• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عمرو بن‌ عاص

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عمرو بن عاص (عاصی) سهمی یکی از معاصران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از تبار قریش بود که در سال ۸ هجری/۳۰-۶۲۹ میلادی در سنین میان سالی اسلام آورد و در سال ۴۲ هجری/۶۶۳ میلادی در سن ۹۰ سالگی درگذشت و یکی از زیرک‌ترین سیاست‌مداران و مخالفین سرسخت امام علی (علیه‌السلام) زمان خود بود.



عمرو پسر عاص بن وائل قرشی سهمی و کنیه او ابو عبدالله یا ابو محمد می‌باشد. مادرش نابغه دختر رمله بود که در یکی از جنگ‌های قبیله‌ای اسیر شد و او را در بازار عکاظ فروختند. فاکهة بن مغیره او را خریداری کرد و سپس عبدالله بن جدعان او را خریداری کرد و سرانجام به دست عاص بن وائل افتاد و عمرو از وی متولد گردید. او در مکه متولد شد و در همانجا بزرگ شد. مردی باهوش و مکار بود و یکی از نوابغ چهارگانه قریش بود که به زودی در میان قریشیان جای خود را باز کرد و به مجالس اشراف و بزرگان قبایل راه پیدا کرد و مصدر کارهای مهمی گردید و ماموریت‌هایی از طرف رجال قریش به او واگذار شد.
[۳] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۸۶، بیروت، دار صادر.
[۴] بیهقی، احمد، دلائل النبوة، ج۲، ص۵۰، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق، چاپ اول.



وی در توطئه‌ای که قریش علیه مسلمانان در سال پنجم هجری ترتیب دادند و قصد برگرداندن مسلمانان از حبشه را داشتند، بسیار برای بازگرداندن مهاجران تلاش کرد و نزد نجاشی بیان کرد که جمعی از جوانان ابله و بی‌خرد ما به تازگی دست از دین خود کشیده و دینی آورده‌اند که نه دین ماست و نه دین شما. اینان به کشور شما گریخته و به این سرزمین آمده‌اند. هم اکنون بزرگان آنها، یعنی پدران و عموها و رؤسای قبایل آنها ما را به نزد شما فرستاده تا آنها را به نزد قریش که داناتر به وضع و حال آنها هستند بازگردانید. عمرو بن عاص سکوت کرد و نگران بود که مبادا شاه دستور به احضار مهاجرین دهد، زیرا چیزی برای به هم زدن نقشه آنها بدتر از این نبود که شاه، آنها را ببیند و سخنانشان را بشنود، ولی نجاشی به حرف آنها اعتنا نکرد و عمرو بن عاص و همراهش عبدالله بن ابی ربیعه «این شخص در منابع به اختلاف عبدالله بن ابی ربیعه یا عبدالله بن ابی امیه نقل شده است.» از نزد نجاشی بیرون رفتند. عمرو بن عاص به عبدالله بن ابی امیه گفت: به خدا فردا مجدداً به نزد نجاشی می‌روم و ریشه آنها را می‌خشکانم. عبدالله که رئوف بود گفت: گرچه اینها از نظر دین با ما اختلاف دارند، ولی آنها با ما خویشاوند هستند، ولی عمرو بن عاص اصرار در این کار داشت و نزد نجاشی بیان کرد که اینها معتقدند که عیسی بنده خداست و چیزهای عجیبی درباره عیسی می‌گویند. اگر در صدق و کذب سخنان من شک دارید فرستاده خود را به نزد آنها بفرستید. نجاشی آنها را احضار کرد و آنها در جواب شاه پاسخ قرآن را یادآورد شدند. جعفر بن ابیطالب در این باره گفت: ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر و روح خدا و کلمه الهی است که به مریم بتول فرستاده است. نجاشی از این سخن بسیار خشنود شد و هدایا را به عمرو بن عاص برگرداند و مهاجرین را در کشورش به خوبی پناه داد.


