• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مباحث نظری تفسیر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تَفْسیر، اصطلاحی در علوم اسلامی‌ ناظر به توضیح معانی آیات قرآن کریم و استخراج معارف از آن می‌باشد. این واژه در ترکیب «علم تفسیر‌» به یکی از گسترده‌ترین زمینه‌های علوم اسلامی‌اشاره دارد که موضوع آن تفسیر قرآن کریم است.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
۲ - واژۀ تفسیر، به معنای بیان مفاهیم قرآنی
۳ - تفسیر در تعابیر تابعین
۴ - تفسیر برخی از آیات توسط برخی دیگر
۵ - رواج مجمل و مبین
۶ - اصطلاح تفسیر تعبیری معادل ترجمه
۷ - تفسیر و تأویل در عرض هم
۸ - مبانی نظریۀ تفسیری
       ۸.۱ - فرایند تفسیر
       ۸.۲ - ایجاد معنای تفسیری
              ۸.۲.۱ - ساخت معنا بر مبنای مشابهت
              ۸.۲.۲ - ساخت معنا بر مبنای مجاورت
              ۸.۲.۳ - ساخت معنای تفسیری بر اساس سبب و مسببی
              ۸.۲.۴ - ساخت معنا در چارچوب انتقال معنایی در اثر تماس
              ۸.۲.۵ - فرایند ایجاد معنا در مورد واحدهای بزرگ‌
       ۸.۳ - تعیین پیوستگی معنایی
              ۸.۳.۱ - اصل پیوستگی تفسیری و نوع پیوستگی تبادری
              ۸.۳.۲ - اصل پیوستگی تبادری، نوع پیوستگی تفسیری
              ۸.۳.۳ - اصل و نوع پیوستگی تفسیری
       ۸.۴ - بحث مباحث پیوستگی
       ۸.۵ - تعیین ظرفیت معنایی
              ۸.۵.۱ - پذیرش وجود آیات متشابه
              ۸.۵.۲ - ظرفیت معنایی در اصول فقه
              ۸.۵.۳ - ظرفیت معنایی از نظر فلاسفه
              ۸.۵.۴ - ارتباط میان تفسیر قرآن و ظرفیت معنایی
۹ - منابع تفسیر
       ۹.۱ - از عمل تا نظریه
       ۹.۲ - موضوعیت منبع برای تفسیر
              ۹.۲.۱ - صورت‌بندی انتقالی از نظریۀ خوشبینانۀ
              ۹.۲.۲ - اهمیت اقوال تفسیری تابعین
       ۹.۳ - خودبسندگی قرآن
              ۹.۳.۱ - استنادات خوارج به خودبسندگی قرآن
              ۹.۳.۲ - ضرب القرآن بعضه ببعض
۱۰ - استقلال علمی‌تفسیر
       ۱۰.۱ - تقسیم تفاسیر
       ۱۰.۲ - تحول معنایی اصطلاح مفسِّر
              ۱۰.۲.۱ - کاربرد تعبیر مفسر برای مؤلف تفسیر
       ۱۰.۳ - تفسیر به مثابۀ دانشی مستقل
              ۱۰.۳.۱ - رابطۀ تفسیر با گرایش‌های دانشی دیگر
              ۱۰.۳.۲ - جست‌ و جوی آثار مستقل در مقدمات تفسیر
       ۱۰.۴ - تألیف در قواعد تفسیر
              ۱۰.۴.۱ - تعبیرهای علم التفسیر
              ۱۰.۴.۲ - ادامۀ سنت قواعد تفسیر
۱۱ - طبقه‌بندی تفاسیر بر اساس روش
۱۲ - فهرست منابع
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبع


ریشۀ سامی‌پشر/ فسر در کهن‌ترین کاربردهای خود، به معنای گداختن، و در کاربرد پسین، به معنای گزاردن (خواب) و تعبیر کردن اطلاق شده است. این کاربردها را افزون بر عربی می‌توان در زبان‌های باستانی اکدی و آشوری، در عبری و در اشکال مختلف آرامی‌ از آرامی‌ کتاب مقدس، سریانی و مندایی بازیافت.
[۱] محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبان‌های سامی و ایرانی، ج۲، ص۶۴۵، تهران، ۱۳۵۷ش.
در فرایند انتقال از معنای گداختن به گزاردن (خواب) استعاره‌ ای رخ داده که مبنای آن همسان‌گیری گداختن سنگ معدن برای دستیابی به فلز‌ناب با گداختن سخن برای دستیابی به معنای نهفتۀ آن است. بازگرداندن تفسیر به معنای تسفیر و «روشن کردن‌» که در برخی منابع آمده است
[۲] عتیق سورآبادی، تفسیر، ج۱، ص۴، به کوشش علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۸۱ش.
مؤیدی ندارد. این واژه در آیه‌ای از قرآن کریم آمده که در آن گفته شده است: آنچه خداوند به پیامبر خود می‌دهد، «احسن تفسیرا‌» است. راغب اصفهانی که به معنای ریشه‌ای واژه توجه داشته، مادۀ «فسر‌» را به معنای «اظهار معنای معقول‌» گرفته است.
[۵] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۳۹۴، به کوشش ندیم مرعشلی، قاهره، ۱۳۹۲ق.
در قرآن کریم برای گزاردن خواب ، افعال «عَبْر‌» و «تأویل‌» به کار رفته است و کاربرد تفسیر در این معنا مربوط به عربی پس از قرآن است.
[۱۱] ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۵، ص۱۵۶، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، ۱۹۷۵م.
[۱۲] ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ج۱، ص۲۵، قاهره، ۱۳۵۳ق.
[۱۳] ابن‌ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۶۹.
[۱۴] احمد نجاشی، الرجال، ج۱، ص۳۷۵، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
دربارۀ آیات قرآنی و برخی امور پیچیده و رمزآمیز، واژۀ تأویل بارها به کار رفته و گاه برای قرآن تعبیر «بیان‌» آمده است.


نمونه‌هایی در اخبار وجود دارد حاکی از آن‌که در عصر صحابه واژۀ تفسیر، به معنای بیان مفاهیم قرآنی به کار می‌رفته است.
[۱۹] مسلم بن حجاج، الصحیح، ج۴، ص۲۱۵۶، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۲۰] احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۳۸۰، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۲۱] ابویعلی موصلی، المسند، ج۸، ص۲۳، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
[۲۲] ابن‌ابی عاصم، الزهد، ج۱، ص۳۱، به کوشش عبدالعلی عبدالحمید حامد، قاهره، ۱۴۰۸ق.
اما حجم روایات مربوط به عصر تابعین به اندازه‌ای است که می‌توان با اطمینان دربارۀ این کاربرد سخن گفت. چنین کاربردهایی از مجاهد،
[۲۳] طبری، تفسیر، ج۵، ص۷، بیروت، ۱۴۰۵ق.
زهری،
[۲۴] طبری، تفسیر، ج۹، ص۱۸۳، بیروت، ۱۴۰۵ق.
زید بن اسلم،
[۲۵] ابن‌ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۱، ص۵۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
عامر شعبی
[۲۶] ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۴، ص۳۲۱، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
و ابراهیم نخعی
[۲۷] احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۱، به کوشش وصی‌الله عباس، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
در حجاز و عراق نقل شده است.
[۲۹] طبری، تفسیر، ج۲۷، ص۱۵۵، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۳۰] هبةالله لالکایی، شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ج۳، ص۵۵۵، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۰۲ق.



با ورود به سده ۲ق، تفسیر در تعابیر تابعین حتی به معنای شرح کلام پیامبر (ص) نیز به کار رفته است.
[۳۱] مسلم بن حجاج، الصحیح، ج۴، ص۱۷۴۵، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۳۲] احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۳۸۲، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۳۳] ابوداوود سجستانی، السنن، ج۴، ص۲۳۰، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهـره، ۱۳۶۹ق.
[۳۴] احمد طحاوی، شرح معانی الآثار، ج۴، ص۳۰۱، به کوشش محمد زهری نجار، بیروت، ۱۳۹۹ق.
در تبیین رابطۀ میان سنت و قرآن کریم ، یحیی ابن ابی کثیر در اوایل سدۀ ۲ق، تعبیر «السُنّة قاضیة علی کتاب الله‌» را به کار برده است،
[۳۵] عبدالله دارمی، السنن، ج۱، ص۱۵۳، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد سبع علمی، بیروت، ۱۴۰۷ق.
[۳۶] ابن‌قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
نیم سده بعد شافعی از تبیین کتاب توسط سنت سخن آورده است.
[۳۷] محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۹۱، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۳۸] محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۳۹] محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۲۲۲، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
در اوایل سدۀ ۳ق، احمد بن حنبل ، از مفسر بودن سنت نسبت به کتاب بحث کرده،
[۴۰] خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، ج۱، ص۱۵، به کوشش ابوعبدالله سورتی و ابراهیم حمدی مدنی، مدینه، المکتبة العلمیه.
[۴۱] ابن‌ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۵۲، به کوشش محمدحامد فقی، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
[۴۲] محمد حازمی، الاعتبار، ج۱، ص۲۷، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۴۳] محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۳۹، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
و پس از او مورد تأیید دیگر عالمان نیز قرار گرفته است.
[۴۴] محمد مروزی، السنة، ج۱، ص۵۲، به کوشش سالم احمد سلفی، بیروت، ۱۴۰۸ق.
[۴۵] محمد مروزی، السنة، ج۱، ص۱۰۹، به کوشش سالم احمد سلفی، بیروت، ۱۴۰۸ق.
اما چنان‌که از توضیح احمد بن حنبل آشکارا برمی‌آید، او تعبیر «قاضیه» را جسارت‌آمیز می‌شمرده، و تعبیر «تُفَسِّر‌» را به جای آن و به همان معنا به کار برده است.


همپا با این اندیشه که آیات قرآن برخی دیگری را تفسیر می‌کند، این باور نیز وجود داشت که اخبار پیامبر (ص) نیز برخی، دیگری را تفسیر می‌کند.
[۴۷] ابن‌منذر، الاوسط، ج۱، ص۳۵۱، به کوشش صغیر احمد محمد حنیف، ریاض، ۱۴۰۵ق.
[۴۸] ابن‌حزم، حجة الوداع، ج۱، ص۳۱۹، به کوشش ابوصهیب کرمی، ریاض، ۱۹۹۸م.
[۴۹] خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، ج۲، ص۲۱۲، به کوشش محمود طحان، ریاض، ۱۴۰۳ق.
رابطۀ تفسیری کتاب و کتاب، کتاب و سنت، و سنت و سنت، کاربرد ویژه‌ای را برای اصطلاح تفسیر در سدۀ ۲ق/۸م شکل داد که در آن تفسیر در تضاد با اجمال قرار گرفت.
[۵۰] محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۵۱] محمد شافعی، اختلاف الحدیث، ج۱، ص۱۳۲، به کوشش عامر احمد حیدر، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۵۲] محمد شافعی، الام، ج۲، ص۱۱۹، بیروت، ۱۳۹۳ق.
زوج مجمل و مفسَّر در تبیین رابطۀ میان دو دلیل شرعی، در سده‌ های ۳ و ۴ق نیز بسیار به کار رفته
[۵۳] محمد مروزی، السنة، ج۱، ص۹۲، به کوشش سالم احمد سلفی، بیروت، ۱۴۰۸ق.
[۵۴] ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ج۱، ص۴۳، قاهره، ۱۳۵۳ق.
[۵۵] طبری، تفسیر، ج۱، ص۵۰۵، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۵۶] طبری، تفسیر، ج۵، ص۲۸۶، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۵۷] احمد طحاوی، شرح معانی الآثار، ج۲، ص۳۷، به کوشش محمد زهری نجار، بیروت، ۱۳۹۹ق.
[۵۸] ابن‌خزیمه، الصحیح، ج۲، ص۱۴۸، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، بیروت، ۱۹۷۱م.
[۵۹] ابن‌حبان، الصحیح، ج۴، ص۴۳۵، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
[۶۰] احمد نحاس، اعراب القرآن، ج۱، ص۷۹، به کوشش زهیر غازی زاهد، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
و در سدۀ ۳ق، عنوان دو اثر اصولی از عیسی ابن ابان حنفی
[۶۱] احمد جصاص، الفصول فی الاصول، ج۳، ص۱۴۶، به کوشش عجیل جاسم نشمی، کویت، ۱۴۰۵ق.
و داوود ظاهری
[۶۲] ابن‌ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۲.
قرار گرفته است.


در کتب اصولی مدون از سدۀ ۵ق/۱۱م به بعد، این زوج به نفع زوج مجمل و مبین به حاشیه رفته است
[۶۳] ابوالحسین بصری، المعتمد، ج۱، ص۲۹۲، به کوشش خلیل میس، بیروت، ۱۴۰۳ق.
[۶۴] محمد طوسی، عدة الاصول، ج۹، ص۱، به کوشش محمدرضا انصاری، قم، ۱۳۷۶ش.
[۶۵] ابواسحاق شیرازی، اللمع، ج۱، ص۴۸، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۶۶] محمد غزالی، المستصفی، ج۱، ص۱۸۷، به کوشش محمد عبدالسلام عبدالشافی، بیروت، ۱۴۱۳ق.
[۶۷] محقق حلی، معارج الاصول، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش محمدحسین رضوی، قم، ۱۴۰۳ق.
و کاربرد آن در کتب فقهی و اصولی، با توجه به رواج مجمل و مبین، محدودتر شده است.
[۶۹] ابن‌حزم، الاحکام، ج۱، ص۸۱، قاهره، ۱۴۰۴ق.
[۷۰] ابوبکر کاسانی، بدائع الصنائع، ج۵، ص۱۱۰، قاهره، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
[۷۱] یحیی بن سعید حلی، الجامع للشرایع، ج۱، ص۵۲۹، به کوشش جعفر سبحانی و دیگران، قم، ۱۴۰۵ق.
[۷۲] ابن‌قدامه، المغنی، ج۵، ص۱۰۵، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
[۷۳] ابن‌رشد، بدایة المجتهد، ج۱، ص۱۹۰، بیروت، دارالفکر.
طی سده‌های میانه و متأخر بیش‌تر در منابع علوم قرآن و حدیث از تعبیر مجمل و مفسر استفاده شده است.
[۷۴] ابن‌عبدالبر، التمهید، ج۲، ص۲۴۵، به کوشش مصطفی علوی و محمد عبدالکبیر بکری، رباط، ۱۳۸۷ق.
[۷۵] حسین بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۳۵، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۷۶] سعید راوندی، فقه القرآن، ج۱، ص۷، به کوشش احمدحسینی، قم، ۱۳۹۷ق.
[۷۷] محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۰۵، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
[۷۸] محمد زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۲۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۱ق.
[۷۹] ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۲، ص۲۹، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
[۸۰] سیوطی، تدریب الراوی، ج۲، ص۱۹۰، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
[۸۱] محمد بن عبدالباقی زرقانی، شرح الموطأ، ج۱، ص۲۳۳، بیروت، ۱۴۱۱ق.



افزون بر آنچه گفته شد، در خلال نهضت ترجمه از سدۀ ۲ق، اصطلاح تفسیر به عنوان تعبیری معادل ترجمه دربارۀ متونی که از یونانی و دیگر زبان‌ها به عربی برگردانده می‌شدند، به کار رفت،
[۸۳] ابن‌ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۰۵_۳۰۹.
اما کاربرد آن در همان سده‌ های متقدم متروک گردید.


از جمله اصطلاحاتی که همواره در عرض هم به کار رفته‌اند، دو اصطلاح تفسیر و تأویل است. آن اندازه که واژۀ تفسیر برای قرآن به کار رفته است، در سده‌های نخستین مرز میان آن با اصطلاح تأویل چندان روشن نیست و به خصوص عالمانی چون ابوالعباس مبرد که گرایش ادبی داشتند، به یکی بودن معنای آن تصریح کرده‌اند.
[۸۴] فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۳۹، ص۱، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
[۸۵] ابن‌جوزی، زادالمسیر، ج۲، ص۱، بیروت، ۱۴۰۴ق.
در همان سده‌های نخست، آن گروه از عالمان که نگاهی فقهی ـ اصولی داشتند، تفسیر را به معنای شرح معنا مبتنی بر ظاهر، و تأویل را به معنای شرح ناظر به باطن مختص می‌دانستند.
[۸۶] ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ج۱، ص۴۳، قاهره، ۱۳۵۳ق.
[۸۷] ابن‌جوزی، زادالمسیر، ج۲، ص۱، بیروت، ۱۴۰۴ق.
[۸۸] ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۱۵۵، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
[۸۹] حاجی‌خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۳۳۴.
گاه نیز تفسیر به معنای بیان مراد از لفظ مشکل و تأویل بازگرداندن یکی از دو معنای محتمل به معنای دیگر دانسته شده است.
[۹۰] فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۳۹، ص۱، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
[۹۱] ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۳، ص۵۲۶، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
[۹۲] حاجی‌خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۳۳۴.
برخی از محققان لغت، تفسیر را به شرح مبتنی بر تجزیۀ کلام، و تأویل را به شرح مبتنی بر ترکیب و کلیت کلام بازگردانده‌اند،
[۹۳] ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ج۱، ص۴۳، قاهره، ۱۳۵۳ق.
[۹۴] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۲۷، به کوشش ندیم مرعشلی، قاهره، ۱۳۹۲ق.
[۹۵] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۳۹۴، به کوشش ندیم مرعشلی، قاهره، ۱۳۹۲ق.
اما این دیدگاه با وجود ابتنا بر تحلیل لغوی، بیشتر ناظر به ارزش لغوی و نه ارزش اصطلاحی تفسیر و تأویل است.




