کرامیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بسیاری از
فرق با انگیزه های ناشایست موجودیت یافتند و با همان اغراض فاسده به موجودیت خود استمرار بخشیدند. حب مقام و ریاست، طمع و ثروت اندوزی، زورگوئی و ستم و حتی اظهار
زهد و
تقوی میتواند از عوامل و انگیزه های موثر برای تشکیل فرقه باشد. فرقه کرامیه از جمله فرقی است که در آن
ریاء و
نفاق و تظاهر به زهد و
عبادت باعث تشکیل و اوجگیری آن شد. در این نوشتار به معرفی این فرقه می پردازیم.
ابوعبدالله محمد بن كرام سردمدار انديشه كراميه است.
او سجستاني بوده و از آنجا به گرجستان تبعيد و مطرود شد. وی با تملق و نفاق توانست همپيماناني بدست آورد. چنانكه گفتهاند با تظاهر به زهد و تعبد، خودش را در نظر اهالي گرجستان و اطراف آن جلوه اي ديني داد و سپس ايشان را به
بدعت خويش كشاند تا اينكه با او
بيعت كردند.
او با عده اي از همپيمانانش در ايام ولايت محمد بن طاهر بن عبدالله حاکم مستعین در خراسان
به نيشابور رفته و با تظاهر، به فريب اهل آن ديار پرداخت و در آنجا دعوت خود را علني نمود.
ثمره تبليغات او در نيشابور به وجود آمدن سه فرقه كراميه به نام
حقاقيه،
طرائقيه و
اسحاقيه در خراسان شد. این سه فرقه از کرامیه به
مجسمه خراسان معروف هستند.
او نويسنده كتابي به نام «عذاب قبر» است. وی در آن به تبيين انديشه ها و افكار خود پرداخته ولی چون در آن مطالب غير معقول بوده بعدا عده اي از همفكران او اصل كتاب را با حذف مطالب سخيف تغير دادند تا بر اعتبار آن بيفزايند و ديگر اصل آن را افشاء ننمودند. به عنوان نمونه يكي از عقائد باطل او در اين كتاب اين است كه به چگونگی و
کیفیت خدا و همچنين
مكان الله پرداخته است.
معمولا نويسندگان فرق و
مذاهب كه خود از
اهل سنت ميباشند وقتي به شرح حال كراميه مي پردازند به طعن و ذم این گروه ميپردازند.
به چند نمونه از اين اظهارات اشاره ميكنيم:
۱.محمد بن كرام فردي منافق و متظاهر به عبادت و زهد براي فريب مردم بود.
۲.بدعتهاي او در اسلام بيشتر از آن است كه در اين مختصر مقالات بگنجد.
۳.او داراي كتب و تصانيف بسياري است اما كلامش در نهايت زشتي و بطلان است.
۴.در
فروع دين اقوال عجيبي دارند و مدار كار اين گروه
خرقه پوشي و فريب دادن و تظاهر به زهد است.
۵.سران فرق كراميه از علماء معتبر نيستند بلكه از سفهاء جاهل هستند.
۶.اعتقاد كراميه (به اينكه خدا محل حوادث است) در هيچ امتي مشابه ندارد مگر
مجوس.
۷.عقائد او شبيه به عقائد
ثنويه و
نصاري است در اينكه خدا از جهت تحتاني محدود است و اینکه خدا
جوهر است.
۸.بعيد است كه محمد بن كرام از ديانت برخوردار باشد. چون به
علم شريعت (
فقه) و
ابوحنيفه و
شافعي جسارتهائي دارد و گفته :
ان علم الشافعي و ابي حنيفه جملته لا تخرج من سراويل امراة
(تمام علم شافعی و ابوحنیفه از جامه زنی خارج نمیشود كنايه از اينكه دانش آندو در فقه فاقد ارزش علمي است)
او علاوه بر اثبات صفات و حالات براي خداوند به نحو
تشبيه و
تجسيم به تبيين مسائل
خداشناسي از ديدگاه خود پرداخته و در مقالاتش به تعيين جايگاه و مكان خداوند پرداخته و سوالي را كه فرق
مشبهه به سادگي جواب مي دهند با عباراتی منحرف کننده تنقيح نموده است.
با دقت در عقايد او ميتوان التقاط
مكاتب باطل ديگر را در آن مشاهده نمود. به برخي ازاين موارد اشاره مي كنيم :
۱.معبود وی بر روي
عرش قرار دارد.
۲.ذاتا خدا را درجهت فوق می داند.
برخي از كراميه معتقدند كه خدا در جهت بالا و در
محاذي عرش است.
۳.براي معبودش انتقال و دگرگوني و فرود آمدن را ممكن ميشمرد.
۴.هر موجودي كه
عرض نباشد (
جسم باشد) بايد در يكي از جهات باشد و معين نموده اند که خدا در برترين و شريفترين جهات يعني جهت فوق است.
۵.محمد بن كرام معتقد است كه خدا جسم است و از جهت تحتاني نهايت دارد. او
در اين اعتقاد شباهت به قول ثنويه پیدا کرده است كه معتقدند نور از جهت تحتاني محدود به تاريكي ها است.
۶.عرش مكان خداست و خدا مماس با عرش است.
۷.او و پيروانش خداوند را محل و جايگاه تمام حوادث ميدانند.
۸.
كلام خدا را
قديم ولي قول خدا را
حادث مي پندارند.
۹.
علم و
قدرت و
حيات را حالاتي براي خدا مي دانند. مي گويند خداوند به علم عالم است و به قدرت قادر است و به حيات حي است.
از بدعت هاي اين فرقه تحليل نادرست ايشان از
نبوت و
رسالت است كه بدون شك با چنین تحلیلات نادرست ازمنكرين نبوت ورسالت خواهند شد.