به هنگام آوازه اسلام، در سال هشتم هجری، وی به همراه چند تن از مردان قریش به نزد نجاشی رفت تا در پناه او در حبشه زندگی کند و ولایت اسلام را نپذیرد، ولی نجاشی درباره پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت او بر حق است و به زودی بر مخالفینش پیروز می‌شود. سخن او را بپذیر. عمرو عاص سپس راهی مدینه نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شد. در راه خالد بن ولید را که او هم برای اسلام آوردن نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌رفت دید و با هم نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفتند و اسلام آوردند. عمرو به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: ‌ای پیامبر! من با شما بیعت می‌کنم مشروط بر آمرزیده شدن گناهان گذشته. حضرت فرمود: ‌ای عمرو! بدان که اسلام کارهای گذشته را از بین می‌برد و گناهان را می‌ریزد.
[۹] ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۲۷۸، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة.



وی در جنگ بدر در کاروان قریش حضور داشت
[۱۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۲۷، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.
و همچنین در جنگ احد
[۱۳] ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
[۱۴] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۶۸، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.
و خندق در صف مشرکین بود.
[۱۶] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۳۴۹، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به هنگام فتح مکه عمرو بن عاص را به جانب منطقه سواع فرستاد تا بت هذیل را نابود کند، هنگامی که به سواع «نام یکی از بت‌های بزرگ قبیله همدان بوده که در قرآن از آن یاد شده است»
[۱۷] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۴۶، تهران، نشر ناصرخسرو، ۱۳۷۲، چاپ سوم.
رسید و تصمیم به شکستن بت را داشت پرده‌دار آنجا مانع از انجام این کار شد، ولی عمرو با اصرار این کار را انجام داد و خزانه آن را ویران کرد، زمانی که بت و خزانه ویران شد برده‌دار آنجا اسلام آورد.
[۲۰] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۷۰، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم.



پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سال هشتم هجری قمری عمرو بن عاص را به سوی اراضی بنی عذره فرستاد تا مردم آن سامان را برای جنگ با شامیان آماده کند و سبب انتخاب عمرو بن عاص به این دلیل بود که مادر بزرگ وی که زنی از قبیله بلی بود نسبشان با بنی عذره هر دو به قضاعه می‌رسید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به این وسیله خواست توجه مردم آن اراضی را که با عمرو خویشاوند بودند، جلب کرده باشد. عمرو بن عاص به دنبال ماموریت خود به راه افتاد. به آبی موسوم به سلسل که در آن منطقه بود رسید و چون جنگ در آن منطقه صورت گرفت، به همین مناسبت آن جنگ را ذات السلاسل نامیدند. چون عمرو انبوهی جمعیت را مشاهده کرد از انجام ماموریت و رفتن به سوی قبایل مزبور ترسید در همانجا توقف کرد و از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) استمداد کرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابوعبیده جراح را به سرکردگی گروهی از مهاجرین از جمله ابوبکر و عمر برای او فرستاد.
[۲۲] ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۶۲۳، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة.
عمرو عاص سرزمین‌های بلی را پیمود و به آخرین نقاط سرزمین‌های عذره و بلقین رسید و در آنجا با جمعی از دشمن روبرو شد مسلمانان به آنها حمله کردند و آنها در سرزمین‌ها پراکنده شدند. عمرو بن عاص به مدینه رفت و عوف بن مالک اشجعی را پیشاپیش به دادن خبر سلامت و گزارش جنگ به حضور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه گسیل داشت.
[۲۶] ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۶۲۶، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة.
[۲۷] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۷۷۱، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم.



پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ذی القعده سال هشتم هجری، عمرو بن عاص را همراه نامه‌ای سر به مهر پیش جیفر و عبد پسران جلندی فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد و در سال نهم هجری، وی را عامل زکات بر بنی فزاره قرار داد.
[۳۲] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۷۳، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم.



