فرستادن اسرای کربلا و سرها به شام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فرستادن اسرای کربلا و سرهای شهدا به شام یکی از مصائب اهل بیت امام حسین (علیهالسلام) بعد از
واقعه عاشورا بود. بنا بر گزارش تاریخنگاران و مقاتل،
عبیدالله بن زیاد سرهای شهدای کربلا با سر مطهر امام حسین (علیهالسلام) را به
شام فرستاد. برخی از گزارشگران فرستادن سرهای شهدا را به همراه فرستادن
اسرای کربلا گزارش کردهاند، اما بنا بر رای مشهور، ابتدا سرها، و سپس اسرا به شام فرستاده شدند. همچنین مقاتل از نحوی رفتار و برخورد با اسرا سخن گفتهاند.
منابع کهن درباره مدت اقامت اسیران اهل بیت در کوفه، گزارش شفافی ارائه نکردهاند. در این میان از مجموع گزارش
شیخ مفید چنین برداشت میشود که
عمر سعد روز دوازدهم همراه با اسرا وارد
کوفه شد و همان روز مجلس ابن زیاد تشکیل شد و
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و
امام سجاد (علیهالسّلام) در آن مجلس سخنرانی کردند. فردای آن روز، یعنی صبح روز سیزدهم، ابن زیاد دستور داد
سر امام حسین (علیهالسّلام) را در تمام کوچهها و در میان همه قبایل کوفه بگردانند و سپس به قصر بیاورند. ابن زیاد سر مبارک امام را به همراه سرهای دیگر شهدای کربلا به
زَحرِ بن قَیس سپرد تا به
شام ببرد و
ابوبُردَة بن عَوف اَزدی و
طارِقَ بنَ ابی ظَبیان و گروهی از اهل کوفه را با او همراه کرد؛ سپس دستور داد زنها و بچهها را آماده کنند و بر گردن امام سجاد (علیهالسّلام) غل بیندازند؛ آنگاه آنها را به همراه
مُحَفِّزِ بنِ ثَعلَبَةَ العائِذِی و
شمر بن ذی الجوشن به سوی شام فرستاد و آنها حرکت کردند تا به سرها ملحق شدند.
(در
ارشاد نام وی «مُجفِر» ثبت شده است؛ اما با توجه به آنکه نام وی در دیگر منابع «مُحَفِّزِ» آمده است، ما نیز نام وی را اینگونه آوردیم.) همچنین
سبط ابن جوزی گزارش کرده است که ابن زیاد، روز دوم [
ورود اسرا به کوفه
]، آنها را همراه سرها به شام فرستاد.
گزارشها حاکی از آن است که در این رابطه نامهای بین ابن زیاد و
یزید رد و بدل شده است؛ چنانکه
ابن سعد و
طبری نوشتهاند: چون حسین بن علی کشته شد، ابن زیاد، زَحر بن قَیس را نزد یزید فرستاد و او را از کشتن حضرت و اسیری خاندانش، آگاه کرد
و درباره آنان از وی کسب تکلیف کرد. یزید در پاسخ، دستور داد تا ابن زیاد، اسرا را به شام بفرستد.
این نامهنگاری به طور طبیعی مستلزم توقف بیشتر اسرا در کوفه بوده است. از اینرو به نظر میرسد مدت اقامت اسرا در کوفه، چند روزی بیشتر بوده است.
بسیاری از مورخان و مقتلنویسان گزارش کردهاند که سرهای شهدا با سر امام حسین به شام برده شد؛
اما درباره اینکه آیا اسرا همراه با سرهای شهدا به شام برده شدند یا جداگانه، و نیز اینکه چه کسانی مسئول بردن اسرا و سرها به شام بودهاند، میان مورخان و مقتلنویسان اتفاقنظر نیست.
رای مشهور در میان مورخان این است که ابتدا سرها، و سپس اسرا به شام فرستاده شدند. چنانکه گذشت، بعضی گزارش کردهاند که ابن زیاد، زَحرِ بن قَیس (زحر بن قیس، از یاران
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بود که در
جنگ جمل و
صفین، حضور داشت و در رجزهای خود، از مقام امام علی (علیهالسّلام) پس از
پیامبر یاد کرده و ایشان را وصی خوانده است.