رسالت و نبوت دو حالت عرضي در وجود
رسول و
نبي است و
معجزه و
وحي و
عصمت، ملاك نبوت و رسالت نيست بلکه هر كس که در او چنين حالت عرضي (نبوت و رسالت) حاصل شود بر خدا
واجب است كه او را به سوي خلق مبعوث نمايد. اگر او را ارسال كند آن شخص مرسل (فرستاده شده) ميشود وإلا مرسل نيست.
با اين ملاكي كه در باب نبوت و رسالت ارائه ميدهند به فرعي از مسائل نبوت نيز پرداخته و اظهار ميكنند که نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در قبر رسول است ولي مرسل نيست.
اين گروه در واقع منكر نبوت و رسالت نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم هستند و خواسته اند با تحليلي كه تماما
مغالطه و بدون
برهان است به اين انكار رنگي علمي دهند.
در مساله
امامت به چيزي جز توجيه عملكرد ظالمان و اتهام به
امير مؤمنان علي عليه السلام توجهي ندارند. موضعگيري ايشان دقيقا با
سلفیان از اهل سنت تطابق كامل دارد. همچنانکه با
شيعه تضاد شدید دارند.
تعيين
امام به
اجماع امت است نه به
نص و
نصب از طرف خدا و رسول . با اين ملاك به عملكرد
سقيفه و زير پا گذاشتن دستور خداوند و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مهر صحت زدند و علت اينكه پيامبر را بعد از وفات مرسل نميدانند به خاطر اين است كه بتوانند به راحتی بعد از رحلت پیامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم امر
خلافت را زير پا بگذارند.
شهرستاني از علماء اهل سنت و نويسنده
ملل و نحل تصريح ميكند كه ايشان در مورد مساله امامت
عقيده اهل سنت را دارند.
ایشان بيعت با دو امام در دو منطقه را جایز میدانند. با اين ملاك، خلافت ظالمانه پيشواي حيله گران يعني
معاويه را در
شام مشروعيت ميبخشند و بر اتباعش اطاعت از او را واجب شمرده اند. با وجود اینکه در
عراق و
حجاز اميرالمومنين علي عليه السلام
خليفه رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم بود.
به عقیده آنها معاويه در تمام استبدادها وظلمها و غارتها و خونريزيها و قتل مؤمنين و مؤمنات و جنگ با اميرالمومنين علي عليه السلام براي طلب خون
عثمان عملكردي صحيح داشته است.
اميرالمومنين علي عليه السلام را متهم در قتل عثمان معرفی میکنند و گفته اند
صبر و سكوت او و مقابله نكردن با شورشيان موجب قتل عثمان شد.
اين فرقه با
تعريف ايمان با
تفكر مرجئي فروع كثيري از بدعتها و ابتذال در عقيده و عمل را به ارمغان آورده است.
در تعريف ايمان گفته اند: ايمان فقط
اقرار و
تصديق (به
شهادتين) زباني است و غير از اين ايمان نيست.
البته در تفسير اينكه ايمان قول است گفته اند مراد اقرار زباني اكنون به شهادتين نيست بلكه مراد اقرار زباني به شهادتين در
عالم ذر هست، آنگاه كه خدا پرسيد آيا من پروردگار شما نيستم و همه گفتند بله. ايشان معتقدند اين قول (بلي) تا
ابد باقي است و حكمش زائل نميشود. يعني همه (که چنین جوابی به خدا دادند)
مومن هستند.
۱.
منافقين عهد
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ايمان حقيقي داشتند.
۲.
كفر حقيقي به خدا انكار نمودن زباني اوست.
۳.منافقين ايمانشان به اندازه ايمان
انبياء و
ملائكه و
جبرئيل و
ميكائيل است. زيرا همگي اقرار زباني داشتند.
از مهمترين مسائل متمايز كننده يك فرقه، ديدگاههاي فقهي آنهاست. به نمونه هائي از فتاواي كراميه توجه كنيم:
۱.
نماز در زمين و مكان
نجس جايز است. چنانكه در لباس و بدن نجس نيز جايز است.
۲.
طهارت از
نجاست واجب نيست. ولي طهارت از
حدث واجب است.
۳.
غسل و
نماز ميت واجب نيست.
۴.
واجبات مانند نماز واجب و
حج واجب نياز به
نيت ندارد چون نيتي كه قبلا در عالم ذر شده كفايت ميكند.
۵.نيت در
نمازهاي مستحبي واجب است زيرا در عالم ذر نيت آن قبول نشد.
علاوه بر محمد بن كرام و ذكر عقائد خاص او در فرقه كراميه سرانی هستند که به عقائد خاص آنها پرداخته شده است؛ مانند
محمد بن هيصم و
ابراهيم بن مهاجر. در اين قسمت به برخي از عقايد ايشان اشاره ميكنيم:
او گفته است بين خدا و عرش
بينهايت فاصله وجود دارد. جدا بودن و بالا بودن براي خدا صحیح است. او با عالم جدائي ازلي دارد (بينهايت فاصله دارد) ولي محاذات (مقابل بودن) و تحيز (اشغال نمودن) در مورد خدا معني ندارد.
۱.
اسم،
عرض و حالتي براي
مسمي و قائم به اوست.
۲.خداوند جسم است.
۳.
زاني جسم نيست بلكه عرض و
حالت در جسم است. سپس با
حد واجب شرعي بر زاني مخالفت نموده و گفته حد بر جسم وارد ميشود نه بر زاني.
۴.عرض خدا به اندازه عرض عرش است.
سایت پژوهه نویسنده سید حسین میر نورالهی