• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

علقمة بن‌ قیس‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



علقمة بن قیس، فرزند «قیس بن عبداللَّه نخعی»، کنیه‌اش «ابوشبل» از اهالی کوفه و از تابعین بزرگ و از از یاران باوفا و شیعیان مخلص امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) می‌باشد که در جنگ جمل و صفین شرکت کرد و در رکاب حضرت جنگیدند.



کنیه او ابوشبل یا ابوشبیل نخعی کوفی است؛ عبداللّه بن مسعود این کنیه را برای او انتخاب نمود؛ زیرا علقمه عقیم بود و دارای فرزند نشد. او در زمان حیات پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) دیده به جهان گشود. از امیر مؤمنان (علیه‌السّلام)، ابن مسعود- که استاد او بود- حذیفه، ابو درداء و سلمان نقل حدیث کرده است؛ و راویان از وی، پسر برادرش اسود بن یزید بن قیس، پسر خواهرش ابراهیم بن یزید نخعی، ابراهیم بن سوید نخعی، عامر شعبی و ابووائل شقیق بن سلمه هستند.


او در جنگ صفین در کنار امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) بود؛ آن قدر جنگید که شمشیرش به خون آغشته گردید و پایش آسیب دید و برادرش ابیّ بن قیس شهید شد و به این دلیل که زیاد نماز می‌گزارد به او «ابو الصلاة» می‌گفتند. نصر بن مزاحم می‌گوید: «پای علقمة بن قیس فقیه آسیب دید و او می‌گفت: من پایم را سالم‌تر از این نمی‌خواهم؛ زیرا به وسیله آن امید ثواب از پروردگار را دارم. آرزو داشتم برادرم و برخی از مؤمنان را در خواب ببینم که دیدم و به برادرم گفتم: چگونه وارد آن جهان شدی؟ گفت: ما و دشمنانمان با هم ملاقات کردیم و در محضر الهی با یک‌دیگر به احتجاج پرداختیم و ما بر آنان پیروز شدیم؛ از زمانی که به خود آمده‌ام چنان شادمانی به خود ندیده‌ام که با این خواب به من دست داد».
[۱] منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۸۷.

خطیب می‌گوید: «علقمه یکی از پیشگامان فقه و حدیث بود و همراه امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) وارد مدائن شد و با او در جنگ نهروان شرکت نمود. اعمش از مسلم بطین روایت می‌کند که علقمه در جنگ نهروان با امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) بود، و شمشیرش را از خون (دشمنان) رنگین کرده بود. همچنین در جنگ صفین شرکت جست».
[۲] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۹۷.

او در غزوه خراسان شرکت جست و سپس مدت دو سال در خوارزم اقامت گزید و به مرو رفت و در آنجا نیز مدتی ماند. ابن سعد می‌گوید: «در آنجا نیز دو سال اقامت داشت».


علقمه، عبداللّه بن مسعود را خوب می‌شناخت و یکی از شش شاگرد عبداللّه بود که به مردم قرآن و سنت می‌آموختند و مردم از نظریات آنان بهره‌مند می‌شدند. (آنان عبارتند از: علقمة بن قیس، اسود بن یزید، مسروق بن اجدع، عبیدة بن قیس بن عمرو سلمانی، عمرو بن شرحبیل و حارث بن قیس جعفی که وی در رکاب امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) شهید گشت.)
[۳] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۹۹.

