• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قوم تالش

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قوم تالش درجنوب‌ غربی دریای خزر، منطقه‌ای میان شهرستان رودبار گیلان و شهرستان سالیان در جمهوری آذربایجان ساکن‌اند.



در اسناد و منابع پیش از اسلام کلمۀ تالش دیده نشده است. برخی از پژوهشگران، تالش را با قوم «کادوس» که از آن بارها در منابع یونان و روم باستان یاد شده است، یکی می‌دانند.
[۱] پیرنیا، حسن، ایران باستان، ج۱، ص۱۱۲۹، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۲] رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران، ج۱، ص۱۶، تهران، ۱۳۶۰ش.
[۳] رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران، ج۱، ص۱۷، تهران، ۱۳۶۰ش.
[۴] کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۲۸۳، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۵] کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۴۲۴-۴۲۵، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
در منابع سده‌های نخست هجری از این قوم با نام «طیلسان» یاد کرده‌اند. یاقوت ذیل مادۀ طیلسان، به نقل از اصمعی می‌گوید که طیلسان با تالشان یکی است.
[۶] حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادبا، ج۳، ص۵۷۱.
واژۀ طیلسان ظاهراً از اواسط سدۀ ۷ق متروک، و به جای آن کلمۀ «تالش» تدریجاً وارد منابع تاریخی و جغرافیایی ایران شد.
[۷] حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ذیل، ص۷۳، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۱۷ش.
[۸] دانشنامه جهان اسلام، تهران، ج۶، ص۲۹۵، ۱۳۸۰ش.



از کادوسان در زمرۀ اقوام ساکن در نجد ایران، پیش از ورود آریایی‌ها به این سرزمین یاد کرده‌اند.
[۹] پیرنیا، حسن، ایران باستان، ج۱، ص۱۵۷، تهران، ۱۳۶۶ش.
به گفتۀ دیاکونف کادوسیان قبیله‌ای مهم و مستقل بودند که در کوه‌های جنوبی رود ارس زندگی می‌کردند.
[۱۰] دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ج۱، ص۶۰۷، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش.
با توجه به برخی روایات، ظاهراً این قبیله در اتحادیه‌ای که به تشکیل دولت ماد انجامید، عضویت داشته‌اند که در اواخر دورۀ مادی از مادها جدا شده‌اند.
[۱۱] پیرنیا، حسن، ایران باستان، ج۱، ص۲۰۰، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۲] پیرنیا، حسن، ایران باستان، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۲، تهران، ۱۳۶۶ش.
کادوسیان در سدۀ ۶ق‌م به اطاعت از کورش درآمدند.
[۱۳] دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ج۱، ص۶۰۸، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش.
به روایتی دیگر قوم سلحشور و کوه‌نشین کادوس نه تنها در زمان مادها در استقلال به سر می‌برد، بلکه تبعیت هخامنشیان را نیز نپذیرفت.
[۱۴] Aliev, I, Ocherk istorii atropateny, Baku, ۱۹۸۹، ج۱، ص۱۵.
کادوسیان تا زمان سلطنت شاپور اول (۲۴۰م) از استقلال کامل برخوردار بودند.
[۱۵] خودزکو، الکساندر، سرزمین گیلان، ج۱، ص۱۹، ترجمۀ سیروس سهامی، تهران، ۱۳۵۴ش.

در اوایل اسلام سرزمین تالشان (طیلسان) هم‌زمان با دیار دیلم و بَبَر، یک‌بار به وسیلۀ براء بن عازب و بار دیگر به‌وسیلۀ ولید بن عُقبة بن اَبی مُعَیط گشوده شد.
[۱۸] بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ج۱، ص۸۱، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۹] ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۴.

از سکوت منابع تاریخی دربارۀ قوم تالش تا دورۀ ایلخانان مغول می‌توان دریافت که این قوم در رویدادهای مهم آن دوران حضور چندانی نداشته است. در دورۀ مغول، تالشان به لحاظ حفظ اقتدار سنتی خود یاغی به‌شمار می‌آمدند و گویا به امر اولجایتو (۶۸۰ – ۷۱۶ق) سرکوب و تاراج شدند.
[۲۰] حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ذیل، ص۷۳، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۱۷ش.
[۲۱] رابینو، ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، ج۱، ص۴۶۱، ترجمۀ جعفر خمامی‌زاده، تهران، ۱۳۵۰ش.