۸.۱ - فرایند تفسیر

تفسیر ایجاد یک معناست در ارتباط با یک متن که در خلال آن گونه‌ای وابستگی میان معنای تفسیری با متن وجود دارد. به جز مواردی نادر مانند حروف مقطعه ، عموم آیات در موقعیتی هستند که از ظاهر آن‌ها معنایی به ذهن متبادر می‌شود. این معنا که آن را معنای اولیه یا معنای تبادری می‌نامیم، بر اساس دانش زبانی و در تبادر عرفی ایجاد می‌شود و نیاز به فعالیت ویژه‌ای ندارد. آنچه تفسیر نامیده می‌شود، ایجاد معنای ثانویه یا معنای تفسیری (غیر تبادری) است که حاصل دانش یا مهارتی فراتر از دانش عادی به زبان است. در منابع علوم قرآنی، به جای معنای اولیه و ثانویه، از تعبیر «ظاهر و معنا‌»
[۹۶] احمد جصاص، احکام القرآن، ج۲، ص۷۴، بـه کوشش محمدصادق قمحـاوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۹۷] محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۱۴، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
[۹۸] محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۹۱، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
و گاه «ظاهر و مراد‌» استفاده شده است.
[۹۹] محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۵۸، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۱۰۰] طبری، تفسیر، ج۱، ص۲۶۴، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۱۰۱] طبری، تفسیر، ج۱۹، ص۱۱۳، بیروت، ۱۴۰۵ق.
با آن‌که گاه در تفاسیر قرآن به کارکردهای زیبایی‌شناختی یا بوطیقایی نیز توجه شده، اما بخش اصلی فعالیت مفسران را توجه به کارکرد ارجاعی زبان تشکیل داده است. به تعبیر دیگر، مفسران بیش‌تر به دنبال یافتن پاسخ به این پرسش بودند که آیات قرآنی در صدد گفتن چه هستند؟ از همین‌رو، بخش اصلی کار تفسیری، پدید آوردن متنی دربارۀ متن اصلی با کارکرد ارجاعی و ارزش اطلاعاتی توسعه یافته است. بر این پایه، مهم‌ترین پرسش در ارتباط با فرایند تفسیر ، آن است که در طی افزایشی که در میزان اطلاعات رخ می‌دهد، این اطلاعات افزوده از چه منشأی فراهم می‌آید؟ آیا منشأ آن یک فرایند تحلیلی بر روی متن اصلی است، یا از پیوند دادن مضامین قرآنی با اطلاعاتی بیرون از قرآن این گسترش صورت گرفته است. توجه به جنس دستاورد تفسیری است که موجب شده است تا برخی از پیشینیان، تفسیر قرآن را از قبیل تصورات و نه تصدیقات محسوب دارند.
[۱۰۲] ابن‌نجیم، البحر الرائق، ج۹، ص۱۸۹، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، ۱۴۱۸ق.
[۱۰۳] محمدعبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۲، بیروت، ۱۹۹۶م.
[۱۰۴] محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۳۳، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.
بسته به آن‌که میان معنای تبادری و معنای تفسیری چه نسبتی وجود داشته باشد، می‌توان گونه‌های مختلف از تفسیر را متمایز کرد.

۸.۲ - ایجاد معنای تفسیری

وقتی در تفسیر، پرسش از آن است که آیات قرآنی در صدد گفتن چه هستند، یکی از مهم‌ترین اشتغالات مفسران، تعیین ارزش معنایی هر واحد زبانی است. از آن‌جا که فرایند تفسیر ایجاد معنایی فراتر از معنای اولیه است، در انتقال از معنای تبادری به معنای تفسیری، آنچه اتفاق می‌افتد، بسیار نزدیک به فرایند «تغییر معناشناختی‌» در زبان‌شناسی تاریخی است. از همین‌رو، مهم‌ترین گونه‌های دگرگونی معنا همچون افزایش معنایی و کاهش معنایی، انتقال معنایی مبتنی بر مشابهت یا مجاورت ( استعاره و مجاز )، و انتقال معنایی در اثر تماس همه در اینجا نیز مصداق دارند. کاهش و افزایش هم در دامنۀ مصادیق و هم در طیف معنایی، می‌تواند رخ دهد. آنچه‌ به‌طور سنتی در کتب علوم قرآنی بیش‌تر مورد توجه قرار گرفته، کاهش و افزایش در دامنۀ مصادیق است که از آن‌ها با عنوان «عام یراد به الخاص‌» و «خاص یراد به العام‌» سخن آمده است.
[۱۰۵] محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۵۸، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
[۱۰۶] محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۶۴، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
به عنوان نمونۀ کاهش در دامنۀ مصادیق، باید به «... اَنّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ‌» اشاره کرد که معنای تبادری آن برتری بنی‌اسرائیل به تمامی‌ مردم است، اما در تفسیر، این آیه به برتری آنان بر مردم عصر حضرت موسی (ع) بازگردانده شده است.
[۱۱۰] طبری، تفسیر، ج۱، ص۲۶۴، بیروت، ۱۴۰۵ق.
به افزایش در دامنۀ مصادیق کمتر در تفاسیر توجه شده است، اما مواردی مانند «... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ... ‌» به عنوان نمونه‌هایی ذکر شده‌اند. مـواردی از کاهش در طیف معنـا در تفسیر عباراتـی چون «... لامَسْتُمُ النِّساءَ... ‌» و «... طَعامُ الَّذینَ اوُتُوا الْکِتابَ... ‌» روی داده که آن‌ها را به «نزدیکی‌» و «غلات‌» محدود کرده است.
[۱۱۶] یحیی فراء، معانی القرآن، ج۲، ص۹۶، به کوشش عبدالفتاح اسماعیل شلبی، قاهره، ۱۹۷۲م.
[۱۱۷] یحیی فراء، معانی القرآن، ج۲، ص۲۷۵، به کوشش عبدالفتاح اسماعیل شلبی، قاهره، ۱۹۷۲م.
[۱۱۸] احمد جصاص، احکام القرآن، ج۴، ص۳، بـه کوشش محمدصادق قمحـاوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۱۱۹] طبری، تفسیر، ج۵، ص۱۰۱_۱۰۵، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۱۲۰] محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۲۹۶، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
حالت وارونه در «... لایَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ‌» دیده می‌شود که برخی تفاسیر امامی‌در آن معنای ظالم را به طیف گسترده‌ای توسعه داده‌اند که هر «غیر معصوم‌» را شامل می‌شود.
[۱۲۵] علی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۱۱۵، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۸۴ق.
هم کاهش و افزایش در طیف معنا، و گونه‌های ساخت معنا مبتنی بر انتقال، در بحث‌های نظری تفسیر، به نسبت از نظر دور بوده‌اند.

۸.۲.۱ - ساخت معنا بر مبنای مشابهت

ساخت معنا در چارچوب انتقال معنایی بر مبنای مشابهت، به تعبیر دیگر استعاره از شایع‌ترین گونه‌های تأویل است. از جمله بازگرداندن برخی از آیات موهم تجسیم به معانی استعاری فرای معنای ظاهری، نمونه‌هایی از این‌گونه انتقال معنایی است. از آن جمله می‌توان به تفسیر «الرّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی‌»، اشاره کرد که در آن استوی به معنای استولی گرفته شده است.
[۱۲۸] علی قمی، التفسیر، ج۲، ص۲۷۲، به کوشش طیب موسوی جزایری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
[۱۳۰] محمد طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۲۴، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
در تفسیری شیعی نیز «وَالشَّمْسِ وَ ضُحٰیها‌» به پیامبر (ص) و «وَالْقَمَرِ اِذا تَلٰیها‌» به امیرالمؤمنین علی (ع) بازگردانده شده است که تأویلی مبتنی بر رابطۀ استعاری است.
[۱۳۶] علی قمی، التفسیر، ج۲، ص۴۲۴، به کوشش طیب موسوی جزایری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
[۱۳۷] فرات کوفی، التفسیر، ج۱، ص۵۶۱_۵۶۳، تهران، ۱۴۱۰ق.
[۱۳۸] ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۴۳، نجف، ۱۳۷۶ق.


۸.۲.۲ - ساخت معنا بر مبنای مجاورت

ساخت معنا در چارچوب انتقال معنایی بر مبنای مجاورت، به تعبیر دیگر مجاز از دیگر گونه‌های شایع تأویل است. به طبع مقصود معنای مجازی نیست که مانند «وَسْئَلِ الْقَرْیَةَ‌» در تبادر عرفی نیز از عبارت دریافت می‌شود، اما دریافت «وجاء امر ربک‌» از عبارت «وَجاءَ رَبُّکَ‌» فرایندی مشابه آن، اما در سطح معنای تفسیری است.
[۱۴۴] حسین بغوی، معالم التنزیل، ج۴، ص۴۸۶، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
با آن‌که برخی از صاحب‌نظران، «وسئل القریه» و «جاء ربک‌» را در کنار هم به عنوان مثال‌هایی برای مجاز آورده‌اند. باید عنایت داشت که انتقال معنایی در «وسئل القریه» به طور عادی صورت می‌گیرد، حال آن‌که در «جاء ربک‌» اگر مبنای کلامی‌خواننده مبنای صفاتیه باشد، انتقال به «جاء امر ربک‌» صورت نخواهد گرفت.

۸.۲.۳ - ساخت معنای تفسیری بر اساس سبب و مسببی

ساخت معنای تفسیری بر اساس علاقۀ سبب و مسببی، در تفسیر عبارات «اَللّٰهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ‌»، «وَمَکَرَ اللّٰهُ»، «وَ هُوَ خادِعُهُم‌» و «سَخِرَ اللّٰهُ مِنْهُمْ‌» دیده می‌شود؛ در تفسیر مأثوری آمده است که مقصود جزای حاصل از استهزاء، مکر ، خدعه و سخریه است که از جانب خداوند به آنان داده می‌شود.
[۱۵۶] محمد طوسی، التبیان، ج۲، ص۴۷۶، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
معنای ثانوی مبتنی بر مجاز بر پایۀ گونه‌های دیگر از علاقه نیز در تفاسیر قابل پی‌جویی است. نزد برخی از مفسران چون زمخشری ، در آیاتی که دیگران به مجاز تفسیر کرده‌اند، بازگرداندن معنا به استعاره به عنوان گرایش غالب دیده می‌شود.
[۱۵۸] محمود زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۷۵۱، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.


۸.۲.۴ - ساخت معنا در چارچوب انتقال معنایی در اثر تماس

ساخت معنا در چارچوب انتقال معنایی در اثر تماس مربوط به مواردی است که تماس میان دو معنا موجب انتقال به معنایی ثانوی است که پیش از رخداد تماس، زمینۀ تبادر آن وجود نداشته است. از جمله در آیۀ «لَیُزْلِقُونَکَ بِاَبْصارِهِمْ‌» در سده‌ های متقدم زمینه‌ای برای تبادر چشم‌زخم وجود نداشته است و با وجود اختلاف مفسران در معنای آیه، چنین گزینه‌ای نزد مفسران کهن دیده نمی‌شود.
[۱۶۱] عبدالرزاق صنعانی، تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۱۱، به کوشش مصطفی مسلم محمد، ریاض، ۱۴۱۰ق.
[۱۶۲] ابن‌قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۳۱۷_۳۱۸، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۱۶۳] طبری، تفسیر، ج۲۹، ص۴۶_۴۷، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۱۶۴] علی قمی، التفسیر، ج۲، ص۳۸۳، به کوشش طیب موسوی جزایری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
[۱۶۵] محمد کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۶۷، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
حتی در سدۀ ۳ق، بخاری در بابی که با عنوان «العین حق‌» گشوده است، با آن‌که اقتضای روش او ست، ذکری از آیه در آغاز باب ندارد.
[۱۶۶] محمد بخاری، الصحیح، ج۵، ص۲۱۶۷، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
چنین می‌نماید که چندی پس از عصر آغازین اسلام ، در اثر تماس فرهنگی با پدیدۀ چشم‌زخم، معنای «زلق به ابصار‌» به پدیدۀ چشم‌زخم بازگردانده شده است
[۱۶۷] حسین بغوی، معالم التنزیل، ج۴، ص۳۸۴، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۱۶۸] محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص۲۵۴، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
[۱۶۹] ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۳۶، بیروت، ۱۴۰۱ق.
.

۸.۲.۵ - فرایند ایجاد معنا در مورد واحدهای بزرگ‌

فرایند ایجاد معنا محدود به واژه نیست و می‌تواند در مورد واحدهای بزرگ‌تر، در سطح جمله و ترکیب جملات نیز رخ دهد. به عنوان مثالی در سطح جمله، می‌توان به آیۀ «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالوا بَلی‌» اشاره کرد که در برخی تفاسیر، کل گفت‌ وگو میان خداوند و ذرّیۀ آدم بر پایۀ معناسازی استعاری تفسیر شده،
[۱۷۲] احمد جصاص، احکام القرآن، ج۴، ص۲۱۰، بـه کوشش محمدصادق قمحـاوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۱۷۳] محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۱۷۶، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
[۱۷۵] محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۴، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
در حالی که در تفاسیر دیگر، این آیه به معنای تبادری خود بازگردانده شده است.
[۱۷۶] طبری، تفسیر، ج۹، ص۱۱۰، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۱۷۷] محمد کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۱، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
[۱۷۸] محمد کلینی، الکافی، ج۲، ص۷_۱۳، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
[۱۷۹] محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۸۳، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
[۱۸۰] محمد عیاشی، التفسیر، ج۲، ص۳۹_۴۲، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
[۱۸۱] فرات کوفی، التفسیر، ج۱، ص۱۴۶_۱۴۹، تهران، ۱۴۱۰ق.
[۱۸۲] سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۵۹۸، بیروت، ۱۹۹۳م.
زمخشری به‌عنوان مفسـری معتزلی برای تعبیر موجود در این آیه، اصطلاح تخییل را به کار برده است، اما حتی سنت‌گرایان از به‌کار بردن تعبیـر تمثیل در این باره ابایی نداشته‌اند.
[۱۸۴] ابن‌منیر، «الانتصاف فی ما تضمنه الکشاف من الاعتزال»، ج۲، ص۱۷۶.


۸.۳ - تعیین پیوستگی معنایی

وقتی در تفسیر پرسش از آن است که آیات قرآنی در صدد گفتن چه هستند، مهم‌ترین اشتغال مفسران، تعیین ارزش معنایی است. اما تنها بخشی از مطالعۀ ارزش معنایی به هر واحد زبانی در حال مستقل بازمی‌گردد، و بخش گسترده‌ای از کوشش مفسران، ناظر به مواردی است که ارزش معنایی واحدها در ارتباط با هم دیده شود. در مواردی که دو یا چند عبارت قرآنی دارای گونه‌ای از پیوستگی هستند، پرسش نخستین، اصل پیوستگی است و پس از دانسته شدن آن، پرسش بعدی گونۀ پیوستگی است. آنگاه که دو عبارت از نظر لفظی پیاپی آمده‌اند و به خصوص قواعد نحوی ارتباط آن‌ها را برقرار کرده است، اصل ارتباط در فهم عرف کاملاً برقرار است و اگر در چنین مواردی گونۀ ارتباط نیز به صورت تبادری مفهوم باشد، ادراک پیوستگی از حوزۀ تفسیر خارج است. به عنوان نمونه در آیۀ، اینکه «قَبْلِ اَنْ تَمَسُّوهُنَّ‌» و «وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَریضَةً‌» قیدهایی برای «اِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ... فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ‌» است و اینکه «اِلّا اَنْ یَعْفُونَ‌» و «اَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ‌» استثناهایی بر اصل حکم است، به روشنی از ساختار عبارت آشکار می‌گردد و ارتباط میان معانی، تبادری است نه تفسیری. هر یک از دو امر، یعنی اصل پیوستگی و گونۀ پیوستگی می‌تواند غیر تبادری و تفسیری باشد. آنگاه که پیوستگی غیرتبادری است، رهیافت به اصل پیوستگی ممکن است بر اساس اشتراک در واژه یا عبارتی کلیدی باشد و امکان دارد که رابطه‌ای به کلی فارغ از ارتباط لفظی برقرار گردد. برای مورد نخست، می‌توان به «تحریر رقبه» در آیات مربوط به کفاره و مشابهت در مصارف اموال در آیات مربوط به انفاق اشاره کرد.

۸.۳.۱ - اصل پیوستگی تفسیری و نوع پیوستگی تبادری

نمونه‌ای از آن‌که اصل پیوستگی تفسیری، اما نوع پیوستگی تبادری باشد، رابطۀ میان دو آیه «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثونَ شَهْراً‌» و «وَالْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَینِ کامِلَیْنِ‌» است که از عصر صحابه دربارۀ کوتاه‌ترین دورۀ بارداری مورد استناد قرار گرفته است.
[۱۹۸] زید بن علی، مسند، ج۱، ص۳۱۶، به روایت ابوخالد واسطی، به کوشش عبدالواسع بن یحیی واسعی، بیروت، ۱۹۶۶م.
[۱۹۹] مالک بن انس، الموطأ، ج۲، ص۸۲۵، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
[۲۰۰] سعید بن منصور، السنن، ج۲، ص۹۳، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، هند، ۱۹۸۲م.
[۲۰۱] عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۷، ص۳۴۹_۳۵۲، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۲۰۲] قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۸۶، به کوشش آصف فیضی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
[۲۰۳] احمد بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۴۲، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
اصل ارتباط میان دو آیه در دو سورۀ مختلف، نظری تفسیری است، اما پس از پذیرش ارتباط، نتیجه‌گیری این‌که حمل می‌تواند شش ماه باشد و این‌که این اقل حمل است، رهیافتی عرفی است.

۸.۳.۲ - اصل پیوستگی تبادری، نوع پیوستگی تفسیری

نمونه‌ای از آن‌که اصل پیوستگی تبادری، اما نوع پیوستگی تفسیری باشد، رابطۀ میان «الکهف‌» و «الرقیم‌» در ترکیب «اَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ‌» است که پیوستگی در آن‌جا قطعی است، ولی این‌که اصحاب کهف ، همان اصحاب رقیم، یا گروهی دیگر بوده باشند، موضوع اختلاف میان مفسران، و رهیافت به هر یک از دو قول، رهیافتی غیر تبادری و تفسیری است. در سطح ترکیب جملات نیز، مثلاً پیوستگی میان «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخری‌» با آیات قبل کاملاً تبادری است، اما در این‌که ضمیرهای فاعلی و مفعولی در «رآه‌» با کدام یک از آیات پیشین معنا می‌شوند و به کدام مرجع در آن‌ها بازمی‌گردند، رهیافت‌های تفسیری مختلفی دیده می‌شود که گاه تشبیهی و گاه تنزیهی است.
[۲۰۶] ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۳۲۷، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
[۲۰۷] احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۴۱۲، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۲۰۸] احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۴۶۰، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۲۰۹] مسلم بن حجاج، الصحیح، ج۱، ص۱۵۸_۱۵۹، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۲۱۰] محمد ترمذی، السنن، ج۵، ص۲۶۲، به کوشش احمد محمدشاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م.
[۲۱۱] طبری، تفسیر، ج۲۷، ص۴۹_۵۲، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۲۱۲] سیدمرتضی، «تفسیر الآیات المتشابهه» ضمن رسائل، ج۱، ص۲۸۳، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۰۵ق.
[۲۱۳] شریف رضی، المجازات النبویه، ج۱، ص۴۹، به کوشش طه محمد زینی، قاهره.