او از نظر هدایت‌گری، شخصیت و بزرگواری، شبیه‌ترین مردم به عبداللّه بن مسعود بود. ابو مثنی ریاح می‌گوید: «اگر علقمه را درک کردی، از اینکه عبداللّه را درک نکردی ضرر نکرده‌ای؛ زیرا علقمه از نظر هیبت و وقار و هدایتگری شبیه‌ترین مردم به اوست؛ و اگر توانستی ابراهیم را درک کنی، از اینکه علقمه را درک نکرده‌ای دچار خسران نخواهی بود؛ او- طبق گفته آنان- از زمره علمای ربانی بود». ابن مسعود از قرائت علقمه خرسند می‌شد و مورد پسندش بود. وی نوای دلنشینی داشت و عبداللّه همواره به او می‌گفت: جانت به سلامت، ما را از نوای قرائت خود راحتی بخش! چه اینکه از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: «نوای زیبا و دلنشین مایه زینت قرآن است». نیز عبداللّه به او می‌گفت: «جانت به سلامت، قرآن را با ترتیل بخوان!».
همچنین درباره او می‌گوید: «همه آنچه را که من خوانده و تعلیم داده‌ایم، علقمه می‌خواند و آموزش می‌دهد». شعبی می‌گوید: «اگر خداوند اهل خانه‌ای را برای بهشت آفریده باشد باید خانواده علقمه و اسود باشند».
علقمه حافظه نیرومندی داشت. او می‌گوید: «به آنچه در جوانی حفظ کردم، چنان حضور ذهن دارم که گویا از روی ورقه‌ای می‌خوانم».
او از پذیرش هدایای امیران و پادشاهان ابا داشت و می‌گفت: «من از دنیای آنان بهره‌ای نمی‌برم مگر آنکه آنان از دین من بهره بیشتری ببرند». ابن سعد از ابراهیم نخعی نقل می‌کند که گفت: «ابو برده (پسر ابو موسی اشعری) اسم او را در هیاتی که قرار بود پیش معاویه بروند نوشت، ولی علقمه به او نوشت: نام مرا پاک کن، پاک کن. وقتی بصره و کوفه زیر فرمان ابن زیاد قرار گرفت از ابو وائل خواست که همراه او باشد. ابو وائل می‌گوید: برای مشورت نزد علقمه آمدم، او به من گفت: بدان که تو هر چند از معاشرت با آنان بهره ببری، آنان از تو بهره بیشتری خواهند برد».


او می‌گفت: «در گفت و گو و مذاکره علمی بنشینید؛ زیرا حیات علم به مذاکره و یادآوری آن است». او ثقه و کثیر الحدیث بود؛ همه بر وثاقت او اتفاق نظر دارند. او با خانواده‌اش خوش‌رفتار بود. از جمله خوش‌رفتاری‌هایش اینکه به همسرش می‌گفت:
از آن چیز گوارا و خوش خوراک بیاور. اشاره به آیه «فَاِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ‌ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً؛ اگر از آنچه از طیب خاطر و رضایت قلبی به شما دادند، آن را بخورید و گواراتان باد». او در کوفه، زمان فرمانروایی عبیداللّه بن زیاد در دوران خلافت یزید به سال ۶۲ درگذشت.
[۵] ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۵۷-۶۲.
[۶] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۷۷-۲۷۸.
[۷] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۹۶-۳۰۰.



شیخ طوسی در کتاب «رجال» او را از اصحاب امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) به شمار آورده است. (شیخ در رجال گفته است: «او و برادرش ابیّ بن قیس در صفین به شهادت رسیدند». این مطلب را ابن داوود نیز در کتاب خود، ص۱۳۴، شماره ۱۰۰۷ از شیخ نقل کرده می‌افزاید: «او و برادرش». علامه نیز در «خلاصه»، ص۱۲۹، شماره ۵ این مطلب را آورده است. به نظر ما «واو» در نسخه شیخ زاید است و ناسخان کتاب، آن را اضافه کرده‌اند؛ زیرا علقمه در صفین شهید نشد بلکه پایش آسیب دید و در سال ۶۲ یا ۷۲ وفات یافت و آنکه در صفین به شهادت رسیده، برادرش ابیّ بن قیس بوده است. بنابراین عبارت صحیح باید چنین باشد: «قتل بصفین اخوه ابیّ بن قیس» در جنگ صفین برادرش ابیّ بن قیس شهید شد. و اللّه العاصم.)
[۸] شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۵۰، شماره، ۷۲.
[۹] شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۵۳، شماره ۱۱۵.
کشّی می‌گوید: «علقمه فقیه در دین، قاری قرآن و عالم به فرائض بود؛ در جنگ صفین شرکت جست و یکی از پاهایش آسیب دید که از آن ناحیه می‌لنگید.
برادرش حارث نیز فقیهی جلیل القدر بود و برادر دیگرش ابیّ بن قیس در جنگ صفین به شهادت رسید».
[۱۰] شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، چاپ نجف، ص۹۳، شماره‌های ۳۶-۳۸.