هنگامی که امیرالمؤمنین او را برای بیعت ستاندن از
جریر بن عبدالله بجلی به
ری فرستاد، زحر بن قیس در شعری، علی را بهترین شخص پس از پیامبر معرفی کرد و جریر را به بیعت با آن حضرت فراخواند
حضرت وی را با چهارصد نفر به عنوان رابط بر
مدائن گماشت. پس از شهادت امیرالمؤمنین،
امام حسن (علیهالسّلام) در نامهای، از زحر خواست تا از کسانی که در مدائن هستند، بیعت بگیرد
اما گذشت روزگار و دنیاگرایی و تسلیمپذیری در برابر تمایلات نفسانی، از او شخصیتی معارض و معاند با
اهل بیت ساخت؛ تا آنجا که او در عصر
معاویه، بر ضد
حُجر بن عَدِی شهادت داد
و در عصر یزید، فرمانده نگهبانان کوفه بود تا مانع پیوستن کوفیان به
امام حسین (علیهالسّلام) شود
در
کربلا نیز وی در سپاه عمر سعد حضور یافت و
ابوبکر بن علی را به
شهادت رساند
) را خواست و سر حسین و سرهای یارانش را به او داد تا نزد یزید ببرد. ابوبُردَةِ بن عَوف اَزدی (ابوبُردةِ بن عَوف اَزدی، به گفته پیران
قبیلة اَزد، عثمانی مذهب و از متخلفان جنگ جمل و معترضان به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بود، اما چون امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به اعتراض او پاسخ قانع کننده داد، او قانع شد و حق را به حضرت داد. وی با آنکه در نبرد صفین در صف یاران
امام علی (علیهالسّلام) بود، چون بصیرت و اعتقاد راسخی نداشت، پس از بازگشت از صفین، پنهانی با معاویه مکاتبه، و از او حمایت کرد. به همین دلیل معاویه ملکی را در فلوجه
عراق به او بخشید و همواره بذل و بخشش به او را ادامه داد.
) و طارِق بن ابی ظَبیان اَزدی (مورخان و رجالشناسان درباره او سخن چندانی ننوشتهاند. تنها
ابن عساکر او را از
تابعان ساکن در عراق دانسته است
اما پدر وی یعنی
ابوظبیان حُصَین بن جُندَب، بر اساس برخی گزارشها، از بزرگان قبیله اَزد بوده است. چنانکه نقل کردهاند، پیامبر به وی نامه نوشت و او و قومش را به
اسلام دعوت کرد و او به همراه چند نفر در
مکه به پیامبر پیوست.
) با گروهی از کوفیان، زَحر را همراهی میکردند.
(البته طبرسی نامی از ابوبرده و طارق نیاورده است.
)
برخی از گزارشگران گفتهاند: ابن زیاد، اسرا را به همراه مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَةَ و شمر بن ذی الجوشن به شام فرستاد
و آنان در راه به گروهی که سرها را به شام میبردند، ملحق شدند.
در مقابل، گزارشهای مجملی نیز در دست است که زَحرِ بن قَیس را پیک ابن زیاد به دربار یزید،
(اما
سید ابن طاووس نگاشته است: «ابن زیاد با نامهای، یزید را از شهادت امام آگاه کرد» اما نامی از حامل نامه نبرده است.
) و مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَةَ را حامل سر امام معرفی میکنند.
دِینَوَری نوشته است اسرای اهل بیت را زَحرِ بن قَیس، مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَة عائذی و شمر بن ذی الجوشن به شام نزد یزید بردند و همگی به همراه سر امام حسین بر یزید داخل شدند و سر امام جلوی او نهاده شد. دینوری از سرهای دیگر شهیدان کربلا سخنی به میان نیاورده است.
(البته در این گزارش نام «مُحَفِّز بن ثَعلَبَة» به صورت «مِحقَن» ثبت شده است. مشابه گزارش یادشده، گزارش
ابن اعثم و به پیروی از او،
خوارزمی است که نگاشتهاند ابن زیاد، هم سرها و هم اسرا را با زَحر بن قَیس نزد یزید فرستاد.
)
سید ابن طاووس نگاشته است: یزید در پاسخ نامه ابن زیاد که او را از کشتن امام حسین (علیهالسّلام) و اسارت خاندانش آگاه کرده بود، به وی فرمان داد که سر حسین (علیهالسّلام) و یارانش را همراه با خاندانش به شام بفرستد. ابن زیاد، مُحَفِّز بن ثَعلَبَة را خواست و سرها و اسیران را به او تحویل داد و او آنها را به شام برد.
در ارزیابی گزارشهای یاد شده میتوان گفت دیدگاه مشهور، یعنی فرستادن سریع سرهای شهدا به شام، و سپس فرستادن اسرا به دنبال آنها، منطقیتر و معقولتر به نظر میرسد؛ زیرا آنها مشتاق بودند که به نشانه پیروزی، هرچه زودتر سر بریده امام را نزد یزید بفرستند. گزارشهای دیگر، حاکی از بیدقتی مورخان در فرق نهادن میان حاملان سر و حاملان اسرا به شام است که در نتیجه سبب خلط یک گروه با گروه دیگر شده است.