۸.۳.۳ - اصل و نوع پیوستگی تفسیری

در برخی از موارد هم اصل پیوستگی و هم نوع آن تفسیری است. به عنوان نمونه، در رابطۀ میان آیۀ فیئ، آیۀ انفال و آیۀ خمس که نه اتصالی در میان است و نه واژه ای کلیدی سه آیه را به هم می‌پیوندد، اصل پیوستگی تفسیری و غیر تبادری است. دربارۀ نوع پیوستگی نیز اختلاف موجود میان مفسران، به خوبی نشانۀ غیر تبادری بودن آن است؛ برخی آیۀ خمس را ناسخ آیۀ فیئ،
[۲۱۷] قتادة بن دعامه، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۴۸، به کوشش حاتم صالح ضامن، بیروت، ۱۴۰۴ق.
[۲۱۸] طبری، تفسیر، ج۱۰، ص۲، بیروت، ۱۴۰۵ق.
[۲۱۹] طبری، تفسیر، ج۲۸، ص۳۸، بیروت، ۱۴۰۵ق.
جمعی آیۀ خمس را ناسخ آیۀ انفال،
[۲۲۰] عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۵، ص۲۳۹، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۲۲۱] ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۴۹۹، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
[۲۲۲] طبری، تفسیر، ج۹، ص۱۷۵_۱۷۶، بیروت، ۱۴۰۵ق.
حتی برخی آیۀ انفال را ناسخ آیۀ خمس
[۲۲۳] محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۲، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
و کسانی آیۀ فیئ را ناسخ آیۀ انفال شمرده‌اند.
[۲۲۴] ابن‌حزم، الناسخ و المنسوخ فی القرآن، ج۱، ص۳۹، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت، ۱۴۰۶ق.
[۲۲۵] هبةالله مقری، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۱۷۵، به کوشش زهیر شاویش و محمد کنعان، بیروت، ۱۴۰۴ق.
نزد امامیه این ۳ آیه به ۳ موضوع مختلف اشاره دارند و رابطۀ ناسخیت میان آن‌ها منتفی است.

۸.۴ - بحث مباحث پیوستگی

میان مباحث پیوستگی معنایی در منابع علوم قرآنی و اصول فقه از دیرباز به صورت نظری نیز بحث شده است و ذیل مباحثی چون ناسخ و منسوخ، عام و خاص ، مجمل و مفسر (مبین)، مطلق و مقید و امثال آن جای گرفته‌اند. در مطالعات سنتی، گونه‌های پیوستگی‌ به‌طور مبسوط مورد توجه بوده، و مباحث عموماً مبتنی بر این زمینۀ کلی است که در میان آیات پیوسته، یک آیه به عنوان موضوع تصرف و دیگری به عنوان فاعل تصرف شناخته می‌شوند. مبنای تقسیمات نیز بر آن است که آیۀ دوم در معنای آیۀ اول چه تصرفی می‌کند.
[۲۲۶] محمد زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۱ق.
[۲۲۷] سیوطی، الاتقان، ج۳، ص۴۸، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۲۲۸] محمدعبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۱۲۵، بیروت، ۱۹۹۶م.
[۲۲۹] سیدمرتضی، الذریعه، ج۱، ص۲۰۱، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۲۳۰] محمد غزالی، المستصفی، ج۱، ص۲۲۴، به کوشش محمد عبدالسلام عبدالشافی، بیروت، ۱۴۱۳ق.
[۲۳۱] صاحب معالم، معالم الدین، ج۱، ص۱۰۲، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
[۲۳۲] محمد شوکانی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۲۴۳، به کوشش محمدسعید بدری، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
استفاده از پیوستگی آیات برای راهیابی به معانی قرآن ، زمینۀ بسط روش تفسیر قرآن به قرآن، به خصوص در سدۀ اخیر بوده است. باید توجه داشت که برخی از گونه‌های پیوستگی در سنت تفسیری، بر پیش فرض‌های کلامی‌خاص استوار هستند. پیوستگی زنجیره‌ای آیات مبتنی بر توقیفی بودن ترتیب آیات در سور، پیوستگی پایان سوره با آغاز سورۀ بعد، مبتنی بر توقیفی بودن ترتیب سور، مبحث ناسخ و منسوخ مبتنی بر زمان بودن نزول و امکان وقوع نسخ، مباحث عام و خاص و نظایر آن مبتنی بر وقوع اجمال در برخی آیات و تفصیل آن در آیات دیگر قرآن کریم است.

۸.۵ - تعیین ظرفیت معنایی

گاه مفسر فراتر از آن‌که درگیر چیستی معنا باشد، درگیر آن است که عبارتی از قرآن کریم، امکان دریافت چند معنا را دارد. به این امر در مباحث جدید هرمنوتیک، با عنوان «چندتفسیرپذیری‌» پرداخته می‌شود. در مقایسه با آنچه دربارۀ تعیین ارزش معنایی گفته شد، تعیین ظرفیت معنایی یک مطالعۀ درجۀ دوم محسوب است. آیۀ ۷ سورۀ آل عمران، به وجود آیات متشابه در قرآن کریم اشاره کرده، و در برداشت برخی از متقدمان، متشابه ناظر به آیه‌ای بوده که ظرفیت برداشت معانی مختلف را داشته است. در عبارتی منقول از حضرت علی (ع) خطاب به ابن‌عباس ، آن‌گاه که رهسپار احتجاج با خوارج بوده است، توصیه شده که در گفت‌ و گو با آنان‌ به‌طور محض به آیات قرآنی تمسک نکند، زیرا قرآن ظرفیت معانی متنوعی را دارد. ذیل همان آیه در سوره آل عمران ، اشاره شده است که «آنان که دل‌هاشان بیمار است»، به پیروی از آیات متشابه برمی‌خیزند و در آیات دیگری از قرآن نیز به صراحت گفته شده است همان‌گونه که بسیاری با قرآن هدایت می‌یابند، گروهی نیز با قرآن گمراه می‌شوند. نمونه‌ای از پرسش‌ها و رهیافت «آنان که دل‌هاشان بیمار است» دربارۀ شمار فرشتگان موکل دوزخ در قرآن کریم بازتاب یافته است.

۸.۵.۱ - پذیرش وجود آیات متشابه

پذیرش وجود آیات متشابه در قرآن کریم با این صورت‌بندی و ضرورت ارجاع آیات متشابه به آیات محکم، خود فضایی را برای مناقشات تفسیری دربارۀ نسبت میان آیات مرتبط فراهم آورده است. در مواردی که معنای تبادری دو آیه در تعارض بدوی با یکدیگر قرار می‌گیرند، یکی از دو آیه باید از معنای تبادری به معنای تفسیری ارجاع گردد، یا به اصطلاح مفسران تأویل شود، اما تشخیص این‌که کدام‌ یک از دو آیه محکم است و باید مبنای تأویل دیگری قرار گیرد، از مهم‌ترین عوامل بروز اختلافات در طول تاریخ معارف اسلامی‌ بوده است. نمونۀ این مناقشات را می‌توان دربارۀ آیۀ ناظر به رؤیت یا نفی رؤیت خداوند و آیات ناظر به قطعی بودن یا نبودن وعید بازجست که اساساً موجب پدید آمدن مذاهب گوناگون کلامی‌بوده است. در این‌باره، به عنوان یک مثال شاخص، مـی‌توان به کتاب متشابه القرآن، از قاضی عبدالجبار معتزلی (د ۴۱۵ق) اشاره کرد که در آن آیاتی را که معنای تبادری آن با باورهای معتزله سازگاری نداشت، متشابه تلقی کرده، به تأویل آن‌ها برخاسته است. در سخن از ظرفیت معنایی، از جمله اصطلاحاتی که در سنت تفسیری به کار گرفته شده، اصطلاح بطن است. بطن (جمع: بطون) یا باطن در مقابل ظهر/ ظاهر ناظر به معنا یا معناهای تفسیری فراتر از معنای ظاهری مأنوس و آشنا ست. در احادیث بارها به تعدد بطون قرآن اشاره شده است.
[۲۳۸] حکیم ترمذی، نوادر الاصول، ج۲، ص۱۸۷، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۹۲م.
[۲۳۹] محمد کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۴، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
[۲۴۰] محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۱_۱۲، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
[۲۴۱] ابن‌بابویه، معانی‌الاخبار، ج۱، ص۲۵۹، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۱ش.
[۲۴۲] ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۵، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.


۸.۵.۲ - ظرفیت معنایی در اصول فقه

در دانش اصول فقه نیز در ابواب مختلفی به ظرفیت معنایی قرآن اشاره شده است. از جمله در مباحث الفاظ ، مبحثی با عنوان «استعمال لفظ در بیش از یک معنا» گشوده شده که نصوص مختلف، از جمله قرآن را مورد توجه داشته است.
[۲۴۳] ابوالحسین بصری، المعتمد، ج۲، ص۳۵۳، به کوشش خلیل میس، بیروت، ۱۴۰۳ق.
[۲۴۴] محمد سرخسی، الاصول، ج۱، ص۱۳، به کوشش ابوالوفا افغانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ق.
[۲۴۵] سیدمرتضی، الذریعه، ج۱، ص۱۷_۱۸، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۲۴۶] فخرالدین رازی، المحصول، ج۱، ص۳۷۱، به کوشش طه جابر فیاض علوانی، ریاض، ۱۴۰۰ق.
[۲۴۷] آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج۱، ص۳۶، قم، ۱۴۰۹ق.
حجیت ظواهر کتاب، دیگر مبحث اصولی است که اصرار بر ظواهر کتاب یا عدول از آن به معانی تفسیری را موضوع خود داشته است.
[۲۴۸] عبدالملک جوینی، البرهان فی اصول الفقه، ج۲، ص۸۷۵، به کوشش عبدالعظیم محمود دیب، منصوره (مصر)، ۱۴۱۸ق.
[۲۴۹] ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج۲۹، ص۱۶۶، به کوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدی، ریاض، دار عالم الکتب.
[۲۵۰] علی آمدی، الاحکام، ج۲، ص۸۰، به کوشش سیدجمیلی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
[۲۵۱] عبدالله تونی، الوافیه، ج۱، ص۳۲، به کـوشش محمدحسین رضـوی، قم، ۱۳۷۰ش.
[۲۵۳] محمد شوکانی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۴۳۲، به کوشش محمدسعید بدری، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.


۸.۵.۳ - ظرفیت معنایی از نظر فلاسفه

فلاسفه نیز در دیدگاه‌های تفسیری خود به مسئلۀ ظرفیت معنایی توجه کرده‌اند. ابن‌سینا در یک صورت‌بندی که دربارۀ زبان قرآن ارائه داده، بر این باور است که زبان مورد استفاده در قرآن می‌بایست رمزی باشد، زیرا برای پیامبر (ص) ممکن نبود که اعرابیِ ناآگاهی را بر حقایق دانش واقف کند، و چنین است تمامی ‌بشر که به سوی آنان مبعوث شده است. از نظر وی تنها خواص هستند که این زبان رمزی را در می‌یابند و بسته به درجۀ ادراک‌شان، عمق معانی قرآن را فهم می‌کنند.
[۲۵۴] صدرالدین شیرازی، اسرار الآیات، ج۱، ص۱_۲، به کوشش محمد خواجوی، تهران، ۱۳۶۰ش.
دیدگاهی نزدیک به فلاسفه دربارۀ رمزی بودن زبان قرآن و درک طبقات مختلف از سطوح مختلف بطن قرآن نزد عارفان و صوفیان نیز دیده می‌شود.
[۲۵۵] محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۳۶۵، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.
[۲۵۶] محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۴۵۱، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.


۸.۵.۴ - ارتباط میان تفسیر قرآن و ظرفیت معنایی

آنچه در ارتباط میان تفسیر قرآن و ظرفیت معنایی بیش‌تر توجه شده، کوشش مفسران برای افزایش ظرفیت معنایی است. روی آوردن برخی از مفسران به تأویل و رهیافت آنان به آنچه معانی باطنی قرآنش می‌انگاشتند، همواره حاصل افزایش ظرفیت را به بار آورده است. اما باید توجه داشت که گاه در تفاسیر قرآن، کاهش ظرفیت معنایی نیز رخ داده است و آن در مواردی است که لفظ ظرفیت برداشت‌های مختلف را دارد و مفسر آن را به برداشت مشخصی محدود کرده است. از جمله در آیۀ «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرّوحِ قُلِ الرّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّی»، پاسخ سؤال ظرفیت دو معنا را دارد: نخست آن‌که آیه در صدد پاسخ به پرسشگران است و تعبیر «الروح من امر ربی» توضیحی در این باره است، چنان‌که در مواضع دیگر قرآن نیز تعابیر «من امره» و «من امرنا» در توضیح روح به کار رفته است.
[۲۶۵] عبدالله بیضاوی، انوار التنزیل، ج۳، ص۴۶۴، به کوشش عبدالقادر عرفات حسونه، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
[۲۶۶] حسین بغوی، معالم التنزیل، ج۳، ص۱۳۴، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۲۶۷] ابن‌جوزی، زادالمسیر، ج۵، ص۸۱، بیروت، ۱۴۰۴ق.
[۲۶۸] ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۶۱، بیروت، ۱۴۰۱ق.
[۲۶۹] عبدالرحمـان ثعالبـی، الجواهر الحسان، ج۴، ص۵۸، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
گاه برخی از عالمان اسلامی، بر همین اساس، پرسش را به پرسش برای افزودن آگاهی و پرسش برای گردن‌کشی یا پرسش مکروه تقسیم کرده‌اند که پاسخ اخیر پاسخ ندادن است.
[۲۷۱] امیر صنعانی، سبل السلام، ج۳، ص۱۹۱، به کوشش محمد عبدالعزیز خولی، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.



فارغ از این‌که قول تفسیری تا چه اندازه صحیح یا سقیم باشد، دانسته شد که تفسیر کوششی برای ایجاد معناست. آنچه در این بخش بررسی می‌شود، آن است که اقوال تفسیری مختلف، یا به تعبیر دیگر معانی ایجاد شده از چه سرچشمه‌ای نشئت می‌گیرند. این موضوعی است که در مباحث سنتی با عنوان منابع تفسیر مورد توجه قرار گرفته است.

۹.۱ - از عمل تا نظریه

این یک واقعیت تاریخی است که مدت‌ها پیش از آن‌که نظریه‌ای دربارۀ تفسیر شکل گرفته باشد، تفسیر اتفاق می‌افتاده است. هم شخص پیامبر (ص) و هم صحابه و تابعین ــ چنان‌که اشاره شد ــ دربارۀ آیات قرآن توضیحاتی می‌داده‌اند، پیش از آن‌که حتی این توضیح عنوان خاصی یافته باشد. در حدیث نبوی مشهور که از تفسیر به رأی نهی شده است، کهن‌ترین روایت‌ها با عبارت «من قال فی القرآن برأیه» آمده
[۲۷۲] محمد ترمذی، السنن، ج۵، ص۱۹۹-۲۰۰، به کوشش احمد محمدشاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م.
[۲۷۳] احمد نسایی، السنن الکبری، ج۵، ص۳۱، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری و سیدکسروی حسن، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۲۷۴] ابویعلی موصلی، المسند، ج۳، ص۹۰، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
و تنها در روایت‌های جدیدتر است که این عبارت به صورت «من فسر القرآن برأیه» نقل به معنا شده است.
[۲۷۵] محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۷، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
[۲۷۶] ابن‌بابویه، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۵۷، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۰ق.
[۲۷۷] محمد سرخسی، الاصول، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش ابوالوفا افغانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ق.
[۲۷۸] محمد غزالی، المخنول من تعلیقات الاصول، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش محمدحسن هیتو، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
[۲۷۹] فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۴، ص۱۱۷، قاهره، المطبعة البهیه.
واقعیت دیگر آن است که نظریه‌های تفسیری خود را ملزم ندانسته‌اند که تمامی‌گونه‌های رخ داده از تفسیر را صورت‌بندی کنند، بلکه چنین اقدامی‌را تنها دربارۀ طیفی از فعالیت‌های تفسیری به کار بسته‌اند که تولید یک متن دیگر به عنوان تفسیر بوده است. آنچه به عنوان تفسیر توجه نظریه‌پردازان را به خود جلب کرده، متون تفسیری و در موارد محدودی تفسیر شفاهی است، اما برخی از موارد تطبیق آیات قرآنی با معانی تفسیری، چه در قالب تطبیق مصداقی و چه مفهومی، اساساً بیرون از برداشت سنتی از تفسیر قرار گرفته‌اند. به عنوان نمونه‌ای از تطبیق مصداقی باید به رفتار ابوذر در شام اشاره کرد که مال‌اندوزی معاویه را مصداق آیۀ «اَلَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» می‌شمرد،
[۲۸۱] ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۲، ص۴۲۷، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
[۲۸۲] ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۱۹۴، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
[۲۸۳] محمد بخاری، الصحیح، ج۵، ص۵۰۹، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۲۸۴] محمد بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۷۱۱، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۲۸۵] ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۶، بیروت، دارصادر.
[۲۸۶] طبری، تفسیر، ج۱۰، ص۱۲۱_۱۲۲، بیروت، ۱۴۰۵ق.
حال آن‌که این رفتار نوعی تفسیر محسوب نشده است. از دیگر موارد در عصر صحابه می‌توان به تطبیق آیۀ نهی از غیبت با سخن عمر بن خطاب دربارۀ مردم حمص توسط عمیر بن سعد انصاری
[۲۸۹] ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۲۴۸، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
[۲۹۰] محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۶۱، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
و تطبیق تجسس شبانۀ عمر با نهی «لاتَجَسَّسوا»، توسط عبدالرحمان بن عوف
[۲۹۲] حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۴۱۱، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
[۲۹۳] احمد بیهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۳۳، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
[۲۹۴] عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۱۰، ص۲۳۲، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
اشاره کرد. در هیچ‌یک از موارد یاد شده، تطبیق به استدلالی آراسته نشده است و چنین می‌نماید که صحابه خود را مجاز می‌شمردند تا آیات الاهی را بر اساس درک ارتکازی که از معنای آن‌ها داشتند، با مصادیق بیرونی تطبیق نمایند. گلدفلد در مقاله‌ای روند شکل‌گیری و توسعۀ نظریۀ تفسیری در محافل اسلامی‌ را بررسی کرده است.