پس از مرگ تیمور (۸۰۷ق/۱۴۰۴م) و بروز آثار ضعف در دولت گورکانی، تالشان بر جانشینان وی یاغی شده‌اند.
[۲۲] طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۴۹۳، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
با این‌همه، گویا تیموریان با قوم تالش رابطه‌ای همراه با مدارا داشته‌اند؛ چنان‌که به نوشتۀ حافظ ابرو
[۲۳] حافظ ابرو، عبدالله، زبدة التواریخ، ج۴، ص۷۵۰، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، ۱۳۸۰ش.
بزرگان تالش در ۸۲۴ق/۱۴۲۱م به ملاقات شاهرخ تیموری در قره‌باغ رفته‌اند. تالشان تا اواخر دورۀ تیموری نزدیک‌ترین روابط را با خانقاه شیخ صفی داشته‌اند. تاریخ عالم‌ آرای امینی گواهی می‌دهد که پشتیبانان اصلی شیخ صفی (د ۷۳۵ق/۱۳۳۵م) دو گروه بودند: یکی امرای ولایات تالش و دیگر اکابر آسیای صغیر. همین دو گروه بودند که از فرزند او، شیخ صدرالدین به‌ صورت‌ گسترده حمایت کردند.
[۲۴] مینورسکی، و.، سازمان اداری حکومت صفوی، ج۱، ص۲۴۱، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، ۱۳۳۴ش.
در لشکرکشی شیخ حیدر به داغستان، بخش مهمی از لشکریان وی را تالشان تشکیل می‌دادند.
[۲۵] فضل‌الله بن روزبهان، تاریخ عالم‌آرای امینی، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش محمداکبر عشیق، تهران، ۱۳۸۲ش.
پس از مرگ شیخ حیدر سرپرستی فرزند وی، اسماعیل، برعهدۀ تالشان بود و گروه اندکی از صوفیان از جمله دده بیگ و خادم بیگ تالش در آن امر نقش اصلی داشتند.
[۲۶] اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۲۲، تهران، ۱۳۵۰ش.

در زمان افشاریان، قوم تالش در آغاز از آن دولت تبعیت می‌کرد و ۵۰۰ تن از فرزندان اعیان تالش داوطلبانه مأمور خدمت در اردوی نادر بودند،
[۲۷] برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، جواهرنامۀ لنکران، ج۱، ص۵۷، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، ۱۳۷۸ش.
[۲۸] برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، جواهرنامۀ لنکران، ج۱، ص۵۸، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، ۱۳۷۸ش.
اما فشارهای مالیاتی و سیاسی بر تالشان در ۱۱۵۷ق/۱۷۴۴م آن‌ها را به قیام گسترده‌ای برای براندازی نادرشاه برمی‌انگیزاند.
[۲۹] آرونووا، م. ر. و ک ز، اشرفیان، دولت نادرشاه افشار، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، ترجمۀ حمید مؤمنی، تهران، ۱۳۵۲ش.

در دورۀ زندیان و اوایل قاجاریان، قوم تالش در ۳ حاکم‌نشین لنکران و گسکر و فومن تمرکز یافته بودند.
[۳۰] برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، جواهرنامۀ لنکران، ج۱، ص۳۱، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، ۱۳۷۸ش.
در جنگ‌های روسیه با ایران و پس از عقد قرارداد ترکمان‌چای (۲۱ فوریۀ ۱۸۲۸) نیمۀ شمالی سرزمین قومی تالش به مرکزیت لنکران تا رودخانۀ آستارا به تصرف روسیه درآمد و نیمۀ جنوبی آن به صورت دو حاکم‌نشین با نام‌های خمسۀ توالش و فومنات همچنان در قلمرو حکومت ایران باقی ماند. ولایت تالش‌نشین فومنات از آغاز سدۀ ۲۰م تالشستان نیز خوانده شده است.
[۳۱] اسداف، فریدون، نگاهی به گذشتۀ تالش، ج۱، ص۳۳، ترجمۀ علی عبدلی، تهران، ۱۳۸۴ش.
[۳۲] بازن، مارسل، طالش، ج۱، ص۱۷، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.



