علی فاضل قزوینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
زندگی نامه تفضیلی فاضل قزوینی، ملا علی فاضل قزوینی
این متن، ذیل عنوان علی فاضل قزوینی در کتاب گلشن ابرار آمده است.(۱۲۹۰-۱۲۰۹هـ. ق.)
روستای قارپوز آباد از توابع
قزوین، در منطقهای کوهستانی و با طراوت قرار دارد.
در این دهکده طایفهای زندگی میکردند که علاوه بر
کشاورزی و
دامداری، در علاقه مندی به ارزشهای دینی و اهتمام به فضیلتهای اخلاقی مشهور بودند و محمد قارپوز آبادی از جمله آنان است و فرزندش مولا گل محمد نام دارد. او در سال ۱۲۰۹هـ. ق. صاحب فرزندی شد که وی را به
عشق مولایش امام
امیرمؤمنان علیهالسّلام علی نامید.
این شخصیت بعدها به دلیل کسب مقامات علمی و معنوی با پیشوندهایی چون آخوند، مولا، علامه، فاضل و پسوندهایی نظیر قزوینی و زنجانی و قارپوز آبادی شهرت یافت.
علی از کودکی استعداد شگرف خود را بروز داد و پدر به راهنمایی برخی علما فرزند شش ساله اش را راهی مکتب خانه کرد. او در نوجوانی و جوانی مقداری از مقدمات
علوم دینی را در حوزههای قزوین فرا گرفت و عازم
اصفهان گردید تا
فقه و
اصول فراگیرد. عمده تحصیل او که پانزده
سال به درازا کشید، نزد علامه محقق، فقیه اصولی و دانشمند متتبع شیخ محمدتقی بن محمد رحیم بود. شیخ علاوه بر مبانی علمی، در مباحث عرفانی به سیر و سلوک پرداخت و در
علم و
تقوا شهرت یافت به گونهای که در مجلس درسش حدود ۳۰۰ نفر حاضر میشدند. او در مسجد شاه (
امام خمینی) اصفهان به تدریس و امامت جماعت میپرداخت و ملاعلی قزوینی این افتخار را به دست آورد که در محفل درسی استادش با شخصیتهایی چون
میرزای شیرازی، شیخ محمد
صاحب فصول، میر سید حسن مدرس و شیخ مهدی کجوری شیرازی آشنا شود. معروفترین اثر شیخ محمد تقی، «هدایة المسترشدین فی شرح اصول معالم الدین» است و او با همین اثر شناخته میشود. شیخ در
جمعه ۱۵
شوال ۱۲۴۸هـ. ق در اصفهان درگذشت و حجة الاسلام سید محمد شفتی با جمع زیادی از علما و اقشار مختلف مردم بر پیکرش نماز گذاردند و جسدش را در تکیه تخت فولاد اصفهان، دفن کردند.
ملاعلی قزوینی، پس از تحصیل نزد شیخ محمدتقی از وی اجازه
اجتهاد گرفت و به قزوین بازگشت. در چنین ایامی
شهید ثالث مولی محمدتقی برغانی (
شهادت: ۱۲۶۴هـ. ق)، محمد صالح برغانی (متوفای: ۱۲۷۱هـ. ق) و محمد علی برغانی (متوفای: ۱۲۶۹هـ. ق) حوزه علمیه این شهر را رونق میبخشیدند،
لذا وجودشان را مغتنم شمرد.
عمده تحصیلات وی به مدت ۱۲ سال در محضر ملاعبدالکریم ایروانی انجام پذیرفت و ایروانی به وی اجازه اجتهاد داد. او در جواب سوالی فقهی نوشته بود: پس از من آخوند ملاعلی قزوینی اعلم است.
ایروانی از مشاهیر و متخصص
فقه و
اصول و شاگرد سید علی صاحب ریاض المسایل بود و پس از وی، محضر سید محمد مجاهد را درک کرد. افرادی چون ملا آقا خوئینی قزوینی،
میرزا حبیب الله رشتی و
میرزا محمد تنکابنی از شاگردان معروف او هستند. این افراد شهرت استاد را در
علم اصول ستودهاند.