۹.۲ - موضوعیت منبع برای تفسیر

به عنوان گامی‌ فراتر، باید توجه داشت که صحابه میان تطبیق مصداقی و تطبیق مفهومی ‌فرقی میان آیات ننهاده‌اند و چنین نمی‌نماید که آنان خود را ملزم دانسته باشند تا منبع دریافت خود از آیات قرآنی را بیان کنند. ممکن است در برداشتی فراتاریخی از فعالیت تفسیری صحابه، چنین تصور شود که آنان با وجود داشتن منابع معلوم برای تفسیر قرآن، ذکر منابع را لازم نمی‌شمردند و آنچه گفته‌اند، دارای مستنداتی در سنت بوده است؛ اما تحلیل تاریخی نشانگر آن است که ارائۀ منبع برای تفسیر مسئلۀ آنان نبود و به منبع، خودآگاهانه نمی‌نگریستند. آنچه در تاریخ تأیید می‌شود، این است که نه تنها نزد صحابه ، بلکه نزد تابعین و حتی اتباع تابعین نشان دادن منابع موضوعیت نداشته، و به تعبیر دقیق‌تر اساساً خودآگاهی نسبت به لزوم استناد به منبعی برای تفسیر وجود نداشته است. تنها آنچه در سده‌های متقدم ذهن اهل نظر را به خود مشغول می‌کرد، آن بود که مفسر در فهم قرآن، روی به رأی شخصی آورد و بر این اساس به تفسیر آیات پردازد. حدیث نبوی «من قال فی القرآن برأیه» (بند پیشین) در واقع ناظر به انتقاد از همین‌ رویه بود. در راستای نفی تفسیر به رأی، تا اندازه‌ای تأکید وجود داشت که حتی گفته می‌شد شخص پیامبر (ص) نیز قرآن را به رأی خود تفسیر نمی‌کند، بلکه هر آنچه در توضیح آیات می‌گوید برگرفته از وحی است.
[۲۹۵] ابویعلی موصلی، المسند، ج۸، ص۲۳، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
[۲۹۶] علی هیثمی، مجمع الزوائد، ج۶، ص۳۰۳، قاهره، ۱۳۵۶ق.


۹.۲.۱ - صورت‌بندی انتقالـی از نظـریۀ خوشبینانـۀ

به عنـوان یک صورت‌بندی انتقالـی از نظـریۀ خوشبینانـۀ یاد شده به نظریه‌های پیچیده‌تر باید به دیدگاه حاکم نیشابوری اشاره کرد که با استناد به این‌که صحابه شاهد وحی و تنزیل قرآن بوده‌اند، تفسیر آنان در حکم حدیث مسند است.
[۲۹۷] حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۸۳، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
[۲۹۸] احمد بیهقی، القرائة خلف الامام، ج۱، ص۲۱۴، به کوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق.
صورت‌بندی پیچیده‌تر نزد عالمان سلف‌گرا در سدۀ میانه ظاهر گردید که بعدها از سوی مؤلفان علوم قرآنی نیز به آن توجه شد. نزد آنان عبارتی با این مضمون تکرار می‌شد که صحابه از آن‌روی به تفسیر آگاه‌ترند که قرائن و احوال را به هنگام نزول مشاهده کرده‌اند و در «فهم تام، علم صحیح و عمل صالح» بر پسینیان امتیاز دارند.
[۲۹۹] ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج۱۳، ص۳۶۴، به کوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدی، ریاض، دار عالم الکتب.
[۳۰۰] ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۴، بیروت، ۱۴۰۱ق.
[۳۰۱] محمد زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۷۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۱ق.
[۳۰۳] صدیق‌حسن خان، ابجد العلوم، ج۲، ص۴۹۸، به کوشش عبدالجبار زکار، بیروت، ۱۹۷۸م.
در این صورت‌بندی که کاملاً جنبۀ توجیه ماوقع دارد، عدم توجه صحابه به منبع تفسیر تلویحاً پذیرفته شده، و به عنوان راه حل، آگاهی آنان به قرائن و احوال نزول، منبع قهری تفسیر آنان شمرده شده است. این توجیه همچنان غیر تاریخی است. همانند آنچه در دانشی چون فقه دیده می‌شود که تدوین اصول فقه مدت‌ها پس از شکل‌گیری مذاهب اصلی فقهی رخ داده، دربارۀ تفسیر نیز توجه به منابع تفسیر و سامان‌دهی به استنادات تفسیری، مدت‌ها پس از آن تحقق یافته که تفسیر وجود داشته است. همانند اصول فقه که کارکرد آن بیش‌تر سامان‌دهی و تحدید مذاهب پدید آمده بود، تا روش‌شناسی برای دستیابی آزاد به احکام، در نظریه‌های مربوط به منابع تفسیر که در زمانی دور از عصر تابعین پدید آمدند، هدف بیش‌تر محدود کردن خلاقیت‌های تفسیری در عصر تدوین نظریه‌ها بوده است، نه کنار نهادن تفاسیر قبلی و گام نهادن در جهت ارائۀ تفاسیر روشمند که با نظریه‌های طرح شده همخوانی داشته باشند.

۹.۲.۲ - اهمیت اقوال تفسیری تابعین

بر همین پایه، قابل درک است که چگونه اقوال تفسیری تابعین و اتباع تابعین، حتی نزد گروه‌های مذهبی که حجیتی برای این اقوال قائل نبوده‌اند، اهمیت درخوری داشته است. نمونه‌ای از توجه به اقوال تابعین ، فراتر از اقوال صحابه در کتب تفسیری امامیه ، به خصوص در سده‌ های ۵ و ۶ ق دیده می‌شود که حتی برای اقوال صحابه اعتبار ویژه‌ای قائل نبوده‌اند،
[۳۰۴] شریف رضی، حقائق التأویل، ج۱، ص۴۹، به کوشش محمدرضا آل کاشف الغطاء، بیروت، دارالمهاجر.
[۳۰۵] شریف رضی، حقائق التأویل، ج۱، ص۶۴، به کوشش محمدرضا آل کاشف الغطاء، بیروت، دارالمهاجر.
اما در سده‌های میانه و متأخر با شکل‌گیری نظریه‌های تفسیری از این اعتبار به شدت کاسته شده است. به عنوان نقطۀ عطف در طرح نظریه‌های مربوط به تفسیر ، باید سدۀ ۶ ق/۱۲م را تعیین کرد و در واقع از همین دوره است که با افزایش خودآگاهی نسبت به منبع تفسیر، مفسران نسبت به منابع خود بنای حساسیت نهاده‌اند.

۹.۳ - خودبسندگی قرآن

شاید بتوان گفت نخستین موج توجه به منابع تفسیر، نزد گروهی پدید آمد که نسبت به سنت پدید آمده در میان مسلمانان بدگمان بودند و تنها راه درک صحیح اسلام را بازگشت به قرآن می‌شمردند. پرهیز از سنت عملی و روی آوردن به فهم قرآن، عملاً زمینه را برای باور به خودبسندگی قرآن فراهم می‌ساخت. نخستین اشاره در این‌باره مربوط به روایت احتضار پیامبر (ص) است؛ آن‌گاه که حضرت کتف و دواتی خواست تا «کتابی» بنویسد، عمر بن خطاب یادآور شد که «کتاب خدا ما را بس است».
[۳۰۶] محمد بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۱۲، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۳۰۷] محمد بخاری، الصحیح، ج۵، ص۲۱۴۶، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۳۰۸] مسلم بن حجاج، الصحیح، ج۳، ص۱۲۵۹، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۳۰۹] احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۳۲۴، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۳۱۰] احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۳۳۶، قاهره، ۱۳۱۳ق.
معنای «بسنده کردن به کتاب خدا» در کلام عمر در مجلس یاد شده بدان معنا بود که «نیازی به کتاب دیگری نوشتۀ پیامبر نیست» و نباید آن را به معنای خودبسندگی قرآن در مقام فهم انگاشت. چند دهه پس از صدر اسلام، اویس قرنی که سخت تحت تأثیر آموزه‌های خلیفۀ دوم بود، در قصۀ ملاقاتش با هرم بن حیان، به نوعی بر بسنده کردن به کتاب خدا و اشتغال نورزیدن به ثبت و ضبط احادیث پیامبر (ص) تأکید کرده است.
[۳۱۱] ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۸۴-۸۵، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
[۳۱۲] حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۵۹، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
[۳۱۳] هبةالله لالکایی، کرامات اولیاء الله، ج۱، ص۱۱۳_۱۱۵، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۱۲ق.


۹.۳.۱ - استنادات خوارج به خودبسندگی قرآن

اما به عنوان نقطۀ عطفی در ظهور بیرونی این نگرش، باید به استنادات خوارج به قرآن طی مناظرات پس از حکمیت اشاره کرد. حضرت علی (ع) آن‌گاه که ابن‌عباس را برای مناظره با خوارج فرستاد، از او خواست که بر پایۀ قرآن با آنان مخاصمه نکند، زیرا قرآن ظرفیت وجوه مختلف فهم را دارد. آن حضرت تأکید می‌کند که ابن‌عباس با آنان به سنت احتجاج کند که راه گریزی از آن نداشته باشند. در متون محدود برجای مانده از خوارج در اواخر سدۀ نخست هجری، نمونه‌هایی از تمسک به آیات به صورت تلفیقی نیز دیده می‌شود. از جمله نافع بن ازرق در یکی از نامه‌های خود، ۳ آیۀ «... وَمَنْ لَمْ یَحکُمْ بِما اَنْزَلَ اللّٰهُ فَأولٰئِکَ هُمُ الْکافِرونَ»، «... وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللّٰهُ فَأولٰئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» و «... وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللّٰهُ فَأولٰئِکَ هُمْ الْفاسِقُونَ» را بدون در نظر گرفتن آن‌که ماقبل آن‌ها ناظر به شرایط یهود و نصارا ست، در هم تلفیق کرده، و از آن‌ها برابری هر فسق و ظلمی‌ با کفر را نتیجه گرفته است؛ نظریه‌ای که خوارج بدان شهرت یافته‌اند.
[۳۱۷] محمد مبرد، الکامل، ج۳، ص۱۲۲۰، به کوشش محمداحمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.


۹.۳.۲ - ضرب القرآن بعضه ببعض

برخی از متأخران صحابه چون ابن‌عباس از این روش با عنوان «ضرب القرآن بعضه ببعض» انتقاد کردند
[۳۱۸] ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۱۴۲، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
و در روایتی از امام باقر (ع) حاصل این روش کفر دانسته شده است.
[۳۱۹] احمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش جلال‌الدین محدث، تهران، ۱۳۳۱ش.
[۳۲۰] محمد کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۳۲_۶۳۳، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
[۳۲۱] محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۸، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
[۳۲۲] ابن‌بابویه، «عقاب الاعمال» همراه ثواب الاعمال، ج۱، ص۲۸۰، به کوشش محمد مهدی حسن خرسان، نجف، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
برخی از تابعین و اتباع آنان چون مجاهد و ابوحمزۀ ثمالی، عملاً در تفسیر خود بارها آیات قرآنی را به آیات دیگر تفسیر کرده‌اند،
[۳۲۳] عبدالرحمان سورتی، مقدمه بر تفسیر مجاهد، ج۱، ص۳۸.
[۳۲۴] عبدالرزاق حرزالدین، مقدمه بر تفسیر ابوحمزۀ ثمالی، ج۱، ص۶۲، قم، ۱۴۲۰ق.
اما گویی تفسیر آنان بی تکیه بر یک سنت تفسیری نبوده است. در منابع روایی اهل سنت حتی در حدیثی به گفت‌ وگو در باب قدر در زمان حیات پیامبر (ص) با استناد به آیات اشاره شده، و نقد «ضرب القرآن بعضه ببعض» از زبان شخص پیامبر (ص) نیز نقل شده است،
[۳۲۵] ابن‌ماجه، السنن، ج۱، ص۳۳، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۲-۱۹۵۳م.
[۳۲۶] هبةالله لالکایی، شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ج۱، ص۱۱۵، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۰۲ق.
[۳۲۷] ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۳۲۰، به کوشش علی شیری، بیروت/دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
اگرچه مطرح بودن چنین گفتمانی در عصر نبوی به شدت مورد تردید است، اما وجود این حدیث حکایت از موج انتقاد نسبت به «ضرب القرآن...» در سده‌های ۲ و ۳ق دارد. در همان سدۀ ۳ق، حکیم ترمذی آن را به صورت نظری نقد کرده است،
[۳۲۸] حکیم ترمذی، نوادر الاصول، ج۲، ص۲۴۵، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۹۲م.
اما در سده‌های پسین اصطلاح «ضرب القرآن» به ندرت استفاده شده است.
[۳۲۹] ابن‌حزم، الاحکام، ج۱، ص۹۶، قاهره، ۱۴۰۴ق.
در واقع پس از ریشه کنی خوارج تندرو فضای تفسیری نیز از خودبسندگی قرآن فاصله گرفته، و تمسک به سنت و سیره بر تفسیر غلبه داشته است. در سده‌های میانی، استفاده از قرآن برای فهم آن، بار دیگر با عنوان «تفسیر قرآن به قرآن» مورد توجه مفسران قرار گرفته، اما در این نگرش، سنت در موازات قرآن به عنوان منبع تفسیر مورد توجه بوده، و جز نزد برخی از مفسران اصلاح طلب در سدۀ اخیر، تکیه بر خودبسندگی قرآن نبوده است.


طی سده‌ های ۲ و ۳ق که از آن می‌توان به عصر تدوین در تاریخ علوم اسلامی ‌یاد کرد تا سده‌های ۴ و ۵ ق که دورۀ تدقیق و ساخت‌یافتگی علوم اسلامی‌است، تفسیر قرآن به شدت به علوم دیگر وابسته بوده است. این وابسته نه از آن‌روست که به تفسیر با دیدۀ اهمیت نگریسته نمی‌شده، بلکه از آنجاست که بخش مهمی ‌از فعالیت عالمان در رشته‌های مختلف علوم اسلامی، در عمل تفسیر قرآن بوده است. تفسیر قرآن نه دل‌مشغولی صنفی به عنوان مفسران، که دل‌مشغولی همۀ اصناف عالمان بوده، و وحدت رویه‌ای نیز بر آن حاکم نبوده است.

۱۰.۱ - تقسیم تفاسیر

تفاسیر نوشته شده طی سده‌های ۲-۵ ق را می‌توان در چند گروه مشخص طبقه‌بندی کرد: بخشی از آن‌ها تفاسیر مأثور هستند که توسط عالمان اصحاب حدیث گرد آمده‌اند و جز نکات کوتاه و محدود از نویسنده، در بر دارندۀ محتوایی جز منقولات تفسیری از صحابه و تابعین نبوده‌اند. بخش دیگری از تفاسیر این دوره را آثار تفسیری عالمان متکلم از معتزلی، اشعری و امامی‌ تشکیل می‌دهد که طی آن، آیاتی را که ظاهر آن‌ها موافق موضع کلامی‌شان بوده، بسط داده، و آیات به ظاهر مخالف را به وفق مذهب خود تأویل کرده‌اند. مبنای عمل اینان همان مبنای عمل‌شان در استدلالات کلامی ‌بوده است و سخن مستقلی دربارۀ منابع تفسیر، غیر از آنچه دربارۀ منابع کلام آمده، گفته نشده است. در طیف دیگری، فقیهان در تفسیر خود از همان روش‌های بسط داده شده در دانش اصول فقه بهره جسته‌اند و صوفیه و عارفان نیز در تفاسیر محدودی که نوشته‌اند، به همان شیوه و بر پایۀ همان منابع سخن گفته‌اند که دیگر آموزه‌های خود را تبیین کرده‌اند.