منطقۀ قومی تالش از حدود شهرستان رودبار گیلان آغاز می‌شود و سراسر آبریز شرقی البرز شمالی، جبال تالش و جلگه‌های ساحلی آن از کپورچال بندر انزلی تا مغان شرقی و شهرستان سالیان، در خاک جمهوری آذربایجان را دربر می‌گیرد.
[۳۳] عبدلی، علی، نگاهی فرهنگی، ج۱، ص۱۱۲، اجتماعی و سیاسی به قوم تالش، مطالعات ملی، تهران، ۱۳۸۰ش، س ۲، شم‌ ۸.
مارسل بازن با ترسیم نقشه‌هایی، حدود این منطقه را مشخص کرده است.
[۳۴] بازن، مارسل، طالش، ج۱، ص۲۰، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
[۳۵] بازن، مارسل، طالش، ج۱، ص۲۱، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
[۳۶] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۳۶، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
[۳۷] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۳۹، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
این‌ منطقه به ۳ حوزه تقسیم می‌شود:
۱. حوزۀ شمالی شهرستان‌های آستارا، لنکران، لریک، ماساللی، بیله‌سوار، یاردیملی و جلیل‌آباد،
[۳۸] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۳۹، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
منطبق است با دیاری که زمانی گشتاسفی خوانده‌ می‌شد
[۳۹] مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، ج۱، ص۹۲-۹۳، به کوشش گ لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
[۴۰] باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۸۶، به کوشش عبدالکریم علی‌زاده و دیگران، باکو، ۱۹۷۰م.

۲. حوزۀ میانی شامل شهرستان‌های آستارا، تالش، رضوان‌شهر و ماسال؛
۳. حوزۀ جنوبی شامل شهرستان‌های فومن و شفت است که حدود آن از شاندرمن تا چنار رودخان است.
[۴۱] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۳۴، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.

بخش‌هایی از منطقۀ قومی تالش نیز در محدودۀ شهرستان‌های نمین، رودبار، انزلی و صومعه‌سرا قرار گرفته است. در گذشته، نقاط مسکونی تالشان بیش از موقعیت کنونی آن به سوی شمال پیش رفته بود و با نقاط تات‌نشین جنوب قفقاز تماس می‌یافت.
[۴۲] ارانسکی، ی. م.، مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، ج۱، ص۳۱۷، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.



به سبب گسترش نفوذ زبان ترکی در منطقۀ قومی تالش، بسیاری از خانواده‌های تالش تغییر زبان داده، و برخی نیز دو زبانه‌ شده‌اند. امروزه‌ آماری رسمی از شمار تالشان وجود ندارد. باتوجه به آمارهای غیررسمی (تخمینی) می‌توان‌ گفت که در تالش جمهوری آذربایجان حدود ۷۰۰ هزار نفر و در تالش ایران بیش از ۴۰۰ هزار نفر تالشی‌زبان زندگی‌ می‌کنند.
[۴۳] عبدلی، علی، فرهنگ تطبیقی تالشی ـ تاتی ـ آذری، ج۱، ص۳۰-۳۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
[۴۴] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۱۰، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
[۴۵] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۱۳، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.



