شیخعلیاکبرنهاوندی در اواخر ماه ذیقعده سال ۱۳۱۷ هـ. ق، به سبب مریضی، به ایران بازگشت و یک ماه و نیم در تبریز ماند، سپس به نهاوند رفت و تا نیمه ماه ذیحجه سال ۱۳۲۲ هـ. ق، در آن جا ماند؛ سپس در ابتدای محرم سال ۱۳۲۳ هـ. ق، به تهران رفت و ۶ سال در تهراناقامت کرد.
او در سال ۱۳۲۸ هـ. ق، به مشهد رفت. وی در مسجد گوهرشادنماز میخواند و هر شب، بعد از نمازمنبر میرفت. سخنان ایشان تأثیر به سزایی بر مردم میگذاشت. او بیشتر عمرش را به نگارش کتاب سپری نمود.
۱. البنیان الرفیع (اخلاق ربیعی)
۲. جنة العالیه و جعبه الغالیه ۳. جنتان مدهامتان ۴. راحة الروح یا کشتی نجات
۵. خزینة الجواهر فی زینة المنابر ۶. گلزار اکبری و لاله زار منبری ۷. انوار المواهب ۸. العبقری الحسان فی تواریخ صاحب الزمان (عج)
۹. جواهر الکلمات (جواهر الزواهر فی شوارد النوادر) این کتاب در قطع رحلی و و در دو جزء و به صورت چاپ سنگی به چاپ رسیده است.
۱۰. وسیلة النجاة و عناوین الجمعات فی شرح دعاء السمات ۱۱. انهار النوائب فی اسرار المصائب.
۱۲. حاشیه فرائد الاصول علی المبحث البراءه.
۱۳. رساله الحقیقه و المجاز.
۱۴. وسائل العبید الی مراحل التوحید.
۱۵. رشحه الندی فی مسأله البداء.
۱۶. صلاه المسافر (تقریردرس شیخ محمد طه نجف).
۱۷. طور سینا در شرح حدیث کساء.
۱۸. الفتح المبین فی ترجمه الشیخعلی الحزین.
۱۹. الفوائد الکوفیه فی ردّ الصوفیه.
۲۰. کشف التطیه عن وجوه التسمیه.
۲۱. لمعات الانوار فی حلّ مشکلات الآیات و الاخبار.
۲۲. مفرح القلوب و مفرّج الکروب.
۲۳. المواریث (تقریر درس سید محمد کاظم طباطبایی یزدی).
۲۴. النفخات العنبریّه فی البیانات المنبریّه.
۲۵. الید البیضاء فی مناقب الامیر و الزهرا ـ علیهم السلام ـ.
۲۶. الیاقوت الاحمر فی من رأی الحجه المنتظر (عج).
۲۷. سبع المثانی، در مناقب حسن اول تا حسن الثانی (پیشوایان دهگانه).
۲۸. العسل المصفی فی نکت اخبار مناقب المصطفی.
۲۹. الکواکب الدّری فی نکت اخبارمناقب امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ.
حاج شیخعلیاکبرنهاوندی علاقه فراوانی به شعر و قطعات ادبی و جملات و عبارات موزون اعم از ادبیات عرب و فارسی داشته. این علاقه از ذکر و نقل اشعار فراوان و کلمات حکمت آموز در کتابهای متعدّد ایشان، به وضوح مشاهده میشود. او همواره در مقالات خویش، سعی در ارائه معانی بلند در قالب نثری مسجّع و موزون داشت و از قلمی شیوا و روان برخوردار بود.