۱۰.۲ - تحول معنایی اصطلاح مفسِّر

در اواخر سدۀ ۳ق و طی سدۀ ۴ق، کاربرد عنوان «المفسر» برای برخی از شخصیت‌ها در اسانید روایات دیده می‌شود که پدیده‌ای نوظهور است. از آن جمله‌اند: ابوعلی حسین بن بندار، مفسر استرابادی،
[۳۳۰] حمزه سهمی، تاریخ جرجان، ج۱، ص۵۲۳، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
ابوبکر محمد بن علی بن سهل، مفسر مروزی،
[۳۳۱] احمد اسماعیلی، المعجم فی اسامی الشیوخ، ج۱، ص۴۹۳، به کوشش زیاد محمد منصور، مدینه، ۱۴۱۰ق.
[۳۳۲] حمزه سهمی، تاریخ جرجان، ج۱، ص۳۹۶، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۳۳۳] حمزه سهمی، سؤالات حمزه عن الدار قطنی و غیره، ج۱، ص۲۷۲، به کوشش موفق عبدالله عبدالقادر، ریاض، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
پدرِ ابواحمد عبدالله بن محمد بن ناصح فقیه دمشقی (د ۳۶۵ق) که به اعتبار شهرت پدرش، ابن المفسر خوانده می‌شد،
[۳۳۴] عبدالعزیز کتانی، ذیل تاریخ مولد العلماء و وفیاتهم، ج۱، ص۱۰۱، به کوشش عبدالله احمد سلیمان حمد، ریاض، ۱۴۰۹ق.
[۳۳۵] ابوعمرو دانی، السنن الوارده فی الفتن، ج۳، ص۶۸۳، به کوشش رضاءالله بن محمد ادریس مبارکفوری، ریاض، ۱۴۱۶ق.
[۳۳۶] قاضی قضاعی، مسند الشهاب، ج۱، ص۷۳، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
[۳۳۷] ضیاء مقدسی، الاحادیث المختاره، ج۱۰، ص۱۹۵، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، مکه، ۱۴۱۰ق.
عمار بن یزید مفسر،
[۳۳۸] ابن‌حبان، کتاب المجروحین، ج۱، ص۱۳۷، به کـوشش محمود ابراهیم زایـد، حلب، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
ابوعبدالله محمد بن موسی ایلی مفسر،
[۳۳۹] سلیمان طبرانـی، المعجم الصغیر، ج۲، ص۱۰۶، به کـوشش محمد شکور امریر، بیروت/عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۳۴۰] احمد بیهقی، شعب الایمان، ج۴، ص۱۴۳، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۱۰ق.
ابوبکر محمد بن ابراهیم مفسر،
[۳۴۱] احمد بیهقی، شعب الایمان، ج۴، ص۱۲۱، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۱۰ق.
ابوبکر دینوری مفسر،
[۳۴۲] ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۴، ص۴۲، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
[۳۴۳] ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۳۳۹، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
محمد بن قاسم مفسر استرابادی، راوی تفسیر امام حسن عسکری (ع)
[۳۴۴] ابن‌بابویه، التوحید، ج۱، ص۴۷، به کوشش هاشم حسینی‌تهرانی، تهران، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۳۴۵] ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ق.
و ابوبکـر احمد بن محمـد، از شیوخ حاکم نیشابوری (د ۴۰۵ق) که به اعتبار شهرت پدرش ابن المفسر خوانده می‌شده است، علی بن عبدالحمید مفسر واسطی،
[۳۴۶] فرات کوفی، التفسیر، ج۱، ص۶۱۷، تهران، ۱۴۱۰ق.
و ابومحمد عبدالله بن عطیة بن حبیب مفسر دمشقی.
[۳۴۷] محمد مروزی، تعظیم قدر الصلاة، ج۱، ص۸۵، به کوشش عبدالرحمان بن عبدالجبار فریوایی، مدینه، ۱۴۰۶ق.
[۳۴۸] ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۳۰، به کوشش علی شیری، بیروت/دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
با آن‌که تألیف تفسیری از سدۀ ۲ق آغاز شده بود، ولی هیچ‌ یک از شخصیت‌های یاد شده دارای تألیفی شناخته در تفسیر نیستند. حتی نسبت تألیفی مبهم به فرد اخیر، ابن‌عطیه، در برخی منابع متأخر ناشی از سوء تفاهم است. بر این پایه باید پذیرفت که نخستین کاربردهای عنوان «مفسر» دربارۀ کسانی است که فعالیتی شفاهی در حیطۀ اخبار تفسیری و معانی القرآن داشته‌اند و آنان که تألیفی در تفسیر داشته‌اند، در آن سده هنوز به عنوان صنف علمی، به اصناف متنوع تعلق داشته‌اند.
همچنین از اواسط همین سده نمونه‌هایی به ثبت رسیده که برای آن دسته از راویان که تفسیری را از متقدمان روایت کرده بودند، نیز تعبیر «المفسر» به کار رفته است. از آن جمله می‌توان به تعبیر «یعرف بابی محمد المفسر» برای موسی بن عبدالرحمان ثقفی صنعانی (د ح۱۹۰ق)، راوی تفسیر ابن جریج از عطاء از ابن‌عباس در الکامل ابن عدی (۶/ ۳۴۹) و یادکرد مکرر از محمد بن قاسم استرابادی مفسر از سوی ابن‌بابویه به عنوان راوی تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)
[۳۴۹] ابن‌بابویه، التوحید، ج۱، ص۴۷، به کوشش هاشم حسینی‌تهرانی، تهران، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۳۵۰] ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ق.
سخن آورد.

۱۰.۲.۱ - کاربرد تعبیر مفسر برای مؤلف تفسیر

تنها در یادکردهای ثبت شده از سدۀ ۵ ق است که کاربرد تعبیر مفسر برای فردی دیده می‌شود که به عنوان مؤلف در تفسیر شناخته است. نمونۀ شاخص آن، یادکرد مکرر از ابوالقاسم حسن بن محمد بن حبیب با تعبیر مفسر است.
[۳۵۱] حمزه سهمی، تاریخ جرجان، ج۱، ص۱۸۷، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
[۳۵۲] احمد ثعلبی، الکشف و البیان، ج۱۰، ص۱۰، بیروت، ۱۴۲۲ق.
[۳۵۳] احمد ثعلبی، الکشف و البیان، ج۱۰، ص۲۶۷، بیروت، ۱۴۲۲ق.
[۳۵۴] احمد بیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
[۳۵۵] عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۶۳، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
ابوالقاسم ابن حبیب نیشابوری (د ۴۰۶ق) صاحب یکی از نخستین نمونه‌های تفسیر مأثور مجرد از سند است و می‌دانیم که اتخاذ چنین روشی در ثبت احادیث تفسیری در آن دورۀ زمانی، حرکتی نو و مورد انتقاد بوده است. دور نیست اگر گفته شود که در سدۀ ۵ ق، تعبیر مفسر به معنای عالمی‌ پردازنده به تألیف تفسیری است که به روش‌های اصحاب حدیث پایبندی نشان نداده و «نه محدث» بوده است. در تأیید این گمانه باید اشاره کرد که از دیگر شخصیت‌های نامبردار با لقب مفسر در سده‌های ۵ و ۶ ق می‌توان به ثعلبی، شاگرد ابن حبیب و واحدی، شاگرد ثعلبی نیز اشاره کرد که همان سبک تألیف را ادامه داده‌اند.
[۳۵۶] عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۴۴، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
[۳۵۷] عبدالکریم سمعانی، التحبیر، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
[۳۵۸] ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱، ص۱۵۱، به کوشش علی شیری، بیروت/دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
در واقع کاربرد مفسر برای مؤلفانی که تفسیر مأثور مجرد نوشته‌اند، مرحله‌ای برای انتقال به معنای جدیدتر واژه است. در سدۀ ۶ ق، کاربرد تعبیر مفسر برای طیف وسیع‌تری از مؤلفان کتب تفسیری چون مقاتل بن سلیمان،
[۳۵۹] فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۵۶۹، قاهره، المطبعة البهیه.
محمد بن مسعود عیاشی،
[۳۶۰] عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۰، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
احمد بن حسن فلکی
[۳۶۱] ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۶۷، نجف، ۱۳۷۶ق.
و هبة الله بن سلامۀ بغدادی
[۳۶۲] ابن‌جوزی، زادالمسیر، ج۱، ص۱۵۷، بیروت، ۱۴۰۴ق.
به چشم می‌خورد.
[۳۶۳] علی واحدی، اسباب النزول، ج۱، ص۱۱، قاهره، ۱۳۸۸ق.
[۳۶۴] عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۶۴، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
[۳۶۵] فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۲۱۰، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
کـاربرد تعبیر «مفسر» در معنای کلـی آن ــ یعنی هر آن‌که دست به تفسیر قرآن زنـد ــ اگرچه طی سده‌های ۴ و ۵ ق نمونه‌هایی مبهم و نادر دارد،
[۳۶۶] عبدالله سراج، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۶۹، به کوشش کامل مصطفی هنداوی، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۱م.
[۳۶۷] عتیق سورآبادی، تفسیر، ج۱، ص۳، به کوشش علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۸۱ش.
از اواسط سدۀ ۶ ق‌ به‌طور جدی در منابع دیده می‌شود.
[۳۶۸] فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۳۲۳، قاهره، المطبعة البهیه.
[۳۶۹] فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۳، ص۴۶۰، قاهره، المطبعة البهیه.
در مجموع باید گفت که اصطلاح مفسر، در معنای مضیّق خـود ــ گـویندۀ تفسیـر ــ از اواخر سـدۀ ۳ق شکـل گرفتـه، در مرحلۀ انتقالی در سدۀ ۵ ق به معنای مضیق دیگر ــ مؤلف تفسیر مأثور مجرد ــ نیز کاربرد داشته، و از اواسط سدۀ ۶ ق دچار توسعۀ معنایی شده، و به معنای هر تفسیرکنندۀ قرآن به کار رفته است.

۱۰.۳ - تفسیر به مثابۀ دانشی مستقل

به دنبال تأسیس مدارس مهم جهان اسلام در اواخر سدۀ ۴ و طی سدۀ ۵ ق، چون جامع الازهر، مدارس نظامیه و ده‌ها مدرسۀ دیگر، تحولات مهمی‌ در نظام آموزشی حوزه‌های دینی رخ نمود. این حوزه‌ها که آموزش علوم مختلف در عرض یکدیگر را با نسبت‌های متفاوت برای دست یافتن به تخصص‌های گوناگون دنبال می‌کردند، آموزش علوم اسلامی‌ را از سنتی صنفی متحول ساختند و با بنیاد نهادن سنتی مدرَسی، زمینه‌ساز وقوع یک بازتعریف در جایگاه و کارکرد هر علم شدند. از سوی دیگر، بسته شدن باب برای ایجاد مذاهب جدید کلامی ‌و فقهی در سدۀ ۴ق و وارد شدن مذاهب موجود در مسیر توسعۀ نظری، عالمان کلام و فقه را بیش‌تر به رویکردی انقباضی نسبت به حیطۀ فعالیت خود، تخصصی کردن حیطه‌های علوم و دوری گزیدن از توسعه‌طلبی و دست‌اندازی به حیطۀ علوم مختلف سوق داد. به عنوان واقعه‌ای درون حیطۀ علمی ‌تفسیر نیز باید به این واقعیت اشاره کرد که نویسندگان کتب تفسیری از اصناف گوناگون علما، اعم از متکلم، فقیه، محدث، مقری و ادیب، در سدۀ ۵ ق به این واقعیت اذعان داشتند که برای فهم قرآن باید نگاهی تک‌بعدی را کنار نهاد و از دستاوردهای علوم مختلف در فهم قرآن بهره گرفت. راه یافتن اخبار تفسیری و مباحث فقهی به کتب تفسیری ادبا و توجه گستردۀ متکلمان و فقیهان به ظرایف ادبی در نگارش تفسیری، به تفصیل در بخش دوم همین مقاله بررسی شده است.

۱۰.۳.۱ - رابطۀ تفسیر با گرایش‌های دانشی دیگر

مجموع این جریان‌های مهم برون و درون عالم تفسیر ، موجب گردید تا رابطۀ تفسیر با گرایش‌های دانشی چون کلام و فقه و امثال آن، از سدۀ ۶ ق رابطه‌ای ابزاری گردد و تفسیر به عنوان علمـی ‌مستقل و مصرف‌کننـدۀ دستاورهای علـوم مختلف شناختـه شود. در سخنی کوتاه، باید گفت: طی سده‌های نخستین تا سدۀ ۶ ق، با آن‌که تفاسیر به طبع از منابعی برمی‌خاسته‌اند، اما مبحثی مستقل به عنوان منابع تفسیر مطرح نبوده است. اما سدۀ ۶ ق سدۀ استقلال دانش تفسیر است و همین استقلال نیازهای جدیدی را نیز در پیش روی تفسیر نهاده است. مفسران به شدت نیازمند ساماندهی به اصول و مبانی خود در تفسیر، درونی سازی دستاوردهای چند رشته‌ای سده‌های گذشته و سامان دادن آن‌ها در قالب ساختاری یکپارچه و هماهنگ بودند. نخستین گام‌ها در مسیر این ساماندهی، مقدمه‌های کوتاه و بلندی بود که برخی از مفسران بر تفسیر خود نگاشتند و در آن‌ها موضوعاتی را از سنخ مطالبی مطرح کردند که بعدها «علوم قرآنی» نام گرفت. نمونۀ مقدمه‌ای کوتاه از این دست، مقدمۀ فضل بن حسن طبرسی بر مجمع البیان و نمونه‌ای از مقدمۀ بلند، مقدمۀ ابن‌عطیه بر المحرر الوجیز است.

۱۰.۳.۲ - جست‌ و جوی آثار مستقل در مقدمات تفسیر

جست‌ و جوی آثار مستقل در مقدمات تفسیر در سده‌های متقدم امری بس دشوار است. برخی از آن‌ها، چون متنی امامی‌که با عنوان تفسیر النعمانی شناخته می‌شود، از حیث تاریخ‌گذاری نیاز به پژوهش بیش‌تر دارد، اما نمونه‌ای بس متقدم است. کتاب المدخل فی تفسیر، نوشتۀ ابوالقاسم ابن حبیب نیشابوری (د ۴۰۶ق)، اکنون باقی نیست که بتوان دربارۀ محتوای آن داوری کرد. کتاب المبانی از مفسری کرامی‌که ظاهراً مقدمه‌ای بر کتاب تفسیر بوده، و آرثر جفری آن را ضمن مجموعۀ مقدمتان فی علوم القرآن منتشر کرده است (چ قاهره ، ۱۹۵۴م)، نیز اگر انتساب آن به سدۀ ۵ ق دقیق باشد، در ردیف کتب متقدم است. نمونۀ دیگر از آثار متقدم، نوشته‌ای با عنوان مقدمة لتفسیر القرآن از راغب اصفهانی (د ح۴۲۵ق) است که ظاهراً مقدمه‌ای بر تفسیر از دست رفتۀ اوست (چ کویت، ۱۴۰۵ق). در سدۀ ۶ ق، برخی از مفسران دست به تألیف آثاری مستقل و سامان یافته تر از نوشته‌های سده‌ های پیش زدند و نخستین کتب مستقل علوم قرآنی (به معنای اخص) را مکتوب کردند. در این شمار قانون التأویل از ابوبکر ابن عربی (د ۵۴۳ ق) و فنون الافنان از ابوالفرج ابن جوزی (د ۵۹۷ ق) را می‌توان یاد کرد. همچون نویسندگان کتب ادب القضاء که به دنبال ساماندهی به امر قضا و ایجاد وحدت رویه در رسیدگی میان قاضیان بودند، نخستین نویسندگان علوم قرآنی نیز به دنبال ساماندهی به امر تفسیر و به نظم آوردن فعالیت مفسران بوده است. اگرچه کتب علوم قرآنی به همان سبک، تا سدۀ حاضر ادامه یافتند، اما از سدۀ ۸ ق کتب مستقلی نیز در اصول و قواعد تفسیر نوشته شده‌اند که‌ به‌طور متمرکز در راستای تأمین این هدف بوده‌اند.

۱۰.۴ - تألیف در قواعد تفسیر

در آغاز سدۀ ۸ ق/۱۴م، تقی‌الدین ابن تیمیه (د ۷۲۸ق)، عالم مشهور سلفی، ضمن انتقاد از آشفتگی و چند روشی موجود در نوشته‌های تفسیری و فقدان مبنایی برای ارزیابی آن‌ها، تصمیم گرفت رساله‌ای بنگارد و در آن «قواعد کلی» را تبیین کند که «به فهم قرآن و معرفت تفسیر و معانی آن، و تمییز میان حق و باطل تفسیر اعم از نقلی و عقلی یاری رساند و امکان فصل میان اقوال را فراهم آورد». این اثر بعدها با عنوان مقدمة فی اصول التفسیر شهرت یافته است. ابن‌تیمیه با وجود گستردگی آرمان مطرح شده در مقدمۀ اثرش، در عمل تنها به بسط روش مورد تأیید خود، یعنی تفسیر سلفی پرداخته، و روش‌های دیگر را تنها نکوهش کرده است. هم‌زمان با وی، سلیمان بن عبدالقوی طوفی (د ۷۱۶ق)، عالم حنبلی بغداد نیز دست به تألیف در موضوعی مشابه زد و کتابی با عنوان الاکسیر فی قواعد التفسیر نگاشت.
[۳۷۰] زرکلی، اعلام، ج۳، ص۱۲۷_۱۲۸.
در اوایل سدۀ ۹ق/۱۵م، با برآمدن موج سلف‌گرایی و فتح باب اجتهاد در محافل زیدی یمن، ایجاد تحول در تفسیر نیز مورد توجه قرار گرفت و همین امر زمینه ساز آن بود تا محمد بن ابراهیم وزیر (د ۸۴۰ ق)، عالم سلف‌گرای صنعا، با نوشتن کتابی با عنوان قواعد التفسیر، گام در راهی به سانِ ابن‌تیمیه گذارد.
[۳۷۱] زرکلی، اعلام، ج۵، ص۳۰۰_۳۰۱.
در اواسط سدۀ ۹ق، توجه محافل میانه‌رو اهل سنت نیز به مسئلۀ قواعد تفسیر جلب شد. از جمله محیی‌الدین محمد کافیه‌جی (د ۸۷۹ ق)، عالم حنفی آسیای صغیر که خود به چیره‌دستی در علوم ادب شهرت داشت، کتابی با عنوان التیسیر فـی قواعد تفسیر نگاشت.
[۳۷۲] سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۱۶_۱۷، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۳۷۳] زرکلی، اعلام، ج۶، ص۱۵۰.


۱۰.۴.۱ - تعبیرهای علم التفسیر

در نمونه‌های بعدی این گونه آثار، در معرفی موضوع بحث بیش‌تر از تعبیرهای علم التفسیر یا علوم التفسیر استفاده شده است. از آن جمله باید به البدر المنیر فی علوم التفسیر از محمد بن عبدالکریم مغیلی (د ۹۰۹ق)، عالم مالکی تلمسان،
[۳۷۴] زرکلی، اعلام، ج۶، ص۲۱۶.
التحبیر لعلم التفسیر از جلال‌الدین سیوطی ،
[۳۷۵] زرکلی، اعلام، ج۳، ص۳۰۱.
کتابی جامع در مقدمات تفسیر از قوام‌الدین مولی یوسف (د ح۹۲۰ق) قاضی بغداد، منظومه‌ای در علم التفسیر از عبدالعزیز بن علی شیرازی زمزمی‌ (د ۹۷۶ق)، عالم شافعی فارس
[۳۷۶] زرکلی، اعلام، ج۴، ص۲۳.
و منهـج التیسیر الـی علم التفسیـر از منصور طبـلاوی (د ۱۰۱۴ق)، عالم شافعی مصر
[۳۷۷] زرکلی، اعلام، ج۷، ص۳۰۰.
اشاره کرد. توالی این آثار نشان می‌دهد که این موضوع بیش از یک و نیم قرن توجه عالمان تفسیر را برمی‌انگیخته است. در اواسط سدۀ ۱۲ق/۱۸م، حامد بن علی عمادی (د ۱۱۷۱ق)، مفتی حنفی دمشق با تألیف التفصیل بین التفسیر و التأویل تنها از زاویه‌ای خاص به نظریۀ تفسیری پرداخت
[۳۷۸] زرکلی، اعلام، ج۲، ص۱۶۲.
و در هند، شاه ولی‌الله دهلوی (د ۱۱۷۶ق)، عالم سلفی الفوز الکبیر فی اصول التفسیر (چ سلمان ندوی، ۱۴۰۴ق) و فتح الخبیر بما لابد من حفظه فی علم التفسیر
[۳۷۹] زرکلی، اعلام، ج۱، ص۱۴۹.
را در راستای همان آثار پیشین، اما با گرایش سلفی نگاشت. در اواسط سدۀ ۱۳ق/۱۹م، از عالمان حنفی محمد مصطفی خضری، مؤلف کتاب شهیر اصول الفقه، کتابی با عنوان مبادیء علم التفسیر نوشت
[۳۸۰] زرکلی، اعلام، ج۷، ص۱۰۰_۱۰۱.
که هدف آن بازخوانی و ساماندهی به بازمانده از سنت قواعد تفسیر بود. با آن‌که خضری به دنبال مطرح کردن اندیشه‌ای تحولگرا در کتاب خود نبود، اما توفیق او در ساماندهی و گزیده گویی، موجب شد تا در جریان تحولات تفسیری جهان عرب در سدۀ ۱۴ق، این نوشتۀ نظری بسیار مورد توجه قرار گیرد. هم‌زمان با خضری، در یمن عالم زیدی آن دیار احمد بن عبدالرحمان مجاهد صنعانی (د ۱۲۸۱ق) در نوشته‌ای با عنوان فتح الله الواحد یا مقدمة فی علم التفسیر، گامی‌ مشابه برداشت.
[۳۸۱] زرکلی، اعلام، ج۱، ص۱۴۸.


