت. زیرا مردم ابن زبیر را با وی برابر نمی‌گرفتند و به نظر او چیزی دل پسندتر از آن نبود که حسین (علیه‌السّلام) از مکه بیرون رود. بدین جهت پیش وی رفت حسین (علیه‌السّلام) گفت: قصد دارم به کوفه بروم. گفت: خدا تو را توفیق دهد اگر من آنجا یارانی مثل تو داشتم از کوفه چشم نمی‌پوشیدم. آنگاه از بیم آنکه امام بدگمان شود گفت: اما اگر این جا بمانی و ما و اهل حجاز را به دعوت خود بخوانی می‌پذیریم و به دور تو فراهم می‌شویم که از یزید و پدر یزید به خلافت شایسته تری.
[۲۵] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابولقاسم پاینده، ج۲، ص۵۹-۶۰، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، پنجم.

ابن سعد نیز می‌نویسد: «هر بامداد و شامگاه پیش حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت و او را به رفتن به عراق تشویق می‌کرد و می‌گفت: عراقیان شیعیان پدرت و پیروان تو هستند.»
[۲۶] ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۵، ص۸۳.


۴.۳ - امام مانع بیعت مردم با او

ابو‌الفرج اصفهانی نیز می‌نویسد: «عبدالله بن زبیر در این هنگام سر از بیعت با یزید برتافته در مکه به سر می‌برد و آرزومند بود که به خاطر خود از مردم حجاز بیعت بگیرد. بنابراین وجود حسین بن علی (علیه‌السّلام) در مکه سد بزرگی میان او و آرزوی او بنیان کرده بود. بسیار دوست می‌داشت حسین (علیه‌السّلام) از مکه برود و این حصار فرو بریزد تا در مکه و حجاز شخصیت او شخصیت برتر شمرده شود. او می‌دانست تا حسین (علیه‌السّلام) در مکه بسر می‌برد هیچ کس دست بیعت به او نخواهد داد. وقتی به دیدار امام رفت و حضرت از گزارش رضایت بخش مسلم سخن گفت، عبدالله بن زبیر تا می‌توانست آن حضرت را به قیام تحریک کرد. و بعد به خانه خویش باز گشت...»
[۲۷] اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه جواد فاضل، ص۱۶۴، تهران، کتاب فروشی علی اکبر اعلمی، ۱۳۳۹.


۴.۴ - توجه زیاد مردم به امام

نکته دیگری که نشان می‌دهد ابن زبیر در دل آرزو می‌کرد امام حسین (علیه‌السّلام) از مکه خارج شود، توجه زیاد مردم به امام حسین (علیه‌السّلام) پس از ورود آن حضرت به مکه می‌باشد. «وقتی امام حسین (علیه‌السّلام) به مکه رسید مردم نزد ایشان رفت و آمد می‌کردند و گروه گروه به حضورش می‌آمدند و ابن زبیر را رها کردند و حال آنکه پیش از آمدن امام حسین (علیه‌السّلام) پیش او آمد و شد داشتند. این موضوع بر عبدالله بن زبیر ناخوش آمد و دانست که تا امام حسین (علیه‌السّلام) در مکه باشد مردم پیش او نخواهند آمد و ناچار صبح و عصر نزد امام حسین می‌آمد.»
[۲۸] دینوری، ابو حنیفه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص۲۷۷.

همان روزی که امام حسین (علیه‌السّلام) به سوی عراق رفت ابن عباس عبدالله بن زبیر را در کوچه دید و به او گفت:
بالک من قبره بعمر خلا لک الجو فبیعنی واضوی
ونقری ما شئت ان تنفری هذا الحسین خارجا جافا ستبشری
خوش باش‌ای «قبره» (نام پرنده‌ای است.) در این جایگاه در فضای آزاد پرواز کن تخم بگذار و خوش بخوان. تا می‌توانی منقار بزن اینک حسین (علیه‌السّلام) که مکه را ترک گفته بر تو مژده باد و گفت: حسین بن علی (علیه‌السّلام) به عراق رفت و حجاز را برای تو آزاد گذاشت.
[۲۹] اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه جواد فاضل، ج۱، ص۱۶۷.


۴.۵ - بهانه ای برای کسب قدرت

پس از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) عبدالله بن زبیر موضوع شهادت آن حضرت را بهانه‌ای برای مخالفت با یزید و کسب قدرت قرار داد. او در مکه ماند و به مکه پناه برد و مردمان را به شوری دعوت کرد و شروع به لعن یزید کرد و او را فاسق خود خواه می‌خواند و می‌گفت: خداوند به پیمانی که معاویه برای یزید گرفت راضی نیست و این کار به دست عموم مسلمانان است. مردم او را اجابت کردند و او را تایید کردند. «و دعا الناس الی الشوری و جعل یلعن یزید و سماه الفاسق المتکبر و قال لا یرضی الله بعهد معاویة الی یزید و انما ذاک الی عامة المسلمین فاجابه الناس الی ذلک»


مصحف عبدالله بن زبیر؛ خوارج دوران عبدالله بن زبیر


۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، اول، ج۲، ص۲۵۵، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷.    
۲. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۸، بیروت، دار الاضواء۱۴۱۰، اول.    
۳. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۳۹، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹.    
۴. دینوری، ابو حنیفه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص۱۸۴، تهران، نشر نی، ۱۳۷۱ش، چهارم.    
۵. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸۲، بیروت، دار صادر، بی تا.    
۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، اول، ج۲، ص۱۶.    )
۷. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷.    
۸. حمیری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴-۱۳۵، بیروت، دار المعرفه، بی تا.
۹. ابن ابی الحدید، عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۲۶-۲۲۷، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، بی تا.    
۱۰. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۱، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷.    
۱۱. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۹۸.    
۱۲. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، ص۸۰۵، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲.
۱۳. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.    
۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۳۸، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷، دوم.    
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۳۹.    
۱۶. ابو مخنف، لوط بن يحيى، مقتل الحسین علیه‌السلام، ص۴، قم، مکتبه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۳۹۸.    
۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۳۹.    
۱۸. ابن اثیر، عز الدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵.    
۱۹. ابن جوزی، ابو الفرج، عبد الرحمن بن علی بن محمد، المنتظم، ج۵، ص۳۲۳، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۲، اول.    
۲۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۴۰-۳۴۱.    
۲۱. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، ج۵، ص۳۲۴.    
۲۲. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۶.    
۲۳. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۵، ص۸۳، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴.
۲۴. دینوری، ابو حنیفه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص۲۹۱.
۲۵. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابولقاسم پاینده، ج۲، ص۵۹-۶۰، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، پنجم.
۲۶. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۵، ص۸۳.
۲۷. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه جواد فاضل، ص۱۶۴، تهران، کتاب فروشی علی اکبر اعلمی، ۱۳۳۹.
۲۸. دینوری، ابو حنیفه، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص۲۷۷.
۲۹. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمه جواد فاضل، ج۱، ص۱۶۷.
۳۰. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۳، بی جا، مکتبة الثقافه الدینیه، بی تا.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عبدالله بن زبير و امام حسين عليه السلام»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۱.    



جعبه ابزار