ملا علی قزوینی پس از کسب کمالات علمی و اخلاقی به تدریس، تالیف، ارشاد مردم و صدور
فتوا در قزوین مشغول شد. برخی از خواص و عدهای از مردم وی را به استادانش ترجیح میدادند. در این ایام
شیخ حبیب الله رشتی به محضرش شتافت همراه با کثیری از شاگردان حوزه او را پرحرارت ساخت. آنان تحت تاثیر
تقوا و فروتنی این شخصیت قرار گرفتند، به همین دلیل ترک حوزه قزوین به قصد اقامت در عتبات
عراق برایشان بسیار دشوار بود.
قزوینی تا سال ۱۲۵۴هـ ق (چهل و چهار سالگی) مقیم قزوین بود. او در مقدمه کتاب معدن الاسرار خود مینویسد:
«من با تحریض و تشویق جمعی از برادران ایمانی در سال ۱۲۹۴هـ ق در قزوین مشغول تبلیغ،
وعظ و منبر رفتن شدم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و سودمند افتاد، آنگاه برادران گفتند این خطابهها و موعظهها را بنویسیم تا برای همگان مفید باشد. در نتیجه من نیز با توجه به اینکه مالایدرک کله لایترک کله (
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید) مشغول نوشتن و ضبط کردن آن مطالب گردیدم که حاصل آن پنج مجلد کتاب شد و من آن را معدن الاسرار نامیدم و این در سال ۱۲۵۳هـ ق واقع گردید.»
حوزه علمیه زنجان از
قرن هفتم تا نیمه قرن سیزدهم قمری دوران رکود را سپری میکرد. عامل اصلی این وضع اسفناک هجوم اقوام بخصوص تاتارها و نابسامانیهای منطقهای و محلی بود.
با ورود ملاعلی قزوینی به
زنجان در سال ۱۲۵۴ مراکز تربیت طلاب در این شهر عصر شکوفایی را تجربه کردهاند، حتی جویندگان معارف شیعی از
آذربایجان و قفقاز به این مرکز آمدند. مرحوم قزوینی به تاسیس
مسجد و مدرسه چهل ستون اقدام کرد که بعدها از مهمترین حوزههای علمیه ایران در عصر قاجاریه شد. این مسجد و مدرسه اکنون در بازار زنجان قرار دارد.
مدرسه چهل ستون در جوار مسجدی بدین نام و سمت جنوب شرقی آن قرار دارد و در اصلی آن به بازار کفاش باز میشود و در دیگرش به سمت کوچه حجت الاسلام است.
این مکان بعد از فاضل قزوینی کانونی برای پرورش عالمان پرمایه شد و اکنون تولیتش بر عهده نوادگان آن مرحوم است. در دهههای اخیر مدتی حاج شیخ یعقوبعلی جباری مسئولیت اداره آن را عهده دار بود و در سالهای اخیر حاج شیخ تقی خاتمی مدیریت آن را به عهده گرفت.
طبق نقل شاهدان عینی حوزه درسی ملاعلی قزوینی بسیار پررونق بود. حضور در آن مایه مباهات طلاب به شمار میرفت. بسیاری از شاگردان او از مراجع تقلید، مدرسان نامدار یا دانشورانی تاثیرگذار در عرصههای علمی و فرهنگی بودهاند. مشهورترین آنان آخوند ملاقربانعلی زنجانی
میباشد و اسامی دیگر تربیت یافتگان محضرش چنین است: سید علی زنجانی (متوفای: ۱۲۹۰هـ ق)، سید میرزا عبدالله فرزند ابوالقاسم زنجانی، سید میرزا ابوالمکارم زنجانی، اسدالله فرزند نظرعلی زنجانی، جواد زنجانی، محمد حسین زنجانی، عباس زنجانی، عبدالعلی فرزند عبدالصمد زنجانی (نویسنده شرح دعای صباح)، عبدالعلی فرزند علی نقی زنجانی، عبدالله فرزند مولی احمد زنجانی (متوفای ۱۳۲۷هـ ق) و مؤلف آثاری چون تسهیل الوصول الی علم الاصول، عبدالمجید زنجانی و غلامرضا زنجانی.