میگوید: حدود چهل سال قبل که در شهربانی آن زمان در تهران مشغول خدمت بودم، یک شب هنگام گشت شبانه به شخصی برخورد کردم که پس از کمی صحبت معلوم شد که کلیمی مذهب است. ایشان پس از این که فهمید بنده نهاوندی هستم، به تعریف و تمجید از اهالی نهاوند پرداخت و گفت: عالم دینی شما حق بزرگی برگردن ما کلیمیها دارد. گفتم: چطور؟ گفت: من از کلیمیهای مشهد هستم، چند سال پیش عدهای از متعصبین ناآگاه هنگام برپایی یکی از مراسم مذهبی ما، نقشه برهم زدن مراسم را در نهاوند کشیده بودند، وقتی این حمله در حال شکلگیری بود، ما چارهای جز این ندیدیم که جریان را به اطلاع شیخعلیاکبرنهاوندی که نفوذ و محبوبیت فراوانی در بین مردم داشت، برسانیم. ایشان پس از اطلاع، سراسیمه خود را به محل رساند و پس از دعوت نمودن همگان به آرامش، سخنرانی غرّایی درباره مقام حضرت موسی(ع) ـ علیه السلام ـ و نحوه برخورد با اقلیتها و این که یهودیان این مراسم را به استناد کدام یک از آیات تورات به جای میآورند، ایراد نمود. کلیمیان چنان تحت تأثیر کلمات و وسعت اطلاعات او قرار گرفتند، که اشک از دیدگانشان جاری شد. برخی از آنان گفتند: گوئیا موسی ـ علیه السلام ـ زنده گشته و احکاممان را به ما تعلیم میدهد. آن عده از مسلمانان نیز از کار خود پشیمان شدند و متفرق گشتند.
آیت الله نهاوندی مینویسد: خواجه عبدالله انصاری در «نفحات الانس» میگوید:
«من سیصد هزار حدیث یاد دارم با هزار هزار اسناد. آنچه من در طلب حدیثحضرت مصطفی ـ صلی الله علیه و آله ـ کشیم هرگز از احدی نکشیده، یک منزل از نیشابور تادیزباد باران میآمد و من برای آن که جزوههای حدیث خیس نشود در حال رکوع راه میرفتم و آنها را در زیر شکم نهاده بودم. شب در نور چراغ، حدیث مینوشتم و فراغت نان خوردن را نداشتم، مادرم نان پاره و لقمه میکرد و در دهان من مینهاد.
نظیر حالت خواجه از برای خود حقیر نیز اتفاق افتاد. در سال ۱۳۱۸ هـ. ق. که از نجف اشرف بیرون آمده و به جانب بلاد عجم میآمدم، آب طغیان نمود و سد کاظمین و بغداد را خراب نمود و از حدود بغداد تا حدود سرای خاکستری را آب گرفته بود. قُفّه در میان آب انداخته و زوّار و عابرین را عبور میدادند. حقیر در میان قفّه به پا ایستاده و مؤلفات فقه و اصول خود را در ساروقی بسته و بالای سرخود نگه داشته بودم که اگر فرضاً غرق شدم، اول خود غرق شوم بعد از آن نوبت به آن مؤلفات برسد و تا به حال که این مقام را تحریر مینمایم و مقارن ظهر روز یکشنبه بیست و یکم ماه شعبان المعظم سال ۱۳۴۱ هـ. ق. است، اگر مدعی شوم که در منزل خود از بدو تحصیل تا حال غذایی با فراغت بال صرف ننموده، به جهت اشتغال به مطالعه کتب و نوشتجات، همانا ادعایی قریب به صدق نمودهام. از خداوند توفیق آن چه را دوست دارد و مورد رضایت اوست مسئلت دارم.
وی عاقبت در روز سه شنبه نوزدهم ربیع الثانی سال ۱۳۶۹ هـ. ق در ۹۱ سالگی چشم از جهان فروبست. با اعلام وفات این بزرگ مرد از مأذنه مساجد و حرم رضوی، مردم دسته دسته به کوچهها و خیابانها ریختند و بدن مطهر این عالم ربانی را با اندوه و ماتم فراوان تشییع نمودند.
پیکر پاک ایشان در «دار السعاده»، درجوار مرقد مطهر امام رضا ـ علیه السلام ـ نزدیک قبرشیخ مرتضی آشتیانی، طرف پایین پای مبارک حضرت رضا ـ علیه السلام ـ در صحن جدید، متصل به درب حرم مطهر به خاک سپرده شد.
آقای مروّج که از سرایندگان مادّه تاریخ در مشهد بود، در تاریخ رحلت ایشان سرودهاند:
آمده اندوه و سرافکند و پی تاریخ گفت:
شد نهاوندی مقیم اندر درِ سلطان توس