افزون بر افراد و خانواده‌های نسبتاً بسیاری که به علت‌های مختلف، تدریجاً زادبوم خود را ترک کرده، و در استان‌های دیگر، و حتی در خارج از کشور ایران مقیم شده‌اند، گروه‌ها و تیره‌های متعددی از آن‌ها در سده‌های گذشته به نقاط دیگر کوچانده شده‌اند.
[۴۶] عبدلی، علی، تالشی‌ها کیستند، ج۱، ص۱۷۳، تهران، ۱۳۶۹ش.
تالشان مهاجر در محل جدید غالباً از لحاظ زبان و فرهنگ تحلیل رفته‌اند، اما نامشان بر روی روستاها و محله‌هایی که در آن‌ها می‌زیسته‌اند، باقی مانده است. اکنون در بخش‌های مرکزی رشت، چهار اویماق مراغه، نشتارود تنکابن، مسیر جادۀ لاهیجان به لنگرود، رامسر، گیلخوران قائم‌شهر، بهشهر، محله‌هایی با نام «تالش محله» وجود دارد.
[۴۷] ذیل طالش، دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامۀ دهخدا.
در شهرستان‌های جواد، شماخی و جوانشیر جمهوری آذربایجان نیز ۹ روستای تالش‌نشین وجود دارد.
[۴۸] Valili, M H, Azarbayjan, Baku, ۱۹۹۳، ج۱، ص۵۴.

در میان برخی گروه‌ها در جامعۀ سنتی قوم تالش، به‌ خصوص در تالش‌ میانی (از اسالم تا شاندرمن) نوعی‌ ساختار ایلی مبتنی بر کوچ (خانواده)، دَدَزوا (دودمان)، طایفه، تیره و اِل (ایل) باقی مانده است. این ساختار در بخش‌هایی از جامعه، به‌ خصوص در نقاطی که فرهنگ و زبان ترکی بر فرهنگ و زبان تالشی تأثیر و نفوذ یافته، درهم ریخته و از میان رفته است.
[۴۹] عبدلی، علی، نظری به جامعۀ عشایری تالش، ج۱، ص۳۹-۴۴، تهران، ۱۳۷۱ش.



قوم تالش از دو بخش کلی کوه‌نشین = «کواَج» و جلگه‌نشین = «گی لونَج» تشکیل شده است. بخش کوه‌نشین دربر گیرندۀ دو گروه اصلی شغلی دامدار کوچنده و چند پیشۀ اسکان‌ یافته، و بخش جلگه‌نشین دو گروه اصلی شهرنشین و روستانشین است. شهرنشینان در صنعت، خدمات، تجارت و کار در ادارات و شرکت‌ها اشتغال دارند و بیش‌تر آن‌ها قطعه زمینی هم برای کشت برنج در روستاها و حاشیۀ شهرها دارند. گروه روستانشین عموماً در زمینۀ کشت برنج و اموری جنبی مانند باغداری، زنبورداری، پرورش ابریشم و طیور فعالیت می‌کنند.
[۵۰] عبدلی، علی، نظری به جامعۀ عشایری تالش، ج۱، ص۷۲، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۵۱] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۳۱۹، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
[۵۲] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۳۲۱، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.



زبانی که قوم تالش بدان سخن می‌گوید «تالشی» نامیده می‌شود. این زبان از گروه زبان‌های ایرانی به‌شمار می‌آید و به شاخۀ شمال غرب و به لهجه‌های ساحل دریای خزر تعلق دارد.
[۵۳] یارشاطر، احسان، زبانها و لهجه‌های ایران، ج۱، ص۱۷، مقدمۀ لغت‌نامۀ دهخدا.
[۵۴] یارشاطر، احسان، زبانها و لهجه‌های ایران، ج۱، ص۲۱، مقدمۀ لغت‌نامۀ دهخدا.
زبان تالشی فاقد سابقۀ خط و ادبیات مکتوب است،
[۵۵] Avaz Sadixzoda, Ԩ, Talıԫ dilinin qrammatikası, S Petersburg, ۲۰۰۲، ج۱، ص۱۱.
[۵۶] Avaz Sadixzoda, Ԩ, Talıԫ dilinin qrammatikası, S Petersburg, ۲۰۰۲، ج۱، ص۱۲.
از این‌رو، در سیر تحولات تاریخی به لهجه‌های متعددی تقسیم شده است که فاصلۀ میان این لهجه‌ها از شمال تا جنوب منطقه گاه به حدی می‌رسد که اهالی دو منطقۀ دور از هم، به دشواری سخن یکدیگر را در می‌یابند.