ملاعلی قزوینی در زنجان علاوه بر تدریس، به تالیف آثاری متعدد روی آورد و آموزش مردم را در راس برنامههای خود قرار داد. آن عالم وارسته در ترویج دین و روشن نمودن مسایل فقهی و شرعی، توجه به
معشیت،
معاملات و زندگی اهالی بر حسب موازین
الهی بسیار فعال بود و توانست در یک دوره ده ساله وضع مذهبی و فکری آنان را به طور اساسی متحول کند. معروف است که یک
روز به مسجد چهل ستون آمد و
سجده شکر به جای آورد به حاضران گفت: وقتی به این شهر آمدم آگاهی مردم از
احکام دین در حد بسیار نازلی بود، اما اکنون شاهد رشد و تحول خوبی هستیم. اینک که میخواستم پایم را به چنین مکان مقدسی بگذارم، دو نوجوان غیر مکلف ولی ممیز را دیدم که برای
معامله یک مرغ
صیغه شرعی میخواندند! برای همین سجده شکر به جای آوردم.
فاضل قزوینی کوشید شعائر مذهبی در
زنجان اقامه گردد. او موفق گشت برای نخستین بار این شعائر را احیا کند.
دکتر سید نورالدین مجتهدی گفته است:
«در محضر پدرم از حاج رجبعلی که یکی از بازاریان مشهور زنجان بوده شنیدم که از روحانیان زنجان سخن میگفت و نقل میکرد: من کودک بودم، سپیده دمان برای
نماز صبح همراه پدرم به مسجد چهل ستون میرفتم و پشت سر آخوند ملاعلی قزوینی نماز میخواندم، مسجد پر از نمازگزار میشد و ازدحام جمعیت شدید بود.»
آیت الله حاج سید احمد زنجانی مینویسد:
«مرحوم آخوند قزوینی در نشر احکام دین و
تهذیب اخلاق مردم و
تعلیم و
تربیت آنان کمال جدیت را داشت. حتی افرادی را تربیت کرده بود تا در بازار و معابر شهر در حال گردش باشند و در امنیت شهر اهتمام ورزند، آنان به توصیه آخوند با صدای یا عزیزالله که ذکر
خدا بود، فریاد میزدند و رفته رفته وجود این افراد به یک رسم تبدیل گردید که در محافظت از این دیار بسیار مؤثر بود.»
شرح حال نگاران و منابع
تاریخ ملاعلی را به عنوان دانشوری چند بعدی معرفی کردهاند. عدهای نیز گفتهاند: وی فقیهی فرزانه، اصولی دقیق و مفسری صاحب نظر بود،
سید محسن امین مینویسد:
«از استادانش اجازه
اجتهاد دریافت کرد و در
علم و معارف دینی چنان اشتهاری به دست آورد که ریاستش در امور شرعی فراگیر شد و گروههای زیادی از مردم و اهالی
آذربایجان،
قفقاز،
همدان،
قزوین و
زنجان، از وی
تقلید میکردند.
اعتمادالسلطنه میگوید: «از کملین مجتهدین بود و در اصول و
فقه کتابهای با تحقیق نگاشته و به یادگار گذاشته (است). »
حاج ملا علی واعظ خیابانی وی را متبحر در فقه، اصول، وعظ و
علوم ادبی میداند و میافزاید: به عنوان قاضی، مفتی و مدرس علوم در زنجان مشغول خدمات علمی و مذهبی بوده است.
مدرس تبریزی هم نوشته است:
«ملا علی قزوینی از بزرگان علمای
امامیه اواخر قرن سیزدهم هجری میباشد که فقیه اصولی رجالی و واعظ ادیب بود و بعضی از اجله او را به استادش ترجیح دادهاند. مدتی در قزوین مشغول تدریس، تالیف، فتوا و ارشاد بوده است.»