سپاه یزید در رفتار خود با اسرای اهل بیت از هیچ آزاری به آنها خودداری نکرد. یکی از ستمهای آنان در حق این خاندان، برخورد خشونتآمیز و دور از انسانیت آنان، در بردن اسرا به کوفه و شام بود. شاید علت آن رفتارشان این بود که میخواستند از این ماجرا در راستای هدف خود کمال بهره را ببرند و به مخالفان حکومت بفهمانند که اگر آنها هم فکر قیام بر ضد حکومت را در سر بپرورانند، به همین سرنوشت دچار میشوند؛ از اینرو در برخورد با اسرا، به هر رفتار خشنی دست زدند.
ابن زیاد نیز که در کوفه با خطبههای آتشین و دلیرانه اهل بیت امام نزد دیگران رسوا شده و از برخورد شجاعانه آنها در خشم بود، تصمیم گرفت آنها را هرچه سریعتر با وضعی اسفبار روانه شام کند. از اینرو امام سجاد (علیهالسّلام) و اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) را تحت نظر شمر بن ذی الجوشن و مُحَفِّز بن ثَعلَبَة به شام فرستاد، در حالیکه بر گردن امام زینالعابدین (علیهالسّلام) غل گران و زنجیر نهاده،
و دستهای مبارکش را به گردن بسته بودند.
امام در راه، به
حمد و ثنای
خدا و
تلاوت قرآن و
استغفار مشغول بود و با هیچ کس سخنی نگفت،
مگر با اهل و عیال امام حسین (علیهالسّلام).
امام سجاد (علیهالسّلام) درباره رفتار دشمنان با ایشان فرموده است:
مرا بر شتری لاغر که جهاز آن چوبین و بدون زیرانداز و لنگ بود سوار کردند که ناهموار راه میرفت، در حالیکه سر حسین بر نیزه، (گفتیم که بنا بر گزارش بسیاری از مورخان و مقتلنویسان، سرهای شهدا پیش از اسرا، با سر امام حسین (علیهالسّلام) به شام برده شد. اما این نکته را نیز یادآوری میکنیم که ابن زیاد، اسرا را به همراه مُحَفِّز بن ثَعلَبَة و شمر بن ذی الجوشن به شام فرستاد و آنان در راه به گروهی که سرها را به شام میبردند، رسیدند.) و زنان خاندانمان پشت سر من، سوار بر شترانی لاغر و استخوانی میآمدند و بچههای کوچک و بزرگ پشت سرمان، و نیزهها گرداگردمان بودند. اگر اشکی از چشم یکی از ما جاری میشد، با نیزه به سرش میزدند، تا آنکه وارد شام شدیم.
آنگاه امام سجاد افزود:
«حتی اذا دخلنا الدمشق صاح صائح: یا اهل الشام، هولاء سبایا اهل البیت الملعون».
بنا بر نقل ابن اعثم و خوارزمی، ماموران عُبَیدَالله بن زیاد، حرم رسول خدا را از کوفه تا شام، بر محملهای بیپرده و پوشش، شهر به شهر و منزل به منزل بردند؛ آنگونه که اسیران [
کافر
] ترک و دیلم را میبردند.
سید ابن طاووس نیز به گشوده بودن صورت اهل بیت در مسیر کوفه تا شام اشاره کرده است.
از شواهد دال بر این وضع، این اعتراض حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به یزید است:
«امِنَ العَدلِ یَابنَ الطُّلَقاءِ! تَخدیرُکَ حَرائِرَکَ واماءَکَ، وسَوقُکَ بَناتِ رَسولِ اللّه ِ سَبایا؟ قَد هَتَکتَ سُتورَهُنَّ، وابدَیتَ وُجوهَهُنَّ، یَحدو بِهِنَّ الاَعداءُ مِن بَلَدٍ الی بَلَدٍ، ویَستَشرِفُهُنَّ اهلُ المَناقِلِ»....،
ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزانت را در سرایت در پشت پرده جای دهی؛ اما دختران رسول خدا را به اسیری از شهری به شهر دیگر بکشانی، در حالیکه پوششهایشان دریده و رخسارههاشان نموده باشد، و دشمنان، بر سر آنان برخیزند و مردمان به تماشایشان بنشینند....
گزارشهای فوق، بازتابهایی از رفتار غیر انسانی ماموران یزید با اسرای اهل بیت است که منابع کهن آن را به اختصار و اجمال گزارش کردهاند. به یقین اگر سلطه حکومت
بنی امیه در اواخر
قرن نخست و اوایل قرن دوم هجری اجازه میداد که مورخان و مقتلنویسان، جنایات بنی امیه را به طور کامل گزارش دهند، ابعاد بسیاری از ستمگریهای آنان در اینباره، همانند عرصههای دیگر، نمایان میشد. به هر روی تامل در همین تعابیر به کار رفته در گزارشها، عمق فاجعه و ستمگری ماموران یزید در حق اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) را تا حدودی روشن میکند.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۷۵-۸۱.