۱۰.۴.۲ - ادامۀ سنت قواعد تفسیر

از کوشش‌های صورت گرفته در نیمۀ اول سدۀ ۱۴ق، آنچه بتوان آن را ادامۀ سنت قواعد تفسیر شمرد، التحریر فی اصول التفسیر از سید احمد خان، مقدمة لعلم التفسیر از مصطفی حکیم،
[۳۸۲] زرکلی، اعلام، ج۷، ص۲۲۹.
شرح منظومۀ زمزمی ‌در اصول التفسیر از محسن بن علی مساوی، عالم اندونزیایی تبار مکه
[۳۸۳] زرکلی، اعلام، ج۵، ص۲۸۸.
و المدخل المنیر فی مقدمة علم التفسیر از محمد حسنین مخلوف، عالم مالکی مصر
[۳۸۴] زرکلی، اعلام، ج۶، ص۹۶.
را می‌توان نام برد. در طول نیم سدۀ اخیر نیز آثار متعدد و پرتنوعی در این زمینه نگاشته شده است. با وجود آنچه یاد شد، قواعد تفسیر هنوز به اندازۀ کافی صورت سامان یافته به خود نگرفته، و تا سدۀ حاضر، همچنان به این موضوع بیش‌تر در حاشیۀ تفسیرنویسی و در حد مقدمۀ تفاسیر پرداخته شده است.


در سدۀ اخیر کوشش‌هایی دربارۀ طبقه‌بندی تفاسیر بر اساس روش ، رویکرد و گونۀ تألیفی نخست در میان خاورشناسان، و بعد محققان مسلمان صورت گرفته است. از نخستین گام‌ها باید به «جهت‌گیری‌های تفسیر اسلامی» از گلدسیهر اشاره کرد که مقالات و کتب متعددی را در محافل خاورشناسی به دنبال داشته است. از کتب پرتأثیر در جهان اسلام نیز می‌توان التفسیر و المفسرون محمد حسین ذهبی را نام برد که گام‌های مهمی‌ پس از آن در جهت تکمیل و نقد آن برداشته شده است.


(۱) قرآن کریم.
(۲) عتیق سورآبادی، تفسیر، به کوشش علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۳) راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، به کوشش ندیم مرعشلی، قاهره، ۱۳۹۲ق.
(۴) ابن‌هشام، السیرة النبویه، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، ۱۹۷۵م.
(۵) ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، قاهره، ۱۳۵۳ق.
(۶) ابن‌ندیم، الفهرست.
(۷) احمد نجاشی، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
(۸) مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۹) احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش وصی‌الله عباس، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۱۰) احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
(۱۱) ابویعلی موصلی، المسند، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۲) ابن‌ابی عاصم، الزهد، به کوشش عبدالعلی عبدالحمید حامد، قاهره، ۱۴۰۸ق.
(۱۳) طبری، تاریخ، بیروت، ۱۴۰۷ق.
(۱۴) طبری، تفسیر، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۱۵) ابن‌ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، به کوشش اسعد محمد طیب، بیروت، ۱۴۱۹ق/۱۹۹۹م.
(۱۶) ابن‌ابی حاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۱۷) ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۱۸) ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصبهان، به کوشش س ددرینگ، لیدن، ۱۹۳۴م.
(۱۹) ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۲۰) هبةالله لالکایی، شرح اصول اعتقاد اهل السنه، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۰۲ق.
(۲۱) هبةالله لالکایی، کرامات اولیاء الله، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۱۲ق.
(۲۲) ابوداوود سجستانی، السنن، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهـره، ۱۳۶۹ق.
(۲۳) احمد طحاوی، شرح معانی الآثار، به کوشش محمد زهری نجار، بیروت، ۱۳۹۹ق.
(۲۴) عبدالله دارمی، السنن، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد سبع علمی، بیروت، ۱۴۰۷ق.
(۲۵) ابن‌قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۶) ابن‌قتیبه، تأویل مشکل القرآن، قاهره، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۲۷) ابن‌قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۲۸) محمد شافعی، اختلاف الحدیث، به کوشش عامر احمد حیدر، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۹) محمد شافعی، الام، بیروت، ۱۳۹۳ق.
(۳۰) محمد شافعی، الرساله، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
(۳۱) خطیب بغدادی، اقتضاء العلم العمل، به کوشش محمد ناصرالدین البانی، بیروت، ۱۳۹۷ق.
(۳۲) خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۳۳) خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، به کوشش محمود طحان، ریاض، ۱۴۰۳ق.
(۳۴) خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، به کوشش ابوعبدالله سورتی و ابراهیم حمدی مدنی، مدینه، المکتبة العلمیه.
(۳۵) ابن‌ابی یعلی، طبقات الحنابله، به کوشش محمدحامد فقی، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۳۶) محمد حازمی، الاعتبار، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۳۷) محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۳۸) محمد مروزی، تعظیم قدر الصلاة، به کوشش عبدالرحمان بن عبدالجبار فریوایی، مدینه، ۱۴۰۶ق.
(۳۹) محمد مروزی، السنة، به کوشش سالم احمد سلفی، بیروت، ۱۴۰۸ق.
(۴۰) سیوطی، الاتقان، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۴۱) سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۴۲) سیوطی، تدریب الراوی، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۴۳) سیوطی، الدر المنثور، بیروت، ۱۹۹۳م.
(۴۴) سیوطی، طبقات المفسرین، به کوشش علی محمد عمر، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۴۵) سیوطی، لباب النقول، بیروت، داراحیاء العلوم.
(۴۶) ابن‌منذر، الاوسط، به کوشش صغیر احمد محمد حنیف، ریاض، ۱۴۰۵ق.
(۴۷) ابن‌حزم، الاحکام، قاهره، ۱۴۰۴ق.
(۴۸) ابن‌حزم، حجة الوداع، به کوشش ابوصهیب کرمی، ریاض، ۱۹۹۸م.
(۴۹) ابن‌حزم، المحلی، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
(۵۰) ابن‌حزم، الناسخ و المنسوخ فی القرآن، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۵۱) ابن‌خزیمه، الصحیح، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۵۲) ابن‌حبان، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
(۵۳) ابن‌حبان، کتاب المجروحین، به کـوشش محمود ابراهیم زایـد، حلب، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۵۴) احمد نحاس، اعراب القرآن، به کوشش زهیر غازی زاهد، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۵۵) احمد نحاس، معانی القرآن، به کوشش محمدعلی صابونی، مکه، ۱۴۰۹ق.
(۵۶) احمد جصاص، احکام القرآن، بـه کوشش محمدصادق قمحـاوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۵۷) احمد جصاص، الفصول فی الاصول، به کوشش عجیل جاسم نشمی، کویت، ۱۴۰۵ق.
(۵۸) ابوالحسین بصری، المعتمد، به کوشش خلیل میس، بیروت، ۱۴۰۳ق.
(۵۹) محمد طوسی، التبیان، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۶۰) محمد طوسی، عدة الاصول، به کوشش محمدرضا انصاری، قم، ۱۳۷۶ش.
(۶۱) محمد طوسی، الفهرست، به کوشش محمدصادق آل بحرالعلوم، نجـف، ۱۳۵۶ق.
(۶۲) محمد طوسی، المبسوط، به کوشش محمدتقی کشـفی، تهـران، ۱۳۸۷ق.
(۶۳) ابواسحاق شیرازی، اللمع، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۶۴) محمد غزالی، المستصفی، به کوشش محمد عبدالسلام عبدالشافی، بیروت، ۱۴۱۳ق.
(۶۵) محمد غزالی، المخنول من تعلیقات الاصول، به کوشش محمدحسن هیتو، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۶۶) محقق حلی، معارج الاصول، به کوشش محمدحسین رضوی، قم، ۱۴۰۳ق.
(۶۷) ابوبکر کاسانی، بدائع الصنائع، قاهره، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۶۸) یحیی بن سعید حلی، الجامع للشرایع، به کوشش جعفر سبحانی و دیگران، قم، ۱۴۰۵ق.
(۶۹) ابن‌قدامه، المغنی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۷۰) ابن‌کثیر، البدایه.
(۷۱) ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، ۱۴۰۱ق.
(۷۲) ابن‌رشد، بدایة المجتهد، بیروت، دارالفکر.
(۷۴) ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲ق.
(۷۵) ابن‌عبدالبر، التمهید، به کوشش مصطفی علوی و محمد عبدالکبیر بکری، رباط، ۱۳۸۷ق.
(۷۶) حسین بغوی، معالم التنزیل، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۷۷) سعید راوندی، فقه القرآن، به کوشش احمدحسینی، قم، ۱۳۹۷ق.
(۷۸) محمد زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۱ق.
(۷۹) ابن‌حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۸۰) ابن‌حجر عسقلانی، الدرر الکامنه، به کوشش عبدالمعیدخان، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۸۱) ابن‌حجر عسقلانی، العجاب فی بیان الاسباب، به کوشش عبدالحکیم محمد انیس، دمام، ۱۹۹۷ق.
(۸۲) ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
(۸۳) ابن‌حجر عسقلانی، «الکاف الشاف» در حاشیۀ الکشاف.
(۸۴) ابن‌حجر عسقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق.
(۸۵) محمد بن عبدالباقی زرقانی، شرح الموطأ، بیروت، ۱۴۱۱ق.
(۸۶) فضل طبرسی، جوامع الجامع، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۸۷) فضل طبرسی، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۸۸) ابن‌جوزی، تلبیس ابلیس، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۸۹) ابن‌جوزی، زادالمسیر، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۹۰) حاجی‌خلیفه، کشف الظنون.
(۹۱) ابن‌نجیم، البحر الرائق، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، ۱۴۱۸ق.
(۹۲) محمدعبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، بیروت، ۱۹۹۶م.
(۹۳) محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.
(۹۴) یحیی فراء، معانی القرآن، به کوشش عبدالفتاح اسماعیل شلبی، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۹۵) محمد عیاشی، التفسیر، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
(۹۶) ابن‌بابویه، التوحید، به کوشش هاشم حسینی‌تهرانی، تهران، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۹۷) ابن‌بابویه، الخصال، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۲ش.
(۹۸) ابن‌بابویه، «عقاب الاعمال» همراه ثواب الاعمال، به کوشش محمد مهدی حسن خرسان، نجف، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
(۹۹) ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا (ع)، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۱۰۰) ابن‌بابویه، کمال‌الدین، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۰ق.
(۱۰۱) ابن‌بابویه، معانی‌الاخبار، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۱ش.
(۱۰۲) علی بیاضی، الصراط المستقیم، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۸۴ق.
(۱۰۳) علی قمی، التفسیر، به کوشش طیب موسوی جزایری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
(۱۰۴) فرات کوفی، التفسیر، تهران، ۱۴۱۰ق.
(۱۰۵) ابن‌شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، تهران، ۱۳۶۹ق.
(۱۰۶) ابن‌شهر آشوب، معالم العلماء، نجف، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۱م.
(۱۰۷) ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، ۱۳۷۶ق.
(۱۰۸) محمود زمخشری، الکشاف، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
(۱۰۹) عبدالرزاق صنعانی، تفسیر القرآن، به کوشش مصطفی مسلم محمد، ریاض، ۱۴۱۰ق.
(۱۱۰) عبدالرزاق صنعانی، المصنف، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۱۱) محمد کلینی، الکافی، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
(۱۱۲) محمد بخاری، التاریخ الصغیر، به کوشش محمود ابراهیم زاید، حلب/قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
(۱۱۳) محمد بخاری، الصحیح، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۱۴) احمد برقی، المحاسن، به کوشش جلال‌الدین محدث، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۱۱۵) ابن‌منیر، «الانتصاف فی ما تضمنه الکشاف من الاعتزال».
(۱۱۶) زید بن علی، مسند، به روایت ابوخالد واسطی، به کوشش عبدالواسع بن یحیی واسعی، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۱۱۷) محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبان‌های سامی و ایرانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۱۱۸) مالک بن انس، الموطأ، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
(۱۱۹) سعید بن منصور، السنن، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، هند، ۱۹۸۲م.
(۱۲۰) قاضی نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فیضی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۱۲۱) احمد بیهقی، اثبات عذاب القبر، به کوشش شرف محمود القضاة، عمان، ۱۴۰۵ق.
(۱۲۲) احمد بیهقی، الزهد الکبیر، به کوشش عامر احمد حیدر، بیروت، ۱۹۹۶م.
(۱۲۳) احمد بیهقی، السنن الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
(۱۲۴) احمد بیهقی، شعب الایمان، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۱۰ق.
(۱۲۵) احمد بیهقی، القرائة خلف الامام، به کوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۱۲۶) ابن‌ابی شیبه، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
(۱۲۷) محمد ترمذی، السنن، به کوشش احمد محمدشاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م.
(۱۲۸) حکیم ترمذی، نوادر الاصول، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۹۲م.
(۱۲۹) سیدمرتضی، الامالی، به کوشش محمد بدرالدین نعسانی، قاهره، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م.
(۱۳۰) سیدمرتضی، «تفسیر الآیات المتشابهه» ضمن رسائل، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۰۵ق.
(۱۳۱) سیدمرتضی، الذریعه، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۱۳۲) سیدمرتضی، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهراء حسینی خطیب، تهران، ۱۴۱۰ق.
(۱۳۳) شریف رضی، تلخیص البیان، به کوشش عبدالغنی حسن قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۵م.
(۱۳۴) شریف رضی، حقائق التأویل، به کوشش محمدرضا آل کاشف الغطاء، بیروت، دارالمهاجر.
(۱۳۵) شریف رضی، المجازات النبویه، به کوشش طه محمد زینی، قاهره.
(۱۳۶) قتادة بن دعامه، الناسخ و المنسوخ، به کوشش حاتم صالح ضامن، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۱۳۷) هبةالله مقری، الناسخ و المنسوخ، به کوشش زهیر شاویش و محمد کنعان، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۱۳۸) صاحب معالم، «الاجازة الکبیره».
(۱۳۹) صاحب معالم، معالم الدین، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
(۱۴۰) محمد شوکانی، ارشاد الفحول، به کوشش محمدسعید بدری، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۴۱) محمد شوکانی، البدر الطالع، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۴۲) محمد شوکانی، فتح القدیر، بیروت، دارالفکر.
(۱۴۳) آخوند خراسانی، کفایة الاصول، قم، ۱۴۰۹ق.
(۱۴۴) محمد سرخسی، الاصول، به کوشش ابوالوفا افغانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ق.
(۱۴۵) فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، قاهره، المطبعة البهیه.
(۱۴۶) فخرالدین رازی، المحصول، به کوشش طه جابر فیاض علوانی، ریاض، ۱۴۰۰ق.
(۱۴۷) عبدالملک جوینی، البرهان فی اصول الفقه، به کوشش عبدالعظیم محمود دیب، منصوره (مصر)، ۱۴۱۸ق.
(۱۴۸) ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، به کوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدی، ریاض، دار عالم الکتب.
(۱۴۹) ابن‌تیمیه، مقدمة فی اصول التفسیر، به کوشش عدنان زرزور، کویت/بیروت، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
(۱۵۰) علی آمدی، الاحکام، به کوشش سیدجمیلی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۵۱) عبدالله تونی، الوافیه، به کـوشش محمدحسین رضـوی، قم، ۱۳۷۰ش.
(۱۵۲) شیخ انصاری، فرائد الاصول، قم، ۱۴۱۵ق.
(۱۵۳) صدرالدین شیرازی، اسرار الآیات، به کوشش محمد خواجوی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۱۵۴) عبدالله بیضاوی، انوار التنزیل، به کوشش عبدالقادر عرفات حسونه، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
(۱۵۵) عبدالرحمـان ثعالبـی، الجواهر الحسان، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
(۱۵۶) امیر صنعانی، سبل السلام، به کوشش محمد عبدالعزیز خولی، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۱۵۷) احمد نسایی، السنن الکبری، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری و سیدکسروی حسن، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
(۱۵۸) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۵۹) محمد ذهبی، معرفة القراء الکبار، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۱۶۰) محمد ذهبی، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م.
(۱۶۱) حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
(۱۶۲) علی هیثمی، مجمع الزوائد، قاهره، ۱۳۵۶ق.
(۱۶۳) صدیق‌حسن خان، ابجد العلوم، به کوشش عبدالجبار زکار، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۱۶۴) محمد مبرد، الکامل، به کوشش محمداحمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۶۵) عبدالرحمان سورتی، مقدمه بر تفسیر مجاهد.
(۱۶۶) عبدالرزاق حرزالدین، مقدمه بر تفسیر ابوحمزۀ ثمالی، قم، ۱۴۲۰ق.
(۱۶۷) ابن‌ماجه، السنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۲-۱۹۵۳م.
(۱۶۸) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۱۶۹) ابن‌عساکر، تبیین کذب المفتری، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۷۰) حمزه سهمی، تاریخ جرجان، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۷۱) حمزه سهمی، سؤالات حمزه عن الدار قطنی و غیره، به کوشش موفق عبدالله عبدالقادر، ریاض، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۷۲) احمد اسماعیلی، المعجم فی اسامی الشیوخ، به کوشش زیاد محمد منصور، مدینه، ۱۴۱۰ق.
(۱۷۳) عبدالعزیز کتانی، ذیل تاریخ مولد العلماء و وفیاتهم، به کوشش عبدالله احمد سلیمان حمد، ریاض، ۱۴۰۹ق.
(۱۷۴) ابوعمرو دانی، السنن الوارده فی الفتن، به کوشش رضاءالله بن محمد ادریس مبارکفوری، ریاض، ۱۴۱۶ق.
(۱۷۵) قاضی قضاعی، مسند الشهاب، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۱۷۶) ضیاء مقدسی، الاحادیث المختاره، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، مکه، ۱۴۱۰ق.
(۱۷۷) سلیمان طبرانـی، المعجم الصغیر، به کـوشش محمد شکور امریر، بیروت/عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۷۸) سلیمان طبرانـی، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
(۱۷۹) احمد ثعلبی، الکشف و البیان، بیروت، ۱۴۲۲ق.
(۱۸۰) عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
(۱۸۱) عبدالکریم سمعانی، الانساب، بـه کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۱۸۲) عبدالکریم سمعانی، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
(۱۸۳) علی واحدی، اسباب النزول، قاهره، ۱۳۸۸ق.
(۱۸۴) عبدالله سراج، اللمع فی التصوف، به کوشش کامل مصطفی هنداوی، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۱م.
(۱۸۴) زرکلی، اعلام.