ملاعلی قزوینی همدرد و همگام مردم بود و پیوندی عاطفی و قلبی بین او و مردم برقرار شده بود،
یکی از نوادگان ایشان به نام محمدعلی میرزای باقری نقل کرده است:
«از عادات و رسوم آن مرحوم این بود که همراه با نمازگزاران مسجد چهل ستون برای گره گشایی از مشکلات مردم یک نوع بسیج عمومی و در واقع
جهاد سازندگی تشکیل میداد. به عنوان نمونه یک
روز پس از اقامه جماعت ظهر و عصر خطاب به حاضران گفت: فردی در محلهای تنها مشغول تعمیر خانه خویش است و نیروی کمکی ندارد. اکنون که بازار و محل کسب و کار هم بسته است، بیایید با هم به منزلش برویم و یکی دو ساعتی به امداد او بپردازیم. آنگاه پس از صرف غذا، به اتفاق نمازگزاران به خانه شخص مزبور رفتند و کار چند روزه وی را با کمک افراد محل در مدتی کوتاه به پایان رسانیدند.»
وی خودکامگی خان و زورگویان محلی را مخالف شرع میدانست. او در کتاب «معدن الاسرار» به رسوم وقت، رفتار کارگزاران با مردم و بهره سالیانهای که اربابان از کشاورزی و دامداران میگرفتند و منطبق بر قانون شرعی
مزارعه نبود، انتقاداتی جدی دارد و این نشان میدهد که در طرح مسایل از اربابان زر و زور پروایی نداشت.
یادآور میشود در روزگار مصادف با
حیات علمی و فرهنگی ایشان بر اساس نظام فئودالیسم و ارباب و رعیتی در
ایران، هریک از اربابان مالکیت مناطق وسیعی را به خود اختصاص داده بودند و در مزارع از روستاییان و رعایای مظلوم بهره کشی میکردند. آخوند که برخاسته از این قشر زحمت کش بود و طعم ستمگری و اجحاف آنان را چشیده بود و نیز به عنوان فقیهی بزرگ، در محافل مذهبی و با خطابهها با شهامت اعلام میداشت نظام ارباب و رعیتی با قوانین شرعی تضاد دارد. از این روی همیشه از آنان گریزان بود و میکوشید با چنین افرادی مراوده نداشته باشد. آنها نیز اگر میخواستند با وی مخالفت کنند، با احتیاط اشخاصی را که نفوذ اجتماعی داشتند تحریک میکردند و
آتش نفاق و خصومت را برمی افروختند، زیرا جرئت نداشتند به طور علنی با وی رو به رو شوند.
از نمونههای
تواضع این دانشمند برخورد احترام آمیز با شاگردان است. وقتی تشخیص میداد طلاب نظر درستی دارند، از اعلام رای اجتناب میکرد یا آن را تغییر میداد. یکی از شاگردان برجسته اش در حوالی تیمچه چهاردری با بزازی آشنا شد و ساعاتی از روز را در دکان وی میگذراند. دوستی بزاز یک پارچه ده را از نیاکانش به
ارث برده بود، ولی بعدها شخصی مدعی مالکیت روستا شد و نزد آخوند ملاعلی اقامه دعوا کرد. آخوند مالک اصلی را محکوم کرده، اما حکمی صادر نکرده بود.
روزی مالک دلتنگ نزد بزاز آمد و ناله و افغان سر داد که ملکم از دستم رفت. بزاز پرسید: چگونه؟ او در جواب گفت: فاضل قزوینی طبق آیهای که خواندهاند، مرا محکوم ساخته است. بزاز گفت: من دوستی ملا دارم که به مغازهام میآید و از شاگردان اوست. صبر کن مسئله را با او در میان مینهم. او گفت: در این شهر کسی نیست که بتواند در برابر آخوند عرض اندام کند. چندی بعد بزاز آن روحانی را از این ماجرا باخبر کرد. او هم پرسید: آیا در این باره حکمی صادر شده است؟ بزاز گفت: خیر. شاگرد گفت: صبح زود نزد آقا بروید و عرض کنید شما به موجب فلان دلیل، حکم به محکومیت دادهاید، لطفا چند سطر از فلان کتاب را مرور و سپس حکم نهایی را صادر کنید.