علقمه از جمله ثقات ده‌گانه‌ای است که از اصحاب خاص امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) شمرده می‌شوند. ثقة الاسلام کلینی در کتاب «الرسائل» از علی بن ابراهیم قمی نقل می‌کند:
«امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) پس از بازگشت از جنگ نهروان نامه‌ای نوشت و در آن موضع خود را نسبت به حکومت بر مؤمنان بیان داشت و اصحاب ثقه و مقرب خود را بر آن گواه گرفت و به کاتب خود عبیداللّه بن ابو رافع (ابو رافع پدر عبیداللّه خود، کاتب پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) بود.) دستور داد که آن را در اجتماع بر مردم بخواند. - می‌گوید: - حضرت کاتب خود عبیداللّه بن ابو رافع را خواست و به او فرمود:
ده نفر از افراد مورد اعتماد مرا فراخوان. گفت: نام آنان را بفرمایید. حضرت فرمود:
اصبغ بن نباته، ابو طفیل عامر بن واثله کنانی، زرّ بن حبیش اسدی، جویریة بن مسهّر عبدی، خندف بن زهیر اسدی، حارثة بن مضرب همدانی، حارث بن عبد اللّه اعور همدانی (مصباح نخعی)، (این اسم در چاپ نجف آمده است، ولی در نسخه صاحب وسائل وجود ندارد، که همین نسخه صاحب وسائل هم صحیح است؛ زیرا او اضافه بر ده نفر است و در اصحاب حضرت کسی را با این نام سراغ نداریم ولی در عبارت مامقانی؛ علقمه را این گونه توصیف کرده است: «و مصباح النخع علقمة بن قیس» و این از زیباترین اوصافی است که امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) او را با این صفت یاد کرده است.)
[۱۱] مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۵۹، شماره ۸۰۷۱.
علقمة بن قیس، کمیل بن زیاد و عمیر بن زراره. آنگاه، آنان بر حضرت وارد شدند».
[۱۲] سید بن طاووس، علی بن موسی، کشف المحجه، ص۱۷۳-۱۷۴.
[۱۳] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۳۰، ص۲۳۵- ۲۳۴.

فضل بن شاذان او را از تابعان بزرگ و از رؤسا و زهاد شمرده است. کشّی از فضل روایت می‌کند: «برخی از تابعان بزرگ و رؤسا و زهاد ایشان عبارتند از:
جندب بن زهیر، عبداللّه بن بدیله، حجر بن عدیّ، سلیمان بن صرد، مسیّب بن نجیّه، علقمه، اشتر، سعید بن قیس و امثال آنان که فراوان بودند، ولی در جنگ از بین رفتند.
پس از آن نیز افزون گردیده تا اینکه همراه امام حسین (علیه‌السّلام) و پس از وی به شهادت رسیدند».
[۱۴] شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، چاپ نجف، ص۶۵، شماره ۱۹.



۱. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۸۷.
۲. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۹۷.
۳. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۹۹.
۴. نساء/سوره۴، آیه۴.    
۵. ابن سعد بغدادی، محمد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۵۷-۶۲.
۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۷۷-۲۷۸.
۷. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۹۶-۳۰۰.
۸. شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۵۰، شماره، ۷۲.
۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص۵۳، شماره ۱۱۵.
۱۰. شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، چاپ نجف، ص۹۳، شماره‌های ۳۶-۳۸.
۱۱. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۵۹، شماره ۸۰۷۱.
۱۲. سید بن طاووس، علی بن موسی، کشف المحجه، ص۱۷۳-۱۷۴.
۱۳. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۳۰، ص۲۳۵- ۲۳۴.
۱۴. شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، چاپ نجف، ص۶۵، شماره ۱۹.



معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۵۱.    



جعبه ابزار