ابوبکر در مورد کسانی که ادعای پیامبر دروغین داشتند، چون طلیحه از عمرو بن عاص مشورت طلبید که چه کاری انجام دهد.
[۳۴] ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۱، ص۹۹، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.
ابوبکر عمرو بن عاص را به محل حکومت خود که در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، معین شده بود و آن استیفاء مالیات سعد هذیم و عذره و قبایل دیگر بود برگردانید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به او وعده داده بود که پس از انجام کار استیفاء، او را به حکومت عمان منصوب کند و قبل از انجام آن، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وفات یافت که ابوبکر آن وعده را انجام داد. چون عمرو بن عاص راه شام را گرفت ابوبکر به او نوشت من می‌خواهم وعده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که امارت عمان است را انجام دهم. این امارت را به تو واگذار می‌کنم و این کار برای دنیا و آخرت تو بهتر خواهد بود، مگر اینکه خود این کار را که جنگ شام باشد بهتر و سودمندتر بدانی. عمرو بن عاص پاسخ داد که من تیری در ترکش اسلام هستم و تو بعد از خداوند تیرانداز هستی. ترکش را پیش بکش و تیرها را امتحان کن. هر کدام سخت‌تر و تیزتر و کارگرتر باشد آن را به زه بکش و دشمن را هدف کن. ابوبکر از فرستادن او به حکومت عمان منصرف شده، او و ولید بن عقبه را در سپاه شام امیر کرد.
[۳۶] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۵۲، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.


۷.۱ - عمرو در بالین برادر

در جمادی الاولی سال سیزدهم هجری در روزگار خلافت ابوبکر، عمرو بن عاص فرمانده جنگ اجنادین، که میان مسلمانان و رومیان بود، شد. در این جنگ برادر عمرو بن عاص، هشام کشته شد و کنار تنگه‌ای بر زمین افتاد و راه عبور را برای مسلمانان بست. مسلمانان بیم داشتند که اسبان بدن هشام را زیر دست و پا پاره پاره کنند و بکوبند. عمرو بن عاص گفت: این پیکر اوست خداوند روحش را بالا برد. سپس اسب بر بدنش تاخت و مسلمانان چنین کردند و بدنش پاره پاره شد. پس از اتمام جنگ عمرو بن عاص خود را به پیکر او رسانید و‌ اندام‌ها و پاره‌های گوشت و استخوان‌هایش را جمع کرد و در سفره‌ای چرمی نهاد و به خاک سپرد.

۷.۲ - فتح مصر

ابوبکر هر یک از اسیران را مامور یکی از ولایت‌های شام کرده بود. عمرو بن عاص و علقمة بن محرز را مامور فلسطین کرد. عمر به پیشنهاد عمرو بن عاص او را برای فتح مصر فرستاد و زبیر بن عوام را همراه او فرستاد. هنگامی که عمرو به دیار مصر رسید مقوقس عده‌ای را برای مقابله با آنها فرستاد. درگیری کوچکی رخ داد. عمرو برای آنها پیام فرستاد که اجازه دهید ما سخنی گوییم و حجت را بر شما تمام کنیم. سپس هر کاری خواستید انجام دهید. ابتدا آنها را به دین اسلام فراخواند، اما آنها قبول نکردند و جنگ را آغاز نمودند و چون نتوانستند در برابر مسلمانان مقاومت کنند راضی به صلح شدند و عمرو پیمان‌نامه صلحی بین خود و آنها منعقد کرد بر این مضمون که جان‌ها و دین و اموال و کلیساها و صلیب‌ها و دشت و دریای آنها در امان است که آنها دخالت در هیچ یک از این امور نکنند. جزیه بر آنها مقرر شد و سایر شروط دیگری که مردم مصر قبول کردند و در آخر عمرو گفت: پیمان و ذمه خدا و ذمه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ذمه خلیفه و مؤمنان ضامن این مکتوب است. شاهد این مکتوب هم زبیر، عبدالله و محمد بودند. پس از قبول صلح از ناحیه هر دو طرف، عمرو فسطاط «زمانی که مسلمانان بر مصر غلبه یافتند عمرو بن عاص بر ساحل شهر نیل شهر معروف به فسطاط را بنا کرد و عرب و عجم برای سکونت به آن جا روی می‌آوردند و فسطاط مرکز شهر مصر گردید.» را بنا کرد و مسلمان‌ها در آنجا مستقر شدند. این فتح در سال ۲۰ هجری واقع شد.