فردای آن روز مالک ده به حضور فاضل قزوینی رفت و سخن آن روحانی فاضل را بازگو کرد. ایشان پس از ملاحظه مدرک پرسید: چه کسی این سخن را به شما یادآور شده است؟ گفت: یک ملا که با دوستم آشناست. آخوند گفت: او مجتهد جامع الشرایط است! سپس از مسکن او پرسید. مالک گفت: در
مسجد سکونت دارد.
بالاخره مرحوم قزوینی حکم را به نفع وی تغییر داد و گفت: زیارت ایشان بر ما
واجب است. وقتی با آن روحانی دیدار کرد، فهمید شاگرد خودش است! وی از اینکه شاگردش همتای استادش شده است استقبال کرد و به حمایت و ترویج از وی پرداخت.
۱ ـ شرح قواعد الاحکام: مؤلف
قواعد الاحکام علامه حلی است. ملا علی شرح بسیار مبسوطی در ۲۴ جلد بر آن نگاشت و نظام الفرائد نامید، تنها مجلد طهارت و صلات آن به طبع رسیده است.
۲ ـ جوامع الاصول: ۳ مجلد در
علم اصول.
۳ ـ نوامیس الاصول: ۲ جلد. نسخهای از آن در کتابخانه چهل ستون زنجان هست.
۴ ـ تفسیر
قرآن مجید: به
زبان عربی، در دو مجلد جداگانه و به خط مولف به صورت مسوده موجود است. برخی معاصران آن را اثر مفیدی دانستهاند. جلد اولش از آغاز
سوره یس تا
شوری و جلد دوم از اول سوره تبارک (اعلی) تا آخر قرآن میباشد.
۵ ـ معدن الاسرار: در اخلاق و مواعظ است. جلد دومش در
زمان حیات مؤلف مفقود شد، جلد اول و سوم در
تبریز و جلد چهارم و پنجم در
تهران به طبع رسید.
آغاز تالیف آن سال ۱۲۴۹هـ ق در قزوین و انجام جلد چهارم در ۱۲ صفر سال ۱۲۶۵هـ ق در زنجان میباشد.
۶ ـ رسالهای در اصول و
فروع دین : به صورت سوال و جواب است.
۷ ـ رسالهای در احکام
صید و ذباحه : به زبان فارسی است.
۸ ـ رساله عملیه از اصول و فروع تا مبحث صوم: چاپ شده است.
۹ ـ رسالهای در متاجر.
۱۰ ـ شرح تصریف زنجانی: به نام یکی از فرزندانش نگاشته است.
۱۱ ـ شرح عوامل ملامحسن در
علم نحو: به نام فرزند خود ملاحسن نوشته است.
۱۲ ـ شرح قصیده
دعبل خزاعی.
۱۳ ـ صیغ العقود: در صیغ عقود و ایقاعات که در نهایت دقت و تفصیل و شامل مطالب ارزنده و تحقیقات ژرف است و آن را در شب یکشنبه ۱۹
جمادی الثانی سال ۱۲۸۱هـ ق به انجام رسانیده است. وی این کتاب را به خواهش حاج سید تقی برغانی تالیف کرد و مرحوم حاج میرزا محمدعلی قراچه داغی حاشیهای بر آن نوشت و میرزا محسن اردبیلی شرحی بر باب
نکاح آن دارد.
۱۴ ـ رساله پرسش و پاسخ: از طهارت تا دیات.
۱۵ ـ حواشی و تعلیقات متفرقه در اصول فقه، فقه و کلام.
۱۶ ـ کتابی در مناسک حج.
۱۷ ـ رسالهای در عقاید اسلامی.
۱۸ ـ وسیلة النجاة: در عقاید و فروع دین و در یک مجلد.