تالشان مسلمان (شیعه و سنی شافعی) اند. در سدۀ۴ق بیشترگیلانیان سنی‌ بودند.
[۵۸] مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، ج۱، ص۲۸۰-۲۸۲، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م.
به‌نوشتۀ ابن فضل‌الله عمری در مسالک الابصار، گیلان‌بیه‌پس شامل ۴ شهر بزرگ با نام‌های فومن، تولَم، گسکر و رشت بوده است و مردم آن بر مذهب حنبلی بودند.
[۵۹] ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، ج۱، ص۳، تهران، ۱۳۴۹ش.
به نوشتۀ حمدالله مستوفی مردم تالش بر مذهب شافعی بودند.
[۶۰] مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، ج۱، ص۹۳، به کوشش گ لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
آن بخش از جامعۀ قومی‌ تالش که حنبلی بودند، بعدها تغییر مذهب داده، و شیعه امامی شده‌اند. در حال حاضر رواج مذهب شافعی به‌ موازات‌ مذهب تشیع از مرز شاندرمن آغاز می‌شود و به سوی شمال تا حدود آستارا ادامه می‌یابد و پس از آن جای خود را به اکثریت شیعه می‌دهد.
[۶۱] بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۱۹، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
تنها طریقت صاحب نفوذ در میان تالشان سنی طریقت نقشبندیه به‌شمار می‌آید.


فرهنگ قومی تالش به موازات درآمیختگی با فرهنگ اسلامی، دربرگیرندۀ عناصر فراوانی از باورهای مربوط به مظاهر طبیعت و ادیان و آیین‌های ایران باستان به خصوص دین مزدیسنا ست. این آیین‌ها و باورها همراه اسطوره‌ها، ادبیات و موسیقی تالش اسناد زنده‌ای هستند که ویژگی، دیرینگی و غنای فرهنگ قوم تالش را بیان می‌کند.
در گسترۀ فرهنگ عامۀ تالش قداست شمشاد و دیگر درختان همیشه سبز، بستن دخیل به برخی از درختان، سوگند خوردن به آب و آتش و آفتاب و روشنی چراغ، سفید کردن درون و بیرون خانه با آهک، حرمت گذاشتن به خروس سفید و سگ گله، گرامی داشتن آداب و آیین‌های نوروزی و زنده نگه داشتن شخصیت‌های اسطوره‌ای مشترک با دیگر اقوام ایرانی، مانند شخصیت‌های شاهنامه، از نشانه‌های بارز هویت ایرانی و دیرینگی کیان فرهنگی تالش هر دو سوی رود آستارا ست.
[۶۲] عبدلی، علی، تاریخ کادوسها، ج۱، ص۲۴۴-۲۴۶، تهران، ۱۳۷۸ش.