۷.۳ - فتح اسکندریه

سپس در سال ۲۵ اسکندریه و دیگر بلاد مصر توسط عمرو عاص گشوده شد و چهارده هزار هزار دینار از خراج سرانه آنها از قرار هر نفری یک دینار و خراج غلات ایشان از صد اردبی دو اردب فراهم آورد و کارمندان هرقل را بیرون کرد و هرقل پادشاه روم درگذشت و آن بر سستی آنها افزود و اسکندریه به وسیله عمرو عاص گشوده شد.

۷.۴ - فتح زویله

در سال ۲۰ هجری عمرو بن عاص، عقبة بن نافع فهری را سوی زویله فرستاد که آن را با صلح گرفت و همچنین برقه و اطراف را با صلح گرفت و به شرط پرداخت جزیه با آنها صلح کرد.

۷.۵ - لشکرکشی دوباره بر اسکندریه

در سال ۲۵ مردم اسکندریه پیمان صلح را شکستند، زیرا فتح به دست مسلمین برای آنها بسیار ناگوار بود. آنها از خانه‌های خود دور شده بودند به همین جهت رومیان این منطقه، مردم را تحریک به جنگ علیه مسلمانان کردند، ولی مقوقس به هیچ وجه راضی به جنگ نبود و پیمان صلح را محترم می‌شمرد. عمرو بن عاص با شنیدن مخالفت مردم لشکر کشید و با آنها جنگ کرد و مسلمانان پیروز شدند. مردم روستانشین که دچار غارت شده بودند نزد عمرو بن عاص رفته و گفتند ما در حال صلح بودیم که رومیان بر ما هجوم آورده غارت کردند. ما ترک اطاعت نکرده بودیم. عمرو بن عاص دستور داد هر که مال خود را بشناسد و ثابت کند متعلق به او بوده، مال خود را بردارد. پس از آن دستور به ویرانی دیوار و حصار شهر اسکندریه داد.
پس از فتح مصر و اسکندریه توسط عمرو بن عاص، دو شخص به نام ابو مریم و ابو مریام نزد عمرو بن عاص آمده و آزادی اسراء را خواستار شدند. عمرو هر دو را طرد کرد و اسراء را میان مجاهدین و فاتحین تقسیم و دسته‌های لشکر را در شهرها پراکنده کرد و خمس غنائم را توسط هیات نمایندگی نزد عمر فرستاد.

۷.۶ - رفتار قبطیان با اعراب

قبطیان که در سرای عمرو بن عاص جمع شده بودند با خود گفتگو می‌کردند که عرب ژنده‌پوش که نزد خودشان پست و زبون هستند چگونه بر ما مردمی توانا و گرامی مسلط شده و ما به فرمان آنها گردن نهاده‌ایم. عمرو که از صحبت آنها مطلع شد و از اینکه قبطیان، اعراب را خوار و ناتوان بدانند و طمع غلبه بر آنها کنند، چاره‌ای ‌اندیشید و دو نوبت لشکریان عرب را برای خوردن غذای پخته ولی هر روز به رسم خاص دعوت کرد. بار اول ده شتر نر و ماده سر برید و با آب و نمک پخت، اعراب هم بدون سلاح با نهایت حرص و ولع خوردند. با مشاهده این وضع قبطیان را تحریک به غلبه بر اعراب کرد. روز بعد مسلمین بدون لباس با رخت و کفش و رسم مصریان حاضر شدند و به سپاهیان دستور داد مانند مصریان تناول کنند و روز سوم فرمان داد سپاهیان، مسلح و آماده شوند. وی قبطیان را هم برای دیدن سلحشوری اعراب دعوت کرد و به قبطیان گفت من گفتگوی شما را که طمع تسلط بر اعراب را در سر می‌پروراندید، شنیدم و این کار را کردم تا بدانید که عرب طعم زندگانی خویش را چشیده‌اند و هیچ‌گاه در به دست آوردن آن کوتاهی نمی‌کنند. آنها برای ربودن نعمت‌ها سگ‌هار شده‌اند و هرگز نعمتی را که به دست آورده‌اند با زندگانی قبلی خود عوض نمی‌کنند. قبطیان با شنیدن این سخنان گفتند: اعراب با فرستادن یگانه مرد لایق خود، شما را هدف نموده، بر شما مسلط شده‌اند. عمر بر تدبیر و رفتار و سیاست و کار عمرو آگاه شد و گفت: به خدا سوگند تدبیر او برای پیروزی بهتر از جنگ‌های گوناگون است و سیاست او از فتح و غلبه دیگران سودمندتر است.