۱۹ ـ کتابی که دربردارنده مجموعهای از مسایل فقهی است و به سبک کتاب جامع الشتات میرزای قمی تدوین کرده است.
۲۰ ـ شرح قصیده فرزدق.
۱و۲ ـ شیخ محمد و شیخ حسین: این دو نفر در قزوین ساکن بودند و در همان شهر رحلت کردند.
۳ ـ شیخ محمد صادق: مردی فاضل و مدرس بود و در مسجدی که پدرش در زنجان احداث کرده بود، بعد از ارتحال پدر اقامه جماعت میکرد.
۴ ـ شیخ حسن یا ملامحسن: پدرش برخی آثار خویش را به نام وی نوشته است. او نیز روحانی فاضل و اهل فضیلت بود. فرزندش شیخ موسی نیز به علوم و معارف اسلامی روی آورد و نزد برخی مشاهیر زنجان شاگردی کرد و به کمالات علمی و معنوی رسید. این پدر و پسر در میان مردم به انسانهایی صالح و پرهیزگار معروف بودند.
۵ ـ شیخ ابراهیم: بعد از رحلت پدر و برادر در مسجد چهل ستون زنجان امامت
نماز جماعت را عهده دار بود و به امور شرعی، تبلیغی و اجتماعی مردم رسیدگی میکرد و در سال ۱۳۴۲هـ ق فوت کرد.
۶ ـ شیخ اسحاق: از ائمه جماعت زنجان، فرزند اوست که در سال ۱۳۶۶هـ ق دار فانی را وداع گفت.
از میان این فرزندان، شیخ محمد صادق بیشتر به تدوین و جمع آوری آثار پدر اهتمام ورزید و برخی از آنها را پس از سامان دهی به چاپ سپرد و نیز در دیباچه پارهای از تالیفات فاضل قزوین ازجمله معدن الاسرار شرح حال پدر خود را به نگارش درآورد.
آن عالم وارسته در هشتم
محرم الحرام سال ۱۲۹۰هـ ق (
اسفند ۱۱۷۴) به سرای باقی شتافت و پیکر پاکش پس از تشییعی باشکوه در مقبرهای که خود تهیه کرده بود، در جوار بارگاه مقدس امامزاده سید ابراهیم که نسب شریفش به
حضرت ابوالفضل عباس علیهالسّلام میرسد، به
خاک سپرده شد. چند روز قبل از آن نیز
حاج ملاهادی سبزواری در شهر سبزوار به ملکوت اعلی پرکشیده بود و از این جهت در
تهران یک روز برای هر دو دانشور مراسم بسیار مفصل ماتم برپا کردند. مرحوم حاج میرزا ابوالمکارم زنجانی (متوفای: ۱۳۳۰هـ ق) که از علمای برجسته زنجان بود، نقل کرده است:
«در سال ۱۲۸۹هـ ق به سفر
حج خانه
خدا مشرف گردیدم، به هنگام مراجعت، روز هشتم محرم الحرام سال ۱۲۹۰هـ ق در وسط دریا و داخل کشتی ناگهان انتشار یافت که حاج میرزا علی قزوینی درگذشته است و چون به زنجان آمدم معلوم گردید ایشان در همان روز که شنبه هم بوده، رحلت نموده است.»
قبر آخوند ملاعلی قزوینی نخست در قبرستان پایین (دروازه تبریز) قرار داشت و نسبت به سایر قبور در مکان مرتفعی بود و به روی آن مقبرهای چهار طاقی با آجرکاری جالب و معماری زیبا بنا شده بود. شبهای جمعه برخی علاقه مندان و افرادی از نوادگان بر سر مزارش میرفتند و فاتحه میخواندند و یا به اشخاصی مبلغی میدادند تا برایش قرآن و روضه بخوانند.