۱. محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبان‌های سامی و ایرانی، ج۲، ص۶۴۵، تهران، ۱۳۵۷ش.
۲. عتیق سورآبادی، تفسیر، ج۱، ص۴، به کوشش علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۸۱ش.
۳. فرقان/سوره۲۵، آیه۲۵.    
۴. فرقان/سوره۲۵، آیه۳۳.    
۵. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۳۹۴، به کوشش ندیم مرعشلی، قاهره، ۱۳۹۲ق.
۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۲.    
۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۴۳.    
۸. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۲.    
۹. یوسف/سوره۱۲، آیه۶.    
۱۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۱.    
۱۱. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۵، ص۱۵۶، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، ۱۹۷۵م.
۱۲. ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ج۱، ص۲۵، قاهره، ۱۳۵۳ق.
۱۳. ابن‌ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۶۹.
۱۴. احمد نجاشی، الرجال، ج۱، ص۳۷۵، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
۱۵. آل عمران/سوره۳، آیه۳.    
۱۶. آل عمران/سوره۳، آیه۷.    
۱۷. کهف/سوره۱۸، آیه۱۸.    
۱۸. کهف/سوره۱۸، آیه۸۲.    
۱۹. مسلم بن حجاج، الصحیح، ج۴، ص۲۱۵۶، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
۲۰. احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۳۸۰، قاهره، ۱۳۱۳ق.
۲۱. ابویعلی موصلی، المسند، ج۸، ص۲۳، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
۲۲. ابن‌ابی عاصم، الزهد، ج۱، ص۳۱، به کوشش عبدالعلی عبدالحمید حامد، قاهره، ۱۴۰۸ق.
۲۳. طبری، تفسیر، ج۵، ص۷، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۲۴. طبری، تفسیر، ج۹، ص۱۸۳، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۲۵. ابن‌ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۱، ص۵۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
۲۶. ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۴، ص۳۲۱، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
۲۷. احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۱، به کوشش وصی‌الله عباس، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
۲۸. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۸۷، بیروت، دارصادر.    
۲۹. طبری، تفسیر، ج۲۷، ص۱۵۵، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۳۰. هبةالله لالکایی، شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ج۳، ص۵۵۵، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۰۲ق.
۳۱. مسلم بن حجاج، الصحیح، ج۴، ص۱۷۴۵، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
۳۲. احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۳۸۲، قاهره، ۱۳۱۳ق.
۳۳. ابوداوود سجستانی، السنن، ج۴، ص۲۳۰، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهـره، ۱۳۶۹ق.
۳۴. احمد طحاوی، شرح معانی الآثار، ج۴، ص۳۰۱، به کوشش محمد زهری نجار، بیروت، ۱۳۹۹ق.
۳۵. عبدالله دارمی، السنن، ج۱، ص۱۵۳، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد سبع علمی، بیروت، ۱۴۰۷ق.
۳۶. ابن‌قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۳۷. محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۹۱، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
۳۸. محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
۳۹. محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۲۲۲، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
۴۰. خطیب بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، ج۱، ص۱۵، به کوشش ابوعبدالله سورتی و ابراهیم حمدی مدنی، مدینه، المکتبة العلمیه.
۴۱. ابن‌ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج۱، ص۲۵۲، به کوشش محمدحامد فقی، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
۴۲. محمد حازمی، الاعتبار، ج۱، ص۲۷، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۴۳. محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۳۹، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۴۴. محمد مروزی، السنة، ج۱، ص۵۲، به کوشش سالم احمد سلفی، بیروت، ۱۴۰۸ق.
۴۵. محمد مروزی، السنة، ج۱، ص۱۰۹، به کوشش سالم احمد سلفی، بیروت، ۱۴۰۸ق.
۴۶. سیوطی، الدر المنثور، ج۷، ص۲۲۱، بیروت، ۱۹۹۳م.    
۴۷. ابن‌منذر، الاوسط، ج۱، ص۳۵۱، به کوشش صغیر احمد محمد حنیف، ریاض، ۱۴۰۵ق.
۴۸. ابن‌حزم، حجة الوداع، ج۱، ص۳۱۹، به کوشش ابوصهیب کرمی، ریاض، ۱۹۹۸م.
۴۹. خطیب بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، ج۲، ص۲۱۲، به کوشش محمود طحان، ریاض، ۱۴۰۳ق.
۵۰. محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
۵۱. محمد شافعی، اختلاف الحدیث، ج۱، ص۱۳۲، به کوشش عامر احمد حیدر، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۵۲. محمد شافعی، الام، ج۲، ص۱۱۹، بیروت، ۱۳۹۳ق.
۵۳. محمد مروزی، السنة، ج۱، ص۹۲، به کوشش سالم احمد سلفی، بیروت، ۱۴۰۸ق.
۵۴. ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ج۱، ص۴۳، قاهره، ۱۳۵۳ق.
۵۵. طبری، تفسیر، ج۱، ص۵۰۵، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۵۶. طبری، تفسیر، ج۵، ص۲۸۶، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۵۷. احمد طحاوی، شرح معانی الآثار، ج۲، ص۳۷، به کوشش محمد زهری نجار، بیروت، ۱۳۹۹ق.
۵۸. ابن‌خزیمه، الصحیح، ج۲، ص۱۴۸، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، بیروت، ۱۹۷۱م.
۵۹. ابن‌حبان، الصحیح، ج۴، ص۴۳۵، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
۶۰. احمد نحاس، اعراب القرآن، ج۱، ص۷۹، به کوشش زهیر غازی زاهد، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۶۱. احمد جصاص، الفصول فی الاصول، ج۳، ص۱۴۶، به کوشش عجیل جاسم نشمی، کویت، ۱۴۰۵ق.
۶۲. ابن‌ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۲.
۶۳. ابوالحسین بصری، المعتمد، ج۱، ص۲۹۲، به کوشش خلیل میس، بیروت، ۱۴۰۳ق.
۶۴. محمد طوسی، عدة الاصول، ج۹، ص۱، به کوشش محمدرضا انصاری، قم، ۱۳۷۶ش.
۶۵. ابواسحاق شیرازی، اللمع، ج۱، ص۴۸، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۶۶. محمد غزالی، المستصفی، ج۱، ص۱۸۷، به کوشش محمد عبدالسلام عبدالشافی، بیروت، ۱۴۱۳ق.
۶۷. محقق حلی، معارج الاصول، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش محمدحسین رضوی، قم، ۱۴۰۳ق.
۶۸. محمد طوسی، المبسوط، ج۸، ص۹۹، به کوشش محمدتقی کشفی، تهران، ۱۳۸۷ق.    
۶۹. ابن‌حزم، الاحکام، ج۱، ص۸۱، قاهره، ۱۴۰۴ق.
۷۰. ابوبکر کاسانی، بدائع الصنائع، ج۵، ص۱۱۰، قاهره، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۷۱. یحیی بن سعید حلی، الجامع للشرایع، ج۱، ص۵۲۹، به کوشش جعفر سبحانی و دیگران، قم، ۱۴۰۵ق.
۷۲. ابن‌قدامه، المغنی، ج۵، ص۱۰۵، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
۷۳. ابن‌رشد، بدایة المجتهد، ج۱، ص۱۹۰، بیروت، دارالفکر.
۷۴. ابن‌عبدالبر، التمهید، ج۲، ص۲۴۵، به کوشش مصطفی علوی و محمد عبدالکبیر بکری، رباط، ۱۳۸۷ق.
۷۵. حسین بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۳۵، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۷۶. سعید راوندی، فقه القرآن، ج۱، ص۷، به کوشش احمدحسینی، قم، ۱۳۹۷ق.
۷۷. محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۰۵، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۷۸. محمد زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۲۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۷۹. ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۲، ص۲۹، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
۸۰. سیوطی، تدریب الراوی، ج۲، ص۱۹۰، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
۸۱. محمد بن عبدالباقی زرقانی، شرح الموطأ، ج۱، ص۲۳۳، بیروت، ۱۴۱۱ق.
۸۲. سیوطی، الاتقان، ج۳، ص۵۹، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.    
۸۳. ابن‌ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۰۵_۳۰۹.
۸۴. فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۳۹، ص۱، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۸۵. ابن‌جوزی، زادالمسیر، ج۲، ص۱، بیروت، ۱۴۰۴ق.
۸۶. ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ج۱، ص۴۳، قاهره، ۱۳۵۳ق.
۸۷. ابن‌جوزی، زادالمسیر، ج۲، ص۱، بیروت، ۱۴۰۴ق.
۸۸. ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۱۵۵، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
۸۹. حاجی‌خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۳۳۴.
۹۰. فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۳۹، ص۱، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۹۱. ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۳، ص۵۲۶، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب‌الدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
۹۲. حاجی‌خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۳۳۴.
۹۳. ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ج۱، ص۴۳، قاهره، ۱۳۵۳ق.
۹۴. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۲۷، به کوشش ندیم مرعشلی، قاهره، ۱۳۹۲ق.
۹۵. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۳۹۴، به کوشش ندیم مرعشلی، قاهره، ۱۳۹۲ق.
۹۶. احمد جصاص، احکام القرآن، ج۲، ص۷۴، بـه کوشش محمدصادق قمحـاوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۹۷. محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۱۱۴، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۹۸. محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۹۱، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۹۹. محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۵۸، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
۱۰۰. طبری، تفسیر، ج۱، ص۲۶۴، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۱۰۱. طبری، تفسیر، ج۱۹، ص۱۱۳، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۱۰۲. ابن‌نجیم، البحر الرائق، ج۹، ص۱۸۹، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، ۱۴۱۸ق.
۱۰۳. محمدعبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۲، بیروت، ۱۹۹۶م.
۱۰۴. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۳۳، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.
۱۰۵. محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۵۸، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
۱۰۶. محمد شافعی، الرساله، ج۱، ص۶۴، به کوشش احمد محمدشاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/۱۹۳۹م.
۱۰۷. سیوطی، الاتقان، ج۳، ص۵۰، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.    
۱۰۸. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۱۰۹. بقره/سوره۲، آیه۴۷.    
۱۱۰. طبری، تفسیر، ج۱، ص۲۶۴، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۱۱۱. مائده/سوره۵، آیه۵.    
۱۱۲. مائده/سوره۵، آیه۳۲.    
۱۱۳. نساء/سوره۴، آیه۴.    
۱۱۴. نساء/سوره۴، آیه۴۳.    
۱۱۵. مائده/سوره۵، آیه۵.    
۱۱۶. یحیی فراء، معانی القرآن، ج۲، ص۹۶، به کوشش عبدالفتاح اسماعیل شلبی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۱۱۷. یحیی فراء، معانی القرآن، ج۲، ص۲۷۵، به کوشش عبدالفتاح اسماعیل شلبی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۱۱۸. احمد جصاص، احکام القرآن، ج۴، ص۳، بـه کوشش محمدصادق قمحـاوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۱۱۹. طبری، تفسیر، ج۵، ص۱۰۱_۱۰۵، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۱۲۰. محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۲۹۶، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
۱۲۱. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۱۲۲. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۱۲۳. ابن‌بابویه، الخصال، ج۱، ص۳۱۰، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۲ش.    
۱۲۴. فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.    
۱۲۵. علی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۱۱۵، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۸۴ق.
۱۲۶. طه/سوره۲۰، آیه۲۰.    
۱۲۷. طه/سوره۲۰، آیه۵.    
۱۲۸. علی قمی، التفسیر، ج۲، ص۲۷۲، به کوشش طیب موسوی جزایری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
۱۲۹. ابن‌بابویه، معانی‌الاخبار، ج۱، ص۳۰، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۱ش.    
۱۳۰. محمد طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۲۴، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
۱۳۱. محمد طوسی، التبیان، ج۹، ص۵۱۹، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.    
۱۳۲. شمس/سوره۹۱، آیه۹۱.    
۱۳۳. شمس/سوره۹۱، آیه۱.    
۱۳۴. شمس/سوره۹۱، آیه۹۱.    
۱۳۵. شمس/سوره۹۱، آیه۲.    
۱۳۶. علی قمی، التفسیر، ج۲، ص۴۲۴، به کوشش طیب موسوی جزایری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
۱۳۷. فرات کوفی، التفسیر، ج۱، ص۵۶۱_۵۶۳، تهران، ۱۴۱۰ق.
۱۳۸. ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۴۳، نجف، ۱۳۷۶ق.
۱۳۹. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۲.    
۱۴۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۸۲.    
۱۴۱. فجر/سوره۸۹، آیه۸۹.    
۱۴۲. فجر/سوره۸۹، آیه۲۲.    
۱۴۳. ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۱۵، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ق.    
۱۴۴. حسین بغوی، معالم التنزیل، ج۴، ص۴۸۶، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۱۴۵. محمد طوسی، عدة الاصول، ج۱، ص۳۷، به کوشش محمدرضا انصاری، قم، ۱۳۷۶ش.    
۱۴۶. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۱۴۷. بقره/سوره۲، آیه۱۵.    
۱۴۸. آل عمران/سوره۳، آیه۳.    
۱۴۹. آل عمران/سوره۳، آیه۵۴.    
۱۵۰. نساء/سوره۴، آیه۴.    
۱۵۱. نساء/سوره۴، آیه۱۴۲.    
۱۵۲. توبه/سوره۹، آیه۹.    
۱۵۳. توبه/سوره۹، آیه۷۹.    
۱۵۴. ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۱۵، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ق.    
۱۵۵. محمد طوسی، التبیان، ج۱، ص۸۰، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.    
۱۵۶. محمد طوسی، التبیان، ج۲، ص۴۷۶، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
۱۵۷. محمود زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۶ ۶۷، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.    
۱۵۸. محمود زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۷۵۱، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
۱۵۹. قلم/سوره۶۸، آیه۶۸.    
۱۶۰. قلم/سوره۶۸، آیه۵۱.    
۱۶۱. عبدالرزاق صنعانی، تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۱۱، به کوشش مصطفی مسلم محمد، ریاض، ۱۴۱۰ق.
۱۶۲. ابن‌قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۳۱۷_۳۱۸، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۱۶۳. طبری، تفسیر، ج۲۹، ص۴۶_۴۷، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۱۶۴. علی قمی، التفسیر، ج۲، ص۳۸۳، به کوشش طیب موسوی جزایری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
۱۶۵. محمد کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۶۷، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
۱۶۶. محمد بخاری، الصحیح، ج۵، ص۲۱۶۷، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۱۶۷. حسین بغوی، معالم التنزیل، ج۴، ص۳۸۴، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۱۶۸. محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص۲۵۴، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۱۶۹. ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۴۳۶، بیروت، ۱۴۰۱ق.
۱۷۰. اعراف/سوره۷، آیه۷.    
۱۷۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۱۷۲. احمد جصاص، احکام القرآن، ج۴، ص۲۱۰، بـه کوشش محمدصادق قمحـاوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۱۷۳. محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۱۷۶، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.
۱۷۴. فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۱، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.    
۱۷۵. محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۴، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۱۷۶. طبری، تفسیر، ج۹، ص۱۱۰، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۱۷۷. محمد کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۱، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
۱۷۸. محمد کلینی، الکافی، ج۲، ص۷_۱۳، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
۱۷۹. محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۸۳، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
۱۸۰. محمد عیاشی، التفسیر، ج۲، ص۳۹_۴۲، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
۱۸۱. فرات کوفی، التفسیر، ج۱، ص۱۴۶_۱۴۹، تهران، ۱۴۱۰ق.
۱۸۲. سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۵۹۸، بیروت، ۱۹۹۳م.
۱۸۳. محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۱۷۶، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م.    
۱۸۴. ابن‌منیر، «الانتصاف فی ما تضمنه الکشاف من الاعتزال»، ج۲، ص۱۷۶.
۱۸۵. بقره/سوره۲، آیه۲.    
۱۸۶. بقره/سوره۲، آیه۲۳۷.    
۱۸۷. نساء/سوره۴، آیه۹۲.    
۱۸۸. مائده/سوره۵، آیه۵.    
۱۸۹. مائده/سوره۵، آیه۸۹.    
۱۹۰. مجادله/سوره۵۸، آیه۵۸.    
۱۹۱. مجادله/سوره۵۸، آیه۳.    
۱۹۲. بقره/سوره۲، آیه۱۷۷.    
۱۹۳. بقره/سوره۲، آیه۲۱۵.    
۱۹۴. نساء/سوره۴، آیه۳۶.    
۱۹۵. توبه/سوره۹، آیه۶۰.    
۱۹۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۴۶.    
۱۹۷. بقره/سوره۲، آیه۲۳۳.    
۱۹۸. زید بن علی، مسند، ج۱، ص۳۱۶، به روایت ابوخالد واسطی، به کوشش عبدالواسع بن یحیی واسعی، بیروت، ۱۹۶۶م.
۱۹۹. مالک بن انس، الموطأ، ج۲، ص۸۲۵، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
۲۰۰. سعید بن منصور، السنن، ج۲، ص۹۳، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، هند، ۱۹۸۲م.
۲۰۱. عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۷، ص۳۴۹_۳۵۲، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۲۰۲. قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۸۶، به کوشش آصف فیضی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
۲۰۳. احمد بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۴۲، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