۷.۷ - قضاوت عمرو

هنگامی که عمر به شام آمد، مردی پیش عمر آمد و شکایت کرد که یکی از فرماندهان، او را زده است و تقاضای قصاص کرد. عمرو بن عاص به عمر گفت: آیا می‌خواهی او را قصاص کنی و هنگامی که جواب مثبت شنید به عمر گفت در این صورت دیگر برای تو کاری انجام نمی‌دهیم و شغلی را قبول نمی‌کنیم. عمر گفت: برای من مهم نیست و حتماً او را قصاص می‌کنم. چون رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حتی از خود دادخواهی می‌کرد. عمرو عاص گفت: آیا می‌توانم رضایت این مرد را جلب کنم؟ عمر گفت: اگر می‌خواهی این کار را انجام بده.


عمرو عاص و مغیره در شورایی که عمر برای تعیین خلیفه ترتیب داد به عنوان ناظر حضور داشتند. همچنین در هنگام دفن عمر هم حضور داشتند.
[۵۷] موالی، محمد، تاریخ سیستان، ص۷۷، تحقیق ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶ش، چاپ دوم.

پس از اینکه عثمان به حکومت رسید عمرو بن عاص را سالار جنگ مصر قرار داد و عبدالله بن ابی سرح را بر خراج مصر گماشت. سپس عمرو بن عاص را از سالاری جنگ عزل کرد و هر دو شغل را به عبدالله بن ابی سرح سپرد.
[۵۹] موالی، محمد، تاریخ سیستان، ص۷۷، تحقیق ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶، چاپ دوم.


۸.۱ - تحریک مردم بر علیه عثمان

در روزگار عثمان، اسکندریه، با وجود صلحی که با مسلمانان برقرار کرده بود، از اطاعت سر باز زد و صلح را شکست. عمرو بن عاص، در پی این نافرمانی، به آنجا لشکرکشی و آنجا را فتح کرد و اسیران آنجا را به مدینه فرستاد و عثمان، آنها را به ذمه خودشان بازگردانید، چرا که صلح کرده بودند، عمرو از این کار خلیفه ناراضی شد و از اینجا بدی میان عمرو و عثمان آشکار شد و عثمان او را از مصر برداشت و به عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر مادریش بود، امارت آنجا را داد.
[۶۰] مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۸۰، دارالصاوی.
وی پس از عزل از حکومت مصر به فلسطین رفت و در آنجا مقیم شد. در حوادث زمان عثمان که منجر به کشته شدن او شد دخالتی نکرد، ولی مردم را علیه عثمان در نهان تحریک می‌کرد و خود می‌گفت: به خدا چوپانی را می‌دیدم و او را بر ضد عثمان تحریک می‌کردم. وی در محافل و مجالس از عثمان بدگویی می‌کرد و معایب او را اظهار می‌داشت. هنگامی که گروهی از مسلمانان برای اعلام اعتراض به نزد عثمان آمدند تا او را از اعمال بد باز دارند، عثمان مشاوران خود را که از جمله عمرو بن عاص بود، فراخواند تا با آنها مشورت کند. زمانی که عثمان نظر او را راجع به این موضوع پرسید، عمرو بن عاص گفت: رای من این است که مردم را به کارهایی کشانیده‌ای که دوست نداشته‌اند، تصمیم بگیر معتدل رفتار کنی و اگر نمی‌خواهی معتدل شوی از خلافت کناره‌گیری کن و اگر نمی‌خواهی تصمیم دیگر بگیر و کاری کن. تو خطاهای بزرگ کردی و ما نیز با تو خطا کردیم. توبه کن تا ما هم توبه کنیم تا مردم دست از تو بردارند.