(۱) آرونووا، م. ر. و ک ز، اشرفیان، دولت نادرشاه افشار، ترجمۀ حمید مؤمنی، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۲) ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ.
(۳) طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۴) ارانسکی، ی. م.، مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۵) اسداف، فریدون، نگاهی به گذشتۀ تالش، ترجمۀ علی عبدلی، تهران، ۱۳۸۴ش.
(۶) اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۷) بازن، مارسل، طالش، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
(۸) باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، به کوشش عبدالکریم علی‌زاده و دیگران، باکو، ۱۹۷۰م.
(۹) برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، جواهرنامۀ لنکران، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، ۱۳۷۸ش.
(۱۰) بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۱۱) پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۲) جهانگشای، خاقان، به کوشش الله دتا مضطر، اسلام‌آباد، ۱۳۶۴ش/۱۹۸۶م.
(۱۳) حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۱۷ش.
(۱۴) حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۱۵) مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به کوشش گ لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
(۱۶) خودزکو، الکساندر، سرزمین گیلان، ترجمۀ سیروس سهامی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۱۷) دانشنامه جهان اسلام، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۱۸) دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۱۹) رابینو، ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، ترجمۀ جعفر خمامی‌زاده، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۲۰) رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۲۱) ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۲۲) طبری، محمد بن جریر، تاریخ.
(۲۳) عبدلی، علی، تاریخ کادوسها، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۲۴) عبدلی، علی، تالشی‌ها کیستند، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۲۵) عبدلی، علی، فرهنگ تطبیقی تالشی ـ تاتی ـ آذری، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۲۶) عبدلی، علی، نظری به جامعۀ عشایری تالش، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۷) عبدلی، علی، نگاهی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به قوم تالش، مطالعات ملی، تهران، ۱۳۸۰ش، س ۲، شم‌ ۸.
(۲۸) فضل‌الله بن روزبهان، تاریخ عالم‌آرای امینی، به کوشش محمداکبر عشیق، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۲۹) کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۳۰) دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامۀ دهخدا.
(۳۱) لنکرانی، احمد، اخبارنامه، به کوشش علی عبدلی، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۳۲) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م.
(۳۳) مینورسکی، و.، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، ۱۳۳۴ش.
(۳۴) یارشاطر، احسان، زبانها و لهجه‌های ایران، مقدمۀ لغت‌نامۀ دهخدا.
(۳۵) حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادبا.
(۳۶) Aliev, I, Ocherk istorii atropateny, Baku, ۱۹۸۹.
(۳۷) Avaz Sadixzoda, Ԩ, Talıԫ dilinin qrammatikası, S Petersburg, ۲۰۰۲.
(۳۸) Valili, M H, Azarbayjan, Baku, ۱۹۹۳.