۲۰۴. کهف/سوره۱۸، آیه۱۸.    
۲۰۵. نجم/سوره۵۳، آیه۵۳.    
۲۰۶. ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۳۲۷، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
۲۰۷. احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۴۱۲، قاهره، ۱۳۱۳ق.
۲۰۸. احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۴۶۰، قاهره، ۱۳۱۳ق.
۲۰۹. مسلم بن حجاج، الصحیح، ج۱، ص۱۵۸_۱۵۹، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
۲۱۰. محمد ترمذی، السنن، ج۵، ص۲۶۲، به کوشش احمد محمدشاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م.
۲۱۱. طبری، تفسیر، ج۲۷، ص۴۹_۵۲، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۲۱۲. سیدمرتضی، «تفسیر الآیات المتشابهه» ضمن رسائل، ج۱، ص۲۸۳، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۰۵ق.
۲۱۳. شریف رضی، المجازات النبویه، ج۱، ص۴۹، به کوشش طه محمد زینی، قاهره.
۲۱۴. حشر/سوره۵۹، آیه۵۹.    
۲۱۵. انفال/سوره۸، آیه۱.    
۲۱۶. انفال/سوره۸، آیه۴۱.    
۲۱۷. قتادة بن دعامه، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۴۸، به کوشش حاتم صالح ضامن، بیروت، ۱۴۰۴ق.
۲۱۸. طبری، تفسیر، ج۱۰، ص۲، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۲۱۹. طبری، تفسیر، ج۲۸، ص۳۸، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۲۲۰. عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۵، ص۲۳۹، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۲۲۱. ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۴۹۹، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
۲۲۲. طبری، تفسیر، ج۹، ص۱۷۵_۱۷۶، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۲۲۳. محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۲، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
۲۲۴. ابن‌حزم، الناسخ و المنسوخ فی القرآن، ج۱، ص۳۹، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۲۲۵. هبةالله مقری، الناسخ و المنسوخ، ج۱، ص۱۷۵، به کوشش زهیر شاویش و محمد کنعان، بیروت، ۱۴۰۴ق.
۲۲۶. محمد زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۲۲۷. سیوطی، الاتقان، ج۳، ص۴۸، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۲۲۸. محمدعبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۱۲۵، بیروت، ۱۹۹۶م.
۲۲۹. سیدمرتضی، الذریعه، ج۱، ص۲۰۱، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، ۱۳۴۸ش.
۲۳۰. محمد غزالی، المستصفی، ج۱، ص۲۲۴، به کوشش محمد عبدالسلام عبدالشافی، بیروت، ۱۴۱۳ق.
۲۳۱. صاحب معالم، معالم الدین، ج۱، ص۱۰۲، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
۲۳۲. محمد شوکانی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۲۴۳، به کوشش محمدسعید بدری، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
۲۳۳. آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج۱، ص۲۱۵، قم، ۱۴۰۹ق.    
۲۳۴. آل عمران/سوره۳، آیه۷.    
۲۳۵. بقره/سوره۲، آیه۲۶.    
۲۳۶. مدثر/سوره۷۴، آیه۷۴.    
۲۳۷. مدثر/سوره۷۴، آیه۳۱.    
۲۳۸. حکیم ترمذی، نوادر الاصول، ج۲، ص۱۸۷، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۹۲م.
۲۳۹. محمد کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۴، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
۲۴۰. محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۱_۱۲، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
۲۴۱. ابن‌بابویه، معانی‌الاخبار، ج۱، ص۲۵۹، به کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۱ش.
۲۴۲. ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۵، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
۲۴۳. ابوالحسین بصری، المعتمد، ج۲، ص۳۵۳، به کوشش خلیل میس، بیروت، ۱۴۰۳ق.
۲۴۴. محمد سرخسی، الاصول، ج۱، ص۱۳، به کوشش ابوالوفا افغانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ق.
۲۴۵. سیدمرتضی، الذریعه، ج۱، ص۱۷_۱۸، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، ۱۳۴۸ش.
۲۴۶. فخرالدین رازی، المحصول، ج۱، ص۳۷۱، به کوشش طه جابر فیاض علوانی، ریاض، ۱۴۰۰ق.
۲۴۷. آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج۱، ص۳۶، قم، ۱۴۰۹ق.
۲۴۸. عبدالملک جوینی، البرهان فی اصول الفقه، ج۲، ص۸۷۵، به کوشش عبدالعظیم محمود دیب، منصوره (مصر)، ۱۴۱۸ق.
۲۴۹. ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج۲۹، ص۱۶۶، به کوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدی، ریاض، دار عالم الکتب.
۲۵۰. علی آمدی، الاحکام، ج۲، ص۸۰، به کوشش سیدجمیلی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
۲۵۱. عبدالله تونی، الوافیه، ج۱، ص۳۲، به کـوشش محمدحسین رضـوی، قم، ۱۳۷۰ش.
۲۵۲. شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج۱، ص۱۳۹، قم، ۱۴۱۵ق.    
۲۵۳. محمد شوکانی، ارشاد الفحول، ج۱، ص۴۳۲، به کوشش محمدسعید بدری، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
۲۵۴. صدرالدین شیرازی، اسرار الآیات، ج۱، ص۱_۲، به کوشش محمد خواجوی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۲۵۵. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۳۶۵، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.
۲۵۶. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۴۵۱، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۰م.
۲۵۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۵.    
۲۵۸. نحل/سوره۱۶، آیه۲.    
۲۵۹. غافر/سوره۴۰، آیه۴۰.    
۲۶۰. غافر/سوره۴۰، آیه۱۵.    
۲۶۱. شوری/سوره۴۲، آیه۴۲.    
۲۶۲. شوری/سوره۴۲، آیه۵۲.    
۲۶۳. سیدمرتضی، الامالی، ج۱، ص۸ ۹، به کوشش محمد بدرالدین نعسانی، قاهره، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م.    
۲۶۴. محمد طوسی، التبیان، ج۶، ص۵۱۵، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.    
۲۶۵. عبدالله بیضاوی، انوار التنزیل، ج۳، ص۴۶۴، به کوشش عبدالقادر عرفات حسونه، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م.
۲۶۶. حسین بغوی، معالم التنزیل، ج۳، ص۱۳۴، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۲۶۷. ابن‌جوزی، زادالمسیر، ج۵، ص۸۱، بیروت، ۱۴۰۴ق.
۲۶۸. ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۶۱، بیروت، ۱۴۰۱ق.
۲۶۹. عبدالرحمـان ثعالبـی، الجواهر الحسان، ج۴، ص۵۸، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
۲۷۰. سیوطی، الاتقان، ج۲، ص۳۷۲، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.    
۲۷۱. امیر صنعانی، سبل السلام، ج۳، ص۱۹۱، به کوشش محمد عبدالعزیز خولی، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۲۷۲. محمد ترمذی، السنن، ج۵، ص۱۹۹-۲۰۰، به کوشش احمد محمدشاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م.
۲۷۳. احمد نسایی، السنن الکبری، ج۵، ص۳۱، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری و سیدکسروی حسن، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
۲۷۴. ابویعلی موصلی، المسند، ج۳، ص۹۰، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
۲۷۵. محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۷، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
۲۷۶. ابن‌بابویه، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۵۷، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۰ق.
۲۷۷. محمد سرخسی، الاصول، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش ابوالوفا افغانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ق.
۲۷۸. محمد غزالی، المخنول من تعلیقات الاصول، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش محمدحسن هیتو، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
۲۷۹. فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۴، ص۱۱۷، قاهره، المطبعة البهیه.
۲۸۰. توبه/سوره۹، آیه۳۴.    
۲۸۱. ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۲، ص۴۲۷، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
۲۸۲. ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۱۹۴، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
۲۸۳. محمد بخاری، الصحیح، ج۵، ص۵۰۹، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۲۸۴. محمد بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۷۱۱، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۲۸۵. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۶، بیروت، دارصادر.
۲۸۶. طبری، تفسیر، ج۱۰، ص۱۲۱_۱۲۲، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۲۸۷. حجرات/سوره۴۹، آیه۴۹.    
۲۸۸. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۲.    
۲۸۹. ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۲۴۸، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
۲۹۰. محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۶۱، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۲۹۱. حجرات/سوره۴۹، آیه۴۹.    
۲۹۲. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۴۱۱، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
۲۹۳. احمد بیهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۳۳، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
۲۹۴. عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج۱۰، ص۲۳۲، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
۲۹۵. ابویعلی موصلی، المسند، ج۸، ص۲۳، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
۲۹۶. علی هیثمی، مجمع الزوائد، ج۶، ص۳۰۳، قاهره، ۱۳۵۶ق.
۲۹۷. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۸۳، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
۲۹۸. احمد بیهقی، القرائة خلف الامام، ج۱، ص۲۱۴، به کوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۲۹۹. ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج۱۳، ص۳۶۴، به کوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدی، ریاض، دار عالم الکتب.
۳۰۰. ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۴، بیروت، ۱۴۰۱ق.
۳۰۱. محمد زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۷۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۱ق.
۳۰۲. سیوطی، الاتقان، ج۴، ص۲۰۰، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.    
۳۰۳. صدیق‌حسن خان، ابجد العلوم، ج۲، ص۴۹۸، به کوشش عبدالجبار زکار، بیروت، ۱۹۷۸م.
۳۰۴. شریف رضی، حقائق التأویل، ج۱، ص۴۹، به کوشش محمدرضا آل کاشف الغطاء، بیروت، دارالمهاجر.
۳۰۵. شریف رضی، حقائق التأویل، ج۱، ص۶۴، به کوشش محمدرضا آل کاشف الغطاء، بیروت، دارالمهاجر.
۳۰۶. محمد بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۱۲، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۳۰۷. محمد بخاری، الصحیح، ج۵، ص۲۱۴۶، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۳۰۸. مسلم بن حجاج، الصحیح، ج۳، ص۱۲۵۹، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
۳۰۹. احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۳۲۴، قاهره، ۱۳۱۳ق.
۳۱۰. احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۳۳۶، قاهره، ۱۳۱۳ق.
۳۱۱. ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۸۴-۸۵، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
۳۱۲. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۵۹، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
۳۱۳. هبةالله لالکایی، کرامات اولیاء الله، ج۱، ص۱۱۳_۱۱۵، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۱۲ق.
۳۱۴. مائده/سوره۵، آیه۴۴.    
۳۱۵. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۳۱۶. مائده/سوره۵، آیه۴۷.    
۳۱۷. محمد مبرد، الکامل، ج۳، ص۱۲۲۰، به کوشش محمداحمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
۳۱۸. ابن‌ابی شیبه، المصنف، ج۶، ص۱۴۲، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
۳۱۹. احمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش جلال‌الدین محدث، تهران، ۱۳۳۱ش.
۳۲۰. محمد کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۳۲_۶۳۳، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
۳۲۱. محمد عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۸، قم، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق.
۳۲۲. ابن‌بابویه، «عقاب الاعمال» همراه ثواب الاعمال، ج۱، ص۲۸۰، به کوشش محمد مهدی حسن خرسان، نجف، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
۳۲۳. عبدالرحمان سورتی، مقدمه بر تفسیر مجاهد، ج۱، ص۳۸.
۳۲۴. عبدالرزاق حرزالدین، مقدمه بر تفسیر ابوحمزۀ ثمالی، ج۱، ص۶۲، قم، ۱۴۲۰ق.
۳۲۵. ابن‌ماجه، السنن، ج۱، ص۳۳، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۲-۱۹۵۳م.
۳۲۶. هبةالله لالکایی، شرح اصول اعتقاد اهل السنه، ج۱، ص۱۱۵، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۰۲ق.
۳۲۷. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۳۲۰، به کوشش علی شیری، بیروت/دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۳۲۸. حکیم ترمذی، نوادر الاصول، ج۲، ص۲۴۵، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۹۲م.
۳۲۹. ابن‌حزم، الاحکام، ج۱، ص۹۶، قاهره، ۱۴۰۴ق.
۳۳۰. حمزه سهمی، تاریخ جرجان، ج۱، ص۵۲۳، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۳۳۱. احمد اسماعیلی، المعجم فی اسامی الشیوخ، ج۱، ص۴۹۳، به کوشش زیاد محمد منصور، مدینه، ۱۴۱۰ق.
۳۳۲. حمزه سهمی، تاریخ جرجان، ج۱، ص۳۹۶، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۳۳۳. حمزه سهمی، سؤالات حمزه عن الدار قطنی و غیره، ج۱، ص۲۷۲، به کوشش موفق عبدالله عبدالقادر، ریاض، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
۳۳۴. عبدالعزیز کتانی، ذیل تاریخ مولد العلماء و وفیاتهم، ج۱، ص۱۰۱، به کوشش عبدالله احمد سلیمان حمد، ریاض، ۱۴۰۹ق.
۳۳۵. ابوعمرو دانی، السنن الوارده فی الفتن، ج۳، ص۶۸۳، به کوشش رضاءالله بن محمد ادریس مبارکفوری، ریاض، ۱۴۱۶ق.
۳۳۶. قاضی قضاعی، مسند الشهاب، ج۱، ص۷۳، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
۳۳۷. ضیاء مقدسی، الاحادیث المختاره، ج۱۰، ص۱۹۵، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، مکه، ۱۴۱۰ق.
۳۳۸. ابن‌حبان، کتاب المجروحین، ج۱، ص۱۳۷، به کـوشش محمود ابراهیم زایـد، حلب، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
۳۳۹. سلیمان طبرانـی، المعجم الصغیر، ج۲، ص۱۰۶، به کـوشش محمد شکور امریر، بیروت/عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۳۴۰. احمد بیهقی، شعب الایمان، ج۴، ص۱۴۳، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۱۰ق.
۳۴۱. احمد بیهقی، شعب الایمان، ج۴، ص۱۲۱، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۱۰ق.
۳۴۲. ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۴، ص۴۲، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
۳۴۳. ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۳۳۹، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
۳۴۴. ابن‌بابویه، التوحید، ج۱، ص۴۷، به کوشش هاشم حسینی‌تهرانی، تهران، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۳۴۵. ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ق.
۳۴۶. فرات کوفی، التفسیر، ج۱، ص۶۱۷، تهران، ۱۴۱۰ق.
۳۴۷. محمد مروزی، تعظیم قدر الصلاة، ج۱، ص۸۵، به کوشش عبدالرحمان بن عبدالجبار فریوایی، مدینه، ۱۴۰۶ق.
۳۴۸. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۱، ص۳۰، به کوشش علی شیری، بیروت/دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۳۴۹. ابن‌بابویه، التوحید، ج۱، ص۴۷، به کوشش هاشم حسینی‌تهرانی، تهران، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۳۵۰. ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵، به کوشش حسین اعلمی، بیروت، ۱۴۰۴ق.
۳۵۱. حمزه سهمی، تاریخ جرجان، ج۱، ص۱۸۷، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
۳۵۲. احمد ثعلبی، الکشف و البیان، ج۱۰، ص۱۰، بیروت، ۱۴۲۲ق.
۳۵۳. احمد ثعلبی، الکشف و البیان، ج۱۰، ص۲۶۷، بیروت، ۱۴۲۲ق.
۳۵۴. احمد بیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
۳۵۵. عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۶۳، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
۳۵۶. عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۴۴، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
۳۵۷. عبدالکریم سمعانی، التحبیر، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
۳۵۸. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱، ص۱۵۱، به کوشش علی شیری، بیروت/دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۳۵۹. فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۵۶۹، قاهره، المطبعة البهیه.
۳۶۰. عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۰، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
۳۶۱. ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۶۷، نجف، ۱۳۷۶ق.
۳۶۲. ابن‌جوزی، زادالمسیر، ج۱، ص۱۵۷، بیروت، ۱۴۰۴ق.
۳۶۳. علی واحدی، اسباب النزول، ج۱، ص۱۱، قاهره، ۱۳۸۸ق.
۳۶۴. عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۶۴، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
۳۶۵. فضل طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۲۱۰، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
۳۶۶. عبدالله سراج، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۶۹، به کوشش کامل مصطفی هنداوی، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۱م.
۳۶۷. عتیق سورآبادی، تفسیر، ج۱، ص۳، به کوشش علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۸۱ش.
۳۶۸. فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۳۲۳، قاهره، المطبعة البهیه.
۳۶۹. فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۳، ص۴۶۰، قاهره، المطبعة البهیه.
۳۷۰. زرکلی، اعلام، ج۳، ص۱۲۷_۱۲۸.
۳۷۱. زرکلی، اعلام، ج۵، ص۳۰۰_۳۰۱.
۳۷۲. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۱۶_۱۷، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۳۷۳. زرکلی، اعلام، ج۶، ص۱۵۰.
۳۷۴. زرکلی، اعلام، ج۶، ص۲۱۶.
۳۷۵. زرکلی، اعلام، ج۳، ص۳۰۱.
۳۷۶. زرکلی، اعلام، ج۴، ص۲۳.
۳۷۷. زرکلی، اعلام، ج۷، ص۳۰۰.
۳۷۸. زرکلی، اعلام، ج۲، ص۱۶۲.
۳۷۹. زرکلی، اعلام، ج۱، ص۱۴۹.
۳۸۰. زرکلی، اعلام، ج۷، ص۱۰۰_۱۰۱.
۳۸۱. زرکلی، اعلام، ج۱، ص۱۴۸.
۳۸۲. زرکلی، اعلام، ج۷، ص۲۲۹.
۳۸۳. زرکلی، اعلام، ج۵، ص۲۸۸.
۳۸۴. زرکلی، اعلام، ج۶، ص۹۶.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «مباحث نطری تفسیر»، ج۱۵، ص۱۶.    



جعبه ابزار