۱. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۳، ص۱۱۸۴، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.    
۲. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج۳، ص۷۴۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.    
۳. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۸۶، بیروت، دار صادر.
۴. بیهقی، احمد، دلائل النبوة، ج۲، ص۵۰، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق، چاپ اول.
۵. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج۳، ص۷۴۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.    
۶. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰، بیروت، دار صادر.    
۷. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج۳، ص۷۴۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.    
۸. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۳، ص۱۱۸۴، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.    
۹. ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۲۷۸، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة.
۱۰. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۳، ص۱۱۸۵، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۲۷، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.
۱۲. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۱۶، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.    
۱۳. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
۱۴. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۶۸، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.
۱۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۲.    
۱۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۳۴۹، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم.
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۴۶، تهران، نشر ناصرخسرو، ۱۳۷۲، چاپ سوم.
۱۸. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۱۵۹، تهران، نشر مرتضوی، ۱۳۷۵ش، چاپ دوم.    
۱۹. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۶.    
۲۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۸۷۰، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم.
۲۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳۱.    
۲۲. ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۶۲۳، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة.
۲۳. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۳، ص۴۷۷، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق، چاپ اول.    
۲۴. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۳، ص۱۱۸۶، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.    
۲۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۰.    
۲۶. ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویة، ج۲، ص۶۲۶، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة.
۲۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۷۷۱، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم.
۲۸. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۸، بیروت، دار صادر.    
۲۹. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۲.    
۳۰. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج۱، ص۶۴۰، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق، چاپ اول.    
۳۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ص۱۶۰.    
۳۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۷۳، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم.
۳۳. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۹، بیروت، دار صادر.    
۳۴. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۱، ص۹۹، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.
۳۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۹، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.    
۳۶. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۵۲، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.
۳۷. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۱۷۰، تحقیق ثروت عکاشه، القاهره، هیئة المصریه العاملة الکتاب، ۱۹۹۲م، چاپ دوم.    
۳۸. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۴، ص۱۵۳۹، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.    
۳۹. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج۴، ص۶۲۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.    
۴۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸۷، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.    
۴۱. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۴، ص۱۱۵، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.    
۴۲. ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص۲۰، بیروت، دارالشرق، چاپ دوم، ۱۹۹۲م.    
۴۳. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۳۱۰، دارالصاوی.    
۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.    
۴۵. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۳۱۱، دارالصاوی.    
۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۱۳، بیروت، دار و مکتبه الهلال، ۱۹۸۸م.    
۴۷. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۲، ص۲۷۰، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق.    
۴۸. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج۳، ص۴۱۹، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.    
۴۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۰، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.    
۵۰. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۴، ص۳۴۳، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.    
۵۱. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۸۱، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.    
۵۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۹، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.    
۵۳. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۵-۵۶۷، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.    
۵۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۴.    
۵۵. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۶، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.    
۵۶. دینوری، احمد بن داود، الاخبارالطوال، ص۱۳۹، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.    
۵۷. موالی، محمد، تاریخ سیستان، ص۷۷، تحقیق ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶ش، چاپ دوم.
۵۸. دینوری، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۱۳۹، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.    
۵۹. موالی، محمد، تاریخ سیستان، ص۷۷، تحقیق ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶، چاپ دوم.
۶۰. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۸۰، دارالصاوی.
۶۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۵۰، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.    
۶۲. ابن عبدالبر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب ج۳، ص۹۱۹، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.    
۶۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۶، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.    
۶۴. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۴، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.    
۶۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۶۰، دارالتراث، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.    
۶۶. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۳، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عمرو بن عاص» ۹۵/۰۵/۱۱.    



جعبه ابزار