از سال ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰هـ ش موقعی که نصرت الملک تبریزی فرماندار زنجان و سالار فاطمی (از سادات اراک) شهردار زنجان بود، تصمیم گرفته شد خیابانی احداث گردد. بر اثر اجرای این طرح بخشی از قبرستان مجاور مرقد امامزاده ابراهیم و در نتیجه قبر ملاعلی قزوینی تخریب شد و در خیابان اصلی قرار گرفت و چون محل دفن در نقطهای مرتفع بود، مزارش شکافته و پیکر پاک آن مرحوم کاملا آشکار شد. اهالی و شاهدان عینی با نهایت شگفتی و تحیر زایدالوصف مشاهده کردند بدنی که مدتها از زمان دفن آن گذشته بود، چنان تازه است که گویی روز قبل آن را به خاک سپردهاند، حتی اثرات
غسل در
کفن وی کاملا هویدا و مشخص بود، گویا از غسل او مدتی کوتاه میگذرد، صرفا در پایین کفن به اندازه یک ناخن انگشت تمایل به زردی دیده میشد!
اگرچه در دوران اختناق رضاخانی این نکته سر و صدای زیادی به وجود نیاورد، مردم زنجان به رغم فشارهای سیاسی حکومت وقت تمامی مغازهها و بازار را تعطیل کردند و جنازه را با تشریفات خاص و احترام تمام در حالی که پیشاپیش آن مرثیه خوانده میشد، به سمت مشرق زنجان حرکت دادند و در بالای یک بلندی که مشرف به باغات بود، دفن کردند و بر رویش بارگاهی ساختند.
آقای محمدعلی میرزای باقری از نوادگان آیتالله قزوینی به نقل از مادر خویش و نیز حجة الاسلام حاج شیخ ابراهیم وحیدی برای آقای علی ابوالحسنی (منذر) نقل کرده است:
«در زمان دیکتاتوری رضاخان برای احداث دبیرستان شیر و خورشید، اطراف امامزاده سید ابراهیم را خراب کردند مرحوم آخوند ملاعلی قزوینی در آنجا دارای مقبره مفصل و باشکوهی بود، شبانه میآیند تا مرقد ایشان را نیز ویران نمایند، صبح که مردم متوجه این نقشه میشوند، محل کسب و کار خود را تعطیل کرده و به
مسجد ایشان (معروف به مسجد آخوند) میآیند و به نشانه ی اعتراض در آن جا اجتماع میکنند، فرزند آن مرجع نامدار که امامت مسجد را عهده دار بود ولی بدلیل مخالفتهای رضاخان با روحانیت و ضدیت دستگاه با لباس علما و شعائر دینی، به مسجد نمیآمد در جلو جمع مذکور قرار میگیرد. سپس حاضران معترض به امامزاده مزبور میروند و خاکهای قبرهای تخریب شده را کنار میزنند. در دو سوی مرقد مرحوم آخوند قزوینی، دو تن از فرزندانش که در جوانی از دنیا رفته بودند، در آن جا مدفون بودند، در این حال مشاهده میکنند از پیکر فرزندان ایشان چیزی باقی نمانده است اما بدن خود آخوند سالم و مثل روز اول بوده است و صرفا موی سمت راست چهره که روی خاک بوده به صورتش چسبیده و صاف شده ولی موی طرف دیگر به همان صورت آدم زنده، باقی مانده است. انگشتر منقوش به نقش خمسه طیبه (
پنج تن آل عبا) که دهان آن مرحوم گذاشته بودند، همچنان در دهانشان باقی بود. در این حال جنازه آخوند را در جاجیمی (فرشی مثل پتو) میگذارند و بقایای پیکر آن دو تن را نیز در کیسهای میریزند و به منزل حاج شیخ اسحاق حقی فرزند آخوند انتقال دادند و بعدا با تشریفات خاصی به محل فعلی
قبر ایشان واقع در بالای شهر که به مقبره آخوند موسوم است منتقل کرده و دفن نمودند. متذکر میگردد ماجرای تازه بودن پیکر آن عالم وارسته را
آیتالله حاج آقا موسی شبیری زنجانی از قول آقا شیخ باقر هیدجی نقل کرده و مورد تایید قرار داده است.»
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«علی فاضل قزوینی».