۱. پیرنیا، حسن، ایران باستان، ج۱، ص۱۱۲۹، تهران، ۱۳۶۶ش.
۲. رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران، ج۱، ص۱۶، تهران، ۱۳۶۰ش.
۳. رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران، ج۱، ص۱۷، تهران، ۱۳۶۰ش.
۴. کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۲۸۳، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
۵. کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۴۲۴-۴۲۵، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
۶. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادبا، ج۳، ص۵۷۱.
۷. حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ذیل، ص۷۳، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۱۷ش.
۸. دانشنامه جهان اسلام، تهران، ج۶، ص۲۹۵، ۱۳۸۰ش.
۹. پیرنیا، حسن، ایران باستان، ج۱، ص۱۵۷، تهران، ۱۳۶۶ش.
۱۰. دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ج۱، ص۶۰۷، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش.
۱۱. پیرنیا، حسن، ایران باستان، ج۱، ص۲۰۰، تهران، ۱۳۶۶ش.
۱۲. پیرنیا، حسن، ایران باستان، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۲، تهران، ۱۳۶۶ش.
۱۳. دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ج۱، ص۶۰۸، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش.
۱۴. Aliev, I, Ocherk istorii atropateny, Baku, ۱۹۸۹، ج۱، ص۱۵.
۱۵. خودزکو، الکساندر، سرزمین گیلان، ج۱، ص۱۹، ترجمۀ سیروس سهامی، تهران، ۱۳۵۴ش.
۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ج۴، ص۲۴۶.    
۱۷. بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۹۵، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۴ش.    
۱۸. بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ج۱، ص۸۱، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران، ۱۳۶۴ش.
۱۹. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۴.
۲۰. حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ذیل، ص۷۳، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۱۷ش.
۲۱. رابینو، ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، ج۱، ص۴۶۱، ترجمۀ جعفر خمامی‌زاده، تهران، ۱۳۵۰ش.
۲۲. طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۴۹۳، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
۲۳. حافظ ابرو، عبدالله، زبدة التواریخ، ج۴، ص۷۵۰، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، ۱۳۸۰ش.
۲۴. مینورسکی، و.، سازمان اداری حکومت صفوی، ج۱، ص۲۴۱، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، ۱۳۳۴ش.
۲۵. فضل‌الله بن روزبهان، تاریخ عالم‌آرای امینی، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش محمداکبر عشیق، تهران، ۱۳۸۲ش.
۲۶. اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۲۲، تهران، ۱۳۵۰ش.
۲۷. برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، جواهرنامۀ لنکران، ج۱، ص۵۷، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، ۱۳۷۸ش.
۲۸. برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، جواهرنامۀ لنکران، ج۱، ص۵۸، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، ۱۳۷۸ش.
۲۹. آرونووا، م. ر. و ک ز، اشرفیان، دولت نادرشاه افشار، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳، ترجمۀ حمید مؤمنی، تهران، ۱۳۵۲ش.
۳۰. برادگاهی لنکرانی، سعیدعلی، جواهرنامۀ لنکران، ج۱، ص۳۱، چهار رساله در زمینۀ تاریخ و جغرافیای تالش، به کوشش علی عبدلی، رشت، ۱۳۷۸ش.
۳۱. اسداف، فریدون، نگاهی به گذشتۀ تالش، ج۱، ص۳۳، ترجمۀ علی عبدلی، تهران، ۱۳۸۴ش.
۳۲. بازن، مارسل، طالش، ج۱، ص۱۷، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۳۳. عبدلی، علی، نگاهی فرهنگی، ج۱، ص۱۱۲، اجتماعی و سیاسی به قوم تالش، مطالعات ملی، تهران، ۱۳۸۰ش، س ۲، شم‌ ۸.
۳۴. بازن، مارسل، طالش، ج۱، ص۲۰، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۳۵. بازن، مارسل، طالش، ج۱، ص۲۱، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۳۶. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۳۶، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۳۷. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۳۹، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۳۸. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۳۹، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۳۹. مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، ج۱، ص۹۲-۹۳، به کوشش گ لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
۴۰. باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۸۶، به کوشش عبدالکریم علی‌زاده و دیگران، باکو، ۱۹۷۰م.
۴۱. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۳۴، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۴۲. ارانسکی، ی. م.، مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، ج۱، ص۳۱۷، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
۴۳. عبدلی، علی، فرهنگ تطبیقی تالشی ـ تاتی ـ آذری، ج۱، ص۳۰-۳۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
۴۴. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۱۰، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۴۵. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۱۳، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۴۶. عبدلی، علی، تالشی‌ها کیستند، ج۱، ص۱۷۳، تهران، ۱۳۶۹ش.
۴۷. ذیل طالش، دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامۀ دهخدا.
۴۸. Valili, M H, Azarbayjan, Baku, ۱۹۹۳، ج۱، ص۵۴.
۴۹. عبدلی، علی، نظری به جامعۀ عشایری تالش، ج۱، ص۳۹-۴۴، تهران، ۱۳۷۱ش.
۵۰. عبدلی، علی، نظری به جامعۀ عشایری تالش، ج۱، ص۷۲، تهران، ۱۳۷۱ش.
۵۱. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۳۱۹، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۵۲. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۳۲۱، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۵۳. یارشاطر، احسان، زبانها و لهجه‌های ایران، ج۱، ص۱۷، مقدمۀ لغت‌نامۀ دهخدا.
۵۴. یارشاطر، احسان، زبانها و لهجه‌های ایران، ج۱، ص۲۱، مقدمۀ لغت‌نامۀ دهخدا.
۵۵. Avaz Sadixzoda, Ԩ, Talıԫ dilinin qrammatikası, S Petersburg, ۲۰۰۲، ج۱، ص۱۱.
۵۶. Avaz Sadixzoda, Ԩ, Talıԫ dilinin qrammatikası, S Petersburg, ۲۰۰۲، ج۱، ص۱۲.
۵۷. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ذیل تالشی.    
۵۸. مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، ج۱، ص۲۸۰-۲۸۲، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م.
۵۹. ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، ج۱، ص۳، تهران، ۱۳۴۹ش.
۶۰. مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، ج۱، ص۹۳، به کوشش گ لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
۶۱. بازن، مارسل، طالش، ج۲، ص۶۱۹، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، مشهد، ۱۳۶۷ش.
۶۲. عبدلی، علی، تاریخ کادوسها، ج۱، ص۲۴۴-۲۴۶، تهران، ۱۳۷۸ش.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تالش»، شماره۵۷۲۵.    



جعبه ابزار